گفت وگو با سعید زاهدزاهدانی
جام جم، 23/9/81
این نوشتار حاصل گفت وگویی درباره رابطه علم و دین در جوامع اسلامی معاصر است که با بررسی دلایل نظری دین گریزی در جوامع مختلف، به ویژه جوامع اسلامی، آغاز می شود . پهنه و گستره زندگی فرهنگی کشورهای اسلامی در حال تاثیرپذیری از گستره فرهنگ غرب است . از همین رو، فرهنگ مبتنی بر اعتقادات اسلامی روزبه روز مجال تنگ تری می یابد . پیامد این امر، شکل گیری نوعی دین گریزی در جوامع اسلامی است .
از سویی، علومی که در کشورهای اروپایی تنظیم شده اند، هرچند در علوم تنظیم شده در کشورهای اسلامی ریشه دارند، مبانی دینی خود را از دست داده اند و به اصطلاح، سکولار شده اند . علم سکولار، از آنجاکه در جهان بینی غیرالاهی ریشه دارد، بدنه ای را می سازد که نقش دین را کم رنگ جلوه می دهد . به عبارت دیگر، منطق علوم جدید، منطق دین گریزی است و نوعی دین گریزی ایجاد می کند . با این همه، علم، به خودی خود، دین گریز نیست; چرا که علم و دین آفریده دو وجود نیستند . خداوند دو کتاب نوشته است: کتاب قران و کتاب طبیعت . این هر دو مکمل هم هستند; نه معارض یکدیگر . بنابراین اگر به عالم خارج «علم حقیقی » پیدا کنیم (همان علوم مادی)، این علم با دین حقیقی سازگار خواهد بود .
آقای زاهد در مورد رابطه علم و دین می گوید: محدوده ای که عقل، قادر به پی گیری، بررسی و تجربه آن است، همان حوزه علم است، و آنچه با کمک عقل قادر به درک آن نیستیم، در حوزه دین قرار می گیرد . پس علم و دین مکمل یکدیگرند . اما گاه تعارض هایی نیز میان این دو رخ می نماید . این تعارض بیشتر از دو طریق به وجود می آید: (1) دریافت غلط علمی; (2) شناخت ناصحیح دینی .
برای رفع این تعارض، باید علم خود به عالم واقع، و نیز علم خود در رابطه با دین را پالایش کنیم . هم چنین گفتنی است یکی از عواملی که می تواند علم را متعارض با دین جلوه دهد، تفسیر مبتنی بر منطق متفاوت با مطالعات دینی است . اگر منطق علمی ما، با منطقی که از آن برای مطالعات دینی استفاده می کنیم، متفاوت باشد، تعارض پیش می آید . خود پیش فرض جدایی علوم طبیعی از دین نیز از جمله عوامل تعارض این دو در عمل می باشد .
ولی دو عنصر مهم وجود دارد که ما را به از میان بردن این تعارض قادر می سازد: (1) اینکه جهان بینی ما در زمینه علمی و دینی هماهنگ باشد; (2) اینکه در مطالعه علم و دین از منطق یکسانی برخورد باشیم .
مقاله، در ادامه، به این پرسش می پردازد که چرا هرچه دستاوردهای علم جدید جای بیشتری را در فرهنگ ما اشغال می کنند، عرصه بر معارف دینی تنگ تر می گردد .