ماهان شبکه ایرانیان

داستان نور ماه و آفتاب/ رساله ای از علاء قزوینی

داستان نور ماه و آفتاب رساله ای است ظاهرا از علی بن حسین بن علی، مشهور به علاء قزوینی هلالی، از دانشوران سده هشتم هجری

چکیده

داستان نور ماه و آفتاب رساله ای است ظاهرا از علی بن حسین بن علی، مشهور به علاء قزوینی هلالی، از دانشوران سده هشتم هجری. وی این رساله را در هفده شعبان 782 ه . ق تألیف کرده است. رساله در ضمن بیاض تاج الدین احمد وزیر (چاپ عکسی استاد ایرج افشار و مرتضی تیموری، صص 367 370؛ چاپ علی زمانی علویجه، صص 414 422) مندرج و مضمون آن عبارت است از آیات قرآنی مربوط به خورشید و ماه، چگونگی طلوع و غروب آنها و تفسیر این آیات.

کلید واژه: بیاض تاج الدین، نور و ماه، طلوع، غروب، عفرا.

بیاض تاج الدین احمد وزیر مجموعه ای است که آقایان ایرج افشار و مرتضی تیموری آن را در شهریور ماه 1353 ش در تهران به صورت عکسی به چاپ رسانده و بار دیگر علی زمانی علویجه در 1381 ش / 1423 این مجموعه را در قم در 2 مجلّد تصحیح و به چاپ رسانده است.1 این مجموعه مربوط به سال 782 ق است و اصل نسخه خطی آن در کتابخانه مرکزی دانشگاه اصفهان نگهداری می شود. این بیاض شامل 78 فقره قطعه، بند، یادداشت و شعر و غیره است که نویسندگان متعدد از خود یا از آثار دیگران تحریر و کتابت کرده اند و چگونگی وضع ادبی و حوزه علمی ناحیه فارس را به خواننده گزارش می دهد.

داستان نور ماه و آفتاب رساله ای است منتخب از این مجموعه که در 4 صفحه2 (ص 367 تا 370) تألیف شده است. اگرچه در پایان رساله، نامی از مؤلف یا سال تألیف به چشم نمی خورد؛ اما از آنجا که فقره قبل از این رساله را شخصی به نام علی بن حسین بن علی مشهور به علاء قزوینی هلالی در 10 شعبان 782 ق تألیف کرده و از لحاظ مشابهتی که در رسم الخطّ این دو رساله دیده می شود، بی گمان مؤلف این رساله نیز علاء قزوینی است که رساله داستان نور ماه و آفتاب را در 17 شعبان همان سال یعنی 782 ق تألیف کرده است.

علاوه بر این رساله، علاء قزوینی صاحب کتابی به نام مناهج الطّالبین فی معارف الصّادقین است که از ذی حجه 778 تا شعبان 779 ق آن را برای شاه شجاع تألیف کرده است. میکروفیلم این کتاب در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران نگهداری می شود.3

اما مضمون رساله داستان نور ماه و آفتاب عبارت است از آیات قرآنی مربوط به خورشید و ماه، چگونگی برآمدن و فروشدن آنها و تفسیر این آیات؛ روایتی مربوط به یک پری به نام عفرا که به خدمت حضرت رسول(ص) می رسیده؛ و در پایان داستان شخصی است که در بیابان، امام زین العابدین(ع) را ملاقات می کند.

از فحوای این رساله چنین برمی آید که نویسنده شیعه بوده است، چه وی نام پنج تن (علیهم السلام) و امام زین العابدین(ع) را به نیکویی یاد کرده است.

ویژگی های این رساله عبارت است از:

1. آوردن «ء» به جای «ای» مانند گوشه = گوشه ای، فرشته = فرشته ای، بچشمه = بچشمه ای.

2. «پ» و «چ» به طور نامنظم گاه با یک نقطه و گاه با سه نقطه مشخص شده است.

3. در همه جا کاف به جای گاف آمده است.

4. دال در بعضی جاها به صورت ذال معجمه آمده است.

5. بعضی از کلمات این رساله گاه اعراب گذاری شده، ما آن دسته از کلمات را که اعرابشان با تلفظ امروزی متفاوت بود، در متن اعراب گذاری کردیم.

در پایان باید یادآوری کنیم، از آنجا که این نسخه منحصر بفرد است، بعضی از کلمات و عبارات ناخوانا بودند و ما آنها را به همان صورت در پاورقی ضبط کردیم.

داستان نور ماه و آفتاب

(1) قال اللّه سبحانه: «و هُوَالّذی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیآءً وَالقَمَرَ نوراً»4 و قال عزَّ مَن قائل: «وَ جَعَلَ القَمَرَ فیهِنَّ نوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً»5 و چون آفریدگار عالم تقدّس و تعالی آفتاب و ماه به کمال قدرة خود بیافرید، هردو، در نور و ضیاء مساوی بودند و فرقی چندان میان ایشان ظاهر نبود، واز رُوز تا شب امتیازی نَه. باری تعالی جبرئیل را علیه السَّلم بفرستاد تا جَناح خود بر روی ماه بسایید و نور او را به حکم «فَمَحَوْنا ایَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنآ ایَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً»6 محو کرد تا به چند مرتبه کمتر از نور آفتاب شد. و قادر ذی الجلال آفتاب از نورعرش آفریده است و ماهتاب از نور کرسی، و کیفیة سَیْر آفتاب و دَورِ قمر به حکم شرع چُنانست که عبداللّه بن عباس رضی اللّه عنه 7 از رسول خدا صلوات اللّه و سلامه علیه سؤال کرده است و چنین جواب فَرموده: که آفتاب از افق8 که آن را باری تعالی در مجید کلام خود یاد فرموده در قصّه ذی القرنَین که: «حَتّی اِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فی عَینٍ حَمِئَةٍ»9 فرو شود و به افقی دیگر رسد و از آسمان بآسمان فرو می رود تا که به زیر عرش خدا رسد و سَجدَه کند آفریدگار خود را تَبارکَ و تَعالی و همچنان در سجدَه باشد تا به وقت صبح. پس از حضرة عزّة اجَازه خواهد که: پرودگارا از کدام جانب برآیم؟ حق تعالی جبرئیل را فرمان دهد تا از انوار عزّة، شی حُلی10 نورانی در وی بوُشانذ و فرشتگان را امر کند تا فی الحال او را به مشرق آرند و از آنجا طلوع کند و چون روز قیامت نزدیک رَسَد، سه رُوزش فرمان طلوع ندهند و نداند که از کجا برآید و درین سه روز به یک جا مقیم بُوَد. روز چَهارم از حضرة آفریدگار عَزَّ و عَلا فرمان رسد که از همانجا که غروب کردی طلوع کن. آن روز از مغرب برآید بی نور و ضیاء، چُنَانچ وقت کسوف و بیاید تا به خط اسْتِوا، چنانک همه خلق بینند. پس هم از آنجا به قهقری بازگردد و به مغرب فرو رود. و درِ توبَه در آن وقت بسته شود. و نفخ صور اوّل بوَد که: «وَ نُفِخَ فی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فی السَّمواتِ وَ مَنْ فی الأَرْضِ اِلاّ مَنْ شاءَاللّه ُ»11 و از نفحه اوُلی تَاَ ثَانِیَه12 که «ثُمَّ نُفِخَ فیه اُخریَ فَاِذا هُمْ قیامٌ یَنْظُرونَ»13 است و «یَومُ الجَمْعِ لا ریبَ فیهِ»14 وحشر اکبر عبارة از آن روز است، چهل سال مابین است.

و قمر نیز هم چنین وقت غروب به عین حامیه15 مذکوره فرو شود و آن دریای است به غایة بزرگ و جوشان و از آسمان به آسمان رود تا به زیر عرش مجید رسد. او نیز بر طریق آفتاب، آفریدگار خود را سَجْدَه کند تا آن زمان که وقت طلوع او باشد و از حضرة عزة دستوری یابد. جبرئیل علیه السَّلم به امر حق حُلّه ای16 از نور کرسی در وی (2) پوشد و از جانب مشرق برآیذ و هر سه17 روز آفتاب و ماه را از انوار عرش و کُرسی نوری باشد غیر آن نور اوّل، و هرگز باز نَوبت بدان نور اولین نرسد.

و در آثار آمده است که ابلیس لعین وقت طلوع آفتاب مترصد باشد و چُنان باشد که فی الحال که آفتاب برآید بر میان هر دو قرن18 خبیث او تابد، و آفتاب پرستان که آفتاب را سَجده کنند، شیطان را نیز سجده کرده باشند و ازین سبب است که نماز سنّت درین وقت شرعاً مکروه است.

و دلیل برآنک شمس و قمر با جمله موجودات وَ مکوّنات از حیْوانات و نباتات و جمادات و نامیات خدای را تَقَدَّس و تعالی 19 سجده می کنند، کلام مَلک عَلاّم حَیّ لایَموت و قیوم لایَنام است فی قوله: «اَلَمْ تَرَ اَنَ اللّه َ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فی السَّمواتِ وَ مَنْ فی الأَرضِ وَالشَمْسُ وَالقَمَرُ وَالنُّجومُ وَالجِبالُ وَالشَّجَرُ والدَّوابُّ و کثیرٌ مِنَ النّاسِ و کثیرٌ حَقَّ عَلَیهِ العَذابُ.»20

ابن عباس رضی اللّه عنه روایت می کند که از رسول صَلَی اللّه ُ علیه و [آله] و سلّم شنیدم که فرمود حق سبحانه و تعالی21 برای آفتاب گردونی آفریده است که آن را سیصد و شصت گوشه است و به هر گوشه فرشته22 موکّل است. و آن گردون را از مشرق به مغرب و از مغرب به مشرق می کشند. و آفتاب هر روز از چشمه ای نو برآید و به چشمه ای دیگر نو، فرو شود. از آنک قادر مختار تبارک و تعالی در مشرق صد و هشتاد چشمه آفریده ودر مقابل آن در مغرب مثل آن صدو هشتادِ دیگر آفریده. پس آفتاب هر روز که از مشرق برآید، از چشمه خاصَّه، در مغرب به چشمه ای که در مقابل آن است فرو شود، تا که در مدّة شش ماه، تمامی صد و هشتاد را قطع کنذ. باز که ابتدا طلوع از چشمه اول کنذ، استواء لیل و نهار باشذ چون کَرَّة ثانیه23 به همین ترتیب قطع کنذ، سیصد و شصت روز باشذ. و ازین جهت در تمامی یک سال دو اِستواست. پس برین تقدیر آفتاب وَ ماه هر روز از مشرقی برآیند و به مغربی رونذ و ذلک قوله عَزَّ و عَلا: «فَلآ أُقْسِمُ بِرَبِّ المَشارِقِ وَالمَغارِبِ اِنّا لَقادِرونَ»24 و جای دیگر فرموذ: «رَبُّ المَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ المَغْرِبینِ»25 و از آیَه نیز تعدّد متصور می شود. و این صورت در شَتا و صَیْف، به اعتبار طلوع و غروب آفتاب و طلوع صبح، عین الیقین می شوذ و معنی «رَبُّ المشرقَینِ و رَبُّ المَغْرِبینِ» به ظهور می رسد. و در سوره اعراف به تصریح آنچ گفتیم اشاره فرموده که: «وَ اَوْرَثْنَا القَومَ الّذین کانُوا یُسْتَضْعفونَ مَشارِقَ الأَرضِ وَ مَغارِبَها الّتی بارَکْنا فیها»26 تا دانند که دعوی ما بی بَیّنة و سُخر ما بی حجت نیست.

و در اخبار آمده که آفریدگار عالم جَلَّ جَلالُه غیر از بحر مسجور27 که در آسمان دنیا آفریده است و بحر اعلی که (3) گِرداگِردِ عرش مجید درآمده و فرشتگان ملأ اعلی به نص «وَ اِنّا لَنَحْنُ الصَّافّونَ* وَ اِنّا لَنَحْنُ المُسَبَّحونَ»28 بر سواحل آن دو دریا صف ها کشیده به تقدیس و تسبیح و تمجید و تمحید آفریدگار29 خود تعالی و تقدّس مشغولند، تحتَ سماءالدنیا نیز دریایی به عظمت آفریده است و از مشرق تا به مغرب به کمال قدرة خود آبی موّاج در فضاء این هوا بداشته که هرگز قطره از آن بی فرمان مَلِک دیّان بر زمین نَچَکَذ.

و این آفتاب و ماه و پنج سیاره که زحل و مشتری و مریخ و زهره و عطارداند، هریک را گردونی که عبارة از افلاک است داده که بر این آب به فرمان حق سباحت کنند و گذرند «و کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسْبَحونَ»30 که سخنِ خدای بی چونست، اشارتی است بدین معنی. و از افلاک آنچ به ما نزدیک تر است، اول فلک قمر است؛ دوّم فلک عطارد؛ سیم فلک زهره؛ چهارم فلک شمس؛ پنجم فلک مریخ؛ ششم فلک مشتری؛ هفتم فلک زحل؛ هشتم فلک ثوابت؛ نهم فلک الأفلاک. و به حکم آنک بر وی از ثوابت و سیّار، هیچ کوکبی نیست او را فلک اطلس خوانند، و آن محیط است مجموع افلاک را و حرکة تمامت افلاک، بَه اصطلاح حکما، و قوانین ایشان به واسطه حرکت اوُست. و طلوع و غروب آفتاب و ماه و تمامت کواکب به واسطه این حرکت به ظهور رسد و ممرّ این افلاک به حکم خدای پاک، به قول ابن عبّاس، بر این دریاست. و حکمت درین آنست تا آفتاب و حرارة او زمین را نسوزاند، و اهل زمین و مافیها از مضرّة تاب و تپش او محفوظ مانند. واللّه ُ أعلمُ بعَواقِبِ الأُمورِ وَ هُوَ الخالِقُ کیفَ یَشاءُ والقادِرُ عَلی مایَشاءُ.

در آثار وارد است که بنصّ «قُلْ أُوحِیَ إِلیَّ أنَّهُ استَمَعَ31 نَفَرٌ مِنَ الجِنِّ فَقالوا إِنَّا سَمِعْنا قُرآناً عَجَباً»32 از جنّیان زنی عفرا نام به حضرة رسالت می آمد و قرآن می آموخت و تفسیر آن می دانست و می رفت و برایشان می خواند و مقصود و مفهوم آن با ایشان می گفت و ایشان را به اسلام و ایمان دعوة می کرد و بعضی از ایشان در اسلام می آمدند به وحدانّیة خدا و به نبوة مصطفی اقرار و تصدیق می کردند. و اینها از صلحا و ابرار پریان باشد. مدّتی چند عفرا بادید33 نبود و به قاعده به حضرة رسالت نمی آمد تا که از جبرئیل علیه السَّلم حال او پرسید. گفت: یا رسول اللّه ، عفرا را خواهری هست و ایشان را با هم34 محبّتی35 خدائیی می باشد. او به زَیارَة آن خواهر رفته است. رسول خدا علیه صَلَواتُ ربِ الارضِ والسَّما فرمود:

«طوبی لِلمُتَحابیّنَ فیاللّه ِ، اَنَ اللّه َ تَبارَکَ و تعالی36 خَلَقَ فیالجَنَّةِ عَموداً مِنْ یاقوتةٍ حَمْراءَ (4) وَ عَلَیْها سَبعونَ أَلفَ قصرٍ فی کُلِّ قَصْرٍ سَبْعونَ أَلفَ غُرفَةٍ خَلَقَها اللّه ُ لِلمتحابیّنَ فیاللّه ِ».37 چون عفرا از زیارة خواهرخوانده مراجعت نمود و به حضرت رسالت آمد، پرسید که ای عفرا از کجا می آیی؟ گفت: یا رسول اللّه زُرْتُ اُختاًلی؛ فَقالَ صَلی اللّه ُ علیه و سَلَّمَ: طوبی لِلْمتحابیّن فیاللّه ِ وَالمتزاوِرینَ،38 یا عفرا از عجایبها چه دیدی؟ گفت: یا رسول اللّه ، عجایب بسیار دیدم. گفت: یکی که از همه عجبتر است بگو؛ گفت: یا رسولَ اللّه ِ، رَأَیتُ إِبلیسَ فیالبَحْرِ الأَخْضَرِ عَلی صَخْرَةٍ بَیْضاءَ، مادّ ایَدَیْه إِلی السَّماءِ وَ هُوَ یَقولُ: إلهی، إِذا اَبْرَرْتَ قَسَمَکَ وَ أَدْخَلْتَنی نارَ جَهَنَّمَ، فَأَسْئَلُکَ بِحَقِّ محمدٍ وَ علیٍ و فاطمةَ وَالحسنِ وَالحُسَینِ أَلاّ خَلَّصْتَنی مِنها وَ حَشَرْتَنی مَعَهُمْ.39 عفرا می گوید: گفتم یا حارث، این چه نامهاست و اینها چه کسانند و تو ایشان را از کجا می شناسی که بحضرة عزة تَعالی و تَقَدَّسَ وسیله می سازی و خلاص خود به حق ایشان می جویی. ابلیس در جواب گفت: رَأَیتُهم40 عَلَی ساقِ العَرْشِ قبلَ اَنْ یَخْلقَ اللّه ُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ بِسَبْعَة آلاف41 سنة، فَعَلِمْتُ اَنَّهم42 اَکْرَمُ الخَلْقِ عَلَی اللّه ِ، فَأَنَا أَسْأَلُهُ بِحَقِّهِمْ.43

عبداللّه بن مبارک44[که] ازجمله بزرگان دین است، حکایة می کند که سالی از سال ها به حج می رفتم. در راه منطقع شدم و بر توکّل می رفتم. از کناره بیابان شخصی را دیدم که می آمد. چون نزدیک رسید در نظر من چنان نمود که سُباعیاً کانَ اَوْثُمانیاً45 جامه کوتاه پوشیده، عمامه بر سر نهاده، نعلینی در پا کرده، قضیبی46 خیزرانی در دست گرفته، با او نه زادی و نه راحله ای، نه انیسی و نه رفیقی. با خود گفتم: سبحان اللّه ، بیابانی بدین خون خواری و کودکی بدین دلیری. به من رسید و سلام کرد. جواب دادم و گفتم: مِنْ أَیْنَ؟ گفت: مِنَ اللّه ِ. گفتم: إِلَی أَیْنَ؟ گفت: إِلَی اللّه ِ. گفتم: عَلَی47 مَعَ؟ گفت: عَلَی اللّه ِ. گفتم لِمَ؟ گفت: رِضآءِاللّه ِ. گفتم: زاد و راحله ات کو؟ گفت: زادی تَقْوای وَ راحِلی رِجلای وَ مُرادی مولای. گفتم: مَنْ أَنْتَ؟ گفت: نَحْنُ قَومٌ مَقهورونَ. گفتم: زِدْنی بَیاناً؛؟ گفت: نَحْنُ قَومٌ مَطْرودونَ. گفتم: روشن تر ازین بگو. گفت: نَحْنُ مَظْلومونَ. گفتم: بِهْ ازین می باید گفتن. گفت: أَنَا رَجُلٌ عربیٌّ. گفتم: زیادت ازین. گفت: أَنَا رَجُلٌ قرشیٌّ. گفتم: أَبِنْ لی؟ گفت: أَنَا رَجُلٌ هاشمیٌّ. گفتم: بیانی شافی می خواهم. گفت: أَنَا رَجُلٌ عَلَویّ. بعد از آن، این ابیات انشاد کرد. شعر:

أَنحنُ عَلَی الحوضِ ذُوّادُهُ48 نَذودُ و نُسْعِدُ ورّادُهُ49
فَما فازَ مَنْ فازَ الاّ بِنا و ما خابَ مَنْ حُبُّنا زادُهُ
فَمَنْ سَرَّنا نالَ مِنّا السرورَ وَ مَنْ ساءَنا ساءَ میلادُهُ
وَ مَنْ کانَ غاصِبَنا حَقَّنا فَیومُ القیمَةِ میعادُهُ50

این بگفت و چُنان برفت که من بِگَرد او نرسیدم و دایم درین فکر بودم که این چه کَسَی باشد که او را عنداللّه این هیبة مکان و منزلت باشد تا که به مکه رسیدم. میان رکن و مَقام او رادیدم، خلقی گِردِش درآمَدَه از وی مسایل احکام و از حلال و حرام و مناسکء حج می پرسیدند و او همه را جواب می گفت و مردم در تعظیم و احترام او مبالَغه می کردند و من از آن تعجب می نمودم. از یکی پرسیدم که این چه کَس است که نزد خدا و خلق چُنین بزرگ و محترم است. گفت: زین العابدینَ51 است، علی بنُ الحسین بن علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف. گفتم: اللّه ُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رسالاتِهِ ذریَّة بَعْضِها مِنْ بَعْضٍ.

تَمَّتْ الحِکایةُ فی ضَحْوَةِ یَوْمِ الجُمُعةِ سابعَ عَشَرَ شعبان السَنَة حامداً و شاکراً و صابراً و مصلیاً و مُسْتَغْفراً.

پی نوشت ها

1. این رساله با آنچه که آقای علی زمانی علویجه تصحیح کردند، مقابله شد. از آنجا که چاپ این رساله چندان منقح نبود، مجدداً تصحیح شد.

2. در فهرست مجموعه بیاض (ص 11) به اشتباه صفحات این رساله 352 تا 371 قید شده.

3. نک: فهرست میکروفیلم ها از محمد تقی دانش پژوه، ج 1، ص 206، همچنین: فهرست نسخه های خطی از احمد منزوی، جلد 2/14251.

4. «و گردانید ماه را در میان آنها نوری و گردانید مهر را چراغی» (یونس، آیه 5).

5. «و ماه را در میان آسمان مایه روشنایی و خورشید را چراغ (فروزانی) قرار داده است» (نوح، آیه 16).

6. «... آنگاه که نشانه شب را محو کردیم، نشانه روز را روشنی بخش درآوردیم» (اسراء، آیه 12).

7. در نسخه: عنها.

8. بچشمه = بچشمه ای

9. «... تا زمانی که به غروبگاه خورشید رسید و دریافت که خورشید در چشمه ای گل آلود فرود می رود» (کهف، آیه 86).

10. حُلی، جمع حِلیه به معنی زیورها و پیرایه ها.

11. «و دمیده شود در صور پس بیهوش افتند آنان که در آسمان ها و آنان که در زمین اند مگر آن که بخواهد خدا...» (زمر، آیه 68).

12. منظور از «ثانیه» دمیدن برای بار دوم است.

13. سپس دمیده شود در آن بار دیگر ناگاه ایشان ایستادگانی باشند نگران (زمر، آیه 68).

14. «... و از روز محشر که شکی در آن نیست ...» (شوری، آیه 7).

15. عین حامیه: چشمه ای است در بحر مغرب که آفتاب در وقت غروب پندارند که در آنجا فرو می رود (لغت نامه دهخدا)

16. حُلّه: جامه، رخت.

17. این کلمه به ظاهر «سه» خوانده می شود.

18. قرن: شاخ.

19. اصل: «تعال».

20. «آیا ندیدی که خدا سجده می کند برایش آن که در آسمان ها و آن که در زمین است و مهر و ماه و ستارگان و کوه ها و درخت و جنبدگان و بسیاری از مردم و بسیاری را فرود آمد بر او عذاب» (حج، آیه 18).

21. اصل: «تعال».

22. گوشه = گوشه ای، فرشته = فرشته ای.

23. «پس سوگند یاد نکنم به پروردگار خاورها و باخترها که ماییم توانا» (معراج، آیه 40).

24. «پروردگار خاوران و پروردگار باختران» (الرحمن، آیه 17).

25. «وارث دادیم به گروهی که ناتوان شمرده می شدند خاورهای زمین و باخترهای آن را که در آنها برکت نهادیم» (اعراف، آیه 137).

26. بحر مسجور: دریایی که آبش زائد از آن باشد. دریای مملو محیط و اقیانوس باشد یا افروخته و موقد.

27. «و هر آینه ماییم به صف کشندگان * و همانا ماییم تسبیح کنندگان» (صافات، آیات 165 و 166).

28. اصل «تعال».

29. «و هر کدام در گردونه ای شناورند» (یس، آیه 40).

30. «انه استمع» از نسخه ساقط است.

31. «بگو وحی شد به سویم که گوش فرا داشتند تنی چند از جن، پس گفتند همانا ما شنیدیم قرآنی شگفت را» (جن، آیه 1).

32. در نسخه آمده: «ویوحه انیّة» که مفهوم نشد ممکن است بوحدانیّه = به وحدانیّت خوانده شود.

33. بادید = پدید.

34. در نسخه آمده: «للّه رَا» که مفهوم نشد.

35. در نسخه آمده: مجنَتی؟

36. اصل: تعال.

37. معنی این عبارت چنین است: خوشا به حال آنان که به خاطر خدا به هم عشق می ورزند، خداوند تبارک و تعالی در بهشت ستونی از یاقوت سرخ بیافرید و بر آن هفتاد هزار قصر قرار داد و هر قصر هفتاد هزار غرفه دارد که خداوند آنها را برای کسانی که به خاطر خدا به هم عشق می ورزند، آفریده است.

38. خوشا به حال آنان که به خاطر خدا به هم عشق می ورزند و یکدیگر را ملاقات می کنند.

39. ترجمه این عبارت چنین است: ای رسول خدا، ابلیس را در دریای اخضر بر صخره ای سپید دیدم که دستانش را بر آسمان گشوده بود و می گفت: بارالها، آن هنگام که سوگندت را جامه عمل پوشاندی و مرا در آتش جهنم وارد نمودی، به حقّ محمد(ص) و علی(ع) و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) از تو می خواهم مرا از آتش جهنم وا نرهانی مگر آنکه با ایشان محشور شوم.

40. اصل نسخه: رأیتها.

41. نسخه: الف.

42. اصل نسخه: اَنّها.

43. ترجمه این عبارت چنین است: ایشان را بر ساق عرش دیدم به هفت هزارسال قبل از آنکه خدای عز و جل آدم(ع) را خلق کند. و دانستم که ایشان کریم ترین بندگان نزد خدایند. پس من، به حق ایشان، از خداوند مسألت خواستم.

44. در نسخه، عبداللّه مبارک آمده است. وی ابن مبارک، ابوعبدالرحمن عبداللّه بن مبارک حنظلی مروزی از فقیهان و اصحاب حدیث بود که در 118 ق / 736 م بدنیا آمد و در 181 ق / 797 م درگذشت. در بعضی از مآخذ ایرانی از او با لقب شاهنشاه یاد کرده اند (برای توضیح بیشتر درباره وی نگاه کنید: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ذیل ابن مبارک.

45. منظورهفت یا هشت ساله است.

46. قضیب: چوبدستی.

47. اصل نسخه: علا.

48. در اصل «وَ ذوّادُهُ» که موجب اختلال در وزن شعر می شود.

49. با اینکه معنای درستی از این شعر برنمی خیزد، باز بنا به مراعات قافیه، از این قرائت گریزی نیست. کذا: نَذود و نَسْعَدُ ورّادَهُ.

50. معنای این ابیات چنین است:

ما نگهبانان حوضیم و واردشوندگان برآنیم، حمایت می کنیم و خوشبختیم.

هرکس پیروزی یابد آن را به جز یمن ما نمی یابد و آنکس که توشه اش عشق ماست، ناکام نمی شود.

آنکس که ما را خشنود سازد، از ما به شادی رسد و آنکس که با ما بدی کند، زاد روزش تیره باشد.

آنکس که حق ما را به زور گیرد، وعده اش به روز قیامت خواهد بود.

51. از آنجا که ابن مبارک در 181 ق به دنیا آمده، این روایت که می گوید وی با امام زین العابدین(ع) معاصر بوده است، صحیح نیست. ممکن است ابن مبارک این روایت را از کس دیگری نقل کرده باشد که در کتابت نام وی افتاده است.

 


1. کارشناس ارشد ادیان و عرفان از دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان