مناظره های میرسیّد شریف جرجانی و سعدالدّین تفتازانی۱

یکی از معروفترین و مهمترین مناظره ها در دوره تیموری، مناظرات و مباحثات دو عالم بزرگ، میرسیّد شریف جرجانی (درگذشته ۸۱۶ ه

چکیده

یکی از معروفترین و مهمترین مناظره ها در دوره تیموری، مناظرات و مباحثات دو عالم بزرگ، میرسیّد شریف جرجانی (درگذشته 816 ه . ق) و سعدالدّین تفتازانی (متوفی 792 ه . ق) است. نخستین مناظره، درباره این موضوع بود که «آیا اراده انتقام، سبب غضب می شود، یا غضب، سبب اراده انتقام می شود». تفتازانی رای اوّل را ترجیح می داد و جرجانی از موضع مقابل دفاع می کرد. جرجانی در این مباحثه همچون دیگر موارد، غلبه یافته است. موضوع مناظره دوّم «اجتماع استعاره تبعیّه و استعاره تمثیلیه» و اختلاف بر سر موضع زمخشری (متوفی 583 ه . ق) در کتاب الکشاف ذیل آیه 5 سوره بقره «أولئکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ» بوده است. به نظر تفتازانی، این آیه دارای استعاره تبعیه تمثیلیه است. جرجانی به نظر او اشکال می گیرد و حضّار را قانع می کند که این آیه فقط استعاره تبعیه دارد و اجتماع آن با استعاره تمثیلیه ممکن نیست. داور مناظره نیز رأی او را صائب می داند. گفته اند که تفتازانی پس از این واقعه تدریس را رها کرد، تا جایی که همین سرخوردگی موجب مرگ او در سال 792 ه . ق شد.

کلید واژه: میرسیّد شریف جرجانی، سعدالدّین تفتازانی، استعاره تبعیّه، استعاره تمثیلیّه، زمخشری.

پس از آنکه تیمور، علمای بزرگ را از شهرهای مختلف به سمرقند فراخواند، این شهر به یکی از مهمترین مراکز فرهنگی اسلام تبدیل شد. بسیاری از علما در دربار او گرد هم می آمدند، تیمور با آنان مجالست می کرد و به مناظره های علمی آنان که در حضور او صورت می گرفت، گوش فرا می داد. نامدارترین عالم زمان در علوم عقلی و نقلی، علاّمه سعدالدّین تفتازانی (متوفی 792 ه . ق) نیز در مجالس او حضور داشت.2 میر سیّد شریف جرجانی (متوفی 816 ه . ق) که در آن زمان نسبتا جوان بود، با این عالم سالخورده چندین مناظره داشت.3 جرجانی، فصیح و زبان آور بود و راههای مناظره و احتجاج را نیک می دانست، به همین دلیل بر تفتازانی که از درجه علمی چیزی از او کم نداشت، امّا به جهت لکنت زبان در مناظره ها ناموفّق بود،4 همیشه غالب می آمد.5

تاریخ دقیق مناظرات میان جرجانی و تفتازانی معلوم نیست، امّا از آنجا که جرجانی در سال 789 ه . ق. به سمرقند رفته بود و تاریخ وفات تفتازانی بر اساس معتمدترین روایت 792 ه . ق. است،6 این مناظرات باید میان این دو تاریخ اتّفاق افتاده باشد. احمد مطلوب هم سال 791 ه . ق را تاریخ مناظره مهمّی میان این دو عالم در حضور تیمور دانسته است.7

نخستین مناظره ای که بین این دو عالم روی داد، درباره این موضوع بود که «آیا اراده انتقام، سبب غضب می شود، یا غضب، سبب اراده انتقام می شود»8. تفتازانی رأی اوّل را ترجیح می داد؛ یعنی معتقد بود اراده انتقام، سبب غضب می شود. در مقابل، جرجانی از موضع مقابل دفاع می کرد، یعنی معتقد بود غضب، باعث اراده انتقام می شود.9 معلوم نیست که چه کسی داور این مناظره ها بوده است، ولی می دانیم که جرجانی در این مباحثات همچون دیگر موارد، غالب شده است.10

مناظره دوّم به طور قطع در مجلس تیمور در سمرقند اتّفاق افتاده و داور آن نعمان الدّین خوارزمی (متوفی 805 ه . ق)، از علمای معروف آن عصر بوده است. موضوع این مناظره «اجتماع استعاره تبعیه و استعاره تمثیلیه»11 و اختلاف بر سر موضع زمخشری (متوفی 583 ه . ق) در الکشاف ذیل آیه 5 سوره بقره «أولئکَ عَلی هُدیً مِنْ ربّهِمْ» آنان بر هدایتی از پروردگارشان هستند) بوده است. زمخشری در تفسیر این آیه گفته است که: معنای استعلا در حرف «علی» دلالت بر آن دارد که هدایت شدن، به تمکن و استقرار بر هدایت و درآویختن (تمسّک) بدان تمثیل شده است. قرار گرفتن ایشان بر هدایت، به حال کسی که از مرکبی بالا رفته، بر آن سوار شده و قرار می گیرد، تشبیه شده است.12

به نظر تفتازانی، این آیه، استعاره تبعیه تمثیلیه دارد؛ زیرا از آنجا که استعاره به سبب حرف «علی» است و مستعار حرف «علی» است، استعاره تبعیه؛ و از آنجایی که هر دو طرف تشبیه از امور متعدّد گرفته شده است، استعاره تمثیلی می شود.13 در نتیجه می توان گفت که هر دو استعاره با هم جمع شده است. جرجانی بر او اعتراض دارد که به همان صورت که حرف «من» دلالت بر ابتدا دارد و «إلی» دلالت بر انتها، معنای متعلّق حرف «علی» نیز استعلاست. با این حال استعلا مثل کلمات «قتل» و «ضرب» معنای مفرد دارد. به همین جهت معنای حرف «علی» مفرد است.14

بنا بر نظر تفتازانی، هرگاه دو طرف تشبیه، یعنی مشبه و مشبّهٌ به، از امور متعدّد اخذ شود، می بایست که هر دو طرف تشبیه، مرکّب باشد. جرجانی با استناد به این رای [ظاهرا برگرفته از آثار نحوی تفتازانی] می گوید که این تشبیه هم باید هر دو طرفش مرکّب باشد؛ امّا همانطور که معنای استعلا نمی تواند مشبهٌ به باشد، معنای «علی» نیز طبعا نمی تواند مشبهٌ به باشد؛ زیرا که معنای هر دوی آنها مفرد است. در این صورت چگونه می توان گفت که چیزی به چیز دیگری تشبیه شده است؟.15

تفتازانی در پاسخ می گوید که: در تشبیه تمثیلی، اینکه هر دو طرف از امور متعدّد اخذ شده است، به معنای مرکّب بودن طرفین نیست، بلکه صرفا به معنای آن است که آنها از جهت مأخذ ضرورتا ترکّب دارند.16

جرجانی این ادّعا را از چندین جهت نادرست می خواند: اولاً وقتی می گوییم مشبهٌ به از امور متعدّد اخذ شده است، منظورمان این نیست که تمامی آن از هر کدام از آنها اخذ شده باشد، زیرا اگر تمامی آن از هر یک از آنها اخذ می شد، آن وقت با اخذ از یکی مقصود حاصل می شد و دیگر دلیلی نبود که از دیگری دوباره اخذ کند. امّا از آنجا که می دانیم از امور متعدّد اخذ شده است، پس یک جزء مشبهٌ به از برخی از آن امور و جزء دیگرش از برخی دیگر از آن امور گرفته شده است. بدین جهت می توان گفت که مشبهٌ به ضرورتا مرکّب است.

ثانیا علمای بلاغت در خصوص مرکّب بودن وجه شبه در تشبیه تمثیلی متفق القول اند. مرکّب بودن وجه شبه هم ناگزیر باید به دلیل این باشد که از امور متعدّد اخذ شده است، زیرا برای آن علّت دیگری نمی توان متصوّر شد...

ثالثا از اینکه هر کدام از طرفین از امور متعدّد اخذ شده است، می توان نتیجه گرفت که مشبهٌ به مرکّب است. چنانکه تفتازانی خود در تشبیه به کار رفته در آیه «مَثَلُهُمْ کَمَثلِ الَّذی اسْتَوْقَدَ نارا» (یعنی صفت منافقین مثل کسی است که آتش می افروزد)،17 مخالف نظر کسانی است که امکان تشبیه مفرد به مفرد را جایز می دانند.18 جرجانی، مخالفت تفتازانی در این مسئله را عینا [از آثار او] نقل کرده و در آخر تصریح می کند که این عین عبارات اوست. بر این اساس، او نتیجه می گیرد که اگر هر دو طرف تشبیه، هر یک از امور متعدّد اخذ شده باشد، مرکّب می شوند. اگر چه تشبیه مرکّب به آن تشبیه هایی اطلاق می شود که هر دو طرف آن از امور متعدّد اخذ شده باشد.19 در این حالت در خصوص وجوب ترکیب اگر می گوییم «این تشبیه مرکّب به مرکّب است»، دقیقا بدین معناست که «این تشبیهی است بین چیزی که از امور متعدّد اخذ شده با چیز دیگری که آن هم از امور متعدّد اخذ شده است». این سخن به نظر او خالی از هر شبهه ای است و اگر اعتراضی بدان شود، از روی عناد و عوام فریبی است.20

تفتازانی، سخن خود را با یک مقدّمه کلّی آغاز می کند. به نظر او درست است که چون طرفین تشبیه ضرورتا مرکّب اند، نمی توان گفت که «استعاره تبعیه حرفیه» همان استعاره تمثیلی است؛ از طرف دیگر به راحتی هم نمی توان گفت که معنای متعلّق حرف حتما مفرد است. زیرا که ما معتقدیم که در این دو مقدّمه از منع حیّز استفاده شده است. تمثیل یعنی شبیه کردن حالی به حالی دیگر، و این تعریف شامل مواردی نیز می شود که در آن وصفی را که از امور متعدّد اخذ شده است، به وصف صورتی دیگر تشبیه کرده اند. اگر چه تعدّد نه در حالها و واصفها، بلکه صرفا در مأخذ ضروری است و این نیزهیچ تضادی با متعلّق داشتن معنای حرف ندارد.21

جرجانی پاسخ می دهد که ما در خصوص هیچ یک از این دو مقدّمه کلّی چون و چرا نمی کنیم، نیازی هم بدان نداریم، زیرا که اختلاف تنها بر سر حرف «علی» است. بی تردید استعلا متعلّق معنای این حرف است و می دانیم که استعلا یک معنای مفرداست. همین نکته برایمان کافی است. ما ادّعا نکرده ایم که متعلّق معنای حرف باید حتما مفرد باشد و مسئله ما هیچ ربطی به مقدّمات مذکور، درست یا نادرست، ندارد.22 ثانیا ما ادّعا نکردیم که هر دو طرف تشبیه تمثیلی مطلقا مرکّب اند، بلکه گفتیم که تمثیلی که هر دو طرفش از امور متعدّد اخذ شده باشد، مرکّب است و این مسئله را پیشتر توضیح دادیم.23 وقتی از این منظر نگاه کنیم، درمی یابیم که سخن تفتازانی که می گوید «تعدّد نه در واصفها و حالها، بلکه صرفا در مأخذ ضروری است»، نادرست است. گرچه او این قبیل مسائل را نمی پسندد و این جای تعجّب دارد. چنین دعوایی تنها از کسی سر می زند که صاحب صنعت نیست و از انصاف روی گردان است.24

جرجانی توضیح می دهد: کلمه «علی» استعاره تبعیه است. درآویختن (تمسّک) به هدایت از جانب آنان، به سوار شدن سوار بر مرکب، بالا رفتن و جای گرفتن تشبیه شده است. زمخشری با بیان اینکه «این یک مثل است»، در حقیقت سعی کرده است صورت محسوسی به مسئله ببخشد و تمکّن آنها بر هدایت (استقرار آنان بر آن) را به کمک سوار شدن سوار بر مرکب تصویر کند. وقتی که مشبه به صورت مشبهٌ به تصویر شود، بدان صورت هم تصوّر می شود. از این رو است که زمخشری می گوید: «این مثلی است از تمکّن آنان بر هدایت، استقرار آنان بر آن و درآویختن بدان»25. بنابراین زمخشری، تصویر را متعلّق به هدایتی می داند که در آن مشبّه عبارت است از تمسّک، با شرط حصول آن در مشبّه و وجه شبهی که عبارت است از تمکّن آنان بر هدایت و قرار گرفتن آنان بر آن.26 اینجا نمی توانیم بگوییم «تمکّن مشبهٌ به ای است مرکّب از استقرار و تمسّک». وقتی می گوییم «شیری را دیدم که تیر پرتاب می کرد»، منظورمان فقط به تصویر کشیدن شجاعت فرد است و این شجاعت و جرأت اوست که به شیر تشبیه شده است (وگرنه خودش و حالت پرتاب تیر به شیر تشبیه نشده است). زمخشری نیز همین معنا را در نظر داشته است: «شبهت حالهم بِحالِ مَنْ اعتلی الشیء و رکّبه» یعنی حالت آنان به حالت کسی تشبیه شده است که از چیزی بالا می رود و بر آن سوار می شود. در اینجا نمی خواهد که وجود یک ترکیب را نشان بدهد، بلکه می خواهد مشبهٌ به بودن سوار شدن را بیان کند. اکنون این معنا کاملاً واضح شد و دیگر بر آن هیچ شبهه ای وارد نیست. در حقیقت، این نکته جدیدی هم نبود و پیشتر برخی شارحان کشاف نیز بدان اشاره کرده بوده اند.27

بدین ترتیب پس از آنکه هر دو طرف، مقدّمات و ادلّه خود را بیان کردند، تفتازانی دریافت که در مناظره و احتجاج مغلوب شده است. او می خواست از شهرتی که به سبب تألیفات فراوان داشت استفاده کرده، وضع را به سود خود تغییر دهد. جرجانی، شهرت آثار را دلیل صحّت اقوال او ندانسته و یادآوری می کند که بر آن آثار مشهور، اعتراضات و نقدهایی نوشته است.28 برخی از علمای حاضر در جلسه هم سعی کردند که تفتازانی را یاری کنند و دلایلی در تأیید نظر او بیاورند. جرجانی باردّ دلایل آنان، حرفی بر ایشان باقی نگذاشت.29 گفته اند که این مباحثه روزها به طول انجامیده و جرجانی برخی از آثار متعلّق به تفتازانی، از جمله حاشیه او بر کشاف و اثر دیگرش التّلویح إلی کشف حقائق التنقیح در اصول فقه را به مجلس می آورده و در حضور علما نقد می کرده است.30 در پایان، جرجانی حضّار را قانع می کند که این تشبیه فقط استعاره تبعیه است و اجتماع آن با استعاره تمثیلی ممکن نیست. داور نیز نظر او را صائب می داند و حکم به پیروزی او می دهد.31 گفته اند که تفتازانی پس از این واقعه بسیار سرخورده شد و از آن پس تدریس را رها کرد، تا جایی که همین سرخوردگی موجب مرگ او در 792 ه . ق شد.32

طاش کوپری زاده احمد افندی (متوفی 938 ه . ق) رساله مستقلی درباره این موضوع به نام مسالک الخلاص فی مهالک الخواص نوشته است و در آن سیر مباحثه را به طور کامل شرح داده و در اثنای بحث، جانب تفتازانی را می گیرد و می گوید که سخنان جرجانی گرچه ظاهر آراسته دارد، مغالطه است و او با مغالطه تفتازانی را گیج کرده و داور هم که ازچند و چون قضیه مطّلع نبوده، سخنان مغالطه آمیز او را ترجیح داده است. او همچنین مدّعی است که داور مباحثه، طرفدار وجوب عمل به حدیثی بوده است بدین مضمون که خوار کردن هر چه که در این دنیا مقام رفیع یافته، در نزد خداوند، حقّ است، و می خواسته که تفتازانی را که مقام رفیع یافته بود، به زیر بکشد.33 طاش کوپری زاده رساله اش را در پنج فصل با عناوین مقدّمه، میمنه، میسره، قلب و ساق تنظیم کرده که در فصل قلب پس از نقل بخشهایی از مقدّمه این مباحثه، نظرات جرجانی را نقد کرده و حق را با تفتازانی دانسته و از او جانبداری کرده است.34

باری، مواضع جرجانی را در این مناظره چه درست بدانیم و چه نادرست، گزارشی که به دست ما رسیده است، گویای درجه رفیع علمی و دقّت نظر اوست و نشان می دهد که او فنون مباحثه و احتجاج را نیک می دانسته، با قواعد منطق آشنا بوده و در مناظره چیره دست بوده است.

گفته اند که جرجانی با یکی از منجّمان مشهور عصر خود، غیاث الدین جمشید (متوفی 833 ه . ق) مناظراتی داشته است.35 امّا اطّلاعی از محل، موضوع و سیر این مناظره در دست نیست.

پی نوشت ها

1. این مقاله، ترجمه فصلی است از تحقیق مفصّل صدرالدین گوموش درباره میر سید شریف جرجانی با مشخصات زیر:

Sadreddin Gümüs, Seyyid Serif Cürcani ve Arap Dilindeki Yeri, Fatih Yayinevi Matbaasi, Istanbul 1984, pp. 99 - 106.

2. M. Halil Yinanc, "Seyyid Serif Cürcani" Tarihten Sesler, II, no. 15, p. 10.

3. شمس الدین محمّد السخاوی، الضوء اللامع فی أعیان قرن التاسع، قاهره، 55 1354، ج 5، ص 329.

4. محمد بن عبدالحیّ لکهنوی هندی، الفوائد البهیة فی تراجم الحنفیة، بیروت، بی تا، ص 136.

5. السخاوی، همانجا؛ تقی الدین بن عبدالقادر الحنفی التمیمی، الطبقات السنیة فی تراجم الحنفیة، نسخه خطّی Ayasofya، ش. 3295 (محفوظ در کتابخانه سلیمانیه)، برگ 263؛ لکنهوی، الفوائد، ص 130 و به بعد؛ و نیز:

C.A.Storey, "Teftâzâni", Islâm Ansiklopedisi, ×II/I, Istanbul, 1940,p.118.

6. لکهنوی، الفوائد، صص 130، 137؛ و نیز:

C.A. Storey, Ibid.

7. احمد مطلوب، القزوینی و شروح التلخیص، بغداد 1967، ص 581.

8. همانجا.

9. همانجا.

10. السخاوی، همانجا؛ التمیمی، همانجا.

11. لکهنوی، الفوائد، ص 129؛ استعاره علاقه مشابهت است در معنای مجازی، برای مثال، در آیه «کِتابٌ أنزلناهُ إلیکَ لِتُخْرِجَ النّاسَ من الظُّلُماتِ إلی النُّور»، یعنی این کتابی است که برای بیرون آوردن انسانها از تاریکی به نور بر تو نازل کرده ایم (سوره ابراهیم، آیه 1)، کلمه «ظلمات» غیرعادی می نماید؛ امّا کلمه «نور» به جای هدایت استفاده شده است. علاقه مشابهت میان آنهاست و قرینه این تشبیه، کلماتی است که پیشتر آمده است.

استعاره در اصل، تشبیهی است که در آن مشبه یا مشبهٌ به و وجه شبه و ادات تشبیه حذف شده باشد. در استعاره، به مشبّه «مستعارٌله» و به مشبهٌ به «مستعارٌ منه»، و به الفاظی که برای مستعارٌ منه استفاده می شود «مستعار» می گویند (ر.ک: محمد تموم حفنی ناصف، البلاغة، استانبول، 1972، ص 31). اگر مستعار، اسمی باشد که از مشتقات نباشد، به آن استعاره «استعاره اصلیه» می گویند. مصداق آن همان استفاده از کلمه نور به جای هدایت است. اگر مستعار، فعل، حرف و یا اسمی مشتق باشد، به آن استعاره هم «استعاره تبعیه» می گویند. (همان، ص 32). مثلاً در آیه «أولئکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ»، از آنجا که مستعار حرف «علی» است، بدان استعاره تبعیه می گویند.

استعاره تمثیلیه آن است که افاده مرکّب می کند و به علاقه مشابهت در غیر معنای اصلی به کار می رود؛ مانند آنکه به کسی که دو دل و متردد است، می گوییم «أراک تقدّم رجلاً و تؤخر أخری»، یعنی می بینم که پایی به جلو می نهی و پایی به پس (همان، ص 34).

12. جاراللّه محمود بن عمر زمخشری، الکشّاف عن حقائق التنزیل فی وجوه التأویل، بیروت، بی تا، ج 1، ص 142 و به بعد.

13. مظفر بن زین الطراری، صورة المباحثة التّی جرت بین الأستاد (قدّس سرّه) و بین علماء ماوراءالنهر یوم الإجلاس، نسخه خطی Fâtih، ش 4646 ذیل المصباح (محفوظ در کتابخانه سلیمانیه)، برگ ب 276؛ احمد افندی طاش کوپری زاده، مسالک الخلاص فی مهالک الخواص، نسخه خطی Lâleil، ش 3691 (محفوظ در کتابخانه سلیمانیه)، برگ ب 56.

14. طاش کوپری زاده، همانجا

15. همانجا.

16. همانجا.

17. قرآن، سوره بقره، آیه 17.

18. طاش کوپری زاده، همانجا.

19. همانجا.

20. طاش کوپری زاده، همان، برگ a57 .

21. الطراری، همانجا.

22. الطراری، همان، برگ a268.

23. همانجا.

24. همانجا.

25. همانجا.

26. «مثل لتمکنهم من الهدی و استقرارهم علیه و تمسکهم به»، در اینجا کلمه «مثل» افاده تعلّق به غیر می کند (نک: الکشاف، ج 1، ص 142 و به بعد).

27. الطراری، همانجا.

28. همان، برگ ب 267.

29. همانجا.

30. همانجا.

31. طاش کوپری زاده، همانجا؛ لکهنوی، همانجا؛ و نیز: .Yinanc,ibid

32. علاءالدین علی بن امر اللّه بن هنایی کنالیزاده، طبقات حنفیة، نسخه خطی H.Hüsnü Pasa، ش 844 (محفوظ در کتابخانه سلیمانیه)، برگ 22.

33. طاش کوپری زاده همان، برگ a51 .

34. طاش کوپری زاده، همان، برگ b 56 و به بعد.

35. مصطفی بن عبداللّه کاتب چلبی (حاجی خلیفه)، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، استانبول، 1971 1972، ج 1، ص 223.



1. استاد زبان و ادبیات دانشگاه مرمره استانبول.

2. دانشجوی دکتری ادبیات آمریکایی دانشگاه آزاد برلین.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر