در نوشتار پیشین، پس از اشاره به دلیل عقلی حجیّت سنّت و روایات امامان اهل البیتعلیهم السَّلام، برخی از دلایل قرآنی آن را تبیین
نمودیم، اینک با بررسی دیگر دلایل و مبانی قرآنی و نیز برخی از احادیث نبوی در این باره بحث پیشین را پی گرفته تکمیل خواهیم کرد.
آیه صادقین
خداوند از موءمنان خواسته است که پرهیزگاری را پیشؤ خود سازند و از صادقین پیروی کنند چنان که فرموده است:
«یَاأَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه وَکُونُوا مَعَ الصّادِقین».(1)
«ای کسانی که به خدا و پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم (آیین اسلام)
ایمان آورده اید از مخالفت با دستورات الهی بپرهیزید و با صادقین
همراه شوید(از آنان پیروی کنید).
از آنجا که در این آیه صادق به صورت مطلق ذکر شده و مقید به قیدی نشده است، همؤ ابعاد و مراتب آن مقصود است. یعنی صدق در
عقیده، گفتار و رفتار، و در هر یک از این زمینه ها صدق به صورت کامل مراد است. بدیهی است کسی که در عقیده، گفتار و رفتارش در همؤ
زمان ها، مکان ها و مراتب و حالات صادق باشد، از صفت عصمت برخوردار است.
علاوه بر علمای شیعه(2)
که صادق در این آیه را معادل معصوم دانسته اند، برخی از مفسران اهل سنت
نیز همین مطلب را از آیه فهمیده اند،
چنان که فخرالدین رازی گفته است:«یَاأَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا
اللّه» ، امر الهی به موءمنان است که پرهیزگار باشند، مفاد آن این است که
ممکن است
آنان مرتکب خطا شوند، بنابراین، مدلول آیه این است که افرادی که امکان خطا
در آنان هست باید از کسانی که معصوم اند پیروی کنند و آنان
کسانی هستند که در آیه به عنوان «صادقین» شناخته شده اند، این مطلب مقید
به زمان و مکان خاصی نشده است، بنابراین در همؤ زمان ها لازم
است افراد غیر معصوم از افراد معصوم پیروی کنند.
رازی، اگر چه آیه
را به خوبی تفسیر کرده است ولی چون تحت تأثیر باورهای کلامی و مذهبی خود
قرار داشته، در تطبیق آیه بر مصداق
آن و تعیین این که صادقین (معصومین) چه کسانی اند راه خطا را برگزیده و
گفته است: چون فرد معینی را به عنوان معصوم نمی شناسیم، بنابراین،
خداوند ما را به پیروی از فردی خاص امر نکرده است، در این صورت مصداق
صادقین، مجموع امت است، یعنی هر مسلمانی باید از اجماع
امت پیروی کند و این همان حجیت اجماع است که ما به آن معتقدیم.(3)
آیؤ تطهیر، حدیث ثقلین و دلایل دیگر، نادرستی سخن رازی را آشکار می سازد.
هرگاه بپذیریم که مقصود از «صادقین» در آیه معصومان
است، آیؤ تطهیر اهل بیت پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم را به عنوان
مصداق معصومان معرفی کرده است، در این صورت مفاد این دو آیه این
است که امت اسلامی باید از اهل بیت معصوم پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و
سلَّم پیروی کنند.
صادقین در روایات
این مطلب که مقصود از صادقین در آیه، اهل بیت پیامبرصلَّی اللّه علیه و
آله و سلَّم می باشد در احادیث بسیاری که از طریق شیعه و اهل
سنت روایت شده، بیان گردیده است:
1.سیوطی از دو طریق(4) روایت کرده است که مقصود از صادقین علی بن ابی طالب علیه السَّلام است.
2. خطیب خوارزمی از ابن عباس روایت کرده که گفته است: مقصود از صادقین در آیؤ «کُونُوا مَعَ الصّادقین» علی بن ابی طالب علیه
السَّلام است.(5)
3. ابراهیم بن محمد حموینی نیز این روایت را از ابن عباس نقل کرده است.(6)
4. علاّمه امینی گفته است: «حافظ ابونعیم، ابن مردویه، ابن عساکر و عدّه ای دیگر این حدیث را از جابر و ابن عباس روایت کرده اند. وی
سپس از سبط ابن جوزی در تذکرة الخواص ص 10 نقل کرده که گفته است: «سیره نویسان گفته اند معنای«کُونُوا مَعَ الصّادقین» عبارت است از
«کونوا مع علی علیه السَّلام وأهل بیته»: با علی و اهل بیت او باشید. و ابن عباس گفته است: علی علیه السَّلام بزرگ صادقان است»(7) از طریق شیعه
در این باره احادیث بسیاری روایت شده است.
5.
شیخ صدوق روایت کرده است که امیرالموءمنین علیه السَّلام خطاب به عده ای
از مهاجرین و انصار فرمود: شما را به خدا سوگند
می دهم، آیا می دانید که وقتی آیؤ «یَاأَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا
اللّه وَکُونُوا مَعَ الصّادِقین» نازل شد، سلمان از پیامبر پرسید آیا این
آیه عمومیت دارد
یا مخصوص برخی است؟و پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم فرمود: نسبت به
امر شدگان عمومیت دارد، همؤ موءمنان به آن امر شده اند، امّا
صادقین مخصوص برادرم علی و جانشینان من پس از او می باشد؟ آن گروه در پاسخ
گفتند: آری.(8)
6. محدث کلینی از امام باقر و امام رضاعلیمها السَّلام روایت کرده که
فرموده اند: مقصود از «صادقین» ائمه اهل بیتعلیهم السَّلام می باشند.
7. حافظ س(9)لیمان قندوزی حنفی، حدیث مزبور را از امام باقر علیه السَّلام و امام رضا علیه السَّلام روایت کرده است.(10)
8. محقق بحرانی در کتاب «غایة المرام» هفت حدیث از طریق اهل سنت و ده حدیث از طریق شیعه در این باره روایت کرده است.(11)
9. در کتاب «قادتنا» از طریق اهل سنت ده حدیث در این باره نقل شده است.(12)
احادیث یاد شده از نظر ذکر مصداق«صادقین» در آیؤ کریمه سه دسته اند:
الف: احادیثی که تنها علی علیه السَّلام را به عنوان مصداق صادقین ذکر کرده اند.
ب: احادیثی که ائمه اهل بیتعلیهم السَّلام را مصداق صادقین دانسته اند.
ج. احادیثی که صادقین را بر پیامبر اکرمصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم و علی علیه السَّلام و دیگر امامان اهل بیت منطبق کرده اند.
روشن است که احادیث یاد شده با یکدیگر ناسازگار نیستند، زیرا پیامبر اکرمصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم و اهل بیت آن حضرت همگی
معصوم بوده و مصداق صادقین می باشند، و هر یک در زمان خاصی پیشوایی امت اسلامی را برعهده داشته و گفتار و کردار او حجت الهی بر
مسلمانان بوده است.
2. آیه اولی الأمر
آیؤ دیگری که اطاعت از معصومان را واجب کرده است آیه اولی الأمر است چنان که فرموده است:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُول وَأُولی الأمْرِ مِنْکُم...».(13)
« ای موءمنان از خدا و رسول خدا و متولیان امر خویش اطاعت کنید».
در این آیؤ کریمه اطاعت از اولی الأمر بدون هیچ گونه شرط و قیدی واجب شده است. از سوی دیگر، تردیدی نیست که عمل بر خلاف
حکم خداوند بر کسی روا نیست. اکنون اگر اولی الأمر معصوم نباشند چه بسا دستور آنان بر خلاف حکم خداوند خواهد بود. از این جا به دست
می آید که اولی الأمر در این آیه معصوم از خطا می باشند، بدین جهت هرگز بر خلاف حکم خداوند امر و نهی نخواهند کرد. در نتیجه اطاعت از
آنان بدون هیچ گونه قید و شرطی لازم است.
نکتؤ دیگری که بر عصمت اولی الأمر دلالت می کند این است که اولی الأمر بر رسول عطف شده است، و رسول معصوم است و از طرفی
فعل «أطیعوا» هم تکرار نشده است. و این مطلب بیانگر آن است که ملاک وجوب اطاعت در «اولی الأمر» و «رسول» یک چیز است، و آن عبارت
است از معصوم بودن پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم.
قرینؤ دیگر بر مطلب یاد شده این است که قرآن کریم آن جا که از رفتار نیکو با پدر و مادر سخن گفته و مسلمانان را به آن توصیه می کند،
یادآور می شود که هرگاه آنان انسان را بر پیمودن طریق شرک برانگیزند نباید از آن ها اطاعت کرد(14)،
یعنی لزوم خوشرفتاری و احسان به آنان به عدم
اعتقاد یا عمل شرک آمیز مقید شده است. هرگاه در مورد اولی الأمر نیز چنین
احتمالی وجود داشت، با توجه به این که دایرؤ امر و نهی و تصرف
آنان در شئون زندگی مسلمانان بسی گسترده تر از دایرؤ نصرت پدر و مادر در
حق فرزندان خویش است، قطعاً اطاعت از آنان نیز به عدم معصیت
خداوند مشروط می شد.(15)
با توجه به نکات یاد شده این اشکال مطرح شده که اطاعت از فرمانروایان
مناطق و فرماندهان سپاه که از طرف پیامبر اکرمصلَّی اللّه علیه
و آله و سلَّم انتخاب می شدند، بر افراد تحت فرمان آنان واجب بود، در حالی
که معصوم نیز نبودند، ولی به حکم عقل و نقل:«لا طاعة لمخلوق
فی معصیة الخالق»، اطاعت به عدم معصیت خداوند مقید بود. بر این اساس،
اطاعت از اولی الأمر نیز واجب است ولی مقید و مشروط به عدم
معصیت خداوند است، یعنی مخصص یا مقید آن منفصل است نه متصل.(16)
پاسخ این است که سخن در این نیست که از نظر عقل و شرع سپردن زمام در
مواردی به افراد غیر معصوم جایز است و مشروط است به
این که مخالف احکام شریعت نباشد، بلکه سخن در این است که قراین موجود در
آیه مانع از چنین تفسیری است. چرا که بدون آن که فعل
«اطیعوا» تکرار شود، اولی الأمر بر رسول عطف شده است، اطاعت رسول بدون قید
و شرط واجب است، زیرا از صفت عصمت برخوردار است.
وحدت حکم معطوف و معطوف علیه ایجاب می کند که اولی الامر نیز که اطاعت از
او مقید به هیچ قیدی نشده است، از ویژگی عصمت
برخوردار باشد. به ویژه آن که قرآن کریم رفتار نیکو با پدر و مادر را مقید
به عدم معصیت کرده است، هرگاه در مورد اطاعت از اولی الأمر نیز
چنین احتمالی وجود می داشت، به طریق اولی می بایست چنین قیدی را بیاورد،
پس عدم ذکر آن وجهی جز عصمت اولی الامر ندارد.
شایان
ذکر است که فخرالدین رازی دلالت این آیه را هم چون آیؤ «کونُوا مع
الصّادقین» بر عصمت اولی الأمر به خوبی دریافته و بیان
کرده، امّا آن را بر عصمت اهل حل و عقد حمل کرده است، با این استدلال که
ما افراد معینی را که مصداق اولی الأمر معصوم باشند و بتوانیم با
آنان ارتباط برقرار کنیم، نمی شناسیم. بنابراین، مصداق آن اجماع، یعنی
اجماع اهل حل و عقد(= نخبگان امت) خواهد بود.(17)
پاسخ این اشکال با توجه به آن چه دربارؤ عصمت اهل بیتعلیهم السَّلام بیان گردید، روشن است. گذشته از این، اجماع اهل حل و عقد اگر
چه احتمال خطا را کاهش می دهد ولی هرگز به مصونیت کامل از خطا نمی انجامد. بنابراین، اجماع اهل حل و عقد نمی تواند مصداق اولی الامر
معصوم باشد.
حدیث ثقلین
حدیث ثقلین از احادیث متواتر اسلامی است که از محدثان شیعی و سنی از طرق گوناگون از پیامبر اکرمصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم
روایت کرده اند. از این روی، در سند آن جای کم ترین تردیدی وجود ندارد.(18)
در این حدیث که پیامبر گرامیصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم آن را در
موارد مختلف و با تعابیر گوناگون فرموده اند نکات زیر مورد تأکید قرار
گرفته است:
1. قرآن کریم و عترت و اهل بیت پیامبرصلَّی اللّه علیه
و آله و سلَّم دو میراث گرانبهایند که از پیامبر اکرمصلَّی اللّه علیه و
آله و سلَّم در
میان امت اسلامی بر جای مانده است: إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه
وعترتی، أهل بیتی.
2. هرگاه امت اسلامی به آن دو تمسک جویند هرگز گمراه نخواهند شد: ما إن تمسکتم بهما لن تضلّوا أبداً.
3.
این دو میراث گرانبهای نبوی هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا آن که در
قیامت در کنار حوض کوثر نزد پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و
سلَّم حاضر شوند: وانّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض.
4.پیامبر اکرمصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم از امت اسلامی خواسته است در غیاب وی حرمت آن دو را پاس دارند«فانظروا کیف تخلفونی
فیهما»: بنگردید که چگونه سفارش مرا دربارؤ آن دو رعایت می کنید.
ابن
حجر هیتمی مکّی پس از نقل حدیث ثقلین گفته است:«حدیث تمسک به قرآن و عترت
از طرق بسیاری، (بیش از بیست نفر) از
صحابه روایت شده است. در برخی از این روایات آمده است که پیامبرصلَّی
اللّه علیه و آله و سلَّم آن را در حجة الوداع در روز عرفه بیان فرمود،
بنابر برخی دیگر، آن را در روز غدیر خم بیان کرد، در برخی از احادیث آمده
است که در روزی که از طائف به مکه بازگشت، فرمود، و در بعضی از
آنها گفته شده است، پیامبر آن را در روز وفات خود هنگامی که اصحاب در خانه
اجتماع کرده بودند، بیان کرد، این نقل های متفاوت با یکدیگر
تعارضی ندارند، زیرا هیچ مانعی در بین نیست که پیامبرصلَّی اللّه علیه و
آله و سلَّم به خاطر اهتمام بالایی که نسبت به قرآن کریم و عترت طاهره
خود داشته، این مطلب را در جاهای مختلف بیان کرده باشد».(19)
در دلالت حدیث ثقلین بر عصمت اهل بیت پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و
سلَّم و مرجعیت علمی و رهبری دینی آنان جای تردید نیست،
زیرا در این حدیث، عترت پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم در کنار
قرآن قرار گرفته اند و بر جدایی ناپذیری آن دو تأکید شده است. و نیز تصریح
شده است که تمسک به آن دو مایؤ هدایت است. همان گونه که قرآن کریم نور
مبین است و از هرگونه باطل و هزل و انحرافی مصون است. عترت
پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم نیز که در مرتبؤ قرآن قرار
گرفته اند، از چنین ویژگی هایی برخوردارند. با توجه به این که اصل قرآن
محفوظ است
و در دسترسی مسلمانان قرار دارد، نقش اساسی اهل بیت پیامبرصلَّی اللّه
علیه و آله و سلَّم در مورد قرآن کریم همانا تفسیر و تبیین معارف و
احکام آن است، یعنی جز اهل بیت پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم کسی
به حقایق و احکام قرآن به صورت کامل و استوار آگاه نیست.
بنابر نقل طبرانی در حدیث ثقلین، عبارت های زیر آمده است:
فلا تقدموهما فتهلکوا، ولا تقصروا عنهما فتهلکوا، ولا تعلموهم فانّهم أعلم منکم؛ از آن دو سبقت نگیرید که هلاک خواهید شد، و از آن
دو فاصله نگیرید که هلاک خواهید شد، و در صدد تعلیم آنان برنیایید، زیرا آنان داناتر از شما هستند.
ابن حجر در توضیح این حدیث گفته است(20): جمله های یاد شده بر این مطلب دلالت دارند که آن دسته از اهل بیت که از مقامات عالی
علمی و دینی برخوردارند بر دیگران تقدم دارند. البته در این جا، چنان که امام شرف الدین یادآور شده، این پرسش مطرح می شود که چرا ابن
حجر در عقاید و احکام دینی، و تفسیر قرآن کریم، و حکمت عملی و رهبری امت اسلامی دیگران را بر اهل بیت پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و
سلَّم مقدم دانسته است؟(21)
پاسخ به یک اشکال
برخی از علمای اهل سنت کوشیده اند تا به
گونه ای در حدیث ثقلین ایجاد تردید نمایند، بدین صورت که در برابر حدیث
«کتاب اللّه و
عترتی»،از حدیث دیگری به نام «کتاب اللّه وسنتی» یاد کرده اند گویا پیامبر
اکرمصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم مسلمانان را به رعایت کتاب خدا و
سنت خویش توصیه کرده است، نه کتاب خدا و عترت خود!
پاسخ این اشکال این است که در کتاب های حدیث اهل سنت حدیثی با این تعبیر که پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم فرموده باشد: «انّی
تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه وسنّتی» نقل نشده است. حتی بخاری در صحیح خود(22)
کتابی را به نام «الاعتصام بالکتاب والسنّة» عنوان کرده است
ولی در آن باب چنین حدیثی را نقل نکرده است. آنچه در این باب آمده جز این
نیست که مسلمانان باید پیرو قرآن کریم و پیامبر اکرمصلَّی اللّه
علیه و آله و سلَّم باشند. و این مطلبی است که در قرآن کریم مورد تأکید و
تصریح واقع شده است. و حدیث ثقلین با آن ناسازگاری ندارد تا در
عمل به مفاد این حدیث و پیروی از قرآن و سنت پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله
و سلَّم با مشکل مواجه گردیم. زیرا در این که سنت پیامبرصلَّی اللّه
علیه و آله و سلَّم پس از قرآن کریم دومین مصدر و مرجع معارف و احکام
اسلامی است، تردید و اختلافی وجود ندارد، سخن در این است که
برای دست یابی به اصل و فهم درست سنت پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و
سلَّم و معارف و احکامی که در سنت پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم
یافت نمی شود به چه مرجعی باید رجوع کرد که از عصمت برخوردار باشد، و از
نظر اعتبار در حدّ اعتبار قرآن و سنت پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله
و سلَّم باشد؟ حدیث ثقلین، این مرجع را معرفی می کند، یعنی باید از طریق
عترت پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم به سنت آن حضرت، و نیز
به معارف و احکام قرآن دست یافت.
آری، در این که سنت پیامبر
اکرمصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم پس از قرآن کریم مصدر و مرجع معارف و
احکام شریعت اسلامی است
شکی نیست، ولی سخن در این است که این سنت را از چه طریقی می توان شناخت.
با توجه به این که سنت نبوی، بدون شک، دستخوش
تحریف واقع شده و کسانی مطالب دروغینی را به نام حدیث نبوی در جامعؤ
اسلامی منتشر کرده اند؛ این مطلب به عصر پس از پیامبرصلَّی اللّه
علیه و آله و سلَّم اختصاصی ندارد، بلکه در عصر رسالت نیز وجود داشته است،
چنان که از پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم روایت شده که
فرمود: «کثرت علیّ الکذّاب فمن کَذِبَ علیّ فلیبتبوّأ مقعده من النّار»(23) در این صورت هرگز معقول نبوده است که پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم
بدون هرگونه قید و شرطی مردم را به سنت خود فرا خواند، هرگاه سنت پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم دستخوش تحریف واقع شده است،
آنچه معقول می نماید این است که به پیروی از سنت واقعی آن حضرت سفارش شود. امّا در اینجا این سوءال مطرح می شود که راه دست یابی به
سنت واقعی پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم کدام است؟ حدیث ثقلین پاسخگوی این پرسش است.
به
عبارت دیگر، در مورد قرآن کریم تحریف لفظی رخ نداده است، ولی تحریف معنوی،
یعنی تفسیر به رأی و تأویل های بی اساس رخ
داده است، و در سنت نبوی، هم تحریف لفظی رخ داده است و هم تحریف معنوی،
حال برای دست یابی به تفسیر وتأویل درست قرآن و نیز
سنت اصیل و استوار نبوی باید از عترت پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و
سلَّم پیروی کرد. بنابراین، عترت پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم
ترجمان
کتاب و سنت اند، نه جایگزین آن دو. این حجر در این باره گفته است:
«الحاصل انّ الحثّ وقع علی التمسک بالکتاب والسنّة وبالعلماء بهما من أهل البیت، والمستفاد من مجموع ذلک بقاء الأُمور الثلاثة إلی
قیام السّاعة»(24): حاصل احادیث این است که بر تمسک به کتاب و سنت و عالمان اهل بیت به آن دو تأکید شده است. از مجموع این احادیث به
دست می آید که این سه (کتاب، سنت، اهل بیت پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم) تا روز قیامت باقی اند.
روایت زیر از امام صادق علیه السَّلام بیانگر جایگاه احادیث اهل بیتعلیهم السَّلام نسبت به سنت نبوی است. محدث کلینی از هشام بن
سالم، حماد بن عثمان و دیگران از امام صادق علیه السَّلام روایت کرده که فرمود:
حدیثی
حدیث ابی، وحدیث ابی حدیث جدّی، وحدیث جدّی حدیث الحسین، وحدیث الحسین
حدیث الحسن، وحدیث الحسن
حدیث أمیر الموءمنین، وحدیث أمیر الموءمنین حدیث رسول اللّهصلَّی اللّه
علیه و آله و سلَّم، وحدیث رسول اللّهصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم قول
اللّه عزّ وجلّ». حدیث م(25)ن حدیث پدرم و حدیث پدرم، حدیث جدّم، و حدیث جدّم حدیث [امام] حسین، و حدیث [امام] حسین، حدیث
[امام [حسن، و حدیث [امام] حسن حدیث امیرالموءمنین، و حدیث امیرالموءمنین، حدیث پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم، وحدیث پیامبر
سخن خداوند بلند مرتبه است.
آری، در کتب حدیث اهل سنت روایت دیگری نقل شده است که به پیروی از سنت پیامبر اکرمصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم و سنت خلفای
راشدین پس از او امر شده است:
علیکم بسنتی وسنّة الخلفاء المهدیین، الراشدین من بعدی، تمسّکوا بها وعضّوا علیها بالنواجذ».(26)
«بر شما باد به سنت من و سنت خلفای رشد یافته و هدایت یافته پس از من، به این سنت تمسّک جویید و بر آن پای فشاری نمایید».
این حدیث، گذشته از مناقشه های سندی که دارد(27)
با حدیث ثقلین معارضه ندارد، زیرا به قرینؤ حدیث ثقلین باید گفت مقصود از
خلفای
راشدین، اهل بیت پیامبر اکرمصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم یعنی امامان
دوازده گانه شیعه است که در احادیث دیگری که از طریق شیعه و اهل سنت
روایت شده بیان گردیده است. چنان که ابن عباس از پیامبر اکرمصلَّی اللّه
علیه و آله و سلَّم روایت کرده که فرمود:
«انّ خلفائی و أوصیائی وحجج اللّه علی الخلق من بعدی أوّلهم أخی وآخرهم ولدی. قیل: یا رسول اللّه: من أخوک؟ قال: علی بن أبی
طالب. قیل: فمن ولدک؟ قال: المهدی الذی یملأها قسطاً وعدلاً کما ملئت جوراً وظلماً».(28)
«جانشیان و اوصیای من و حجت های خداوند بر خلق پس از من دوازده نفرند که
نخستین آنان برادرم و آخرین آنها فرزندم می باشد.
سوءال شد: ای رسول خدا برادرت چه کسی است؟ پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و
سلَّم پاسخ داد: علی بن ابی طالب علیه السَّلام. سوءال شد: فرزندت
چه کسی است؟ پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم پاسخ داد: مهدی است که
زمین را آن گونه که از جور و ستم پر شده، از عدل و داد پر خواهد
کرد».
چنان که در احادیث دیگری که از پیامبر اکرمصلَّی اللّه علیه
و آله و سلَّم روایت شده از ائمؤ اهل بیتعلیهم السَّلام به عنوان:
الخلفاء، الأئمّة
الراشدون، الأئمّة المهدیون وخلفاء اللّه(29) تعبیر شده است.
با توجه به احادیث یاد شده، هرگاه حدیث «علیکم بسنتی و سنّة الخلفاء
الراشدین من بعدی» واقعاً از پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم
روایت شده باشد، با حدیث ثقلین ناسازگار نخواهد بود، و مفاد آن دو این است
که امت اسلامی باید از قرآن، سنت پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و
سلَّم و سنت ائمؤ اهل بیتعلیهم السَّلام پیروی کند.
حدیث سفینه و باب حطه
از پیامبر اکرمصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم روایت شده که فرمود:
«مثل أهل بیتی فیکم کسفینة نوح، من رکبها نجی ومن تخلف عنها غرق»:
اهل بیت من همانند کشتی نوح اند که هر کس بر آن سوار شد از طوفان نجات
یافت و هرکس از آن روی برگرداند غرق شد.(30)
در حدیث دیگری پیامبر اکرمصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم اهل بیت را به
باب حطؤ بنی اسرائیل تشبیه کرده و فرموده است: «إنّما مثل أهل
بیتی فیکم مثل باب حطة فی بنی اسرائیل من دخله غفر له».(31)
وجه تشبیه اهل بیت پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم به کشی نوح این
است که همان گونه که در زمان نوح تنها کسانی از طوفان نجات
یافتند که به کشتی نوح پناه بردند، در زمان پیامبر اکرمصلَّی اللّه علیه و
آله و سلَّم و پس از آن تا روز قیامت تنها کسانی از ضلالت و گمراهی نجات
خواهند یافت که به اهل بیت پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم تمسک
جویند، یعنی ولایت آنان را بپذیرند و از آنان پیروی کنند.
و
وجه تشبیه اهل بیت پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم به باب حطؤ بنی
اسرائیل این است که خداوند آن باب را مظهر تواضع و فروتنی
در برابر جلال و عظمت خود قرار داده بود، از این روی به بنی اسرائیل دستور
داده شده بود که از آن باب وارد بیت المقدس شوند تا مورد آمرزش
الهی قرار گیرند. اهل بیت پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم نیز در
امت اسلامی چنین جایگاهی دارند، پذیرش ولایت آنان و پیروی از
دستوراتشان باب مغفرت الهی است.(32)
یادآور می شویم که در دو آیه از قرآن کریم به باب حطؤ بنی اسرائیل اشاره
شده است:«وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هِذه القَرْیَة فَکُلُوا مِنْها حَیْثُ
شِئْتُمْ
رَغَداً وَادْخُلُوا البَابَ سُجّداً وَقُولُوا حِطَةٌ نَغْفِر لَکُمْ
خَطایاکُمْ وَ سَنَزیدُ الْمُحْسِنین»(33): هنگامی که به بنی اسرائیل گفتیم داخل این شهر (بیت
المقدس) شوید و از آنچه داخل شهر است بخورید و گوارایتان باد، و از در شهر با خضوع وارد شوید و از خداوند طلب مغفرت کنید، ما
خطاهای شما را می آمرزیم و نیکوکاران را پاداش فراوان عطا می کنیم.
علی علیه السَّلام باب علم پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم
در حدیث مشهور از پیامبر اکرمصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم روایت شده
که فرمود: «أنا مدینة العلم وعلیٌّ بابها فمن أراد المدینة فلیأتها من
بابها»: «من شهر علمم و علی، در آن است، پس هر کس می خواهد وارد این شهر
شود باید از در آن، وارد گردد».
این
حدیث را جمع کثیری از محدثان و دانشمندان اسلامی از طرق گوناگون از حدود
10نفر از صحابؤ پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم
روایت کرده اند، صحابیان راوی این حدیث عبارت اند از: علی بن ابی طالب
علیه السَّلام، عبداللّه بن عباس، امام حسن مجتبی علیه السَّلام، امام
حسین علیه السَّلام، جابر بن عبداللّه انصاری، عبداللّه بن مسعود، حذیفة
بن یمان، عبداللّه بن عمر، انس بن مالک وعمرو بن عاص.
حدیث مزبور از تعداد بسیاری از تابعین نیز روایت شده است، علامه میرحامد حسین هندی 14 نفر از آنان را نام برده است.(34) وی آنگاه
بیش از 140محدث اهل سنت را از قرن سوم تا قرن سیزدهم هجری نام برده است که این حدیث را در کتاب های خود نقل کرده اند.(35)
این مطلب که علی علیه السَّلام باب علم پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم و وارث و حافظ علم آن حضرت بوده است به تعابیر گوناگونی
از رسول خداصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم روایت شده است، برخی از آنها عبارت اند از:
1. أنا مدینة الحکمة وعلیٌّ بابها: من شهر حکمتم و علی درِ آن است.
2. أنا دار العلم وعلیٌّ بابها: من خانؤ دانشم و علی درِ آن است.
3. أنا میزان الحکمة وعلیٌّ لسانها: من میزان حکمت هستم و علی زبان آن است.(36)
4. علیٌّ وعاء علمی ووصیّی وبابی الذی أوتی منه: علی ظرف علم من و وصی من و بابی است که از آن بر من وارد می شوند.
5. علیٌّ باب علمی ومبیّن لأُمّتی ما أرسلت به من بعدی: علی باب علم من و بیان کنندؤ آنچه من به آن فرستاده شده ام (اسلام) پس از من
برای امت من می باشد.
6. علیٌّ خازن علمی: علی خازن علم من است.
7. علیٌّ عیبة علمی: علی حافظ علم من است.(37)
چنان که در احادیث دیگری برتری علم علی علیه السَّلام بر دیگر صحابه مورد تأکید واقع شده است:
پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم خطاب به حضرت زهرا علیها السَّلام فرمود: «زوجتک خیر أمتی، أعلمهم علماً، و أفضلهم حلماً، و
أوّلهم اسلاماً»: تو را به ازدواج بهترین فرد از امت خود درآوردم، در دانش داناترین، در حلم برترین، و در اسلام نخستین آنان است.
آن حضرت در حدیث دیگری فرموده است: «قسمت الحکمة عشرت أجزاء فأعطی علی تسعة أجزاء والناس جزءاً واحداً»: حکمت به ده
جزء تقسیم شده است، نه جزء آن به علی علیه السَّلام اعطا گردیده و یک جزء دیگر به دیگران داده شده است.(38)
با وجود چنین احادیث معتبر و گویایی جای کمترین تردیدی در این که مرجعت
علمی و دینی مسلمانان پس از پیامبراکرمصلَّی اللّه علیه
و آله و سلَّم به اهل بیت عصمت و طهارت سپرده شده است، وجود ندارد. در
حقیقت پیامبر اکرمصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم با این سخنان استوار
و روشن، حجت را بر همگان تمام کرده است.
اهل بیت پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم از نگاه امیرالموءمنین علیه السَّلام
این بحث را با نقل کلماتی از امیرالموءمنین علیه السَّلام که باب مدینؤ
علم پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم است دربارؤ مرجعیت علمی و
رهبری دینی اهل بیت پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم پایان می دهیم:
1. «کیف تعمهون وبینکم عترة نبیّکم، وهم أزمة الحقّ، وأعلام الدین، وألسنة الصدق، فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن، وَرِدوهم ورودا لهیم
العطاش»(39):
چگونه به بیراهه می روید در حالی که عترت پیامبرتان در میان شما هستند،
آنان زمام حق را در دست دارند. نشانه های دین اند و
زبان های راستی اند، آنان را در بهترین جایگاهی که قرآن را در آن جای
می دهید، جای دهید، و چونان شتران تشنه به آبشخور علم و فضیلت آنان
وارد شوید.
2. انظروا أهل بیت نبیّکم، فالزموا سمتهم، واتّبعوا أثرهم، فلن یخرجوکم من هدی، ولن یعیدوکم فی ردی، فان لبدوا فالبدوا، وان نهضوا
فانهضوا، ولا تسبقوهم فتضلوا، ولا تتأخروا عنهم فتهلکوا»(40):
به اهل بیت پیامبر خویش بنگرید، راهی را که آنان می روند بپویید، و از
آنان پیروی
کنید، زیرا آنان شما را از مسیر هدایت بیرون نمی برند و به راه ضلالت باز
نمی گردانند، پس هرگاه توقف کردند توقف کنید، و هرگاه قیام و حرکت
نمودند شما نیز قیام و حرکت کنید، از آنان سبقت نگیرید که گمراه می شوید،
و از آنان عقب نمایند که هلاک می گردید.
گفتاری از ابن ابی الحدید
ابن ابی الحدید در شرح جملؤ «و هم أزمة الحق» گفته است: «حق دایر مدار
آنان قرار داده شده است، هر جا که عترت پیامبرصلَّی اللّه علیه
و آله و سلَّم بروند حق با آنان خواهد بود، همان گونه که شتر تابع زمام
خویش است. پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم درستی این مطلب را یادآور
شده و دربارؤ علی علیه السَّلام گفته است:
«وأدر الحق معه حیث دار»: خداوندا حق را دایر مدار او قرار ده.
و در شرح جملؤ «و ألسنة الصدق» گفته است:«این تعبیر از الفاظ شریف قرآنی است آنجا که فرموده است: «واجعل لی لسان صدق فی
الآخرین».(41) هیچ سخن و حکمی از عترت پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم صادر نمی شود مگر این که موافق با حق و صواب است، گویا آنان زبان
صدق اند که هرگز سخن دروغی از آنان صادر نمی شود. آنان بر صدق و راستی سرشته شده اند.
و
در شرح جملؤ «فأنزلوهم منازل القرآن» گفته است:« در این تعبیر سرّ عظیمی
نهفته است، و آن این که امام علیه السَّلام به مکلفان دستور
می دهد که در تجلیل و تعظیم اهل بیت پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم
و پیروی از دستوراتشان همان گونه رفتار کنند که با قرآن رفتار می کنند.
وی، آنگاه با ادعای این که این کلام امیرالموءمنین علیه السَّلام بر عصمت
عترت پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم دلالت می کند(42)
این پرسش را
مطرح کرده است که رأی معتزله در این باره چیست؟ در پاسخ، کلام ابومحمد بن
متَّوِیه را نقل کرده که وی د رکتاب «الکفایة» عصمت
امیرالموءمنین علیه السَّلام را آشکارا پذیرفته است ولی گفته است ما عصمت
را شرط امامت ندانسته و امام علی را واجب العصمة نمی دانیم، ولی
نصوص بر عصمت او دلالت دارند. و این از ویژگی های او در میان صحابه
پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم بوده است. ابن ابی الحدید این سخن
را به عنوان مذهب اصحاب خویش برشمرده است .
1 . توبه/119.
2 . علاّمه سید علی موسوی بهبهانی، مصباح الهدایة، ص 92.
3 . مفاتیح الغیب، ج16، ص221.
4 . یکی از طریق ابن مردویه از ابن عباس، و دیگری از طریق ابن عساکر از امام باقر(ع) . الدر المنثور، ج4، ص 286.
5 . المناقب، ص 28، تحقیق شیخ مالک محمودی، موءسسة النشر الإسلامی، قم 1414ه.ق.
6 . فرائد السمطین، ج1، ص 369، باب 68، حدیث 299؛ غایة المرام، ج3، ص 51.
7 . الغدیر، ج2، ص 306.
8 . اکمال الدین، ص 278؛ بحار الأنوار، ج33، ص 149.
9 . اصول کافی، ج1، ص 208.
10 . ینابیع المودة، ج1، ص 119.
11 . غایة المرام، ج3، ص 54 50.
12 . (آیت اللّه) میلانی، قادتنا کیف نعرفهم، ج3، ص 150 148.
13 . نساء/59.
14 . «وَوَصیّنا الانسان بوالِدَیْهِ حُسناً وَإِنْ جاهَداکَ لِتُشْرکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِه عِلم فَلا تُطِعْهُما».(عنکبوت/8).
15 . المیزان:ج4، ص391.
16 . ر.ک، شرح المقاصد، ج5، ص 250.
17 . مفاتیح الغیب، ج10، ص 144.
18
. دربارؤ تواتر و درستی سند این حدیث به کتاب های زیر رجوع شود:عبقات
الأنوار، تألیف علاّمه میر حامد حسین هندی؛ غایة المرام، ج2، تألیف سید
هاشم بحرانی؛ المراجعات، تألیف امام شرف الدین عاملی، ص 1922؛ مع
الصادقین، دکتر محمد تیجانی، ص 117 185.
19 . الصواعق المحرقة، ص 89، باب 11، فصل اوّل تفسیر آیؤ «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئولُونَ»(صافات/24)
20 . الصواعق المحرقة، ص 135، باب وصیة النبیصلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم.
21 . المراجعات، ص 22، ط دارالقرآن الحکیم، قم.
22 . صحیح بخاری، ط دارالمعرفة، بیروت، ج4، ص 255.
23 . مع الصادقین، ص 121.
24 . الصواعق المحرقة ، ص 89، آیؤ «وقفوهم انّهم مسئولون».
25 . اصول کافی، ج1، ص 42، کتاب فضل العلم، باب روایة الکتب والحدیث، حدیث 14.
26 . سنن ابی داود، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1422هجری، ص 726.
27 . ر.ک: خلاصة عبقات الأنوار، ج2، ص 311 327.
28 . ینابیع الموادة، ص 447، نفحات الأزهار، ج2، ص 329.
29 . نفحات الازهار، ج2، ص 334 328.
30
. ابن حجر، الصواعق المحرقة، ص 136و 227. سیوطی، الجامع الصغیر، ج2، ص
132؛ احمد بن حنبل، مسند، ج3، ص 17 و ج4، ص 366، ابونعیم، حلیة الأولیاء،
ج4، ص 306، حاکم نیشابوری، المستدرک، ج3، ص 151، طبرانی، المعجم الصغیر،
ج2، ص 22، ر.ک: مع الصادقین، ص 22.
31 . المراجعات، ص 23، ینابیع المودة، ص 28 27، قم، ط بصیرتی، ر.ک: نفحات الأزهار، ج10، ص 415 413.
32 . ر.ک: الصواعق المحرقة، ص 35، المراجعات، ص 25 24.
33 . بقره/58؛ اعراف/161. شایان ذکر است که آیؤ اعراف با آیؤ بقره اندکی تفاوت دارد.
34 . نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الأنوار، ج10، ص 31 27.
35 . همان، ص 39 32. ر.ک: الغدیر، ج6، ص 77 61.
36 . جهت آگاهی از مصادر این احادیث ر.ک: نفحات الأزهار، ج10، ص 367 351.
37 . ر.ک: الغدیر، ج3، ص 96.
38 . همان، ص 96 95 و ج6، ص 81 79.
39 . نهج البلاغه، خطبؤ 87.
40 . همان، خطبؤ 97.
41 . شعراء/84.
42 . فهذا القول منه یشعر بانّ العترة معصومة.