ماهان شبکه ایرانیان

میزگرد نسبت عدالت اجتماعی با توسعه

موضوع محوری این میزگرد، مساله توسعه و نسبت آن با اسلام است. شرکت کنندگان در این میزگرد، نسبت عدالت اجتماعی با توسعه را از منظرهای گوناگون مورد بررسی قرار داده اند.

چکیده:

موضوع محوری این میزگرد، مساله توسعه و نسبت آن با اسلام است. شرکت کنندگان در این میزگرد، نسبت عدالت اجتماعی با توسعه را از منظرهای گوناگون مورد بررسی قرار داده اند.

نبوی:

چند نکته انتقادی را ذکر می کنیم: 1. رشد اقتصادی و توسعه غربی را نباید به نام علمی بودن همانند وحی منزل پذیرفت; بلکه باید آن را با وحی سنجید; 2. اگر عقل بشر برای تدبیر دنیایی که مقدمه آخرت است کافی بود، فلسفه ارسال رسل منتفی بود، لذا نباید تدبیر دینی دنیا را انکار کرد; 3. شرط عدم مخالفت تدابیر عقلانی برای سامان دنیا با احکام شرع کافی نیست; بلکه موافقت با آن لازم است تا با لزوم جهت گیری تدبیر دنیوی به سوی اهداف عالیه دین سازگار باشد; 4. تغییر نظریات علمی به ما می آموزد هیچ نظریه علمی ای را قطعی نگیریم و مراقب باشیم تا اسلامی نبودن دانشگاه ها به حوزه رخنه نکند. امروز تعارض تکلیف و توسعه غربی را به نفع توسعه سیاسی غرب برطرف می کنند و برخی، از آن عدم تعارض اسلام و کفر را نتیجه می گیرند و اصل تسامح و تساهل را جاری می کنند.5 . «رشد» یک واژه قرآنی است که مفردات راغب آن را به هدایت تعبیر کرده است. قرآن شرط دستیابی به رشد را ایمان به خدا قرار داده است(بقره:186). البته توسعه مادی بدون ایمان به دست می آید، اما همان طور که قرآن متذکر شده است (اعراف: 146) عاقبت خوش در پی نخواهد داشت; 6. از نظر قرآن، برای رسیدن به توسعه، مشارکت مردم به عنوان یک وظیفه دینی واجب است; زیرا قرآن در بسیاری از احکام اجتماعی خطابهای جمع به کار گرفته و فلسفه ارسال رسل را برقراری قسط توسط مردم ذکر کرده است و این مشارکت مردمی با تبعیت از خدا و رسول و اولیای امور منافاتی ندارد; زیرا این تبعیت در جهت تمکین دین خدا در زمین است.

مهاجرانی:

سه نکته مهم را در زمینه توسعه ذکر می کنیم: نکته اول در مورد نگاهی است که اسلام به انسان دارد. نظر مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر آیه 14 سوره مؤمنون در این مورد است که چرا خداوند پس از ذکر مراحل آفرینش انسان فرمود:

«فتبارک الله احسن الخالقین »؟

مگر آفریننده ای جز خدا وجود دارد؟ استنباط علامه طباطبایی این است که بله، انسان هم آفریننده است; یعنی انسان خلاقیت دارد. یکی از دستاوردهای خلاقیت انسان، توسعه است. مبانی آفرینندگی انسان دانش و دانایی است و مقصودم دانش و دانایی منفک از دین نیست.

وقتی حضرت علی علیه السلام می فرماید: «پیامبران آمدند که گنجینه خرد گمشده انسان را به او نشان بدهند.»

طبیعی است خرد متعارض با دین و ایمان موردنظر حضرت نیست و این جزء افتخارات ماست که در نخستین و معتبرترین کتاب فقهی ما، یعنی کافی (شیخ کلینی) بحث عقل و جهل را در مقطعی مطرح کرده (نیمه اول قرن چهاردهم میلادی) که مبحث عقل در دنیا مورد توجه جدی نبوده است. این دو بعد، یعنی دانش و دانایی، امروز هم به عنوان مبانی اصلی توسعه مورد توجه هستند. نکته دوم اینکه توسعه به مفهوم امروزین یک مقوله عصری است با مختصاتی که مطرح شده است و این گونه نیست که هیچ تعارضی در بین نظریه پردازان توسعه وجود نداشته باشد. وقتی که قرار است نسبت بین دین و توسعه را شناسایی کنیم، نمی توانیم توسعه را هم اندازه دین و اصول در دین بگیریم و بعد ببینیم آیا با هم همخوان هستند یا خیر. به هر حال اجمال نکته دوم این است که ما نبایستی برخی نظریات توسعه را اصیل بگیریم و بعد اگر در معارف دینی خودمان نکاتی را در ارتباط با توسعه پیدا نکردیم، گمان کنیم که در دین یک کاستی وجود دارد. نکته سوم اینکه مهمترین بحث در بحث توسعه سیاسی و نسبت آن با اندیشه دینی، حقوق ملت و بحث مشارکت سیاسی مردم است. سخن این است که در بحث توسعه نبایستی حتما جستجو کنیم دین چه مواردی را مشخص کرده است; بلکه اگر دین مواردی را توصیه نکرده، ولی مغایر با دین نیست آن موارد را می توانیم قبول کنیم. توجه به مساله بیعت و شورا و دوران حاکمیت پیامبر به ما کمک می کند که دقیقا این بعد (توسعه) را ببینیم. پیامبر اسلام موفق شد مردم شبه جزیره عربستان را با آن مختصاتش به جامعه تبدیل کند که ملت و دولت در آن شکل گرفت و بعدها هم تمدن ساز شد که این تمدن سازی اسلام، نشان دهنده یک دین پرظرفیت است برای تمدن سازی، زیرا معمولا تمدن موقعی در جامعه شکل می گیرد که مبانی توسعه در آن جامعه شکل گرفته باشد.

مصباحی:

از نظر اسلام خلقت براساس عدل است; همچنین جزا و پاداش در قیامت به عدالت است و نیز در مقام تشریح چنان که از استاد شهید مطهری نقل شده است، عدل بنابر نظر عدلیه (اعم از امامیه و معتزله) در سلسله علل احکام است; یعنی احکام شرع ما مبتنی بر عدل است. در مقام تزاحم بین ملاکها که در وقت اجرای احکام پیش می آید، آنجا باید خرد را به کار برد تا تشخیص دهد مقتضای عدل چیست.

اگر پرسیده شود آیا عدل در عرض سایر مسائل یا فوق آنهاست، با توجه به تاکید اسلام بر عدل (خدا می فرماید: ارسال رسولان به خاطر پیاده شدن قسط است یا می فرماید خدا به عدل و احسان امر می کند)، ما آن را فوق سایر مسائل می دانیم; یعنی میزان، عدالت است و بعضی اخبار ناسازگار با عدل را با توجه به این ملاک باید باطل بدانیم. همچنین در تعارض توسعه و عدالت، حق تقدم با عدالت است و اگر کسی بگوید غرب بعد از توسعه به عدالت رسیده است عرض می کنم نه پیشینه غرب عدالت است و نه امروز دغدغه عدالت دارد. اشاره کردند در توسعه سیاسی نباید جستجو کنیم چیزی حتما مطابق با شرع است یا نه; بلکه عدم مخالفت با شرع کافی است; در حالی که این طور نیست. ما باید فحص کامل کنیم; بعد از یاس از پیدا کردن منبع یا نص یا ظاهر از شرع، می توانیم به آنچه که مخالف با نظام شریعت نیست عمل کنیم. اما مساله بیعت می تواند دو جور طرح شود: 1. بیعت منشا مشروعیت است; 2. بیعت مکمل مقبولیت است و قسم اول با تعالیم دین ناسازگار است. پیامبر برای نبوتش از کسی رای نگرفت و نیز امیرالمؤمنین که منشا حکومتش نص است برای اینکه تایید و یاری شوند از مردم بیعت می گرفتند. شورا نیز در اسلام در حقیقت مشورت است، نه تصمیم گیری جمعی. خدا به پیامبرش فرماید: «فاذا عزمت فتوکل علی الله » یعنی عزم با حاکم است. از امیرالمؤمنین پرسیدند: «چرا با ما مشورت نمی کنی؟» پاسخ فرمود: «آنجا که نصی از خدا یا پیامبر دارم، با کسی مشورت نمی کنم. آنجایی که امر به خودم واگذار شده است مشورت می کنم و در تصمیم گیری هم آنچه را خودم به آن رسیدم جمع بندی می کنم ».

حجاریان:

ما به تقدم عدالت قائل ایم، بخصوص در مورد شیعه که اصلا «عدلیه » نام گرفته اند. گفته اند عدالت پروری و توحید دو مفهوم علوی است. در اهمیت عدالت در اسلام موارد ذیل را ذکر می کنم: 1. خداوند در آیه «لقد ارسلنا رسلنا...» فلسفه ارسال رسولان را قیام مردم به قسط ذکر کرده اند که البته از این آیه بر می آید قسط اقامه کردنی است; یعنی این طور نیست که شما با در پیش گرفتن یک الگوی توسعه فکر کنید به عدالت می رسید. به نظر می آید ما برای اقامه قسط برنامه داشته باشیم. 2. خداوند عدل را بر احسان مقدم داشته و فرموده:

«ان الله یامر بالعدل والاحسان ».

3. در مقام تشریع، در روایات داریم: «العدل حیات الاحکام »; یعنی اگر نگاهمان در احکام به عدل نباشد، شاید احکام اماته باشد نه احکامی زنده و لذا عدل نوعی تقدم ذاتی بر بقیه احکام دارد. از این نمونه ها زیاد داریم که بخصوص در تشیع، در فقه ما به نوعی تقدم عدالت دلالت می کند. اما مشکلات از آنجا شروع می شود که می خواهیم این مفاهیم متعالی را به اصطلاح عملیاتی کنیم و به سیاستگزاری های جاری تبدیل کنیم. از باب نمونه ما می توانیم تحت عنوان عدالت، مفاهیم و موارد متعددی را بررسی کنیم. هایک می گوید: «عدالت یعنی تعادل در معاوضه و مبادله.» از نظر وی عدالت یعنی مبادله، یعنی تراضی طرفین; حال مبادله هر جوری بود اشکال ندارد و عادلانه است; اما عدالت در ذهن ما، بیشتر عدالت توزیعی است. خیال می کنیم که درآمد و ثروت را باید توزیع کرد. اصلا یا اینها مرزبندی دارد یا اینکه گفته می شود: «عدالت یعنی وضع شی ء فی موضعه »، این تعریف یونانی است که وارد معارف ما شده است که لازمه اش پذیرش نوعی سلسله مراتب اجتماعی است. حال اگر بچه کارگر کفاش درس خواند و ارتقاء اجتماعی پیدا کرد و به طبقه ای دیگر منتقل شد، عدالت به هم خورده است، یا اینکه گفته می شود: عدالت «اعطای کل ذی حق حقه » است. حالا اینکه صاحب حق کیست و چگونه کسی صاحب حق می شود، مسکوت است. ما به کدام یک از اینها عدالت می گوییم؟ باید روی تک تک اینها بحث کرد. مدرنیزاسیون یک الگوی توسعه پیشنهاد می کند. نومدرنیزاسیون یک الگوی توسعه مطرح می کند. وقتی ما داریم صحبت از توسعه می کنیم، باید الگوی آن را نیز مشخص کنیم و ابعادش را بگوییم و اگر بحث اسلامی می کنیم، پیش فرضهای کلامی مان را معلوم کنیم. مثلا مرحوم مطهری عدالت را در سلسله طولی احکام گرفتند; حال آیا پیش فرض کلامی مورد قبول همه فقهای ماست؟ پیش فرضهای کلامی فقهای ما با یکدیگر اختلاف دارد.

جنبش دانشجویی ایران مطالبات «ملی » دارد

هاشم آغاجری

بهار، 19/4/79

چکیده:

نویسنده این مقاله معتقد است که جنبش دانشجویی همواره از ویژگی هایی چون تحول خواهی، آرمان گرایی، گذرا و سیال بودن برخوردار بوده است، اما جنبش دانشجویی از جهت تولید تئوری و ایدئولوژی همواره وابسته به جنبش روشنفکری بود و در واقع نقش واسطه را میان نخبگان و روشنفکران با توده های مردم ایفا می کرده است، البته از نظر سیاسی گاه مستقل و تاثیرگذار بوده است. در دوم خرداد، جنبش دانشجویی بهترین رسانه ارتباطی میان رهبران و استراتژیستهای دوم خرداد با توده های مردم بود.

جنبش دانشویی به طور کلی دارای یک سلسله ویژگی هایی است که ناشی از صفات ویژه دانشجو است. چون دانشجویان هنوز وارد مناسبات تولیدی و طباقتی جامعه نشده اند و از سه منبع «قدرت »، «ثروت » و «منزلت » تقریبا دور هستند، لذا احساس محرومیت نسبی موجب می شود که معمولا قشر دانشجو خواهان تغییر و تحول باشد و تفکر محافظه کاری کمتر در میان دانشجویان جایی دارد; از این رو، رادیکالیزم و تحول خواهی، یکی از ویژگی های عام دانشجویان است. علاوه بر این، چون دانشجویان در سنین جوانی هستند و با واقعیتهای ملموس زندگی کمتر ارتباط دارند، لذا آرمان گرایی آنها بر واقع گرایی شان پیشی می گیرد. همچنین به دلیل اشتغال به تحصیل، جنبش دانشجویی یک جنبش محض پراتیک یا عمل گرا نیست; بلکه همیشه ضریبی از اندیشه و آگاهی نظری در آن وجود دارد.

در همه کشورها، جنبش دانشجویی بخشی از جنبش روشنفکری است و دانشجویان در واقع حد فاصل میان روشنفکران به معنی کلاسیک کلمه، با توده مردم هستند; ولی برخلاف روشنفکران که تقریبا در نوعی انزوای اجتماعی به سر می برند و ارتباطشان با توده مردم کمتر است، حامل ویژگی های گروهی و طبقاتی یا جنبشهای غیرروشنفکری هستند. جنبش دانشجویی یک جنبش طبقاتی نیست; بلکه بیشتر خصلت توده ای و پوپولیستی دارد; منتهی این پوپولیسم عمدتا به طبقات فرودست جامعه معطوف است.

ویژگی دیگر جنبش دانشجویی، گذرا و سیال بودن آن است. دانشجویی عمری کوتاه و موقتی دارد; لذا جنبش دانشجویی دائما در حال پوست انداختن و تغییر و تحول است. این نکته هرچند مانع تصلب جنبش دانشجویی می شود، ولی موجب می شود که کمتر فرصت یک استراتژی ثابت و برنامه ریزی مشخص را در درازمدت داشته باشد و لذا بیشتر شاهد حرکات زیگزاگی بوده ایم. در ضمن، معمولا در کشورهای جهان سومی، جنبشهای دانشجویی با جنبشهای ایدئولوژیکی پیوندی نزدیک برقرار می کنند و لذا در ایران هم همیشه جنبشهای دانشجویی به گونه ای حامل جنبشهای فکری و ایدئولوژیکی بوده اند.

اما ویژگی منحصر به فرد جنبش دانشجویی ایران، پیگیری مداوم آن است. جنبش دانشجویی ایران یکی از قدرتمندترین و پیگیرترین جنبشهای دانشجویی در سراسر جهان بوده است و اهدافی فراتر از اهداف صنفی یا اهداف خاص سیاسی را دنبال می کرده است و مبارزاتش معطوف به مبارزات ملی بوده است. به همین جهت، در جنبش دانشجویی ایران در یک مقطع، هژمونی ایدئولوژی های چپ و مارکسیستی یا ایدئولوژی های ناسیونالیستی و در عالی ترین سطوح مبارزه در ایران، ایدئولوژی های دینی و اسلامی را مشاهده می کنیم.

جنبش دانشجویی به دلیل خصلت جوان و سیال بودن، از حیث تولید ایدئولوژی و تئوری نمی تواند قائم بالذات باشد و بیشتر توزیع کننده و مصرف کننده است; یعنی همان ویژگی حد وسطبودن برای نخبگان و روشنفکران با توده مردم. البته از نظر سیاسی گاه مستقل بوده و حتی سازمانهای سیاسی را دچار نوعی عقب ماندگی و انفعال کرده است (مثل تسخیر لانه جاسوسی).

جنبش دانشجویی در مرحله نفی و تخریب، بیشتر امکان دوام و بقا پیدا می کند; ولی در مرحله نظام و سیستم سازی که در آن برخورد با مسائل نیازمند نگاهی عمیقتر و ارائه راه حلها و برنامه های سنجیده تری است، ادامه حرکت دانشجویی بدون ارتباط با دیگر جنبشهای فکری و سیاسی بیرون از دانشگاه سخت می شود.

در دوم خرداد، جنبش دانشجویی با تشکیلات نسبتا گسترده ای که در سراسر کشور داشت، بهترین رسانه ارتباطی میان رهبران جنبش دوم خرداد (برنامه ریزان و استراتژیستها) با توده های مردم بود. امروزه نیز عمده بار توسعه سیاسی و جنبش اصلاح طلبی و ایستادگی در مقابل نیروهای محافظه کار بر شانه های دو نهاد سنگینی می کند: یکی مطبوعات و ارباب جراید و دیگری جنبش دانشجویی.

تداوم جنبش اصلاح طلبی نیازمند تداوم جنبش دانشجویی است و به همین جهت بر تمام اصلاح طلبان و طرفداران جنبش دوم خرداد است که مساله جنبش دانشجویی را مساله خودشان بدانند و با تمام وجود از آن دفاع کنند.

اشاره

1. نویسنده در این مقاله منظور خویش را از «جنبش » بیان نکرده است; از این رو، با سلیقه خود، عنوان «جنبش دانشجویی » را تنها بر بخش خاصی از فعالیتهای سیاسی دانشجویی اطلاق کرده است. واقعیت این است که حرکت و تشکلهای دانشجویی در ایران، برخلاف پاره ای از کشورها، هرگز در یک چارچوب خاص قرار نگرفته و به یک نهضت یکپارچه تبدیل نشده است; بلکه بسته به تنوع اندیشه ها و سلیقه های دانشجویان، حرکتهای دانشجویی (سیاسی یا فرهنگی) نیز ناهمگون و گاه متضاد با یکدیگر بوده است; بنابراین تاکید نویسنده بر اینکه «جنبش دانشجویی همواره بخشی از جنبش روشنفکری بوده است » و اینکه «دانشجویان توزیع کننده و مصرف کننده تولیدات روشنفکری بوده اند»، چندان درست نمی نماید; مگر آنکه عنوان «روشنفکری » را چنان عام و کلی تعریف کنیم که شامل کلیه متفکران و صاحب نظران شود که در آن صورت، دیگر منظور و مدعای خاص ایشان را اثبات نمی کند.

البته جریان روشنفکری در ایران همواره در تلاش بوده است که از محافل دانشگاهی برای طرح و اشاعه دیدگاه های خود بهره جوید و به دلیل نزدیکی فرهنگ دانشگاه با اندیشه تجددگرایی (مدرنیته)، جریان روشنفکری جز در این گونه محافل معمولا پایگاه دیگری نیافته است; اما این سخن هرگز بدین معنا نیست که حرکتهای دانشجویی تنها در چارچوب جریانات وابسته به روشنفکری بوده است.

بار دیگر به همان نکته آغازین باز می گردیم و می پرسیم: آیا بر این فعالیتهای متنوع و ناهمگون سیاسی و فرهنگی می توان نام «جنبش » نهاد و به فرض که چنین باشد، آیا جنبش دانشجویی را می توان در چارچوب تنگ تفکر روشنفکری مصطلح، محدود و محصور نمود؟

2. از این نکته اساسی که بگذریم، پاره ای از ویژگی هایی که نویسنده برای دانشجویان و حرکتهای دانشجویی برشمرده است، اجمالا قابل قبول است. البته ایشان در تحلیل و تبیین این ویژگی ها صرفا به ریشه های اقتصادی و اجتماعی (و عمدتا به عوامل مادی و طبقاتی) توجه کرده است و از ریشه های فکری و فرهنگی آن بازمانده است. در این گفتگو حتی عنوان «دانشجو» و هویت فرهنگی آن بدرستی تبیین نشده است و بر نقش عواملی همچون نظام آموزشی دانشگاه و داده های اطلاعاتی آن بر نگرش و گرایشهای دانشجویی، انتظارات اجتماعی از دانشجو، برداشت دانشجویان از کارکرد خود در جامعه، بیم و امیدهای آنان نسبت به آینده و... در حرکتهای جمعی دانشجویان، درنگ لازم صورت نگرفته است. همچنین جا دارد در مورد خصلتهای خاص جوانی (روحی، رفتاری و ذهنی) و نیازهای طبیعی و آرمانهای پاک و نداشتن آگاهی های لازم، بویژه در سنینی که مقارن با اولین سالهای تحصیل دانشگاهی است، تحقیق شود تا معلوم گردد این شرایط تا چه حد در فعالیتهای جمعی دانشجویی مؤثر می باشد.

3. چنان که گفته شد، نویسنده محترم در یک چارچوب مادی و طبقاتی به تحلیل جریانات دانشجویی پرداخته است، ولی در همین چارچوب نیز سخن ایشان خالی از تعارض نیست; زیرا از یک سو برای تبیین خصلت «رادیکالیزم » دانشجویان به دوری آنان از مناسبات طبقاتی استناد می جوید و همزمان برای تبیین خصلت «اجتماعی بودن »، آنها را حامل ویژگی های گروهی و طبقاتی می شمارد. این تعارض از آنجا ناشی می شود که نویسنده ریشه هر دو خصوصیت را در عوامل اقتصادی محدود کرده است.

4. نویسنده محترم به درستی به انزوای اجتماعی روشنفکران در تاریخ معاصر اشاره می کند ولی توضیح نمی دهد که این انزوا و دوری از توده های مردم دقیقا ریشه در اخلاق و خصلتهای روشنفکری دارد. در این خصوص جاداشت به جای تحلیل اقتصادی و طبقاتی، بر این نکته تاکید می شد که پایگاه فرهنگی و خاستگاه اجتماعی روشنفکران ما از آن رو که با فرهنگ اسلامی - ملی مردم فاصله داشته است، این همدلی و همزبانی هیچگاه رخ نداده است.

5. درست است که جنبش دانشجویی بیشتر در دوران نهضت و تخریب فعال است و در مرحله سازندگی و حفظ دستاوردهای نهضت از نظام سازی و ارائه برنامه عاجز است، اما باید جستجو کرد که آیا این خصلت از عوارض ذاتی حرکتهای دانشجویی است یا ریشه در خصلتهای دانشگاهی در جهان سوم دارد. به نظر می رسد که دانشگاه و دانش پژوهان به دلیل خصلت خاص علمی و فرهنگی شان باید نقش فعالتری در عرصه نوسازی و برنامه ریزی داشته باشند ولی به دلایل بسیار و از آن جمله ویژگی و ساختار فکری محافل روشنفکری، فضای فعالیتهای دانشجویی بیشتر هیجان زا، گذرا و به دور از رسالتهای اصلی دانشگاهی باقی مانده است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان