ماهان شبکه ایرانیان

خلیفه خدا، وارث زمین

سخنرانی آیة الله جوادی آملی در نخستین جشنواره فرهنگی، هنری انتظار (نیمه شعبان ۱۴۲۰).

سخنرانی آیة الله جوادی آملی در نخستین جشنواره فرهنگی، هنری انتظار (نیمه شعبان 1420).

ذات اقدس اله، انسان را برای خلیفه شدن آفرید و قرآن نیز او را به عنوان خلیفه معرفی کرده است. کسی که کج راهه می رود، اصلا توفیق چنین خلافت به معنای خاص را ندارد. کسی که در مسیر مستقیم حرکت می کند، به نوبه خود از خلافت طرفی می بندد. انسان وارسته سهمی از خلافت الهی دارد تا برسد به آن ولی خدا که مظهر اسم اعظم است.

وجود مبارک امام عصر، ارواحنافداه ، برای آن حقیقتی است که جهان بشریت در انتظار او به سر می برد و آن حقیقت این است که شجره شیرین خلقت ثمر بدهد; زیرا تاکنون این درخت آفرینش آنطور که باید میوه نداده است.

انسانی که برای آن آفریده شده تا به لقای الهی بار یابد، حداقلش آن است که به لحاظ اجتماعی جامعه او جامعه ای باشد که تمدن او عین تدین اوست.و به لحاظ فردی عالم عادل باشد. این که در سوره مبارکه حدید هدف انبیاء را گسترش عدل دانست هدف متوسط است نه هدف نهایی. آدم خوب شدن، ظالم نبودن، چیز فهمیدن، عادل بودن، بین راه است، نه پایان راه. پایان راه وقتی است که انسان به لقای الهی بار یابد; بگوید من آن نیستم که ندیده بپرستم.

پایان راه آن است که انسان، همچون علی بن ابیطالب، علیه السلام، بگوید، من آن نیستم که فقط به فهمیدن اکتفا کنم، من آنم که به یافتن علاقه مند است.

خدا را نه با فکر متکلم می توان شناخت و نه با فکر حکیم، آنچه که در اذهان ماست مفهومی بیش نیست و خدا مصداق است و مفهوم نیست.

انبیاء آمده اند تا آنچه را خودشان می بینند به ما نشان بدهند. و اگر کسی، گوشه ای از آن جمال و جلال را دید، از دنیا به همان بیانی تعبیر می کند که وجود مبارک امیرالمؤمنین تعبیر کرد.

حضرت فرمود: این حکومت و خلافت با همه زرق و برق نزد من، همان آب بینی بز «عفطة عنز» است. (1) حشرات تمام تلاش و کوشششان آن است که در کنار این آب بینی «عفطة » گرد بیایند; چون نه از زشتی آن باخبرند و نه می دانند آن «عفطة » چه آثار سوئی دارد و نه از زیبایی ریاحین مستحضرند.

حضرت، مقامی را دیده بود و مارا هم به دیدن آن فرا می خواند، برای دیدن آن مقام حداقلش آن است که ما آدم عالم عادل باشیم تا بتوانیم راه را طی کرده و آن مقام را ببینیم.

مهمترین و بارزترین برنامه وجود مبارک ولی عصر، ارواحنا فداه، همان چیزی است که همه ما در نهاد و نهانمان آرزوی آن را می پرورانیم و آن این که ما جهانی داشته باشیم که در عین حال که همه با هم زندگی می کنند کسی را با کسی کاری نباشد، کسی مزاحم دیگری نباشد. چنین کاری از وجود مبارک ولی عصر به این دلیل برمی آید که او عصاره خلقت است و می خواهد هدف همه انبیاء و اولیا را پیاده کند.

قرآن می فرماید: چنین انسانی بدون اقتدار و رهبری و حکومت نخواهد بود; زیرا با نصیحت، با ارشاد و موعظه، حدود الهی اجرا نمی شود، مرزها محفوظ نمی ماند. در برابر تهاجم بیگانگان، مرز را نمی شود با نصیحت بست و بالاخره حکومت لازم است. تعبیر قرآن درباره انسان کامل این نیست که ما او را حاکم می کنیم، ملک به او می دهیم، ملک به او اعطا و ایتاء می کنیم، این گونه واژه ها در مورد اوصیا نیست. درباره آنها می فرماید: حکومت ارث آنها است درباره دیگر حاکمان گاهی خداوند می فرماید:

قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء. (2)

یعنی خدایا ملک و ملک مال توست، تو هم مالکی، هم ملکی، هم قادری، هم مقتدری، هم نفوذ دست توست و هم ملک به دست توست و به هر که بخواهی می دهی، از هر که بخواهی می گیری. اینها در حدی است که شامل افراد زیادی می شود.

درباره داود و سلیمان، علیهماالسلام، فرمود:

وآتیناهم ملکا عظیما. (3)

انبیای بنی اسرائیل را مشمول «ایتاء» کرده است، بالاتر از «ایتاء» ممکن است «اعطا» باشد. تعبیر هبه، عطا، ایتاء، تملیک در قرآن کریم فراوان است. اما تعبیر «ارث » که من حکومت را «ارث » فلان گروه قرار می دهم کم است. «توریث » غیر از «تملیک » و غیر از «هبه » و مانند آن است. در تملیک، یک نحوه مبادله ای هست که کالایی به جای نقد و یا کالایی به جای کالا می نشیند. وقتی انسان چیزی را می خرد، یعنی نقدی را و مالی را می دهد و کالایی را می گیرد. در حقیقت در این داد و ستد، تبادل بین دو مال است; یعنی مالی به جای مال دیگر می نشیند. خریدار نقد و پول می دهد و فروشنده کالا را، این داد و ستد در حقیقت جا به جایی مالی در برابر مال دیگر است. که به آنها «تملیک »، «مبادله » و مانند آنها می گویند.

اما در «ارث » این گونه نیست که یک مالی با مالی مبادله شود، مالی به جای مال دیگر بنشیند; بلکه، در ارث مالک به جای مالک می نشیند، نه مال به جای مال قرار بگیرد. مال در جای خود محفوظ است، آنکه مالک بالاصل بود، فعلا حضور و ظهور ندارد و دیگری حضور و ظهور پیدا می کند.

وارث به جای مورث می نشیند، مالک به جای مالک می نشیند، مال به جای مال. این فرق جوهری ارث و با معاملات عادی است.

در قرآن کریم برای برقراری حکومت اولیا و اوصیا بهترین واژه ای که به کار رفته تعبیر ارث است. خداوند فرمود: زمین مال خداست، گاهی می فرماید: «ما زمین را به دیگران دادیم ». گاهی می فرماید: «ما زمین را به عنوان ارث به دیگران منتقل کردیم ».

ان الارض لله یورثها من یشاء. (4)

اگر زمین مال خداست و خدا مورث و مورث است و دیگری که ولی خداست، وارث زمین است، زمین به عنوان میراث به او می رسد، به آن معنا نیست که چیزی سپرده و زمین را گرفته است، بلکه زمین را به ارث برده است. ارث وقتی صادق است که وارث به جای مورث بنشیند و این بدون خلافت حاصل نخواهد شد. اگر کسی خلیفه و جانشین خدا شد; یعنی مظهر خدا شد، آیت کبرای خدا شد، می تواند وارث زمین بشود. ذات اقدس اله این حقیقت را به صورت یک آیه ای که وجود مبارک ولی عصر، ارواحنافداه، در زادروزش آن را قرائت کرده، درآورده و فرمود:

و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین. (5)

ما می خواهیم آنها را وارث خودمان قرار بدهیم. آنها نسبت به جوامع بشری امامان و نسبت به خدای سبحان وارثانند.

برقراری حکومت عدل، تحقق هدف همه انبیا و برآوردن نیاز جوامع بشری، یک حکومتی می طلبد که در آن ذات اقدس اله زمین را به عنوان ارث به این حاکم بدهد، نه با کودتا، نه با قیام مردمی نه با رای مردم; زیرا رای مردم عوض شدنی است.

ممکن است رای مردم در برابر رای مردم دیگر محکوم به شکست باشد. ولی حکومتی جهانگیر را چیزی نمی تواند از پای درآورد، به دلیل این که این حکومت به دست و فکر مردم نیست.

خداوند حکومت را به عنوان ارث به آنها داده است. در ارث این گونه نیست که هر کسی از هر کس ارث ببرد، در ارث یک پیوند لازم است. تا کسی یک پیوند واقعی با مورث نداشته باشد، از او ارث نمی برد.

وجود مبارک امام صادق، علیه السلام، در دیدار با بعضی از علمای عصرش، فرمود: «تو فقیه اهل عراق هستی » عرض کرد: «آری ». فرمود: «بر چه اساس برای آنها فتوی می دهی؟» عرض کرد: «بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبرش ».

با اینکه او فقیه عصرش بود، وجود مبارک امام صادق، علیه السلام، فرمود: چگونه به قرآن فتوی می دهی در حالی که:

وما ورثک الله من کتابه حرفا. (6)

خداوند سبحان یک حرف را به تو ارث نداده است، تو «علم الدراسة » را گذراندی، سالیان متمادی درس خواندی و مفسر شدی، اما ارث نبردی، «علم الوراثة » با پیوند حاصل می شود و این پیوند به آن است که جان انسان به جان آفرین مرتبط بشود. وقتی انسان به جان آفرین مرتبط می شود که از خود بگذرد.

با اینکه او سالیان متمادی در کوفه و غیر آن، کرسی تدریس داشت، اما امام معصوم، سلام الله علیه، به او فرمود: «چگونه به قرآن فتوی می دهی در حالیکه یک حرف از قرآن ارث نبردی ». از این سخن معلوم می شود که علم الوراثه پیوند می خواهد و پیوند به این است که انسان از خود بگذرد.

شما عالمی را پیدا نمی کنید که کتاب بنویسد و برای او بی تفاوت باشد که نام او را ببرند یا نبرند. یقینا هر کس کتابی می نویسد، علاقه مند است نام او برده شود. چنین کسی در وادی علم الدراسه است; زیرا انسان تا خویشتن را می بیند نمی تواند وارث حق باشد.

بنابراین وقتی مالک به جای مالک و متصرف به جای متصرف می نشیند، باید با او مرتبط باشد و این نیست مگر که خلیفه او باشد، اگر خلیفه او بود و در ولایت کلی سهمی داشت، می تواند وارث او باشد.

ذات اقدس اله، به عنوان ارث وعده داده و فرمود:

ان الارض لله یورثها من یشاء.

و آن «من یشاء» راهم مشخص کرده و فرموده آنها که در زمین مستضعف ولی در ملکوت عظیمند، اراده ما بر این است که آنها را وارثان زمین قرار دهیم; یعنی به جای خودمان بنشانیم.

با توجه به این که در ارث، وارث وقتی به جای مورث می نشیند که مورث رخت بر بندد، در خلافت هم همینطور است; یعنی آن «مستخلف عنه » غیبت می کند و «خلیفه » به جای «مستخلف عنه » می نشیند.

یک وقت می گوییم، فلان امام، خلیفه فلان پیامبر، علیه السلام، است، گاهی می گوییم فلان امام، جانشین فلان امام، علیه السلام، است، اینها معنا دارد، برای اینکه امام قبلی رحلت کرده و امام بعدی جای او نشسته است، یا پیغمبر رحلت کرده، امام جای او نشسته است، در صورتی که «مستخلف عنه » و «منوب عنه »، رحلت کرده و یا غیبت کند، خلافت وارث معنا دارد، اما اگر یک موجودی دائما حاضر و ظاهر باشد: «الحی الذی لایموت »; (7) نه مرگ به سراغ او می رود، نه غیبت و خفا در مورد او راه دارد.

با صدهزار جلوه برون آمدی که من با صدهزار دیده تماشا کنم تو را کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را

اگر موجودی اهل غیبت، اهل مرگ، اهل غفلت، اهل نوم، اهل خستگی نباشد، خلافت از او چه چه معنایی دارد؟ اگر کسی می میرد یا غایب می شود، یا خسته می شود و یا فراموش می کند، در تمام این عناوین چهارگانه و مانند آن نیابت، خلافت و... معنا دارد، اما موجودی که دائما حی است: «الحی الذی لایموت »; جهل ندارد: «لا یعزب عنه مثقال ذرة فی السموات و الارض »; سهو (8) و نسیان ندارد: «و ما کان ربک نسیا»; و خدایی که خستگی در او (9)راه ندارد: «افعینا بالخلق الاول »; (10) دائما ظهور دارد خلافت او چه معنایی دارد؟

خلافت از خدا، یا ارث از خدا معنای خاص خود را دارد; یعنی اگر کسی خلیفه خدا شد، ذات اقدس اله، اولا تمام شؤون او را تامین می کند، ثانیا تمام کارهای سودمند را با دست و زبان و فکر و حرکت او انجام می دهد. و دست بی دستی خدا از آستین این خلیفه ظهور می کند.

خداوند سبحان خودش را در یک مقطع خاص نشان می دهد. در جنگهایی که در صدر اسلام اتفاق می افتاد، ذات اقدس اله به آن مجاهدان نستوه می فرمود: شما در این جنگ نابرابر که پیروز شدید، در حقیقت دست بی دستی من بود که از آستین شما به در آمده است. اگر به پیغمبر فرمود:

و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی. (11)

ظریفترش را به صورت جمع به همه آنها گفت:

فلم تقتلوهم ولکن الله قتلهم. (12)

شما دشمنان را نکشتید خداوند کشت، نفرمود: «فلم تقتلوهم اذ قتلتموهم ولکن الله قتلهم ». یکبار تعبیر این است:

و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی.

و یک وقت از این نمکین تر است:

فلم تقتلوهم و لکن الله قتلهم.

نفرمود نکشتید، آن وقتی که کشتید، بلکه خدا کشت، فرمود اصلا شما نکشتید.

دستی از غیب بیرون آمد و بر سینه نامحرم زد و آن دست غیبی از آستین شما درآمده است و البته این کار شدنی است.

بنابراین انسان تا از خود نگذرد لیاقت خلافت خدا را ندارد، و اگر به آن مقام بار یافت وقتی می خواهد خلیفه خدا بشود، ذات اقدس اله همه کارهای خیر و صلاح و فلاح را از راه مجاری ادراکی و تحریکی آن شخص انجام می دهد. لذا این شخص هر کاری که انجام می دهد به اذن خداست. چون به قرب نوافل باریافت همه کارهای او آیت کار الهی است. چنین انسانی خلیفه و وارثی می شود که جای مورث می نشیند.

در جریان بهشت ذات اقدس اله فرمود:

الذین یرثون الفردوس. (13)

هرگز انسان بهشت را با کار کسب نمی کند، گرچه یک سلسله تعبیرات تشویقی در قرآن کریم هست که خداوند می فرماید: اگر شما فلان کار را انجام دادید خدا به شما اجر می دهد. تعبیر به اجر جز برای تشویق چیز دیگری نیست، و گر نه حقیقت اجر در اینجا صادق نیست. اجر و مزد آن است که انسان کاری را برای صاحب کار انجام دهد و چیزی از او دریافت کند. اگر کسی برای خود کار کند و از دیگری پول دریافت کند اجر و اجاره نیست.

اگر ذات اقدس اله به ما می فرماید: عالم باشید، عادل باشید، کامل باشید، من به شما فیض می رسانم، معنایش این نیست که چیزی به من بدهید و من در قبالش چیزی به شما می دهم، اینجا عوض و معوض هر دو به سود بنده است. مولا که از کار ما طرفی نمی بندد.

ذات اقدس اله فرمود: بهشت را من ارث بهشتیان قرار دادم، چون آنها با من مرتبط هستند، بهشت ارث آنهاست، نه اجرت آنها.

بسیاری از ما وقتی که در دنیا هستیم، فکر می کنیم کاری انجام دهیم، تا مزدی دریافت کنیم، ولی وقتی (ان شاءالله) وارد بهشت شدیم، این آیه را تلاوت می کنیم که:

الحمد لله الذی صدقنا وعده و اورثنا الارض. (14)

خدای را سپاس که زمین بهشت را به ما ارث داد، تا هر جای این بهشت را که بخواهیم، بتوانیم مستقر شویم.

بهشتیان نمی گویند خدای را شکر که اجر ما را به ما داد. از این سخن معلوم می شود تمام این کارها برای برقراری پیوند است; نه این کارها برای این است که چیزی بدهیم و کالایی بگیریم. تمام این امور چه به علم و حکمت و کتاب برگردد «ویعلمهم الکتاب و الحکمة » (15) و چه به «یزکیهم » برگردد، همه برای آن است که از خود بگسلیم و به او بپیوندیم. وقتی به او پیوستیم چیزی به نام ارث به ما عطا می کند.

ممکن است نوجوانی که از دوران کودکی گذشت، کسی به او بگوید، اگر تو در امتحان موفق شدی، این مقدار اجر و پاداش می گیری، ولی وقتی به مقام استادی رسید، این ملکه علم ارث اوست، این درس نخوانده تا چیزی به کسی بدهد و پاداش بگیرد، چون برای دیگران درس نخوانده است، برای خود درس خوانده است. و آثار آن را در خویشتن می یابد.

بنابراین هم تعبیر خدا این است که آنها فردوس را ارث می برند و هم تعبیر بهشتیان این است که ما وارث هستیم و خدای سبحان به ما ارث داده است.

حکومت وجود مبارک حضرت مهدی، ارواحنا فداه، از سنخ میراث بهشت است، روزی جهان بهشت می شود که کسی که به معنای تام، خلیفه و وارث خداست، حکومتی که ارث خداست، به معنای تام، به دست او برسد. آنگاه یک تمدنی پدید می آید که عین تدین است، در چنین جامعه ای حد وسط کمال مردم، «لیقوم الناس بالقسط » است به (16) طوری که اصلا مردم از ستم بدشان می آید، و حد اعلای آن این است که به این فکر کنند که «دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد».

این همه فرشتگان که مقاماتی دارند و انسانی که می تواند از حد فرشته بگذرد، چرا به آن مقام راه نیابد؟

آن بزرگواری که می گوید:

بار دیگر از ملک قربان شودالبته تعبیر «پران » هم در بعضی از نسخه ها هست; یعنی از او متقربتر و به خدا نزدیکتر می شوم، سرش همین است. اینکه گفته اند:

الصلوة قربان کل تقی. (17)

نماز قربانی هر نمازگزار است، همین است.

تمام عبادتهای بندگان «قربانی » است; زیرا قربانی عبارت است از عملی که بنده را به خدا نزدیک کرده و عامل تقرب باشد، هر کاری را که انسان «قربة الی الله » انجام دهد قربانی اوست. و اختصاص به ذبح و قربانی گوسفند و گاو در روز دهم ذی الحجه ندارد. در روایت ما آمده است «الصلوة قربان کل تقی » و مشابه این تعبیر در مورد زکات هم آمده است که زکات هم قربان است. (18)

آن بزرگوار که می گوید:

بار دیگر از ملک قربان شوم از او هم به خدا نزدیکتر می شوم، آنجا جای پر کشیدن نیست، اگر هم پر است، از باب:

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک از آن سنخ پر کشیدنهاست.

اگر کسی می تواند به آن مقام راه یابد، به آن حد نهایی نزدیک می شود. پس وجود مبارک حضرت ولی عصر، ارواحنا فداه، که ظهور و حضور پیدا کرده است، همه کارهای الهی از مجاری ادراکی و تحریکی او انجام می شود و جامعه را به قسط و عدل سوق می دهد، تا از آنجا سر پلی بسازد که انسان چیزی را ببیند که دیگران نمی بینند.

همه ما به نوبه خود در زندگی خود یک خواب خوبی دیده ایم، سر اینکه انسان یک خواب خوب می بیند، آن است که اولا، روح ما مجرد است، ثانیا، همه اسرار در جایگاه خود مضبوط است. و ثالثا، در هنگام خواب شواهد بیرونی کم است; یعنی گوش و چشم و سایر مجاری مزاحم ما نیستند. و رابعا، روح مجرد با اسرار موجود هماهنگ می شود و چیزهایی را می بیند، همانطور که عده ای خواب خوبی می بینند برای او حدی از انسانها همین معنا در بیداری هم هست. اگر کسی گوش و چشم خود را کنترل کند:

دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کردوجود مبارک حضرت هنگامی که ظهور می کند، بسیاری از صحابه و اصحاب او به این مقام راه می یابند. و می فهمند آنچه زیبایی در عالم است، عکس زیباییهای عالم دیگر است. وجود مبارک یوسف، علیه السلام، با همه جمال و جلالی که داشت، عکسی از اوست. اگر شما یک بوستانی را ببینید که همه نعم در این بوستان هست و عکسش را هم در روزنامه ببینید، از این عکس چقدر لذت می برید؟ عکس مگر چقدر عاکس را نشان می دهد؟

تمام آنچه در این جهان به عنوان زیبایی است، عکسی از اوست.

این همه عکس می و رنگ مخالف که نمود یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد

وجود مبارک حضرت که ظهور کرد، بسیاری از یاران او به این مقام می رسند که ملکوت برای آنها روشن می شود، این هدف والاست.

در طلیعه سوره مبارکه ابراهیم آمده است:

الر، کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور. (19)

فرمود این قرآن برای این نیامده که مردم، آدم خوب شوند، آدم خوب شدن حد وسط است، این قرآن آمده است تا مردم فرشته و نورانی شوند، نه اینکه بد نکنند، از بدی منزجر شوند.انسانهای وارسته نه تنها به طرف بدی نمی روند، بدی به طرف آنها نمی آید، تعبیر قرآن کریم درباره بزرگان از انسانهای نمونه این نیست که آنها به طرف بدی نمی روند، بلکه آنها به جایی رسیده اند که اصلا وسوسه و بدی به طرف آنها نمی رود. درباره یوسف صدیق، علیه السلام، فرمود:

کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء. (20)

نفرمود: «لنصرفه عن السوء»; ما او را از بدی باز داشتیم. فرمود: اصلا بدی به سراغ او نمی آید.

چرا بعضیها خیال سرقت را در سر نمی پرورند. مثلا انسان مؤمنی که متمکن است، امکان ندارد که کسی او را وسوسه کند که بیا سرقت کن. یک همچو خیالی به سراغ او نمی آید. چون او منزه است از اینکه دست به چنین کارهایی بزند ممکن است درباره گناهان دیگر تصمیم بگیرد و بعد منصرف شود، ولی بعضی از گناهان اصلا به سراغ او نمی آید.

لذا در مورد حضرت یوسف صدیق، علیه السلام، فرمود: اصلا گناه به سراغ او نمی آید. اصلا بدی را از او منصرف کردیم. البته وجود مبارک حضرت یوسف صدیق مقامی برتر از این هم دارد.

وجود مبارک حضرت ولی عصر، ارواحنا فداه، که ظهور می کند، برای این است که انسانها را به این مقام برساند، این هدف از آفرینش انسان است و تاکنون چنین هدفی ظهور نکرده است.

گاهی اوحدی از انسانها در زوایای این عالم به این مقام رسیده اند اما این برخلاف آن است که جامعه بشری فرهنگش، فرهنگ نور باشد.

کسی باید فرهنگ نور را محقق کند که خلیفه خدا و وارث زمین باشد، به همان گونه که بهشتیان زمین را به ارث می برند، حکومت الهی را به ارث ببرد.

همانطور که هیچ جانی از اعضاء و جوارح غافل نیست; یعنی اگر چشم ما به سمتی متوجه شد، حتما جان ما آگاه است، و دست ما کاری انجام داد، جان ما خبیر است; وجود مبارک حضرت ولی عصر، ارواحنا فداه، که جان جانان است آنچه در خاطره ها می گذرد، به اذن خدا علیم است، چون انسانی است کامل و رابط بین همه ما و او. این نه برای آن است که خداوند نیازمند به اوست بلکه برای آن است که ما محتاج به نردبان و طناب هستیم.

اگر خدا بخواهد، ما را دستگیر کرده و مچ ما را بگیرد، نیازی به طناب ندارد، اما برای اینکه دستمان به دامان بی دامانی او برسد، قرآن را آویخته، تا به آن چنگ بزنیم:

واعتصموا بحبل الله جمیعا. (21)

کسی که به چاه افتاده نیازمند طناب است، اما کسی که اشراف مطلق دارد نیاز به طناب ندارد، این انسان است که نیازمند است به وسیله انسان کامل، به ذات اقدس اله باریابد.

بنابراین وقتی وجود مبارک حضرت ولی عصر ظهور کند، هدف همه انبیاء، از راه ارث زمین، از راه خلافت ذات اقدس اله اجرامی شود.

البته، ناگفته نماند این کار، کار بسیار سختی است; زیرا گاهی افراد عادی در شرایط متعارف به سرمی برند و حاکمی می خواهد آنها را اصلاح کند، یک وقت است که دنیا پر از ظلم و جور شده است. الآن وقتی بررسی می کنیم، می بینیم، قسمت مهم بودجه روی زمین صرف کشتار مردم می شود; یعنی آن مقدار بودجه ای که صرف خونریزی و افساد می شود، بیش از آن مقداری است که صرف تامین نیازهای مردم است.

تمام این کارخانه ها و شرکتهای مهم اسلحه سازی، شبانه روز، سه شیفته کار می کنند و هر روز هم یک عده ای این اسلحه ها را حمل و نقل می کنند و عده ای آن را می فروشند، عده ای هم مصرف می کنند.

یا مواد مخدر و یا علل و عوامل فساد دیگر، قسمت مهم بودجه روی زمین صرف فساد می شود.

قرآن کریم می فرماید:

ان الملوک اذا دخلوا قریة افسدوها و جعلوا اعزة اهلها اذلة. (22)

کار حاکمان ستم این است.

شما حالا بررسی کنید اکثر بودجه روی زمین برای کشتن و خونریزی و فساد و افساد مصرف می شود نه برای تامین نان و آب مردم. اگر کسی بخواهد چنین فساد جهانگیری را اصلاح کند، کاری جز کار ولوی نخواهد بود. فرمود: او زمینی را که پر از جور شده پر از عدل می کند. تمام روایتهایی که علمای شیعه و سنی، از وجود مبارک پیامبر اکرم، صلی الله علیه وآله، کرده اند، این است که وجود مبارک ولی عصر، ارواحنافداه، وقتی ظهور پیدا کرد، زمین را پر از قسط و عدل می کند:

یملا الله به الارض عدلا و قسطا (23)

این تعبیر در قرآن کریم به این صورت نیامده اما به این صورت آمده که:

لیظهره علی الدین کله و لوکره المشرکون. (24)

و یا:

لیظهره علی الدین کله و کفی بالله شهیدا. (25)

در قرآن به این صورت نیامده که بالاخره جهان پر از عدل و داد می شود، اما فرمود: روزی فرا می رسد که دین حق فراگیر می شود و همه افکار را تحت الشعاع قرار می دهد، اگر فرهنگ، فرهنگ الهی شد و انسان، انسانیت خود را بازیافت، از آن پس حفظ این نورانیت آسان است.

خدای متعال در مقام معرفی انسان در کتاب خودش می فرماید: انسان «حی متاله » است، دیگران می گویند: انسان «حیوان ناطق » است; یعنی زنده ای است که حرف می زند. اما تعبیر ذات اقدس اله این نیست که هر زنده ای که حرف بزند انسان است; زیرا عده ای شیاطین الانس اند و عده ای هم هستند که:

لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اذان لا یسمعون بها و لهم اعین لا یبصرون بها اولئک کالانعام بل هم اضل. (26)

«حی متاله » انسانی است که حیات او در تاله خلاصه می شود و تاله او یعنی ذوب در الهیت. و ذوب در الهیت آن است که انسان هم اندیشه او الهی شود و هم بینش و کوشش او الهی گردد. چنین انسانی می تواند زمینه ای فراهم کند که آن خلیفه الهی ظهور کند.

اعتقاد ما امامیه آن است که مهدی موجود، موعود است و گرنه خیلی ها به مهدی موعود معتقدند.

با ظهور آن حضرت هم «علم الدراسة » ظهور می کند و هم «علم الخلافة » و هم فرهنگ عمومی مردم «حی متالهانه » می شود.

به تعبیر روایات با آن حضرت خداوند زمین را پر از عدل و داد می کند و به تعبیر قرآن کریم زمین مظهر «لیظهره علی الدین کله » می گردد. و دین کامل حق بر آن حاکم می شود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان