سفرنامه کربلا (۸)

سفرنامه نویسی و زیارت، یکی از راهکارهای تبادل پیام ها و فرهنگ هاست. در اندیشه پیروان اهل بیت(ع) «زیارت» یک عبادت و ارتباط با خدا و اولیای اوست و در عین حال پایگاه های زیارتی و مَشاهد و مراقد معصومان و فرزندان ایشان، کانون انتقال علوم و معارف و تبادل نیازهای فرهنگی امت اسلامی محسوب می شود.

حسن فاطمی موحد

اشاره

سفرنامه نویسی و زیارت، یکی از راهکارهای تبادل پیام ها و فرهنگ هاست. در اندیشه پیروان اهل بیت(ع) «زیارت» یک عبادت و ارتباط با خدا و اولیای اوست و در عین حال پایگاه های زیارتی و مَشاهد و مراقد معصومان و فرزندان ایشان، کانون انتقال علوم و معارف و تبادل نیازهای فرهنگی امت اسلامی محسوب می شود.

این سفرنامه که با ریزبینی فراوان تنظیم شده، برای اینکه خوانندگان خود را منتظر نگذارد، در ویژه نامه حاضر و شماره آینده، پایان می یابد. ان شاء الله.

دفتر فرهنگ کوثر

مزارها

پس از صرف شام، دوباره به حرم حضرت سیدالشهدا(ع) مشرّف شدم. بر مزار عالم عارف ملاحسین قلی همدانی(م 1311 ق) در صحن مطهّر فاتحه خواندم. او همان کسی است که در سفری، راهزنها اسباب و اثاثش را گرفتند؛ اما وقتی دزدها او را شناختند، اموال را برگرداندند. ملاحسین قلی تنها کتابهای وقفی را گرفت و از گرفتن بقیه خودداری کرد. در مورد این کارش گفته بود: همین که اموال را گرفتند، حلالشان کردم؛ چون نمی خواستم خداوند کسی را به سبب من در آتش بسوزاند و نمی خواهم لقمه حرام از گلوی کسی پایین رود تا موعظه در او اثر نکند.[1] در مورد او حکایات شگفتی نقل کرده اند. قبر او در ضلع غربی صحن مطهر واقع است و تا باب زینبیه[2] سه، چهار حجره فاصله دارد. سنگ مزار بر دیوار نصب است.

در بارگاه حسینی، علما و شاهان متعددی مدفون اند. فرصتی دست نداد تا بر مزار آنها حاضر شوم. از جمله علما، سید مرتضی (م 436 ق) و برادرش سید رضی (م 406 ق) هستند. جنازه آن دو را نخست در منزل مسکونی شان در بغداد به خاک سپردند و سپس به آستان سیدالشهدا انتقال و نزدیک مزار ابراهیم مُجاب به خاک سپردند. اکنون ابراهیم مجاب دارای ضریح کوچکی است؛ اما مزار دو برادر به طور دقیق مشخص نیست.

از دیگر مدفونین در بارگاه حسینی، عبارت اند از آیات عظام: علامه محمدباقر وحید بهبهانی (م1208 ق)، سیدعلی طباطبایی معروف به صاحب ریاض (م 1231 ق)، شیخ عبدالحسین تهرانی(م 1286 ق)، شیخ محمدتقی شیرازی (م 1338 ق).

سه تن از پادشاهان قاجار در مقبره ای خانوادگی مدفون اند: مظفرالدین شاه (م 1324 ق)، محمدعلی شاه (م1344 ق) و احمد شاه (م 1348 ق).

وضعیت بهداشت

امروز کربلا شلوغ بود. افراد خیّر برای رفع تشنگی زائران، در وان حمام یا ظرفی شبیه آن آب خنک ریخته بودند تا به زائران بدهند. روی قسمتی از وان، ورق فلزی سوراخ دار گذاشته بودند و لیوانها را روی آنها قرار می دادند. شخصی دائم آب خنک با پارچ در لیوانها می ریخت. نه تنها لیوانها را نمی شستند بلکه اگر نیم خورده هم می شد، آب آن را دور نمی ریختند. موقع پر کردن لیوانها آنقدر آب در آن می ریختند تا سرریز کند و دوباره آب اضافی از سوراخهای ورق فلزی به درون وان برگردد. با این کار لیوان علاوه بر پر شدن، شسته هم می شد.

در معابر عمومی آب سردکن گذاشته اند و نو بودن آنها نشان می دهد بعد از تغییر حکومت، سر و کله این دستگاهها پیدا شده است. برای مردم تفاوتی ندارد که از آب سردکن بهداشتی آب بخورند یا از وانهای غیر بهداشتی. اگر مردم مقید به رعایت بهداشت بودند، این همه وان آب نبود. ما که به رعایت بهداشت، توصیه زیادی شده ایم، وقتی به جای استفاده از لیوان عمومی، آبِ آب سردکن را در دستمان می ریختیم و می خوردیم، با تعجب به ما نگاه می کردند.

حاج اکبر که نهم فروردین امسال، برابر با 28 صفر 1427 در کربلا بوده، می گفت: آن روز در دیگهای بزرگ، پلو و خورشت قیمه میان زائران توزیع می کردند. افرادی که غذا می گرفتند اگر زیاد می آمد، دوباره به توزیع کننده برمی گرداندند. او بشقاب نیم خورده برنج را که آمیخته با خورشت بود، دوباره در دیگ برمی گرداند و سپس میان مردم توزیع می کرد. پلو به سبب آمیختگی با خورشتهای نیم خورده، سفیدی خود را از دست داده بود.

در سه راهی ای در خیابان جنّة الحسین، محوطه ای با سه دیوار به ارتفاع یک متر و طول و عرض حدود دو متر ساخته اند تا در آن زباله بریزند. بیرون این سه دیواری، که نه در دارد و نه سقف، همیشه مقدار زیادی زباله پخش شده است. امشب ساعت 30/2 از شب گذشته وقتی به این زباله دانی رسیدیم هفت، هشت گربه از درون آن پا به فرار گذاشتند که جیغ بچه ها را به دنبال داشت. گربه ها یک عامل پراکنده شدن زباله ها هستند. گربه ها از آدمها خیلی می ترسند؛ شاید کربلایی ها آنها را اذیت می کنند. یک بار دختر و پسر نوجوانی سوار بر گاری که الاغی آن را می کشید و رانندگی آن را دختر به عهده داشت، آمدند و زباله دانی را زیر و رو کردند تا اشیاء به درد خور را پیدا کنند. این گونه جستجوها هم عامل پخش زباله ها است.

در همین خیابان گودالی با طول و عرض 5/1 متر است که آب گندیده سیاه رنگ با زباله در آن جمع شده و عمق آن معلوم نیست. وضع بهداشت در عراق خیلی پایین است. اگر خدای ناخواسته بیماری واگیرداری مثل «وبا» در این کشور شایع شود، جلوگیری از پیشرفت آن خیلی مشکل است.

جمعه 26/3/1385

صحبتهای مدیر هتل

آقای جواد حدّاد مدیر هتل سفینه حدود شصت سال سن دارد. او بیست سال از عمر خود را در ایران گذرانده و به زبان فارسی مسلّط است. امروز فرصتی پیش آمد تا با او گپی بزنم. در مورد علت مهاجرتش از عراق گفت:

پیش از مهاجرت، وضع مالی ام در کربلا خیلی خوب بود و با پول خودم به زائران غذای فراوان می دادم. دو بار مرا دستگیر کردند و با شکنجه زیاد می پرسیدند: این پولها را از کجا می آوری؟ هرچه می گفتم: برای خودم است، باور نمی کردند. جای بعضی از شکنجه ها هنوز باقی است. واقعاً از کسی پول نگرفته بودم.[3] دوستی داشتم که در سازمان اطّلاعات عراق کار می کرد. حدود یک ماه پیش از شروع جنگ ایران و عراق با اصرار زیاد به من گفت: «هرچه زودتر از عراق فرار کن». من هم با خانواده به سوریه رفتم. همین که به آنجا رسیدم، خبر شدم مأموران عراقی برای دستگیری من به خانه ام ریخته اند. آن زمان رابطه خوبی میان عراق و سوریه بود. آنجا هم خواستند دستگیرم کنند اما نتوانستند. چند سال اوّل در کشورهای مختلف بودم تا اینکه تصمیم گرفتم به ایران بروم؛ چون همشهریهای ما در آنجا زیاد بودند. اقامتم در ایران بیست سال طول کشید و بیشتر در قم، خیابان آذر، سکونت داشتم.

نظارت بر هتلها

از او در مورد نظارت بر هتلها پرسیدم. جواب داد: سازمان حج و زیارت در ایران با شرکت ایرانی شمسا، در مورد هدایت زائران ایرانی قرارداد دارد. این شرکت هم با چند شرکت عراقی قرارداد دارد. دوباره هریک از شرکتهای عراقی با چند هتل قرارداد می بندند. طرف ما شرکت طفّ است. در قرارداد ما با شرکت طفّ مواردی از قبیل نوع غذا، چگونگی پذیرایی، تمیزی، وضعیت برق و... قید شده است. این شرکت همواره بر کارهای ما نظارت دارد. علاوه بر آن، شرکت شمسا، سازمان گردشگری، پزشکان ایرانی و عراقی نیز بر هتلها نظارت دارند؛ به گونه ای که در هفته چهار، پنج بار برای بازرسی می آیند. دیروز از سازمان گردشگری ایراد گرفتند که چرا کارکنان هتل لباس یک شکل ندارند. در هتل دو نفر از وزارت کشور حضور دارند و وظیفه آنها تأمین امنیت زائران است.

او همچنین اظهار داشت: در حال حاضر روزانه 1500 زائر وارد کربلا می شوند و همین تعداد هم خارج می شوند. تا دو ماه پیش، این رقم روزی 5000 نفر بود؛ اما به دلیل امتحانات و گرمی هوا تعدادشان کمتر شده است.

برق در کربلا وضعیت خاصّی دارد. در پی قیام مردم عراق در سال 1991م. بعضی از شهرها مثل کربلا به دست مردم افتاد. پس از شکست قیام، تا سه سال در کربلا برق نبود. بعد از آن روزانه تنها چند ساعت برق بود. برخی از مردم که تمکن مالی داشتند، با کسب اجازه از دولت، موتور برق خریدند. خانه ها و مغازه های هرمحله سیم برق از این موتور کشیدند تا هنگام قطع برق، از آن استفاده کنند و در مقابل، به صاحب ژنراتور پول می دادند. به مرور وضع برق بهتر شد و الآن روزی دو، سه ساعت برق شهر هست و دو، سه ساعت هم قطع می شود که ناچاریم از موتور برق استفاده کنیم. یکی از نظارتها بر هتل، آن است که ما به محض قطع برق، موتور را روشن کنیم.

مکافات عمل

سخن که به انتفاضه رسید، آقای حدّاد خاطره ای از قول پدر همسرش از محترمین نجف این گونه بیان کرد:

در بغداد سه، چهار سال پس از انتفاضه، شخصی اهل نجف در اثر تصادف، پیرزنی اهل تکریت را با ماشین کشت. او با ضمانت آزاد شد و در مدت آزادی، عده ای از سرشناسان نجف از جمله من برای جلب رضایت خانواده پیرزن به تکریت رفتیم. در خانه ای بزرگ، منتظر نشسته بودیم که مردی حدود 45 ساله را در حالی که زیر بغلهایش را گرفته بودند، آوردند. او فرزند همان پیرزن بود. وقتی نشست، گفت:

من یکی از فرماندهان ارشد ارتش بودم و حدود سی هزار نظامی زیر دستم بود. در قضیه انتفاضه، من و قصی (پسر صدام) مأمور شدیم به هر قیمت شده، مردم کربلا را ساکت کنیم. پسر صدام افراد زیادی را کشت اما فرصت کشتار برای ما پیش نیامد.

وقتی وارد حرم امام حسین شدم، عربی را دیدم به ضریح امام چسبیده و با ضجّه پناه برده است. یقه اش را گرفتم و به عقب کشیدم. بعد با دو گلوله به سرش، او را از پا در آوردم. مدتی بعد امام حسین را در عالم خواب دیدم. حضرت به من فرمود: «اگر کسی به تو پناه بیاورد، چه می کنی؟ آیا می گذاری کسی او را آزار بدهد؟» جواب دادم: خیر، از او مواظبت می کنم.

امام فرمود: «چرا پناهنده من را کشتی؟»

حضرت به جای آن دو گلوله ای که به آن شخص زده بودم، به هر یک از زانوهایم یک تیر زد.

سپس فرمانده ارشد صدام لباسش را بالا زد و دیدیم هردو زانویش سیاه شده اند. بعد گفت: من از خون مادرم گذشتم اما در عوض از شما می خواهم به حرم امام حسین بروید و از حضرت بخواهید از من درگذرد.

ما برگشتیم و پس از مدتی خبر شدیم وضع او روز به روز بدتر شده است. بیماری او آنقدر پیشرفت کرد که بوی تعفّن می داد تا اینکه مرد.

انفجار در مسجد بُراثا

امروز در مسجد بُراثا واقع در بغداد پیش از نماز جمعه بمبی منفجر شد و عده ای کشته و مجروح شدند. خبر آن از تلویزیون عراق پخش شد. در ظاهر این بمب گذاریها به دست برخی مسلمانان صورت می گیرد. حرام بودن تخریب مسجد و نجس کردن آن با خون، اختصاص به مذهب شیعه ندارد. ندانستم اینها از کدام فرقه مسلمانان هستند.

امروزه کشور عراق از ناامنی رنج می برد. برای مقابله با آن دست کم از سه چیز باید بهره برد: «تفنگ»، «کلنگ» و «فرهنگ». با سلاح تفنگ، باید با قاطعیت در برابر نااهلان ایستاد و با کلنگ، به آبادانی این کشور ویران و فقرزده پرداخت و با فعالیت فرهنگی، فرهنگ مردم را بالا برد. در رژیم سابق توجهی به فرهنگ مردم نشد. بسیاری از کسانی که امروز در عراق شرارت می کنند، در رژیم صدام متولد شده اند و از وقتی چشم باز کرده اند، دیده اند کارهای مهم تنها به زور اسلحه پیش می رفته است. آن نادانهایی که ماشین سواری را دربست کرایه می کنند و بدون اطلاع از اعتقادات دینی و سیاسی راننده، هنگام پیاده شدن، بمبی را جا می گذارند، دچار فقر فرهنگی هستند. مسؤولان باید به ارتقای فرهنگ عراق بیاندیشند. در حال حاضر، ساخت و ساز صدها مدرسه و دانشگاه ضرورت دارد. ناگفته نماند که بخشی از این نابخردان از خارج به این کشور می آیند.

کتابخانه ها

امروز با اینکه جمعه بود، کتابخانه های عمومی در هردو بارگاه باز بود. به هردو کتابخانه سری زدم و تعدادی کتاب هدیه کردم. در قسمتی از کتابخانه ها میز و صندلی گذاشته اند و قسمتی را فرش کرده اند تا هرکس در هرقسمت مایل بود، مطالعه کند. در قسمت فرش شده افراد هرطور می خواستند، حتی در حال درازکشیده مطالعه می کردند. چندین ساعت مدام روی صندلی نشستن، خسته کننده است و به کمر آسیب می رساند و تغییر در چگونگی نشستن هنگام مطالعه علاوه بر تنوّع، نوعی استراحت دادن به کمر است. بنابه گفته متخصصان، اگر از نوجوانی مراقبتهای لازم صورت نگیرد، ممکن است بعد از چهل سالگی دردهای کمر شروع شود. شایسته نیست دانش آموزان در کتابخانه ها به مدت چند ساعت یکسر بنشینند. جا دارد در کتابخانه های ایران هم برای استراحت یا مطالعه با حالتهای مختلف، اتاقی را فرش کنند یا قسمت مفروش را با پرده جدا کنند.

تفاوتهای نجف و کربلا

1. در این ایام، حرم سیدالشهدا(ع) بیش از حرم امام علی(ع) زائر عرب داشت. شاید یک علت آن باشد که شهر و روستا در اطراف کربلا بیش از نجف است. شاید علت دیگر، آن باشد که حجم روایات در فضیلت زیارت امام حسین بیشتر است. یکی از محقّقان که اخبار زیارات ائمه(ع) را بررسی کرده بود، می گفت: در میان ائمه(ع) بیشترین سفارش در مورد امام حسین(ع) است و پس از او، امام علی(ع) و بعد از امام علی(ع)، بیشترین سفارش در مورد زیارت امام رضا(ع) است.

2. برخلاف نجف که امام جماعت ثابت نداشت و هر روحانی حاضر در آنجا، امامت می کند، در بارگاه امام حسین(ع) شش، هفت نفر عهده دار امامت جماعت هستند. نماز جماعت در هرگوشه متعلّق به یک خطّ سیاسی است.

3. پول دادن به کفشداریها در کربلا اجباری نیست اما جعبه ای چوبی با مقداری پول، کنار دستشان گذاشته اند و گاه هنگام پس دادن کفش، ریختن پول را یادآوری می کنند. اما کفشداریهای نجف نه تنها پول نمی گرفتند، بلکه از جعبه پول هم خبری نبود.

4. شغل دست فروشی در کربلا با نجف تفاوت محسوس دارد. در کربلا بر خلاف نجف، برای فروش جنسشان نه اصرار می کنند و نه چندان قیمت را پایین می آورند. یک بار نشد جنس را روی دست ما بگذارند و پول آن را مطالبه کنند. به دلیل نداشتن دقت لازم در قیمت اجناس در کربلا و نجف، نمی توانم مقایسه درستی در این زمینه داشته باشم. متوجه نشدم آیا در نجف قیمتها را زیادی می گفتند و سپس تا نصف یا یک سوم پایین می آمدند یا اینکه از قیمت واقعی این همه تخفیف می دادند؟

آخرین شب

امشب ساعت 11 در صحن اباعبدالله الحسین(ع) رو به روی ایوان طلا برای وداع تجمّع کردیم. پیش از ملحق شدن به همسفران، همکار گرامی حجت الاسلام سید علیرضا طباطبایی را در صحن، مقابل ایوان دیدم. او با پدر گرامی حجت الاسلام والمسلمین سید محمد طباطبایی و چند تن از همسفرانشان به حرم مشرّف شده بودند. پس از سلام و احوالپرسی، از آنها جدا شدم و چند متر دورتر به همسفران خود پیوستم. به دلیل احتمال بسته شدن صحن حضرت عباس، زیارت و وداع امام حسین و حضرت عباس(ع) را همینجا خواندیم. روحانی علاوه بر خواندن شعر، به ذکر مصیبت پرداخت.

مراسم نزدیک ساعت 12 شب تمام شد. خواستیم برای آخرین بار بوسه بر ضریح امام بزنیم اما کارکنان حرم مشغول بیرون کردن مردها از حرم بودند. کفشداری ها بسته بود. قبلاً حاج اکبر به من گفته بود که عربها از اینکه کسی کفش به دست، وارد حرم شود، ناراحت می شوند؛ اما سفارش او را فراموش کردم یا اهمیت ندادم و کفش به دست، خود را به یکی از درهای باز رساندم. همین که چشم نگهبان را دور دیدم، داخل حرم رفتم. ناگهان نگهبان رسید با دیدن کفشها چهره اش درهم شد و با چشمهای گرد، من را از حرم بیرون کرد. تا به حال هیچ عراقی به من تندی نکرده بود. بالاخره نتوانستم ضریح را ببوسم. ناراحت شدم.

امشب دانستیم حرم از ساعت 12 شب به مدت یک ساعت کاملاً زنانه می شود و پس از آن درب صحن و حرم را می بندند و دوباره صبح ساعت 4 باز می شود. ضمناً شبهای جمعه و در مناسبتهایی مانند شبهای شهادت امامان(ع) درب حرم تا صبح باز است.

هر روز بعد از نماز صبح، یک روحانی در صحن امام به فارسی سخنرانی می کند.

امروز در حرم حضرت اباعبدالله الحسین(ع) از کیف خواهری 25000 تومان دزدیدند. خانم گفت: زنی پای ضریح حضرت ابوالفضل به دزد پولهایش نفرین می کرد. صدهزار تومان پول او را هم در حرم دزدیده بودند. از همان اتفاقاتی که گاهی در ایران هم می افتد. زنان بیش از مردها به زیارت علاقه نشان می دهند و بیشتر می خواهند در حرم بمانند، در عین حال جای کمتری به آنها اختصاص یافته است. جمعیت فشرده، زمینه دزدی را فراهم می کند.

چند نکته در مورد حضرت عباس(ع)

امشب آخرین شب اقامت ما در کربلا است. بد نیست چند جمله ای در مورد حضرت ابوالفضل بنویسم.

فکر کرده اید چرا مزار حضرت عباس از مزار دیگر شهدا جدا است؟ در ظاهر در آن موقعیت وحشتناک، فرصت و توان الحاق بدن مطهّر به بقیه شهدا نبود.

آیا فکر نمی کنید به جهت منزلت حضرت ابوالفضل، خدا می خواسته مزار او از بقیه جدا باشد تا گنبد و بارگاه مستقلی داشته باشد؟

اگر حضرت عباس(ع) در میان سایر شهدا در پایین پای امام حسین(ع) مدفون بود، آیا به اندازه ای که امروزه مورد توجه است، زیارت می شد؟

نکته دیگر اینکه از حضرت ابوالفضل(ع) «کرامات» نسبتاً فراوان مشاهده می شود. حجت الاسلام ربانی خلخالی، کرامتهای حضرت را در سه جلد قطور با عنوان «چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس» گرد آورده است. مسلماً این حجم کرامت، درصد بسیار اندک از معجزات حضرت است.

راستی چرا این همه کرامت از ایشان بروز می کند؟ به نظرم یک علت، آن است که شخصیت حقیقی و برجسته ایشان از طریق منابع تاریخی به ما نرسیده است. روایات اندکی در مورد حضرت در اختیار داریم. گویا این همه کرامت، جبران کننده کمی اخبار رسیده در معرفی او است.

معمولاً کسانی که کم احترامی به حضرت کنند، زود ضربه می بینند. در هر سه جلد از کتاب فوق، بخشی به حکایتهایی اختصاص یافته که افراد بر اثر کم حرمتی به حضرت، گرفتاریهایی برایشان پیش آمده است. ذکر یکی از آنها، مناسب است:

آیت اللّه شیخ میرزا باقر زنجانی از علمای برجسته نجف می گوید:

با عده ای از نجف به کربلا رفتیم. قرار شد به زیارت حضرت ابوالفضل(ع) برویم. یکی از طلبه ها گفت: حضرت عباس(ع) که امام نیست؛ خسته هستم و حرم نمی آیم؛ وقتی برگشتید، باهم به زیارت امام حسین(ع) می رویم.

ما به زیارت رفتیم و وقتی برگشتیم، دیدیم محلّ اقامت ما شلوغ است. پرسیدیم: چی شده؟ گفتند: شخصی در چاه توالت افتاده. او را از چاه بیرون آوردند. یکی از دوستان به او گفت: دیگر از این غلطها نکنی. جواب داد: با حضرت شوخی کردم. دوست دیگری نیز گفت: حضرت عباس هم با تو شوخی کرد و الاّ نابودت می کرد.[4]

البته چنین نیست که هرکس کوچک ترین و حتی بزرگ ترین توهین را به حضرت کرد، بلافاصله در همین دنیا به سزای کارش برسد و یا اینکه کسی توان توهین را نداشته باشد؛ چنانکه بعثیان در جوار ضریح امام حسین و حضرت عباس عده زیادی را کشتند. حتی دشمنان، خود امامان‰ را به شهادت رساندند. اساساً بنا بر این نیست که همه کارها با معجزه پیش برود. اگر بنا باشد برای هراتفاقی اعجازی رخ دهد، آزمایش مردم از اساس برچیده می شود. خداوند می فرماید: «اگر خدا می خواست می توانست همه شما را هدایت کند.»[5] از این گذشته، ما همیشه از مصلحت ها آگاهی نداریم. یکی از اموری که بسیاری از مردم تجربه کرده اند و آن را باور دارند، آن است که ظلم به انسانها و حتی حیوانات، مجازات در همین دنیا را در پی دارد. اما پادشاهان فراوان، بدترین ستم ها را به مردم کردند و تا پایان عمرشان، مجازات نشدند؛ از طرف دیگر، گاهی مردم عادی با توهین کوچک به دیگری، فوری به صورت طبیعی مجازات می شوند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان