چکیده
میزگردی با نام مفهوم شناسی دکترین مهدویت با حضور چند تن از اساتید حوزه و دانشگاه تشکیل گردید که در آن، موضوع مهم دکترین مهدویت بازخوانی شد. هر یک از اساتید، به گوشهای از مسئله اشاره کردند و به تفسیر و تبیین بیشتر موضوع پرداختند.
در این هم اندیشی، به پرسش هایی مانند معنای لغوی و اصطلاحی دکترین مهدویت و نقش و موقعیت آن در میان دیگر دکترین ها و نظریه های کلامی و سیاسی و شیوه راهبردی کردن مسئله، پاسخ داده شد و نیز به تفاوت دکترین با برخی اصطلاحات دیگر هم چون مکتب، گفتمان و... اشاره گردید، و در مجموع، آشنایی بیشتری درباره این موضوع به دست آمد.
دکتر علی رضا صدرا دارای دکترای فلسفه سیاسی و استاد یار علوم سیاسی دانشگاه تهران، محقق و پژوهش گر عرصه مهدویت که دارای مقالات و آثار متعددی در این زمینه است.
حجت الاسلام و المسلمین محمد صابر جعفری، دانش آموختة حوزه علمیة قم، نویسنده و پژوهش گر در زمینه مهدویت، فارغ التحصیل رشتة تخصصی کلام (موسسة امام صادق(ص))، که معاون پژوهشی مرکز تخصصی مهدویت و عضو هیئت تحریریة فصل نامة علمی ـ تخصصی انتظار است.
دکتر سید رضی موسوی گیلانی از دانش آموختگان حوزه علمیه قم و دانشگاه در زمینه فلسفه غرب و فلسفه هنر و عضو هیئت علمی دانشگاه است که در زمینه مهدویت، دارای مقالات و آثاری است و هم اکنون در زمینه مهدویت به تدریس و پژوهش اشتغال دارد.
پورسید آقایی: بسم الله الرحمن الرحیم. السلام علی المهدی وعلی آبائه، السلام علی سبیل الله الذی من سلک غیره هلک. با سلام و صلوات بر یگانه منجی عالم بشریت و رهایی بخش همه انسان ها از ظلم ها و سیاهی ها. سلام بر تنها راه! از این که عزیزان و سروران، دعوت ما را پذیرفتند و قبول زحمت کردند، بسیار متشکرم. امیدوارم که در این فرصت محدود، بتوانیم گامی در جهت تبیین دکترین مهدویت و ارتقای بیشتر مباحث مهدویت برداریم. همان طور که مستحضرید، مباحث مهدویت، متأسفانه، آن گونه که لازم است، عمیق و کاربردی مطرح نمی شود، بلکه بیشتر در سخنرانی های عمومی، بی رمق و در سطح چند خواب و تشرف برگزار می شود. از این رو، رسالت خود را در مجلهای که عهده دار مباحث مهدویت و آموزه های بالندة آن است، در این دیدیم که مباحث و معارف مهدوی را در جایگاه شایسته خود ، به عنوان یک دکترین جهانی و دکترین نظام جمهوری اسلامی، مطرح کنیم. چون به هر حال، ما معتقدیم که مهدویت و معارف بلند و آموزه های بالندة آن توان تأثیر گذاری و نظریه پردازی در عرصه های مختلف حیات بشری را دارد. به نظر می رسد اگر بخواهیم از آموزة مهدویت در این سطح و گستره استفاده کنیم و آن را در عرصه نظریه پردازی به کار بگیریم، اصطلاح دکترین اصطلاح مناسبی باشد. به خصوص این که دکترین تنها یک نظریه انتزاعی نیست، بلکه نظریه ای است که جنبة راهبردی و عملی هم در آن لحاظ شده است.
برای شروع بحث و استفاده از نظرات اساتید و دانش وران محترم، سؤال اول در مورد تعریف دکترین و چیستی آن است، و این که اصولاً با این اصطلاح موافق هستند یا نه؟ قبل از پاسخ عزیزان این نکته را اضافه کنم که با توجه به محدودیت وقت و آشنایی برخی دوستان با نظرات من در مورد این موضوع، تلاش می کنم که در بحث کمتر شرکت کنم و فقط سمت وسوی آن را حفظ کنم. امیدوارم در این فرصت محدود بتوانیم به جمع بندی مطلوبی برسیم.
دکتر صدرا: عنوان دکترین مهدویت به عنوان طرحی الهی و توسط خداوند متعال و از ناحیه او، اشکالی ندارد. ولی من با به کارگیری دکترین مهدویت از طرف خودمان، موافق نیستم، زیرا ما موضوع مهدویت و حاکمیت جهانی او را به وجود نیاورده ایم و ترسیم نکرده ایم. خداوند، از آغاز آفرینش، یک طرح عملیاتی داشته است و مهدویت را هم او مطرح کرده است.
دکترین، در حقیقت، ترسیم یک طرح در ذهن است. مسئله مهدویت، زاییده ذهن ما نیست، بلکه ما آن را ترویج می دهیم.
از طرف دیگر، دکترین چیزی است که امکان تحقق و عدم امکان تحقق آن، محتمل است، ولی حکومت مهدوی، حتماً روزی محقق خواهد شد. دکترین مهدویت در عین حال به عنوان استراتژی، طرح جامع و سازکار و نیز سیاست راهبردی و برنامه عملیاتی انتظار و آمادگی ظهور و تحقق مهدویت و نظریه و نظام سیاسی و جهان نهایی مهدوی، از ناحیه منتظران و توسط آنها، مانعی ندارد.
دکتر موسوی: به نظر می رسد، می توان فضای مهدویت را از دو منظر بررسی کرد: یکی از منظر زمینه سازی برای جامعه مهدویت که شامل زمان ظهور و قبل از ظهور می شود و دیگری از منظر ارائه راهبردهای عملی در اجتماع. شاید بتوان گفت که در نگرش کلان به مهدویت، ما ایجاد کننده، نیستیم، بلکه آن، یک برنامه الهی است، اما در موضوعات خُرد مهدویت، ناچار باید اموری را تنظیم کنیم و تئوری ارائه دهیم که اسمش را عملاً دکترین می گذارند. بنابراین، ما برای زمینه سازی فکری و فرهنگیِ ظهور، عملاً ناچار به ارائه دکترین می شویم، مثل دکترین های خردی که در کنار دکترین های کلان وجود دارد.
بحث دیگری که در این جا مطرح می شود، نگاه ما به جامعه مهدوی است، یعنی برای اصلاح جامعه ای که الان در آن حضور داریم و معلوم نیست تا کی تبدیل به جامعه ظهور می شود، نگاهمان باید به جامعه مهدوی باشد و طبق آن، خودمان را اصلاح کنیم. مثلاً باید بپرسیم: فضای فرهنگی مان را باید چگونه براساس دیدگاه مهدویت تنظیم کنیم؟ بنابراین، اگر ما این طور نگاهی داشته باشیم، عملاً وارد موضوع دکترین سازی می شویم.
من درباره گفته های دکتر صدرا باید به نکته ای اشاره کنم. نخست باید واژة دکترین را از لحاظ لغوی بررسی کنیم و سپس درباره کاربرد این اصطلاح قضاوت و داوری کنیم. با مراجعه به بیشتر فرهنگ های لغت، حتی فرهنگ هایی مثل و بستر، آکسفورد و دائرةالمعارف ادیان، معانی مختلفی را برای دکترین می یابیم؛ از جمله آن که به آموزه، اعتقاد به یک حقیقت نظری، فلسفه و مکتب فکری اشاره شده است، هم چنیندکترین را به معنای فلسفه هم به کار بردهاند؛ و وقتی میگوییم:
دکترین مهدویت، یعنی فلسفة مهدویت. معنای دیگر آن، مکتب فکری(School of Thouht) است و دکترین مهدویت به معنای مکتب فکری مهدویت است.
سومین معنایی که برای دکترین شده است، ایسم به معنای گرایش است که بر طبق آن منظور از دکترین مهدویت، مهدویت گرایی است.
ما می توانیم لفظ دکترین را در هر سه این معانی استفاده کنیم. علاوه بر این که به نظر می رسد، آن چه بیشتر به معنای آموزه به کار می رود، معنای لغوی دکترین است منتها این واژه، در اصطلاح شناسی یا در معانی ضمنی، معانی دیگری به خودش گرفته است. مثلاً دکترین در ادبیات سیاسی که در فرهنگ ژورنالیستی، متعارف ترین معنای استعمال شدة دکترین است به معنای تئوری سیاسی است، و یا در کاربرد ما از اصطلاح دکترین مهدویت منظور نظریهای است که مبتنی بر مؤلفه مهدویت باشد.
دکتر صدرا: این که مبنای عمل در سیاست باشد، یعنی اتصال آن به سیاست، درست نیست. مقصود، این است که راهنمای عمل در گزینة سیاست باشد.
دکتر موسوی: اشکال ندارد!
جعفری: ناخودآگاه، درگیر این واژه می شوید، و لو اسمش را به زبان نیاورید؛ چون، در جامعه پیش از ظهور یا بعد از ظهور، با آن سر و کار دارید.
دکتر موسوی: دو نکته در این جا ست: یا مثل ترومن، این دکترین را فقط در فضای سیاست به کار ببریم، یا این که دکترین را به عنوان یک آموزه دینی به کار ببریم که سیاست هم جزئی از آن است. تعریف نخست، مورد توجه نیست و تنها معنای دوم مد نظر ما ست.
به نظر می رسد که حداقل، دغدغه دوستان، این نیست که ما تنها این دو معنا را به کار ببریم، بلکه معنای دیگری از دکترین شده است و در ادیان و مذاهب دیگر هم وجود دارد که بیشتر مورد توجه ما ست و با آموزه های دینی ما بیشتر سازگار است. مثلاً دکترین در مسیحیت، به معنای دوم است و در دائر? المعارف کاتولیک آمده است. در مسیحیت، وقتی توماس آکوئیناس کلمة دکترینِ را به کار می برد، به همین معنا به کار می برد. این که دکترین را آموزه ای می داند که رستگاری را برای پیروانش می تواند به ارمغان بیاورد، آن را به معنای شرع مقدس به کار می برد.
در مسیحیت، دکترین را به معنای تعالیم مذهبی شفاهی و تبشیرهای انجیل به کار می برند یا یهودیان دکترین را به معنای تعلیمات تورات به کار می برند.
از دیگر مواردی که لفظ دکترین در آن استفاده شده، آموزه مای است که خیلی به مفهوم فن نزدیک است و از آن به دکترین مای تعبیر شده است.
بنابراین، از آن جا که ما برای اوّلین بار دکترین را برای مهدویت به کار می بریم و جعل اصطلاح می کنیم، این سؤال پیش می آید که: آیا این استفاده، از جهت ادبی و اصطلاح شناسی، درست است یا نه؟
در جواب باید گفت، با توجه به این که لفظ دکترین به معنای فلسفه و گرایش است، هیچ اشکال ندارد که این اصطلاح را در ادبیات و فرهنگ خودمان، برای مهدویت استفاده کنیم.
پرسش دومی که مطرح می شود، این است که: پس از جعل اصطلاح، چه معنا و مفهومی از دکترین مهدویت قصد می شود؟ چه چیزی را می خواهیم ادا بکنیم؟ آیا مهدویت به مثابه دکترین ترومن (سیاسی) است، یا به معنای آموزه کلامی؟
به نظر می رسد که با توجه به این که مهدویت یک باور کلامی است، بنابراین می توانیم آن را به عنوان یک مبنای کلامی و نه صرفاً سیاسی، استفاده کنیم.
البته لازم است در این جا این پرسش را مطرح کنم که: آیا دکترین مهدویت به جهت این که برآمده از علوم دینی ماست، نمی تواند جنبه راهبردی داشته باشد؟ آیا فقط باید مفسرانه به آن نگاه کنیم یا این که می توانیم آن را به عنوان یک نظریه ای که می تواند حتّی جنبه های استراتژیک و راهبردی هم داشته باشد، مورد توجه قراردهیم؟ باید گفت که دکترین، در مسائل مذهبی، صرفاً یک تئوری نظری و انتزاعی نیست، بلکه جنبه های راهبردی و عملی هم در آن لحاظ شده است.
دکتر صدرا: البته تفاوتش با تئوری، در همین است.
دکتر موسوی: دقیقاً، فرق آن دو، در جنبه راهبردی و عملی اش است. به علاوه این که ما می خواهیم فعلاً از مهدویت در عصر غیبت استفاده کنیم، نه در عصر ظهور. خیلی از مشکلاتی که الان داریم، نیازمند مدل هایی است که در حوزه های متفاوت بتواند پرسش های ما را پاسخ دهد. الان بحثی در نسبت میان سنت و مدرنیته وجود دارد و فردی مثل هابرماس، مشکلات مدرنیته را میبیند و میگوید وقتی پروژه مدرنیته به کمال رسید، مشکل حل می شود، یا پست مدرن ها، در حال حاضر، تئوری دیگری بر اساس وحدت گریزی، کثرت اندیشی، فرار از روایت های کلان، تنوع اندیشی و امثال آن مطرح می کنند یا سنت گرایانی مانند شوان و رنه گنُون و …، در نقد مدرنیته به سمت حکمت خالده رفته اند. حال، آیا ما نمی توانیم مهدویت را به مثابه یک نظریه در عصر قبل از ظهور به عنوان دکترین مطرح کنیم؟ چه اشکالی دارد که ما از پتانسیل و توانایی که در مهدویت هست، قبل از ظهور، دکترین بسازیم؟
یا به عنوان مثال دیگر، روشن فکران داخلی ما، در حوزه دین شناختی، یک مدلی به نام معنویت را مطرح کرده اند و گفتهاند، مدلی را در دین گرایی عصر مدرن، تحت عنوان معنویت، حتی جای گزین فهم سنتی از دین، مطرح کنیم.
در واقع، این مسئله، خیلی دامنة وسیعی دارد. مثلاً چند سال پیش، یکی از روشن فکران ما این بحث را مطرح کرد که با توجّه به تحقق مدیریت علمی و وجود نظم و قانون در اجتماع، آیا می توان برای دین هنوز کارکرد اجتماعی قائل شد؟ مثلاً وقتی ژاپن که در نظم اجتماعی و اخلاق اجتماعی توانست به یک حد ایده آل برسد، بعضی گفتند: آیا دین، کارکرد خودش را در حوزه اجتماع از دست نداده است؟ آیا با وجود مدیریت علمی، هنوز نیازی به دین داریم؟ این حرف ها، مثل همان حرفی است که ماکس وبر زد و گفت با رشد عقلانیت، ما از دین، اسطوره زدایی می کنیم. حالا در این موضع، آیا ما واقعاً نمی توانیم از مهدویت، در حوزه سیاست، حکومت و دیگر عرصهها نظریه پردازی کنیم، به طوری که کارایی داشته باشد؟ به نظر می رسد این توانایی در بحث مهدویت وجود دارد.
دکتر صدرا: بحث ما، بسیار دقیق است و من، واقعاً، روی مسئلة دکترین کار نکرده ام، ولی قبلاً مسئله تئوری را بررسی کرده ام. قبلاً، تئوری ها را به عنوان فرضیه و مساوی با آن می گرفتند و وقتی قانون، مساوی تئوری شد، آن را قانون می دانستند، اما الان تئوری را بیشتر به شکل یک طرح نظری می دانند و به آن آموزه و آموزش و دانش و مانند آن می گویند، چون متوجه شدند که آن، یک بُعد عملیاتی دارد. دکترین را به حکمت نظری و حکمت عملی تقسیم کردند و آن را بیشتر به جنبة اندیشة عملیاتی اختصاص دادند.
البته، اینها را به نوعی می توان جمع بندی کرد یعنی آخرین نظریاتی که وارد این فرضیه میشود، بحث مهدویت است. بشر، الان، به بحرانِ تا حد بن بست رسیده است و ما نباید بشر را مأیوس کنیم، بلکه باید دروازه ای را فرا روی بشر باز کنیم تا به آیندة خود امیدوار شود.
امروزه، یک نوع تفکری به نام تفکر فعال و پوی وجود دارد که من نیز روی همین مسئله تأکید می کنم. همة ما قبول داریم که اصل مهدویت، یک جریان فرا تاریخی و الهی است. خداوند، در نظام خلقتش، حکمتش را هم تداعی کرده و تحقق نهایی هم با اوست. وقتی از معصوم هم در این باره می پرسیدند، می فرمود: ما هم زمانش را نمی دانیم و این، جزء علم الهی است، اما وظیفه ما، در حال حاضر، تبیین درست این مسئله است. از وقتی که حضرت آدم می خواست وصیت بکند، می گفت: منتظر باشید که او سرانجام خواهد آمد.. پس از آن، پیامبران و اولیا نیز یک به یک آمدند و چنین امیدی را به جامعه تزریق کردند، لکن باید به شکل کامل تر و روشنتری تبیین شود.
به طوری که دوستان اشاره فرمودند، حتی نظام اقتصادی آن را هم می توان ترسیم کرد، یا این که حکومتش چه طوری اداره می شود؛ سیرة معصومان(، هم تبیین این قضیه بوده است. در این جا، باید به این نکته هم اشاره کنیم که باید آینده پژوه باشیم و آیندة خود را مورد بررسی و پژوهش قرار دهیم، یعنی این که جریان ها را بدانیم و بعد حرکت کنیم. البته ما نمی توانیم پیشگویی کنیم و باید از پیشوا کمک بگیریم و اولیا نیز می آمدند و از طریق علم الهی خبر می دادند.
به هر حال، آینده پژوهی، ما را به سمت خود میکشاند. غایت پژوهی غیر از آینده پژوهی است؛ به عنوان تکملة آن مفید است. آینده پژوهی یا تحلیل آینده به معنای پیش بینی آینده به ویژه در چهار چوب یک فلسفه تاریخ است. حال این که غایت پژوهی، برای تحلیل ظرفیتها و شرایط، صورت پذیرفته و به معنای پیش گویی نهایت آینده یا آینده نهایی، به ویژه در چهار چوب یک مکتب است. معصومان هم آمدند تا آینده را تبیین کنند. این گونه مسائل، نیازمند تبیین عقلی و علمی است. البته کار اصلی ما، تفسیر است و نه تبیین؛ چون غیرمعصوم، قدرت تبیین آینده را ندارد و ما نمی توانیم الان تشخیص بدهیم که در زمان ظهور حضرت، چه می شود، اما می توانیم با توجه به مجموعه اطلاعات خودمان، گزارشی به جهانیان ارائه بدهیم.
جعفری: به نکتة خوبی اشاره فرمودید! ما می توانیم با توجه به اطلاعاتمان این مسئله را در حد خودمان تحلیل و تجزیه کنیم. مثلاً ما فهمیده ایم که دو نوع نظام وجود دارد: نظام سوسیالیستی و نظام لیبرالیستی. حالا سؤالات ما در مورد همین است، و سؤال سوم نداریم. قطعاً، صد سال پیش، این سؤالات مورد مبتلا نبود. ما از این دریای بی کران می خواهیم برداشت کنیم، اما این، برداشت ماست، نه برداشت معصوم؛ چون، معصوم، نسبت به این مسائل، آگاهی کامل دارد، ولی ما علم و آگاهی نداریم، بلکه برداشتی است که می توان به عنوان فرضیه از قدر متقین دین برداشت نمود. ما در حقیقت، ترویج تئوری و دکترین نمی کنیم، بلکه این فرایند، ویژگی هایی دارد که بدان ها اشاره می کنیم. ما می دانیم که مهدی می آید و آمدنش، حتمی است، اما جبری نیست؛ چون بین ضرورت و جبر، تفاوت وجود دارد. اگر چیزی ضرورت پیدا کند علاوه بر آن، انسان ها نیز باید بخواهند و وقتی خواستند، دقیقاً آن را جذب می کنند. مثلاً، وقتی درخت سبز شد، باران را به خودش جذب می کند. حال که باید این مسئله انجام بگیرد، بحث انتظار مطرح می شود، یعنی آمادگی فعال، پویا، سازنده، مثبت، مؤثر، انقلابی که زمینه سازی کند، نه مهدی گری و مهدی گریزی. لازمة آن هم ترویج است. ترویج هم دو کار می کند: یکی بستر سازی و دیگری تعجیل در ظهور حجت.
دکتر موسوی: یکی از سؤال هایی که بعضی از مواقع ذهنم را متوجه خود می کند، این است که آیا واقعاً بحث مهدویت، به عنوان یک پیش گویی دینی، مبتنی بر جبر تاریخ است؟ آیا اعتقاد به مهدویت ـ که مبتنی بر این پیش فرض است ـ اختیار را از ما سلب می کند یا این که اختیار انسان ها در جوامع انسانی اثر دارد؟.
به نظر می رسد که اصل مهدویت، یک امر حتمی و قطعی الوقوع است و اگر تنها یک روز از عالم مانده باشد، خداوند، آن روز را طولانی می کند تا حضرت ظهور کند، ولی تسریع در مهدویت، امر اختیاری و مبتنی بر اراده انسان هاست. انسان ها می توانند در حکومت مهدوی سهم داشته باشند، کما این که قرار بود حضرت موسی سال ها از قوم خودش غایب باشد، اما دعا و نیایش مردم این را کاهش داد. ارادة انسان ها می تواند تسریع بخش مهدویت باشد و اگر اصل مهدویت، یک مفروض کلامی هم باشد، تسریع در مهدویت، یک امر اختیاری است.
اجازه بدهید به مسئلة مهدویت، صرفاً نگاه کلامی نداشته باشیم و نگوییم که قرآن و روایات مهدویت را پیش بینی و ثابت کرده اند، بلکه آن را از جنبة عقلانی و خرد ورزی هم بررسی کنیم. اگر حتی نگاه برون دینی هم داشته باشیم و مفروض بگیریم که ادیان بحث منجی را مطرح نکرده باشند، باز هم خردورزی، ما را به این نکته می رساند که حقیقت از باطل بهتر است و وحدت بهتر از کثرت است. بنابراین، اگر از این زاویه هم نگاه کنیم، به نظر می رسد باز هم حوزه اختیار و اراده انسانها اعتبار دارد. مالرو در قرن پیش گفت، در قرن بیست و یکم، جهان به جهت این نَفْسِ ابلیس زده، یا از بین می رود و یا جهان دینی خواهد شد. البته، ما چون داریم بر اساس یک پیش فرض دینی سخن می گوییم، شاید خیلی راحتتر بتوانیم سخن بگوییم، چون قبلاً، در دین، پیش گویی شده است، در حالی که اگر این پیش فرض را هم برداریم و از دیدگاه عقلانی بررسی کنیم، باز هم به این نقطه می رسیم که به تعبیر بعضی از اندیش مندان تنها یک انسانی فرا زمینی می تواند ما را به این وحدت جهانی برساند.
به هر حال، اگر مهدویت را چه به عنوان یک تئوری کلامی و چه به عنوان یک تئوری غیر کلامی، طرح کنیم، در هر دو حوزه، قابلیت دکترین شدن را دارد.
جعفری: اگر بخواهیم دکترین را از یک منظر کلامی، یا منطق فراتر از کلامی و یا غیر کلامی نگاه کنیم، شاید فایدة چندانی در تعریف آن برای ما نداشته باشد، چون دامنه اش خیلی محدود است، اما اگر ما فراتر از این نگاه کنیم، گسترة کار فراتر از این می شود و با مردم غیر دینی هم یک زبان مشترکی پیدا می کنیم. اگر تنها بخواهیم از منظر کلامی، مهدویت را بررسی کنیم، زبان گفت وگویمان محدود می شود.
دکتر صدرا: اگر زبان کلامی با استدلال عقلی همراه باشد، به یک زبان خاصی محدود نمی شود.
دکتر موسوی: حرف آقای جعفری، بر یک استدلال فلسفی و برون دینی ناظر است و هیچ اشکالی ندارد. ما در بحث کلامی و سنّتی خود، بحث نیاز به وحی و رسولان را به عنوان مبحث نبوت عامه با استدلال ثابت کرده ایم، نه این که چون متون مقدس گفته اند، ما هم می گوییم. بلکه در هر دو صورت، می توانیم این مسئله را مطرح کنیم. از مدینة فاضله افلاطون تا آگوستین و فارابی، همه، در مورد یک جامعة ایده آل بحث کرده اند، اما هیچ کدام با توجه به مدل های دینی، این بحث را مطرح نکرده اند. ما می توانیم بحث مهدویت را در حوزة کلام با عنوان مهدویت و در حوزة غیرکلام با عنوان مصلح جهانی یا منجی مطرح کنیم و در دین پژوهی تحت عنوان مهدی گرایی و منجی گرایی و یا مفهوم نجات سخن بگوییم. اصلاً، اگر شما به یک دین خاصی هم وفادار نباشید، به این باور می رسید که ناگزیر اصلاحات عمومی عالََم، نیازمند به یک انسان آسمانی است.
پورسیدآقایی: علی رغم صحبت های زیادی که شد، هنوز یک تعریف جامعی از دکترین مهدویت نشده است.
دکتر صدرا: دکترین مهدویت، یک نظریه ای است که با تکیه بر آیات و روایات تنظیم شده است، یعنی ما در فرهنگ دینی، مهدویت داریم، نه دکترین مهدویت. اگر یکی از من بپرسد: مهدویت را تو ساختی؟ می گویم: نه! در منابع اسلامی آینده مهدویت آمده و حتی شرایط آن هم ذکر شده است، مهدویت در سنت دینی ما هست و در جریان است، چه من به آن معتقد باشم و چه نباشم، منتها وقتی می گویم: دکترین مهدویت، یعنی می خواهم از مهدویت یک لباسی به قامت عصر غیبت بسازم و این را پاسخ بدهم که در عصر غیبت، از مهدویت شناخت انسان و امید به آیندة چه استفاده ای می توان کرد؟ پس دکترین مهدویت، یک تئوری راهبردی است که تئوریزه می شود.
پورسیدآقایی: البته دربارة مهدویت هم به ما دستور داده شده که نگاهی کاربردی داشته باشیم. مثلاً وقتی در روایت گفته می شود: یخرج ناس من المشرق فیوطئون للمهدی سلطانه یعنی باید نگاه کاربردی به مهدویت داشته باشیم.
به نظر میرسد، میتوان بر اساس همین روایت و برخی روایات دیگر نظیر آن، تنوری ام القری بودن ایران را برای زمینه سازی ظهور در عصر غیبت مطرح کرد.
ام القری بودن ایران لوازم خاصی میطلبد که فعلاً در مقام آن نیستم و خود فرصت دیگری می طلبد.
دکتر صدرا: یعنی اگر ما فعالیتی کردیم، تحقق پیدا می کند، ولی اگر فعالیتی نکنیم، آن کار انجام نمی شود؟
دکتر موسوی: به قول شما، اصل مهدویت، دستور متون دینی است، ولی فرض بگیرید که ما الان به این نتیجه می رسیم که یک دانشگاه مهدویت یا دانشگاه مجازی بسازیم. در این صورت ارادة ما، در طرح مسئله مهدویت دخالت دارد. و در واقع این ما هستیم که میتوانیم از آموزه مهدویت، نظریهسازی کنیم و دکترین بسازیم.
دکتر صدرا: اگر از ما نمی خواستند، این کار را نمی کردیم.
دکتر موسوی: این دانشگاه مجازی را که از ما نخواستند.
دکتر صدرا: در زمان های مختلف، شیوه های ابراز مهدویت، فرق می کند.
دکتر موسوی: من هم می خواهم همین را عرض کنم.
دکتر صدرا: در این که این رسالت بر عهدة ماست، شکی نیست منتها باید با زبان های مختلف و مناسب با زمان، بیان کنیم و از تمام ابزارهای ممکن هم استفاده کنیم. اصلاً، آموزه بودن، یعنی کاربردی بودن و قابلیت داشتن در عرصه های مختلف اقتصاد و سیاست و تربیت و مانند آن. لذا اسم آن را دکترین می گذاریم و اصلاً خودش یک دستگاه و مکتب فکری است که نزد ما به دکترین مهدویت شناخته شده است.
دکتر موسوی: اتفاقاً تبدیل نمودن اصل مهدویت به یک بخش نامه، کار ماست.
دکتر صدرا: توضیح، کار ماست. تبیین، کار دین است یعنی حدود، تعریف مفاهیم و طرح مبانی مهدویت اعم از انتظار مثبت، پویا و سازنده و نظام نهایی و غایی مهدوی کار ویژه دین دین و اولیا و علمای دینی است، اما نظریه پردازی کار پیروان است.
دکتر موسوی: در واقع، اختیار ما، در مسئلة تبیین و ترویج مهدویت، دخالت دارد.
پورسیدآقایی: اگر انسان ها می خواستند، همان هزار سال پیش ظهور محقق می شد، چون و نراه قریب است. اگر همین الان هم قریب بدانیم و کارمان را انجام بدهیم، امام می آید. اگر ما زمینه ساز ظهور حضرت نباشیم، ظلم فراگیر، زمینه ساز ظهور خواهد شد. اگر ما دست روی دست بگذاریم، خود حضرت دست به کار است، ولی آن چه تکلیف ماست، این است که ما زمینه ساز ظهور باشیم.
باز هم از عزیزان درخواست می کنم که دکترین مهدویت را واضح و روشن، تعریف کنید!
دکتر موسوی: دکترین مهدویت، یک نظریة کلامی ـ اعتقادی و فراگیر است که می تواند در حوزه های متفاوت حکومت و انسان شناختی و جامعه شناختی، پیش از ظهور، مدل رفتاری و فکری ما باشد.
دکتر صدرا: به جای نظریه، آموزه بفرمایید چون دکترین، بعد از نظریه به عنوان تئوری نظری است.
دکتر موسوی: من فکر می کنم همان طور که اشاره کردم، مهدویت، یک راهبرد الهی است، از آغاز تاریخ تا پایان آن.
دکتر صدرا: چون دین اسلام به عنوان دین نهایی و جهانی است، لذا می خواهد انسان ها را وارد عرصه معنویت و انسانیت بکند. به همین جهت، اولیایی را به سوی بشر فرستاده و جانشین پیامبر اکرم( قرار داده است. به نظر میرسد که با مهدویت، انسان، وارد مقولة حقیقت انسانیت و انسانیت حقیقی، مدنی و معنوی خویش میشود. در این دنیا، حقیقتی وجود دارد که حاکمیت دارد، اما تحقق نهایی پیدا نکرده است، مثل حقیقت، حقانیت، ضرورت و مطلوبیت همگانی صلح و امنیت و عدالت و مانند اینها. مکتبهای مختلفی هم آمدند و می خواستند این حقایق را تحقق بخشند، اما نتوانستند. تنها، مکتب مدنی و متعالی اسلام، این حقایق و ارزشها را به صورت بنیادین، همه جانبه و فراگیر (یعنی هم شامل و هم مانع)، نظام مند و هدف مند طرح و تبیین نموده است و در این گستره مهدویت میتواند به چنین ارزش ها و آرمانهایی جامه عمل بپوشاند. از آن جا که تاریخ بشر علی رغم گسست و پیوست های ظاهری، حتی علی رغم فراز و فرودهای جدی و محتوایی از حیث بنیادین، سیر تکاملی دارد، این حقایق هم روزی به حد تکامل خود به تحقق خواهند رسید.
دکتر موسوی: آن، همان سیری است که بشر می خواهد به آن برسد. البته، این کار، لوازمی هم دارد.
دکتر صدرا: بشریت در حقیقت، با موج اول، وارد مدنیت شده که بیشتر ماهیت امنیتی نظامی داشته است. موج دوم، توسعة مادی، اقتصادی، صنعتی و فن آوری یا ابزاری و تکنولوژیک بشر بوده، و موج سوم، موج معنویتش است. مهدویت، یک جریانی است که بشر را به حد نهایی می رساند، هم از حیث ثبات، صلح و امنیت، هم از حیث عمران، رفاه و بهداشت و هم از حیث سیاسی، فرهنگی و نیز سازماندهی و مدیریت متعالی.
پورسیدآقایی: لازم است در تکمیل صحبت شما عرض کنم، این، نه تنها نگاه فلسفة تاریخ است، بلکه مهدویت، آموزه های متعددی هم دارد که هر کدام می تواند تحولی ایجاد کند. آن سلسله پیوندها و تاریخ پیوستی که در انتها به مهدویت می رسد، مورد پذیرش است، در حالی که مهدویت تنها این نیست و شامل شکل حکومت و رابطة ما با امام و بسیاری چیزهای دیگری نیز می شود.
دکتر صدرا: بله! اینها، خود به خود یک واقعیت و حقیقت شرعی و عرفی دارند. البته، باید عرفی سازی هم کرد تا ما بتوانیم نقش داشته باشیم و ترویج و رواج پیدا بکند. البته، ما هم جزء این جریان هستیم.
دکتر موسوی: قطعاً، یکی از حکمت های آن، همین است.
دکتر صدرا: عقل فطری و قلب ما هم به این مسئله گواهی می دهد. مثلاً، همة ما عدالت را دوست داریم، نظم را دوست داریم، ولی نمی توانیم آنها را کامل انجام دهیم. من، پنجاهمین سال گرد سازمان ملل، در مجمع عمومی آن جا بودم. همه، از صلح و امنیت جهانی، عدالت جهانی، توسعه و رفاه جهانی و وحدت جهانی و جهان واحد میگفتند. شما، حس می کردید که آنان هم به مهدی نیاز دارند! ولی همه با زبان بیزبانی میگفتند که ما نمی فهمیم که چگونه و نمیتوانیم! همه میگفتند که دنیا، به عدل و وحدت و نظام و نظم و امنیت و صلح و ثبات نیاز دارد. اما هم در تبیین علمی و از آن فراتر در تحقق علمی و عینی آنها و حتی در راهکارها و راهبردها یا سیاستها و سازکارهای مربوطه درماندهاند.
پورسیدآقایی: با همة این گفت و گوها، درخواست می کنم هر کدام از عزیزان، تعریف دقیق خود را از دکترین مهدویت بفرمایند.
دکتر صدرا: مهدویت، سیر هدایت، از ابتدای خلقت و خلافت آدم تا حد نهایی بشریت است. همان بازگشتی است که در دنیا صورت می گیرد، یعنی سیری وجود دارد.
پورسیدآقایی: این تعریف، یک بُعد از ابعاد دکترین مهدویت است، یعنی فقط از منظر فلسفة تاریخ به مهدویت نگاه کردن است. در حالی که مهدویت، آموزه های متعددی دارد که می تواند عرصه ها و ساحت های مختلف حیات فردی و اجتماعی را متحول کند.
به عنوان مثال، مسئلة حیّ و حاضر و ناظر بودن امام عصر (و یا کهف و پناه بودن آن حضرت و یا شور و امیدی که در انسان ها ایجاد می کند، و یا از اینها مهم تر، این که حکومت حضرت و سیره آن بزرگوار می تواند الگوی حکومت های دینی قبل از ظهور باشد، حتی در ایجاد انگیزه و قدرت روحی، توان مندی بی بدیلی دارد. هیچ آموزه ای این اندازه توان تأثیر گذاری در ابعاد مختلف حیات انسان را ندارد. در ایام دفاع مقدس به یاد دارید که رزمندگان ما وقتی می خواستند به جبهه بروند به عشق این که نایب امام دستور داده است، می رفتند. اصلاً، یکی از موتورهای محرک انقلاب اسلامی، همین بود که امام خمینی( را نایب امام زمان( می دانستند و گرنه این طور عاشقانه حاضر نبودند جانشان را فدا کنند؛ چه در آغاز انقلاب، چه در هشت سال دفاع مقدس، چه در بسیاری موارد دیگر.
دکتر صدرا: تمام حرکات، بر مبنای جاذبه و دافعه است، یعنی علاوه بر سوز حسینی، در جریان انقلاب، امیدی هم بود، و گرنه دچار مشکل می شدند. اهل سنت دچار همین مشکل است، زیرا امید ندارد.
پورسیدآقایی: اجازه بدهید یک خلاصه و جمع بندی داشته باشیم. بحث ما، دربارة بازکاوی مفهوم دکترین مهدویت بود. می خواستیم مفهوم دکترین مهدویت را بازشناسی کنیم.
مقصود از دکترین مهدویت، نظریه های ارائه شده در ساخت های مختلف حیات بشری است که از روایات و معارف مهدویت حاصل می شود. به عبارت دیگر، مجموعه معارف و آموزه های مهدویت قابلیت تأثیر گذاری و تئوری پردازی در ساخت های بشری را دارد. ما از این تئوری پردازی ها و با کمی اغماض حتی از این تأثیرات و کارکردها به دکترین مهدویت یاد می کنیم.
حال اجازه بدهید، تفاوت دکترینرا با مفاهیمی مانند اید ئولوژی، مکتب، نظام، تئوری و گفتمان بررسی کنیم.
دکتر موسوی: هیچ کدام از اینها، مفهوم و جامعیت دکترین را ندارند، زیرا دکترین آموزة اعتقادی و جهانی است و یک تفسیر راهبردی از تمام عرصه های حیات بشری دارد، به طوری که این واژه، همة سؤالاتی را که در ذهن ماست، جواب می دهد و تمام حیات فردی و اجتماعی را پوشش می دهد. استفاده از واژه هایی غیر از نظام و گفتمان که یک مقدار متفاوت می نمایند، مثل اید ئولوژی و مکتب و مذهب آن نتیجه را نمی دهد و بیشتر بار اعتقادی و کلامی دارند. به عنوان مثال، برای بایدها و نبایدهای اقتصادی، واژة ایدئولوژی اقتصادی به کار نمی بریم.
دکتر صدرا: یک معنای ایدئولوژی، همین است که شما گفتید. معنای دیگر آن، در ادبیات سیاسی، به معنای وسیلة مبارزه است. در واقع، ایدئولوژی، به اعتقاد و فکر و مذهب، چارچوب خاصی می دهد. ما، در علوم فلسفی، اید ئولوژی و جهان بینی و مجموع هست یا نیست را مکتب می نامیم. جهانبینی مجموعه نظام هست و نیستهایی بوده که مبانی بینشی، را تشکیل میدهند. همان طور که ایدئولوژی شامل نظام بایستها و نبایستها و احیاناً ناشایستها محسوب میگردد.
هسته همانند خدا هست. جهان هستی، نظام احسن و هدفدار است و مهدی و مهدویت هست و جریان دارد. بایستهها و شایستهها همانند این که بایسته و شایسته است مؤمن و موحد بوده، به نظام هستی و هدفداری و آینده آن خوش بین بوده، هم چنین شایسته و بایسته است منتظر و آماده مهدی و مهدویت باشد و همانند اینها. ولی در حوزة جامعه شناختی، مکتب و ایدئولوژی با هم تفاوتهایی دارند. به روش های خاصی در پاسخ به پرسش ها مکتب میگویند که بیشتر مراد نگرش است، اما اگر سؤال مشترک داشه باشند، روی کرد میگویند. لذا در علوم اجتماعی، مسئله مهدویت را مداری محدودتر میکنند و می گویند که سزاوار نیست از مهدویت که گوهر دین است، ایدئولوژی بسازیم، یعنی این که وظیفه ای بسازم برای دفاع از فکر خودم.
دکتر موسوی: این نوع اصطلاحات که زیاد است، ممکن است با دکترین هیچ رابطه ای نداشته باشند. و لزومی ندارد که ما کلمات و اصطلاحات را با یک دیگر مقایسه کنیم. مثلاً، استعمال واژة گفتمان در چند دهه گذشته مطرح شد و منظور فوکو، این بود که انسان می تواند زوایای مختلف یک پدیده را در گفت و گوها کاوش کند، و حقیقت از جنبهها و زوایای متفاوت، خود را بیشتر نشان میدهد.
دکتر صدرا: باز این کلام، غیر از مطلبی است که من عرض کردم، یعنی صحبت، در این است که کسانی که واژة گفتمان را مطرح میکنند، هدفشان این نیست که در عرصة مهدویت گفت و گو بکنیم.
دکتر موسوی: واژة گفتمان بارِ معنایی خاص خودش را دارد. ما نیامدیم به دکترین چیزی اضافه کنیم، بلکه برای کاربردی شدن این مفهوم، این واژه را به کار می بریم.
دکتر صدرا: به نظر من، معنایش، فقط محاوره و گفت و گو و صحبت است.
دکتر موسوی: خیلی از اصطلاحات، وقتی وارد فرهنگ ما می شوند، معنای اصلی خود را از دست می دهند. ایدئالیسم، در حوزة فرهنگ آلمان، معنای خاصی داشت، اما وقتی در قرن نوزدهم، وارد فرهنگ ما شد، به همان معنا استعمال نشد.
من خودم، غربی بودن این کلمه را ممیزة خاصی نمیدانم. من دکترین را صرفاً یک آموزه نمیدانم، بلکه آموزهای است که جنبة عملی و کاربردی اش حتماً باید لحاظ بشود. در واقع من به آن آموزه میگویم، چون عنصر عقیده در آن است، اما صرفاً یک آموزه نیست، چون قابلیت این را دارد که به تمام عرصههای حیات بشر، مثل سیاست و اخلاق و...، راه کار بدهد و نظریه پردازی کند. بنابراین، دکترین مهدویت یعنی آموزهای که با آن نظریه پردازی میشود.
دکتر صدرا : دکترین، لفظی است که از غرب آمده است. به نظر من، وقتی اصطلاحی در ادبیات جهانی جا می افتد، استفادة بجا و بهینه از آن، مشکلی ندارد. گفتمان را بیشتر از دکترین فارسی می دانند و حداقل، غربی بودنش را به شدت دکترین نمی دانند. این، باعث می شود که اصطلاحات دیگری را جای دکترین ترجیح بدهند. حالا خود شما قبول می کنید که این واژه، غربی است؟ خوب، چه اصطلاحی را جای گزین آن می کنید؟
جعفری: اولاً، بحث ما، نگاه به مهدویت است، و ثانیاً، هیچ کس تفسیر نهایی را نگفته و هر روز تفسیرهای متفاوتی می آید، و این هم باید باشد و این مسئله برای ما امید بخش است و بعضاً، این نگرانی هست که می گویند اگر شما دکترین مهدویت گفتید، فردا می گویید: مهدویت...، در حالی که ممکن است شما به خیلی از زوایا پی نبرده باشید.
ما می خواهیم نظریه پردازی کنیم. ما، دکترین را راهبردی می کنیم. باید وارد میدان شد و همان نگاهی که حضرت امام داشتند، داشته باشیم. حضرت امام در بحث ولایت فقیه فرمودند: غیبت، هزار سال طول کشید و ممکن است که چند هزار سال دیگر هم طول بکشد. ما، در این مدت نمی توانیم که دست از همه چیز بکشیم! آن وقت می شود نسخ اسلام. ما که نمی دانیم که غیبت حضرت چقدر طول می کشد! ما که نمی توانیم تمام آموزه ها و مباحث مهدوی را کنار بگذاریم! باید بیاییم و آن را عملیاتی کنیم و نگاه دقیق به آن داشته باشیم!
در دنبالة بحث، مطلبی را اضافه کنم. و آن، این است که علامه جعفری، بعد از چند سال می رسد به این مطلب که ما این درس را چند بار گفتیم، ولی مبتلا بِهِ ما نبود. بحث دیگر، این است که در ویژگی مؤمن، العارف بالزمان است. می گویند، ویژگی مؤمن، این است که برای امروز نباشد، یعنی همین جمله که می گویند نسل را برای امروز پرورش ندهیم و برای فردا پرورش بدهیم.
دو مسئله در بحث مهدویت وجود دارد: یکی این که ما امروز را ببینیم و تئوری بدهیم، یا این که اگر شما نظام را در فضای مهدویت می برید، باید بیایید آن را در دکترین کلان، مثلاً برنامة چشم انداز بیست سالة نظام جمهوری اسلامی ارائه دهید. همان طوری که در مقالة خود آورده بودید، ما یک دکترین خُرد داریم و یک دکترین کلان. ما باید یک دکترین کلان ارائه بدهیم که شامل نسل های بعدی هم بشود.
ما، در پیش گویی هایی نوستراداموس یک جمله ای داریم. این آقای اورسن ولز مجری برنامه، هر وقت خطر یک رهبر در شرق اسلامی را بیان میکند، بعدش این را می گوید: ما اگر به فکر خودمان و نسل آینده مان و آیندة آیندگانمان هستیم، از همین الان باید به فکر باشیم تا چنین چیزی اتفاق نیفتد. در این جا، ایشان سه چهار نسل را به عنوان یک خطر بیان میکند که میگوید بکوشیم چنین اتفاقی نیفتد. به نظر می رسد که ما باید این دکترین کلان را طوری بچینیم که تنها امروز را نبینیم و بعد بگوییم که مورد ابتلا ما نبود و ما احتیاج به فکرها و ایده هایی داریم که باید در دکترین کلان به کار برده شود!
دکتر موسوی: دکترین مهدویت، یا به معنای آموزه ای است که دربارة آن نظریه پردازی می کنیم و تفسیر ارائه می دهیم یا به معنای مدرسة فکری است که از آن، یک سری تعالیم؛ اصول و بنیادها بیرون می آید. در این مدرسه، ما می توانیم حوزه های متفاوت را تأمین بکنیم.
به عنوان مثال، آیت الله نائینی، از سخن امام صادق(ص)، دربارة اصل حلّیت، توانسته، مدرنیته را با ادبیات دینی سازگار کند. ایشان، با اتکا بر یک روایت برگرفته از امام صادق(ص) توانست از آن، یک مدل سیاسی بسازد.
جعفری: پس شما، در مجموع، واژة دکترین را بیشتر از واژه های دیگر مناسب می دانید و نظرتان همان واژة دکترین است. آیا واژة دیگری را مناسب تر از واژه دکترین سراغ دارید؟
دکتر صدرا : ما نمی خواهیم مهدویت را با گل و لای نفسانیت و تعصب و به کار ببریم! واژه ها، تا مضاف و مضاف الیه آن مشخص نشود، تقریباً دو پهلوست. ایشان می فرمایند، اصطلاح ایدئولوژی به معنای بار اعتقادی و کلامی آن، قبل از رنسانس بوده است. یک بار بعد از رنسانس آمده و بیشتر به عنوان آموزه هایی است که می آید و به عنوان یک استراتژی و کاربرد، به کار می رود. خوب، اگر این باشد، فرق می کند.
دکتر موسوی: البته باید گفت، ایدئولوژی، تا قبل از ظهور است و بعد از ظهور، نمی توانیم ایدئولوژی را در حضور حضرت به کار ببریم. منظور از ایدئولوژی این است که من، از دین، عناصری را که حالت مبارزه ای دارد، گزینش می کنم، و از آن، یک تفکر و الگوی سیاسی بسازم. من نمیخواهم از مهدویت یک بیانیه سیاسی بسازم. من، دین را یک مکتبی میدانم که تمام جنبههای متفاوت حیات با آن تفسیر می شود. از این رو، باید این آموزه را در حوزه های متفاوت تنظیم بکنیم.
جعفری: نظر شما دربارة مکتب چیست؟
دکتر موسوی: اول، باید ببینیم که مکتب را به چه معنا به کار می بریم. اگر مکتب به همین معنا (مدرسه) باشد، هیچ اشکالی ندارد و ما می توانیم از دکترین تعبیر به مکتب بکنیم. اما عنصر کاربردی و راهبردی را نمی توان در مکتب لحاظ نمود، در حالی که مکتب تشیع، این قابلیت را دارد که دکترین از آن بیرون بیایید. در واقع میان مکتب مهدوی با دکترین مهدویت، خیلی فرق وجود دارد. در مفهوم دکترین مهدویت جنبه راهبردی وجود دارد، اما در مفهوم مکتب، جنبه راهبردی وجود ندارد.
بحث دکترین در ادبیات علوم سیاسی و اجتماعی، متعارف است. مثلاً می گوییم: دکترین فوکویام. من در مقالة دکترین مهدویت و جهانی شدن، این اصطلاح را تعریف کردم. یکی از انگیزه هایی که لفظ دکترین را انتخاب کردم، این بود که آن را در فضای تئوری هایی بیاوریم که در صدد تسخیر عالماند.
دکتر صدرا: دکترین به نظر من، یک واژة چگونه شناختی است، امّا در تفکر دوستان، چگونه شناختی، یک پیش درآمدی دارد که هستی شناختی و چیستی شناختی است. ما به دنبال چگونگی هستیم و این چگونگی، با عمل و علم و زبان و ذهن و بیان درگیر است.
مهدویت فلسفة تاریخ است. مهدویت، ضمن آن که دارای اعتقادات کلامی است، منافاتی با فلسفة تاریخی هم دارد.
ما به مهدویت، از زاویه تئوری و گفتمان نگاه می کنیم، امّا برخی از دوستان، دغدغة نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران را دارند؛ نظام زمینه ساز مهدوی که توفیق و تداوم آن، تقویت و ترویج مهدویت و گرایش بدان و فرهنگ آن را در پی داشته و خواهد داشت. بنابراین، بزرگ ترین چالش ارتقای کار آمدی این نظام به منظور توسعه و تعالی فکر و فرهنگ و آمادگی مهدوی است. ما نمیخواهیم این منابع و معارف را صرفاً جمع کنیم و اعتقاد را کامل کنیم بلکه می خواهیم در عین حال اعتقاد سازی کنیم و آن را ترویج دهیم. با توجه به مطالبی که گفته شد، به نظر من، دکترین بهتر است. و باید این نظام سیاسی را به عنوان فرصتی مغتنم و به مثابه پشتوانه فکری و اجتماعی در نظر بگیریم. حضرت امام می توانست بنشیند و کتاب بنویسد، اما در حقیقت، نظام مهدوی را نمونه سازی و تفسیر قرآن را عملی میکند و اسلام را نماد می دهد و یک موج ایجاد می کند.
ما در چگونگی ها، باید از الگوی مهدویت تبعیت بکنیم. لذا من فکر میکنم که در این حد، واژه دکترین باشد که اولاً دکترین، بیشتر چگونگی هاست و جنبة عملی دارد، و ثانیاً، چگونگی ها، رو به روی چیستی ها و هستیها بوده و بر اساس آنها می باشند.
بحث مکتب با مهدویت فرق می کند. مهدویت، روی کرد اسلام است، ما می توانیم کلمة مکتب را در مورد اسلام به کار ببریم و بگوییم: اسلام، یک مکتب است، چون راهبردی بر سر امامت و عدالت است. خداوند، در فضای هدایت تکوینی و الهی و انسانی، مهدویت را تداعی کرده و سر راه ما قرار داده است. بنابراین، اگر مکتب را به این معنا در نظر بگیریم، دکترین آن، جزء عملیاتی آن میشود. جامعة اسلامی هم شامل هستی هاست و هم چیستیها. هستیها را می توان از عقل گرفت، امّا چیستیها، را باید از وحی گرفت. خداوند، با لطف و عنایت خود، به بشر کمک کرده و اصل ضرورت عدالت را عقل می فهمد.
پورسیدآقایی: نگاه شما در دوران غیبت، فقط یک نگاه نمونه ای است؟
دکتر صدرا: دوران غیبت، دوران انتظار و آمادگی است. انتظار و آمادگی فعال، مثبت، انقلابی و سازنده، ایجاب مینماید که منتظران و مسلمانان و فرهیختگان آزاد اندیش و بشر دوست حقیقی جهان، در تبیین نظریه نهایی مهدوی و ترویج آن و در تأسیس و تقویت نظام سیاسی زمینه ساز و آماده ساز مهدوی کوشش نمایند، هم چون حضرت امام خمینی( که در پیروزی انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران، به عنوان نمونه قدر متقین و قدر مقدور غیر نهایی و به تناسب مقتضیات و میسورات زمان و نسل مجاهدت نمود. بایسته است توضیح داده شود که جریان و به اصطلاح گفتمان یا دکترین مهدویت، در گستره و در قبال و حتی در مقابل جریان های جهانی و گفتمان و دکترینهای رقیب و معارض دیگر و در عصر کنونی قابلیت پیش بینی جهانی را دارد.
در بُعد جهانی، الان دو جریان غالب وجود دارد:
1. جهانی شدن (lobalism)که در حقیقت، جهانی شدن اقتصاد است و هیچ کس به فکر این نیست که فرهنگ را جهانی کند.
2. جهانی سازی که همان lobalization است که با شکل های مختلف انسان سازی و غربی سازی و همانند اینها تعبیر شده و تجلی میگردد.
در حقیقت، اولی، جهانی سازی اقتصاد است و دومی، اقتصادسازی جهان، یعنی می خواهند سرمایه سالاری را حاکم کنند.
اما جریان سومی هم میتواند وجود داشته باشد که جهانگرایی (lobality) است. ما وقتی میگوییم گفت و گوی تمدنه یا جامعة جهانی، یعنی دنیا میتواند در کنار هم قرار بگیرد، بدون این که تنازع، شکاف فقر و غنا و بسان این ناهنجاریها وجود داشته باشد.
در سیرآخرالزمان، ما تبدیل به یک دهکدة جهانی میشویم، و در حقیقت، بشر به جایی می رسد که بنیآدم اعضای یک پیکر میشوند.
موج سوم، حقیقت موج معنویت سیاسی است و انقلاب اسلامی پرچم دار آن است؛ همان گرایش مهدوی که اوج تعالی و تحقق موج معنویت سیاسی و سیاست معنوی و متعالی است و به تعبیر میشل فوکو فرانسوی، این انقلاب و انتظار بار رسالت جهانی را بر عهده دارد.
بدین ترتیب، ما باید بتوانیم با نقد نظریات و نظامات سیاسی بینالمللی و جهانی و نیز در برابر رویکردهای سکولاریستی و هژمونی موجود دکترین مهدویت را در سطح ملی و بین المللی مطرح بکنیم.
بنابراین، ما باید در نظام اسلامی یعنی جمهوری اسلامی ایران که شکل گرفته است، هر اندازه که شده با ارتقای کار آمدی آن در جهت موفقیت آن بکوشیم تا ضمن معرفی و ارائه عملی به دنیای معاصر، راههای پذیرش مهدویت را بازتر و عرصهها را تقویت کنیم، از این رو، باید در داخل، خودمان این نمونه را ارائه بدهیم.
حضرت امام می گفت که الان، نظام، شکل گرفته است و ما باید کاری کنیم و به همه بگوییم که نمونه اسلام و مهدویت در دنیا همین است.
گاهی یک متفکر، با خواندن یک شعر و یک بیت، توانسته یک تئوری بسازد و بیست سال عمر خودش را برای اثبات آن تئوری گذاشته است. همان طوری که در حوزة روان شناسی، سیاسی، مدیریت، و امثال آن میتوانید یک دکترین بسازید و آن را نام گذاری کنید.
دکتر موسوی: بنابراین، لازم به ذکر است که دکترین مهدویت، اصطلاحی است که در عرصة مهدویت، مورد پذیرش است و در عین حال قابل گفت و گو و بررسی است، و ما در عرصه های مختلف، می توانیم از مهدویت به عنوان یک مؤلفه بنیادی در نظریه پردازیها استفاده کنیم که در میان مجموعة آموزه های دینی، همتایی ندارد.
پورسیدآقایی: از همة عزیزان و سروران شرکت کننده در بحث متشکرم، امیدوارم که این گونه گفت و گوها در تبیین و شناخت هرچه بیشتر موضوع مؤثر بوده باشد.