رسالت ، 16/3/81
افلاطون یک فیلسوف ایده آلیست است و، به اقتضای همین تفکر ایده آلیستی، در پی طرح مبانی، ویژگی ها و مختصات یک «آرمان شهر» است که تصویری از همان نزهتگاه عالم مثل می باشد . هم چنین مدینه ی فاضله ی افلاطونی، متاثر از تفکر انسان شناختی اوست: اگر «جامعه چیزی نیست جز شخصی که با حروف بزرگ نوشته شده است » و اگر کمال آدمی در تسلط عقل بر قوای شهوانی و احساسات اوست، پس بهترین نوع حکومت، حکومت فیلسوفان است . آنان با تفکر عمیق و رشد یافته ی خود امور حکومتی را تدبیر می کنند و به اهداف عالی حکومت - تشخیص مصالح عمومی و انتخاب بهترین راه برای نیل به آن مصالح همگانی - جامه ی عمل می پوشانند . چنین حاکمی به عقیده ی او دارای سه ویژگی است:
1 . سلامت جسمانی، از سویی، برای انجام امور حکومت، که مستلزم تلاش خستگی ناپذیر است، لازم است و، از سوی دیگر، شرط سلامت نفسانی است .
2 . تفکر عمیق برای تدبیر امور حکومتی .
3 . آراستگی به فضایل اخلاقی تا منافع عمومی را قربانی اغراض شخصی نکند .
اما در سال های پایانی عمر، افلاطون پیر، به دلیل فروکش کردن شور و شوق جوانی، دیگر جویای سعادت نیست . هم چنین به دلیل انتقادات سخت شاگرد سرکش خود، ارسطو، در می یابد که ساختن آرمان شهر، در دنیایی که قدرت شمشیر و افکار عمومی سخن اول را می گوید، جز سرودن شعری زیبا، اما دردسرآفرین، نیست .
پس باید تدبیری اتخاذ کرد تا دموکراسی عامیانه و سطحی نگر را مهار کرد . در این جا او روی خوشی به حکومت قانون نشان می دهد; زیرا انسان ها خودپسندند و اگر قانون آنها را محدود نکند، منفعت طلبی آنان تار و پود جامعه را از هم می گسلد . او می پذیرد که «برخی از قانون ها احمقانه و نابخردانه اند» ; اما قانون به جهت آن که به طور کلی از عقل سرچشمه می گیرد، در اصل سالم است .