نگرش کودکان نسبت به مرگ، آینه ی نگرش آن ها نسبت به زندگی است. بعضی از تعبیر و تفسیرها و واکنش های کودکان نسبت به مرگ، وابسته به سن آن هاست.
در این مورد واکنش کودکان مثل اضطراب جدایی ( از مادر) است: در صورتی که کودکی به فرد متوفی وابستگی عاطفی داشته باشد، پس از مرگ او دچار بی قراری، گریه کردن، دیدن خواب های ترسناک یا بازی های خشن می شود. ممکن است کودک احساس گناه کند و خودش را مقصر از دست دادن وی بداند، ولی همیشه به بازگشت وی امیدوار است. به مرور زمان علایم فوق کاهش می یابد، به طوری که ممکن است هرچند وقت یک بار سراغی از وی بگیرد. بچه های پیش دبستانی نمی توانند بین درمان و بیماری رابطه برقرار کنند، به عبارتی عامل بیماری را حوادث هم زمان با شروع بیماری تلقی می کنند ( مثلاً اگر از مادر قهر کرده یا رفتاری برخلاف میل مادر انجام داده باشند، آن را عامل مرگ تصور می کنند). عامل بهبودی را هم همین گونه به عوامل هم زمان نسبت می دهند( مثلاً بهبودی را ناشی از هدیه دادن به مادر یا آشتی تلقی می کنند). ولی مصرف دارو را نمی توانند با بهبودی ارتباط دهند. درمان را یک نوع تنبیه می دانند و بستری شدن در بیمارستان را به عنوان طردشدن از خانواده می پندارد.
کودکان سنین مدرسه (6-12ساله) مرگ را به عنوان یک واقعیت نهایی و برگشت ناپذیر می دانند. آن ها تصور می کنند که مرگ برای افراد پیر اتفاق می افتد نه برای بچه ها. آن ها تخیلات و تصورات فعالی از تهاجم و خشم، با محتوای مرگ و کشتن دارند. در این سنین سؤالات زیادی درباره ی بیماری های شدید و مرگ می پرسند. پاسخ مناسب و توأم با حوصله و واقع گرا ارائه ی اطلاعات مهم و مفید در این زمینه می تواند خیلی سودمند باشد. مثلاً اگر در خانواده فرد بیماری وجود داشته باشد که پیش آگهی خوبی ندارد و روز به روز وضعیت وی وخیم تر می شود، بهتر است اطلاعات لازم را در مورد پیش آگهی و اقدامات درمانی انجام شده و سیر بیماری در اختیار کودکان قرار دهیم. لزومی به پنهان کاری نیست؛ بیان حقایق و واقعیت ها برای بچه های بالاتر از 6 سال بهتر از کتمان حقیقت است.
و بالاخره این که مفهوم مرگ برای نوجوانان مانند بزرگسالان است، ولی نمی توانند آن را برای خودشان تصور کنند. رفتارهای پرخطر در سنین نوجوانی و بیماری های خطرناک از نظر آنان، بعید است به مرگ منتهی شود.
به طور کلی در مورد سؤالات کودکان در رابطه با مرگ، هرچند احمقانه و خیلی کودکانه به نظر برسند، نباید عکس العمل های تند نشان داد بلکه باید با ملایمت به آن ها پاسخ داده شود. دعا کردن با کودکان و اجازه ی دعا کردن به آن ها دادن، می تواند مفید باشد. آن ها باید یاد بگیرند که چگونه با فقدان و غمگینی زندگی کنند. با بچه ها صداقت داشته باشید و شفاف صحبت کنید. کودکان در مواجهه با حوادث و بیماری و مرگ نیاز به والدینی دارند که محکم و استوار پابه پای آن ها رشد کنند، جلو بروند و حامی آن ها باشند.
اگر کودکی در مورد پدربزرگش که در بستر بیماری است سؤال کرد که پدربزرگ کی می میرد؟ عصبانی نشویم، بلکه با صداقت پاسخ بدهیم که در حال معالجه است و امید است خوب شود. باید دعا کنیم، شاید خداوند بهبودی را به او بازگرداند و سرانجام این که مرگ و زندگی، دست خداست و نمی توان مرگ را برای هیچ کس پیش بینی کرد.
نکته ی مهم این است که پاسخ ها، صادقانه، شفاف و متناسب با سن کودک و سطح درک وی باشند.
منبع مقاله :
معارف، عباس؛ (1390)، نگاهی دوباره به مبادی حکمت اُنسی، آبادان: پرسش، چاپ اول