کتاب هفته خبر:
1- جواد مجابی
بیژن و منیژه، عاشقانه و سرآغاز برای نوشتن
اولین کتابی که خواندم و تاثیر زیادی رو من گذاشت «شاهنامه» بود. اصلا داستان های رستم و سهراب و اسفندیار و... همیشه برای من جالب بوده اما قصه ای که آن زمان خیلی تحت تاثیرش قرار گرفتم داستان بیژن و منیژه بود. آن زمان در قزوین زندگی می کردم و می خواستم دیگران را در خوانش این داستان سهیم کنم.
بد نیست خاطره ای هم تعریف کنم، در آن دوران خامی و نوجوانی تصمیم گرفتم داستان بیژن و منیژه را به نثر دربیاورم و آن را در روزنامه چاپ کنم. این کار را هم کردم. این روزنامه، صدای قزوین نام داشت و عموی من آن را منتشر می کرد.
خلاصه، من این داستان را به شکل منثور در چند شماره چاپ کردم، هر چند که کار لغو و بی ربطی بود؛ چرا که اهمیت این نوشته به شعر بودن آن است و وقتی شما آن را به حالت نثر در می آورید آن را از خاصیت اش دور کرده اید. چنین اشتباهی، درباره عبید زاکانی هم شکل گرفته و برخی داستان های او را به شعر درآورده اند که این هم کار غلطی است، هر چند که این افراد، چهره های معروف حوزه ادبیات هم بوده اند. عبید، نثری اصیل و زیبا دارد که زیبایی اش در همان منثور بودنش بود و وقتی بخواهیم آن را به صورت شعر دربیاوریم در حقیقت آن نوشته، در اغلب مواقع، صورت خنده داری به خود می گیرد.
به هر شکل، شاهنامه با همان داستان های اساطیری اش، اولین کتابی بود که روی من تاثیر گذاشت و داستان بیژن و منیژه، چیزی بود که باعث علاقمندی من به نوشتن و نگارش شد. ماجرای آن عشق، به دلم نشسته بود و دوست داشتم من هم نوشتن را تجربه کنم و چیزی را خلق کنم که اثری این چنین، روی خواننده ام بگذارد.
2- جمال میرصادقی
ابتدای عاشقی با شهرزاد و امیرارسلان نامدار
اولین کتابی که خواندم و خیلی دوستش داشتم «امیرارسلان نامدار» بود. جالب است به شما بگویم در کودکی خیلی از اتفاقات، به سرعت مرا بی حال و افسرده می کرد و این کتاب را این طور یافتم که قادر است غم و ناراحتی را از میان ببرد! تاثیر این کتاب به قدری در من زیاد بود که بی چون و چرا، کتاب خواندن را در تضاد یا افسردگی قلمداد کردم و به این نتیجه رسیدم که من باید بزرگ بشوم و یک کتاب فروشی راه بیندازم و به این ترتیب، یک گام بزرگ در جهت از بین بردن غم های عالم بردارم!
کم کم با نویسنده های دیگری آشنا شدم و با قصه هایی که از مادرم می شنیدم به ادبیات داستانی علاقمند شدم. این علاقه کم کم مرا به نوشتن واداشت. قصه ها از شرق جهان شروع شده اند و به غرب رفته اند و من هم به عنوان یک شرقی، عاشق شهرزاد قصه گو بودم. بد نیست همین جا یک بار دیگر این قصه را برای جوان ترهایی که ممکن است آن را نشنیده باشند تعریف کنم.
شهرزاد قصه گو زنی است که برای نجات جان خودش، هزار و یک شب قصه می گوید. پادشاه شهر از سفر بر می گردد و می بیند همه زنان حرمسرا با غریبه ای خوابیده اند. او دچار خشم عجیبی می شود و تصمیم می گیرد همه دختران باکره را به عقد خود دربیاورد و پس از یک بار هم بستر شدن با آنان این دخترها را به جلاد شهر بسپارد. کار تا جایی جلو می رود که دیگر هیچ دختری در شهر باقی نمی ماند. پادشاه به یکی از نزدیکانش دستور می دهد دخترش شهرزاد را به عقد او دربیاورد.
پدر دختر می خواهد از این کار سر باز بزند اما دخترش، خودش موافق است. او به عقد پادشاه در می آید و شب دوم به او می گوید اجازه بده برای خواهرم دنیازاد که بدون قصه های من خوابش نمی برد قصه ای تعریف کنم. شهرزاد، آن شب قصه را تمام نمی کند و تعریف کردن آن را تا هزار و یک شب به درازا می کشاند. در این مدت، او سه فرزند را هم برای پادشاه به دنیا می آورد و پادشاه را عاشق خود می کند.
3- کاوه میرعباسی
اولین کتاب ها را به زبان اصلی خواندم، نه ترجمه
هر کسی در نوجوانی ممکن است کتاب هایی بخواند که دوست شان داشته باشد، اما این دلیلِ کافی برای کشیده شدن به سمت ادبیات نیست. یادم می آید در هشت سالگی، کتابی خواندم که در برگردان فارسی، عنوان آن را گذاشته بودند «جادوگر شهر زمرد». این کتاب را که فرانک باوم نوشته، ابوالقاسم حالت ترجمه کرده است. این کتاب، یکی از آثاری بود که مرا به شدت جذب کرد و یکی از اولین کتاب هایی بود که خواندم. این کتاب علاوه بر اینکه برای کودکی به سن و سال من، یک داستان پرکشش داشت، تصاویر قشنگی هم داشت. بعدها فهمیدم برای خیلی از شخصیت های قصه، مثل «دروتی» ادامه هم نوشته شده است.
واقعیت این است که یک کودک یا نوجوان، کتاب را به صورت حرفه ای دنبال نمی کند و نمی خواند. جرقه هایی از علاقه به داستان و کتاب در او زده می شود و به دنبال مطالعه می رود. اگر بخواهم بگویم از کِی شروع کردم به مطالعه کتاب باید بگویم وقتی تقریبا 15 ساله بودم به نگاه، نوع مطالعاتم را عوض کردم و شروع کردم به خواندن کتاب هایی که شاید به نوعی جدی تر بود. در این سن و سال بود که آگاهانه و با جدیت تصمیم گرفتم به سراغ کتاب هایی با قطع بالاتر بروم. پیرو این تصمیم حتی اولین کتاب را به زبان اصلی خواندم. با این که به زبان فارسی هم ترجمه شده بود؛ کتاب «شیطان و خدا» اثر ژان پل سارتر.
بعد از این مرحله بود که شروع کردم به خواندن نمایشنامه های دیگر این نویسنده. دیگر خواندن نمایشنامه، آن هم به زبان اصلی (فرانسه) تبدیل به یکی از علاقمندی های من شده بود. آن دوره، همه نمایشنامه های ژان ژیرودو را خواندم و همچنین همه نمایشنامه ها ژان کوکتو و ژان آنوی. رشته تحصیلی من کارگردانی سینماست و شاید از همین روزها بود که علاقه من به سینما و تئاتر به وجود آمد. خلاصه آنکه شروع مطالعه جدی من با ادبیات نمایشی شکل گرفت.
4- عباس عبدی
تریلوژی اعجاب برانگیز گورکی
به جز کتاب های پلیسی و داستان های دنباله دار تاریخیِ مجلات هفتگی کودکان و نوجوانان، کتابی که در ابتدای دوره دبیرستان، توجهم را برانگیخت «سفرهای گالیور» اثر پرماجرا و تخیلی «جاناتان سویفت» انگلیسی بود. الان که قریب پنجاه سال از آن زمان می گذرد هنوز تصویر روشن عصرهایی که در کتاب خانه «دبیرستان فرخی» می نشستم و ساعتی بعد از تعطیل کلاس ها کتاب حجیم با صحافی محکم و جلد چرمی را از قفسه بر می داشتم و روی سطح شیب دار میز چوبیِ مطالعه می گذاشتم، در مقابلم زنده است.
بعدها به پیشنهاد و اصرار خودم و حمایت دبیر ادبیات، مسئول کتاب خانه هنرستانی شدم که در آن، دوره دوم دبیرستان را گذراندم. کلید ها دست خودم بود و تا هر وقت دلم می کشید در کتاب خانه می ماندم. بوی کف پوش چوبی روغن خورده تمیز، در دماغم می نشست و همنشینی با کتاب را به عادتی زیبا تبدیل می کرد.
بعدتر، برای سه ماه تابستان هم که هنرستان تعطیل بود فکری کردم. پدرم کارمند ساده پالایشگاه و عضو باشگاه «ایران» بود و من می توانستم با اعلام شماره پنج رقمی کارمندی او به کتاب خانه راه پیدا کنم و هر بار یک تا دو جلد کتاب، امانت بگیرم. عجیب آن که کتاب خانه باشگاه، معدن کتاب های خوب و تقریبا به روز بود. بهترین و زیباترین خاطرات کتاب خوانی ام مال همین ایام است. همه آثار ترجمه شده ادبیات روسیه در دسترسم قرار داشت و من عاشق چخوف و گورکی بودم.
شاید اگر بتوانم دوره های کتاب خوانی زندگیم را به دهه هایی تقسیم کنم، درست این است که بگویم در پایان دهه دوم زندگیم یکی دو سال مانده به پایان دوره متوسطه که حالا جوانی اش می خوانند (گروه سنی «د» و «ه») بهترین کتابی که خواندم تریلوژی اعجاب انگیز و دوست داشتنی ماکسیم گورکی بود. هنوز هم گاهی دلم پر می کشد یک بار دیگر به ترتیب: «دوران کودکی»، «در جستجوی نان» و «دانشکده های من» او را دست بگیرم، دراز بکشم روی فرش یا زیلو و بالشی زیر سینه ام بگذارم و بگذارم پنکه سقفی تق و تق بچرخد و باد گرم روی سرم بریزد و باد را بر زیرپوش رکابی و شلوار راحتی مامان دوزم بپاشد و چشم بمالم و سرمستِ قلمِ سحرآمیزِ ماکسیم گورکی، ذره ذره از تابستان آن سال های آبادان بگذرم.
5- احمد آرام
وقتی رمان «خوشه های خشم» پنجره ها را می گشاید
اولین
رمان قطوری که در نوجوانی خواندم و مرا مجذوب خود کرد، «خوشه های خشم» از
«جان اشتین بک»، نویسنده امریکایی بود. این رمان، مانند دریچه ای بر من
گشوده شد. برای نخستین بار بود که با مفهوم زمین و انسان آشنا می شدم؛
درواقع، از همان ابتدا قدم به دنیایی گذاشتم که غریب می نمود اما از طبق
توصیفات، دیالوگ ها و شخصیت های عاصی رمان، به یک همذات پنداری لذت بخشی
رسیدم.
تصاویر بکر، با موضوعاتی از غرب
وحشی، ظهور بحران اقتصادی امریکا در دهه سی میلادی، و تسلط کارتل های
قدرتمند و زمین خواران حریص، همه و همه در ذهن من به شکل های گوناگونی از
صحنه های دراماتیک، درخشیدن گرفتند.
از
این نظر، از همان ابتدا، خود را مدیون گستردگی دید و دقت کم نظیر جان
اشتین بک می دیدم. نوجوانی کم تجربه که از شانزده سالگی از آثار «صادق
چوبک» و «صادق هدایت» گذر کرده بود، این بار خود را ریوی در روی جهانی می
دید که آدم ها یک رقم دیگر حرف می زدند و بی عدالتی، شکل تازه ای از
مناسبات اجتماعی را روایت می کرد. مفهوم خانواده و اصالت آدم ها، همراه با
ترس و وحشت بی پایان از مرگ و نیستی، به ساختاری یک پارچه از زندگی غربی،
منجر می گردید؛ روایتی از سفر طولانی یک خانواده تنگدست امریکایی، در سال
1930، که به امید زندگی بهتر، از ایالت اوکالاهما به کالیفرنیا مهاجرت می
کنند، اما علی رغم تلاش مضاعف، به نتیجه ای نمی رسند و بلاهای گوناگون،
کانون خانواده را متزلزل و گاه دچار از هم گسیختگی می کند.
جان
فورد نیز از این رمان فیلمی می سازد که در تاریخ سینما جزو آثار کلاسیک و
خوش ساخت محسوب می گردد. رمان «خوشه های خشم» با ترجمه دقیق و به یادمانی
شاهرخ مسکوب و عبدالرحیم احمدی، جزو آثار خاطره برانگیز، محسوب می شود.