وجود انسانی دارای ابعاد و مراتب مختلفی است که بعضی عقلی، برخی برزخی و بعضی دیگر وهمی و خیالی می باشند. این مراحل، با عوالم گوناگون وجود، متناسب بوده، به موازات مراحل آفرینش تصویر می شوند و برای هر یک، لذت، شادی، غم واندوه خاص آن مرتبه وجود دارد. اما بعضی از این مراتب کمال، با بهجت و سروری نامتناهی و بیکران همراه بوده که انسان را به شادی، رضایتمندی و خشنودی خاص می رساند، این نوع از شادی و سرور حقیقی به دلیل نامحدود بودنش، محیط بر انسان می باشد. محل و جایگاه شادی حقیقی در باطن وجود انسان بوده و تنها راه رسیدن به آن، برخورداری از عقلانیت و سیر و سلوک عرفانی است. طمأنینه، آرامش و وقار از نتایج شادی حقیقی می باشد.
برای دستیابی به این مراحل و پاسخگویی به سؤالات گروه معارف و مبانی در رابطه با شادی، به خدمت حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای حمید پارسانیا از محققین و نویسندگان صاحبنظر، رسیده و از پاسخهای مکفی و لازم ایشان در این خصوص، نهایت استفاده را نمودیم. بدین لحاظ از همکاری ایشان کمال تشکر و قدردانی را می نمائیم.
شادی چیست؟ و روح آدمی به چه میزان نیازمند آن است؟
§ پرسش شما دارای دو بخش است. بخش اول در باره شادی و بخش دوم پیرامون کمیت و کیفیت نیاز روح آدمی به آن است. شادی یکی از حالاتی است که آن را در بسیاری از شرایط در خویش می یابیم. این حالات را با حواس بیرونی همچون چشم و گوش و مانند آن نمی توان دید،§ زیرا شادی با حس درونی قابل درک است هر چند در چهره و جسم انسان نیز اثر شادی همان طراوت شادابی است. نسبت شادی و شادابی نظیر نسبت آرامش و وقار می باشد. آرامش که به عربی «سکینه» نامیده می شود مربوط به قلب آدمی بوده و وقار حالتی است که در اندام و بدن ظاهر می گردد. شادی را به عربی «سرور» و شادابی را «نضرت» می نامند. که حاصل تلفیق این دو،§ «بهجت» بوده و با سعادت قرین و همراه است.
انسان سعادتمند، انسانی مبتهج، شاد و شاداب بوده و سعادت نیز دارای لوازمی است که مهمترین آن «لذت» است. خواجه نصیرالدین طوسی در این باره می نویسد: «از جمله مشهورات این است که سعادت همان لذت است و جز آن نیست.»
در برابر شادی و شادابی، غم و اندوه، در قبال سعادت، شقاوت و در برابر لذت، درد و ألم قرار دارد. انسان هنگامیکه لذت می برد سعادتمند بوده، شاداب، مسرور و مبتهج گشته و هنگامیکه درد و رنج دارد با مشقت و شقاوت دست به گریبان، غمگین و اندوهناک می شود. می توان گفت هر یک از پدیده های «لذت و رنج» یا «سعادت و شقاوت»، منشأ شادی و غم انسانی هستند. شهید مطهری، شادی و غم یا سرور و اندوه را «دو حالت خاص لذت و رنج یا خوشی و ناخوشی» می خواند.
ابن سینا در یکی از کتابهای خود، با عنوان بهجت و سعادت، یکی از بهترین متون را در باب شادی و شادابی و ارتباط آن با لذت و رنج پدید آورده است. از جمله نکات مورد توجه ابن سینا این است که لذت و رنج، ذو مراتب بوده که برخی از آن حسی، بعضی خیالی و وهمی و بعضی دیگر مربوط به مراتب و مراحل برتر از آن است. ابن سینا می گوید، عوام بر این باورند که برترین لذتها، حسی بوده و غیر از آن همه لذتهای ضعیف، خیالی و غیر حقیقی هستند. او در ابطال این پندار، به این نکته تذکر می دهد که چه بسیارند افرادی که برای تأمین لذتهای خیالی خود از لذتهای حسی دست کشیده و بلکه مشقات و دردهای جسمانی را متحمل می شوند، غافل از اینکه این گونه لذتهای خیالی تنها مختص به انسان نبوده و در حیوانات نیز یافت می شود، چنانکه یک سگ شکاری به رغم گرسنگی، شکار را حفظ کرده و به صاحب خود می رساند، یا برخی حیوانات، جان خود را برای دفاع از فرزندان خویش با طیب خاطر به خطر می اندازند. سعادت، نوع خاصی از لذت است که با دخالت قوه عاقله پدید آمده و در آن لذتها، رنج ها و نتایج آنها سنجیده می شود. بنابراین انسان تا به عرصه عقل و کمالات مربوط به آن وارد نشده و در محدوده حس، خیال، وهم و لذائذ آنها باقی بماند به سعادت، حیات، شادی و شادابی متناسب به آن نمی رسد. لذا سعادت مراتب مختلفی دارد که ناشی از مراحل و شئون وجودی انسان است. هر مرتبه و شأنی از مراتب انسانی، لذت، نشاط، سرور و همچنین رنج، سختی، غم و اندوه متناسب با خود را دارد.
در این راستا اگر روح، را مرتبه ای از مراتب عالی وجود انسانی بدانیم، پس شادی روحانی نیز مرتبه ای برتر از سرور و نشاط جسمانی است که از ثبات، شدت و گسترش و قوت فراوانی برخوردار است، اگر چه گاهی با سختی ها و رنجهای جسمانی همراه می شود لکن، در این حال همه دشواریها را نیز شیرین و جذاب می گرداند.
از منظر دینی چه مسائلی و با چه شاخصه هایی شادی آفرین محسوب می شوند؟
در نگاه دینی انسان موجودی تک ساحتی نیست بلکه دارای ابعاد و مراتب مختلفی است، برخی از آن دنیوی و طبیعی و بعضی دیگر اخروی و غیر مادی اند. مراتب اخروی وجود انسان نیز یکسان نیست، بلکه بعضی از آنها برزخی و بعضی دیگر عقلی است. این مراتب وجود، که مورد توجه فیلسوفان مسلمان نیز واقع گردیده، مراتبی است که به موازات مراحل آفرینش و به تناسب عوالم مختلف وجودی تصویر می شود. از آنجا که انسان از همه مراتب آفرینش بهره مند شده است، بر همین اساس، متناسب با هر یک از آن مراتب، لذت، رنج، شادی و غمهای مختلف و متنوعی برای او وجود دارد. در نگاه قرآنی مراحل متعالی و برتری از کمال نیز وجود دارد که هیچ یک از عوالم یاد شده ظرفیت دریافت و حضور آن را ندارند. این مراتب از کمال، که هیچیک از مخلوقات آن عوالم و از جمله هیچیک از ملائکه و فرشتگان توان ادراک آن را ندارند، با بهجت و سروری نامتناهی و بیکران همراه است از طرفی انسان نیز موجودی است که شایسته این نوع از شادی، رضایت و خشنودی می باشد. لذا هر نوع شادی و نشاطی که مانع از وصول آدمی به آن مرتبه از رضایتمندی و خشنودی شود، گرچه درنگاه اولی ممکن است شادی و انبساط به نظر آید، لکن در نگاه ثانوی، اندوه و ماتم بوده و موجب قبض و گرفتاری او می گردد.
هر مرتبه از مراتب شادی اگر به تنهایی در نظر گرفته شود لذت است، ولکن اگر شادی در جغرافیایی گسترده به لحاظ جمیع مراتب آن مورد نظر واقع شود وضعیت کامل و بیکران آن در معرض نظر قرار گرفته، در این حال از لفظ سعادت استفاده می شود؛ سعادت در حقیقت واژه ای است که در قیاس با این نوع از شادی به کار برده می شود. لذا انسان سعید که سرور و بهجتی همیشگی و مستمر دارد، هرگز به شادی مقطعی و گذرا دلخوش نبوده و بسنده نمی کند.
مشخصه شادی مستمر و سعادت حقیقی این است که دائم الحضور بوده و برای آن کرانه و کناره ای نمی توان تصور کرد حال آنکه شادی های گذرا، محدود به یک مقطع بوده، حضوری غیر دائم و مقطعی داشته و بعضاً به حالت مقابل خود یعنی اندوه و غم مبدل می گردد. لذا هر انسان سعادتمندی که از آن شادی روحانی نامحدود که مقابل ندارد، بهره مند باشد به دلیل گستردگی و بیکرانی آن شادی، خود نیز بسط و سعه وجودی پیدا کرده، در همه حالات، نشاط و شادمانی را با وجود و هستی خود احساس و ادراک خواهد کرد. بنابراین طالب و جویای این نوع شادی، باید از سعه وجودی برخوردار باشد تا به آن نائل شود، لذا اگر از آن محروم بماند مسلماً محرومیت این افراد، ناشی از محدودیت و عدم سعه وجودی آنها خواهد بود.
مطابق تعابیر دینی، جایگاه شادیهای طبیعی و دنیوی که با لذات مادی و محسوس همراهند، در زندگی مادی است و جایگاه شادیهای معنوی و اخروی در بهشتهای مختلفی است که در طول یکدیگر قرار داشته و برترین آنها در عالیترین بهشتها یعنی جنت رضوان الهی؛ همان بهشتی که خداوند سبحان در آن حضور داشته و زیبایی و جمال خود را در آن آشکار ساخته است، جای دارد.
انسان بهره مند از لذائذ محدود، دارای شادی مضطرب و ناآرامی است، که دائماً در معرض دلهره و اضطراب می باشد، در عوض انسانی که بهره مند از لذت نامحدود و به تعبیر بهتر سعادت بخش، است، به نشاطی بیکران رسیده و در همه عوالم، آرامش و قرار می یابد، که این از اوصاف نفس مطمئنه می باشد. لذا رضایت و شادمانی او نیز نه تنها از سنخ رضایتهای محدود مخلوقات نبوده بلکه، رضایتی عارفانه است که همان «رضوان الهی» می باشد. به همین سبب خداوند متعال، نفس مطمئنه آدمی را به محفل انس و شادمانی خود دعوت و او را در بهشت ویژه، مهمان می گرداند: «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی» ای صاحب نفس مطمئنه، در حالی که خشنود و راضی بوده و مورد رضایت و خشنودی خداوند هستی، به سوی پروردگار خود بازگرد، پس در زمره بندگان من درآی و به بهشت من داخل شو.
از آنچه گفته شد دانسته می شود که از منظر دین، شادی و سرور در یک مرتبه خاص، محدود نشده و برای آن مراتب و مراحلی است که برخی ظاهری و سطحی و بعضی دیگر معنوی و عمیق است. به عبارت دیگر، برخی محدود و بعضی دیگر گسترده و نامحدود می باشد.
تفاوت مراتب، موجب شکل گیری مسائل و احکام مختلفی در باره آن شده بنحوی که برخی از مراتب مزبور در طول و برخی دیگر در عرض یکدیگر قرار داشته، بعضی از آنها لازم و یا زمینه ساز آن دیگری بوده و بین برخی مراتب نیز در بعضی حالات تزاحم و اصطکاک پیش می آید. بنابراین سعادت نوعی از شادمانی است که با رعایت همه این امور، رضایت و شادمانی سعادتمند را به بهترین نحو و عالیترین صورت تأمین کند.
نکته مهم این است که در آموزه های دینی، ممنوع و مقید شدن برخی از مراتب و اقسام شادی در بعضی از حالات، به سبب مزاحمتی است که بین آن رتبه با مرتبه برتر و بهتری از شادی و سرور وجود دارد. در تعابیر قرآنی به تزاحم بین مراتب و ابعاد مختلف لذات و شادیها، به بیانهای مختلف اشاره شده است. مانند این که چه بسا چیزی را دوست داشته باشید و آن امر در حقیقت شر بوده و به نفع شما نباشد و چه بسا از امری اکراه داشته باشد و خیر شما در آن باشد، به عبارت دیگر، سعادت و سرور حقیقی شما را تأمین نماید. «عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئاً و هو شر لکم و الله یعلم و انتم لاتعلمون».
توجه دین به مسائل غمناک بیشتر است یا شادی آفرین؟
§ در هندسه تحلیلی قرآن کریم که مبنای عالم را خیر می داند،§ غم و رنج نیز بر همین مبنا تحلیل و به عنوان امری دانسته شده که در حاشیه سرور و بهجت پدید می آید و در نهایت نیز در خدمت خیر قرار می گیرد. اندوه وغم به لحاظ آنتولوژیک و وجودشناختی در دل شادی و سرور جای داشته و بدین جهت تا انسان دل به محبوب و معشوق ندهد،§ به دیدار او شاد و خشنود نشده،§ لذا هرگز به غم و اندوه دوری او مبتلا نخواهد گردید. اندوه همواره وصف کسی است که از محبوب و مطلوبی که موجب آرامش و آسایش اوست دورمانده باشد،§ بنابراین کسی که از آن نوع رضایت و آرامش نشانی نداشته و لذت این دیدار را نچشیده باشد،§ هیچ گاه غم و اندوه فقدان آن را نیز درک نخواهد کرد.
حقیقتی که موجب آرامش دل آدمی است حسن و زیبایی است، لذا همانگونه که ألم و درد نتیجة دوری از آرامش و لذت است، غم و اندوه نیز نتیجه دور ماندن از حسن و جمال است که سرور و بهجت را به دنبال می آورد.
شیخ اشراق در داستانی که در حقیقت عشق نوشته است، عشق را برادر بزرگتر و حزن را برادر کوچکتر «حُسن و زیبایی» می خواند. بر همین قیاس می توان شادی و سرور را برادر بزرگتر و حزن و اندوه را برادر کوچکتر آن دانست. برادر کوچکتر در سایه برادر بزرگتر خود حرکت کرده، لذا هر چه سرور و شادی انسانها عظیم تر باشد حزن کمتر و هر چه علل ایجاد سرور، که هدف و آرمان زندگی است مفقود باشد، غم و اندوه بیشتری را احساس خواهند کرد.
انسان به حسب فطرت خود دلداده جمال و حسن نامحدود و بیکرانه الهی است. کسی که به آن زیبایی نائل گردد از رضایت و سروری همیشگی بهره مند شده، نشاط و شادمانی را در همه مراتب و عوالم و از جمله در رنجها، سختیهای ظاهری و محدودی که مقابل لذتهای محدود و مقطعی هستند، دیده و در متن مشکلات و سختیهای دنیوی نیز جمال و زیبایی بیکران الهی را مشاهده خواهد کرد. چنانکه امام حسین(ع) در گودی قتلگاه، در هنگامه شهادت نیز از خشنودی و رضایت خود خبر می دهد که حقیقتی نامحدود بوده و از آنجا که رضایت و خشنودی نامحدود بیش از یکی نمی تواند باشد، خشنودی او نیز چیزی جز تجلی و ظهور خشنودی الهی نیست و به همین دلیل حسین بن علی(ع) در آن هنگام، خود را شادکام و خشنود به رضایت الهی خوانده و فرمودند: «الهی رضاً برضائک» پروردگارا به خشنودی تو خشنود می باشم. زینب کبری(س) که سالک همین مسیر و شاهد همان مقصود است نیز در فردای عاشورا از جمال و زیبایی بیکران آن حوادث به ظاهر سخت و مشقت بار آن روز سخن می گوید.
غم و اندوه حقیقی، غم و اندوهی است که از فقدان آن حقیقت و شادی و سرور مربوط به آن پدید آمده و در واقع، غمها و حزن هایی محدود صورت تنزل یافته همان اندوه اصلی می باشند.
بنابراین کسی که از وصول به زیبایی نامحدود و در نتیجه شادی و نشاط مربوط به آن محروم مانده باشد به حسب واقع در رنج و سختی ای گرفتار آمده که هیچ کرانه و کناره ای برای آن قابل تصور نیست، چرا که انسان یا وجه و جمال الهی را مشاهده می کند و یا از نظر به آن محروم می ماند. از این رو کسی که به رؤیت وجه نامحدود الهی نائل گردد، آن را در همه آفاق نظاره کرده و در عوض کسی که آن را نبیند، از مشاهده آن وجه در همه حالات بی نصیب خواهد شد.
امیرمؤمنان علی (ع) رنج و ماتمی که در اثر دوری از خداوند سبحان و محرومیت از لذت و سرور هم نشینی با او پدید می آید را به این بیان بازگو می فرمایند که: «الهی هبنی صبرت علی حرّناک فکیف اصبر علی فراقک» خداوندا بر فرض که، بر آتش دوزخ تو صبر ورزم، چگونه بر دوری و فراق تو صبر کنم. همانگونه که آتش دنیا صورت تنزل یافته آتش برزخی است، آتش برزخ نیز تجلی و ظهوری از آتش جبروتی بوده و همه این آتشها و سوز و گدازهای آنها، صور نازل آتش فراق الهی هستند، لذا انسانی که از جمال او دور مانده در حقیقت به این آتش گرفتار است. او نظیر مریضی است که در این دنیا از خود غافل است و یوم الحق، یعنی روزی که حقیقت آشکار می شود، سوزندگی و گدازندگی آن آتش غفلت، چهره می نماید.
حاصل مطلب این که اندوه به حسب ذات خود در حاشیه شادی قرار داشته و از منظر دین نیز، نشاط و شادمانی اصل، و غم و اندوه فرع آن است. لکن نکتة مهم این است که از طرفی دامنه اندوه انسان، تابع گستره شادی و سرور او بوده و از سوی دیگر سرور و بهجتی که در نگاه دینی دنبال می شود عظیم و شگفت انگیز است. بنابراین غم و اندوهی که در پناه آن تصویر می شود نیز بزرگ و توان فرسا است.
انسان متدین در جغرافیایی زندگی می کند که شادی ها و غمهای عظیمی در آن حضور دارد و البته عظمت اصلی مربوط به شادی و سرور است و بزرگی غم و اندوه ناشی از بزرگی سروری است که همه مقصد اصلی زندگی است. لذا حضور اندوه در این فضا برای سرعت بخشیدن انسان، جهت وصول به شادی است. چه این که وجود این غم ناشی از فقدان شادی و بلکه حاصل غفلت از سروری است که در همه حال حاضر است و انسان غافل محروم می ماند. غم و اندوه از لوازم وجودی انسان هبوط کرده است که با صعود و بازگشت وی، نیز زائل خواهد شد. از سوی دیگر اندوه از لوازم حضور در دوزخ بوده و دوزخ نیز حاصل دوری از بهشت است چنانچه در باره نسبت دوزخ و بهشت آمده است: «باطنه فیه الرحمه و ظاهره من قبله العذاب» یعنی رحمت بیکران الهی باطن دوزخ را نیز فرا گرفته و عذاب مربوط به ظاهر آن است. بنابراین، کسانی به عذاب دوزخ گرفتار خواهند شد که از باطن و حقیقت هستی غافل مانده باشند.
مصادیق شادی چیست؟
§ شادی به لحاظ مفهومی،§ معنی واحدی،§ نظیر معانی وجود،§ علم و .. . داشته لکن،§ مصادیق آن متکثر و فراوان می باشد که در عرض و یا در طول یکدیگر قرار دارند. به نظر می آید مصادیق شادی نظیر مصادیق وجود باشند. از این جهت که مصادیق وجود بر مبنای برخی از دیدگاههای فلسفی دارای کثرت تشکیکی هستند. بنابراین مشابهت شادی و وجود انسان،§ ما را به این نظر که این دو مفهوم مساوی و بلکه مساوق هستند،§ نزدیک می کند. مفاهیم مساوی،§ مفاهیمی هستند که اگر چه مصادیق مختلفی دارند لکن،§ مصادیق آنها همواره همراه یکدیگر بوده و با هم موجود می شوند. مثلاً اگر فرض کنیم همه کبوترها سفید و همه سفیدها کبوتر باشند به گونه ای که کبوتری جز سفید دیده نشود و سفیدی جز در کبوتر یافت نشود،§ در این صورت گفته می شود سفیدی و کبوتر مساوی هستند. در این حال گرچه کبوترها و سفیدی ها با هم هستند ولکن بر حسب واقع سفیدی و کبوتر متفاوت می باشند. مصداق کبوتر یک پرنده و مصداق سفیدی یک رنگ می باشد. مفاهیم مساوق مفاهیمی هستند که بیش از یک مصداق واحد ندارند. یعنی دو مفهوم مساوق به رغم تفاوتی که در حوزه مفهوم دارند از مصداق واحدی انتزاع می شوند. به نظر می رسد که شادی و هستی نیز از همین قبیل باشد. به عبارت دیگر هر موجودی،§ به وجود و هستی خود از آن جهت که «هست»،§ شادمان است و غم و اندوه هر موجود،§ از ناحیه هستی ها وکمالاتی است که می توانست داشته باشد ولی فاقد آنهاست.
بنابراین اگر هستی دارای کثرت تشکیکی است، مصادیق شادی نیز کثرت تشکیکی داشته، شادی و سرور نیز دارای مظاهر و تجلیاتی می باشد که کثرت تشکیکی دارد لذا، نازل ترین مراتب شادی مربوط به نازلترین مراتب وجود و هستی است. به همین دلیل، هستی های نازل که ظاهر وجود بوده محدود به همان شادی های دنیوی ظاهری می باشند. شادی های دنیوی به دلیل محدودیتی که دارند دائماً توأم با دو نوع غم یکی در عرض و دیگری در طول آن هستند که هر دو نوع آنها، شادی دنیوی را تهدید می کنند؛ غمهای هم عرض شادی دنیوی، مربوط به اموری هستند که با زوال و پایان پذیرفتن هستی شادی آفرین، پدید آمده و غمهایی که در طول شادیهای دنیوی می باشند، مربوط به نیستی و عدمی است که در باطن و متن امور دنیوی نهفته است. این نوع از فقدان و نیستی همان سیه رویی همیشگی فعالیت امکانی است که شبستری در باره آن می گوید:
سیه رویی ز ممکن در دو عالم
جدا هرگز نشد والله اعلم
کسی که در پی شادی دنیوی است، می کوشد تا با تداوم بخشیدن به وضعیت مطلوب و یا موجود، از اندوه نوع نخست گریخته و یا حضور آن را به تأخیر بیندازد. حال آنکه، گریز از اندوه نوع دوم، با این تلاشها ممکن نیست مگر با غفلت و مستی. به همین دلیل چنین شخصی که به دنبال شادیهای دنیوی است از تفکر و تأمل گریزان بوده و با سطحی نگری و فرو رفتن در عواطف و احساسات سطحی، انس می گیرد.
دین برای رهایی از غم و اندوه چه راههایی را پیشنهاد کرده است؟
§ چنانکه گفته شد،§ اندوه همواره در حاشیه شادی و به دنبال آن پدید می آید،§ لذا به تناسب مراتب و اقسامی که برای شادی تصویر می شود ،§ اقسام و مراتبی نیز برای غم و اندوه قابل تصور است. حقیقت اندوه که ریشه در کشش آدمی به سوی شادی دارد،§ تازیانه ای است که به طور تکوینی مانع از دور ماندن آدمی از شادی شده و او را برای کوشش به منظور نیل به شادی بر می انگیزاند.
بنابراین می توان گفت: اندوه به خودی خود، نه تنها بد نیست، بلکه از مقدمات دستیابی آدمی به شادی است.
حضور اندوه در مجموعه نظام هستی، نظیر حضور دوزخ درعالم آفرینش است. دوزخ جایگاه کسانی است که از وصول به بهشت محروم مانده و هراس از این جایگاه، از آنجا که بسیاری از افراد را به سوی بهشت سوق می دهد، امری بسیار مقدس می باشد.
بنابراین چنانکه گذشت، راه فرار از غم، پناه بردن به شادی است، چه اینکه غم حالتی است که به مقتضای ذات خود به فراسوی خویش و آنچه که غم متوجه فقدان آن است، فرا خوانده و لذا به راحتی می توان آن را با حصول شادی جبران و درمان کرد اما نه با شادی کاذب و دروغین، که همان شادی محدود و مقید بوده و عامل ایجاد دو نوع غم را به شرحی که پیش از این در پاسخ از پرسش قبل گذشت بوجود می آورد، یکی از آن دو نوع، اندوهی است که در شادی محدود و در اثر فقدان آن به وجود می آید. و نوع دوم، اندوهی است که در باطن شادی محدود خیمه زده است، آدمی می کوشد تا غم نخست را با به دست آوردن شادیهای دنیوی یا افزودن بر آن زائل کرده و غم دیگر را با غفلت و گریز از آن، به فراموشی بسپارد.
در نگاه قرآنی، شادیهای دنیوی ریشه در غمهای دنیوی داشته و مادامیکه در زیر پوشش شادی و سرور حقیقی قرار نگیرد در دامنه سعادت معنا نخواهد شد، به بیان دیگر، این نوع از شادی تا زمانی که مستقل و هدفمند است، سرابی بیش نبوده و اندوهی زینت یافته و پنهان می باشد. و به همین دلیل هیچگاه با وصول به آن، غم و اندوهی که در عرض آن قرار دارد نه تنها از بین نرفته بلکه، بر شدت و گستردگی آن افزده می شود.
برنامه های تربیتی اسلامی در ابعاد فردی و اجتماعی، نه فقط در جهت حذف غمهای دنیوی، بلکه در جهت حذف صحنه وجود آدمی از شادیهای شهوانی، ساماندهی شده اند. قرآن کریم هدف از آزمونها و ابتلائات دنیوی را رساندن انسان به نوعی از تعالی می داند، که امور دنیوی، تأثیری در شادی و غم او نداشته باشد.«لکیلا تأسوا علی مافاتکم و لاتفرحوا بما اتکم!» یعنی آنچه بر شما وارد می شود به این سبب است که بر آنچه از دست می دهید اندوهگین و آنچه به شما داده می شود شادمان نگردید.
بنابراین می توان گفت، قرآن کریم راه رهایی از برخی غمها را گریز از شادیهایی می داند که منشأ پیدایش آن بوده اند. اینگونه غمها در تعابیر قرآنی مذموم و ناپسند شمرده شده و سبب ناپسند بودن آنها نیز در این دانسته شده که، آدمی را به سوی نوعی از شادی می رانند که خود منشأ پیدایش غم حاصل از آن می باشند.
شادی محدود، هنگامی که خود هدف زندگی شود مانع نظر و نگاه آدمی به سوی شادی حقیقی و نامحدود گردیده و به همین دلیل این نوع از شادی، منشأ و مبدأ پیدایش و تکوین غم و اندوه خواهد شد.
نوع دوم غم، که در باطن شادیهای ظاهری مخفی می باشد، همان است که انسان دنیا پرست می کوشد تا با تجاهل و تغافل، آن را به فراموشی بسپارد و این غم همانگونه که با سطحی نگری و فرورفتن در لذتهای دنیوی، ضعیف و کمرنگ می شود، با تفکر، تأمل و اندیشه در حقیقت و باطن زندگی دنیا بارور خواهد شد. بنابراین، غم و اندوه دوم، فکورانه و آگاهانه بوده که آدمی را از شادیهای شهوانی دنیوی منصرف و به سوی آن شادی روحانی و دائمی هدایت می کند که دوری از آن منشأ حقیقی اندوه و ماتم آدمیان است.
دسته ای از آیات قرآن، اثر تربیتی برخی از اموری که حق تعالی برای بشر تقدیر نموده است را جایگزین غم ممدوح بجای غم مذموم می داند. فی المثل، آیاتی که در باره جنگ احد نازل شد، به همین نکته اشاره داشته و می فرماید: «فأثابکم غمّاً بغم لکیلا تحزنوا علی مافاتکم و لا ما اصابکم و الله خبیر بما تعملون» یعنی غم ممدوح حاصل از دعوت رسول خدا به میدان نبرد، جایگزین غم و شادی ناپایدار دنیوی حاصل از توجه به غنایم دنیا، گردید.
باید توجه داشت که اندوه فکورانه بالذات و بالاصاله محبوب نبوده و تنها از آن جهت محبوب است که به جای توجه به شادیهای دنیوی، متوجه شادی حقیقی ابدی است و آدمی را در نیل بدان تحریص و تشویق می نماید. محبوب اصیل، شادی و سرور الهی است، غم و اندوه دوری از او در اثر «آگاهی و درک» آتش فراق حاصل شده و بدین جهت از همه سو انسان را به سوی محبوب و مطلوب حقیقی می راند.
حاصل اینکه، راهکار دین در رهایی از برخی مراتب غم، فرار از شادیهای مقارن و هم افق آن مراتب است در عین اینکه برخی از انواع غم را نیز پسندیده و مطلوب می داند. زیرا این نوع غم به حسب ذات خود، انسان را به سوی مطلوب و محبوب رانده و با رساندن او به محبوب خود نیز به نهایت رسیده، در نتیجه رضایت و شادی نامحدود و بیکران ظاهر می گردد.
با توجه به حدیث مشهور «ان شیعتنا خلقوا من طینتنا فرحوا بفرحنا و حزنوا بحزننا» بفرمائید که مرز شادی دینی و غیر دینی چیست؟
§ ذکر چند نکته در خصوص حدیث مذکور،§ لازم به نظر می رسد. نخست آنکه،§ طینت و سرشت شیعیان از طینت و سرشت ائمه معصومین (ع)،§ انسانهای کاملی که نشاط،§ شادمانی و سرور آثار حیات و زندگی حقیقی آنها است،§ می باشد. آنها از سرور و بهجت حقیقی بهره برده،§ و به سرچشمه آب حیات و زندگانی راه یافته اند. سرور حقیقی همچون وجود،§ حیات و زندگی راستین،§ نامحدود و بیکرانه بوده و از آنجا که امر نامحدود بیش از یکی نمی تواند باشد،§ سرور و بهجت نامحدود نیز همچون حیات،§ علم،§ قدرت و دیگر صفات نامتناهی،§ مربوط به ذات خداوند سبحان بوده و براین اساس انسان کامل نیز با گذر از مراتب محدود،§ به فنا و فقر ذاتی موجودات پی برده و در معرض تجلیات الهی قرار خواهد گرفت. لذا،§ شادی و سرور انسان کامل چیزی جز ظهور شادی و سرور الهی نیست. به همین دلیل در روایات آمده است که رضایت و خشنودی ما اهل بیت،§ همان رضایت و خشنودی خداوند است. کسانی که به شادی حقیقی بار می یابند،§ خود را در معرض یک شادی واحد دیده و بر همین اساس شیعیان و پیروان ائمه معصومین(ع) نیز شادی خود را جدای از شادی ائمه معصومین نمی بینند بلکه شادی آنها،§ چیزی جز شادی ائمه(ع) نیست.
شادی و سرور حقیقی به دلیل نامحدود بودنش بر همه چیز محیط بوده، لذا در همه جا و از جمله در باطن وجود انسان نیز یافت می شود. به همین دلیل، انسان آن را در بیرون از خود جستجو نکرده، با سلوک از طریق نفس خود، در صدد تحصیل آن برآمده و می کوشد تا حجابی که با نفس خود پدید آورده است را بزداید.
بنابراین یکی از تفاوتهای عمده شادی دینی و غیر دینی اینست که شادی غیر دینی از سنخ شادی دنیوی بوده و در بیرون از وجود انسان، در هستی های محدود و مقید دنبال می شود. حال آنکه شادی دینی در هستی نامحدود و همان افقی که ائمه معصومین (ع) به آن نائل شده اند قرار داشته و با سلوک درونی، تحصیل می گردد.
از طرفی، شادی دنیوی و سکولار که بی بهره از عقلانیت بوده، در هنگام گریز از ساحت عقلی وجود انسان شدت می یابد، اما در بُعد اجتماعی، مجموعه ای از عواطف و احساسات مستقل و فزاینده ای را به وجود می آورد که فاقد هر گونه نظم درونی بوده و بر همین مبنا جامعه شناسان، جمعیتهایی که با این سطح از احساسات گرد می آیند را با عنوان «انبوه خلق» معرفی می کنند.
«انبوه خلق» را تنها با عوامل خارجی در محدوده های زمانی و مکانی خاص می توان کنترل کرد. جوامع غربی که به دلیل فرهنگ سکولار و دنیوی خود، این نوع از شادیها را به رسمیت شناخته و تأمین آن را هدف و مقصد خود قرار داده اند، ابزارهای کنترل آن را نیز فراهم آورده اند. به عنوان مثال، در انگلستان مشخصات شهروندان و محل زندگی آنان همواره در معرض نظر پلیس بوده و هیچ شهروندی بدون اطلاع و آگاهی پلیس نمی تواند محل سکونت و زندگی خود را تغییر دهد. چشم های کنترل کننده در هر روز، از هر شهروند، حدود سیصد عکس گرفته و این نوع از کنترل، در مراکزی که زمینه بروز «انبوه خلق» در آن وجود دارد شدت بیشتری دارد؛ چنانچه مثلاً بلیطهای استادیوم شهر منچستر با شماره صندلی مشخص آن، برای مدت یک سال از قبل پیش فروش شده و بدین ترتیب هر حادثه ای، در هر گوشه ای از استادیوم اتفاق بیفتد امکان کنترل آن از همه جهت فراهم خواهد بود.
شادی دینی که با نظم و آهنگی که نظام هستی را بر مدار خود سامان می دهد، همراهی می شود، برخلاف شادی دنیوی، هویتی عقلی بلکه فرا عقلی دارد.
از سوی دیگر، نحوه بروز و ظهور شادی دنیوی و سکولار، با شادی دینی و معنوی نیز متفاوت است. صور و نمادهای شادی دنیوی ارتباط و پیوندی تکوینی با سیرت این نوع از شادی دارند؛ شهوت رانی، سکسی گری، سوت کشیدن، کف زدن، هورا کشیدن و در نهایت خشونت، از مظاهر و لوازم شادیهای دینوی است. این گونه نمادها و صور جایگزین نمادها و صور دیگری هستند که در اجتماعات دینی و الهی به کار می روند. چنانکه، مشرکان و بت پرستان، به هنگام اجتماع در مکه، عریان شده، سوت و کف می زدند که قرآن کریم این عمل آنان را در حکم نماز و نیاز آنان معرفی می کند و می فرماید: «و ما کان صلاتهم عند البیت الا مکاء وتصدیه فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون.» یعنی نماز آنان در کنار کعبه چیزی جز با دهان سوت زدن و با دست کف زدن نبود، پس عذاب را به سبب آنچه کفر ورزیدید بچشید.
نکته دیگر اینکه، از آنجا که شادی دینی نیز با رفتار و اذکار خاصی پدید می آید، برخی اذکار همانند برخی از آیات و سور زمینه بسط و نشاط را در وجود آدمی فراهم ساخته و برخی دیگر نیز بساط عالم را برچیده و قهاریت خداوند سبحان را جلوه گر می سازد. از جمله ذکرهایی که سبب انبساط، نشاط و سرور وجود انسانی می شود، ذکر صلوات است که به دستور خداوند متعال در آیه شریفه: «ان الله و ملئکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما» تعلیم گردید. صلوات بر پیامبر(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به معنای دعا و درخواست «رحمت» از خداوند سبحان بوده، لذا چون فیض الهی نامحدود بوده و مقید به هیچ قیدی نمی باشد به صرف درخواست و تقاضای بنده بدون آن که نیاز به حالت منتظره ای داشته باشد از سوی خداوند متعال مهر استجابت خورده و نازل خواهد شد. خدای سبحان در این باره می فرماید: «و اتاکم من کل ما سألتموه» یعنی از آنچه که درخواست کردید به شما عطا کردیم. ذکر «صلوات» موجب جریان رحمت الهی بر وسایط فیض او شده و با آن، ملکوت آسمان، زمین، باطن زمان و مکان در پوشش رحمت و فیض الهی منبسط و نورانی خواهد شد به همین دلیل اهل دیانت در مجالس انس، به این ذکر و دیگر اذکار و اشعار مشابه آن متذکر شده، از اذکار و رفتارهایی که موجبات غفلت و کدورت روح و جان آدمی را فراهم می سازند، دوری می گزینند.
در اوائل مشروطه همزمان با تشکیل مجلس شورا، برخی از نمایندگان هنگام نطق سایرین، برای ابراز احساسات و شادمانی خود، به تقلید از آنچه در فرهنگ غرب و مجالس آنان وجود داشت، به کف زدن پرداختند. این امر عامل اختلاف بین مجلسیان شده و بر همین اساس افرادی چون طباطبایی و دیگران تأکید داشتند که اظهار احساسات، باید متناسب با فرهنگ ما باشد. نهایتاً پس از گفتگوهای بسیار، قرار بر این شد که به منظور تشویق و ابراز احساسات تنها از لفظ «احسنت» استفاده شود و این سیره در تمام دوران مشروطه در مجلس تداوم یافت. همچنین زمانی که امام خمینی(ره) از پاریس به ایران آمده و در بهشت زهرا(س) به سخنرانی پرداختند، مردم، برای ابراز احساسات ابتدا دست زدند لکن به ابتکار اطرافیان امام«ره» دفعات بعد تکبیر گفتند. اینگونه وقایع تاریخی، نمونه ای از توجه نخبگان اجتماعی ما نسبت به مسأله شادمانی و نحوه بروز و اظهارت آن است. شادی و سرور معنوی و دینی که همان شادی و سرور حقیقی است گرچه ریشه در جان و حقیقت آدمی دارد لکن، یک حقیقت متعالی و ارزشمند بوده و انسان در تحصیل و تأمین آن باید همواره در کوشش و تلاش باشد. تحصیل سرور و سعادت در ابعاد فردی و یا اجتماعی آن، نیازمند سلوک و تربیتی خاص است که نحوه و مراحل آن، با همه جوانب، باید به صورت دقیق و کارشناسانه شناخته شده و رعایت گردد.
بنابراین برای رسیدن به شادی های پایدار، استفاده بهینه از عنصر زمان و مکان و شناخت این عناصر مهم می باشد. لذا به کودکی که به شادی های محدود و محسوس توجه می کند نه تنها ایرادی نیست بلکه لازمه زندگی او می باشد. بی توجهی به این مراحل و مراتب رشد، ابلهانه و خلاف حکمت است. سیر و سلوک سالم مقتضی تنظیم برنامه ای است که فرصت مناسب را برای بازیهای کودکانه فراهم آورد. چه ضرورت لحاظ بازی در مراحل رشد کودکان، به معنای به بازی گرفتن رشد و تعالی او نیز نیست.
برنامه موفق، برنامه ای است که از یک سو به وضعیت موجود و از دیگر سو به وضعیت مطلوب نظر داشته باشد و با این نگاه بهترین برنامه را برای عبور از وضعیت موجود تا رسیدن به وضعیت مطلوب تنظیم نماید. شادی و سرور معنوی و حقیقی در ابعاد فرهنگی نیز با رعایت اصول فوق قابل تعقیب و تحصیل است، لذا از هر فرهنگی، نه تنها نمی توان انتظار داشت که از الگوی مطلوب شادی و شادمانی بهره مند باشد، بلکه در الگوی مطلوب و آرمانی و فرهنگی نیز سرور معنوی نمی تواند همه ابعاد اجتماعی را پوشش دهد، زیرا هر جامعه ای متشکل از اقشار و گروههای مختلفی است که در لایه های مختلف سنی و یا سطوح متفاوت علمی و معرفتی قرار می گیرند.
نکته اساسی و مهم در مدیریت فرهنگی، نظر به واقعیتهای اجتماعی است. مدیریت سالم فرهنگی مدیریتی است که با نظر به واقعیتهای فرهنگی موجود، امکانات و ظرفیتهای مناسب را در جهت بسط و گسترش شادی و سرور حقیقی شناسایی نموده و با روشی عقلانی به تقویت تدریجی آنها همت گمارد.
مشکل فرهنگی، هنگامی جدی می شود که نخبگان و افرادی که در مسند مدیریت فرهنگی قرار می گیرند معنای حقیقی نشاط و سرور را فراموش کرده، یا انکار نمایند و یا آن که صورت دنیوی و سکولار آن را به رسمیت شناخته و هدف قرار دهند که در این صورت به جای آنکه مدیریت فرهنگی در جهت حراست، حفاظت، بسط زمینه ها و ذخیره های فرهنگی مطلوب عمل کنند در مسیر حذف و نابودی آنها اقدام می نمایند.
برای توجه دادن به نقشی که مدیریت فرهنگی در این جهت می تواند ایفا کند ذکر یک نمونه و مثال مفید است. بنده در برخی از مواردی که با اتوبوس به مشهد مقدس مشرف می شدم در مسیر تهران مشهد بین راه در سبزوار پیاده، در آنجا به زیارت قبر حکیم سبزواری مشرف می شدم. قبر ایشان در سبزوار به «مقبره اسرار» مشهور است. زیرا تخلص شعری حکیم سبزواری، «اسرار» بوده است. مقبره حکیم سبزواری ساختمانی است که به نظر می رسد از دوران قاجار باقی مانده و در کنار قبر ایشان اتاقهایی بود که امکاناتی را برای به جا آوردن نماز و تلاوت چند آیه ای از قرآن و یا خواندن دعا، از جمله زیارت جامعه فراهم می آورد تا ثواب آن را به روح حکیم سبزواری تقدیم نمود. این زیارت همواره آرامش، نشاط و سرور خاصی را در پی داشت. آخرین باری که چند سال پیش به مقبره حکیم سبزواری رفتم، هیچ اثری از فضای پیشین نبود. محل مقبره، خانه فرهنگ و یا چیزی شبیه به آن شده بود، مقبره در درون چند ویترین شیشه ای قرار گرفته، حالت و جایگاهی شبیه موزه، پیدا کرده است و اتاقهای متصل به مقبره به صورت مراکز نوازندگی و مانند آن در آمده است. بنابراین امکان نماز گزاردن وجود نداشت. پس از چندی جستجو، به فردی که در ساختمان اداری آنجا مشغول کار بود برخورد کرده، از وضعیت پیش آمده گلایه نمودم. او می گفت: مرحوم اسرار (سبزواری) مورد احترام ما و مردم سبزوار است و مردم مراسم خود را در اینجا برگزار کرده و همواره نذوراتی برای اینجا داشته ایم. لکن چه می شود کرد. فعلاً این مکان برای این امور اختصاص یافته است. شاید او راست می گفت و وضعیت پیش آمده، (نوازندگی در کنار مقبره فیلسوف معاصر) بهترین وضعیت ممکن برای آن مکان بود، لکن این مثال، نمونه خوبی است که می تواند توجه مسئولین فرهنگی کشور را به برخورد های مختلف با امکانات و ذخایر فرهنگی جامعه جلب کند. لذا باید دید در شرایطی که تهاجم فرهنگی غرب، بخش قابل توجهی از ابعاد معنوی جامعه ما را تهدید می کند از فضاها و امکانات فرهنگی جامعه خود، چگونه باید استفاده کرد. و آیا این نوع برخوردها سبب تقویت فرهنگ اسلامی شده و قدرت ما را در برابر غرب افزایش می دهد و یا . . ..
استاد! مجدداً از همراهی و لطف جنابعالی تشکر می نمائیم.