چکیده
تاریخ بخارا که اکنون تلخیص فارسی آن به قلم محمّد بن زُفر بن عمر در دست است، منسوب است به ابوبکر محمّد بن جعفر نرشخی (286 348 ه . ق) که سمعانی در کتاب الانساب از او یاد کرده، ولی از اثر او در تاریخ بخارا نام نبرده است. در برخی از منابع نام چند اثر در تاریخ بخارا آمده است که یکی از آنها تألیف ابوبکر منصور برسخی (متوّفی نیمه های سده چهاردهم هجری) است و می توان با استناد به قرینه و دلیلی چند، تاریخ بخارای منسوب به نرشخی را از این شخص دانست.
کلید واژه: تاریخ بخارا، نرشخی، منصور برسخی.
کتاب تاریخ بخارا، منسوب به ابوبکر محمد بن جعفر نرشخی (286 348 ق)، از آثار مهم تحقیق در باب زمین های شرقی اسلامی است و اگر مهم ترین کتاب برای تحقیق و پژوهش در باب دولت سامانیان در ماوراءالنهر و خراسان شمرده شود، پر بیراه نخواهد بود. مؤلف، این کتاب را، در حدود سال 332 ق، به زبان عربی نگاشت و به فرمانروای سامانی، ابومحمد نوح بن نصر بن احمد (متوفی 343 ق) تقدیم کرد.1 ابونصر احمد بن محمد بن نصر قباوی بخاری، آن را در سال 522 ق به پارسی درآورد، اما برخی مطالب را که خود مجاز می دید، از آن حذف کرد و نِکاتی از کتاب تاریخ [بخارا]ی غُنجار بدان افزود و حوادث کتاب را تا سال 365 ق رسانید. سپس محمد بن زُفر بن عمر آن را در 547 ق مختصر کرد و به صدر الصدور برهان الدین عبدالعزیز بن عمر بن عبدالعزیز بن مازه2، سرور حنفی مذهبان بخارا و نایب حاکمان قراختایی آسیای مرکزی در آن شهر، تقدیم داشت. او پاره ای حوادث را که از کتاب خزائن العلوم اثر ابوالحسن عبدالرحمن بن محمد نیشابوری3 برگرفته بود، به متن افزود. به نظر می رسد، شخص دیگری، تغییرات و دگرگونی هایی در کتاب به عمل آورد و مطالبی به آن افزود و حوادث را به زمان سلطه مغولان بر بخارا در 616 ق رسانید.4 بنابراین، می توان گفت، متن فارسی را که اینک به دست ما رسیده، اشخاص گوناگون اختصار کرده و مطالبی برآن افزوده اند که در اصل عربی کتاب نبوده است.
مایه کمال تأسف است که اصل عربی کتاب از میان رفته و جز ترجمه فارسی، آن هم در قالبِ کنونی که یاد کردیم، به دست ما نرسیده است. از آنچه که باقی مانده، روشن می شود که کتاب با فصلی در باب قاضیان بخارا آغاز می شده و این همچون مدخلی برای کتاب بوده است. سپس آگاهی هایی نسبةً مفصّل از اوضاع جغرافیایی و اقتصادی آن در پی می آمده است.
تاریخ بخارا 5 از دیرباز مورد توجه خاورشناسان6 قرار داشته است: بخشی از متن فارسی را خاورشناس شفر، در سال 1883 م، و سپس متن کامل را در سال 1892 م منتشر کرد. او گفته است این متن را به زبان فرانسه ترجمه کرده، ولی این ترجمه، هرگز به چاپ نرسید. در سال 1897 م استاد لیکوشینِ روسی، همین کتاب را به زبان روسی ترجمه کرد و زیر نظر خاورشناس روس بارتولد، در تاشکند به چاپ رساند. متن فارسی نیز در 1939 م / 1317 ش به کوشش مدرس رضوی در ایران طبع شده است. ترجمه انگلیسی هم، به قلم استاد ریچارد فرای در چاپخانه دانشگاه هاروارد به سال 1954 م منتشر شد.7
دوستان فاضل، استادان دکتر امین عبدالحمید بدوی و نصراللّه مبشّر الطرازی، تاریخ بخارا را به زبان عربی ترجمه کرده اند و به زودی به حلیه طبع آراسته خواهد شد [این ترجمه در سال 1965 م (؟) در قاهره به چاپ رسید م.]. من پیشتر، استاد و دوستم دکتراحمد ناجی القیسی، رئیس دانشکده شریعت8 و دانشمند ایران شناس را در جریان تردید خود در صحت انتساب این کتاب به ابوبکر محمد بن جعفر نرشخی قرار داده بودم. او در نامه ای به دو استاد مصری مذکور که کتاب را به عربی ترجمه کرده اند، آنها را از نظر ما آگاه کرد. استاد امین عبدالمجید البدوی در نامه ای برای اثبات آنچه ما برآنیم، خواستار آگاهی های بیشتری شد و من این سطور را نوشته و نزد او فرستادم.
آنچه من بدان دست یافته ام این است که مؤلف کتاب، ابوبکر منصور بَرْسَخِی است، درگذشته تقریبا در نیمه های سده چهارم هجری قمری. به نظر من، اگر خواسته باشیم که به حقیقت امر نزدیک شویم، نخست می باید تاریخ های بخارا، یعنی تواریخ محلّی (local history)، را مورد بررسی و تحقیق قرار دهیم. این موضوع ما را به ادلّه ای که نخست بدان ها تکیه داشته ایم، راهبری می کند. سمعانی ذیل نسبت «بخاری» در الأنساب گوید:
وصنّف تاریخَها ابوعبداللّه محمد بن ابی سلیمان الغنجار الحافظ البخاری و أحسن فی ذلک.9
حاجی خلیفه نیز در کشف الظنون در سخن از تواریخ بخارا آورده است:
تاریخ بخارا لأبی عبداللّه محمد بن احمد بن محمد المعروف بغنجار البخاری المتوفی سنه إثنتی عشرة و أربع مائة و لأبی عبداللّه محمد بن أحمد بن سلیمان البخاری المتوفی سنة إثنتی عشرة و ثلاث مائة.10
مؤلف تاریخ سمرقند نیز از یک تاریخ بخارا یاد کرده که مؤلف آن ابوعبداللّه محمد بن احمد بخاری، متوفی در 312 ق بوده است.11
اگر کسی با دقت نظر، متن مذکور در حاجی خلیفه را بنگرد، به این نتیجه خواهد رسید که موضوع بر مؤلف مذکور ملتبس شده، زیرا اختلاف میان دو مؤلف، فقط به نام نیای آن دو مربوط می شود و دیگر اسامی در سلسله انساب شبیه هستند:
ابوعبداللّه محمد بن احمد بن محمد معروف به غنجار بخاری
ابوعبداللّه محمد بن احمد بن سلیمان بخاری
سمعانی تصریح کرده است که نام جدِّ غنجار، سلیمان بوده است و اگر ذکری از تاریخ فرد دوم در تاریخ سمرقند نشده بود، اکنون می گفتیم که این دو در واقع یک نفر هستند: ابوعبداللّه غنجار. با این همه هنوز شک نداریم که آنها دو نفرند. سخاوی نیز در الإعلان بالتوبیخ لمن ذمّ التاریخ، فقط از یک تاریخ بخارا یاد کرده و آن همان تاریخِ تألیف غنجار است که پیشتر از آن یاد کردیم.12
مطلبی نشان می دهد که احمد بن محمد مامایی،13 (متوفی در 436 ق)، کتابی در ذیل بر تاریخ بخارای غنجار داشته است. سمعانی ذیل نسبت «المامایی» در کتاب الأنساب می نویسد:
بالألف بین المیمین المفتوحین و المیم بین الألفین و فی آخرها الیاء آخر الحروف هذه النسبة الی ماما و هو إسم لبعض أجداد أبی حامد أحمد بن محمد بن أحمد بن عبداللّه بن ماما الحافظ المامایی الإصبهانی من أهل إصبهان، کان حافظا متقنا مکثرا من الحدیث حریصا علی طلبه سکن البخاری، إلی أن توفِّی بها، سمع و صنّف التصانیف منها الزیادات لتاریخ بخاری لغنجار.
همو ذیل نسبت «الکمسانی» گوید:
أبو جعفر عبدالجبّار بن أحمد بن محمد مجاهد بن یوسف بن المثنی الکمسانی... ذکره أحمد بن ماما الإصبهانی الحافظ فی زیادات التاریخ، فقال: أبوجعفر الکمسانی قدم علینا یعنی بخاری فی سنه 393.14
[ابوالحسن علی بن زید] بیهقی نیز در تاریخ بیهق از تاریخ بخاری و سمرقند، اثر مؤلّفی به نام سعید بن جناح یاد می کند که از او چیزی نمی دانیم.15
سمعانی ذیل «برسخی» از تاریخ بخارا این چنین یاد می کند:
بفتح الباء المنقوطة بواحدة و سکون الواو و فتح السین16 المهملة و کسر الخاء المعجمة، هذه النسبة إلی قریة من قری بخاری یقال لها برسخان و هی علی فرسخین من بخاری. أقمت بها ساعة فی إنصرافی من البرانیة و المشهور إلیها أبوبکر منصور البرسخی صاحب تاریخ بخاری و إبنه أبورافع العلاء بن منصور البرسخی، کان أصم شافعی المذهب هکذا ذکره أبوکامل البصیری، یروی عن أبی صالح خلف بن محمد الخیّام و أبی حامد الکرمینی صاحب محمد بن الضوء و یروی عن أبی نصر أحمد بن سهل البخاری أحادیث سهل بن المتوکل سمع منه البصیری.17
یاقوت ذیل «برسخان» آورده است:
بالفتح و ضمّ السین المهملة و خاء معجمة و النسبة إلیها برسخی، قریة من قری بخاری علی فرسخین منها أبوبکر منصور البرسخی صاحب تاریخ بخاری و إبنه أبورافع العلاء الفقیه الشافعی الأصم.18
یاقوت در اللباب، ذیل «برسخی» گفته است:
بفتح الباء الموحدة و سکون الرّاء و فتح السین المهملة و کسر الخاء المعجمة. هذه النسبة إلی قریة من قری بخاری یقال لها برسخان علی فرسخین منها أبوبکر منصور البرسخی صاحب تاریخ بخاری و إبنه أبورافع العلاء بن منصور الفقیه الشافعی الأصم.19
اما این ابوبکر منصور برسخی کیست؟
من با کمال تأسف شرح احوال مفصلی از این مرد نیافتم و نتوانستم در مآخذی که بدانها دسترسی داشتم، تاریخ درگذشت او را بیابم. همه آنچه می دانیم این است که گرچه فرزندش شافعی مذهب بود، ولی در آثار شافعیان از او یادی نشده است و تاریخ درگذشت او را نیز نمی دانیم. البته این اندازه آگاهی داریم که علاء بن منصور برسخی از خلف بن محمد الخیّام (متوفی در 361 ق)،20 روایت می کرد؛ و اگر شیخ پسر را تقریبا معاصر پدر بدانیم، می توانیم دوره حیات پدر را نیز تحدید کنیم که می شود نیمه سده چهارم هجری قمری.
اکنون می توانیم بگوییم که آثار مشتمل بر تاریخ بخارا اینها بوده است:
1. تاریخ بخاری، اثر ابوبکر منصور برسخی متوفی تقریبا در اواسط سده چهارم هجری.
2. تاریخ بخاری، اثر ابوعبداللّه محمد بن احمد بن سلیمان معروف به غنجار بخاری، متوفی تقریبا در 410 ق.
3. تاریخ بخاری، اثر ابوعبداللّه محمد بن احمد بخاری، متوفی در 312 ق (البته با وجود تردید ما مبنی بر اینکه این کتاب همان تاریخ بخارای غنجار است).
4. تاریخ بخاری و سمرقند، اثر مؤلّفی به نام سعید بن جناح، که پیش از ابوالحسن بیهقی، (متوفی در 565 ق)، زندگی می کرده و بدیهی ست که این اثرفقط به تاریخ بخارا اختصاص نداشته است.
تا اینجا ملاحظه شد که مآخذ هیچگونه آگاهی دیگری از دیگر تواریخ این شهر به دست نمی دهند؛ پس این «نرشخی» و کتاب او از کجا پیدا شده و او کیست؟ آگاهی های ما از این مرد بسی اندک است گرچه از آنچه در باب منصور برسخی دانستیم، بیشتر است. شرح حال او را سمعانی، باز هم در الأنساب، ذیل «نرشخی» آورده است:
بفتح النون و سکون الرّاء و فتح الشین المعجمة و کسر الخاء المعجمة، هذه النسبة إلی نرشخ و هی قریة من قری بخاری... و المنتسب إلیها... و أبوبکر محمد بن جعفر بن زکریا بن الخطاب بن شریک بن یزع [کذا] النرشخی من أهل بخاری یروی عن أبی بکر بن الحریث و عبداللّه بن جعفر و غیرهما. ولد سنه 286 و توفی فی صفر 348 (برگ 558).
ابن اثیر در تهذیب اللباب خویش گرچه این نسبت را آورده (ج 3/ 222)، ولی شرح احوال این مرد از جمله تراجمی است که حذف کرده است. یاقوت نیز در معجم البلدان از این دیه یادی به میان نیاورده است. این همه آگاهی های ما از ابوبکر محمد بن جعفر نرشخی بود و همه محققان جدید نیز که ترجمه سمعانی از نرشخی را نقل کرده اند، به این موضوع توجه نشان نداده اند که سمعانی، نه کتابی در تاریخ بخارا و نه هیچ کتاب دیگری به این مرد نسبت نداده است؛ حال آنکه سمعانی کتابخانه ای مثال زدنی داشته و یاقوت آن را بسیار ستوده است. افزون بر اینکه سمعانی، شاید آگاهترین مردم عهد خود نسبت به این منطقه از جهان اسلام بود. بنابراین اکنون می توانیم به اختصار اسباب و ادلّه ای که ما را در رسیدن به نظر مطرح در این مقاله، دلیر کرد، شرح دهیم و نظر ناچیز خود را چنین بیان داریم:
1. هیچیک از مورخان، با همه کوششی که در ملاحظه جمیع مآخذ در این گونه امور داشته اند، از کتابی در تاریخ بخارا، نوشته ابوبکر محمد بن جعفر نرشخی، متوفی در سال 349 ق، یاد نکرده اند. به نظر ما، این نرشخی جز محدّثی فراموش شده نبوده است، زیرا ابن اثیر، ترجمه احوال او را در تهذیب خویش از الأنساب سمعانی نیاورده و یاقوت حموی نیز از دیهی که او بدانجا منسوب بود، یاد نکرده است.
همه مآخذی که شرحی از احوال ابوبکر منصور برسخی ارائه کرده اند، گفته اند که او «صاحب تاریخ بخاری» بود و این خود تأکیدی است بر اینکه کتاب مشهور بوده و ایشان آن را می شناخته اند. وانگهی، یاقوت بر مطالب سمعانی چیزی نیفزوده است و ابن اثیر نیز؛ حال آنکه کتاب ابن اثیر در آن واحد، هم تهذیب و هم مستدرک است و در آن اشاره ای حاکی از افزودن مطلبی بر قول سمعانی دیده نمی شود. اما چرا مؤلّفان متأخر از این کتاب چندان نقل نکرده اند و شهرت آن به پای کتابی همچون تاریخ بخارای غنجار و مانند آن نرسیده است؟ به نظر ما، بدین سبب که کتاب تاریخ بخارا از جمله آثار رجالی در علوم حدیث نبوده و جنبه سیاسی بر آن غلبه داشته است. این موضوع، کثرت نقل تراجم از تاریخ بخارای غنجار را نیز روشن می کند.
3. شباهت کامل میان کنیه های دو نفر که هر دو ابوبکر هستند.
4. نسبت این دو تن از حیث رسم الخط نیز تشابه دارد و فقط نقطه ها متفاوتند.
5. هر دو معاصر بوده اند، زیرا ابوبکر محمد بن جعفر نرشخی در 348 ق درگذشته و ما تاریخ مرگ ابوبکر برسخی را در نیمه سده چهارم هجری قمری حدس زدیم.
6. هر دو اهل دو دیه نزدیک به بخارا بوده اند.
7. بنا به ترجیح ما، اشتباه در باب این دو تن، نخست سر در تشابه کنیه و انتساب آنها دارد. همچنین، به نظر ما چنین اشتباهی در مدت زمانی دور روی داده است. مشهور است که اصل عربی کتاب به دست ما نرسیده و شاید نسخه ای وجود داشته است که بر آن کتابت کرده بوده اند: «تاریخ بخاری، تألیف ابوبکر برسخی» و کسی بعدها گمان برده که او همان ابوبکر نرشخی است.
وقتی من این موضوعات را در نامه ای برای استاد دانشمند دکتر امین عبدالمجید البدوی ارسال کردم، او در نامه مورخ 15/10/1966 م به من پاسخ داد. در این نامه، او در برابر پاره ای از اموری که پیشتر می باید در آن باره پژوهش می کردم ولی هرگز به آن سوی روی نکرده بودم، راهی گشود. وی خدایش حفظ کناد در این نامه با ما در این بحث اینچنین همکاری و شرکت کرده و می گوید:
و بعد، من از مطالعه بحث و تحقیق جامع شما، در نامه ای که از طریق برادر دکتر احمد ناجی القیسی ارسال فرموده بودید، خوشوقت شدم. بحث شما باتوجه به کوششی که به کار برده اید، و اخلاص و غیرتی که برای کشف حقیقت، از حیث عمق و ملاحظه دقیق مآخذ، به خرج داده اید، واقعا قابل استفاده است. همه اینها تشکر و سپاسگزاری من و همکارم استاد نصراللّه مبشّر الطرازی را برمی انگیزد. ما پژوهش شما را با دقت خواندیم و مدتها بر استدلال های منطقی جناب عالی و مراجعه تان به مآخذ گوناگون درنگ کردیم. این موضوع ما را بر آن داشت تا بار دیگر به موضوع مهم مؤلّف کتاب بازگردیم. نقطه ای که بدان رسیدیم بسی مایه حیرت و شگفتی گردید. آنچه موجب شد تا شک و تردید بر ما سایه افکند، این بود که ناشران و مترجمان این کتاب، از خاورشناسان و ایرانیان، که همگی بر شماری از نسخه های خطی آن تکیه داشته و به این نسخه ها با حروف و رموز اشاره کرده اند، هیچیک، در نسخه های کتاب جز آنچه اینک بدان شهرت دارد، چیز دیگری نیافته اند. به هر حال، حقیقت همچون زیبارویی است که رخ در پرده حجاب کشیده و ناچار می باید این پرده را برگرفت، گرچه این مصداق همان مثل «خرط القتاد» است... ما دوباره به پژوهش پرداختیم و تاریخ کتابت نسخه هایی را که ناشران و مترجمان بدان دسترسی داشته اند، و از همه بیشتر آنچه استاد فرای به دست داده است، مورد ملاحظه قرار دادیم. روشن شد که تاریخ کتابت کهن ترین نسخه، از میان 38 نسخه خطی، به سده 15 میلادی باز می گردد21 و چنانکه ملاحظه می شود، این تاریخ نسبت به زمان مؤلّف بسیار متأخر است. با خود گفتیم که بعید نیست این موضوع [یعنی اشتباه در انتساب کتاب به مؤلّف] درگذشته های دور اتفاق افتاده باشد. نکته ای به ذهنم رسید که با موضوع مذکور شباهت دارد: من بر ورق نخست نسخه ای از کتاب الخراج و صنعة الکتابة اثر قدامة بن جعفر الکاتب البغدادی، (متوفی تقریبا در 337 ق) موجود در کتابخانه کوپرلی استانبول، چنین عبارتی دیدم: «کتاب الخراج و صنعة الکتابة لأبی الفرج بن الجوزی»؛ یعنی کاتب یا فردی دیگر، کنیه ابوالفرج را دیده و گمان برده که او همان ابن الجوزی است (متوفی در 597 ق)، در حالی که فاصله زمانی میان آن دو بسیار است. پس درباره دو نفر معاصر که کنیه و اسامی مشترک داشته اند، چه می توان گفت؟ البته آنچه ذکر شد، نمونه ای ساده است فقط نمونه و نه بیشتر و هر کس که کمترین اطلاعی از کتاب داشته باشد، بدان می رسد. گرچه این کتاب بارها چاپ و ترجمه شده، ولی این موضوع توجیه کننده خطا نیست. کتاب شرح دیوان المتنبّی که به سال 1261 ق در کلکته و بارها در جاهای دیگر چاپ شده، منسوب بوده است به ابوالبقاء عبداللّه بن حسین بن عبداللّه عکبری الأصلِ بغدادی، (متوفی 616 ق) در حالی که این کتاب تألیف شاگرد او، عفیف الدین ابوالحسن علی بن علان بن حماد نحوی موصلی (متوفی 666 ق) است و استاد علامه مصطفی جواد با پژوهش خود جایی برای فرض و برهان دیگر باقی نگذاشت که مؤلّف آن کتاب ابن علاّن است.
بنابراین، ما از مورخان کهن کسی را نیافتیم که به صراحت تاریخ بخارا را به ابوبکر محمد بن جعفر نرشخی نسبت داده باشد و به نظر ترجیحی ما، مؤلّف کتاب ابوبکر منصور برسخی ست که در نیمه سده چهارم هجری قمری درگذشته و انتساب این کتاب به او با توجه به طرق علمی، اولی است.
پی نوشت ها
1. نگاه کنید به: Brockelmann, Geschichte der arabischen Literatur, supp.1.211.
2. آل برهان از خانواده های حنفی مذهب در بخارا بوده اند و مشهور به سروری و دانش و پیشگامی، و این عبدالعزیز از مشاهیر ایشان است. عوفی در جوامع الحکایات از او یاد کرده و بخشی از اخبار وی را آورده است.
نگاه کنید به متن فارسی و تعلیقات استاد سعید نفیسی بر لباب الألباب عوفی، ص 596 597 . در لباب الألباب ص 155، 178 از عبدالعزیز ذکری هست.
3. نگاه کنید به مقدمه استاد ریچارد فرای بر ترجمه انگلیسی تاریخ بخارا (دوستمان دکتر حسین علی محفوظ، نسخه خود را به ما امانت داد و از او سپاسگزاریم).
4. نگاه کنید به: ص 31 ، 42، از متن فارسی (چاپ [مدرس] رضوی).
5. شماری از پژوهشگران و محققان به این کتاب پرداخته اند که از میان ایشان، اینها را معرفی می کنیم: استاد بارتولد در مقدمه کتاب ارزشمند خود ترکستان تا یورش مغولان (ترجمه انگلیسی)؛ بروکلمان در تاریخ ادبیات عربی (ضمیمه، 1/211، از متن آلمانی)؛ استاد مینورسکی، در دائرة المعارف اسلام، ذیل عنوان «نرشخی» (ج 4/846 از متن انگلیسی)؛ و مقدمه استاد مدرس رضوی بر چاپ فارسی؛ مقدمه استاد ریچارد فرای بر ترجمه انگلیسی و دیگران.
6. الکساندر برنس (Alexander Burnes) نخستین کسی بود که نسخه ای از کتاب تاریخ بخارا را وقتی که در 1832 م از آن شهر دیدار کرد، به دست آورد و آن را به کتابخانه انجمن پادشاهی آسیایی لندن سپرد. 9 سال بعد، استاد خاورشناس روس، خانیکف (N.V.Khanikov)، 3 نسخه دیگر از کتاب را به دست آورد و آن را به کتابخانه سنت پترزبورگ سپرد. همچنین استاد خاورشناس لرچ (P.Lerch)، نیز نسخه ای از کتاب را به موزه آسیایی سنت پترزبورگ سپرد، اما استاد شفر گویا نسخه خود را از استانبول به دست آورده بود، و این همان نسخه ای است که همراه دیگر کتابهای او به کتابخانه ملی پاریس انتقال یافت. خاورشناس آمریکایی اُجین شویلر (E.Schuyler)، نسخه ای از کتاب را که در بخارا یافته بود، به کتابخانه انجمن خاورشناسان آمریکایی بخشید (از مقدمه استاد فرای بر ترجمه انگلیسی).
7. استاد فرای با تحقیق در متن فارسی در سال 1946 م به مقام دکتری رسید.
8. او در آن هنگام استاد دانشکده ادبیات بود.
9. برگ 68 (= ج 2 / ص 107 از چاپ معلمی یمانی)، مرگ غنجار حوالی سال 410 ه . ق بوده است.
10. ج 1 / ص 286 (چاپ 1940).
11. نسخه پاریس شماره 6248 ، برگ 40، این موضوع را از حاشیه شماره 8 مقدمه استاد فرای نقل کردیم، زیرا در حال حاضر به نسخه خطی دسترسی نداشتیم.
12. ص 252 (به کوشش فرانتس روزنتال و ترجمه دکتر صالح العلی).
13. در الإعلان این نسبت به «الماجانی» تصحیف شده است.
14. کتاب غنجار از میان رفته و اکنون نمی دانم به چه سرنوشتی دچار شده است، ولی نقل هایی از آن در کتاب های بعدی هست و از روی اینها می توان گفت که کتابی مشهور و به نظرم از آثار رجالی بوده است. سمعانی و یاقوت و ذهبی و دیگران از مشهورترین کسانی اند که از این کتاب نقل کرده اند.
15. ص 21 (متن فارسی، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، 1317 ش).
16. اینچنین است در اصل کتاب و اللباب و او کلمه برسخان را به ضمّ سین، با گذاشتن علامت ضبط کرده، ولی یاقوت ضبط آن را با حروف نگاری، به ضم سین آورده، ولی ما سمعانی را تأیید می کنیم که عالم تر بود.
17. برگ 55 (= ج 2، ص 163 164، از چاپ معلمی در حیدرآباد).
18. ج 1 / ص 565 ، از چاپ و وستنفلد آلمانی، به نظر من، او این مطلب را از سمعانی گرفته است.
19. ج 1 / ص 113.
20. سمعانی، الأنساب، برگ 214؛ ابن اثیر، اللباب، ج 1/398.
21. نسخه پاریس، با شماره 517 .
1. این مقاله، ترجمه ای است از:
بشّار عوّاد معروف، «مَنْ هُوَ مُؤلّفُ تاریخ بخاری؟»، مجلّة الأَقلام، سال 4، شماره 6 ذی قعده 1387 ق)، ص 92 99.
2. محقق عراقی متون تاریخی.
3. عضو هیئت علمی دایرة المعارف بزرگ اسلامی.