مقدمه
اندیشه غیبت امام عصر (عج) و تبیین علت وقوع آن و روشن ساختن ابعاد این حادثه مهم الهی و زدودن ابهامات از چهره تابناک آن، تالیف کتاب های بسیاری را به دست دانشمندان قرن های نخستین از فرقه های مختلف اسلامی سبب شده است. متاسفانه از این کتاب های بسیار، تنها اندکی در گذر زمان از گزند حوادث رهیده و به دست ما رسیده است. از دیگر مصادر این بحث، جز نامی در کتب فهارس: همچون فهرست نجاشی (معروف به رجال نجاشی) و فهرست شیخ طوسی دیده نمی شود. با این همه با باز کاوی آثار موجود، می توان دریچه ای به کتب از دست رفته گشود و این مهم وابسته به تنقیح مبانی سبک جدیدی از مباحث رجالی و کتابشناختی است که از آن با نام «منبع یابی » می توان یاد کرد.
راقم سطور سال هاست که به اهمیت این گونه مباحث پی برده، تلاش های گسترده ای در تبیین ابعاد نظری و تطبیقی این بحث، انجام داده است که امیدوارست توفیق تنظیم و نشر این بحث ها نصیب وی گردد. نخستین سلسله این مقالات، با نام «الکاتب النعمانی و کتابه الغیبة » در سال 1419 در شماره سوم مجله علوم الحدیث نشر یافت (1) . مقاله حاضر ترجمه و تحریر مجدد این مقاله است. در این تحریر، این مقدمه و مطالب بسیاری در متن افزوده شد و تغییراتی در مطالب آن به عمل آمد، لذا این تحریر کاملتر از تحریر عربی مقاله به نظر می رسد.
×××
سه مصدر حدیثی مهم بحث «غیبت » عبارت است از: کتاب «غیبت » تالیف ابوعبدالله نعمانی (نیمه اول قرن چهارم) ; کتاب «کمال الدین و تمام النعمة » (2) تالیف شیخ ابوجعفر صدوق (ج 306- 381) و کتاب «غیبت » تالیف شیخ ابوجعفر طوسی (385- 460) .
این سه کتاب، هر یک با روش و اسلوب مختص به خود، به رشته تحریر در آمده اند; ولی هر سه نقاط مشترک چندی دارند; از جمله در این نقطه مشترک اند که اکثر مصادر آنها در دست نیست; لذا به عنوان مصدر دست اول به شمار می آیند. نخستین اثر حدیثی از سه اثر فوق، «غیبت نعمانی » است. این کتاب تنها به ذکر احادیث امامان معصوم علیهم السلام (3) و گاه احادیث نبوی صلی الله علیه و آله درباره غیبت و مبانی اعتقادی آن، اختصاص دارد و مباحثی همچون غیبت های انبیای گذشته و اخبار معمران و مانند آن - که حجم عظیمی از کمال الدین را به خود اختصاص داده - و نیز مباحث مرتبط با تاریخ غیبت; همچون ولادت آن حضرت، ماجراهای عهد غیبت صغری، احوال نایبان خاص حضرت، توقیعات صادره از ناحیه مقدسه و ابحاث دیگری از این دست - که در کتاب های کمال الدین و غیبت شیخ طوسی به گستردگی آمده - از موضوع این کتاب بیرون است. ابحاث کلامی - عقلانی ای که در غیبت شیخ طوسی، آغازگر کتاب بوده در این کتاب دیده نمی شود. غیبت نعمانی از زاویه حدیثی محض، به اندیشه غیبت و مبانی عقیدتی آن می نگرد. لزوم امامت و وصیت و الهی بودن آنان، امامان دوازده گانه، لزوم اعتقاد به امام، ضرورت وجود حجت در زمین، لزوم صبر و انتظار در عصر غیبت، آزمایش شیعیان در این حادثه و نیز اوصاف امام منتظر علیه السلام و علامات ظهور، آن حضرت و پاره ای از احوال آن حضرت و ویژگیهای یاران و اصحاب و شیعیان در عصر ظهور نمونه هایی از مباحث «غیبت نعمانی » است.
از امتیازات این کتاب، استفاده از مصادر بسیاری است که تنها در این کتاب، از آن ها استفاده شده است، لذا احادیث فراوانی در این کتاب نقل شده که در دیگر مصادر موجود غیبت نیامده است. با مروری بر نام مصادر این کتاب - که در این مقاله ارائه خواهد شد - به روشنی درستی این سخن روشن می گردد.
×××
منبع یابی
بحث «منبع یابی » کتاب های حدیثی، از ابحاث مهمی است که کار قابل توجهی درباره آن صورت نگرفته است. علت اصلی نپرداختن به این بحث، عدم امکان دستیابی بدان بوده است. با آماده شدن برنامه های نرم افزاری بر روی کتب حدیثی، بهترین زمینه برای پرداختن به این گونه کاوش ها، فراهم آمده است. در این جا فهرست وار به برخی از فواید بحث «منبع یابی » اشاره می شود:
1. شناخت منابع کتاب، در ارزیابی میزان اعتبار آن کتاب تاثیرگذار است; هرچه اعتبار مصادر کتاب بیشتر باشد، کتاب از اعتبار بیشتری برخوردار است.
2. بحث منبع یابی در ارزیابی اعتبار آن منابع هم مؤثر است; چه میزان اعتماد بزرگان بر یک کتاب، در اثبات اعتبار آن نقش تعیین کننده دارد.
3. با منبع یابی، می توان قسمت هایی از آثار مفقود را بازسازی کرد و از طریق این کار، به شناخت بهتر محتوای این کتاب ها دست یافت.
4. در مباحث حدیثی، شناخت منابع روایات سنددار، بسیار اهمیت دارد; چه از این راه می توان در کشف تحریفات و تصحیفات واقع در اسناد تمییز مشترکات واقع در آن و بر طرف کردن ابهامات موجود در اسناد و...، گام های استواری برداشت. تفصیل این بحث در این مقال نمی گنجد.
5. مبنای رجالی مهمی وجود دارد که در طرق به کتب، نیاز به بررسی سندی نیست. بنابراین مبنا یافتن طرق در اسناد، اهمیت بسیار دارد.
6. گرایشی در میان مستشرقان به عنوان گرایش غالب دیده می شود که تاریخ یک اندیشه را، حداکثر تا زمان منابع مکتوب آن می دانند. این گرایش - صرف نظر از اشکالات مبنایی مهمی که دارد و از نشناختن ماهیت سند و نقش آن در مدارک تاریخی ناشی می شود - به هرحال بر تفکر بسیاری از روشنفکران و دانشجویان علوم انسانی ما، سایه افکنده است. طبق این گرایش، یافتن مصادر مکتوب یک کتاب، می تواند تاریخ یک اندیشه را سال ها و چه بسا قرن یا قرن ها جلو ببرد و بر اصالت آن اندیشه، تاکید بیشتری به شمار آید.
×××
مقاله حاضر در سه بخش تنظیم شده است:
فصل یکم: تاریخ زندگی مؤلف; در این بخش با تلاش در مصادر حدیثی و رجالی موجود، بیشترین اطلاعات از حیات و اساتید و شاگردان نعمانی و هدف از تالیف کتاب «غیبت » و تاریخ تقریبی تالیف آن، ارائه شده است.
فصل دوم: مصادر کتاب غیبت; در این فصل مصادر مکتوبی را که نعمانی در کتاب خود، بر آنها اعتماد ورزیده و نیز روایاتی را که به گونه شفاهی از زبان مشایخ خویش برگرفته، معرفی می شود. هم چنین بحثی تفصیلی ای در مورد شیوه یافتن منابع کتاب های حدیثی سنددار، در این فصل آمده است.
فصل سوم: ارتباط نعمانی و استاد وی کلینی; این فصل بیش تر، برای رفع پاره ای ابهامات درباره احادیث باب دوازده امام در کافی تدوین شده است.
گفتنی است که تمامی آدرس های غیبت نعمانی، برطبق چاپ این کتاب با تحقیق استاد علی اکبر غفاری، (مکتبه الصدوق، تهران، 1397) می باشد. اخیرا چاپ جدیدی از این کتاب با این ویژگی ها انتشار یافته است: تحقیق فارس حسون کریم، (انوارالهدی، قم، 1422) . نگارنده امیدوار بود که این چاپ، برخی از اغلاط سندی این کتاب را با عنایت به مقابله با نسخه خطی دیگر و یا مراجعه به نسخه «بحارالانوار» اصلاح کرده باشد، ولی هرچه در این چاپ جست و جو کرد; کمتر اثری از این گونه تصحیحات یافت. با مراجعه به مقدمه کتاب، روشن گردید که در این تحقیق، به هیچ نسخه خطی مراجعه نشده است که بسیار مایه شگفتی است. تنها ارزش این تحقیق تخریجات احادیث کتاب به نظر رسید. امید آن که تحقیق آثار مهم و اصیلی همچون این کتاب، جدی تر گرفته شود.
×××
آیا این مقال، خشنودی صاحب حقیقی ما و دلدار پنهان از دیده ها، جان هستی و جوهره آفرینش را که «بیمنه رزق الوری و ثبتت الارض والسماء» به همراه دارد؟
×××
فصل یکم: تاریخ زندگی نعمانی (ره)
مؤلف کتاب «غیبت » ابو عبدالله محمد بن ابراهیم بن جعفر نعمانی کاتب، از دانشمندان بزرگ قرن چهارم بود. نجاشی درباره وی چنین می گوید:
«...معروف به ابن زینب (4) از بزرگان اصحاب ما و دارای مقامی والا، جایگاهی شایسته، اعتقادی صحیح و روایات فراوان است. وی نخست به بغداد گام نهاد، سپس به شام رفت و در همان جا در گذشت » . (5)
از تاریخ و مکان ولادت و خاندان و ادوار نخستین حیات وی اطلاعاتی در دست نیست. آنچه از لابه لای اسناد کتاب غیبت درباره حیات وی یافته ایم، چنین است:
1. ابوالقاسم موسی بن محمد قمی در سال 313 (6) در شیراز برای او حدیث لوح (حدیث معروف جابربن عبدالله انصاری) را از سعدبن عبدالله اشعری روایت کرده است. (7)
2. وی در سال 327 در بغداد بوده; زیرا در ماه رمضان این سال، در منزل ابوعلی محمد بن همام در این شهر از او حدیث فرا گرفته است. (8)
3. در سال 333 از محمد بن عبدالله بن معمر طبرانی در طبریه (از توابع اردن (9) )، حدیث دریافت کرده است. (10)
4. در آغاز اسناد چندی در باب «ماروی ان الائمة اثنا عشر من طریق العامة » نام محمد بن عثمان دیده می شود. وی در بیشتر این اسناد ازابن ابی خیثمه (ابوبکر بن ابی خیثمه احمد بن ابی خیثمه احمد) حدیث کرده است. در آغاز این دسته اسناد، نام کامل ترین این راوی «محمد بن عثمان بن علان الدهنی البغدادی » ذکر شده است و اشاره شده که اخذ روایت از وی در دمشق بوده; (11) ولی زمان آن را معین نکرده است. این راوی کیست؟ با جست و جو در کتاب های رجال و تاریخ و اسناد کتب حدیثی، به چنین شخصی بر نخوردیم. عنوان دیگری در کتاب های تراجم و رجال عامه دیده می شود که ظاهرا این راوی همان است.
در تاریخ بغداد، «عثمان بن محمد بن علی بن احمد بن جعفر بن دینار بن عبدالله ابوالحسین المعروف با بن علان الذهبی » را ترجمه کرده، گوید: در شام و مصر روایت کرد. در ضمن از قول محدثی که در دمشق روایت کرده می گوید: «ابوالحسین عثمان بن محمد بن علان ذهبی بغدادی - که در سال 332 بر ما وارد شد - ما را حدیث کرد. در آخر ترجمه از قول برخی از محدثان، او را بغدادی معرفی کرده، گوید:
«به مصر گام نهاد... و از آن جا بیرون رفت و در دمشق در گذشت. برخی محل وفات وی را حلب ذکر کرده اند. صوری وفات او را در حدود سال 340 و برخی دیگر در حدود سال 334 در حلب دانسته اند» . (12)
ابن عساکر در «تاریخ دمشق » وی را با تعبیر «عثمان بن محمد بن علی بن علان بن احمد بن جعفر ابوالحسین الذهبی البغدادی » ترجمه کرده، می گوید: در مصر سکنا گزید و در آن جا و در دمشق روایت کرد. وی سپس مشایخ او را ذکر کرده که در آن میان، نام ابوبکر بن ابی خیثمه دیده می شود. (13)
با مقایسه عنوان ابن عساکر و خطیب بغدادی با یک دیگر، به نظر می رسد که «علی » و «علان » در نسب وی، نام یک نفر است («علان » گویش عامیانه «علی » می باشد (14) و تکرار این دو نام در سلسله نسب او اشتباه است) .
به هر حال به نظر می رسد که همین شخص، استاد نعمانی بوده و در حدود همان سال 332 که در دمشق بوده، برای نعمانی روایت کرده است. در نام وی در غیبت نعمانی، گویا تصحیف یا اشتباهی رخ نموده، نام این راوی و پدرش جابه جا شده است. لقب وی نیز «الذهبی » (با ذال معجمه و باء موحده) می باشد. چنان که در کتب ضبط اسماء و القاب، بدان تصریح شده (15) است و در غیبت نعمانی به «الدهنی » ، تصحیف گردیده است.
5. در آغاز غیبت آمده که ابوعبدالله محمد بن ابراهیم نعمانی، این کتاب را در حلب برای ابوالحسین محمد بن علی بجلی کاتب حدیث کرده است. (16)
گویا این راوی، همان راوی شناخته شده نعمانی، محمد بن علی ابوالحسین شجاعی کاتب است که نام وی در برخی نسخه های دیگر کتاب در این جا ذکر شده و روایت ابوعبدالله نعمانی برای وی، در ذی الحجه سال 342 گزارش شده است. (17)
در این صورت ظاهرا لقب وی «البجلی » تصحیف «الشجاعی » است و مشابهت این دو واژه در نگارش، چنین تصحیفی را به دنبال داشته است.
آنچه گفته آمد، مواردی از روایات نعمانی بود که به مکان یا زمان، برگرفتن حدیث یا روایت کردن آن، تصریح شده بود. نکته قابل درنگ در این جا این است که بسیاری از مشایخ نعمانی، از مشایخ هارون بن موسی تلعکبری (محدث بزرگ بغدادیان) نیز بوده و تلعکبری از آنها در حدود همان سال 327- که نعمانی در بغداد از ابوعلی محمد بن همام حدیث آموخته - روایت شنیده است. عدم اشاره به مکان دریافت روایت تلعکبری از این راویان، شاید اشاره داشته باشد که این امر در بغداد صورت گرفته است. از برخی دیگر از مشایخ نعمانی هم گزارش هایی در دست است که حضور ایشان را در بغداد نشان می دهد. لذا به نظر می رسد که بیشتر حدیث آموزی نعمانی در بغداد بوده است. ما در این جا از اطلاعاتی از این دست درباره مشایخ نعمانی، یاد می کنیم که می تواند به اثبات نکته فوق کمک رساند.
مشایخ دیگر نعمانی - به جز ابوعلی محمد بن همام - که گویا نعمانی در بغداد از آنها حدیث دریافت کرده، عبارت اند از:
1. احمد بن محمد بن سعید کوفی، معروف به ابن عقده (م 332 (18) ) که نعمانی از وی فراوان روایت می کند. ابن عقده سه بار به بغداد مسافرت کرده است. (19)
در سومین مسافرتش در سال (330) در مسجد رصافه و مسجد براثا، کرسی املای حدیث داشته است. (20)
گویا نعمانی در همین مسافرت سوم، در سال 330 از وی حدیث برگرفته است.
2. احمد بن نصر بن هوذة ابوسلیمان باهلی (متوفای ذی حجه سال 333 در جسر نهروان) ; تلعکبری از وی در سال (331) حدیث شنیده و از وی اجازه روایت دارد. (21)
3. سلامة بن محمد; روایات وی در غیبت نعمانی، بیشتر از احمد بن علی بن داود قمی است. (22)
شیخ طوسی درباره سلامة بن محمد بن اسماعیل ارزنی آورده است: نزیل بغداد، تلعکبری از وی در سال 328 حدیث شنیده و از وی اجازه روایت دارد. (23)
وی دایی ابوالحسن محمد بن احمد بن داود است.
به گفته نجاشی، احمد بن داود با خواهر سلامة بن محمد، ازدواج کرد و از وی ابوالحسن محمد بن احمد زاده شد. سلامة بن محمد، پس از مرگ پدر وی (احمد بن داود) او (ابوالحسن محمد) را به همراه خود به بغداد آورد و مدتی در بغداد اقامت گزید. سپس در سال [سیصد و] سی و سه، به شام رفت و بعد به بغداد بازگشت و در سال 339 در آن جا درگذشت. (24)
احتمال بیشتر آن است که نعمانی، از سلامة بن محمد در بغداد [و نه در شام] و در حدود همان سال 328- که تلعکبری از سلامه حدیث شنیده - روایت دریافت داشته است.
4 و 5. ابوالحسن عبدالعزیز بن عبدالله بن یونس موصلی اکبر و برادر وی ابوالقاسم عبدالواحد; تلعکبری از هر دو برادر در سال 326 حدیث شنیده و از عبدالعزیز اجازه دریافت داشته است. (25)
6. محمد بن یعقوب کلینی; نعمانی از وی بسیار روایت می کند. در سال 327 چند نفر از راویان کافی در بغداد (باب الکوفه درب سلسله) از کلینی حدیث شنیده اند. (26)
کلینی در سال 328 یا 329، در همین شهر از دنیا رفت و در مقبره «باب الکوفه » به خاک سپرده شد. (27)
روایت نعمانی از کلینی، باید در حدود سال 327 در بغداد باشد. البته به گزارش ابن عساکر، کلینی به دمشق قدم نهاد و در بعلبک به نقل از پاره ای از مشایخ خود، حدیث نقل کرد; (28) ولی ظاهرا سفر نعمانی به شام، پس از مرگ کلینی بود. لذا نمی توان روایت نعمانی از کلینی را مربوط به این سفر دانست.
- از دیگر مشایخ نعمانی - که نشانه هایی از حضور آنها در بغداد وجود دارد - احمد بن محمد بن عمار کوفی است (که تلعکبری از وی روایت کرده است (29) ) . محمد بن عبدالله بن جعفر حمیری (در ترجمه وی در رجال نجاشی) از وی نقل می کند که نسخه من از کتب «مساحت » احمد بن ابی عبدالله برقی گم شد. از اصحاب ما، در قم و بغداد و ری دراین باره پرسیدیم، این کتب را در نزد کسی نیافتم... (30)
- یکی از مشایخ نعمانی علی بن احمد بند نیجی است. بندنیجین شهری نزدیک به بغداد بوده است. (31)
شاید وی همان علی بن احمد بن نصر بندنیجی باشد که ابن غضائری وی را ساکن رمله (از بلاد فلسطین) (32) می داند. (33)
لذا ظاهرا نعمانی از وی در بغداد یا بلاد شام، حدیث اخذ کرده است.
- یکی از مشایخ دیگر نعمانی - که نام وی تنها در کنار نام محمد همام ذکر شده - محمد بن الحسن بن محمد بن جمهور عمی است - به گفته قاضی محسن بن علی تنوخی (مؤلف نشوار المحاضرة) وی از شیوخ اهل ادب در بصره بوده و با پدر قاضی تنوخی، بسیار ملازمت داشته است. (34)
قاضی محسن تنوخی - که خود بزرگ شده بصره می باشد - (35) از وی خط و انشا آموخته و بسیار ملازم اوبوده است. (36)
حال آیا نعمانی در بصره، از محمد بن الحسن بن محمد بن جمهور حدیث دریافت کرده یا همچون محمد بن همام در بغداد؟ روشن نیست.
باری با دقت در آنچه گفته آمد، می توان این تصویر از زندگی نعمانی را به واقعیت نزدیک دانست که وی - که از اهل بغداد نبوده - در حدود سال 327 در این شهر می زیسته و تا حدود سال 330 و 331 از مشایخ حدیثی در این شهر، استفاده برده است. در حدود سال 332 و 333 به بلاد شام رفته و در سال 342 در حلب بوده است. در آن جا کتاب خود را برای شاگرد خود، روایت کرده و احتمالا در همین شهر آن را تالیف کرده و در بلاد شام در گذشته است.
گفتنی است که اندکی پیش از سال 330، چند نفر از دانشمندان شیعی، به بغداد مهاجرت کرده اند: یکی محمدبن یعقوب کلینی و دیگری ابو عبدالله نعمانی که در سال 327 در بغداد بوده اند. هجرت سلامة بن محمد ارزنی، به همراه خواهرزاده خود ابوالحسن محمد بن احمد بن داود قمی هجرت آنها هم به بغداد، باید در همین سنوات باشد. سلامة بن محمد و محمد بن یعقوب کلینی و ابوعبدالله نعمانی هر سه به بلاد شام سفر کرده اند. سفر سلامة بن محمد به شام در سال 333 بایستی تقریبا هم زمان با سفر ابو عبدالله نعمانی باشد. این سفرهای مشابه، آیا از عامل مشترکی نشات گرفته است؟ آیا می توان چنین تصور کرد که حضور خاندان شیعی «آل حمدان » به ویژه سیف الدوله امیر دانش دوست و ادب پرور - که دانشمندان را گرامی می داشت - در این سفرها مؤثر بوده است.(37)
ابن جعابی، محدث شیعی معروف بغداد، به نزد سیف الدوله رفت وی او را به خود، نزدیک ساخت و از خاصان او گردید. (38)
سیف الدوله درست در همان سال 333، حلب را به تصرف خود در آورده است. استیلای کامل وی بر حلب، در اوایل سال 334 رخ داده است. (39)
به هر حال لقب «الکاتب » درباره نعمانی، می تواند ناظر به نوعی ارتباط بین وی و صاحب منصبان باشد، ولی این که وی کاتب چه کسی بوده است، روشن نیست.
تاریخ تالیف کتاب غیبت
از تاریخ دقیق نگارش غیبت «نعمانی » اطلاعی نداریم. مصحح این کتاب، عبارت روی جلد یکی از نسخه های خطی آن را نقل کرده و تصنیف کتاب را در ذی حجه سال 342 دانسته است; (40) ولی این سخن بی دلیل است. تاریخ فوق، تاریخ روایت کتاب از سوی مؤلف برای شاگرد خود ابوالحسین شجاعی است. پس علی القاعده (41) باید تالیف کتاب پیش از این تاریخ باشد. برای تعیین تاریخ نگارش کتاب به تاریخ حدیث آموزی مؤلف از محمد بن عبدالله طبرانی (سال 333)، می توان استناد کرد. لذا تالیف کتاب را می توان از سال 335 جلوتر ندانست. (42)
راهی دقیق تر و بهتر برای تعیین تاریخ تالیف کتاب، توجه به عبارتی در این کتاب است که درباره امام عصر (عج) آورده است که: «و له الان نیف و ثمانون سنة » (43) . با توجه به این که واژه «نیف » از نوعی ابهام برخوردار است، ترجمه دقیق عبارت فوق میسر نیست; (44) ولی به هر حال از این عبارت استفاده می گردد که آن حضرت در زمان تالیف کتاب، لااقل 81 سال داشته است (45) . و با عنایت به قول صحیح (46) در تاریخ ولادت آن حضرت، در سال 255 (47) یا 256 (48) ، تالیف کتاب، نمی تواند از سال 336 جلوتر باشد. (49)
بنابراین، کتاب یاد شده در فاصله سال های 336 تا 342 به رشته تحریر در آمده است.
تالیف کتاب پس از سفر نعمانی به شام و علی القاعده، در یکی از شهرهای این سرزمین، و احتمالا درهمان حلب - که مؤلف، کتاب را به شاگرد خود ابوالحسین شجاعی نویسانده - بوده است، از عبارت مقدمه کتاب، بر می آید که مکان تالیف کتاب دور از موطن اصلی نعمانی بوده است; چه وی تصریح می کند که در این کتاب، تنها احادیثی را که در هنگام تالیف در اختیار داشته، گرد آورده است; چون جمیع روایاتی که در این زمینه دریافت داشته، در دست وی نبوده است. (50)
شاید نعمانی در مسافرت شام، نتوانسته تمام کتاب ها و یادداشت های حدیثی خود را به همراه ببرد. با این حال حجم روایات کتاب و تعداد مصادر آن قابل توجه است.