نیکی به پدر و مادر
وَ قَضی رَبُّکَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا إِمّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریمًا. (اسراء: 23)
پروردگارت فرمان داد که جز او را نپرستید و به پدر و مادر خویش نیکی کنید. هر گاه یکی از آن دو یا هر دو آنها نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار و بر آنها فریاد مزن و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو.
حفظ حرمت والدین و نیکی به آنها، به حدی اهمیت دارد که خداوند در مقام فرمان دادن به آن، در این آیه شریفه واژه «وقَضی» را به کار برده است. معنای «قضی» در فرهنگ واژه ها، فرمان و دستور حتمی و قطعی است که سرپیچی از آن نابخشودنی است.
دیگر آنکه خداوند پس از فرمان به توحید که واجب ترین واجبات است، «احسان به والدین» را دستور می دهد. بنابراین، پس از توحید، احسان به پدر و مادر، بزرگ ترین واجب الهی است؛ همان گونه که پس از شرک به خداوند، عاق والدین، بزرگ ترین گناه در میان گناهان کبیره است.
گر بخواهی که تا همیشه دهر |
نام نیکی ز تو شود مانا |
بعد توحید، ذات بی همتا |
گفت: «بالوالدین إحسانا» |
صاحب کشف الاسرار و عدة الابرار، در این کتاب آورده است که نیکی به والدین، نُه چیز است که پنج مورد آن، مربوط به دوران حیات و چهار مورد دیگر، مربوط به دوران پس از مرگ آنهاست.
آنها که مربوط به دوران حیات پدر و مادر است، عبارتند از:
1. دوست داشتن آنها از ته دل؛
2. نیکی کردن به زبان؛
3. خدمت و کمک بدنی؛
4. خدمت و کمک مالی؛
5. فرمان بری از آنها (به شرطی که رضایت خداوند در آن باشد).
حال، نیکی هایی که پس از مرگ پدر و مادر، در حق شان رواست:
1. به دست آوردن دل دشمنان آنها و خشنود کردن شان؛
2. شریک کردن آنها در کار نیکی که انجام می دهد؛
3. دعا کردن در حق آنها؛
4. پرهیز از انجام دادن کارهایی که والدین، از آن بیزار بودند و موجب رنجش آنها بود.
نکته دیگر آنکه رفتار با کهن سالان، ظرافت ویژه ای می خواهد که نباید به آن بی توجه بود. خُلق تنگ، کم حوصلگی، پرتوقعی و همانند آنها، از ویژگی های فراگیر در سنین پیری آدمی است. به سفارش آیه قرآن، وقتی پدر و مادر به سن پیری رسیدند، بی گمان به حمایت و پشتیبانی بیشتری نیاز دارند و رعایت نرم خویی با آنها، ضرورت می یابد. خداوند در سخنی می فرماید: «هرگاه والدین به سن پیری قدم گذاشتند، به آنها «اف» نگویید و بر سرشان فریاد نزنید و...». «پس کوچک ترین بی احترامی به والدین، ناپسند و نارواست؛ تا آنجا که امام صادق علیه السلام فرمود: «اگر چیزی کمتر از «اف» وجود داشت، خداوند از آن نهی می فرمود...».
اسراف
... وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفینَ. (اعراف: 31)
... و بخورید و بیاشامید، ولی اسراف نکنید که خدا اسراف کنندگان را دوست ندارد.
پیام متن:
1. احترام به پدر و مادر در کنار توحید خداوند؛
2. نیکی به والدین مخصوصا هنگام کهن سالی آنان.
یکی از ویژگی های حیوانی بشر، زیاده خواهی و زیاده روی است. خداوند در این آیه شریفه، پس از آنکه فرموده است. از همه نعمت های حلال بخورید و بیاشامید، خصلت زیاده خواهی انسان را نیز در نظر دارد و می فرماید: «ولی اسراف نکنید».
اسراف؛ یعنی گذشتن از حد میانه روی. رفتار سازگار با سرشت طبیعت انسانی بشر، اعتدال و میانه روی است، ولی اسراف، هم اعتدال فردی و هم اعتدال اجتماعی را بر هم می زند.
زیاده روی در خوردن و آشامیدن، برای سلامت فردی انسان زیان بار است و کارشناسان تغذیه و بهداشت نیز این امر را نکوهش می کنند و همواره از پی آمدهای منفی آن سخن می گویند. افزون بر آن، اعتدال اجتماعی را نیز بر هم می زند؛ چون یکی از آثار ناخوشایند این کار، به هدر دادن نعمت های خداوندی و مصرف بی رویه آنهاست.
از همین روست که خداوند می فرماید: «إِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطینِ؛ اسراف پیشگان برادران شیطانند». (اسراء: 27)
رسول خدا صلی الله علیه و آله در سخنی فرمود:
نشانه اسراف کننده چهار چیز است: به کارهای باطل می نازد؛ آنچه را فراخور حالش نیست، می خورد؛ در کارهای خیر بی رغبت است و کسی را که به او سودی نرساند، قبول ندارد.
ناگفته نماند گرچه زیاده روی در همه کارها، ناپسند و نارواست و به فرموده امام علی علیه السلام «... اسراف کار، نزد خداوند، بی مقدار می شود»، ولی در انجام اعمال نیک و خیر، انسان هر اندازه زیاده روی کند، خشنودی خداوند از انسان بیشتر می شود.
از پیامبر گرامی اسلام نقل است: «در اسراف، خیری نیست و در کارهای خیر، اسراف نیست». پس، آدمی هر اندازه کار خیر انجام دهد، عمل او اسراف به شمار نمی رود و زیاده روی اش در عمل به کار نیک، پسندیده است.
پیام متن:
1. زیاده روی در خوردن، برای سلامت فرد، زیان بار است.
2. اسراف به هر صورتی نامطلوب است، مگر در انجام کارهای خیر.
ریا، شرک پنهانی
فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ الَّذینَ هُمْ یُراوءُنَ. (ماعون: 4 و 5 و 6)
پس وای بر نمازگزارانی که در نماز خویش سهل انگاری می کنند، همان کسانی که ریا می کنند.
ریاکاری نوعی شرک است؛ زیرا ریاکار، غیر خدا را در انگیزه عبادی خویش شریک می سازد. کسی که در عبادت خود ریا دارد، در واقع، عمل عبادی اش را به این انگیزه انجام می دهد که از غیر خداوند شأن و مقام و آبرو کسب کند. ریا، از ابزارهای بسیار تأثیرگذار شیطان برای گمراهی انسان هاست.
خداوند در رهنمودی، به بندگانش می فرماید:
ای کسانی که ایمان آورده اید! صدقه های خود را با منت و آزار باطل نکنید؛ مانند کسی که مالش را با ریا و خودنمایی به مردم انفاق می کند و به خدا و روز واپسین ایمان ندارد... (بقره: 264)
بجاست اگر خداوند در روز قیامت و هنگام حساب، به انسان ریاکار بگوید: ثواب اعمالت را از کسی بگیر که عمل خود را برای او انجام دادی و او را بامن شریک کردی!
حکایت
آورده اند عابدی بود که هر کاری می کرد، نمی توانست اخلاص خود را حفظ کند و ریا نکند. برای چاره کار، با خود اندیشید و تصمیم گرفت که برای فرار از ریا و روی آوردن به عبادت خالصانه، به مسجد متروک گوشه شهر برود و آنجا عبادت کند. در شبی بارانی که رعد و برق شدت داشت، به آن مسجد رفت و سرگرم عبادت شد. کمی که گذشت، صدایی شنید. با خود گفت: لابد کسی وارد مسجد شده است! خوشحال شد و بر کیفیت و کمیت نماز و عبادتش افزود. با همین حال، تا صبح عبادت کرد. هوا که روشن شد، خواست از مسجد بیرون بیاید، زیر چشمی که نگاه کرد، آدمی را در مسجد ندید. فقط سگ سیاهی را دید که بر اثر رعد و برق و باران و سرما، به مسجد پناه آورده بود. بسیار ناراحت شد و پشیمان از اینکه ساعت های طولانی، فقط برای این سگ سیاه عبادت کرده است.
نشانه های ریاکاری
امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، چهار نشانه برای انسان ریاکار برشمرده است:
1. اگر تنها باشد، اعمال خود را با سستی و کسالت انجام می دهد؛
2. اگر در میان مردم باشد، با نشاط انجام می دهد؛
3. هرگاه مدح و ثنایش گویند، عملش را زیاد می کند؛
4. هرگاه ثنایش نگویند،عملش را کم می کند.
تا که بتوانی، حذر کن از ریا |
در عمل، کس را مبین غیر از خدا |
گر دم از «ایاک نعبد» می زنی |
بر عبادش از چه ظاهر می کنی؟ |
زین ریا افتد تو را در دین خلل |
بوی شرک آید فراز از این عمل |
صغیر اصفهانی
پیام متن:
ریا به منزله شرک ورزی است.
ربا؛ اعلان جنگ با خداوند
فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُوءُسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ. (بقره: 279)
و اگر چنین نکردید [و به رباخواری ادامه دادید]، بدانید به جنگ با خدا و فرستاده وی برخاسته اید و اگر توبه کنید، سرمایه های شما از آن شماست؛ نه ستم می کنید و نه بر شما ستم می شود.
یکی از محدودیت های بجا و مهمی که در اسلام بر آن بسیار تأکید شده است، ممنوعیت «ربا» است. خداوند پس از آنکه در آیه پیش از این، ما را از رباخواری برحذر می دارد، در این آیه شریفه می فرماید: «اگر از رباخواری نپرهیزید، در واقع، با خداوند و رسولش اعلان جنگ کرده اید».
لازم به ذکر است حکم به حرمت و ممنوعیت ربا در اسلام، مرحله ای بوده است. مردم دوران جاهلیت، غرق در رباخواری بودند و این عمل زشت، میان آن ها رایج بود. خداوند، نخست با اندرز و نصیحت، به دوری از رباخواری هشدار می دهد:
«آنچه از ربا به عنوان زیادی در مال ها می پردازید، سبب فزونی در پیشگاه خدا نخواهد بود». (روم: 39)
سپس همین اخطار را با شدت بیشتری تکرار می کند و یکی از علت های حرام شدن طیبات بر قوم یهود را رباخواری یهود معرفی می فرماید. و سرانجام، در آیه شریفه 279 سوره بقره عنوان می کند که رباخواری، اعلان جنگ با خداوند و رسول خداست.
گفتنی است ممنوعیت ربا، ویژه دین اسلام نیست، بلکه در آیین مسیحیت و دین یهود هم این ممنوعیت به چشم می خورد.
نکته دیگر آنکه در واقع پی آمدهای زیان بار رباخواری سبب حرمت آن شده است که در اینجا به چند نمونه از نتایج منفی ربا اشاره می کنیم:
1. ربا، در واقع به معنای رسیدن به گنج بی رنج و بادآورده است و از قدیم گفته اند: «بادآورده را باد می برد.» درآمد سالم و مشروع، آن که حاصل کار و تلاش خود فرد باشد.
نابرده رنج، گنج میسر نمی شود |
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد |
سعدی
2. رباخواری، سبب رها کردن کسب و تجارت و از بین رفتن کارهای تولیدی می شود.
حضرت امام صادق علیه السلام در پاسخ به هشام بن حکم که دلیل حرمت ربا را از ایشان پرسید، چنین فرمود:
اگر رباخواری حلال باشد، مردم، تجارت و کارهای تولیدی مورد نیاز جامعه را رها می کنند و به رباخواری روی می آورند.
یکی از بزرگ ترین عوامل بحران اقتصادی و ورشکستگی فعالان این حوزه، رواج رباخواری در جامعه است. رباخواری، نوعی احساس قدرت دروغین اقتصادی را در رباخواران شکل می دهد که در نهایت، چون تولید کاهش می یابد، ضررهای گوناگون آن متوجه جامعه می شود. بدین جهت است که از «رباخواری» به «ام الفساد اجتماعی» تعبیر شده است.
رباخواری در روایات
امام صادق علیه السلام فرمود: «هنگامی که خداوند بخواهد مردمی را نابود کند، در آنها ربا آشکار می شود.» پیامبر گرامی اسلام نیز در سفارش به حضرت علی علیه السلام فرمود:
ای علی! یک درهم ربا از نظر گناه و شدت عقوبت، بزرگ تر و سنگین تر از آن است که کسی هفتاد بار با محرم خود، در خانه کعبه زنا کند.
با وجود این همه پی آمدهای زیان بار که برشمردیم، اگر کسی به ربا و رباخواری روی آورد، باید در سلامت عقل او شک داشت. مگر نه اینکه خداوند در قرآن، رباخواران را دیوانه معرفی کرد و فرمود که رباخواران، در آخرت با دیوانگان محشور می شوند.
پیام متن:
1. ممنوعیت ربا در همه ادیان؛
2. رباخواری موجب از بین رفتن کارهای تولیدی است.
از گوش و چشمت می پرسند
وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُوءادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْوءُلاً. (اسراء: 36)
از آنچه بدان آگاهی نداری، پیروی مکن؛ چرا که گوش و چشم و دل، همه مسئولند.
فطرتی که خداوند به انسان بخشیده است، همواره جویای حقیقت و واقعیت است. این رهیابی به واقعیت تحقق نمی یابد، مگر در سایه تبعیت از علم. بر این اساس، خداوند در این آیه شریفه، ما را از پیروی کردن از چیزی که بدان علم نداریم، برحذر می دارد.
در این کلام قرآنی، خداوند، نخست ما را از پیروی چیزی که بدان آگاه نیستیم، باز می دارد و سپس در ادامه، علت آن را برای ما این گونه بیان می کند: چرا که گوش و چشم و دل شما، همگی باید در برابر خداوند پاسخ گو باشند.
خداوند به گوش امر کرد: «فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ؛ گوش فرا دهید و دقت کنید. باشد که مورد رحمت قرار گیرید». به چشم فرمان داد: «فانْظُرْ الی ءَاثارِ رَحْمَةِ اللّه ؛ پس نگاه کنید به سوی نشانه های رحمت خداوند». و به دل نیز دستور داد: «قُل اللّه ثُمَّ ذرْهُمْ؛ بگو: خدا و سپس آنها را رها کن...».
بنابراین، خداوند در روز حساب، از گوش می پرسد که آیا آنچه را شنیدی و به آن گوش فرادادی، علمی و قطعی بود؟ از چشم می پرسد که آیا آنچه را دیدی، ظاهر و روشن بود؟ و از دل می پرسد آیا آنچه را به آن اندیشه کردی و بدان حکم دادی، برایت یقینی و تردیدناپذیر بود؟ آن وقت، گوش و چشم و دل، ناگزیرند شهادت درست بدهند.
پس سزاوار است که مراقب چشم و گوش و دلمان باشیم تا در روز حساب و شهادتشان، سعادتمان را تضمین کند، نه آنکه به شقاوتمان بینجامد.
«بوسعید خراز گفت:... هر آن دل که معرفت در او جای گرفت، اندیشه هر دو سرای از او برخاست. به هر چه نگرد، حق را بیند و هر چه شنود، از حق شنود. یکبارگی، دل با حق پردازد و به مهر وی نازد...».
گفته اند که شخصی خدمت امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد که من همسایگانی دارم که دارای کنیزهایی هستند. کنیزهای آنها موسیقی می نوازند و می خوانند. گاهی که صدای کنیزها بلند می شود، توجهم را بیشتر می کنم تا صدایشان را گوش کنم. امام صادق علیه السلام فرمود: چنین کاری نکن! مرد گفت: به خدا قسم، من با پاهای خودم برای گوش دادن به سوی آن نمی روم، بلکه فقط گوش هایم می شنود. امام صادق علیه السلام فرمود: آیا نشنیدی که خداوند فرمود: «گوش و چشم و دل، همه در برابر خداوند مسئولند»؟ مرد گفت: این آیه از قرآن را تا حالا نه به عربی و نه به غیرعربی، نشنیده ام [و از آن پس، مرد ناگزیر آن عمل خویش را ترک و نزد خداوند استغفار کرد].
پیام متن:
1. زشتی اظهانظر پیرامون اموری که از آنها آگاهی نداریم؛
2. در برابر چشم و گوش و دل خود مسئولیم.
مورچه های انسان نما
وَ لا تَمْشِ فِی اْلأَرْضِ مَرَحًا إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ اْلأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً. (اسراء: 37)
و روی زمین، با تکبر راه مرو. تو نمی توانی زمین را بشکافی و طول قامتت هرگز به کوه ها نمی رسد.
خداوند در این آیه، ما را از صفت ناپسند کبر و غرور باز می دارد و به انسان می فرماید: هرگز خودت را برتر از دیگران و بالاتر از حدی که هستی، ندان. اینکه در آیه شریفه به راه رفتن بدون تکبر اشاره شده است، شاید از این روست که تکبر، بیشتر در راه رفتن انسان جلوه می کند، انگار با راه رفتن می خواهد صخره ها را بشکافد.
در ادامه سخن خداوند آمده است که این قدر با تکبر، اظهار قدرت و عظمت نکن. تو هر اندازه هم که قدرت داشته باشی، با گام های غرورآمیزت نمی توانی زمین را بشکافی. هر قدر هم در برابر مردم گردن به آسمان فرازکنی تا برتری ات را بر دیگران بنمایانی، قامتت به بلندی کوه ها نمی رسد.
کبر و خودبزرگ بینی، انسان را به ورطه کفر نیز می کشاند. در تأیید این مطلب، حکایت است که شخصی از حضرت امام صادق علیه السلام پرسید: «نخستین مرحله کفر و انکار حق چیست؟» حضرت فرمود: «کبر و غرور، نخستین پایه کفر و انکار مقدسات است».
از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام روایت است:
شیطان، استکبار و تعصب را در زمین بنیان نهاد و با عظمت خدا به مبارزه برخاست. این دشمن خدا، پیشوای متعصبان و سرسلسله مستکبران جهان است. او تکبر و منیت را بنا نهاد و با خداوند به ستیز و نزاع پرداخت... آیا نمی بینید چگونه خداوند، او را به سبب تکبرش تحقیر کرد؟
نکته دیگر آن که در آموزه های دینی، حقیقت انسان متکبر با مورچه برابر دانسته شده است، چنانچه پیامبر گرامی اسلام فرمود:
روز قیامت، متکبران به صورت مورچه های آدم نما محشور می شوند، به گونه ای که مردم، آنها را لگد می کنند و هر چیز کوچکی از روی آنها رد می شود.
سزاوار است انسان، همواره جلال و عظمت خداوند را به یادآورد و خود را بنده کوچکی از بندگانش بداند. تکبر و غرور، پی آمد غفلت انسان از شکوه و قدرت خداوند است.
گفته اند: «اگر تجلی جلال حق به دل بنده پیوسته بودی، بنده بر درگاه عزت، کمر بسته بودی و بنده وار، به نعت [صفت] انکسار پیش خدمت بودی. چون تجلی سلطان ذوالجلال، بر سر بنده اطلاع کند، زبان در ذکر آید و دل در فکر. حکم «هیبت» غالب گردد و نعت «مَرَح» [تکبر] ساقط؛ آراسته خلعت بندگی گشته و از تجبر و تکبر، باز رسته...».
پیام متن:
1. تکبر، مقدمه ای برای کفر و انکار حق؛
2. حقیقت انسان های متکبر، برابر با یک مورچه است.