نظام گرایی

متن حاضر قسمتی از کتاب Finding Philosophy in Social Science (۱۹۹۶, Yale University) نوشته پروفسور ماریو بانگ است

Normal 0 false false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

یادآوری

متن حاضر قسمتی از کتاب Finding Philosophy in Social Science (1996, Yale University) نوشته پروفسور ماریو بانگ است. این کتاب، یکی از منابع بسیار خوب در زمینه فلسفه علوم اجتماعی است که اخیرا نگارش یافته، ولی از آنجایی که زبان این کتاب، انگلیسی است بسیاری از دانشجویان، استادان و محققان فارسی زبان از مباحث آن محروم هستند، از این رو، برخی مباحث عمده آن ترجمه و در منظر نقادانه خوانندگان مجله قرار می گیرد.

نظام گرایی (systemism) هم بدیل فردگرایی است و هم بدیل کل گرایی، زیرا هم فرد و هم نظام، به ویژه عمل فردی و ساخت اجتماعی را تبیین می کند. در واقع، نظام گرایی مفروض می گیرد که همه چیز یا نظام است و یا جزیی از یک نظام. هر نظامی را به عنوان یک امر سه جزیی (اجزا، محیط و ساخت) و یا به اختصار ام س، الگوسازی می کند. از این رو، دربرگیرنده خصلت های معتبر سایر همتایان خود می باشد. علاوه بر این، نظام گرایی برخی از اصول تعمیم دهنده را عرضه می کند که متخصص را از درگیرشدن در جزئیات و در نتیجه، از دست دادن نظریه بازمی دارد.(1)

به نظر من، اکثر علمای اجتماعی در کارهای روزمره خود نظام گرایی را پذیرفته اند، حتی اگر مدعی فردگرایی و یا کل گرایی باشند. البته، گاهی آنان در حوزه های مختلف رویکردهای متفاوتی اتخاذ می کنند. (لذا، مارکس که در اقتصاد نظام گرا بود، در جامعه شناسی کل گرایی و در سیاست فردگرایی را اتخاذ کرد. پارتو که در اقتصاد فردگرا بود، در جامعه شناسی پیشتاز نظام گرایی بود. (نظام گرایان، نظام اجتماعی را برحسب کنش های فردی و کنش های فردی را برحسب زمینه اجتماعی تبیین می کنند. به عنوان مثال، آن ها نقش هایی را مشخص می کنند که افراد را با توجه به نظام های اجتماعی (مانند شرکت ها یا دپارتمان های دولتی) که در آن ها فعالیت می کنند، بازی می کنند. برای مثال، فرد بیابان گرد حیرت زده را به خاطر آورید که از یک بانک دیدن می کند، بدون آن که چیزی درباره پول و یا نرخ بهره شنیده باشد: Mandelbaum, 1955)) آن ها این نظام ها را به صورت کلی مشخص می کنند. به عنوان مثال، از طریق نوع کالا یا خدماتی که عرضه می کنند و یا از طریق روابطی که با سایر نظام ها دارند و ویژگی های نظام مندی چون همبستگی، تعادل، پیشرفت، و شقوق مخالف آن ها - عدم همبستگی، عدم تعادل، عقب ماندگی را مورد مطالعه قرار می دهند.

با وجود این، نظام گرایی غالبا مورد سوء فهم و یا حمله قرار گرفته است. یکی از این بدفهمی ها، توصیف مبهمی است که از نظام به عنوان یک «کل ارگانیک» می شود؛ توصیفی که استعاره های زیست شناختی را تداعی می کند. البته، همه ارگانیزم ها نظام اند، ولی عکس آن درست نیست. به عنوان مثال، اتم ها و اجسام سخت، همچنین کلوپ ها و شرکت های تجاری، نظام اند، ولی واقعا ارگانیک نیستند، زیرا آن ها زنده نیستند. بدفهمی دیگر، تصور آشفته ای است که از نظام ارائه شده است. زیرا معروف ترین جامعه شناس تاریخی معاصر می نویسد: «اصل اساسی کار من این است که جوامع نظام نیستند» (Mann, 1993,736) پس چه هستند؟ «جوامع از شبکه های جامعه گسترِ قدرت، که کرارا باهم تداخل و تقاطع دارند، تشکیل می شوند») Mann, 1986:1)) اما همه شبکه ها نظام اند، و همه شبکه های اجتماعی نظام اجتماعی می باشند، لذا جمله فوق به صورت زیر خلاصه می شود: جوامع ابرنظام های متشکل از نظام های اجتماعی اند که توسط روابط قدرت به هم وصل می شوند. به عبارت کوتاه تر، جامعه نظام نظام هاست. این که «شبکه جامعه گستر» در جمله ای که نقل شد، به چه معنی است و یا بین متداخل و متقاطع چه فرقی وجود دارد، آقای مان توضیحی نمی دهد. (بدفهمی کلی دیگر عبارت از این است که نظام گرایی، تضاد و تغییر اجتماعی را نادیده می گیرد. در واقع، این همان تصور برخی از کارکردگرایان و پیروان پارسونز از نظام های اجتماعی است. اما این یک تفسیر محدود و نارواست: هر نظریه قابل قبولِ نظام های اجتماعی جای کافی برای تضاد (و همچنین تعاون) و تغییر در نظر می گیرد.

با وجود این، باید اذعان کرد که علاوه بر این بدفهمی ها، دو اشکال مشروع بر «نظریه نظام های» برخی از علمای علم اجتماعی وارد است. یکی این که، این نظریه آن قدر مبهم است که کم اهمیت و غیر قابل تفکیک از کل گرایی است. اشکال دیگر این است که برخی از «نظریه پردازان نظام ها» معتقدند که می توان با نظریه واحد، که پژوهش تجربی را غیر ضروری می سازد، انواع واقعیت اجتماعی را تبیین کرد. البته، این یک اشتباه فاحش است؛ زیرا نظام گرایی تنها یک رویکرد است و هر نظریه کلی نظام ها، صرفا یک استخوان بندی است که باید توسط فرضیات خاص و داده های مربوط به انواع خاصی از نظام های مورد نظر قوام یابد. به هر حال، هیچ کدام از این اشکالات بر نفس نظام گرایی وارد نیست.

1. رویکرد نظام گرا

یک رویکرد، یا شیوه نگریستن به اشیا یا دست کاری آن ها، از چند بخش تشکیل می شود: دسته ای از معرفت های زمینه ای (background knowledge) به همراه یک دسته مسائل (problems)، مجموعه ای از اهداف (aims)، و دسته ای از روش های (methods) حل این مسائل: A=از آن جایی که رویکرد نظام گرا، فراکلی (hypergeneral) است، تنها چیزی که می تواند در معرفت زمینه ای آن وجود داشته باشد عبارت است از فرضیات فلسفی خاص. این فرضیه ها اساسا عبارتند از یک اصل هستی شناختی و همتای معرفت شناختی آن. اصل هستی شناختی این است که هر شیی عینی یا نظام است و یا جزیی از یک نظام. همتای معرفت شناختی آن این قاعده است که هر نظامی باید در سطح خرد مورد مطالعه قرار گیرد وبه اجزای آن، که بایکدیگر کنش متقابل دارند، تجزیه شود.

مسایل رویکرد نظام گرا همه مسایلی اند که ممکن است برای انواع نظام ها مطرح باشند، چه مسایل شناختی و چه عملی. اهداف آن، مانند اهداف علم و تکنولوژی، عبارت است از توصیف، فهم، پیش بینی و کنترل. روش های آن مشتمل است بر تجزیه و ترکیب، تعمیم و نظام بخشی، مدل سازی ریاضی، و آزمون تجربی آزمایشگاهی یا میدانی. بنابراین، رویکرد نظام گرا در همه رشته ها کاربرد دارد و از جنبه های مثبت اتم گرایی (توجه به اجزای فردی) و کل گرایی (توجه به کل) برخوردار است.

عدم پذیرش رویکرد نظام گرا برای مطالعه انواع نظام ها و طراحی آن ها، به ناتوانی در پرداختن به برخی از مسایل مورد نظر و بدتر از آن، به ایجاد مسایل بیهوده منجر خواهد شد. به عکس، پذیرفتن رویکرد نظام گرا موجب پرهیز از خطرات محدودنگری، که متخصص محدودنگر معمولاً گرفتار آن می شود، می گردد. متخصص محدودنگر از پرداختن به ویژگی هایی که در رشته (علمی) او مورد مطالعه قرار نگرفته، ناتوان است. به عبارت دیگر، نظام گرایی طرفدار میان رشته ای بودن و چندرشته ای بودن است. به همین دلیل، نظام گرایی از اشتباه فاحشی پرهیز می کند که متخصص دانشمند و یا تکنولوژیست، سیاست گزار و یا مدیر- مرتکب آن می شود؛ یعنی کسی که از بسیاری از خصلت های نظام واقعی مورد مطالعه، طراحی و یا هدایت خود غفلت می ورزد. این مطلب را به کمک چند مثال می توان توضیح داد.

اگر یک جامعه شناس نیازها و باورهای اعضای نظام مورد نظر خود و یا نظام های کلایی که نظام مورد بحث او در درون آن قرار دارد، نادیده بگیرد، ممکن است مهم ترین خصلت های نظام را از دست بدهد. یک اقتصاددان اگر تنها به افراد درون نظام اقتصادی بذل توجه نماید و روابط میان آن ها، فشارهای محیطی و یا اثرات شرایط سیاسی و فرهنگی را نادیده بگیرد، نخواهد توانست مدل های واقع گرایانه ای برای نظام اقتصادی بسازد. دولت مردان نمی توانند قانون گذاری مؤثری برای رسیدگی به مسایل اجتماعی انجام دهند، مگر این که دریابند که این مسایل چند بعدی است: محیطی، زیستی روانی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی. به طور کلی، پذیرش دیدگاه نظام گرا درباره جامعه، شرط لازم سیاست گذاری مؤثر است و نه کافی. مطلب فوق را می توان در مفروض زیر خلاصه کرد:

هر چیز واقعی یا نظام است و یا جزیی از یک نظام؛ هر مفهوم ذهنی جزیی از لااقل یک نظام مفهومی است؛ هر نمادی لااقل جزیی از یک نظام نمادی است؛ و هر حوزه مطالعاتی جزیی از نظام دانش بشری می باشد.

این مفروض از جمله مستلزم نتایج زیر است: اولا، مطالعه یا طراحی یک چیز عینی به صورتی که گویا یک امر ساده و جدا افتاده است و کارکردن در یک رشته به گونه ای که هیچ همسایه ای ارزش پروردن را داشته باشد ندارد، ممکن است حتی محقق را از واقعیت دور سازد. ثانیا، هر چیزی غیر از جهان، که جزئی از یک نظام نباشد غیر واقعی است. ثالثا، هر رشته ای که از رشته های دیگر وام نمی گیرد و به نوبه خود چیزی به آن ها نمی دهد، ارزشی ندارد.

اکنون لازم است دو احتیاط را در مورد، خلط رویکرد نظام گرا با آنچه که به طور غیر دقیق «نظریه نظام ها» (systems theory) نامیده می شود، بیان نماییم: نخست این که، در حالی که رویکرد نظام گرا یک رویکرد است و می تواند به عنوان داربستی برای ساختن نظریه ها به کار رود، «نظریه نظام ها» درواقع مجموعه ای از نظریه هاست که عمدتا در فناوری پیشرفته به کارمی رود، نظیر نظریه نظام های خطی، نظریه کنترل عمومی، نظریه ماشین های خودکار (automata theory) و نظریه اطلاعات آماری؛ ثانیا، نظریه نظام هایی که در دهه های 1960 و 1970 در مطالعات اجتماعی شایع بود تا حدی از اعتبار افتاده است: اشکالات لفظی که به دلیل تکراری بودن رد شده است، آموزه های سست کل گرایانه و اشکالات دقیق تر مربوط به خلاصه سازی جعبه فلش و یا نمودارهای روند (flow diagrams) که در مورد اهمیت متغیرهای محیطی اغراق می کنند و متغیرهای درونی، مانند علاقه و قصد، و همچنین مکانیزم ها و فرایندها را نادیده می گیرند. اما کنارگذاشتن رویکرد نظام گرا صرفا برای آن که در بعض موارد به طور نادرست مورد استفاده قرار گرفته، زیانش بیش از فوایدی است که بدست می دهد.

سرانجام، رویکرد نظام گرا با تحلیل نظام ها یکسان نیست، هرچند اولی مبنای دومی است. تحلیل نظام ها، با ساختن مدل های ریاضی نظام های عینی را مورد مطالعه قرار می دهد و سپس آن ها را وارد رایانه می کنند تا عملکرد آن ها را مشاهده و پیش بینی نمایند. این روند کاملاً مشروع است، مادامی که: الف) مدل ها به طور مستقل توسط داده ها مورد ارزیابی قرار گیرند. ب) شبیه سازی رایانه ای جایگزین آزمون تجربی تلقی نشود (رجوع شود به: Dawson, 1962) این روش به ویژه زمانی مفید است که معادله های مدل ها مثلا، به دلیل غیر خطی بودن شکل دقیقی نداشته باشد. یک شاخه فلسفی تحلیل نظام ها این است که تحلیل با ابهام خصومت دارد، نه با کلیت. این واقعیت که در برخی موارد تحلیل نظام ها ضعیف بوده و در موارد دیگر به منظور اهداف سیاسی نامطلوب مورد استفاده قرار گرفته، به بحث ما مربوط نمی شود؛ زیرا همه ابزارها،از کارد تا کلمات، می توانند مورد سوء استفاده قرار گیرند.

2. نظام گرایی در علم اجتماعی

اکنون اجازه دهید که از منظر نظام گرایانه به جامعه و علم اجتماعی نظر افکنیم. برای آن که وارد این بحث شویم، هستی شناسی اجتماعی نظام گرا را در اصول زیر خلاصه می کنیم:

ن.ه.1. جامعه عبارت است ازنظامِ خرده نظام های درحال تغییر.

ن. ه.2. جامعه، که یک نظام است، دارای صفات نظام مند یا کلی می باشد. برخی از این صفات نتیجه (یا تحویل پذیر) می باشند، ولی برخی دیگر هرچند در فرد و کنش متقابل آنان ریشه دارند ولی نوپدیدند. (emergent)ن. ه.3. هم کنشی میان دو نظام اجتماعی یک امر فردی فردی است، که فرد در آن از سوی نظامی که از آن نمایندگی می کند، عمل می کند. اعضای یک نظام اجتماعی می توانند بر فرد منفرد به شدت تأثیر بگذارند و رفتار هر فرد توسط جایگاهی که او در جامعه اشغال می کند و همچنین توسط استعداد ژنتیکی، تجربه و توقعات خود او، تعیین می شود. هر تغییر اجتماعی، تغییری است در ساختار یک جامعه و از این رو، تغییری است هم در سطح اجتماعی و هم در سطح فردی.

اصول معرفت شناسی یا روش شناسی نظام گرای علم اجتماعی عبارتند از:

ن.م1. علم اجتماعی عبارت است از مطالعه نظام های اجتماعی: اجزای تغییریابنده، محیط و ساخت آن ها.

ن.م2. واقعیت های اجتماعی باید برحسب نظام های اجتماعی و اجزای فردی آن ها - همراه با نیازها، باورها، منویات، کنش ها و واکنش ها - در محیط طبیعی و اجتماعی آن ها، توضیح داده شود (توصیف شود، تبیین شود و یا پیش بینی گردد.) رفتار فردی، به نوبه خود، باید برحسب همه ویژگی های زیستی، روان شناختی و اجتماعی فردِ موجود در جامعه، تبیین شود.

ن.م3. فرضیات و نظریه های علم اجتماعی باید با داده های محیطی و اجتماعی و به ویژه جمعیت شناختی، جامعه شناختی، اقتصادی، سیاسی، و فرهنگی مورد آزمون قرار گیرند. با وجود این، برخی از داده های اجتماعی از داده های مربوط به افراد ساخته می شود، زیرا تنها افرادند که به طور مستقیم قابل مشاهده می باشند. سرانجام، نظام گرایی اخلاقی را می توان در اصول زیر خلاصه کرد:

ن1. هرچند همه افراد می توانند ارزشمند باشند، ولی ارزشمندترین آن ها کسانی هستند که خدمات مفیدتری به سایرین ارائه می دهند.

ن2. خیر اعلی عبارت است از لذت بردن از رفاه (جسمی روانی) دیگران و کمک به آن ها برای آن که زندگی کنند.

ن3. تنها کارکرد مشروع نظام اجتماعی عبارت است از ارتقای رفاه (جسمی روانی) اعضای خود و یا اعضای نظام های دیگر و عدم ممانعت کسی از تأمین نیازهای اساسی خود.

به عقیده من، هستی شناسی نظام گرای جامعه جوهره واقعیت موجود در فردگرایی اجتماعی و کل گرایی اجتماعی را حفظ می کند. به ویژه، با فردگرایی اجتماعی در این ایده شریک است که در نهایت افراد و نه نیروهای نامتشخص اجتماعی، عامل اصلی حرکت جامعه می باشند؛ نظام گرایی از تجسید گروه های اجتماعی جز اعضای آن ها که نظام را تشکیل می دهند، پرهیز می کند. مقتضی است که برخی از جملات کل گرایانه به جملاتی تبدیل شود که به افرادِ موجود در محیط مربوط می شود. بنابراین، بهتر است به جای آن که بگوییم جامعه رفتار انحرافی فرد را تنبیه می کند، بگوییم برخی از اعضای هر جامعه اعضای دیگری را که رفتار انحرافی دارند تنبیه می کنند. با وجود این، این بیان مستلزم تحویل به افراد نیست؛ زیرا متضمن مفاهیم غیر قابل تحویل (هرچند تجزیه پذیر) جامعه و انحراف می باشد. این که این بیان غیرقابل تحویل است از مفروض (ن.ه.1) تبعیت می کند که جامعه یک مجموعه نیست بلکه یک نظام است. این که «انحراف» غیرقابل تحویل است از این نظر پی روی می کند که این مفهوم تنها در ارتباط با آنچه که در جامعه خاصی رفتار بهنجار تلقی می شود، درک می شود. با دقت بیش تر به این مفاهیم تکمیلی، خواهیم دید که تجزیه و تحلیل، که کل گرایان نظر مساعدی نسبت به آن ندارند، مستلزم آن نیست که تحویل گرا باشیم.

مفاهیم رفتار بهنجار و انحرافی کاملاً فردگرایانه نیستند؛ زیرا آن ها متضمن مفهوم جامعه هستند: آن ها صفت متقابل فرد و نظام اجتماعی را نشان می دهند. با وجود این، این صفت دوسویه (یا متغیر) را می توان برحسب صفات افراد و موقعیت ها و نقش های اجتماعی آنان تجزیه و تحلیل (تبیین) کرد. بنابراین، یک صفت فردی Pنظیر عملکرد، رضایت شغلی، درآمد و یا تعداد کتاب های مطالعه شده در هر سال، را در نظر بگیرید. برای سادگی، فرض کنید که P کاملاً کمی شده و داده ها نشان می دهد که P در جامعه Sدر اطراف میانگین E(P)به صورت زنگوله ناصاف و با انحراف معیار، aتوزیع شده است. بنابراین، می توان تعاریف زیر را ارائه داد:

برای هر x عضو از جامعه :S

در جامعه S، در مورد Pسازگار است= dfP(x)-E(P)<a

در جامعة x,Sدر مورد Pناسازگار است dfxدر جامعه Sدر مورد Pسازگار نیست.

در این فرمول ها E(P)و صفات جمعی جامعه Sمی باشند، هرچند صفت یک عضو اختیاری x آن است. با وجود این، هردو مجعول آماری اند و نه صفات نوپدید S؛ زیرا آن ها صرف مجموعه هاونظام هاراتوضیح می دهند.امانکته این است که هردوی این صفات جمعی ازطریق داده های فردی قابل محاسبه می باشند.

این مثال نشان می دهد که فردگرایان از قبول کلیت سرباز می زنند و کل گرایان از آن حمایت می نمایند ولی تجزیه آن را رد می کنند، نظام گرایان کل ها را می پذیرند و تجزیه آن را تشویق می کنند. نظام گرا بهترین (عناصر) دو حوزه فکری (فوق) را می گیرد و از این رو، برای تفکیک آنچه که به جامعه تعلق دارد از آنچه که به اعضای فردی آن تعلق دارد، دارای بهترین موقعیت می باشد. بنا براین، جای هیچ گونه تعجبی نیست که اکثر علمای اجتماعی از ارسطو به بعد، صرف نظر از فلسفه های اعلام شده آن ها، یک دیدگاه نظام گرا را پذیرفته اند تا جایی که گروه های متشکل از افراد مرتبط باهم، به ویژه، ساخت و تکامل آن ها را مورد مطالعه قرار می دهند و ویژگی نظام های اجتماعی، مانند سازمان های رسمی را مورد تأیید قرار می دهند.(2) امروزه تنها برخی از فلاسفه و ایدئولوژیست ها فردگرای رادیکال و یا کل گرای رادیکال اند.(3) اما معرفت شناسی نظام گرایی همانند معرفت شناسی واقع گراییِ علمی است. از این رو، با شهودگرایی نهفته در کل گرایی مخالف است و از خطر ذهن گرایی نهفته در فردگرایی نیز اجتناب می ورزد. سرانجام، یک اخلاق نظام گرا هم علاقه شخصی را ارتقا می بخشد و هم یک پارچگی را. از این رو، از فردگرایی اخلاقی یا خودخواهی و جمع گرایی اخلاقی یا اخلاق ستمگر برای استفاده فرمانبردارانش، به یک اندازه فاصله دارد.

از آن جایی که من مسائل و فرانظریه های علم اجتماعی را از یک منظر نظام گرا می بینم، بهتر است که فرانظریه علم اجتماعی را توضیح دهم. من این کار را با ارزیابی چهار ایده کلیدی علم اجتماعی انجام خواهم داد: ایده های نظام اجتماعی، ساخت اجتماعی، تغییر اجتماعی، و روابط خرد-کلان.(4)

3. نظام اجتماعی

من با مفهوم کلی نظام شروع می کنم، اعم از نظام عینی یا مفهومی و یا نمادین. نظام عبارت است از یک شیی ء پیچیده که هر بخش یا جزء با سایر اجزای آن مرتبط است. (مثلا، خانواده، مدرسه، شرکت و شبکه های غیر رسمی.) یک شیی ء، خرده نظام است، اگر هم نظام باشد و هم بخشی از یک نظام دیگر (مانند دانشگاه و دولت) و یک شیی ء ابر نظام (supersystem) است، اگر متشکل از نظام ها باشد (مانند زنجیره ای از سوپرمارکت ها یا یک جامعه کل.)

من تعریف استاندارد نظام را، که آن را به عنوان مجموعه ای از عناصر مرتبط تعریف می کند، قبول ندارم؛ زیرا مجموعه ها مفهوم اند. در حالی که برخی از نظام ها، مانند نظام های اجتماعی، عینی اند. ثانیا، یک مجموعه عضویت ثابت دارد: یکبار که عضو شد برای دایم عضو می شود. در حالی که،ترکیب یک نظام عینی ممکن است در طی زمان تغییر کند.

ما سه نوع اصلی نظام را از یکدیگر تفکیک می کنیم: مفهومی، عینی و نمادین. نظام مفهومی (یا صوری) نظامی است که همه اجزای آن مفهومی اند: مانند پیش بینی ها، طبقه بندی ها و نظام های فرضیه ای قیاسی، یعنی نظریه ها.نظام عینی یا مادی نظامی است که همه اجزای آن عینی یا متغیرند (مانند اتم ها، اندام واره ها و جوامع.) و نظام نمادین یا نشانه ای، عبارت است از نظام عینی ای که برخی از اجزای آن از اشیای دیگر نمایندگی می کند (مانند زبان، دیسکت رایانه، و نمودار.) (برعکس، مجموعه ای از پوسترهای بازرگانی یک نظام نیستند.)

ساده ترین نمود یک نظام عینی در هر زمان معین عبارت است از ترکیب، محیط و ساخت آن. ما این نوع طرح را مدل (CES)) می نامیم و بدین صورت می نویسیم:

m(s) = 6(1951,481ff) تعریف ماازنظام وضعیت ثبات کرانه راشامل نمی شود.

نظام اجتماعی عبارت است از یک نظام عینی مرکّب از حیوانات اجتماعی که الف) در یک محیط باهم شریکند و ب) به طور مستقیم یا غیر مستقیم بر سایر اعضای نظام تأثیر می گذارند، به نحوی که لااقل از یک جهت تعاون دارند. نظام اجتماعی انسانی عبارت است از یک نظام اجتماعی متشکل از انسان ها و مصنوعات آن ها.(5) توجه داشته باشید که گروه همگنان، گروه های شغلی و طبقات اجتماعی نظام نیستند. طبقات اجتماعی، مانند انواع زیست شناختی، توده های تغییرپذیرند. برعکس، اتحادیه های کارگری، همانند زیست جمعیت ها، نظام های عینی اند.

مفهوم دیگری که شایان توجه است مفهوم شبکه است.(6) شبکه نظامی است که به صورت یک نمودار قابل نمایش است: یعنی مجموعه ای از گره هایی که (به طور کامل و جزیی) از طریق لبه ها (نه پیکان ها) باهم مرتبط شده اند. شبکه اجتماعی عبارت است از شبکه ای که از حیوانات اجتماعی (مانند مردم) و مصنوعات آن ها تشکیل شده است. به عنوان مثال، مجموعه ای از خویشاوندان دور و نزدیک، حلقه های دوستان، باشگاه ها، اجتماعات علمی، و اینترنت. شبکه اجتماعی توسط احساسات پیش اجتماعی (مانند دوستی و انسجام) به هم متصل می شود و بیش تر به صورت متقابل عمل می کند تا روابط سلطه جویانه. شبکه اجتماعی غیر رسمی و غیر سلسله مراتبی است. همه شبکه ها نظام اند، اما عکس آن درست نیست. به عنوان مثال، یک سازمان رسمی نظام است ولی شبکه نیست. بازار نیز چنین است، اما هر شرکت کننده در یک بازار لااقل عضو یک شبکه است و غالبا از طریق آن عمل می کند.(Granovetter, 1985).

دو نوع نظام اجتماعی غالبا از یکدیگر تفکیک می شوند: طبیعی یا خودبه خودی. از یک سو و سازمان های مصنوعی یا رسمی، از سوی دیگر. در حالی که نوع نخست خود- سازمان یافته است، نوع اخیر بر طبق اهداف، طرح ها و قواعد روشنی طراحی، تنظیم، حفظ، منتقل و یا منحل می شود. بنابراین، خانواده ها، ولگردان گوشه خیابان و شبکه های اطلاعاتی، نظام های اجتماعی خود به خودی اند. هرچند همه آن ها طبیعی نیستند. در حالی که، مدرسه ها، شرکت ها و دپارتمان های دولتی سازمان اند.

ما فرض می گیریم که جامعه بشری، برخلاف جوامع حیوانی، یک نظام اجتماعی است که از چهار خرده نظام تشکیل شده است: الف) نظام زیستی یا خویشاوندی، که اعضای آن از طریق روابط تباری، جنسی، تولید مثل، پرورش کودکان و یا دوستی، با هم مرتبط می شوند؛ ب) نظام اقتصادی، که از طریق روابط تولیدی و مبادله ای باهم مرتبط می شود؛ ج) نظام سیاسی، که کارکرد ویژه آن عبارت است از: مدیریت فعالیت های اجتماعی در جامعه؛ نظام فرهنگی، که اعضای آن مشغول کشف، اختراع، تعلیم و تعلم، طراحی یا برنامه ریزی، آوازخوانی یا رقص، نصیحت یا بهبودبخشی و یا درگیر فعالیت های مشابهی هستند که اصولاً نه زیستی اند، نه اقتصادی و نه سیاسی. این مدل چهار جزیی جامعه، یا (زاس ف) است. (Bunge, 1979b).

طوایف، گروه ها، کارخانه ها، مدارس، بیمارستان ها، تیم های ورزشی، باشگاه ها، ارتش، و احزاب سیاسی همگی نظام اجتماعی اند. در حالی که دهکده ها، شهرها، ایالت ها و ملت ها، هم نظام اجتماعی اند و هم چیزی بیش از آن. آن ها جامعه می باشند. فرا جامعه انسانی، یا نظام هایی که از دو یا چند جامعه تشکیل می شوند، نیز وجود دارند، مانند جامعه اروپایی و اتحاد جماهیر شوروی سابق. سرانجام، نظام (اجتماعی) جهانی وجود دارد: یعنی فراجامعه انسانی که در سال 1492 به وجود آمد و از همه جوامع بشری تشکیل می گردید.

فرایند اجتماعی عبارت است از فرایندی که در یک نظام اجتماعی، مانند ازدواج یا تربیت کودکان، همکاری یا مبارزه، تجارت کالا یا اطلاعات، سازماندهی و یا ایجاد بی نظمی، روی می دهد. روشن است که فرایندهای اجتماعی اندازه های مختلفی دارند: از فرایندهایی که در خانواده روی می دهند تا فرایندهایی که جهان گستر. سرانجام، جنبش اجتماعی عبارت است از یک فرایند اجتماعی توده ای که لااقل در یک نظام مصنوعی (یا سازمان) روی می دهد و شماری از مردم را که به این نظام تعلق ندارند، با خود می کشاند. (مانند جنبش های اصلاح اجتماعی و اشاعه عمومی ابزارها یا رسومات جدید)

بحث تعاریف همین اندازه کافی است، اکنون اجازه دهید که آن ها را در مورد نظام های اجتماعی به کار ببریم. سازمان هایی وجود دارند که هر یک لااقل یکی از مفاهیمی را که در بالا تعریف کردیم، شامل می شود.

1. هر انسانی دست کم عضو یک نظام اجتماعی است؛ بنابراین، افراد کاملا حاشیه ای وجود ندارد: حتی مردم حاشیه ای یک حصیرآباد نظام خاص خود را برای زنده ماندن به وجود می آورند.(Lomnitz, 1977).

2. نظام های اجتماعی توسط انواع مختلف پیوندها باهم مرتبط می شوند:زیستی،روان شناختی،اقتصادی،سیاسی،یافرهنگی. از این رو، اشتباه خواهد بود اگریکی ازاین هاراممتاز بدانیم.

3. باورها، ترجیحات، انتظارات، انتخاب ها و کنش های یک شخص از لحاظ اجتماعی توسط عضویت او در نظام های اجتماعی مشروط می شود. اما این مستلزم آن نیست که حالت های ذهنی فرایندهای اجتماعی باشند و یا این که همه ایده ها یک محتوای اجتماعی داشته باشند.

4. هر نظام اجتماعی کارکرد خاصی دارد، کارکردی که هیچ یک از نظام های نوع دیگر، نمی تواند آن را برآورده سازد. اما این مستلزم آن نیست که هر نظام اجتماعی برای همه اعضای خود سودمند باشد.

5. نظام اجتماعی همیشه متضمن فرایند (هایی) می باشد. این فرض وحشت کسانی را که فکر می کنند صحبت از نظام ها عدم تحرک و یا لااقل ثبات را مفروض می گیرد، کاهش می دهد.

6. تغییرات نظام هم از تغییرات درون زای اجزای آن ناشی می شود، هم از برهم کنشی میان اجزای آن، و هم از برهم کنشی میان برخی از اجزا و بخش هایی از محیط.

7. هر فرایند یا فعالیت اجتماعی حالت نظام(های) اجتماعی ای را که خود در درون آن و یا در میان آنها روی می دهد، تغییر می دهد.

8. همه اعضای یک نظام اجتماعی در برخی موارد باهم همکاری و در مواردی رقابت دارند. این تز تأکید مارکس بر کشمکش را با تأکید دورکهایم بر انسجام ترکیب می کند.

9. رقابت تا جایی که به خشونت، و تخریب نگراید، موجب ابداع و ابتکار می گردد، در حالی که تعاون، انسجام و امنیت را (همواره) تسهیل می کند.

10. یک نظام اجتماعی تنها و تنها در صورتی ظهور می یابد (به صورت خود به خودی یا بر طبق طرح) که تصور شود که برآوردن برخی از نیازها و خواسته های برخی از اعضای خود را نوید می دهد.

11. یک نظام اجتماعی تنها و تنها در صورتی فرو می پاشد (به صورت صلح آمیز و یا غیر صلح آمیز) که برای اکثر اعضای خود دیگر سودی نداشته باشد و یا زیان های ناشی از کشمکش های درونی بیش تر از مزایای تعاون به نظر رسد.

12. رقابت پیوندها، تا زمانی که نظام اجتماعی را به هم مرتبط می سازد تخریب نکند، موجب بهبود عملکرد آن می گردد.

اکنون از نظام های اجتماعی به رویکرد نظام گرایانه در مطالعات اجتماعی بازمی گردیم. در یک مطالعه ابتدایی ما تنها به دو فرض زیر نیازمندیم:

13. هر نظام اجتماعی می تواند به اجزاء (اشخاص و مصنوعات)، محیط (طبیعی و اجتماعی) و ساخت (مجموعه روابط زیستی، اقتصادی، سیاسی، و فرهنگی) خود، تجزیه شود: m(s)=.

14. علوم اجتماعی نظام های اجتماعی، خرده نظام ها، و فرانظام های آن ها را مورد مطالعه قرار می دهد.

این دو فرض علاوه بر بعضی از تعاریف فوق، از جمله مستلزم پیامدهای زیر می باشند: اولا، فهم کافی از هر نظام اجتماعی مستلزم بررسی (تجربی و نظری) اجزا، محیط و ساخت آن می باشد. ثانیا، فهم کافی از هر جامعه ای مستلزم بررسی (نظری و تجربی) خرده نظام های زیستی (یا خویشاوندی)، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آن است. ثالثا، هیچ علم اجتماعی خاصی خودکفا نیست. رابعا، به دلیل آن که همه اشیای عینی قابل تغییرند، علوم اجتماعی باید پویایی های اجتماعی را مورد مطالعه قرار دهد. خامسا، اداره مؤثر نظام اجتماعی مستلزم آن است که اجزا، محیط و ساخت تغییرپذیر آن مورد توجه قرار گیرند.

اگر مطالب فوق با استدلال مورد قبول واقع گردد، آن گاه نقاط قوت و ضعف جایگزین های دیدگاه نظام گرایانه جامعه روشن می گردد. قوت کل گرایی در تاکید آن بر تفاوت کمی میان یک جامعه و اجزای آن نهفته است. ضعف آن دراین است که به طور کلی تجزیه، و به ویژه تجزیة به اجزا، محیط و ساخت را رد می کند.

اما قوت فردگرایی، در این است که اعضای نظام های اجتماعی، به ویژه حیات های ذهنی آنان را مورد توجه قرار می دهد، ضعف آن در این است که فشارها و انگیزه های مادی را دست کم می گیرد. نقطه قوت محیطگرایی به ویژه، رفتارگرایی و مکتب بوم شناسی، در این است که فشارها و محرک های محیطی را مورد مطالعه قرار می دهد، ضعف آن در این است که ابتکار فردی و ساخت اجتماعی را دست کم می گیرد. سرانجام، نقطه قوت ساخت گرایی این است که پیوندهای میان مردم را مورد توجه قرار می دهد، ضعف آن در این است که نقش افراد و محیط آنان را دست کم می گیرد. علاوه بر این، لوی اشتراوس و بوردیو، همانند مارکس، در تعریف افراد و گروه ها به عنوان مجموعه هایی از روابط، دچار سفسطه منطقی شده اند. گویی روابط می تواند بدون اطراف رابطه وجود داشته باشد.(7)

به نظر من نظام گرائی همه فضایل مکاتب دیگر را دارد ولی از نواقص آن ها مبرّی است. من آن را در توضیح دو مفهوم کلیدی ای که معمولا مهمل گذاشته می شوند، نشان خواهم داد.

4. ساخت اجتماعی و تغییر اجتماعی

ما ساخت نظام را به عنوان مجموعه ای از روابط میان اجزای نظام، به علاوه روابط میان آن ها و امور پیرامونی تعریف کردیم. اکنون بین دو نوع رابطه تمییز قایل می شویم: پیوند زننده و غیرپیوند زننده. پیوند bond یا گره tie رابطه ای است که موجودی را که با آن ارتباط دارد، متفاوت می سازد. تنها روابط پیوندزننده هستند که اجزای نظام را باهم جمع می کنند. بدین ترتیب، آن ها اجزای ساخت نظام می شوند. برای مثال، روابط تجارت و

5. روابط خرد کلان

روابط خرد کلان هم برای علم اجتماعی معاصر و هم برای فرانظریه آن یک مسأله محوری است.(10) من با ترکیب مفهوم نظام اجتماعی خود با نظریه معنی شناختی مرجع خود به آن خواهم پرداخت. اولین تصمیمی که یک محقق باید بگیرد این است که چه چیزی را مورد مطالعه قرار می دهد. یعنی، او باید واحدهای مورد تحلیل خود را مشخص نماید: افراد، گروه ها، و یا نظام ها. اکنون، هر عالمی با توجه به پیچیدگی های واحدهای تحلیل - از عنصر فردی یک نظام گرفته تا بالاترین سطوح - به یک یا چند واحد تحلیل علاقه مند است. بنابراین، می توان از سطوح تحلیل سخن گفت، سطوحی که هر یک با یک سطح واقعی سازمان - به عنوان مثال، سطوح فرد، شرکت، و ملت منطبق است.

از آن جایی که سطوح مختلفی از سازمان وجود دارد، سطحی که مطلقا و بدون در نظر گرفتن اهداف فرد مناسب باشد، وجود ندارد. در برخی موارد ممکن است شخص به فرد علاقه مند باشد و در موارد دیگر به نظام جهانی. با وجود این، هر واحد تحلیل، به جز جهان به عنوان یک کل، در درون یک نظام که از عالی ترین سطح برخوردار است، قرار دارد. از این رو، هنگامی که ما سطح قبلی را توصیف می کنیم، نباید از سطح بعدی غفلت ورزیم. یعنی، بیان ما باید هم به واحد (یا هدف) مرکزی اشاره داشته باشد و هم به واحد پیرامونی (یا محیطی.) بنابراین، در گزارة "وظیفه اصلی مدیر این است که از موفقیت شرکت خود اطمینان دهد" مدیر و شرکت واحدهای حوری اند. محیط اجتماعی واحد پیرامونی و ضمنی است.

ساده ترین تقسیم بندی سطوح عبارت است از تقسیم بین سطح خرد، که از افراد تشکیل می شود و سطح کلان، که از نظامی تشکیل می شود که افراد به آن تعلق دارند. نظام را می توان به عنوان یک واحد در زمینه ای خاص تلقی کرد، به شرط آن که واقعا مانند یک واحد عمل کند. به عنوان مثال، هرچند اشخاص نظام های پیچیده ای هستند ولی علمای اجتماعی با آن ها به عنوان واحد برخورد می کنند. همین طور، یک شرکت تجاری نظام است، و در حالی که جامعه شناس سازمان به ترکیب و ساخت آن علاقمند است، اقتصاددان و یا مؤرخ ممکن است آن را یک جعبه سیاه تلقی نماید.

این تقسیم بندی سطوح، مشکل مشهور دو میز ادینگتون را در ذهن تداعی می کند. کدام یکی میز واقعی است: مجموع قطعات و یا نظام اتم های تشکیل دهنده آن، یعنی، میزی که به تجربه روزمره مربوط می شود و یا میزی که نتیجه تحلیل علمی است؟ از نقطه نظر نظام گرا و واقع گرا، یک میز بیش تر وجود ندارد، هرچند به دو صورت متفاوت، ولی مکمل، توصیف می شود. در واقع، می توان سطح سومی را برای هستی و تحلیل، هردو، اضافه کرد: یک سطح میانی که از فیبرهای چوب تشکیل می شود. هر تحلیل با کفایتی بر یک سطح واقعی سازمان، یا سطح نظام، تمرکز می یابد. به عنوان مثال، هر ملت مدرنی از اقتصاد واحدی برخوردار است که می توان آن را در سطوح خرد، متوسط و کلان توصیف کرد؛ یعنی، به عنوان اقتصاد خرد، متوسط، و کلان و حتی بسیار کلان. یک شرکت منفرد (مانند اتم)، یک مجتمع تجاری (مانند فیبر)، و کل اقتصاد (مانند کل میز) به یک اندازه واقعی اند، هرچند هر یک ویژگی های خاص خود را دارد.

نظام ها دارای اندازه ها و درجات مختلفی از پیچیدگی هستند. از این رو، راحت تر این است که چند سطح فرعی را در میان یک سطح کلان تفکیک نماییم. به ویژه، لازم است که در یک مطالعه اجتماعی بین سطوح زیر تفکیک شود:

سطح بسیار خرد (Nano-level) واحد اصلی: فرد. نمونه مسائل: تأثیرات جنس، سن، ریشه اجتماعی، زمینه تحصیلی، و پیوندهای خانوادگی بر انتخاب شغل، حقوق ماهیانه، و یا موقعیت در یک سازمان.

سطح خرد (Micro-level) واحد اصلی: نظام اجتماعی خرد و اولیه. به عنوان مثال، خانواده، تیم فوتبال، باند، و یا کارگاه خانگی. نمونه مسائل: وابستگی اندازه خانواده به درآمد و سطح سواد، موفقیت یک کارگاه خانگی، مکانیزم های شکل گیری و فروپاشی باند.

سطح متوسط (Meso-level) واحد اصلی: نظام متوسط، مانند یک طایفه، تجارت خانه متوسط، مدرسه، کلیسا، و یا روستا. نمونه مسائل: ساخت اجتماعی، رقابت و یا همکاری نظام های مشابه، روابط با محیط طبیعی و یا اجتماعی.

سطح کلان (Macro-level) واحد اصلی: نظام بزرگ، مانند جامعه، شرکت، شهر، و یا حکومت محلی. نمونه مسائل: انسجام و ثبات نظام، عوامل شکاف ها و یکپارچگی ها، اثرات نوآوری های فناوری، نگه داری خدمات اجتماعی، بازیافت زباله.

سطح بسیار کلان(Mega-level) واحد اصلی: نظام خیلی بزرگ، مانند شرکت های چند ملیتی، ملت، منطقه، و نظام جهانی. نمونه مسائل: حفظ یا اصلاح نظم اجتماعی، جهانی شدن اقتصاد، ثبات یافتن روابط بین المللی، محافظت محیط جهانی، گستره ملل متحد.

بر طبق این تمایز در واقعیت، ما چند سطح گفتار و یا تحلیل خواهیم داشت. در علم اجتماعی تفکیک سطوح زیر رایج است: روان شناسی اجتماعی افراد را در ارتباط با نظام های اجتماعی مورد مطالعه قرار می دهد. روان شناسی اجتماعی به مسایلی چون رفتار مصرف کننده و رأی دهنده، انتخاب همسر و یا شغل، انتظارات و تحصیلات، بی هنجاری، بیگانگی، خودکشی و جرم، می پردازد. جامعه شناسی خرد، اقتصاد خرد، سیاست خرد، و تاریخ خرد گروه های اجتماعی کوچکی چون خانواده، باندها، گروه های کاری، کمیته ها، مزارع کوچک، مغازه های خرده فروش، گروه های اوباش، و سازمان های همسایگی را مورد مطالعه قرار می دهد. به عبارت کوتاه تر، گروه هایی را مورد مطالعه قرار می دهد که دارای روابط چهره به چهره هستند. این گروه ها مسایلی از این قبیل را پدید می آورند: ظهور، بقا، و فروپاشی سلسله مراتب های این نوع نظام ها و تأثیر نظام های بزرگ تری چون انحصارات چند جانبه (oligopolies)و دولت ها. جامعه شناسی کلان، اقتصاد کلان، سیاست کلان، و تاریخ کلان، برعکس، به نظام های اجتماعی کلان (و همچنین متوسط و بسیار بزرگ) می پردازد، نظیر شرکت های بسیار بزرگ، شبکه های حمل و نقل و ارتباطات و اقتصاد و یا دولت های ملی، منطقه ای و یا بین المللی. مسائل علمی و خط مشیِ کما متفاوت این نظام ها از مسائل مربوط به خرده نظام ها ناشی می شود.

روشن است که تفکیک سطوح واقعی و سطوح تحلیل منطبق با آن ها، کافی نیست. زمانی که این تفکیک انجام شد، باید به مسأله جذاب و چالش برانگیز روابط خرد - کلان پرداخت، به ویژه، به شیوه های مشارکت اجزای یک نظام (یا خرده نظام) در عملکرد کارآمد (یا ناکارآمد) آن. این مسأله روابطِ m-M و M-mاست. اجازه دهید نگاه عمیق تری به این مطلب بیاندازیم.

دو نوع رابطه میان یک موجود عینی و نظامی که به آن تعلق دارد، وجوددارد:رابطه جزء-کل ورابطه علی.شیی ءaتنها در صورتی جزیی از شیی ء bاست که تسلسل، هم کناری، و یا اجتماع فیزیکی aوbباb برابرباشد(Bunge, 1977b, chap.1)(11)

اما راجع به رابطه علی میان جزء و کل می توان گفت: نمی توان آن هارابه شیوه کل گرایانه دید؛ زیرا کل اجزای خود را نیز شامل می شود.مطابق بابحث قسمت4،توافق زیررامطرح می کنیم:

1. رابطه m-M (یا رابطه عمل - ساخت) خلاصه این گزاره است که یک یا چند واحد در سطح M به طور مستقل و یا باهم، به نحوی عمل می کنند که حالت یک و یا چند نظام را در سطح M تغییر می دهند. مثال ها: الف) شکایت یک شهروند از بی رحمی پلیس موجب تحقیقی می شود که به سازماندهی مجدد نیروی پلیس می انجامد؛ ب) توزیع درآمد یک جامعه، و بنابراین کل ساخت اجتماعی آن، از طریق به هم پیوستن آن ها در تعاونی های تولید و مصرف و یا در احزاب سیاسی ای که برای بازسازی جامعه کار می کنند، تغییر می کند.

2. رابطه M-m (یا رابطه ساخت - عمل) خلاصه ای است از این گزاره که رفتار یک واحد در سطح m از طریق جایگاه (کارکرد، نقش) آن در یک نظام در سطح M محدود و یا برانگیخته می شود. مثال ها: الف) تبانی و یا ادغام چند شرکت مهم در یک بخش اقتصادی معین موجب افزایش آنی قیمت کالاهای تولیدی و یا بازار، و از این رو موجب پایین آمدن معیار زندگی مصرف کنندگان آن ها، می شود؛ ب) ارائه بیمه سلامتی در یک منطقه رفاه هر یک از ساکنین آن منطقه را بهبود می بخشد.

علاوه بر رابطه m-M و M-m, حلقه های m-M-mو M-m-M نیز وجود دارند. مثال حلقه m-M-m: یک رهبر سیاسی محبوب برای وضع قانون اجتماعی جدید تلاش می کند که هزینه های اجتماعی را افزایش می دهد و این امر به نوبه خود کیفیت زندگی بسیاری از مردم را بالا می برد. مثال حلقه M-m-M:هنگامی که معیار زندگی و سطح تحصیلات ارتقا پیدا کردند، زوج ها فرزندان کمتری به دنیا می آورند که این امر تعداد خریداران جدید خانه را کاهش می دهد و این وضعیت صنعت ساختمان سازی را کساد می کند که این امر به نوبه خود موجب تنزل در رشد کل اقتصاد می شود.

مثال اخیر را می توان با آنچه که قبلاً نمودار بودون - کلمن نامیده شد، نشان داد.(12) در حالی که کل گرایان بر ردیف بالا و فردگرایان بر ردیف پایین تمرکز دارند، نظام گرایان هر دو را می پذیرند و از این رو می توانند نظر کامل تری داشته باشند. در نتیجه، نظام گرایان می توانند نسبت به دیگران سیاست های اجتماعی موثرتری را پیشنهاد کنند. به عنوان مثال، آن ها استدلال خواهند کرد که به دلیل آن که بهداشت به عوامل فردی و اجتماعی، هردو، وابسته است، یک سیاست بهداشت کارآ مراقبت و درمان - یعنی، پیش گیری از فرایند مرضی و مداخله در آن - و نیز معیارهای اجتماعی رادیکال را باهم ترکیب می کند تا نابرابری اجتماعی را کاهش دهد و بهداشت، مسکن، و تغذیه را ارتقاء بخشد.(13)

نمودار 2: تجزیه پیکان علّی کلان کلان به روابط علّی کلان خرد، خرد خرد و خرد کلان ویژگی های رابطه عینی جزء - کل و رابطه علی اشیای سطوح متفاوت، در سطح ذهنی و مطالعه نیز وجود دارند. یعنی، در برخی موارد یک استراتژی بالا - پایین لازم می شود، در برخی موارد استراتژی پایین - بالا، و در موارد دیگر استراتژی ترکیبی. به عنوان مثال، شرکتی که یک گروه شغلی جدید ایجاد می کند مشخصات آن را می نویسد و اعلامیه می دهد و نامزدها را یکی یکی انتخاب می کند: از بالا به پایین شروع می شود، در حالی که نامزدها دیدگاه عکس را می پذیرند. از سوی دیگر، اگر ما بخواهیم کارکرد یا نقشی را که یک فرد خاص در نظام اجتماعی ایفا می کند کشف نماییم، باید فعالیت او را در مکانی که در نظام اشغال کرده مشاهده نماییم؛ لذا در این مورد یک استراتژی مرکب مورد نیاز است.

در پرتو رویداد پیوندهای m-M, M-m, m-M-m, M-m-M تقسیم عمل - ساخت مصنوعی به نظر می رسد. در واقع، همه عمل ها در درون یک نظام اجتماعی روی می دهند و همه نظام های اجتماعی توسط کنش های اجزای خود پدید می آیند. بنابراین، این تقسیم دوگانه به همان اندازه ساختگی است که تقسیماتی چون بدن - حرکت، هوا - باد، صورت - تبسم، و مغز - ذهن، اما ما نباید آن ها را جدا نموده و خیلی در مقابل هم قرار دهیم؛ زیرا صفات به اشیا - تعلق دارند، فرایندها در اشیا تغییر می کنند و همه اشیا در حال تغییرند.

من استدلال کردم که رویکرد نظام گرا نسبت به دیگر جایگزین هایش برتر است، شاید به دلیل آن که مشتمل است بر هسته های حقیقتی که در سایر جایگزین ها وجود دارند. نظام گرایی به کل ها می پردازد، بدون آن که کل گرا باشد و اجزای فردی کل ها را مورد مطالعه قرار می دهد، بدون آن که فردگرا باشد. تجزیه و تحلیل می کند بدون آن که اساسا تقلیل گرا باشد. رویکرد نظام گرایانه به ما می گوید که راه درست برای مشخص کردن این که یک چیز واقعا یک نظام است و نه یک چیز تجزیه ناپذیر و یا یک انبوهه، این است که آن را به اجزایش تجزیه نماییم و پیوندهای میان آن ها را مورد مطالعه قرار دهیم. آخرین - و نه کم اهمیت ترین - سخن این است که نظام گرایی چندگانگی سطوح مشروع تحلیل را می پذیرد: به همان اندازه سطوح واقعیت.

رویکرد نظام گرایانه، بر خلاف دیگر جایگزین هایش، یک قلمرو فراگیر دارد. در واقع، نظام گرایی به صورت ضمنی و یا صریح در مطالعه علمی همه نوع نظام به کار می رود: نظام های ذهنی، عینی و نمادین، طبیعی و اجتماعی - از اتم ها گرفته تا جوامع. اما پذیرش صریح آن به ویژه در علوم اجتماعی مفید است، جایی که کل گرایی و فردگرایی هنوز لافزنی می کنند، اما نه به خاطر ثمربخش بودن شان، بلکه به خاطر اینرسی فلسفی و سوگیری ایدئولوژیکی ای که دارند.

··· پی نوشت ها

1 برای توضیح بیش تر رجوع شود به:1979a,1979b Bunge برای رساله های قدیمی تر درباره نظام گرائی رجوع شود به: Buckley, 1968; Optner, 1973. این مدعاها در ادامه بحث مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

2 برای وضعیت نوعی جامعه شناس عملگرا مراجعه شود به: Blau, 1974

3 ر.ک.به:

Brodbeck, 1968; Krimerman, 1969; O Neill,1973

4 برای توضیح بیش تر ر.ک: Bunge, 1974b, 1979b, 1981c.

5 دورکهایم در سال 1897 نیاز به شمول مصنوعات، نظیر ابزارها و راه ها، را خاطرنشان نمود.

6. (Polanyi, 1944; Lorrain White, 1971; Granovetter, 1974)

7 به عنوان مثال ر.ک.به: Bourdieu, 8691)

8 برای توضیح بیش تربرای این مدل ر.ک.به:Bunge, 1974a.

9 برای دیدگاه متفاوت، هرچند هم ریشه، که با تعبیر مبهم «پیچیدگی های منابع قدرت اجتماعی» مطرح شده، مراجعه شود به: (Mann, 1993.)

10 به عنوان نمونه ر.ک.به: (Alexander et al. 1987)

11 رابطه جز - کل با رابطه عضویت مجموعه متفاوت است، زیرا نظام ها مجموعه نیستند و باز به این دلیل این که رابطه عضویت، برخلاف رابطه جز - کل، انتقال پذیر نیست. اما رابطه عضویت میان یک جز نظام و ترکیب نظام وجود دارد.

12 رجوع شود به: نمودار 2

13 ر.ک.به: Evans et al.1994

 


قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر