اشاره:
نوشتاری که در دست دارید نقد و پاسخی است مربوط به مطلبی که به تاریخ پنجم بهمن ماه یکهزار و سیصد و هشتاد و یک راجع به حضرت ولی امر صاحب العصر والزمان بقیة اللّه الاعظم، امام مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف در شبکه جهانی اینترنت دیده شد. با توجه به زمان اندک کمتر از یک ماهی که صرف تهیه این مقاله شد قهرا کاستیهایی دارد که بدین وسیله از خوانندگان عزیز عذر خواسته امید نقدهای مکمل و سازنده از آن عزیزان می رود. حال مواردی از آن مقاله نقل و نقد می شود:
1ـ در صفحات 1و3 آن مقاله اعلام شده با هدف نقد، خرافه زدایی و روشنگری، مبادرت به نگاشتن شده یا نیز گفته شده، اعتقاد خرافی به امام زمان(عج) عمود خیمه خرافی روحانیت است و در صورت بررسی علمی و قرآنی درباره موضوع، خیمه خرافات روحانیت برچیده خواهد شد.
بر خوانندگان آن مقاله پوشیده نیست سراپای آن مانند آغاز آن، سرشار از اهانت، پرده دری، شبهه پراکنی، خلاف گویی، استهزاء، تفرقه افکنی و خارج شدن از حریم ادب است. با این اوصاف جای پرسش دارد که چنین نوشتاری چگونه سودای نقد در سر، دغدغه خرافه زدایی در دل و هدف روشنگری در پیش داشته؛ نوشته ای که کمترین بررسی قرآنی را دربردارد، چگونه مدعی بحث قرآنی و علمی است؟ اما نگارنده این سطور در عوض با متانت کامل و بدون هیچ اهانتی به پاسخ گویی می پردازد.
چه اینکه نقد علمی شیوه های شناخته شده ای دارد که مورد پذیرش عالمان آزاداندیش قرار گرفته است. یک نقد علمی باید از پیش داوری، تعصب بی مورد، حب و بغض غیرمنطقی، دخالت دادن نابجای احساسات در آن، غیرمستندبودن و اموری از این دست بدور باشد و مهمتر اینکه دامن آن از اهانت به طرف مقابل یا فرض مردود از دیدگاه پژوهشگر پالوده باشد. اما نوشتار مورد بحث تا چه حد از این ویژگیها برخوردار بوده خویش را به قواعد بازی منطقی سپرده، قضاوتش بر عهده خوانندگان فرهیخته آن است. چنان که در مورد این نوشتار نیز داوری خواهند کرد.
در آن مقاله به ساحت مقدس امام دوازدهم(ع) زشت ترین اهانتها روا داشته شده، نیز شیعه مورد اهانت و تکفیر قرار گرفته است، از جمله می توان به صفحات 7 و 11 اشاره کرد که شیعه را مخرب اندیشه اسلامی و مخالف قرآن و سنت پیامبر(ص) معرفی کرده است. اکنون توجه نویسنده یا نویسندگان را به چند حدیث نبوی(ص) در این خصوص جلب می کنیم:
1. عن النبی صلی الله علیه و آله : اذا قال الرجل لاخیه یا کافر فهو کقتله و لعن المؤمن کقتله(1) از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند: وقتی که کسی به برادر دینی اش بگوید: ای کافر این سخن مانند کشتن اوست. لعن کردن مؤمن نیز در حکم قتل اوست.
2. قال النبی صلی الله علیه و آله : ایما رجل مسلم کفر رجلاً مسلما فان کافرا والاکان هو الکافر.(2) پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند: هر مرد مسلمانی که مسلمان دیگر را تکفیر کند اگر واقعا چنین باشد [یعنی مثلاً او منکر ضروری دین شده باشد] که هیچ وگرنه آن که تکفیر کرده خود کافر است!
3. عن النبی صلی الله علیه و آله : کفوا عن اهل لااله الااللّه لاتکفروهم بذنب، فمن اکفر اهل لااله الااللّه فهو الی الکفر اقرب. از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند: از اهل ایمان دست بدارید و آنها را به خاطر انجام گناهی تکفیر نکنید. پس هر کس آنان را تکفیر کند خودش به کفر نزدیکتر است.
2ـ بررسی ریشه ای موضوع:
با اینکه بیشترین حجم سخن مقاله مورد بحث مربوط به امام زمان (عج) است، لیکن به طور طبیعی بخشی از آن نیز به مسأله امامت به طور کلی ارتباط یافته، به باورهای شیعه در این موضوع تهاجم شده، مسأله، تقلیدی معرفی شده است(3)
خواهد داد.
لیکن بررسی اصل اعتقادی امامت بی مقدمه و در خلأ امکان ندارد پس باید به طور ریشه ای تر مسأله را نگاه کرد. این است که رهبری امام در جامعه دینی با هدف هدایت مردم و پیاده کردن دین در جامعه به جانشینی پیغمبر(ص) و پس از ایشان مطرح می شود. بنابراین مقدم بر امامت نبوت مطرح است و مقدم بر نبوت نیز «توحید»، حکمت الهی و «هدایت عامه» رخ می نمایند و ضرورت وحی و نبوت و رهبری پیامبر(ص) و امام(ع) را آشکار می سازند.
پیوند اساسی میان توحید و صفات خدا با نبوت و امامت «متکلمان» عامه و خاصه را بر آن داشته که «قاعده لطف» را در بحث نبوت و امامت مطرح کرده طبق آن ضرورت این اصل را نتیجه بگیرند.(4)
البته امامت ابعاد گوناگونی دارد که در ادامه بحث، آنها را واخواهیم رسید.
بنا بر آنچه گذشت نتیجه می گیریم که نویسنده یا نویسندگان مقاله مورد بحث بدون توجه به مبادی بحث امامت به باورهای شیعه در این موضوع حمله ور شده آن را در سطح موضوعی تقلیدی فرو کاسته اند. در حالیکه این موضوع با رکن رکین و اصل نخستین دین یعنی توحید، ارتباط کامل داشته، نفی آن به نفی توحید، نفی واجب الوجودی حق و انکار صفات کمالی اش مانند حکمت خواهد انجامید. چگونه است کسی منادی توحید باشد و مخالفان خود را مشرک و خارج از دین بنامد، اما در عین حال خودش به ضروریات دین، روح توحید، صفات خدا، فلسفه نبوت و ولایت و رهبری پیامبر و امام(ع) بی توجه باشد؟!
3ـ قرآن تنها حجت الهی:
به استناد برخی آیات کریمه قرآن ادعا شده که قرآن تنها حجت الهی بر زمین و هدایت، منحصر به آن است:
نخست آیات ادعایی را مرور می کنیم: آیه 120 سوره بقره می گوید: یهود و نصاری از تو یعنی پیامبر(ص) راضی نمی شوند جز اینکه تو از دین آنها پیروی کنی ولی به آنها بگو هدایت تنها هدایت اللّه است در این آیه از قرآن، به خصوص سخنی در میان نیست بلکه هدایت خدا و اسلام به طور کلی مطرح است. این آیه استقلال و برتری اسلام را در قیاس با یهودیت و مسیحیت مطرح کرده است و هیچ ربطی به مباحثات فرقه ای و درون دینی میان مسلمانان ندارد. سیاق آیات قبل و بعد این آیه در سوره بقره نیز گواه مدعای ماست.
آیه دیگر ادعایی، آیه 71 سوره انعام است که گوید:... به درستی هدایت اللّه ، هدایت است...» یعنی هدایت الهی هدایت راستین است. این آیه نیز مانند آیه سابق از قرآن به خصوص سخنی نگفته، در برابر بت پرستان و مشرکان نه فِرق مسلمان از هدایت الهی سخنی نگفته است.
آیه بعدی ادعایی آیه 203 سوره اعراف است: «... بگو تنها از آنچه خدایم به من وحی می کند پیروی می کنم...» حصری که در این آیه آمده جالب توجه است لیکن وحی الهی منحصر در قرآن نیست. افزون بر آن مطالب دیگر از جمله تفاصیل احکام و احادیث قدسی نیز بر پیامبر اسلام(ص) وحی شده است یا در مناسبتهای مختلف از حوادث و وقایع در شکل اخبار غیبی مطلع شده است و اجمالاً تردیدی نیست که ایشان از وحی الهی که اعم از قرآن بوده پیروی می کرده است. از آیه های 6 انعام و 10 و 50 یونس نیز در این مورد یادشده که با مراجعه به آنها روشن می شود موضوع آنها قرآن و وحی الهی نیست.
بنابر آنچه گذشت قرآن مدعی نیست تنها حجت خدا روی زمین است بلکه برعکس تصریح دارد که سنت رسول(ص) یعنی سخن او و رفتارش نیز حجت است. (5) رفتار حضرت ابراهیم(ع) نیز قابل پیروی است. (6) قرآن به نظر، تفکر، تعقل و تدبر نیز دعوت کرده است. (7) و این گویای حجیت عقل نیز هست. با این وصف اگر ثابت شد که در موضوع امامت روایات انبوه و متواتری از پیغمبر اسلام(ص) به دست ما رسیده، طبق دستور قرآن باید از مفاد آنها و دستور رسول خدا(ص) در این مسأله پیروی کرد. در غیر این صورت با همان تنها حجتی که ادعا شده یعنی قرآنی که دستور داده از پیغمبر(ص) اطاعت کنید مخالفت شده است.
4ـ ابعاد امامت:
در نوشته مورد بحث چنانچه پیشتر اشاره شد امامت امری تقلیدی و در نتیجه فرعی قلمداد شده و گفته شده: «توطئه امامت و وصایت برای اولین بار در تاریخ اسلام از سوی عبداللّه بن سبای یهودی به ظاهر مسلمان شده مطرح شد و پس از آن اندیشه امام زمان(ع) آرام آرام ساخته و پرداخته شده است» (8) ضمنا این مورد نادرست نیز بر اساس برداشت موهومی از آیه 74 سوره فرقان: «واجعلناللمتقین اماما» ما را پیشوای باتقوایان قرار ده، ادعا شده که مراد از امامت عامه این است که هر مؤمنی حق دارد کاندیدای رهبری شود (رک پاورقی شماره 5 مقاله) در یک جای مقاله هم گفته شده (ص 10): «امامیه از امام زمان بیشتر از خدا استعانت می جویند او را ولایت تکوینی داده همه جا او را حاضر و ناظر می دانند». اکنون در پاسخ به موارد یادشده نکات زیر یادآوری می شود:
1/4ـ مفهوم امامت عامه؛ ولایت تشریعی:
امامت عامه در مقابل امامت خاصه که شرحش در پی می آید قرار دارد. امامت عامه یعنی صلاحیت ها و ویژگیهایی که بر اساس آنها فرد یا افرادی بتوانند در سمت رهبری امت اسلامی قرار گیرند. در این حوزه: معیارهای امام بررسی می شود نه اینکه سخنی از فرد خاصی به عنوان رهبر در میان باشد. در آیه سوره فرقان به قرینه سیاق، بحث رهبری سیاسی و اجتماعی مطرح نیست بلکه مسأله الگوبودن و برازندگی اخلاقی و تقوایی مدنظر است.
در باب صلاحیتهای امام گفتنی است منهای وحی، سایر ویژگیهای پیامبر(ص) را امام(ع) نیز باید دارا باشد.
سخن دیگر در مورد ضرورت وجود امام(ع) پس از پیامبر(ص) است. در این خصوص کوتاهترین استدلال عقلی این است که: همان دلیلی که وجود پیامبر(ص) را به عنوان مجری قوانین گوناگون لازم می کند، وجود امام پس از ایشان را نیز ضروری می کند. بنابر نص قرآن پیغمبر(ص) علاوه بر منصب نبوت، از منصب رهبری سیاسی نیز برخودار است.(9)بی شک با رحلت پیامبر(ص) دین و رسالتش پایان نمی پذیرد. تنها وحی منقطع شده، سلسله پیغمبری با وجود ایشان خاتمه یافته است ولی سمت رهبری سیاسی پابرجا بوده و هیچ دلیل عقلی یا شرعی که آن را نفی کند در کار نبوده است. پس از درگذشت رسول خدا(ص) هیچ مسلمانی در مورد ضرورت امام و جانشین برای ایشان تردید نکرد و تنها اختلاف بر سر شرایط رهبر بود که از جمله آن نصب الهی بود. عملاً نیز مردم دین را رها نکرده و به جاهلیت بازنگشتند.
اینجا به «ولایت تشریعی» می رسیم. این ولایت دو معنا دارد: یکی قانونگذاری که ویژه خداست و دیگری رهبری سیاسی ـ شرعی و رضای حضرتش که همان رهبری پیامبر(ص) و امام(ع) است. این رهبری کمترین مقامی است که برای ایشان ثابت است و بالاتر از آن که ولایت تکوینی است، نیز وجود دارد. کسی که در ولایت تشریعی حداقلی خدشه کند ـ مانند نویسنده مقاله مورد بحث ـ به طریق اولی به ولایت حداکثری پای بند نخواهد بود. اما برعکس، پذیرش ولایت حداکثری تکوینی ولایت تشریعی حداقلی را اجبارا دربردارد.
2/4ـ امامت خاصه: پس از پذیرش امامت عامه بنا بر دلیل های عقلی و نقلی نوبت به امامت خاصه، یعنی افرادی می رسد که واجد شرایط امامت اند. در این خصوص تنها کار تطبیق شرایط بر امام انجام می گیرد نه اینکه ضرورت وجود امام قابل انکار باشد. اما کار تطبیق و معرفی امام را چه کسی انجام می دهد؟ آیا تشخیص موضوع، یا انتخاب امام به دست مردم است؟ با توجه به مسأله عصمت امام به عنوان شرطی بسیار مهم در او ـ که بررسی اش می آید ـ راهی جز نصب الهی و معرفی از سوی خدا وجود ندارد و از این رو است که پیامبر اکرم(ص) به دستور خدا جانشینانش را معرفی کرده است.(10)
(11)(12)(13)
از خدا و به اذن و فرمان او.
آزادی انسان همین جا مفهوم می یابد. از یک سو جبر در مورد انسان منتفی است و از سوی دیگر تفویض نیز. یعنی نه انسان کاملاً دست بسته است و نه صد در صد آزاد. نه از دایره بندگی و قدرت خدا بیرون است و نه کاملاً به خود وانهاده است. بلکه هر انسانی از آزادی و اراده کافی برای کار، تلاش، سازندگی و تکامل برخوردار بوده از پایین ترین درجه «ولایت تکوینی» یعنی تسلط بر خویش قدرت اعمال اراده و تصمیم گیری برای بهره گیری از سرمایه های خود برخوردار است. این اندازه را به حکم عقل از تجرد روح انسان و مسؤولیت پذیری اش نتیجه می گیریم که البته داوری قرآن نیز موافق قضاوت عقل است.(14) بالاتر از این نیز قابل قبول است. بنا بر ضرورت و حکمت خدا و به اراده و دستور او فرشتگان به تدبیر، فرمانبری و اجرا می پردازند.(15) نیز به اذن حق و به دست پیامبران «معجزات» آشکار می شود.(16) تبیین و توضیح این مورد در دایره ولایت تکوینی انجام می گیرد. از این ولایت تکوینی در عرفان به ولایت باطنی یاد شده که مربوط به انسان کامل است.(17) البته دایره و میزان ولایت، چند و چون آن، شرایطش و سایر ویژگیهایش به لحاظ باطنی بودنش بر افراد عادی پوشیده است. لیکن اصل آن قابل انکار نیست. چنانچه اصل معجزه جای تردید ندارد زیرا مستند به قدرت و اراده لایزال الهی است. برخورداری هر چه بیشتر انسان از کمال و قرب افزونترش به خدا، درجه ولایت تکوینی و معنوی اش را نیز افزایش می دهد و تا آنجا پیش می رود که مخاطب وحی الهی قرار گرفته از مقام نبوت برخوردار می شود یا به وصایت نبی نایل می گردد و البته ولایت ظاهری پیغمبر و امام در مقایسه با ولایت باطنی و مقامات روحی ایشان از اهمیت کمتری برخوردار است و در حقیقت برازندگیها و صلاحیت های روحی، عصمت، علم، لدنّی و... در درجه نخست آنها را به اولیاء حق تبدیل کرده و در درجه بعد آنان را شایسته رهبری امت نیز ساخته است. پس ولایت تکوینی پیغمبر(ص) و امام(ع) تفویض و غلو نیست و یاری خواستن از آنها هم در حقیقت استمداد از خداست نه جدای از او.
4/4ـ افسانه ابن سبا: عطف به آنچه گذشت می پرسیم امامت ریشه قرآنی داشته اصل اعتقادی در ردیف نبوت و توحید است یا تنها توطئه ای سیاسی و مربوط به ابن سبا است؟ آیا ولایت تکوینی با دایره وسیعی که دارد و از کارگزاری فرشتگان بنا بر فرموده قرآن شروع شده به معجزات پیامبران می انجامد جای انکار دارد؟ آیا مقام «امامت»ی که قرآن برای گروهی از پیامبران قائل شده(18) نپذیرفتنی است؟ آیا مقامات نبی اکرم(ص) که در قرآن بازگو شده نیز اطاعت بی قید و شرط از ایشان و اوصیای ایشان بنا بر نصوص قرآنی،(19) جای تردید دارد و نمی توان برای امامت ریشه قرآنی یافت؟ آیا انکار حجم انبوه آیات مربوط به این موضوع که امثال «حاکم حسکانی» از دانشمندان اهل سنت را به نگاشتن امثال «شواهد التنزیل» کشانده است کاری ساده است؟ آیا فروکاستن یک اصل اعتقادی مهم در سطح توطئه شایسته یک مسلمانی است که تسلیم سخن خداست؟ آیا تحقیقات باارزشی که درباره حقانیت شیعه انجام گرفته و ساختگی بودن افسانه هایی چون افسانه «ابن سبا» را نشان داده،(20) باید یک جا نادیده گرفته شده در عین حال ادعا شود، نقد و بررسی علمی در چنین موردی انجام گرفته است؟ آیا اینگونه داوری کردن بدون اینکه کمترین سندی ارائه شود کاری علمی است!؟ راستی کدام سند تاریخی اصل وجود ابن سبا را اثبات می کند تا ساختن امامت و تشیع بدو منتسب گردد؟ آیا ادعای غیر منطقی و بی دلیل نویسنده ضمن پاورقی شماره 88 مقاله که کتاب کافی مملو از آراء این سیاست موجه است؟ چنین ادعایی کار ساز نیست تنها نقد سندی و مضمونی روایات کافی شرط است که اثری از آن در مقاله به چشم نمی خورد و البته آن قدر کتاب شریف کافی و روایات آن در موضوعات گوناگون استوار است که از امثال سخنانی که در مقاله مورد بحث آمده گزندی نمی بیند.
اکنون پس از بحث کلی درباره امامت به سراغ مسأله مهدویت می رویم:
5ـ طرح مسأله مهدویت:
در مقاله مورد بحث ادعای بی پایه و نادرستی دیده می شود بدین شکل که: امام زمان(ع) مورد اعتقاد شیعه با مهدی موعود که در روایات آمده متفاوت است. زیرا شباهتهایی میان امام زمان(ع) و مسیحی که یهود انتظارش را می کشند وجود دارد و ابن قیم نیز گفته: مهدی(ع) از فرزندان امام حسن مجتبی است زیرا ایشان به خاطر خدا خلافت را ترک کرد و خدا نیز بهتر از آن را نصیب ذریه اش می کند. (صفحات 4، 13 و 14)
در پاسخ گفته می شود:
اولاً: با دقت در روایات مهدویت معلوم می شود انسان فرزانه ای که مژده ظهورش داده شده ویژگی های برجسته ای دارد که او را منحصر به فرد کرده، از یک موعود تورات که حضرت مسیح بوده متمایز می سازد. به علاوه در تورات مژده آمدن پیامبر اسلام(ص) و ظهور مهدی موعود(ع) نیز داده شده است.(21) ناگفته پیداست گزارش تورات راجع به دو موعود اخیر نشان حقانیت آنهاست و وهنی برایشان نیست. بعدا توضیح بیشتری راجع به ویژگی های امام عصر(ع) و باورهای یهود خواهد آمد.
ثانیا: یکی از ویژگیهای امام عصر(ع) طبق برخی روایات،(22) این است که از نسل امام حسن مجتبی(ع) است. لیکن این روایات با روایاتی که ایشان را از ذریه امام حسین(ع) دانسته اند،(23) ناسازگاری ندارند زیرا مفهوم روایات گروه اول این است که ایشان از سوی مادر نسب، به امام مجتبی(ع) می برد زیرا مادر امام باقر(ع)، فاطمه بنت الحسن(ع) بوده است در نتیجه ایشان و فرزندانش از نسل امام حسن و امام حسین هر دو بوده اند و امام مهدی(ع) هم از این رو ذریه امام حسن مجتبی نیز محسوب می شود. در نتیجه سخن ابن قیم جز این وجهی نداشته و اگر مرادش نفی روایات گروه دوم باشد بی ارزش خواهد بود. حاصل اینکه: هیچ تفاوتی میان مهدی موعود(ع) در روایات شیعه و سنی با امام زمان(ع) مورد اعتقاد شیعه وجود ندارد و این موضوع ضمن بررسی ویژگی های ایشان بیشتر روشن خواهد شد.
ثالثا: اثبات تلافی خدا نسبت به فداکاری امام مجتبی علیه السلام فرع اثبات این است که امام مهدی علیه السلام از ذریه ایشان است و بدون آن چنین ادعایی بی مورد است ضمن اینکه اجر الهی امام حسن علیه السلام در اصل و در هر حال (قیام یا پذیرش تحمیلی قرار داد برای حفظ اسلام و مسلمین) قابل انکار نیست ولی تعیین آن نیز از عهده بشر خارج است.
6ـ مهدویت از دیدگاه عقل:
پیش از هرگونه گفتگو درباره امام مهدی(ع)، صاحب العصر والزمان، نیاز به بحثی عقلی در موضوع مهدویت است تا نادرستی سخن آنها که آن را افسانه ای ضدقرآنی و خلاف عقل سلیم دانسته اند (صفحه 10 مقاله) آشکار شود بدین منظور نکات زیر را بازمی گوییم:
1/6ـ نیاز فطری به حکومت: از این رو که انسان از فطرت کمال خواهی برخوردار بوده یکی از استعدادهای روحی اش تشخیص کمال و نیز خواستن آن است در زندگی اجتماعی نیز به کمال و ترقی اندیشیده، از هرج و مرج، نابرابری، فساد، فقر و هرگونه کاستی و ناراستی گریزان است و لازمه رسیدن به این آرمانها وجود نظم بهینه و حکومتی دادگر است؛ می توان نتیجه گرفت که اساسا نیاز به حکومت عادل فطری است. حکومت امام عصر(ع) نیز حکومتی است آرمان خواه و صددرصد عادل که قرآن نویدش را داده است. (بحث قرآنی در این باره را در پیش داریم)، در نتیجه دولت ایشان و انتظار برای فرارسیدن دورانش امری فطری و عقلی است.
2/6ـ عقلانیت باور به رهبری معصوم: به طور مستقل نشان خواهیم داد که عصمت یکی از ویژگی های هر امامی است. حال روی فرض پذیرش عصمت امام، قبول رهبری اش امری عقلانی خواهد بود. زیرا چنین رهبری است که شایستگی استقرار نظامی عادلانه را دارد.
3/6ـ مشروعیت حکومت: لزوم مشروعیت حکومت نکته قابل توجه دیگری است. این امر هم شرعی است و هم عقلی. عقلی بودنش از این لحاظ است که به حکم کمال مطلق بودن و واجب الوجود بودن خدا و ممکن الوجود بودن و عبودیت انسان ما ملزم به اطاعت از او هستیم. حکومتی که او ما را به اطاعتش فرمان داده باید گردن نهیم. مشروعیت حکومت نیز دستور قرآن است. آنجا که از ما خواسته به حاکمیت طاغوت تن نداده به اطاعت معاندان، غافلان از خدا، کافران، منافقان و اسرافکاران نیز تن ندهیم. (24) با این وصف هر حکومت باطل و ستمگری مشروعیت نداشته، تنها حکومت معصوم در عصر حضور وی و حکومت برانگیخته وی در عصر غیبت او، یعنی حکومت فقیه به نمایندگی از او، صلاحیت و مشروعیت دارند. بنابراین انتظار کشیدن برای برپایی چنین حکومتی عاقلانه و شرعی است نه ضدعقلی و خلاف شرع.
4/6ـ زمینه مردمی حکومت امام عصر(ع): هر حکومتی نیاز به حمایت مردم برای استقرار دارد. دولت دینی نیز علاوه بر مشروعیت به ملاک مقبولیت هم محتاج است. درباره فلسفه غیبت و آنگاه ظهور امام مهدی(ع) نیز فراهم شدن کامل زمینه مردمی به عنوان شرط مهم، اجتناب ناپذیر است. این موضوع هم خلاف عقل نیست و در بند قبلی نیز تکالیف مردم مطرح شد.
5/6ـ غیبت و هجرت، ضرورتی تاریخی: در مقاله مورد بحث به بیهودگی غیبت امام زمان و بی فایده بودنش به عنوان دو دلیل انکار آن اشاره شده است. (ن ک صفحات 18 و 19) در پاسخ گوییم: هجرت و غیبت مردان بزرگ به ویژه رهبران الهی ضرورت و واقعیتی تاریخی است که قرآن نیز مواردی را بازگو کرده و مورد تأیید قرار داده است.(25) هجرت پیامبر اسلام(ص) به مدینه غیبتش و اختفایش در غار ثور مورد تصریح قرآن واقع شده نصرت الهی در آن رخ داده نیز به فرموده قرآن شامل حال پیغمبرش شده است کناره گیری رسول خدا(ص) از مردم پیش از بعثت نیز نمونه دیگری از غیبت بوده که گر چه به روزگار رسالت مربوط نمی شده لیکن به عنوان زمینه ساز آن و آماده شدن ایشان موضوع قابل طرحی است. محاصره و منزوی ساختن پیامبر(ص) و مسلمانان در شعب ابوطالب در مکه، پس از بعثت نیز مورد دیگری است که مشروعیت و سودمندی غیبت را آشکار می کند.
موارد دیگری از هجرتها و غیبتهای مورد تصریح قرآن:(26) ناپدید بودن و حیات خضر؛ داستان اصحاب کهف؛ داستان حضرت یوسف(ع)؛ موضوع حضرت یونس(ع)؛ قضیه حضرت عزیر یا فرد دیگری از بنی اسرائیل ؛ حمل و تولد مخفی و حساب شده بودن تربیت حضرت ابراهیم(ع)(27)، نیز هجرت ایشان از قومش؛ مخفی بودن حمل و تولد حضرت موسی(ع)؛ هجرت حضرت مریم از قوم یهود، بارداری وی و دنیا آوردن حضرت عیسی(ع) را می توان نمونه های قرآنی غیبت و هجرت دانست که بر تمام آنها فواید گوناگونی مترتب بوده است. اکنون سؤال این است که در بیشتر موارد یادشده که هجرت یا غیبتی بنا بر خواست خدا صورت گرفته، بیهوده و بی فایده بوده است؟ بی شک پاسخ باید منفی بوده تا نفی در نفی اثبات باشد و موارد بازگو شده سودمند دانسته شوند، در غیر این صورت تأیید قرآن در این قضایا زیر سؤال خواهد رفت که غیر قابل قبول است. اما اگر آن موارد پذیرفته شد می پرسیم چه فرقی میان آنها و غیبت امام عصر(ع) است؟ اگر دقت کرده مقایسه ای انجام گیرد غیبت ایشان در مراحل مختلف و مخفی بودن حملش قضایایی کم اهمیت تر از موارد مطرح شده در قرآن خواهند بود؟ آیا مولود و موعودی که بنا بر فرموده قرآن و روایات بزرگترین تحولات تاریخی را رقم خواهد زد غیبتش و ذخیره شدنش برای آن اهداف بزرگ اهمیتی ندارد؟!
6/6ـ بررسی پیامدهای غیبت:
1/6/6ـ در طول تاریخ حیات اسلام و دوران غیبت امام زمان(ع) فرقه های باطل و مدعیان گوناگونی پیدا شده، ادعای مهدویت کرده یا مانند نویسنده مورد بحث مهدی موعود را کس دیگری جز فرزند امام حسن عسکری(ع) دانسته اند لیکن سخن آنها باطل بوده و هست زیرا با توجه به شرایط امام مانند علم و عصمت که بخثش در امامت عامه گذشت مدعیان باطل فاقد آن شرایط اند به علاوه مجموعه نشانه ها و ویژگیهای قرآنی و حدیثی امام مهدی(ع) منحصر به ایشان است و بر آن مدعیان انطباق ندارد. با این وصف آن ادعاها بی دلیل و خلاف واقع بوده، عقلاً فرزند برومند امام عسکری(ع) مهدی موعود(ع) خواهد بود.
2/6/6ـ مدعیان و فرقه های باطل دوامی نداشته از میان رفته اند و این ویژگی باطل از زاویه نگاه قرآنی است(28) که نه منطق قابل دفاع عقلانی دارد و نه دوام و بقای عینی. بنابراین با زوال نظری و عملی باطل ناگزیر جز حق در صحنه باقی نمی ماند.
3/6/6ـ راه دیگر برای پی بردن به ارزش غیبت امام زمان(ع) اندیشیدن به قبح و مفاسد نظری و عملی غیبت است. سؤال مهم این است که از رهگذر غیبت چه ضرر و زیانی قابل اثبات است؟ اگر گفته شود در طول دوران غیبت جامعه از مواهب حضور امام عادل از یک سو محروم بوده و از سوی دیگر حکومتهای ستمگر با همه نتایج زیانباری که دارند و داشته اند بر مردم سلطه دارند و چه ضرری بالاتر از اینها، گوییم این امر چنانکه در بند چهارم همین بخش گذشت مربوط به خدا یا امام نیست بلکه مربوط به خود جامعه و فقدان زمینه های اجتماعی ظهور و حضور امام است.
پس با اثبات عدم قبح عقلی قابل اعتنا برای غیبت، پیامدهای مثبت آن نیز در ادامه مورد بررسی قرار می گیرد.
4/6/6ـ در مقاله مورد بحث در جایی گفته شده (ص19)، اگر طبق گفته برخی عالمان شیعه غیبت امام عصر از ترس جانش باشد پس فاقد شجاعت بوده چون این ترس همواره خواهد بود هیچ گاه نیز نباید ظهور کند به علاوه چگونه ایشان از سوی خدا یاری می شود در عین حال می ترسد و چنین فردی که قادر به دفاع از خویش نیست چگونه می خواهد مدافع حقوق دیگران باشد. توجه داریم که فرضیه بیم از جان در مورد امام معصوم که اصولاً باید از صفات منفی دور باشد اساسی ندارد و به جای آن شجاعت به عنوان فضیلتی اخلاقی وجودش را پر کرده است. در نتیجه غیبت امام مهدی(ع) به خاطر ترس از کشته شدن نیست و اساسا جان این بزرگوار مانند پدران گرامی اش فدای دین و صرف احیای آن شده و می شود. اما جانبازی در راه دین در مورد معصومان همواره در شکل بهترین گزینه ممکن رخ می نموده و جان باارزش آنها در این راه به شایسته ترین وجه نثار می شده است. چنان که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در «حدیبیه» راضی به هدر دادن خون خود و یارانش نشد. بلکه هدف ایشان در آن وقت حفظ اصل دین بود و آن نیز در گرو زنده ماندن ایشان بود و کسی در شجاعت ایشان شکی ندارد. امام عصر ارواحنا فداه نیز به عنوان عصاره تمام فضائل اهل بیت(ع) و به عنوان تبلور دین حق آنگونه که قرآن او را «بقیة اللّه » (29) نامیده است باید در بهترین و ضروری ترین شرایط به ایفای نقش بپردازد و طبیعی است که از میان رفتن این سرمایه یا خرج نابجایش خسارتی جبران ناپذیر است و از این روست که اکنون دور از دسترس است. به این ترتیب فرض بیم و هراس کنار رفته جای آن را شجاعت و ایثار پر می کند.
7/6ـ پیامد مثبت روانی غیبت: غیبت امام دوازدهم در طول دوران غیبت تأثیری بر منتظرانش دارد که حضورش ندارد و آن اشتیاق و عشق بی حساب نسبت به حضرتش، انتظار بی تابانه برای ظهورش و وظیفه شناسی و زمینه سازی برای قیامش می باشد. آنان که مرتب فریاد می کنند «بنفسی انت من مغیب لم یخل منا» «بنفسی انت من نازح ما نزح عنا» به طور طبیعی هم می گویند: «این هادم ابنیة الشرک والنفاق، این قاطع حبائل الکذب والافتراء»(30) اینان امامشان را کاملاً در کنار خویش احساس می کنند، کاملاً امیدوارند و خود را برای یاری رهبرشان آماده می کنند. غیبتی که تا این سطح آثار روحی و فرهنگی باارزش دارد چگونه بی فایده و بیهوده تلقی می شود؟
ایجاد نظام مقدس جمهوری اسلامی در ایران که خود تحرک وسیعی در جهان اسلام را موجب گردیده به ویژه در قلب خاورمیانه در لبنان و فلسطین اشغالی خواب راحت را از چشم صهیونیستها ربوده و به شرایط کنونی کشاندن از نتایج با ارزش اعتقاد به مهدویت است. آیا نویسنده این میزان آمادگی برای ظهور امام زمان(عج) و زمینه سازی را به حساب نمی آورد؟ آمادگی برای یاری امام مهدی(عج) مفهوم دیگری نیز دارد و آن اجرای احکام الهی در عصر غیبت است که در صفحه 18 و 20 مقاله مورد بحث شیعه، متهم به تعطیل بسیاری از مهمترین احکام دین شده است! بر خلاف این ادعا شیعه قائل به تعطیل دین در روزگار غیبت نیست بلکه اجرای احکام و حدود را زمینه ساز ظهور مقتدایش می داند نه گناه کردن بیشتر را که عالم پر از ظلم و جور شود تا امام علیه السلام ظاهر شود!
بنابر همین منطق در بزرگترین مهد تشیع در جهان یعنی ایران، جمهوری اسلامی به دست توانای حضرت امام خمینی(ره) و مردم تأسیس شد تا تمام احکام دین از جمله: جهاد، خمس، زکات و... به اجرا در آید.
در صفحه 6 مقاله خمس و سهم امام علیه السلام بهانه برای ولایت فقیه دانسته شده، اما چنین نیست بلکه لازمه وجود حکومت دریافت آن است و با وجود حکومت است که این فرایض دینی به نحو کامل تحقق می یابد. پاسخ شبهه دیگری نیز که در صفحه 19 مقاله مورد بحث آمده لازم است.
نویسنده گفته حالا که شرایط در ایران کاملاً فراهم شده چرا امام زمان(عج) ظهور نمی کند؟! ناگفته پیداست که ایران بخشی از جهان اسلام و بخشی کوچک از کره زمین است و ظهور منجی جهان تا تمام زمین شرایط فراهم نگردد رخ نمی دهد. مضافا به اینکه زمام این امر تنها به دست خدای حکیم و قدیر است نه کسی دیگر.
8/6ـ عدالت محض به دنبال ستم بی کران: در ادامه بحث عقلانی مهدویت و بیان فلسفه آن به ضرورت دیگری باید توجه کرد. قرآن مجید از سنت املاء و امهال به روشنی یاد کرده،(31) آشکار شدن حق و عدالت را پس از اشباع شدن جامعه از ستم و بیداد دانسته است.
چنین رویه و سنتی که مبتنی بر حکمت الهی است با داوری عقل سازگاری دارد. زیرا همه شرایط برای پذیرش عدالت و تمام ارزشها باید فراهم شود و این مهم تا اندک خوش بینی و رویکردی به ستمگری در عمق جان مردم باشد تحقق نمی یابد. جامعه از ستم به جان آمده است که تشنه عدالت شده آن را می جوید.
9/6ـ محدثان اهل سنت و روایات مهدویت: اختلافات فرقه ای مسلمانان و ممنوعیت نگارش حدیث در قرن نخست هجری به عنوان دو عامل مهم بحران فرهنگی جامعه اسلامی قابل چشم پوشی نیست. لیکن به رغم اینها مسائل مهدویت و بازگویی احادیث آن در مقیاسی بسیار گسترده در میان محدثان اهل سنت و کتابهای دست اول حدیثی آنان،(32) ـ بر خلاف ادعای مقاله که این احادیث در منابع دست دوم عامه آمده است، ص 7 ـ بدون اینکه به توجیه و تأویل آنها بپردازند، گویای حقانیت موضوع و امداد غیبی الهی برای حفظ این فرهنگ باارزش است. وقتی ادعا می شود در صحیح مسلم حتی یک حدیث راجع به حضرت مهدی(ع) دیده نمی شود! (ص 7، مقاله) کاری علمی صورت گرفته است؟ آیا با مراجعه به کتاب یادشده(33) و سایر منابع دست اول و مهم عامّه که عبارتند از: «صحیح بخاری»،(34) «سنن ابی داود»،(35) «سنن ترمذی»(36) و «سنن ابن ماجه»،(37) بطلان این ادعا روشن نمی شود؟
مبنی بر اینکه اصل مهدویت در منابع اصیل اهل سنت مطرح بوده است.
با این وصف ما مدعی تواتر روایات در این موضوع هستیم آن هم تواتری که کمتر نظیرش را می توان در موضوعات دیگر یافت.
10/6ـ پیش گویی غیبت: صرفنظر از بشارات عهدین(38) درباره امام مهدی(ع)، در قرآن نیز این خبر غیبی آمده، که آیات مربوط به ایشان به زودی مورد توجه قرار می گیرد. در احادیث نبوی(ع) نیز در روایات اهل بیت(ع) ازاین موضوع خبر داده شده است و تمام این موارد مربوط به قبل از تولد امام عصر و غیبتش بوده است. حتی کتابهایی که راجع به این موضوع قبل از وقوع آن نگاشته شده است!(39) توجه هر قاضی بی طرفی را جلب می کند. با این اوصاف آیا باز هم می توان منکر آن شده آن را افسانه ضد قرآنی و ضد عقل دانست؟!
7ـ چهره امام مهدی در قرآن:
در مقاله مورد بحث آمده که: «در قرآن هیچ خبری از امام زمان نیست مگر به زور تحریف و تأویل به روش باطنیه که در واقع جنگ با قرآن است.» (ص 4)
در این خصوص به نکات زیر توجه فرمایید:
1/7ـ مسأله جری و تأویل: از سخنی که نقل شد برمی آید تأویل به شیوه باطنیان تحریف قرآن است نه هرگونه تأویلی. البته این حرف درستی است اما دامان شیعه اثنی عشری از باطنی گری و تأویلهای ناروای آنان کاملاً منزه است. زیرا به عقیده ما طبق تصریح خود قرآن در آیه 7 سوره آل عمران تأویل در آن راه دارد بدین خاطر که در آن علاوه بر آیات محکم آیات متشابه نیز وجود دارد و این قبیل آیات بر خلاف محکمات معنی واضحی ندارند و نیازمند تأویل اند. اما چگونه تأویلی؟ و از سوی چه کسی؟
بنا به تصریح قرآن در این آیه «بیماردلان» ـ آنان که خود در جای دیگر منافقشان نام کرده ـ(40) به بهانه بیان و کشف حقیقت، محکمات را رها کرده به سراغ متشابهات می روند در حالیکه نه از تأویل و مفهوم واقعی آنها باخبرند و نه چنین صلاحیتی دارند. پس چه کسی عالم به تأویل چنین آیاتی است؟ پاسخ آیه این است که «اللّه » و «راسخان در علم» دانای آنند. راسخان کیانند؟ آنان که بر خلاف بیماردلان آلوده دامن نیستند(41) و جز آنها به خلوت قرآن راهی ندارند. آنها را نیز قرآن به عنوان گروهی ویژه و منحصر به فرد معرفی کرده که پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) او هستند.(42) بی شک خدا کتاب خودش را تحریف نکرده و از آن تأویل ناروا نمی کند. همین طور پیغمبر(ص) و اهل بیتش(ع) نیز امنای وحی و معصومانی هستند که به نص قرآن مطهرند و اصولاً تبیین وحی بر عهده آنان نهاده شده است.(43)پس اگر از زبان آنها شنیدیم که برخی آیات قرآن ـ به شرحی که در پی می آید ـ مربوط به امام زمان(ع) است، تحریف و تأویل ناروا نخواهد بود بلکه تحریف و تأویل باطل، از آن کسی خواهد بود که بر خلاف قرآن سخن رسول(ص) و عترتش را انکار کند.
شگفت این است که مفسران بزرگی چون طبری(44) و زمخشری(45) از اهل سنت ضمن تفسیر آیه 7 آل عمران را سخنان در علم را عام و شامل هر دانشمند موشکاف و محققی دانسته اند لیکن اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را به عنوان مصادیق والای آنها ذکر نکرده اند؟!
بد نیست نویسنده مقاله بداند که شیخ الاسلام ابن تیمیه حنبلی ـ چهره ای که فوق العاده مورد عنایت وی بوده ـ در اصل موضوع که قرآن توسط راسخان در علم قابل تأویل است تردید نداشته با ما هم عقیده است لیکن بر خلاف نص قرآن ابوبکر را که قطعا خارج از «اهل بیت» بوده بر آنها ترجیح داده او را داناتر شمرده است!(46) البته نه او، نه هیچ دانشمند دیگری از اهل سنت کسی را بر پیغمبر خدا(ص) ترجیح نداده اند و ما وقتی به ایشان مراجعه می کنیم چنانچه می آید از زبان مبارکش می شنویم پاره ای از آیات قرآن مربوط به حجة ابن الحسن(ع) است. در این صورت باز جای انکار هست؟ پیشوایان معصوم جری و تأویل را به عنوان قاعده ای عقلی در مقابل تنزیل قرآن بیان کرده اند.(47)اگر بنا بود قرآن مربوط به حوادث روزگار نزولش بوده، تنها برای مخاطبان عصر نبوی(ص) سودمند باشد موضوع خاتمیت رسول(ص) و جاودانگی اسلام بنا بر نص قرآن،(48) مطرح نبود. ولی اگر این امر پذیرفته شود گریزی نیست جز اینکه برای قرآن درخششی پیوسته چونان خورشید و ماه منظور کرده آن را خونی جاری در رگهای زمان بدانیم و حادثه فوق العاده مهمی چون قیام و انقلاب امام مهدی(ع) را نیز مطرح در قران بدانیم. البته نه بنا بر رأی و سلیقه خویش بلکه بنا بر بیان خود قرآن و بیان پاکانی که خود را به عنوان راسخان در علم، عالمان به تأویل آنند.
2/7ـ نادرستی رویکرد باطنی به قرآن: شاید نیاز به گفتن نداشته باشد که ما تفسیر به رأی و تأویل بی دلیل باطنیان را در مورد قرآن صحیح نمی دانیم و این نیز تحت ضابطه کلی «لایَمَسَّه الاّ المطهرون»(49) می گنجد که نتیجه اش ضابطه مند بودن فهم و تفسیر قرآن بدین شکل است: تفسیر قرآن به کمک خود قرآن و اثر صحیح و معتبر از پیغمبر(ص) و اهل بیت(ع) به کمک عقل هدایت شده با معیارهای منطقی.
3/7ـ کمیت آیات قرآن در موضوع امامت: در مورد امامت خاصه و امامت ولی عصر(ع) برای هر مؤمنی کمیت بالا ملاک نیست و وجود یک آیه برای اطاعت و تسلیم کافی است گر چه در این زمینه نیز به نسبت موضوعات دیگر حجم آیات کم نبوده، بی مبالغه، شرح و توضیح آیات مهدویت بنا به تصدیق و نقل علمای اهل سنت خود به اندازه رساله بلکه رساله های مستقلی است.(50) حال به تناسب مقاله حاضر به برخی آیات مربوط به موضوع اشاره می شود:
4/7ـ گزینش آیات در موضوع مهدویت:
1/4/7ـ البقره / 114: «وَ مَن اَظلَمُ مِمَّن مَنَعَ مَساجِدَ اللّه ... لَهُم فی الدُّنیا خزیٌ وَ لَهُم فی الاخِرةِ عذابٌ عظیم» ستمکارتر از کسی که مانع ورود به مسجدها (خانه ها) ی خدا شود کیست؟... نصیب این افراد خواری دنیا و عذابی بزرگ در آخرت است. ابن ابی حاتم رازی و رشیدالدین میبدی از مفسران عامه به نقل از مقاتل و کلبی آورده اند که مراد خواری اهل کتاب به دنبال فتح قسطنطنیه، عموریه و رومیه است و از سدّی و عکرمه نقل کرده اند خزی آنان به دنبال قیام امام مهدی(ع) خواهد بود. وی سپس حدیثی راجع به قیام امام عصر(ع) از پیامبر(ص) نقل کرده است.(51)برخی دیگر از مفسران اهل سنت آیه را عام دانسته اند تا شامل هر مسجدی شده و هر قیامی از جمله قیام امام زمان(ع) که به آزادسازی مساجد از دست اهل کتاب و مجازات آنهاست بشود.(52) بی تردید فعلاً اجرا و تحقق این آیه و خلع ید از اهل کتاب مسلط بر مساجد ـ مانند سلطه ای که یهود در حال حاضر بر مسجدالاقصی دارند ـ و سرکوب آنها جز با انقلابی بزرگ و دولتی نیرومند در آینده تاریخ انجام نخواهد گرفت. از بعد تفسیر نقلی و اثری نیز، مفسران متقدمی که به عهد رسالت نزدیک بوده اند به سخن پیغمبر(ص) تکیه می کرده اند نه رأی و نظر خویش.
2/4/7ـ الانعام / 158: «... یوم یأتی بَعضُ آیاتِ ربِّکَ لایَنفَعُ نَفسا ایمانُها لَم تَکُن آمَنَتْ مِن قَبلُ او کسَبَت فی ایمانِها خَیرا قُل انتظِروا اِنّا مُنتَظِرونَ» روزی که بعضی از نشانه های خدا پدیدار شود ایمان آنان که پیش از آن مؤمن نشده، یا عمل صالحی نداشته باشند، برایشان سودی نخواهد داشت به آنهابگو منتظر آن روز باشند که ما نیز انتظار می کشیم.
زمخشری از براء بن عازب نقل کرده که گروهی بودیم که راجع به نشانه های قیامت مشغول گفتگو بودیم در این حال پیامبر(ص) بر ما وارد شده از موضوع مذاکره ما پرسید ما گفتیم درباره قیامت است ایشان فرمود: قیامت برپا نمی شود جز اینکه پیش از آن ده نشانه را مشاهده کنید: دود، پدیدآمدن جنبنده ای خاص روی زمین، فرورفتن کسانی در غرب زمین در آن، نیز همین حادثه در مشرق زمین و در جزیره العرب، ظهور دجّال، طلوع خورشید از مغرب (کنایه از قیام امام عصر(ع))، پدیدآمدن یأجوج و مأجوج، پایین آمدن حضرت عیسی(ع) از آسمان (که به هنگام ظهور امام زمان(ع) خواهد بود) و آتشی که از عدن آشکار شود.(53) علاءالدین بغدادی معروف به خازن و نسفی از مفسران اهل سنت نیز آیه را مربوط به قیام امام زمان(ع) دانسته اند. خازن ضمن نقل روایات بسیاری در این باره گوید: «جمهور مفسران گویند این آیه مربوط به طلوع خورشید از مغرب است به دلیل روایت ابوهریره و...، صحیح ترین قول در این آیه همان است که از سوی روایات بسیار صحیح، پشتیبانی می شود و از پیامبر(ص) به اثبات رسیده که همان طلوع خورشید از مغرب خواهد بود.(54)
(55)
این تأویل خلاف قرآن و عقل است پس معنای درست آیه و تأویل واقعی آن چیست؟
3/4/7ـ التوبة / 33: «هُوَالّذی اَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدی وَ دینِ الحقِّ لیظهرَهُ عَلَی الدّینَ کُلّه وَ لَوکَرِهَ المُشرِکوُنَ» اوست که پیغمبرش را به هدایت و دین حق فرستاد تا دینش را بر تمام ادیان به رغم ناخوشایندی مشرکان چیره کند.
تردیدی نیست که این وعده الهی تاکنون تحقق نیافته است، زیرا به رغم گسترش اسلام، هنوز ادیان و مذاهب دیگری که منسوخ شده یا از اساس باطل اند وجود دارند و ستم بر اسلام و مسلمانان در روزگار ما به ویژه از سوی قدرتهای استکباری و یهود در اوج است. بنابراین پیروان ابن تیمیه یا باید وعده خدا را دروغ بدانند یا اگر راست می دانند منتظر تحقق آن باشند و مانند گروهی از مفسران اهل سنت(56) علاوه بر مفسران شیعه(57) روایات مربوط به این آیه، که آن را مربوط به قیام امام زمان(ع) دانسته اند گردن نهند. سخن فخر رازی نیز ذیل آیه جالب است که مراد پیروزی ظاهری اسلام بر ادیان دیگر است نه پیروزی منطق اسلام زیرا این امر از اول حاصل بوده است وی از قول سدّی آیه را مربوط به قیام امام عصر دانسته است. (58)
بهتر است.
این آیه شرط ایمان را پذیرش «بقیة اللّه » دانسته است. بقیة اللّه کیست که بدون اعتقاد به او ایمان تحقق نمی یابد؟ نویسنده مقاله مورد بحث بدون توسل به تحریف و تأویل باطنی و ضد قرآنی با انگیزه نجنگیدن با قرآن، این آیه را چگونه معنا می کند؟ سبک ویژه قرآنی یعنی مطرح کردن بیش از یک موضوع در یک آیه را باید لحاظ کرده و به کمک راسخان در علم مراد درست را فهمید. تا آنجا که می دانیم تفاسیر مأثور و غیرمأثور عامه، بر خلاف تفاسیر خاصه،(59)درمورد ارتباط این آیه با امام مهدی(ع) سکوت کرده اند. اما شیعه آن را مربوط به امام مهدی علیه السلام می داند.
5/4/7ـ الانبیاء /105ـ «وَ لَقَد کَتَبنا فِی الزّبورِ مِن بَعدِ الذِّکرِ اَنَّ الارضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحوُنَ» در «زبور» نیز علاوه بر «ذکر» نگاشتیم که بندگان شایسته ام وارث زمین خواهند شد.
ابن ابی حاتم رازی و جلال الدین سیوطی روایتی از ابی درداء از پیغمبر(ص) آورده اند که ایشان فرمود ما صالحون هستیم(60) طبری و آلوسی ترجیحا آیه را مربوط به نزول عیسی و ظهور امام مهدی(ع) گرفته اند(61) و فخر رازی این قول را بدون ترجیح بیان کرده است.(62)
اراده می کنیم بر مستضعفان زمین منت نهاده آنان را رهبران و وارثان آن قرار دهیم.
این آیه با آیات 33 سوره توبه و 86 سوره هود شباهت داشته و درباره آینده درخشانی برای ستمدیدگان با فعل مضارع «نرید» سخن می گوید. پس ضمن این آیه مصادیق فراوانی قابل درج است که بارزترین آنها قیام امام مهدی(عج) است که در روایات ما بیان شده است و از این رو:
ابن ابی حاتم رازی از مفسران متقدم به نقل از حسن بصری روایتی از خلیفه دوم نقل کرده ؛ عمر گوید: عاملان و آبادگرانی را به کار گماشتم زیرا خدا فرموده و نرید ان نمن...(63) اگر استدلال خلیفه دوم برای اهل سنت پذیرفتنی نیست برای ما هست.
7/4/7ـ النور/55: «وَعدَاللّه ُ الّذینَ آمَنوا مِنکُم وَ عَملوا الصّالِحاتِ لِیَستَخلِفَنّهُم فِی الارضِ کَما اسْتَخْلَفَ الّذینَ مِن قَبلِهِم...» خدا به مؤمنان و نیکوکاران شما وعده داده که آنها را خلیفه زمین قرار دهد آن گونه که کسانی قبل از آنها را خلافت بخشیده است.
آلوسی تسلیم روایاتی که طبرسی ذیل آیه در مورد امام مهدی(ع) نقل کرده نشده ضمن اینکه پذیرفته در منابع اهل سنت نیز روایاتی در این خصوص نقل شده است! شگفت این است که وی دلیلش را ناسازگاری عقیده شیعه با روایات وارد در سبب نزول و سیاق این آیه دانسته است.(64) مرحوم علامه طباطبایی در این زمینه بحث باارزشی کرده است...(65)
(66)
سیوطی هم روایات بسیاری در مورد شب قدر و تنظیم امور در آن نقل کرده است.(67)
آسمان و نزول فرشتگان در زمین بر چه کسی است؟
10/4/7ـ الملک / 30: «قُلْ اَرَاَیْتُم اِن اَصبَحَ ماؤکُمْ غورا فَمَن یَاتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ» بگو بنگرید اگر آب (مورد نیاز) شما از میان رود کیست که آبی گوارا در اختیارتان گذارد؟
در اینجا بار دیگر ولایت تکوینی که بحثش گذشت، مطرح می شود. فرشتگان مدبران و مقسّمان امرند، اما وقتی بر زمین فرود می آیند نمی خواهند خود تدبیر کنند و الا در آسمان این کار را انجام می دادند و اصولاً نزول فرشته با شرایط و هدف خاصی و به عنوان رسول حق به سوی انسان خاصی است. از جمله: به سوی پیامبران(ع)(68)؛ بر پیامبر اسلام(ص)(69)؛ بر مجاهدان در راه خدا(70)؛ بر بندگان خاص و برگزیده(71) و بر مشرکان با هدف عذاب و نابودی آنان.(72)
اطاعتش قرین اطاعت رسول(ص) قرار گرفته است،(73) یعنی مانند او معصوم است.(74)
نزول فرشتگان بر امام است. از خدا می خواهیم صحت اخبار در این باره را.(75)
ما زیانی ندارد همان طور که به واقعیت موجود در این بخش نیز آسیبی نمی زند.
8ـ «عصمت» امام(ع):
در مقاله مورد بحث در عصمت امام نیز خدشه شده است: «پس از پیامبران وحی قطع شده کسی نمیتواند معصوم باشد و برای غیر پیامبر(ص) عصمت غلّوی بیش نیست. در خطبه 216 نهج البلاغه نیز آمده: من بالاتر از این نیستم که خطا نکنم، (پاورقی شماره 6 مربوط به صفحه 5)
پاسخ این سخن؛ اولاً: این که عصمت امام(ع) مانند نبی(ص) ضرورتی عقلی است. زیرا در غیر این صورت پیامبر(ص) امین وحی و مردم نبوده قابل اعتماد نخواهد بود. امام نیز باید معصوم باشد تا مردم به او اعتماد کنند و او دین را تحریف نکرده صلاحیت مرجعیت دینی و رهبری سیاسی را دارا باشد.
ثانیا: اطاعت مطلقه از رسول و امام، آن گونه که قرآن تشریع کرده، فرع عصمت آنهاست و گرنه قرآن ضمن اینکه «وَلاتُطیعوُا اَمرَ المُسرِفینَ» از فرمان مسرفان و تجاوزگران اطاعت نکنید ؛ الشعرا / 152» را می فرماید، خودش به اطاعت بی چون و چرای غیر معصوم امر نمی کند.
ثالثا: عصمت هیچ ملازمه ای با نبوت ندارد چنانکه حتی با امامت نیز ندارد. زیرا عصمت یعنی مصونیت از گناه و خطا امری است اکتسابی و در گرو ایمان و اراده قوی معصوم است در نتیجه غیر پیغمبر نیز می تواند به این مقام برسد چه امام و وصی باشد و چه غیر امام مانند حضرت زهرا(س) که با نص قرآن (الاحزاب / 33)، معصومه است. چنانکه حضرت مریم(س) نیز از این مقام به نص قرآن: آل عمران / 42 برخوردار بوده است. در خصوص عصمت حضرت زهرا(س) و اهل بیت روایات بسیاری در دست داریم از جمله حدود 140 روایتی که حاکم حسکانی از عالمان بزرگ و سخت کوش اهل سنت آنها را نقل کرده است.(76)
ایشان از تحقق خطا درباره خویش گزارش می کند.
9ـ فضایل و کرامات معصومان:
در مقاله مورد بحث با فضایل و کرامات اهل بیت(ع) نیز به صورت تحقیرآمیز و ناپسند برخورد شده است. (صفحه 21)
در این مورد به اختصار گوییم مواردی که معجزه یا کرامتی بر اساس نقل معتبر درباره پیامبر(ص) و امام(ع) گزارش شده باشد برای ما قابل قبول است. دلیل ضرورت معجزه و کرامت نیز مقبول افتادن دعوت پیغمبر(ص) و امام(ع) برای قشر خاصی از مردم است که جویای حقیقت اند لیکن تا امور یاد شده را مشاهده نکنند قبول دعوت نمی کنند در نتیجه بر اساس قاعده لطف در این مورد نیز خدا زمینه هدایت شدن و رشد آن گروه خاص را نیز فراهم می کند تا اتمام حجت کرده باشد. آنچه نویسنده بر شیعه خرده گرفته عینا در کتابهای اهل سنت راجع به فضایل و کرامات پیامبر اسلام(ص) دیده می شود(77) خوب است وی برای آنها پاسخی بیابد!
درباره علم غیبت ائمه(ع) و جزئیات آن در ابواب مختلف کتاب الحجه کافی (به عنوان مثال) روایات بسیاری وارد شده که نمی توان آنها را نادیده گرفت جز اینکه استثناءً سند برخی از آنها خدشه داشته باشد. در نتیجه هو کردن این موضوع آن طور که در مقاله مشاهده می شود بی ارزش است.
10ـ تواتر روایات مهدویت:
فراز دیگری از مقاله مورد بحث کذب و جهل دانستن روایات مربوط به امام زمان(ع) و غیر متواتر شمردن آنهاست، (رک صفحات 5، 6 و 7).
اولاً: پس از بحث قرآنی و عقلی راجع به ولایت، امامت و مهدویت، حتی اگر هیچ روایتی در موضوع نداشته باشیم،مشکلی نیست.لیکن از حسن اتفاق و تقدیر نیکوی خدای بزرگ،روایات شیعه و سنی هر کدام به تصدیق اهل فن در حد تواتر است. (78)
نامقبول است.
ثالثا: سخن کسانی که مثل نویسنده یادشده در روایات خدشه کرده اند باید با همین معیارها بررسی شود و گرنه ارزشی نخواهد داشت صرفنظر از اینکه اصولاً برخی از آنان مانند ابن خلدون چنین نظری که نویسنده مدعی است ندارند. (79)
11ـ باورهای یهود راجع به موعود خویش:
آنچه به تفصیل در مقاله مورد بحث درباره باورهای یهود آمده جای تأمل و بررسی دارد و از این رو کتاب مقدس تحریف شده تشخیص صحت و سقم آنچه اکنون در دست است کار آسانی نیست، اما در هر صورت اعتقاد استوار مهدویت در شیعه مبتنی بر عقل، قرآن و حدیث و مستقل از باورهای یهود است، ایرادی ندارد تا از آن دست برداریم، عقلاً و شرعا نیز مجاز به این کار نیستیم ؛ دفاع از تورات تحریف شده و منابع دیگر یهود نیز دفاع از عملکردهای آنان بر عهده ما نیست، چنانکه تحریف روایات مهدویت یا سوء برداشت از آنها نیز کار درستی نیست. درباره ویژگیهای امام زمان(ع) و اقدامات ایشان پس از ظهور پس از اینکه راجع به تولد و راز غیبت ایشان توضیح دادیم سخن خواهیم گفت تا تفاوتهای موعود قرآن و اسلام با باورهای یهودی بیشتر روشن گردد.
اما صرف وجود شباهت میان دو چیز و دو کس نیز اشکالی تولید نمی کند اگر امام زمان(عج) نشانه هایی از پیامبران گذشته دارد دلیل حقانیت ایشان است نه عیبش. شما به کتابهای اهل سنت راجع به شباهتهای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله با انبیای گذشته بنگرید به عنوان مثال ابونعیم اصفهانی باب مفصلی را به بازگویی شباهتهای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله با پیامبران سابق اختصاص داده که اتفاقا اظهار نظرها و روایات با ارزشی در آن دیده می شود(80) آیا باید بگوییم هر شباهتی میان ایشان و پیامبران دیگر نابجا و نشانه ضعف پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است؟!
12ـ تولد امام زمان(ع) و راز غیبت ایشان:
در مقاله مورد بحث به صراحت وجود امام عصر، حضرت حجة بن الحسن(ع) انکار شده، ضمن اهانتهای فراوان چیزی که به عنوان دلیل این ادعا بازگو شده روایتی است که در کافی و برخی کتابهای دیگر شیعه از احمدبن عبیداللّه بن خاقان آمده، به علاوه نقلی دیگر از «فرق الشیعه» نوبختی، راجع به اختلاف اقوال و آراء درباره امام زمان(ع) و سرانجام اختلاف در مورد نام مادر امام عصر(ع) سپس گفته شده بر فرض ولادت ایشان پذیرفته شود چه معنایی برای غیبتش وجود دارد. (ص 17 و 18)
در پاسخ نکات زیر یادآوری می شود:
1/12ـ از مباحث گذشته می توان نتیجه گرفت که انکار وجود حضرت بقیة اللّه (ع) انکار حکم قاطع و صریح عقل، انکار آیات قرآن و انکار روایات متواتر واصله از پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) است. آیا با این وصف می توان مدعی شد کاری علمی انجام گرفته است؟ اگر خلاف واقع گویی های نویسنده مورد بحث نقد علمی و پژوهش نام دارد پس مطالب مستند و مستدل دانشمندان بزرگ اهل سنت و عالمان فرزانه شیعه که در پی می اید چه خوانده می شود؟
2/12ـ داوری منابع اهل سنت درباره امام عصر(ع): صرفنظر از آثار مستقل و تک نگارهای پژوهشگران اهل سنت که رقم چشمگیری است (81)، در منابع گوناگون تاریخی، رجالی، حدیثی، لغوی و... اهل سنت درباره فرزند برومند امام حسن عسکری(ع)، ولادت ایشان، حیات و غیبت ایشان، سخنان بسیار ارزشمندی آمده که در راستای حکم عقل، داوری قرآن و روایات متواتر درباره ایشان، جایگاه ویژه ای دارد. برخی محققان از گروه زیادی عالمان اهل سنت که رقمشان به حدود هفتاد نفر می رسد، نامبرده به طور مستند سخنانشان را درباره فرزند گرامی امام حسن عسکری(ع) بازگو کرده است، (82) که ما از آن میان نقل قولهایی را داریم:
1/2/12ـ عزالدین معروف به ابن اثیر: «به سال 260 هجری حسن بن علی(ع) ابومحمد علوی العسکری یکی از امامان دوازدهگانه شیعه امامیه، پدر «محمد»ی که شیعه او را منتظر می دانند از دنیا رفت.(83)
احادیث بسیاری درباره امام مهدی(ع) نقل کرده و درباره ویژگیها و غیبت ایشان مطالبی را آورده است. (84)
فرقه امامیه که بیشتر شیعیان را تشکیل می دهند، هست.»(85)
داشت پدرش را از دست داد...»(86)
مهدی می دانند».(87)
امام منتظر «محمد» کسی است که در سرداب (شهر سامرا) غیبت کرده است.»(88)
محمدالمهدی المنتظر که پیش تر درباره اش سخن رفت به امامت رسیدند».(89)
(90)
داریم.
8/2/12ـ امام شمس الدین الذهبی: «شریف ابوالقاسم محمدبن الحسن العسکری... آخرین کس از امامان دوازدهگانه بنی هاشم است که امامیه مدعی عصمت آنهایند ـ در حالی که جز پیامبران کسی معصوم نیست ـ این محمد کسی است که آنان گمان می برند خلف حجت، صاحب الزمان، غایب شده در سرداب سامراء و زنده است تا گاه ظهورش، پس زمین را پر از قسط و عدل خواهد کرد آنگونه که از ظلم و جور آکنده شده باشد».(91)
است.»(92)
جوزی نیز گوید:
مفهوم نمازخواندن عیسی پشت سر مردی از این امت با اینکه این امر در آخرالزمان و نزدیک برپایی قیامت خواهد بود بنا بر صحیح ترین اقوال نتیجه می دهد که زمین هیچ گاه از حجتی که به خاطر خدا قیام کند خالی نخواهد بود».(93)
است به حدی که گروه زیادی به نگاشتن کتاب مستقل درباره ایشان مبادرت کرده اند».(94)
(95)
13 و 14) آمده نام پدر امام مهدی(ع) را مانند پدر پیامبر(ص) «عبداللّه » دانسته روشن می شود.
همین طور نادرستی مطلبی که در صفحه 18 مقاله ادعا شده که چرا احمدبن عبدالصمد نامی به عنوان نقیب علویان ولادت امام مهدی علیه السلام را ثبت نکرده است آشکار می شود. اولاً با تتبعی که در منابع رجالی متعدد عامه و خاصه انجام گرفت به نام این فرد بر نخوردیم در نتیجه فعلاً وی مجهول است. ثانیا بر فرض اثبات وجود وی عدم تعرض او نسبت به ولادت امام مهدی علیه السلام ضرری نمی رساند در حالی که رجالیان بزرگی تنها از اهل سنت که ذکرشان رفت به ولادت و وجود خارجی ایشان تصریح کرده اند. ضمن اینکه بهره نگرفتن از منابع رجالی و تاریخی شیعه در این قسمت و به طور کلی در این نوشتار عمدی است.
3/12ـ کتابهای شیعه درباره مقتدایشان: حجم بسیار کتابهای متنوع شیعه درباره امام عصر(ع) که به رقم تقریبی دوهزار عنوان می رسد!(96) نشان از عشق بی نظیر نویسندگان آنها به امام محبوب خویش داشته، کسانی مانند نویسنده مورد بحث را نیز دعوت به پژوهش بیشتر در این حجم چشمگیر آثار علمی کرده آنها را به تجدیدنظر در داوری خود فرامی خواند.
4/12ـ نگاهی به نقل کلینی و مفید: نویسنده مقاله دیدگاه شیخ کلینی و شیخ مفید و... را دیدگاه ابن خاقان گرفته و نتیجه گیری نادرست کرده در حالی که آن دو بزرگوار او را در ابتدای نقل خویش به عنوان ناصبی دشمن اهل بیت(ع) و کاملاً منحرف از تشیع که ضمنا عامل مالی حکومت در قم بوده معرفی کرده اند تا مشخص شود نمی خواهند به عنوان فردی ثقه از او نقل حدیث کنند، بلکه تنها نقل از وی به دلیل اعترافی از دشمن اهمیت داشته به ویژه پایان آن که بی اعتنایی حکومت به جعفر کذاب و ناکامی آنان در یافتن فرزند گرامی امام عسکری(ع) و اعتقاد شیعه به وجود داشتن ایشان را بازگو کرده است. بنابراین این اعترافات از زبان دشمن یک سند تاریخی باارزش بوده نه اینکه هدف ناقلان از ابن خاقان این بوده که کار حکومت در تقسیم میراث امام عسکری(ع) را به منزله سندی بر گمان باطل آنها و عدم وجود فرزندی برای امام یازدهم ع بدانند.
5/12ـ مسأله اختلاف فرقه ها: اما اقدام نوبختی در کتابش به عنوان کاری پژوهشی و رسالتی اجتماعی انجام گرفته که کاملاً طبیعی و به جا بوده است، مانند نفس اختلافات فرقه ای که برخاسته از انگیزه ها و باورهای گوناگون است. اما هیچگاه این امر دلیل حقانیت تمام آنان یا ناحق بودن یک فرقه خاص نیست.
6/12ـ درباره مادر گرامی امام مهدی(ع): در مورد نامهای متعدد مادر امام عصر(ع) در پاره ای منابع (97) مستعاربودن آنها از باب تقیه و پنهان کاری به عنوان تدبیری از سوی امام عسکری(ع) مطرح شده است. اکنون می توان این امر را با عقل سازگار یافت. زیرا در غیر این صورت خلافت عباسی به مادر امام زمان(ع) دسترسی یافته ایشان را از میان می برد. در حالیکه ناشناس ماندن ایشان و پنهان بودن حمل ایشان نیز به عنوان شیوه ای مبارزاتی ضروری بوده است. پس اختلاف در نام مادر امام زمان(ع) از باب مجهول الهویه بودن ایشان یا اختلاف نقل ها نیست بلکه امری حساب شده بوده است.
7/12ـ مخفی بودن ولادت امام زمان(ع) و سختگیری های عباسیان: بنا بر آیات، روایات و نقلهای تاریخی (و حتی اخبار کاهنان) (98)، مربوط به ولادت امام عصر(ع) که در طول 5/2 قرن در دسترس مردم بوده، بنی عباس احساس خطر می کرده درصدد دسترسی به مهدی موعود(ع) و از میان بردنش بوده اند. حتی در نقلی که از ابن خاقان نیز گذشت، مسأله تفتیش آنان مطرح بود. آنها در مورد پدر امام مهدی(ع) یا جدش این کارها را نمی کردند و قرار هم نبوده ولادت آنها پوشیده بوده مهدی(ع) امت آنها باشند. پس بهترین دلیل درستی اعتقاد شیعه یعنی تولد حضرت قائم آل محمد(ع)، در سال 255 هجری و نادرستی اعتقاد اهل سنت که ولادت ایشان را در آخرالزمان می دانند، همان درنده خویی و تجسس گسترده بنی عباس در روزگار امام عسکری(ع) بوده است. زیرا اگر بنا نبود تولد مهدی موعود(ع) در آن زمان باشد و مربوط به زمانهای بعد باشد. لازم هم نبود آن واکنشهای تند در آن زمان انجام گیرد، لیکن مخفی بودن حمل ایشان، مخفی کاری در مورد مادر ایشان و تلاش برای ناشناس ماندن وی و اموری از این دست را باید گواه صدق مدعای شیعه گرفت نه کذب آن یا درستی باور اهل سنت که تولد مهدی(ع) در آینده تاریخ است.
8/12ـ فلسفه غیبت: در این باره هم قبلاً توضیحاتی دادیم که دیگر نیازی به تکرار نیست.
9/12ـ جانشین امام عسکری(ع): در صفحه 21 مقاله مورد بحث شبهاتی راجع به جانشین امام یازدهم(ع) مطرح شده اند جمله اینکه امامی او را غسل نداد و کفن نکرد، زره رسول خدا(ص) به او نرسید و... که پاسخ تمام آنها اثبات تاریخی وجود مقدّس امام مهدی(ع) است که به فضل خدا انجام گرفت.
10/12ـ مکان غیبت: موضوع مکان غیبت امام مهدی(ع) نیز اشاره کوتاهی می شود که به طور طبیعی در شهر محل اقامت پدر بزرگوارش سامرا بوده است اما این مطلب اهمیتی بدان حد نداشته که در کتب حدیث و تاریخ مورد بحث قرار گیرد ولی در مقاله بحث در صفحات 10، 13 و 20 به شکل اهانت آمیز بدان پرداخته و گفته 1200 سال است که امام مهدی(ع) در چاه سرداب سامرا به سر می برد در حالی که آغاز غیبت از مکانی دلیل بر اختفای همیشگی در آن نیست به هر رو دوری از اتهام و اهانت است که مقاله مورد بحث آکنده از آن است.
13ـ مذاهب اسلامی و مهدویت:
مدعای دیگری در مقاله مورد بحث آمده بدین گونه: «در مورد تردید بر امام زمان(ع) همین بس که در هیچ مذهبی اصولاً پذیرفته نیست و اصولاً آن را خرافه ای مضحک بیش نمی دانند مانند مفتی سابق و رئیس محاکم شرعی قطر شیخ عبداللّه بن زید آل محمود در کتاب «لامهدی ینتظر بعد النبی خیر البشر»،... (ص 5 مقاله).
عنوان کتاب این شیخ قطری ما را به یاد سخن یزید بن معاویه خطاب به سر بریده امام حسین(ع) می اندازد که: «لعب الهاشم بالملک فلا خبر جاء ولا وحی نزل»! راستی آن همه روایات متواتر و آیات قرآنی که درباره آنها بحث شد، جلب توجه ایشان را نکرده که چنین ادعایی کرده است؟!
آیا بنابر معیار نویسنده در ابتدای مقاله که گوید ان کنت ناقلاً فالصحة، در این مورد نقل ناصحیحی نیز دیده نمی شود چه رسد به نقل صحیح. کدام مذهب اسلامی مورد نظر ایشان است؟ مگر منابعی که معرفی شد و نقل قولهایی که آوردیم مربوط به عالمان بزرگ اهل سنت از مذاهب گوناگون نبود؟ افزون بر آنچه گذشت به این قطعه نیز توجه فرمائید:«در کتاب «البرهان فی علامات مهدی آخرالزمان، (باب 13)، نگاشته علاءالدین مشهور به متقی هندی (گردآورنده دائرة المعارف حدیثی کنزالعمال)، فتوای چهار تن از عالمان مذاهب چهارگانه اهل سنت، ابن حجر عسقلانی شافعی، ابوالسرور احمد بن ضیاء حنفی، محمدبن مالکی و یحیی بن محمد حنبلی راجع به امام مهدی(ع) بازگو شده که در آن فتواها عقیده به ظهور مهدی(ع) صحیح دانسته شده است. آنان قائل به وجود روایات صحیح درباره ایشان، ویژگیهای قیامش و فتنه های پیش از ظهورش مانند پدیدآمدن سفیانی فرورفتن در زمین و... شده اند. ابن حجر به تواتر روایات یادشده و اینکه امام مهدی(ع) از اهل بیت(ع) است حاکم بر شرق و غرب جهان خواهد شد آن را آکنده از عدالت خواهد کرد، عیسی(ع) پشت سر ایشان نماز خواهد خواند، سفیانی را خواهد کشت و لشکر سفیانی در بیداء میان مکه و مدینه در زمین فرو خواهند رفت، تصریح کرده است».(99)
14ـ درنگی در دیدگاه مخالفان مهدویت:
نویسنده مورد بحث به نام چند تن از عالمان اهل سنت تصریح کرده که از نظر آنها اخبار مربوط به امام زمان(ع) کذب و جعل به حساب آمده است. اکنون بد نیست به نقل و نقد چند نمونه از دیدگاههای مخالفان مهدویت بپردازیم:
1/14ـ فرید و جدی در دائرة المعارف قرن بیستم پس از نقل روایات فراوانی درباره امام عصر(ع) گفته غلو، خبط، اغراق، ناآگاهی به واقعیتهای جامعه و دوری از سنتهای الهی در آنها به چشم می خورد و بدین لحاظ خواننده به موضوع بودن آنها پی می برد زیرا:
اولاً: چطور پیامبری که مؤید به وحی بوده گفته بخت النصر هفتصد سال حکومت کرده با اینکه طول حکومت وی 42 سال بیشتر نبوده است.
ثانیا: در این روایات آمده که دولت قیصرهای روم هنگام ظهور حضرت مهدی(ع) در قسطنطنیه حاکم خواهدبود. با اینکه می دانیم حکومت آنها در قرن 15 میلادی از میان رفته است.
ثالثا: در این روایات گفته شده که حضرت سلیمان(ع) بیت المقدس را با طلا، نقره، سنگهای قیمتی و یاقوت ساخته است. واضعان این روایات بدین شکل می خواسته اند اسلام را منحط نشان دهند.(100)
اکنون پاسخ های زیر قابل طرح اند:
1/1/14ـ اصولاً تردیدی نداریم که روایات به نقد سندی و مضمونی نیاز دارند. لیکن شیوه نقد درست، متمرکزشدن روی روایتی است که ضعف دارد نه اینکه همسایه به خاطر همسایه اش مؤاخذه شود. در نتیجه خوب بود آقای فرید و جدی تنها بر روایتی انگشت می نهاد که مشکل دارد نه اینکه تمام روایات را غلوآمیز، مجهول و... بداند.
2/1/14ـ ارزش و عظمت معنوی اسلام بالاتر از تزئینات، جواهرات و سنگهای قیمتی است و اگر کسی اقدام حضرت سلیمان(ع) در مورد بیت المقدس را مطرح کرد اهانت نسبت به اسلام حساب نمی شود.
3/1/14ـ دیدگاههای امثال ابن حجر، سیوطی و متقی هندی را راجع به صحت روایات ملاحظه کردیم و نمی توان آنها را نادیده گرفت. آری منصفانه این است که واقعیتها را لحاظ کرده به عنوان مثال مانند سیوطی برخی روایات را که مشکل سندی و محتوایی دارند مانند روایتی که از زبان پیامبر(ص) گفته: مهدی از فرزندان عمویم عباس خواهد بود»، ضعیف بدانیم.(101) اما در مورد روایاتی که چنین مشکلی ندارند انصاف را کنار نگذاریم.
2/14ـ امام شمس الدین ذهبی یکی دیگر از مخالفان مهدویت گوید: کسی که تو را به امر غایبی حواله کند رعایت انصاف نکرده چه رسد به حواله دادن بر محال (!) انصاف خوب چیزی است (!) پس از نادان و هوی نفس به خدا پناه می بریم (!) امام علی(ع) مولای ما از خلفای راشدین.... را به شدت دوست می داریم لیکن مدعی عصمتش نیستیم چنانکه ابوبکر صدیق را نیز معصوم نمی دانیم. فرزندان علی، حسن و حسین، نوادگان پیامبر خدا(ص) و دو سید جوانان بهشت اگر به خلافت می رسیدند شایستگی آن را داشتند...
وی پس از نام بردن از یکایک امامان شیعه تا امام حسن عسکری(ع) گوید: اما «محمدبن الحسن» ؛ بنا به گفته «ابن حزم»، حسن(ع) بدون اینکه فرزندی بر جانهد از دنیا رفت. لیکن تمام رافضیان عقیده دارند حسن(ع) فرزندی داشت که او را مخفی می کرده. نیز گفته شده پس از درگذشت وی از کنیزی متعلق به ایشان به نام نرجس یا سوسن و به احتمال بیشتر به نام «صقیل» فرزند پسری به دنیا آمد.
ذهبی آن گاه گفته: امامیه گمان می کنند که محمد(ع) وارد سردابی در خانه پدرش شده ناپدید گشته ولی مادرش انتظار ظهور وی را می کشد اما تاکنون وی از آن سرداب خارج نشده است... پناه بر خدا از زوال عقل (!) به راستی اگر چنین چیزی رخ داده بود نباید کسی او را دیده باشد؟ به چه کسی می توان اعتماد کرد که او را دیده و زنده است و چه کسی به عصمت وی برای ما تصریح کرده است یا اینکه او بر هر چیز آگاه است. این سخنان هوا و هوسی آشکار است... از جمله افراد موثقی که منکر وجود فرزند برای امام عسکری(ع) شده اند می توان محمدبن جریر طبری و یحیی بن صاعد را نام برد.(102)
پاسخهای ما به ذهبی:
1/2/14ـ ایمان به غیب: از ذهبی می پرسیم مگر خدا ما را به غیب حواله نکرده طالب ایمان ما به غیب نشده است؟(103) و مگر تحقق مسلمانی، فلاح و تقوا در گرو ایمان به غیب نیست؟ (104) مگر اللّه غیب الغیوب نیست؟ آیا ایمان به خدا به عنوان فرد اعلای امور غیبی دور از انصاف است؟! گمان نمی رود نتیجه بینش ذهبی با دیدگاه یک ماتریالیست یا یک پوزیتیویست منکر غیب تفاوتی داشته باشد. اگر تفاوتی میان حس گرایی و ماده گرایی فردی و تدین و ایمان به خدای فرد دیگری باشد، در عدم ایمان اولی به غیب و ایمان داشتن دومی به آن است.
2/2/14ـ استحاله مهدویت!: دلیل ذهبی برای استحاله مهدویت چیست؟ ادعای بی دلیل وی پذیرفته نیست ولی در عوض، با توضیحات آغازین نوشتار کنونی نتیجه گرفتیم که مهدویت امری عقلی است و نتیجتا در چنین اعتقادی نادانی و هوای نفس وجود ندارد. حواله کردن بر محال، خلاف عقل است لیکن مهدویت محال عقلی نیست. افزون بر مطالب قبلی، بعدا خواهیم دید اسناد تاریخی گواه بر ولادت فرزند عزیز امام عسکری(ع) است به علاوه عمر طولانی حضرتش نیز عملاً و علما مشکلی ندارد.
3/2/14ـ وحدت ملاک امامت ائمه(ع): در همان سطحی که امام ذهبی، صلاحیت امامان یازدهگانه، پیش از فرزند گرامی امام عسکری(ع) را پذیرفته، باید صلاحیت ایشان را نیز برای زمامداری بپذیرد، زیرا شرایط و صلاحیتهای آن بزرگواران یکسان بوده است و امام عصر(ع) نیز از این نظر با آنها فرقی ندارد. البته این امر فرع اثبات وجود خارجی ایشان است که به زودی می آید.
4/2/14ـ عصمت ائمه(ع): درباره این موضوع قبلاً گفتگو کردیم و روشن شد که ثبوتا و اثباتا این امر با هیچ مشکلی روبرو نیست.
5/2/14ـ عقل و رخدادهای تاریخی: چیزی که برای رد و قبول حوادث تاریخی ضرورت دارد اسناد و مدارک متقن و قابل اعتماد است که به کمک دقت و سنجه های عقلی، اسناد مورد بررسی قرار گرفته داوری شود. اما بدون وجود اسناد، عقل مجرد در خلأ راه به جایی نبرده و قضاوتی نمی کند. در نتیجه به جای بررسی تاریخی ولادت امام مهدی(ع) در نیمه قرن سوم هجری تنها اظهار تعجب کافی نیست. البته انکار مانند ابن حزم مؤنه ای ندارد. چنانکه اثبات واقعیتهای تاریخی نیز پس از استدلال و تکیه بر مدارک کافی انجام گرفته با وجود آنها انکار بی دلیل سودی ندارد.
6/2/14ـ بررسی تاریخی موضوع: بنابر آنچه درباره تولد مخفیانه امام عصر(ع) نیز خفاء حمل ایشان به دلیل سختگیری بنی عباس و تصمیم آنان بر نابودکردن ایشان گذشت، موضوع تولد و نشو و نمای ایشان علنی نبوده که هر مورخ یا دانشمند رجالی مانند امام ذهبی انتظار داشته باشد مثل سایر افراد معمولی آشکارا رخ داده باشد. اما در عین حال روایات و نقلهای تاریخی موثقی در دست است که از تولد غیرعلنی ایشان در نیمه شعبان سال 255 هجری و کسانی که ایشان را به روزگار امام عسکری دیده اند ما را آگاه می کنند.
در کتاب منتخب الاثر در باب نخست از فصل سوم 214 حدیث راجع به موضوع تولد امام زمان(ع) تاریخ تولدش و پاره ای ویژگیهای مادر گرامی اش گزارش شده است.(105)
(106)(107)
نقلهای یادشده را نادیده بینگارند؟
7/2/14ـ آخرین سخن ذهبی این بود که کسانی چون طبری یا یحیی بن صاعد که منکر وجود امام دوازدهم، شیعه شده اند، ثقه بوده اند سؤال ما این است که موافقان مهدویت و معترفان به وجود حجة بن الحسن(ع) و غیبت ایشان، از میان مورخان و محدثان اهل سنت ثقه نیستند؟! آیا از دیدگاه رجالیان اهل سنت و ثاقت نامبردگان فوق و امثال آنان مورد تردید است؟ مراجعه به کتب رجالی عامه از جمله خود ذهبی حقیقت را روشن ساخته ما نیز به داوری آنان که البته چیزی جز وثاقت ایشان نیست، تن می دهیم.
گذشته از این اگر ذهبی به هنگام تعارض سخن دو ثقه مانند طبری و ابن حجر نتوانست سخن کسی را که موافق عقل، قرآن و حدیث است ترجیح دهد لابد به تساقط هر دو رأی حکم خواهد داد و در این صورت مرجع ما همان منابع سه گانه یعنی عقل، قرآن و سنت خواهد بود که داوری آنها را پیش تر شاهد بوده ایم.
3/14ـ «احمد امین» مصری سومین و آخرین چهره مورد بحث از مخالفان امامت فرزند امام حسن عسکری(ع) نیز بنابر سه دلیل مخالفتش را ابراز کرده است: یکی ضعف روایات مربوط به این موضوع، دیگری مخالفت آن روایات با حکم عقل و دلیل سوم سوءاستفاده مدعیان مهدویت از این روایات.(108) سخافت و ضعف ادله احمد امین ظاهرا به حدی بوده که در مقاله مورد بحث از او و عقیده اش یاد نشده است. به هر رو چنانچه پیشتر گفته شد صحت روایات بر اهل فن پوشیده نیست ادعای ضعف ئ جعل به صورت کلی سودی ندارد جز اینکه به شیوه شناخته شده رجالی و درائی تک تک احادیث بررسی شده و ضعف متنی و سندی هر یک ثابت شود در حالی که نه احمد امین و نه نویسنده مقاله حتی راجع به یک روایت هم چنین کاری نکرده اند.
درباره هم خوانی روایات با حکم عقل نیز به قدر کافی در این نوشتار سخن رفت. در خصوص سوءاستفاه از روایات نیز احمد امین را به سنتی که قرآن راجع به هر باطلی به طور اصولی بیان فرموده ـ الرعد / 17 ـ که از حق سوء استفاده می کند ارجاع می دهیم که در واقع این حادثه اجتناب ناپذیر است ولی هیچ دلیل عقلی یا شرعی وجود ندارد که به خاطر جلوگیری از سوءاستفاده باطل از حق، حق کتمان شده از آن سخن نرود... گفتنی است وجود مدعیان دروغین، خود دلیل حقانیت و همگانی بودن یک مطلب است که آنها در صدد سوء استفاده از آن بر می آیند. تا سکه رایجی نباشد سکه قلب به بازار نمی آید.
15ـ عملکردهای مثبت منجی بشریت:
بر خواننده ای که مقاله مورد بحث را خوانده باشد اهانتهای بسیار زشت و دردآور به ساحت مقدس امام عصر و رفتار ایشان پوشیده نیست (رک صفحات 4، پاورقی شماره 4، 10 - 13 و 15) حق این است که راجع به این فراز در دو بخش گفتگو کنیم: یکی درباره عملکرد و سیره امام مهدی(ع) آن گونه که در روایات آمده، از قبیل حاکم کردن عدالت و انباشتن زمین از آن، احیاء اسلام و احیاء قرآن و سنت، اجرای سنن پیامبران، زهدورزی و ساده زیستی، استقرار امنیت در جامعه، سخاوت و بخشندگی، آبادگری زمین و...(109) درباره هر یک از این موضوعات روایات بسیاری وارد شده که حقیقتا جرأت بسیاری میخواهد تا به شکلی غیرمنصفانه تمام آنها نادیده انگاشته شود. ما از این بخش به خاطر رعایت اختصار می گذریم. اما بخش دوم که شبهات مقاله مورد سخن در زمینه سیره امام مهدی(ع) را تشکیل می دهد به خاطر روشنگری اذهان باید مورد بررسی قرار گیرد. پیش از ورود به پاسخ شبهات یادشده خوب است به نکته ای بسیار مهم توجه شود و آن اینکه:
شیوه درست فهم روایات مانند فهم صحیح قرآن، فهم مجموعی آنها، عرضه داشتن و مقایسه برخی به برخی دیگر، تفسیر بخشی به کمک بخشی دیگر و پرهیز از گزین کردن و تقطیع آنهاست و حمل مطلق بر مقید عام بر خاص و مانند آن اقدامات لازم برای فهم هر متنی است. اما شیوه نادرست از قبیل اقدام نویسنده، رفتن سراغ بخشی از یک روایت، سوءبرداشت از آن و فراموش کردن رویکرد و هدف اصلی است. حال به شبهات در مورد سیره امام مهدی(ع) و پاسخشان توجه فرمایید:
1/15ـ بر زبان راندن نام عبری خدا: از شبهاتی که با عنوان درشت در مقاله مورد بحث آمده این مورد است. با ضمیمه کردن این روایت به برخی روایات دیگر که مسأله عرضه کردن اسلام بر پیروان سایر ادیان در آنها آمده (110) روایاتی که شباهت امام زمان(ع) به پیامبران پیشین و برخورداری ایشان از میراث و سنتهای آن پیغمبران را مطرح کرده اند (111)، نتیجه خواهیم گرفت که حقانیت امام عصر(ع) و امام بودنش از راه سخن گفتن به زبان عبری به علاوه برخورداری از نشانه های پیغمبران سابق و پیغمبر اسلام(ص) برای همگان از جمله پیروان سایر ادیان آشکار خواهد شد تا از این راه آنها بتوانند صداقت امام عصر(ع) را یافته تسلیم ایشان شوند. پس موضوع به این سادگی نیست که تشیع متهم به یهودزدگی و یهودگرایی شود، زیرا هدف آشکار بوده بحث وجود یک نشانه در امام زمان(ع) از دین یهود یا حضرت موسی(ع) نیست، بلکه مجموعه ای از علایم از پیامبران سابق و پیامبر اسلام(ص) در ولی عصر(ع) به عنوان عصاره فضایل پیامبران و یادگار تمام آنان وجود خواهد داشت و بدین ترتیب نمی توان مهدویت را ناشی از مسیحیت اندیشی و مانند آن دانست. از همین قبیل است سخن گفتن امام زمان(عج) به همه زبانها که در مقاله ص 21 مورد تردید قرار گرفته است. این امر نیز از لوازم رهبری جهان شمول آن عزیز و اداره تمام جوامع بشری خواهد بود.
2/15ـ گردآمدن شیعیان و قدرت یافتن آنان: گفته شده این ایده مشابه ایده یهود در مورد موعود خویش است. موضوع تشابه ظاهری دلیل نادرستی یک عقیده نیست. اما مهم بررسی محتوایی یک باور است. موضوع سازماندهی شیعه توسط امام عصر(ع) و اقتدار یافتن آنها از این رهگذر ـ حتی قوی شدن یک نفر از آنها در حد چهل نفر به تعبیر برخی روایات ـ (112)جای تعجب ندارد. زیرا لازمه تحقق وعده الهی در مورد پیروزی اسلام، شکست باطل، به وقوع پیوستن انقلابی بزرگ و تحقق یافتن دولت واحد جهانی، چنین چیزی نیز هست.(113)
(114)(115)
بنابراین امام مهدی(عج) نیز مانند جدش در مورد کسانی توبه پذیر نخواهد بود.
4/15ـ تخریب مسجدالرسول و مسجد الحرام: بزرگ نمایی این موضوع در مقاله مورد نظر بر خلاف آنچه در روایات(116)می بینیم نیز کار ناروایی است که به تحریک احساسات برخی انجامیده از امام عصر(ع) چهره ای خشن و ضد دینی ترسیم خواهد کرد. اما هنگامی که به احادیث مربوط مراجعه کرده این موضوع و موضوع قبلی را در کنار احیاء سنت پیغمبر(ص) و زنده کردن اسلام مشاهده کنیم پی خواهیم برد که اقدام وصی دوازدهم(ع) در بهسازی مسجدالحرام یا مسجدالنبی(ص) ـ نه ویران سازی آنها ـ با اقدام جد بزرگوارش(ص) در سوزاندن و ویران کردن «مسجد ضرار»ی که منافقان بنا کرده بودند هیچ تفاوتی ندارد و هم کار رسول خدا(ص) طبق وحی ومورد قبول قرآن بوده است ـ التوبه / 107، 108 ـ و هم کار امام عصر ع قرآنی خواهد بود ـ الاسراء / 81 ـ (117) بدین ترتیب جای خدشه در آن نیست.
(118)
است و با این وصف نیازی به بزرگ نمایی خون ریزیهای غیرقابل اجتناب از دشمنان خدا نخواهد بود.
6/15ـ دین نو، کتاب نو، حکم جدید: شبهه سطحی دیگر اتهام بدعت گذاری در مورد امام عصر(ع) است کمترین مراجعه به روایات،(119) بساط این شبهه را برمی چیند. مراد از این سخن به شرح و توضیح خود روایات، زدودن تحریف ها، پیرایه ها، آرایه های بی مورد و در یک سخن معرفی اسلام ناب و شرح مقاصد راستین قرآن است. این امر نیز کمال مطلوب بوده این خانه تکانی دین پس از قرنها لازم خواهد بود. پس راز و نیاز به امام مهدی(عج) این است که ایشان مفسر و مبین دین است.
7/15ـ چشمه های شیر و آب خیالی!: طعن دیگر در مورد روزگار دولت یار، عنوانی است که ملاحظه می فرمائید، گمان نمی رود سخن نیش داری این چنین از زبان پژوهشگری ی مؤمن شنیده شود زیرا نگاه کلان و جامع نگر به پدیده پیروزی نهایی حق بر باطل ایجاب می کند آن را تجلی تمام صفات کمالی حق ازجمله رحمت و قدرتش بدانیم و در چنین حالتی آیا عیبی دارد برکات الهی در قالب نعمتهای گوناگون زمینی و آسمانی بندگان صالح خدا را نصیب گردد؟ اگر تنها نمونه های قرآنی مربوط به روزی غیبی حضرت مریم(ع)، خرمای تازه از نخل خشکیده و آب روان در زیر پای عیسای نوزاد(ع)، مائده آسمانی برای حواریون عیسی(ع) و انواع و اقسام نعمتهایی که خدا بنی اسرائیل را نصیب کرده در نظر آوریم، تفاوتی به لحاظ رحمت و قدرت الهی در آن موارد با مورد روزگار امام عصر(ع) در کار خواهد بود یا فرقی از لحاظ شایستگی یاران ایشان و مردم مطیع حضرتش وجود خواهد داشت؟!
اگر سخن مقاله از سر حق طلبی باشد همین توضیحات صاحبش را بس است و اگر با انگیزه استهزاء بر زبان رانده شده باشد که رفتار خدای منتقم با مستهزان در دنیا و آخرت سخت خواهد بود.
8/15ـ نصرت اسلام و مسلمین: خوشبختانه در مقاله مورد بحث (ص 14) آمده که مهدی حقیقی هدفش نصرت اسلام و مسلمین خواهد بود. این سخن جای تأمل دارد. لابد گوینده اش وضع کنونی اسلام و مسلمین را مطلوب ندانسته ضعفها و کاستیهایی در نظر دارد که قیام ناصری را ضروری می داند یا اگر حالا قیامش را لازم نمی داند برای آینده لازم می داند در هر صورت تا ضعفی نباشد نصرتی لازم نیست. حال می پرسیم برای جبران کاستیها، رفع ستمها، زدودن تحریفها از دین ،سرکوب ستمگران و ظالمان مسلح به مدرنترین سلاحهای ویرانگر، چیره شدن بر قدرهای شیطانی برخوردار از فناوریهای حیرت انگیز، خلع ید از ابرقدرتهای اقتصادی اختاپوسی و خنثی کردن افسونگریهای صاحبان غول جادو و شبکه فوق مدرن ارتباطات و رسانه ها، چه ابزارهایی لازم است و برای مقابله با پدیده های برجسته امروزی که رو به رشد و پیچیدگی دارند با هدف نصرت اسلام و مسلمین چه اقدامی از سوی مهدی حقیقی باید انجام گیرد؟ آیا ایشان جز با برخورداری کامل از پشتوانه نصرت الهی و قدرت او، نیز جز با یاری یاران و امتی نستوه و جز با قدرت مطلقه اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... قادربه انجام رسالتش خواهدبود؟! پس برای انجام این کار خاتم الاوصیاء و نخبة الاولیاء باید از تمام معجزات پیامبران پیشین برخوردار بوده نیز وارث حقیقی تمام ویژگیهای جدش جز ویژگی وحی و نبوت و جانشین همه پدران بزرگوارش و امامان یازدهگانه قبل از خودش باشد. اگر به راستی بنا باشد نصرتی صورت گیرد راهی جز این ندارد و گرنه تعارفی بیش نخواهد بود.
این است که صلابت و اقتدار همه جانبه، روشن بینی، دشمن شناسی، خوارکردن دشمنان حق، عزت بخشی به دوستان خدا و در یک کلمه تحقق بخشیدن به تمام آرمانهای دین و وعده های الهی با بینش و طعنهای مقاله مورد بحث رنگ نمی بازد.
16ـ اتهام جعل حدیث به عالمان شیعه:
در مواردی از مقاله مورد نظر عالمان بزرگ شیعه متهم به جعل حدیث شده اند (صفحات 12، 13 و 19) از متقدمان کتب اربعه شیعه و از متأخران، امثال مرحوم مجلسی که بحارالانوار ایشان دایرة المعارف خرافات نامیده شده است! در مورد عالمان متأخر که از کتابهای مشهور و معروف قدما نقل حدیث کرده اند اصطلاحا جعل معنایی ندارد. در مورد متقدمان نیز که سلسله راویان را ذکر می کرده اند تعبیر جعل حدیث کاملاً بی مورد است و اثبات نقل روایت ضعیف توسط آنان بستگی به بررسی موردی هر روایت و نشان دادن ضعف یک راوی به استناد قول یک رجالی ثقه است و صرف ادعای مجعول بودن روایتی بدون بررسی حداقلی یادشده امکان ندارد.
در مورد خود صاحبان کتب اربعه شیعه یعنی شیخ کلینی ره، شیخ صدوق ره و شیخ طوسی نیز جز توثیق آنان از سوی رجالیان موثق و برجسته شیعه، رجالیان بزرگ اهل سنت نیز از این بزرگان قدح و ذمی نکرده آنان را چنین توصیف کرده اند که نشان از وثاقت و جلالت شأن آنها دارد.
حال به ترتیب اشارات کوتاهی راجع به «محمدین» ثلاث، صاحبان کتب اربعه شیعه از زبان رجالیان اهل سنت:
الف ـ «محمدبن یعقوب کلینی ره»: ابن حجر گوید: «محمدبن یعقوب بن اسحاق ابو جعفر الکلینی... در بغداد سکونت گزید و بدانجا حدیث گفت... وی از فقهای شیعه و نویسندگان طبق مذهب آنها بوده است.»(120)
(121)
«محمدبن یعقوب کلینی شیخ الشیعه و دانشمند امامی دارای تألیفاتی است.»(122)
عالمان امامیه بود.»(123)
قرن چهارم سید مرتضی.»(124)
ب ـ محمدبن علی بن حسین بن موسی بن بابویه القمی، مشهور به شیخ صدوق:
خطیب بغدادی راجع به وی می گوید: «صدوق در بغداد ساکن گردیده بدآنجا از پدرش حدیث گفته و از بزرگان و عالمان مشهور شیعه بوده است.»(125)
علمی از خود برجا نهاده است. پدرش نیز از بزرگان و نویسندگان شیعه بوده است.» (126)
استبصار از کتب اربعه شیعه نزد رجالیان اهل سنت نیز چهره برجسته ای است.
ابن اثیر درباره اش گوید: «در محرم سال 460 ه ابوجعفر طوسی، فقیه شیعه امامیه در مشهد امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام درگذشت.»(127)
(128)
الادباء» نقل قولهایی از «الفهرست» شیخ طوسی کرده است.(129)
17ـ روحانیت پاسدار دین و فرهنگ:
در جای جای مقاله مورد بحث، اهانتهای بسیاری به روحانیت شده است. ظاهرا به دو دلیل: یکی حمایت این گروه از امام و مقتدای خویش، حضرت بقیة اللّه ، دیگری بر قدرت بودن آنان در نظام جمهوری اسلامی ایران. گمان نمی رود این دو دلیل قانع کننده باشند زیرا دفاع روحانیت از سنگر عقیده مهدویت به شرحی که در این نوشتار رفت دفاعی عقلانی و شرعی است و چنین دفاعی شرافتمندانه و افتخارآمیز است نه خرافی به گونه ای که در مقاله ادعا شده است. در مورد دلیل دوم نیز گوییم هر قشر و گروهی در هر جامعه ای که بر اساس رأی مردم به قدرت برسند جای چون و چرا نیست و این معیار ویژه جامعه دینی ما نیست. پس روحانیت از این نظر نیز نباید محکوم باشد. پس چه دلیلی برای آن همه هجمه و اهانت باقی می ماند؟ بد نیست به نویسنده مورد نظر یادآوری کنیم روحانیت از نظر تاریخی، فرهنگی و اجتماعی پایگاه باارزش و مستحکمی دارد. زیرا سابقه اش به روزگار پیشوایان دین و عصر پیامبر اسلام(ص) برمی گردد. این قشر فرهنگی به دست آن رهبران بزرگ به عنوان پاسداران دین و فرهنگ پایه گذاری شده تربیت یافتند و اگر اشکالی باشد به آنها وارد است.
نویسنده باید بداند هر قضاوتی درباره روحانیت شیعه و عالمان بزرگش در مورد روحانیت اهل سنت که در طول چهارده قرن حیات اسلام وجود داشته عالمانی شایسته در رشته های گوناگون علمی را تشکیل داده به حق خدمات باارزشی نیز کرده اند، نیز صادق خواهد بود. اهانت یا تجلیل از یکی، اهانت و تجلیل از دیگری نیز خواهد بود.
پس حفظ حریم ها پسندیده و شکستن آن اقدامی غیرمنطقی و مصداق بر سر شاخ بن بریدن است.
18ـ جمهوری اسلامی:
حاکمیت دین و قانون: شواهد و قراین موجود در مقاله مورد نظر نشان می دهند که رویکرد اصلی آن سیاسی است نه علمی. زیرا در نوشتاری علمی و علی القاعده کلامی موضع گیری سیاسی آشکار معنایی ندارد. سراسر مقاله یادشده سرشار از اهانت به رهبران نظام جمهوری اسلامی ایران، ارکان و شهروندان آن است. چنین روشی با مشی علمی رابطه دارد؟! آیا یک پژوهش بی طرف علمی می تواند با هوسهای سیاسی آمیخته شود؟! اگر نوشتار مورد بحث سیاسی هم بود، نه کلامی، حق آن همه تهمت زدن و هتاکی را نداشت. زیرا از دو حال خارج نیست که تدوین گرش شهروندی ایرانی باشد، اما بی شک او جزء اقلیت مخالف نظام جمهوری اسلامی محسوب است چون باخواست اکثریت مردم وفادار به نظام، قانون اساسی و رهبری آن مخالف است پس به لحاظ حقوقی و قانونی حق ندارد خواست اکثریت را نادیده بگیرد. حالت دیگر نیز این است که تهیه کننده مقاله غیرایرانی باشد که در این صورت نیز کار وی مداخله در امور داخلی یک کشور مستقل است که از نظر حقوقی محکوم و مردود است. در هر صورت عقل و شعور سیاسی و منطق پرصلابت وحدت قرآنی و دینی حکم می کند در دنیای کنونی که قدرتهای استکباری و شیطانی کمر به نابودی مسلمانان بسته، برایشان هیچ کشوری، هیچ مسلمانی، هیچ مذهبی از مذاهب اسلامی و هیچ جناحی از جناحهای سیاسی موجود جهان اسلام ـ جز وابستگان به آنها ـ فرق نمی کند، از اقدامات تفرقه افکنانه دست برداشته، فرمان قرآنی «انما المؤمنون اخوه» و «واعتصموا بحبل اللّه جمیعا ولا تفرقوا» را گردن نهاده بحثهای علمی را نیز به متخصصان و عالمان فرهیخته وانهند.
19ـ مسأله طول عمر امام زمان(ع):
یکی دیگر از شبهات مقاله افسانه نامیدن زنده بودن امام عصر(ع) و استبعاد در مورد طول عمر ایشان است. (صفحات 10 و 14). در این مورد بدون اطاله کلام گوییم در روایات اهل سنت از زنده بودن دجّال یاد شده،(130) با اینکه او دشمن خداست پس حیات یک ولی خدا به طریق اولی و بنا بر ضرورت قابل قبول خواهد بود.
راجع به امکان علمی و عقلی موضوع و کسانی که عمر طولانی داشته اند نیز بحثهای مفصلی شده است.(131)روایات مربوط به عمر طولانی امام عصر(ع) نیز با حجم فراوان در مقایسه با سایر روایات مربوط به موضوعاتی دیگر جای تأمل دارد. روایات راجع به این امر به رقم 318 حدیث می رسد.(132)
وحی باشد حیات امام مهدی(ع) در پرده غیبت را پذیرفتنی خواهد کرد.
20ـ حمایت دشمن از مسلکهای باطل:
تجربه نشان داده که دشمن از مسلکهای باطل و گمراه حمایت کرده است. بهائیت را می توان مورد برجسته ای دانست. این امر حتی در مورد برخی حامیان مهدویت نیز صادق است و قضاوت نهایی در مورد مقاله مورد بحث را به خوانندگان وامی گذاریم. لیکن از نظر دور نمی داریم که دشمن برای دست یابی به منافع پلیدش از هر جریان باطل زیر هر نامی حمایت می کند.پس مهم این است که کسی آلت دست دشمن نگردد.
ادامه دارد