گفت وگو با حجت الاسلام والمسلمین
اشاره :
بسیارند کسانی که نخستین قدمها برای
آنچه در پی خواهد آمد حاصل گفت وگوی ما با
در روایات دو لفظ را زیاد می بینیم؛ یکی
بسم اللّه الرحمن الرحیم. با تشکر از شما عزیزان و دیگر دست اندرکاران مجله موعود، که امیدواریم خداوند تلاشهای شما را برای عصر ظهور مولا، ذخیره کند و این تلاشها مورد عنایت آقا قرار بگیرد. ان شاءاللّه .
واژه «آخرالزمان» با واژه «عصر ظهور» تقریبا مربوط نیست. واژه آخرالزمان یک تعبیر کشداری است که از بعد از دوران رسالت آقا رسول اللّه (ص) آغاز شده است. مطابق حدیثی که از آقا رسول اللّه (ص) داریم آن حضرت در حالی که به انگشت سبابه و وسطای خود اشاره می کنند، می فرمایند: «أنا والسّاعة کهاتین»؛ من و قیامت مانند این دو انگشت هستیم. یعنی پشت سر هم هستیم، یعنی من که آمدم آستانه قیامت است. آنچه از علائم که برای آخرالزمان گفته شده، علائمی است که برای قبل از ظهور است و در نتیجه واژه آخرالزمان به حسب واژه لغوی یقینا شامل عصر ظهور نیز می شود. ولی همه علائم و مشخصه هایی که در احادیث برای واژه آخرالزمان آمده، بر دوران قبل از ظهور منطبق است بنابراین آخرالزمان عصری است که از زمان آقا رسول اللّه (ص) آغاز شده و تا کنون ادامه دارد. به تعبیر ما طلبه ها واژه آخرالزمان مقولٌ بالتّشکیک است؛ یعنی هر چه از زمان می گذرد عنوان آخرالزمان بر آن منطبق است. ولی این انطباق تنها شامل دوران قبل از ظهور می شود و در نتیجه آنچه به عنوان «اشراط الساعة»، در تعبیر اهل سنت، و «علائم ظهور»، در تعبیر اهل بیت(ع) آمده، بر آخرالزمان منطبق است و انتهای آن با ظهور است. اگر چه زمان ظهور نیز بخشی از آخرالزمان است ولی کاربرد این تعبیر بیشتر از عصر رسالت تا قبل از ظهور است.
عصر ظهور طبعا آغاز مشخصی دارد. در شب بیست و سوم ماه رمضانی که بین زمین و آسمان منادی الهی ندا می کند که: «ای اهل عالم بقیة اللّه آمد»، از آن لحظه عصر ظهور آغاز می شود. منتها ظهور، مقدماتی دارد که از شب بیست و سوم ماه رمضان آغاز می شود و تا دهم ماه محرم (روز عاشورا) سال بعد ـ که روز قیام جهانی است ـ ادامه می یابد. در واقع عصر ظهور از همان لحظه ظهور آغاز می شود، ولی عصر فرمانروایی و حکومت جهانی آن حضرت از زمانی آغاز می شود که حضرت مهدی(ع) از مکه معظمه به مدینه تشریف می آورند و دوباره از مدینه به مکه برمی گردند و از آنجا به همراه سیصد و سیزده نفر اصحاب خاص خود، بیش از ده هزار نفر از شیعیان و پنج هزار فرشته در حالی که جبرئیل در سمت راست و میکائیل در سمت چپ آن حضرت حرکت می کنند به کوفه تشریف می آورند و این شهر را به عنوان مرکز حکومت خود انتخاب می کنند. اگر چه در مورد زمان این انتخاب به صراحت مطلبی در احادیث نقل نشده ولی آنچه برآورد شده حدود دو ماه بعد از ظهور است.
عصر ظهور تعبیر شفاف و روشنش مربوط به روزهایی است که حضرت مهدی(ع) در کوفه مستقر می شوند و لشکرها را از آنجا به سراسر عالم می فرستند. این عصر از این زمان آغاز می شود و سیصد و نه سال ادامه پیدا می کند. مطابق روایات صحیح، مدت حکومت آقا بقیة اللّه (ع) سیصد و نه سال است، به تعداد سالهایی که اصحاب کهف در غار بوده اند. بعد از آن دوران رجعت آغاز می شود. این دوران اگر چه تداوم دوران ظهور است، اما ما معتقدیم که عصر ظهور همان سیصد و نه سالی است که دوران فرمانروایی آقا بقیة اللّه است.
شما فرمودید مدت حکومت امام عصر(ع)
اولاً روایت مربوط به 309 سال که در غیبت شیخ طوسی و در کتابهای فضل ابن شاذان آمده از صحت بیشتری برخوردار است. این روایت، از لحاظ حدیث شناسی، حدیثی صحیح و صحیح اعلایی است. ثانیا، عقل بشر این معنا را درک می کند که اگر بنا باشد در دنیا هزاران سال ظلم و ستم باشد و آن دولت ایده آل فقط هفت سال بیاید و برود، این با برداشت کلی از حکمت پروردگار سازگار نیست. ثالثا، روایاتی که در آنها بر عدد هفت به عنوان مدت حکومت آن حضرت تأکید شده عمدتا از طریق اهل سنت نقل شده است. رابعا، عدد هفت بالخصوص علامت کثرت است؛ یعنی یک جا که می خواهند چیزی را بگویند که زیاد است عدد هفت را به کار می برند. حتی در مورد تعداد آسمانها که عدد هفت به کار می رود، گفته اند که هفت عدد نیست بلکه نشان کثرت است، بنابراین اعدادی داریم که برای نشان دادن کثرت است، مثلاً الآن تعبیر میلیون و میلیارد نشانه ای است برای کثرت ولی در روایات عمدتا تعبیر هفت برای کثرت به کار رفته است.
آخرالزمان و عصر ظهور چه تفاوت ماهوی
در احادیث فراوانی که در مورد آخرالزمان وارد شده هیچ مدحی دیده نمی شود. برخلاف دوران ظهور، که دوران گسترش فرهنگ، تمدن، پیشرفت، آرامش، آسایش، وفور نعمت و نزول بارانهای رحمت است، دوران آخرالزمان، به عنوان دوران قبل از ظهور، همه اش هرج و مرج، فتنه، تشویش، اضطراب، نگرانی، آشوب، حق کشی و تبعیض است و اگر بارانی هم می بارد باران نکبت، عذاب و مشکلات است نه باران رحمت. بنابراین این دو عصر با هم فرق اساسی دارند.
چگونه جهان از یک مقطع زمانی که همه اش
این درست مانند طلوع فجر در پس یک شب سیاه و تیره است. وقتی خورشید غروب می کند، جهان هر لحظه سیاه تر و تیره تر می شود ولی یک مرتبه با طلوع فجر همه ظلمات تبدیل به نور می شود. به تعبیر قرآن «وأشرقت الأرض بنور ربّها»؛ زمین با نور صاحب زمین روشن می شود. در احادیث هم عبارت «والفجر» را به فجر دولت آقا بقیة اللّه (ع) تفسیر کرده اند، بنابراین در انتهای شدت وقتی که شدت به نهایت رسید آن موقع دوران فرج، وفور، ظهور و روشنایی است.
چگونه مردمی که در دوران آخرالزمان به
گذشت زمان راه را باز و هموار می کند و موجب می شود که مردم تشنه عدالت شوند. وقتی مردم تشنه عدالت شدند زورمندان هم راه نجات را تنها در تسلیم و پیروی می دانند. اگر هم تسلیم نشدند آن موقع آنها را وادار به تسلیم می کنند.
امام مهدی(ع)، براساس روایات، با قدرتی می آید که رعبش تا مسیر یک ماه در دلها نفوذ می کند، همه زورمندان از آن حضرت می ترسند و در مقابل ایشان تسلیم می شوند.
این گسترش ظلم، فساد، هرج و مرج و
در آن دورانها هم طلب عمومی برای عدالت وجود داشت، ولی مشکلاتی بود که مانع از تحقق عدالت می شد؛ مشکلاتی که در زمان ظهور آقا بقیة اللّه (ع) وجود نخواهد داشت. امیرالمؤمنین(ع) زمانی خلافت را به دست گرفتند که بیست و پنج سال علیه ایشان تبلیغ شده بود. در این تبلیغ برای امیرالمؤمنین(ع) چهره دیگری ترسیم کرده بودند. به طوری که با کمال تأسف و تعجب در تاریخ می خوانیم که وقتی به مردم شام خبر رسید که امیرالمؤمنین(ع) در مسجد کوفه به شهادت رسیده اند، آنها گفتند: او که نماز نمی خواند در مسجد چه کار داشت؟ یعنی این قدر تبلیغ مؤثر شده بود. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می گوید: من به استادم گفتم: چه خوب شد که امیرالمؤمنین(ع) بعد از بیست و پنج سال به خلافت رسید، اگر زودتر می رسید این فتوحاتی که در زمان خلفا شده نمی شد. استادم گفت: تو اشتباه می کنی. خدا برای امیرالمؤمنین(ع) مقامی در نظر گرفته، که اگر نبود این دوران بیست و پنج ساله ظلمانی، وقتی آن حضرت روی کار می آمد تمام دنیا در مقابلش تسلیم می شدند و جز اسلام چیزی بر روی زمین باقی نمی ماند.
آقا بقیة اللّه (ع) با قدرت و معجزات باهره تشریف می آورند. دولت ایشان ـ که خداوند منان آن را وعده داده و توسط یک صدوبیست وچهار هزار پیامبر اعلام شده ـ دولتی است که وقتی می آید تمام راهها برایش باز است. آن حضرت مجاز است از قدرت استفاده کند. ایشان در مقابل تمام ابزار و ادوات جنگی دولتهای استکباری می ایستد و آنها را از کار می اندازد. ولی این برنامه برای امیرالمؤمنین(ع) در نظر گرفته نشده بود. ایشان آمدند و دلها را به طرف خود جذب کردند ولی مرتب مشکلاتی برایشان می آفریدند و جنگهایی ایجاد می کردند. افرادی بودند که تشنه عدالت بودند ولی آنها نیرویی نداشتند که بتوانند آن عدالت را حاکم کنند. ولی وقتی حضرت بقیة اللّه (ع) تشریف می آورند این مسائل در کار نیست تمام قدرتهای پوشالی آن روز ناچار به تسلیم اند.
افزون بر این اگر مردم بتوانند حق را بشنوند، خود حق یک اثری دارد که راه را باز می کند. در روایات داریم که وقتی آقا بقیة اللّه (ع) تشریف می آوردند، ایشان در شرق عالم صحبت می کنند در غرب عالم، مردم ایشان را می بینند و صدایشان را می شنوند و به پیغام رسان هم نیاز ندارد. این مطلب می رساند که حضرت بدون ابزار این کار را می کند. اگر چه ابزارهایی مثل رادیو و تلویزیون که در زمان ما هست تصور موضوع یاد شده را برای ما هموار کرده و می توانیم بفهمیم که این کارها شدنی است و به راحتی انجام می شود. بنابراین وقتی مردم امکان یافتند که حق را بشنوند طبعا در مقابل آن تسلیم می شوند و به صورت شفاف آن را می پذیرند.
شما در بین صحبتهایتان بحث تبلیغ منفی
ما در حال حاضر در عمق دوران تیرگی هستیم. اما در عصر ظهور یک مرتبه همه چیز واضح می شود؛ یک مرتبه صدای جبرئیل بین زمین و آسمان شنیده می شود. امام(ع) می فرماید هر چیزی هم برای شما مخفی بماند، دیگر بانگ جبرئیل بر شما مخفی نخواهد ماند. این ندا، صدای خاصی است که به هیچ وجه قابل اشتباه با صدای ماهواره و مانند آن نیست. براساس روایات فراوان، هر کسی با زبان مادری خود آن صدا را می شنود. یعنی برای کسی بد ترجمه نمی شود. بنابراین تک تک افراد مخاطب این ندا هستند و لذا وقتی آن چهره مثل قرص قمر جلوی چشم مردم است، چه دور و چه نزدیک، و همه آن را می بینند، صدای او را می شنوند و سیره او را مشاهده می کنند، دیگر هیچ راهی برای این که چهره آن حضرت را مشوش نشان بدهند باقی نمی ماند و طبعا تبلیغات منفی نیز هیچ اثری نخواهد داشت.
این که در روایات آمده، ندای آسمانی را هر
یقینا این طور نیست؛ زیرا شاخصه هایی برای این ندا گفته شده که با این تأویل جور نمی آید. اولاً گفته شده در بین مشرق و مغرب حتی یک نفر هم نمی ماند که این صدا را نشنود. آیا وقتی رادیو و تلویزیون مطلبی را پخش می کنند در تمام دنیا آن را می شنوند یا فقط در جاهایی که رادیو و تلویزیون وجود دارد آن را می شنوند؟ در حال حاضر ما مناطق زیادی در جهان داریم که برق ندارند و یا تحت پوشش رادیو و تلویزیون نیستند، خوب در این جاها این ندا چگونه شنیده می شود؟ ثانیا، در بسیاری از روایات در مورد ندای آسمانی این تعبیر وارد شده که هیچ خفته ای نیست مگر این که با شنیدن آن بیدار می شود. آیا صداهای معمولی، چه از طریق ماهواره پخش شود چه از طریق اینترنت و چه از طریق رادیو تلویزیون خفته ای را بیدار می کند؟ باید اول شخص بیدار بشود، دستگاه رادیو یا تلویزیون را روشن کند تا بعد بشنود. بنابراین این تعبیراتی که در مورد ندای آسمانی داریم از تأویل به دور است. این را نمی شود تأویل کرد. ثالثا، در روایات آمده که هیچ کس نیست جز این که این ندا را به زبان خودش می شنود، یعنی اگر در دنیا هزار زبان و لهجه مختلف باشد؛ این ندا به هزار زبان و لهجه شنیده می شود؛ مثلاً اگر من در کنار شما نشسته ام ولی به دو زبان مختلف صحبت می کنیم، من به زبان خودم می شنوم و حضرت عالی هم به زبان خودتان می شنوید که این مطلب به هیچ وجه با وسایل و دستگاههای امروزی منطبق نیست. بنابراین، این احادیث به تعبیر ما طلبه ها، آبی از تأویل است؛ یعنی إبا دارد از این که به ابزار و ادوات تأویل شود.
شما مهم ترین عامل پذیرش مردم را شنیدن
این ندا، تنها یکی از اسباب پذیرش مردم است. خود سیره حضرت، و اصلاحاتی که ایشان انجام می دهند اسباب دیگر پذیرش عمومی است. آقا بقیة اللّه (ع) در همان روز اولی که وارد کوفه می شوند اصلاحات خود را آغاز می کنند. آقا امام صادق(ع) می فرماید که آقا بقیة اللّه (ع) در اول حکومت اعلام می کند: «من مات و ترک دینا فإلیّ و علیّ»؛ هر کسی از دنیا برود و دَینی بر گردنش باشد بر من است [پس طلبکار [به سوی من بیاید. «من مات و ترک مالاً فلورثته»؛ ولی اگر کسی از دنیا برود و مالی از او باقی بماند مال ورثه اوست به من ربطی ندارد. مالش مال ورثه اش، دینش بر عهده من.
همانجا شروع می کنند به پاکسازی محیط. به طوری که در احادیث داریم که: «لایبقی ذو علّة»؛ یک بیمار روی زمین نمی ماند؛ «ولا ذو آهة»؛ هیچ مشکلداری در روی زمین نمی ماند. «لایبقی أعمی ولا مُقعد»؛ یک نابینا و یک زمینگیر در روی زمین نمی ماند. این یعنی سلامتی و بهداشت جهانی به تمام معنا.
موضوع دیگری که در زمینه عصر ظهور مطرح است، گسترش دانش بشری است. آنچه از علوم که توسط انبیا به مردم رسیده و یا خود مردم به آن دست یافته اند مجموعا دو حرف است ـ به تعبیری ـ که از امام سجاد(ع) و از امام صادق(ع) رسیده است ـ اما وقتی حضرت مهدی(ع) تشریف می آوردند، 25 حرف دیگر به آن اضافه می کنند؛ یعنی تمام آن 27 حرفی که خداوند برای بشر در نظر گرفته جاری می شود. شما حساب کنید تا 100 سال قبل برق نبود، برق که آمد یک علم بر هزاران علم بشر افزوده شد، رنگ دنیا عوض شد. بعد از آن تلفن و تلگراف و امثال اینها آمد و جهان عوض شد. در زمان خود ما اینترنت که آمد کلاً سیمای جهان عوض شد. یعنی یک علمی که بر صدها علم بشر اضافه می شود جهان رنگش عوض می شود. حال تصور کنید اگر یک مرتبه بر دو علم بشر بیست و پنج علم افزوده شود؛ یعنی 5/12 برابر علم موجود، بر آن افزوده شود، اصلاً عالم، عالم دیگری می شود. ما هر چه تلاش کنیم، مطالعه کنیم و قوه مخیله خود را به کار اندازیم که زمان ظهور را ترسیم کنیم، عاجزیم و نخواهیم توانست. یعنی دقیقا همان طوری که ما برای ترسیم روز قیامت و عالم آخرت عاجزیم و هر چه تلاش کنیم نمی توانیم براساس برداشتی که از این جهان داریم به تصویری از آن جهان دست یابیم، عصر ظهور هم نسبت به عصر ما آنقدر از لحاظ عظمت، شکوه و زیبایی در سطح بالایی است که برای ما قابل تصور نیست. بنابراین وقتی عصر ظهور آغاز می شود، مردمی که دوران قبل را دیده اند؛ یک مرتبه دورانی را می بینند که همه چیز آن عوض شده است و اگر کسی بین خود و فهمش سدی ایجاد نکرده باشد برایش خیلی روشن خواهد بود که نه این جهان، مشابه آن جهان است، نه این رهبر، مانند رهبرانی که تا حالا دیده است و نه این حکومت، مشابه حکومتهایی که تا کنون وجود داشته است.
شما فرمودید: مردم بعد از شنیدن ندای
تعبیر روایات ما درباره عصر ظهور این است که «یملأ الأرض قسطا و عدلاً کما ملئت ظلما و جورا»؛ آن حضرت دنیا را آن گونه که پر از ظلم و ستم شده بود از قسط و عدالت پر می کند. آن حالتی که عرض کردم طبعا بعد از شب اول نیست. بعد از گذراندن یک دوره ای است که مدت آن در احادیث هشت ماه ذکر شده است. تعبیر احادیث این است که آن حضرت هشت ماه شمشیر حمایل می کند. ولی بعد از هشت ماه دیگر هیچ نیازی ندارند که شمشیر حمایل کنند. از ماه رمضان که شروع کنیم، شوال، ذیقعده، ذیحجه، محرم، یعنی 3 ماه و 17 روز بعد از آن صیحه آسمانی روز قیام جهانی است. باز هم مطابق آن روایات تا پنج ماه بعد هم کم و بیش درگیری هست. براساس روایات فراوان وقتی آن حضرت وارد کوفه می شوند، هنوز لشکر سفیانی در کوفه است و با ورود آن حضرت به کوفه آنها از کوفه فرار می کنند و به طرف مدینه می آیند. آنها در مدینه قتل عام می کنند و از آنجا به طرف مکه رهسپار می شوند. بین مدینه و مکه در سرزمین «بیداء» آنها گرفتار خسف می شوند و در دل زمین می روند. بنابراین در روزهای اول ظهور قطعا جنگ و درگیری هست. در اینجا جمله ای را باید عرض کنم: این که می گوییم دنیا قبل از ظهور پر از ظلم و ستم می شود، این منافات ندارد با اینکه اگر در خانه ای یک نفر نخواهد ظلم کند نتواند. الآن اگر این اتاق پر از زباله باشد و فقط در یک گوشه ای یک وجب جای تمیز باشد باز می گویند اینجا پر از زباله است و آن یک وجب جای تمیز دیگر به حساب نمی آید. فرض کنید اگر از شش میلیارد انسانی که در روی زمین هستند چند صد هزار نفر از آنها آدمهای خوبی باشند باز هم صدق می کند که دنیا پر از ظلم و ستم است، پر از آدم شریر است. وقتی هم آن حضرت تشریف می آورند منافات ندارد که در میان مردم آن زمان، که اگر همین شش میلیارد نفر باشند، ششصد هزار نفر هم آدمهای ناباب باشند. اینها طبعا تا مدتی که امیدی دارند مقاومت می کنند، اما بعد که امیدشان ناامید شد یا در مقابل قوه قهریه از بین می روند یا این که به خود می آیند و خودشان موضعشان را عوض می کنند. بنابراین اصل درگیری در اوائل هست ولی بعد از 8 ماه دیگر هیچ نیازی به درگیری نیست.
با تعبیری که داشتید با اضافه شدن 5/12
تفاوت فراوان است. در روایات داریم که وقتی حضرت تشریف می آورند، در روی زمین نقطه ای نمی ماند که سبز نباشد. در حدیثی آمده است: در دوران ظهور کسی که از دمشق به طرف کوفه حرکت می کند، در سراسر مسیر خود، روی زمین سرسبز راه می رود. یعنی جهان از لحاظ وضع ظاهرش اینقدر عوض می شود. بارانهای رحمت فرو می بارد، زمین معدنهایش را خارج می کند، نباتش را خارج می کند، دنیا پر از نعمت می شود، آنقدر پر از نعمت می شود که برای احدی حاجتی نمی ماند. منادی حضرت در میان مردم ندا می کند که هر نیازمندی هست سراغ من بیاید. در روایات آمده که یک نفر می آید، بعد به او می گویند که هر چه داری پهن کن، پارچه ای دارد پهن می کند، آن را پر می کنند، او می بیند هیچ کس دیگر نیامد، خودبه خود خجالت می کشد، وقتی خجالت کشید برمی گردد و می گوید: من نمی خواهم. می گویند: چیزی را که به کسی دادیم پس نمی گیریم و او با شرمندگی آن را تا منزلش حمل می کند. یعنی مردم چنین غنا و استغنایی پیدا می کنند؛ یعنی هم غنی می شوند و هم دلهایشان بی نیاز می شود.
در روایات فراوان از طریق اهل سنت مثلاً در کتاب عقدالدرّر داریم که شمشهای طلا را می برند در خانه افراد که انفاق کنند می گویند: ما نیاز نداریم. کسی برای صرف زکات، صدقات، مبرات، و صله اش جا پیدا نمی کند. اینها چیزی است که الآن برای ما باور کردنش سخت است ولی برای این که بتوانیم باور کنیم مثالی می زنم: در صدر اسلام با آن فقری که جهان اسلام داشت مثلاً 313 نفر در جنگ بدر آمده اند برای جنگیدن، 2 تا اسب دارند. دیگر فقر از این بیشتر؟! در جریان جنگ تبوک چند نفر با یک خرما سد جوع می کردند. همین افراد در سایه عمل به دستورات اسلام، یعنی با همین زکات و خمس و سایر چیزهایی که اسلام قرار داده، در مدت کوتاهی در کمتر از دو قرن به جایی رسیدند که در زمان هارون الرشید با این که امام معصومی هم سر کار نبود، یک ظالم سر کار بود ولی به دلیل همین مقدار که به ظواهر اسلام عمل می شد، وضع به گونه ای شد که از مصر نامه نوشتند به هارون الرشید که ما برای زکات جایی نداریم، به هر کس مراجعه می کنیم می گوید که من نیاز ندارم. همین مقدار که به ظواهر اسلام عمل شده به این نتیجه رسیده اند و هارون در جواب نوشت برای این که این پولها آنجا نماند در کنار هر مسجد یک مدرسه بسازید. آن روز مطابق آماری که دارند ـ البته شاید دقیق نباشد ـ شصت هزار مسجد در آن منطقه بوده است. در کنار هر مسجد یک مدرسه ساختند تا این پولها هزینه شوند.
پس، اسلام این قدرت را دارد که اگر به قوانین اقتصادی آن عمل بشود روی زمین را مستغنی کند.
در زمان حضرت مهدی(ع) به این قوانین به بهترین شکلی عمل می شود، به اضافه برکات و عنایات الهی. هیچ نوع احتکار پیش نمی آید، هر نوع قمار، رشوه و امثال اینها که باعث می شود این تبعیضها پیش بیاید از میان برداشته می شود مطلقا هم کسی به سراغ آنها نمی رود. از آن طرف هم انفاق و احسان در حد اعلا. از آن طرف یک شخصیتی مثل آقا بقیة اللّه (ع) هر روز در مقابل مردم با دست باز ایستاده است و کسی هم که می آید احساس نمی کند که نیازی دارد تا از آن حضرت چیزی مطالبه کند. وقتی هم حضرت از مردم مطالبه می کند که اگر نیازمندی هست بیاید؛ هیچ کس پاسخ مثبت نمی دهد. بنابراین خود اسلام این قدرت را دارد که اگر به آن عمل بشود مردم را بی نیاز کند و نمونه اش را عرض کردم. مضافا این که آن زمان وعده الهی است که عدالت حضرت به تمام دنیا برسد، جهان با نور عدالت منور شود و ظلمی در هیچ گوشه ای از دنیا یافت نشود. اینها تعبیر احادیث است، و هیچ نیازمندی در سطح دنیا دیده نخواهد شد.
آیا در زمان ظهور فقط زمین سرسبز
آنها هم یقینا عوض می شود. مثلاً همان روزهای اول که حضرت شروع می کنند به اصلاحات، راههای اصلی را توسعه می دهند. حداقلی که برای جاده ها آن روز تعیین شده شصت ذراع است که تقریبا برابر سی متر است. یعنی در آن زمان خیابانی باریک تر از سی متر نخواهد بود. بعد دستور می دهند هر بالکنی را که به سوی خیابان است خراب کنند. یعنی سبک بناها هم عوض می شود. دستور می دهد که هر ناودانی را که رو به خیابان است ببندند. شهرها خیلی بزرگ می شود مثلاً در مورد کوفه ذکر شده که مساحت آن به دویست و پنجاه و چند کیلومتر می رسد. البته در روایات تعبیر ذراع است که وقتی آن ذراع را حساب می کنیم به دویست و پنجاه و چند کیلومتر بالغ می شود. در روایت دیگری وارد شده است که کوفه به دو نهر؛ یعنی دجله و فرات متصل می شود. در حدیثی داریم که خانه های کوفه به خانه های کربلا متصل می شود. این توسعه را از لحاظ شهرسازی داریم و آن نظم را از لحاظ این که ناودانی به بیرون نباشد، بالکنی به بیرون نباشد. در روایتی آمده است که آن حضرت هر مسجدی را که در مسیر راهها باشد از بین می برد. یعنی اجازه نمی دهد جاده ها کج و معوج شود.
در حدیث دیگر داریم که در زمان ظهور مسیر پیاده از مسیر سواره جدا و دستور داده می شود که هیچ پیاده ای حق ندارد از مسیر سواره برود و اگر از مسیر سواره برود و آسیبی به او برسد بر عهده خودش است. در اینجا این نکته را باید یادآور شوم که در احادیث ملاحم معمولاً دنبال سند نمی گردند چون در آن زمانها این مسائل را کسی نمی توانست تصور کند تا به دنبال جعل روایت درباره آنها باشد. مثلاً این که در روایت آمده است: هنگامی که امام مهدی(ع) در شرق عالم است در غرب عالم او را می بینند یا صدایش را می شنوند، این الآن برای ما قابل فهم و تصور است ولی 1400 سال پیش اصلاً قابل فهم و تصور نبود تا کسی این مطلب را جعل کند، لذا این مطالبی که در احادیث ملاحم آمده راه گشای خوبی است و تا حدی می تواند آینده را برای ما مشخص کند.
آیا این بحث بزرگ شدن شهرها را ما فقط در
در روایات این تعبیر را داریم که این 313 نفر حاکمان خدا بر روی زمین هستند. وقتی حضرت در کوفه مستقر شدند، با هر لشکری یکی از این 313 نفر را به سرزمینهای مختلف می فرستند. بنابراین این طور نیست که بقیه جاها فراموش شوند. کوفه، ام القرای جهان اسلام می شود، عاصمه حکومت مهدویه می شود. پایتخت تمام گیتی می شود و هیچ مرز جغرافیایی در روی زمین نمی ماند، اما اقلیمهای دیگر از بین نمی روند چون در حدیث داریم که حضرت در هر اقلیمی نماینده اش را می فرستد و به آنها دستور می دهد که پیمان شما کف دست شماست. هر مسئله ای برای شما پیش آمد که جوابش را نمی دانید به کف دستتان نگاه کنید تا پاسخش را پیدا کنید. برای تصور و فهم این مطلب می توانیم آن را تشبیه کنیم به تلفنهای همراهی که تصویردار هستند. اما از احادیث این استفاده نمی شود که ارتباط امام مهدی(ع) با یارانش به وسیله ابزار باشد.
مرحوم آقای میر جهانی، مؤلف نوائب الدهور، داستانی نقل می کنند که با عنوان «نورستان» در بعضی کتابها هم درج شده است. ایشان می فرماید: دو نفر از شهر آقا بقیة اللّه (ع) پیش من آمدند. یکی از آنها در کف دستش چیزی بود، به آن نگاه می کرد حرف می زد. من گفتم: چیست؟ گفت: من دارم با امیر خودمان صحبت می کنم. بعد آن چه در کف دستش بود به طرف من گرفت. من تصویر آن امیر را آنجا دیدم. تا من او را دیدم، او به من سلام کرد. بعد من به او گفتم: او مگر من را می بیند. گفت: بله، همان طوری که تو او را می بینی او هم تو را می بیند. یعنی بیش از 24 سال قبل از این در دست افرادی که در بلاد حضرت زندگی می کردند دستگاهی بود شبیه موبایل تصویردار امروز ما. یقینا آنجا از تکنیکهای برتری برخوردار هستند. لازم نیست که از این جا ببرند، آنها یقینا دارند. آنوقتی که حضرت تشریف می آورند و در دنیا علم شکوفا می شود، سطح دنیا عوض می شود و فرهنگ جهان به گونه ای غیر قابل تصور توسعه پیدا می کند.
نویسنده کتاب یوم الخلاص که ما ترجمه کردیم به روزگار رهایی چند نکته را یادآور می شوند، یکی این که اینهمه در روایات راجع به فتوحات آقا بقیة اللّه (ع) صحبت شده، اما هیچ اشاره ای به آمریکا و اقیانوسیه نیست، ایشان از این مطلب برداشت می کند که این کشورها قبل از ظهور در این جنگهای بین المللی از بین می روند و... الآن هم این اوضاع که در آمریکا شروع شده احتمال این معنا را می دهد که دیگر این کشور قابل دوام نباشد و ممکن است خود اروپا در مقابلش بایستد و از بین برود. به هر حال آنچه قبل از ظهور از بین رفته که رفته ولی آنچه بعد از ظهور مانده، هر کسی الآن در هر کشوری تلاش می کند که خود را به پایتخت برساند طبعا در آن زمان بیشتر از این خواهد بود. هر کسی تلاش می کند که خود را به کوفه برساند و در حضور آقا باشد و روایات فراوان داریم که وقتی حضرت در کوفه مستقر شدند. هیچ مؤمنی در زمین نمی ماند جز این که یا در کوفه است یا به سوی کوفه می آید و یا دلش به سوی کوفه پر می زند. اگر کسی هم به دلایلی نتوانست بیاید، البته شاید جوری باشد که امکانات آن روز خیلی آسان باشد، هر کس در کشور خودش باشد ولی سر نماز خودش را برساند، چون الآن هم در اروپا به خاطر پروازها که منظم است گاه شده است که ما نماز جماعت ظهر را در یک مسجدی در یک شهری وعده داده بودیم، نماز عصر را به مسجد دیگر در شهری دیگر طوری تنظیم کرده بودیم که به موقع به فرودگاه برسیم و به موقع هم به آنجا. آن موقع هم که طبعا امور منظم تر، سریع تر و ابزار همگانی تر خواهد بود، در آن صورت شاید کسی نیازی نبیند که حتما بیاید در شهر کوفه زندگی کند بلکه ممکن است در شهر خودش باشد و موقع خطابه حضرت خودش را برساند، موقع نماز حضرت خودش را برساند، اینهم امکانش هست.
به عنوان آخرین مطلب اگر فکر می کنید
مطالب مربوط به آخرالزمان فراوان است که حتی اشاره ای هم به آنها نداشتیم. اما در مورد عصر ظهور، مخصوصا چون شما می خواهید این مطالب را در مجله مطرح کنید و باید برای خواننده یک عشقی ایجاد کند و بداند که اگر اهل دنیا هم باشد برای این که به دنیای خوبی برسد باید منتظر باشد و آن روزها را آرزو کند. لازم است نکاتی را یادآور شوم ما در تاریخ اسلام داریم که وقتی آقا رسول اللّه (ص) فرمودند: هر که از دنیا برود و مالی داشته باشد برای اولادش است اما اگر قرض دارد بیاید به سوی من. خیلی از یهود بعد از این پیام مسلمان شدند؛ زیرا دیدند خیلی به سودشان است. این که اگر من بمیرم هر چه دارم مال اولادم باشد و اگر قرض دارم آن را رسول اللّه (ص) بپردازد، خیلی چیز خوبی است و لذا می گوییم اگر کسی اهل آخرت است باید منتظر آن روز باشد و اگر کسی هم اهل دنیا است، روزگاری زیباتر از آن روز امکان ندارد، اصلاً تصورش امکان ندارد که اصلاً روزگاری باشد که زیر آسمان ظلمی، جاهلی و تبعیضی نباشد. بنابراین شما سعی کنید که در همه نوشته ها این عشق و علاقه برافروخته شود. برخی از تعابیری که در مورد عصر ظهور آمده، برای ما قابل تصور نیست. قرآن کریم می فرماید: «و أشرقت الأرض بنور ربّها»؛ روزی که زمین به نور صاحب زمین روشن شود. همه تفاسیر، همه روایات گفته اند که این روز، روز ظهور است. می گوید در آن روز طوری می شود که مردم از نور خورشید بی نیاز می شوند و آنقدر دنیا منوّر می شود که شب و روزش یکی می شود. یعنی اصلاً یک الگوهای دیگر بر دنیا حاکم می شود. این که الآن شبها برای سکونت است و روزها برای تلاش است ظاهرا اینها دگرگون می شود.
تعبیر دیگر در مورد عصر ظهور این است که: عمر مردم به قدری زیاد می شود که هر فرد حداقل هزار نفر از اولاد خودش را درک می کند. الآن مردم برای این که از یک مرض نجات پیدا کنند و ده سال بیشتر عمر کنند، آنچه دارند فدا می کنند، اما روزی می رسد که به تعبیر روایات، انسان هزار نفر از نسل خودش را می بینند.
در عصر ظهور زمان با برکت می شود، یک سال به اندازه ده سال است؛ یعنی 309 سال آن روز معادل 3090 سال امروز است. بنابراین یقینا ناگفتنی های ما هم خیلی زیاد است. ان شاءاللّه بتوانیم در این زمینه تلاشهای بیشتری داشته باشیم.
با تشکر از این که وقت خود را در اختیار ما