ماهان شبکه ایرانیان

منفردات کتاب کفایة المهتدی (۱)

یکی از مجموعه های حدیثی در موضوع مهدویت مجموعه ی چهل حدیثی یکی از معاصرین علامه مجلسی به نام کفایة المهتدی است که احادیث منحصر به فردی را در مجموعه ی خود جای داده است .

اشاره:

یکی از مجموعه های حدیثی در موضوع مهدویت مجموعه ی چهل حدیثی یکی از معاصرین علامه مجلسی به نام کفایة المهتدی است که احادیث منحصر به فردی را در مجموعه ی خود جای داده است .

بر آن شدیم که برای استفاده ی بیشتر آن احادیث را یکجا در این مجله گردآوریم پیش از آوردن اصل احادیث مقدمه ای مشتمل بر توصیف اجمالی کتاب و مؤلف آن و منبع مهم مورد استفاده ی او، یعنی، اثبات الرجعة، تالیف فضل بن شاذان نیشابوری (متوفای 260 ه) تقدیم می گردد .

مقدمه

مهم ترین منبع تحقیق در «مهدویت » ، احادیث رسیده از عترت طاهره (علیهم السلام) است و واضح است که برای محقق مباحث تاریخی - کلامی، اعتبار منبع و زمان تالیف آن، بسیار مهم است .

در موضوع امام زمان (علیه السلام) و موضوعات وابسته، منابع بسیار مهمی بوده که اینک، جز معدودی از آن در دست رس نیست و به اسباب گوناگون، در کتب موجود، از آن ها جز نامی دیده نمی شود . (1) با این وصف، در قرن یازدهم، به کتابی به نام کفایة المهتدی لمعرفة المهدی (علیه السلام) بر می خوریم که در موضوع مهدویت به گردآوری احادیث بسیاری در قالب «چهل حدیث » ، پرداخته است . از مهم ترین منابع او، اثبات الرجعة از فضل بن شاذان نیشابوری (م 260 ه) است . این کتاب مهم، پیش از آغاز غیبت صغرای امام زمان (علیه السلام) تالیف شده است . این نوشتار، بر آن است تا با گردآوری و نقل احادیث فضل بن شاذان در کفایة المهتدی و در معرض مقایسه قرار دادن آن با منابع موجود، ارزش آن را اثبات و به محققان، لزوم رجوع به آن را تاکید کند .

کفایة المهتدی، اکنون به صورت خلاصه و به نام گزیده کفایة المهتدی، در کتابخانه ها موجود است . (2) ناشر، در مقدمه تاکید کرده که مطالب غیر ضروری آن را پیرایش کرده و تمام احادیث آن را آورده است . (3)

نویسنده ی کتاب

مؤلف کفایة المهتدی، محمد بن محمد میرلوحی حسینی سبزواری است که در روی جلد، به اختصار، «سید محمد میرلوحی اصفهانی » معرفی شده است . با توجه به عدم دست رسی دقیق به شرح حال وی، با توجه به قرائن، اظهار نظر شده که او در فاصله ی سال های 1000 - 1085 ه . ق می زیسته است . از لابه لای کتاب بر می آید که شیخ بهایی و میرداماد از اساتید او بوده اند و مجلسی اول و دوم با او معاصرند . (4)

از کارهای حساس و مهم او در دوران زندگی علمی، نوشتن کتابی در نقد ابومسلم خراسانی و بیان جنایات فراوان او بود که با توجه به رواج «ابومسلم نامه ها» در مدح جنگاوری او در کوچه و بازار و ادعای مقامات عرفانی و مرشدیت برای او از سوی متصوفه، حساسیت زیادی ایجاد کرد . (5)

کتاب کفایة المهتدی

کفایة المهتدی لمعرفة المهدی (علیه السلام) کتابی حدیثی - کلامی و استدلالی است که در چهل فصل تالیف شده و هر فصلی به حدیثی آغاز می گردد و گاهی پیرامون دلالت حدیث روایات دیگری هم می آورد و در موضوعات کلامی اثبات امامت حضرت حجة (علیه السلام)، ولادت، علت غیبت، زمان ظهور، تسمیه ی ایشان، رجعت و . . . به وسیله ی همین روایات وارد می شود . فواید رجالی و حدیثی زیادی در لابه لای کتاب نصیب خوانند می شود .

مؤلف همه ی احادیث را ترجمه می کند و در ذیل حدیث تولد حضرت به نقل داستان های تشرف یافتگان به محضر حضرت بعد از ولادت و در غیبت ایشان از کتب مشهور مانند ارشاد مفید و کشف الغمه می پردازد به جهت کمی فرصت از گزارش کامل کفایة المهتدی صرف نظر می کنیم .

مصدریت کفایة المهتدی

در کتابخانه ی الهیات مشهد نسخه ای به نام منتخب کفایة المهتدی موجود است که در سال 1114 ه کتابت شده است و ظاهرا کاتب که از شاگردان مرحوم مجلسی است به قصد جمع آوری منفردات آن اقدام به گزینش آن نموده است . با توجه به این منتخب و ظاهرا به دست می آید که بین نسخه های موجود از کفایة المهتدی تفاوت نه چندان مختصری وجود دارد . از آنجا که گردآورنده ی این نوشتار به گزارشی از «منتخب کفایة المهتدی » در کتابخانه ی مرکز احیاء میراث اسلامی دست رسی پیدا کرد، (6) احادیث این مجموعه را در آخر مجموعه ی برگزیده از «گزیده کفایة المهتدی » درج می نمایم .

برای توضیح درباره ی نسخه های خطی کفایة المهتدی به مقدمه ی گزیده کفایة المهتدی مراجعه شود . لازم به توضیح است که کفایة المهتدی از میان کتب سیره و مجموعه های حدیثی متاخر در الزام الناصب مرحوم شیخ علی یزدی حایری (م 1333 ه) و به واسطه ی آن در منتخب الاثر آیة الله صافی گلپایگانی به عنوان اربعین میرلوحی منعکس شده است .

مؤلف، علاوه بر منبع قرار دادن غیبت طوسی و کمال الدین و دیگر منابع، در کتاب اش از سه کتاب یاد می کند که اکنون موجود نیست:

1 - اثبات الرجعة از فضل بن شاذان (7)

2 - الغیبة از حسن بن حمزة علوی طبری (8) (متوفای 358 ه) (9)

3 - فرج کبیر از محمد بن هبة الله بن جعفر وراق طرابلسی (10) شاگرد حدیثی شیخ طوسی (11)

عمده ی استفاده او از میان این سه منبع، منبع نخست بوده است، لذا تنها به آن می پردازیم آن چنان که متن کتاب حکایت می کند، مؤلف درصدد بوده از اثبات الرجعة استفاده کامل ببرد، لذا با حذف روایات تکراری و نیز نیاوردن احادیثی که مضمون مشهوری ندارد و مقایسه ی آن با منابع موجود، گلچین خوبی ارائه داده است و گمان می رود که بر صحت اسناد هم در گلچین کردن تاکید داشته است و از این رو، گاهی، حدیث اثبات الرجعة را ترجیح می دهد . (12)

به طور کلی، موضوع احادیث اربعین کفایة المهتدی در عناوین زیر، شکل گرفته است:

1 - اثبات تعداد امامان و نام آنان (علیهم السلام) که به طور ضمنی، نام و نسب امام زمان (علیه السلام) و امامت ایشان اثبات می شود .

2 - ولادت، زمان ولادت، و نام و نسب مادر ایشان

3 - غیبت، اسباب غیبت و فضیلت اهل زمان غیبت و مخفی بودن زمان ظهور و مژده ی ظهور و پیروزی حضرت، و قتل دجال به دست حضرت و علائم ظهور

می بینید که این عناوین ناهمگونی با میراث کنونی ما در مهدویت ندارد .

مناسب است در اینجا به برخی دقتها و نظریات علمی - حدیثی مؤلف اشاره شود تا مشرب حدیثی اش هم به دست آید:

حدیث معروف سعد اشعری و تفسیر کهیعص را مؤلف معتبر می داند (13) و داستان های جزیره ی خضراء و بحر ابیض و مدینة الشیعه و شهری را که در انتهای باختر است، قبول دارد . (14)

مؤلف، حدیث دال بر نبود حجت، از چهل روز قبل از قیامت به بعد را توجیه می کند به این که چون مقدمات قیامت چیده می شود، حجت برداشته می شود . (15)

نیز معتقد است وقت ظهور امام (علیه السلام) بر خود ایشان هم مخفی است . (16)

نیز درباره ی رجعت برخی از اصحاب نام ابوذر را صحیح و ابودجانه را تصحیف می شمارد . (17)

مؤلف، حرمت تسمیه را با جواز اشاره به نام و عدم تصریح، قابل جمع می داند و . . . (18)

در جمع بندی احوال و آن چه از کتاب او به دست می آید، می توان گفت، میرلوحی، محدثی است که در علم حدیث، توانایی و تخصص ارزش مندی دارد که به جمع بندی سندی و متنی احادیث، اهمیت می دهد و پا از دایره ی حجیت و معیارهای صحت و سقم حدیث، بیرون نمی گذارد و در عین حال، به حفظ «میراث فرهنگی حدیث » به عنوان مؤید و مؤکد، بهای لازم را می دهد . این محدث فرزانه، به خوبی، اثبات الرجعة را می شناسد و آن را از فضل بن شاذان می داند .

اثبات الرجعة

از اثبات الرجعة فضل بن شاذان سخن گفتن علاوه بر توجه به شخصیت خود فضل به دو جهت لازم است:

1 - تالیف این کتاب، پیش از غیبت صغری است; زیرا، فضل، در سال 260 ه پیش از امام عسکری (علیه السلام) از دنیا رفته و حضرت امام حسن (علیه السلام) برای او طلب رحمت فرموده اند . (19)

2 - فضل بن شاذان، به کتب ارزش مندی در «مهدویت » دست رسی داشته و خود نیز در این باره، چندین کتاب تالیف کرده که شیخ طوسی، تنها، به اثبات الرجعه اشاره کرده است (20) ، اما نجاشی - که گویا به کتب بیش تری از او دست رسی داشته - این کتاب ها را نام می برد: اثبات الرجعة; الرجعة حدیث; کتاب القائم; کتاب الملاحم; کتاب حذو النعل بالنعل; و . . . (21)

در همین جا، نکات ذیل، قابل ملاحظه است:

الف) شیخ طوسی، تنها به اثبات الرجعة دست رسی داشته است، لذا روایات الغیبة شیخ، رحمة الله علیه، از فضل، ظاهرا همه، از اثبات الرجعة گرفته شده است . میرلوحی، رحمة الله علیه، گاهی به این مطلب، در لابه لای نقل از اثبات الرجعة، اشاره می کند . (22)

ب) چون کتاب فضل درباره ی رجعت، کتاب الرجعة است، لذا ما، در روایات الغیبة طوسی و نیز در اثبات الرجعة از میرلوحی، روایات رجعت را کم تر می بینیم . به ویژه این که با توجه به متکلم بودن فضل و سبک تالیفات کلامی او، احتمال می رود که در اثبات الرجعة، بیش تر به استدلال پرداخته باشد و در الرجعة، به آوردن روایات پرداخته باشد، همان گونه که نجاشی بعد از معرفی الرجعة قید «حدیث » را می آورد .

ج) در لابه لای کتب بر شمرده ی از فضل بن شاذان در فهرست شیخ «ره » یا نجاشی «ره » به نام «الغیبة » برخورد نشد، و با توجه به روایات آمده در مستدرک الوسائل مرحوم حاجی نوری (م 1320 ه) و هم کشف الاستار وی و آن چه در کفایة المهتدی از اثبات الرجعة نقل کرده است، این که مرحوم صاحب مستدرک اصرار بر نام الغیبة بر نسخه ی موجود دارد، ما را به تعجب می اندازد (23) ، که این مطلب با تصریح، خود صاحب النجم الثاقب به اخذ از کفایة المهتدی و تصریح صاحب کفایه به نام کتاب قطعا درست نیست .

نسخه شناسی اثبات الرجعة:

از اثبات الرجعة یا برگزیده های آن، چند نسخه الآن شناخته شده است:

الف) نسخه ی موجود نزد میرلوحی (متوفای بعد از 1085 ه) که در کفایة المهتدی از آن فراوان نقل کرده است . (24)

ب) نسخه ی استنساخ شده به خط شیخ حر عاملی (م 1104 ه) که مشتمل بر بیست حدیث از اثبات الرجعة است و در مجله ی تراثنا، شماره 15، ربیع الثانی 1409 چاپ شده است .

ج) نسخه ی منقول در کشف الحق معروف به اربعین خاتون آبادی (م 1272 ه) که در منتخب الاثر، روایاتی از آن نقل شده که با منقولات کفایة المهتدی، مطابقت کامل دارد . اظهار نظر در مورد این کتاب را به تحقیق بیش تر وا می گذاریم .

درباره ی صحت انتساب اثبات الرجعة موجود به فضل بن شاذان، قراین متعددی وجود دارد که به آن ها اشاره می شود:

الف) علمای حدیث فوق الذکر، اغلب، نام کتاب را اثبات الرجعة گفته اند و مؤلف آن را فضل بن شاذان دانسته اند .

ب) مشابهت فراوان به ویژه نسخه ی مختصر اثبات الرجعة با نسخه ی موجود نزد میرلوحی که حتی ترتیب نقل روایات در این دو، مثل هم است . (25)

ج) اسناد روایات، اغلب، غرابت ندارد و نیز مضامین احادیث با احادیث دیگر منابع موجود، همخوانی دارد .

د) رویه ی علمی فضل و متکلم بودن او - که در نقل روایات، به نقل و جمع آوری تنها اکتفا نمی کند - کاملا در این مجموعه، مشهود است . در اواخر کفایة المهتدی نقل می کند که فضل بعد از نقل روایتی که شیخ طوسی «ره » آن را آخرین روایت کتاب الغیبة خود قرار داده، می گوید: «هذا حدیث مؤول » . (26)

ه) تسلط فضل بر احادیث مناقب و اثبات امامت امیرمؤمنان (علیه السلام) در این کتاب، کاملا، مشهود است .

و) اکثر مشایخ حدیثی فضل، در اسناد کتب حدیثی دیگر، نام برده شده اند .

ز) بسیاری از این احادیث، در کتب معتبر مانند کافی، ارشاد، کمال الدین و دیگر کتب صدوق، الغیبة نعمانی، الغیبة طوسی، الخرائج والجرائح، اعلام الوری، تحف العقول، کفایة الاثر، مقتضب الاثر، کتاب سلیم، مناقب ابن شهر آشوب، مختصر بصائر الدرجات، الفضائل شاذان بن جبرئیل قمی، الصراط المستقیم بیاضی عاملی، کشف الغمة، الانوار المضیئة و منتخب آن و تاویل الآیات شرف الدین نجفی، موجود است .

اهمیت کنونی اثبات الرجعة:

درباره ی اهمیت اثبات الرجعة، در حال حاضر، آن چه بیش تر لازم است به آن بذل توجه شود، منفردات سندی و متنی آن است . البته، با توجه به نقاد بودن و رجالی بودن فضل و این که فضل، خود، از صحابه است و علل احکام را از امام رضا (علیه السلام) روایت کرده است و قبل از غیبت امام زمان (علیه السلام) بدرود حیات گفته است و از سوی دیگر عصر امام زمان (علیه السلام) را تا نج سالگی ایشان (علیه السلام) (فاصله ی سال های 255 - 260 ه) درک کرده است و درباره ی حضرت، با کم ترین واسطه نقل روایت کرده است، اهمیت نقل از چنین کتابی، دو چندان می شود . نکته ی دیگری که درباره ی روایات اثبات الرجعة در کفایة المهتدی هست، این است که اغلب احادیث فضل، بنا بر مبانی مشهور رجال صحیحه یا مصححه است . به طور مثال، نزدیک به نیمی از احادیث فضل، از مشایخ ثلاثه (ابن ابی عمیر، صفوان و بزنطی) است و احادیث غیر معتبره ی فضل (حتی روایات نبوی آن) کم است که با نظری اجمالی به اسناد احادیث، این امر تصدیق می گردد .

برای بیان اهمیت مضاعف کتاب فضل، گزارشی از متون احادیث آمده در اثبات الرجعة، در این جا آورده می شود . در این گزارش، فقط، به بخشی از فهرست موضوعی روایات مهدویت اشاره می گردد .

× اثبات امامت حضرت صاحب (علیه السلام) در ضمن دوازده امام (علیه السلام) در این روایات، عناوین ائمه (علیهم السلام) «خلیفه » ، «وصی » ، «امام » ، «اولی بالمؤمنین من انفسهم » ، «مفترض الطاعة » ، «سلطان عادل » ، «خلیفة الله » ، «حجة الله » ، . . . است . گاهی، درباره ی امام زمان (علیه السلام) تعبیر خاص «حجت » را آورده است .

بیش از ده حدیث به نسب حضرت (علیه السلام)، غیبت حضرت (علیه السلام)، نام پدر حضرت (علیهماالسلام)، و . . . تصریح شده است .

× نیز به خاتمیت حضرت، با عباراتی مانند: «انتهت الیه الخلافة والوصیة » ، «خاتم الاوصیاء» ، «خاتم حجج الله و خلفائه » ، تصریح شده است و . . . ;

× اوصافی فراوان مانند: «المنتقم من اعدائی » ، «المنتظر فی غیبته المطاع فی ظهوره » ، «مهدینا» ، «مهدی هذه الامة » برای حضرت آمده است;

× ولادت حضرت، نام و تبار مادر ایشان، شمایل ایشان، دیدار با امام زمان (علیه السلام) در زمان امام عسکری (علیه السلام)، خبر دادن حضرت عسکری (علیه السلام) از ولادت امام زمان (علیه السلام) ;

× غیبت دوازدهمین امام (علیه السلام) و غیبت ایشان از دوستان و شیعیان شان (نه فقط از دشمنان شان) و طولانی بودن غیبت ایشان;

× جایز نبودن نام بردن از حضرت حجت (علیه السلام) تا قبل از ظهور;

× حکمت غیبت، سختی دوران غیبت، حفظ معجزه آسای حضرت در دوران غیبت، فضیلت اهل زمان غیبت، قیام و خروج به حق و هدایت در دوران غیبت، راه نجات در دوران غیبت، دشمنان در دوران غیبت، تلاش و افکار و برنامه های آنان (دجال، سفیانی، جرهمی، قحطانی، اصهب بن قیس) ;

× اوضاع و احوال دوران غیبت و قبل از ظهور مشهور به علایم ظهور (اشراط الساعة) ;

× علت عدم قیام امامان (علیهم السلام)، عدم قیام امام زمان (علیه السلام) در دوران غیبت و حکمت قیام در زمان ظهور;

× به اذن الله بودن ظهور، مخفی بودن زمان ظهور، دروغگو بودن تعیین کنندگان وقت ظهور، ناگهانی بودن ظهور، معدات و مقارنات اذن ظهور;

× علایم و حوادث مقارن با ظهور و بعد از آن;

× شرایط مثبت و منفی ظهور; گسترش ظلم و جور، کثرت جور، فساد، غوایه (گمراهی و سردرگمی)، ترس و اضطراب از رکت حضرت (علیه السلام)، مکان ظهور، ماه و روز و جریان ظهور، تحیت و ترحیب (خوش آمد گویی)

× اهداف امام (علیه السلام) ; اعلان امر خدا، اظهار دین خدا (در تمام زمین)، تطهیر از ظالمان، پرکردن از قسط و داد، انتقام از دشمنان خدا،

× توانایی ها، تدارکات، نیروها، معجزات، مبارزات، اعلان پایان مبارزه به رضای حق تعالی;

× بیعت، عهد سپاری به سیره و عمل پیامبر، اقرارگیری به حقانیت، اولین بیعت کننده;

× تشکیل حکومت، برنامه ها، کارها، اوضاع، مدت و پایان حکومت;

× قضا و دادرسی به حکم داود و حکم پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، توانایی بر قضای به حق و به علم، تدریج در اجرای حدود;

× گسترش عبادات جمعی، سادگی مکتب خانه ها، غنا و استغنای مردم، کثرت و دست رسی به منابع، بی ارزشی ثروت و اندوخته، اقتدار اجتماعی، امنیت، آبادانی همه ی خرابی ها، بقای حکومت، ظرفیت حکومت برای بقا، احاطه ی بر اقوام، بزرگی مساجد، بزرگی پایتخت .

× رجعت، رجعت اختیاری برای یاری حضرت، رجعت برای انتقام، رجعت برای زندگی;

واضح است که این موضوعات و امثال آن که در این جمع بندی نیامده است (بویژه در باب ملاحم و علایم ظهور) اگر مستندات مورد اعتمادی داشته باشد، بهترین مفتاح و باب برای تحقیقات مهدویت خواهد بود . به طور نمونه درباره ی دجال به جز در این کتاب حدیث صحیح به اصطلاح رجالی آن در مجموعه های حدیثی شیعه دیده نمی شود . (27)

مجموعه ی حدیثی حاضر

همان گونه که در ابتدا آمد هدف این مقاله نقل روایات منحصر به فرد «کفایة المهتدی » ، و اغلب از «اثبات الرجعة » است .

- احادیث آمده در کفایة المهتدی از اثبات الرجعة مشتمل است بر:

- احادیثی که مصدر آن، تنها، اثبات الرجعة است

- اسناد صحیح و معتبر فضل در احادیثی که منابع متعددی دارد

- احادیث دارای اختلاف عبارت با دیگر منابع

به جهت اختصار، احادیثی که منابع متعدد دارند و اختلاف عبارات در آن ها قابل چشم پوشی است و در اثبات الرجعة با سند خاص آن آمده، تنها، با ذکر سند به منبع ارجاع داده می شود و نیز احادیثی که به نقل میرلوحی، شیخ طوسی آن را از فضل بن شاذان روایت کرده و میرلوحی (ره) آن را در اثبات الرجعة دیده است، و بقیه ی احادیث، عینا، نقل و ترجمه ی آن ها - که اغلب از میرلوحی است (28) - آورده می شود .

احادیثی که مصدرشان، تنها، اثبات الرجعة است، ممکن است در اثبات الهداة، کشف الحق، مستدرک الوسائل و کشف الاستار دیده شود و یا در مجموعه های جدید حدیثی از این کتب نقل شود . احادیثی هم که مصادر دیگر دارند، اختلاف عبارات مهم یا فراوانی دارند که نقل از اثبات الرجعة برای مقارنه ی با آن ها، لازم است .

منفردات کفایة المهتدی

مجموعه در چهار بخش ارائه می گردد:

در بخش اول احادیث منحصر به فرد اثبات الرجعة و نیز احادیث دارای اختلاف عبارت به طورکامل به همراه ترجمه ی مؤلف کفایة المهتدی از کتاب «گزیده کفایة المهتدی » نقل و درج می گردد;

در بخش دوم سند احادیثی که منابع متعدد دارند با ذکر نشانی منابع دیگر آورده می شود .

در بخش سوم احادیث گزارش شده از «منتخب کفایة المهتدی » نقل می گردد .

در بخش چهارم سایر منفردات کفایة المهتدی (منقولات از کتاب علوی طبری و طرابلسی و) . . . آورده می شود و از نپرداختن به توضیح این بخش قبلا اعتذار طلبیده می شود .

لازم به تذکر است که در این مقاله از ذکر اختلاف نسخ کفایة المهتدی و نیز اختلاف منابع و نسخ آنها خودداری شد و فقط اختلاف عبارات احادیث بخش اول با «تغییر خط » تذکر داده می شود .

در ضمن، شماره گذاری و ترتیب نقل احادیث به ترتیب درج در کفایة المهتدی می باشد .

بخش اول:

1 - «قال الشیخ الکامل العادل العابد الزاهد المتکلم الخبیر الفقیه النحریر النبیل الجلیل ابومحمد الفضل بن شاذان بن الخلیل، بردالله مضجعه و جعل فی الفردوس الی الائمة الطاهرین مرجعه، فی کتابه الموسوم ب «اثبات الرجعة » :

حدثنا محمد بن اسماعیل بن بزیع - رضی الله عنه - قال: حدثنا حماد بن عیسی، قال: حدثنا ابراهیم بن عمرالیمانی، قال: حدثنا ابان بن ابی عیاش، قال: حدثنا سلیم بن قیس الهلالی، قال:

قلت لامیر المؤمنین (علیه السلام) : انی سمعت من سلمان والمقداد وابی ذر شیئا من تفسیر القرآن والاحادیث عن النبی (صلی الله علیه وآله وسلم) غیر ما فی ایدی الناس، ثم سمعت منک تصدیق ما سمعته منهم، و رایت فی ایدی الناس اشیاء کثیرة من تفسیر القرآن والاحادیث عن النبی (علیه السلام) و انتم تخالفونهم فیها و تزعمون ان ذلک کله باطل، افتری الناس یکذبون علی الله ورسوله (صلی الله علیه وآله وسلم) متعمدین، ویفسرون القرآن بآرائهم؟

قال: فقال علی (علیه السلام) : قد سالت فافهم الجواب ان فی ایدی الناس حقا وباطلا و صدقا و کذبا و ناسخا و منسوخا و خاصا و عاما و محکما و متشابها و تحفظا و توهما، و قد کذب علی رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) فی عهده حتی قام خطیبا، فقال: ایها الناس قد کثر الکذب علی فمن کذب علی متعمدا فلیتبوا مقعده من النار . ثم کذب علیه من بعده [اکثر مما کذب علیه فی زمانه،] و انما اتاکم الحدیث من اربعة لیس لهم خامس:

1 - رجل منافق مظهر للایمان، متصنع بالاسلام، لایتاثم ولایتحرج ان یکذب علی رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) متعمدا، فلو علم الناس انه منافق کذاب لم یقبلوا منه و لم یصدقوه، ولکنهم قالوا: هذا رجل من اصحاب رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) رآه و سمع منه، فاخذوا عنه و هم لایعرفون حاله، وقد اخبر الله عن المنافقین بما اخبر ووصفهم بما وصف، فقال عزوجل: واذا رایتهم تعجبک اجسامهم وان یقولوا تسمع لقولهم کانهم خشب مسندة، ثم تقربوا بعده الی الائمة الضالة والدعاة الی النار بالزور والکذب والبهتان، فولوهم الاعمال وحملوهم علی رقاب الناس واکلوا بهم الدنیا، وانما الناس مع الملوک والدنیا الا من عصمه الله تعالی، فهذا احد الاربعة .

2 - و رجل آخر سمع من رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) شیئا ولم یحفظ علی وجهه، ووهم فیه، ولم یتعمد کذبا، فهو فی یده، یقول به ویعمل به ویرویه، ویقول: انا سمعته من رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) فلو علم المسلمون انه وهم لم یقبلوه، ولو علم هو انه وهم لرفضه .

3 - ورجل ثالث سمع من رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) شیئا امر به ثم نهی عنه، او سمعه نهی عن شی ء ثم امر به و هو لایعلم، فحفظ منسوخه ولم یعلم الناسخ، فلو علم انه منسوخ لرفضه، ولو علم المسلمون اذ سمعوه منه انه منسوخ لرفضوه .

4 - ورجل رابع لم یکذب علی رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) و هو مبغض للکذب خوفا من الله تعالی و تعظیما لرسوله (صلی الله علیه وآله وسلم) لم ینس، بل حفظ ما سمع علی وجهه، فجاء به لم یزد فیه ولم ینقص منه، و علم الناسخ والمنسوخ، فعمل بالناسخ و رفض المنسوخ، ویعلم ان امر النبی (صلی الله علیه وآله وسلم) کامر القرآن، وفیه کما فی القرآن ناسخ و منسوخ و خاص و عام و محکم و متشابه، و قد کان یکون من رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) الکلام له وجهان کلام عام و کلام خاص مثل القرآن، قال الله تبارک و تعالی: ما آتاکم الرسول فخذوه و مانهیکم عنه فانتهوا، فاشتبه علی من لم یعرف ولم یدر ما عنی الله به ورسوله (صلی الله علیه وآله وسلم).

و لیس کل اصحاب رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) کان یساله عن الشی ء، و کل من یساله عن الشی ء فیفهم، و کل من یفهم یستحفظ، و قدکان فیهم قوم لم یسالوه عن شی ء قط، و کانوا یحبون ان یجی ء الاعرابی الطاری ء او غیره فیسال رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) وهم یستمعون .

و کنت ادخل علیه (صلی الله علیه وآله وسلم) فی کل یوم دخلة، وفی کل لیلة دخلة، فیخلینی فیها یجیبنی بما اسال، و ادور معه حیثما دار، قد علم اصحاب رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) انه لم یصنع ذلک باحد من الناس غیری، وربما کان یاتینی رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) فی بیتی، وکنت اذا دخلت علیه فی بعض منازله اخلی بی واقام عنی نساءه فلا یبقی عنده غیری، واذا اتانی للخلوة لم یقم عنی فاطمة ولا احدا من بنی وکنت اذا سالته اجابنی و اذا سکت ونفدت مسائلی ابتدانی، فما نزلت علی رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) آیة من القرآن الا اقرانیها و املاها علی فکتبتها بخطی، وعلمنی تاویلها و تفسیرها و ناسخها و منسوخها و محکمها و متشابهها و خاصها و عامها وظهرها وبطنها، و دعا الله ان یعطینی فهمها و حفظها، فما نسیت آیة من کتاب الله ولا علما املاه علی، و ما ترک شیئا علمه الله من حلال او حرام او امر او نهی او طاعة او معصیة او شی ء کان او یکون و لا کتاب منزل علی احد من قبله الا علمنیه، و حفظته فلم انس حرفا واحدا منها، و کان رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) اذا اخبرنی بذلک کله وضع یده علی صدری و دعا الله لی ان یملا قلبی علما و فهما و حکما و نورا، و کان یقول: اللهم علمه و حفظه و لاتنسه شیئا مما اخبرته و علمته .

فقلت له ذات یوم: بابی انت وامی یا رسول الله! منذ دعوت الله بما دعوت لم انس شیئا، و لم یفتنی شی ء مما علمتنی، و کلما علمتنی کتبته افتخوف علی النسیان؟

فقال: یا اخی لست اتخوف علیک النسیان، انی احب ان ادعولک، و قد اخبرنی الله تعالی انه قد اجابنی فیک وفی شرکائک، الذین قرن الله عزوجل طاعتهم بطاعته و طاعتی، و قال فیهم: یا ایها الذین آمنو اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم .

قلت: من هم یا رسول الله؟

قال: الذین هم الاوصیاء بعدی، والذین لایضرهم خذلان من خذلهم، و هم مع القرآن والقرآن معهم، لایفارقونه و لا یفارقهم حتی یردوا علی الحوض، بهم ینتصرون امتی و بهم یمطرون، و بهم یدفع البلاء و بهم یستجاب الدعاء .

قلت: سمهم لی یا رسول الله!

قال: انت یا علی اولهم ثم ابنی هذا، و وضع یده علی راس الحسن، ثم ابنی هذا، و وضع یده علی راس الحسین، ثم سمیک ابنه علی زین العابدین، وسیولد فی زمانک یا اخی فاقرئه منی السلام، ثم ابنه محمد الباقر، باقر علمی و خازن وحی الله تعالی، ثم ابنه جعفر الصادق ثم ابنه موسی الکاظم ثم ابنه علی الرضا ثم ابنه محمد التقی، ثم ابنه، علی النقی، ثم ابنه الحسن الزکی، ثم ابنه الحجة القائم، خاتم اوصیائی و خلفائی، والمنتقم من اعدائی، الذی یملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا وظلما .

ثم قال امیرالمؤمنین (علیه السلام) : والله انی لاعرفه یا سلیم حین یبایع بین الرکن والمقام، واعرف اسماء انصاره واعرف قبائلهم .

قال محمد بن اسماعیل: ثم قال حماد بن عیسی قد ذکرت هذا الحدیث عند مولای ابی عبدالله (علیه السلام) فبکی و قال: قد صدق سلیم، فقد روی لی هذا الحدیث ابی عن ابیه علی بن الحسین عن ابیه الحسین بن علی (علیهم السلام) انه قال قد سمعت هذا الحدیث عن ابی امیرالمؤمنین (علیه السلام) حین ساله سلیم بن قیس . (29)

شیخ مذکور در کتاب مزبور به این سند از خلل خالی که فی الحقیقه سندیست صحیح عالی روایت می کند از سلیم بن قیس هلالی که او گفت: گفتم به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که: من شنیدم از سلمان و مقداد و ابی ذر چیزی از تفسیر قرآن و احادیث پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) غیر آنچه در دستهای مردمانست . بعد از آن شنیدم از شما تصدیق آنچه شنیده بودم آن را از ایشان و دیدم در دستهای مردمان چیزهای بسیار از تفسیر قرآن و از احادیث منقوله از پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و حال آنکه شما خلاف می نمایید ایشان را در آن، و زعم شما آنست که کل آن باطل است، آیا مردمان را برین وجه دیده و دانسته اید که دروغ ببندند بر خدا و رسول او (صلی الله علیه وآله وسلم) از روی عمد؟ و تفسیر کنند قرآن را به رای ها و اندیشه های خود؟

راوی می گوید که پس امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود که: سؤال کردی، پس بفهم جواب را .

بدرستی که آنچه در دستهای مردمانست از تفسیر و حدیث، همه حق نیست و تمام باطل هم نیست، بلکه بعضی حق است و بعضی باطل، و بعضی راست است و بعضی دروغ، و بعضی ناسخ است و بعضی منسوخ، و بعضی خاص است و بعضی عام، و بعضی محکم است و بعضی متشابه، و بعضی محفوظ است و بعضی موهوم، و به تحقیق که در عهد پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) دروغ بستند بر آن سرور تا به حدی که آن حضرت برخاست به خطبه خواندن و فرمود که: ای مردمان بدرستی که بسیار شد دروغ بستن بر من، پس هر کس دروغ ببندد بر من از روی دانستگی و عمد، پس می باید که جای بودن خود را در جهنم مقرر و معین سازد . پس بعد از رحلت آن حضرت دروغ بستند ارباب نفاق و شقاوت بر آن برگزیده ی حضرت عزت بیشتر از آنچه در زمان حیاتش برو بسته بودند . و جز این نیست که می آید و می رسد حدیث به شما از چهار کس و راویان حدیث بر چهار قسم می باشند که پنجم نیست ایشان را:

اول: مردیست از اهل نفاق که مظهر ایمان و متصنع به اسلام است، یعنی اظهار ایمان می کند و اسلام را بر خود می بندد، و گناه نمی داند خود را در آنکه افترا زند و دروغ بندد بر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) پس اگر مردمان می دانستند که او منافق و دروغگوی است قبول نمی کردند از او قول او را، و تصدیق نمی نمودند او را، ولیکن گفتند که این مردیست از اصحاب رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم)، او را دیده و از او شنیده، و حال آنکه نمی دانند حال او را، به تحقیق که خبر داد حضرت الله تعالی از حال منافقین به آنچه خبر داد و وصف کرد ایشان را به آنچه وصف کرد، پس فرمود حضرت معبود که: واذا رایتهم تعجبک اجسامهم وان یقولوا تسمع لقولهم کانهم خشب مسندة . پس نزدیکی جستند آن منافقان دروغگوی بعد از وفات پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به امامانی که گمراهانند و دعوت کنندگان به آتش سوزانند به سبب دروغ و کذب و بهتان، پس متولی اعمال ساختند و والی و حاکم گردانیدند آن بدبختان را، و ایشان را بر گردنهای مردمان بار کردند، یعنی مسلط کردند ایشان را بر مردمان، و خوردند دنیا را به وسیله ایشان، یعنی تصرف در دنیا به هم رسانیدند به سبب ایشان; و جزین نیست که مردمان با ملوک اند و با دنیا، یعنی ملوک را تابعند و به دنیا مایلند مگر کسی که خدای تعالی او را از میل به ملوک و محبت دنیا نگاه دارد; و این راوی منافق کاذب مایل به دنیا یکی است از آن چهار راویان حدیث حضرت مصطفی . صلوات الله علیه و علی جمیع الانبیاء و الاوصیاء .

دویم از ایشان: مردیست که شنیده است از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) چیزی را، اما بر آن وجهی که شنیده است حفظ نکرده است، و در آن گمانی کرده، و در خاطرش توهمی راه یافته، و تعمد در کذب ننموده، و دانسته دروغ بر پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نبسته، بلکه گمان برده که درست یاد گرفته و پنداشته که نیک محافظت آن نموده، و آن حدیث در دست اوست و عمل به مضمون آن می نماید و آن را روایت می کند، و می گوید: آن را از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) شنیده ام، پس اگر مسلمانان بدانند که او گمان غلطی کرده از او نمی پذیرند و روایتش را قبول نمی کنند، و اگر خود بداند که گمانش باطل است هر آینه ترک می کند آن را و نه عمل به آن می کند و نه در صدد روایتش در می آید .

سیم: مردیست که شنیده است از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) چیزی را که امر کرده است به آن و بعد از آن نهی فرموده است از آن، یا شنیده است که آن حضرت نهی فرموده است از چیزی و بعد از آن امر به آن فرموده، و حال آنکه او نمی داند و خبری از آن ندارد، پس به یاد گرفته و حفظ کرده منسوخ آن را و ندانسته آن ناسخ را، پس اگر بداند آنکه او به یاد گرفته منسوخ است هر آینه ترک می کند آن را، و اگر بدانند مسلمانان هرگاه بشنوند آن حدیث را از او که آن منسوخ است، ایشان نیز ترک می نمایند .

چهارم: آن کسی است که دروغ نبسته بر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)، و دروغ گفتن را دشمن است از جهت ترسی که از خدای تعالی دارد، و تعظیمی که رسول خدای (صلی الله علیه وآله وسلم) را می نماید، و ترس از خدا و بزرگ داشتن حضرت مصطفی (صلی الله علیه وآله وسلم) را واجب و لازم می شمارد، و فراموش نکرده آن حدیث را، و سهو از او سر نزده، بلکه بر همان وجهی که شنیده آن حدیث را به یاد گرفته، پس روایت کرده است آن را همچنانکه شنیده و بر آن چیزی نیفزوده و چیزی از آن کم نکرده، و دانسته است ناسخ و منسوخ حدیث را، و عمل به ناسخ کرده و منسوخ را واگذاشته، و می داند که امر پیغمبر و حدیث آن سرور (صلی الله علیه وآله وسلم) همچو امر قرآن است، و همچنانکه در قرآن ناسخ و منسوخ و خاص و عام و محکم و متشابه می باشد در احادیث پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز می باشد، و بود اینکه از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) کلامی صادر می شد که آن را دو وجه بود، و کلامی بر زبان مبارکش جاری می گشت که عام بود و کلامی می فرمود که خاص بود، مثل قرآن، و خدای تعالی در کتابش فرمود که: ما آتاکم الرسول فخذوه وما نهیکم عنه فانتهوا . یعنی هر آنچه امر کند رسول خدا شما را به آن فرا گیرید آن را، و هر چه نهی کند شما را از آن ترک آن کنید . پس مشتبه شد کار بر آن کسی که نشناخت و ندانست که چه خواسته اند خدا و رسول او (صلی الله علیه وآله وسلم) و مراد ایشان از آن کلام چه بوده . و همچنین نیست که تمام اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) از آن حضرت سؤال می کردند و هر کس که سؤال می کرد جواب آن را می فهمید و هر که می فهمید به یاد نگاه می داشت و بودند در میان اصحاب آن حضرت قومی که هرگز از آن حضرت چیزی نمی پرسیدند و از کاهلی سؤالی نمی کردند، و دوست می داشتند که اعرابی تازه یا غیر او بیاید، و از آن حضرت سؤال نماید و ایشان بشنوند . و من داخل منزل رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می شدم هر روز یک مرتبه و هر شب یک مرتبه، و خلوت می کرد از برای من، و با آن حضرت می گشتم هر جا که می گردید، و اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می دانند که به غیر از من با هیچ کس آن حضرت به این طریق سلوک نمی فرمود . و بسیار بود که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به خانه من می آمد و آن مجالست و مکالمت در خانه من واقع می شد . و من هرگاه داخل بعضی از منازل آن حضرت می شدم خلوت می کرد از برای من و بر می خیزانید زنان خود را، و به غیر از من کسی نزد آن حضرت نمی ماند، و چون آن حضرت می آمد به منزل من از برای خلوت کردن بر نمی خیزانید از پیش من فاطمه را، و نه یکی از فرزندان مرا، و هر گاه می پرسیدم از او جواب می گفت مرا، و چون خاموش می شدم و تمام می شد مسایل من، آن حضرت بنیاد می کرد به سخن گفتن با من، و هیچ آیه ای از قرآن فرود نیامد به پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) الا آنکه خواند و املا نمود به من، و نوشتم آن را به خط خود، و تعلیم نمود مرا و به یاد من داد تفسیر و تاویل و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و خاص و عام و ظاهر و باطن آن آیه را، و از خدا درخواست که عطا نماید به من فهم و حفظ آن آیه را، و فراموش نکردم هیچ آیه ای را از کتاب خدای تعالی و هیچ علمی را که املا فرموده بود آن را به من، و ترک نکرد و وانگذاشت چیزی را که خدای تعالی به یاد آن حضرت داده بود از حلال و حرام و امر و نهی و طاعت و معصیت، یا چیزی را که پیش از این بوده یا بعد از این خواهد بود، یا کتابی را از کتب سماوی که قبل از آن حضرت بر یکی از پیغمبران فرود آمده الا آنکه تعلیم داد آن را به من، و حفظ کردم آن را، و فراموش نکردم یک حرف را از آن . و چون رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) خبر می داد مرا به کل آن، دست می گذاشت بر سینه من، و دعا می کرد از برای من که خدای تعالی پر کند دل مرا از علم و فهم و حکمت و نور، و می گفت: ای پروردگار من تعلیم ده او را، و محو مگردان از خاطر او چیزی را از آنچه خبر داده ام و تعلیم نموده ام او را .

پس گفتم یک روزی که: پدر و مادرم فدای تو باد ای رسول خدا! از آن وقتی که دعا فرموده ای در حق من و از خدا در خواسته ای آنچه در خواسته ای چیزی را فراموش نکرده ام و چیزی از من فوت نشده از آنچه تعلیم نموده ای مرا، و حال آنکه آنچه تعلیم نموده ای مرا نوشته ام آن را، آیا می ترسی بر من از فراموش کردن؟

پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود که: ای برادر من نمی ترسم بر تو از فراموش کردن، دوست می دارم که دعا کنم از برای تو، و به تحقیق که خبر داده است مرا حضرت الله تعالی که مستجاب کرده دعای مرا در حق تو و در حق شرکای تو، آنانکه قرین گردانیده است خدای عزوجل فرمانبرداری ایشان را به فرمانبرداری خود و فرمانبرداری من، و فرموده است در شان ایشان که: یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم .

گفتم: کیستند ایشان ای رسول خدا؟ فرمود: آنانکه اوصیایند بعد از من، و آنانکه مضرت نمی رساند ایشان را فرو گذاشتن آن کسی که فرو گذارد ایشان را، و ایشان با قرآنند و قرآن با ایشان و ایشان از قرآن جدا نمی شوند و قرآن از ایشان جدا نمی شود تا وارد شوند بر من در کنار حوض کوثر . به سبب ایشان نصرت می یابند امت من و باران می بارد بر ایشان، و به سبب ایشان دفع می شود بلا و مستجاب می شود دعا .

گفتم: بنام ایشان را ذکر کن از برای من ای رسول خدا!

آن حضرت فرمود که: تو یا علی اول ایشانی و بعد از تو این فرزند من و دست گذاشت بر سر حسن، و بعد از او این فرزند من، و دست گذاشت بر سر حسین، بعد از او همنام تو پسر او علی که زینت عابدانست، و زود باشد که متولد شود در زمان تو ای برادر من، پس بخوان او را از من سلام . بعد از او پسر او محمد باقر که شکافنده علم من و خازن علم خداست، بعد از او پسر او جعفر که صادق است لقب او، بعد از او پسر او موسی که ممدوح است به کاظم، بعد از او پسر او علی که مشهور است به رضا، بعد از او پسر او محمد که موصوف است به تقی، بعد از او پسر او علی . که ملقب است به نقی، بعد از او پسر او حسن که معروف است به زکی، بعد از او پسر او حجت قائم، که خاتم اوصیا و خلفای من و انتقام کشنده است از اعدای من، آنکه پر کند زمین را از عدل و داد همچنانکه پر شده باشد از جور و ظلم .

بعد از آن حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند ای سلیم که می شناسم و می دانم او را در آن هنگام که بیعت کنند با او در میان رکن و مقام، و می دانم نامهای انصار او را، و می دانم و می شناسم قبیله های انصار او را .

محمد بن اسماعیل گفت که: بعد از آن حماد بن عیسی گفت که ذکر کردم این حدیث را نزد مولای خود حضرت ابی عبدالله، یعنی جعفر بن محمد (علیهماالسلام)، آن حضرت گریست و فرمود که: راست گفت سلیم بن قیس، روایت کرد این حدیث را پدر من از پدرش علی بن الحسین از پدرش حسین بن علی (علیه السلام) که آن حضرت فرمود که شنیدم این حدیث را از پدرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) در آن هنگام که سؤال کرد از او سلیم بن قیس .

2 - «حدثنا محمد بن ابی عمیر - رضی الله عنه - عن حماد بن عیسی عن ابی شعبة الحلبی عن ابی عبدالله (علیه السلام) عن ابیه محمد بن علی عن ابیه علی بن الحسین عن عمه الحسن بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام).

قال: سالت جدی رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) عن الائمة بعده، فقال (علیه السلام) : الائمة بعدی عدد نقباء بنی اسرائیل اثنا عشر، اعطاهم الله علمی و فهمی، و انت منهم یا حسن . فقلت: یا رسول الله فمتی یخرج قائمنا اهل البیت؟ قال: یا حسن انما مثله مثل الساعة اخفی الله علمها علی اهل السموات والارض لاتاتی الا بغتة .» (30)

حضرت امام حسن (علیه السلام) فرمود که از جد خود رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) پرسیدم از امامان که بعد از آن سرور عالمیان پیشوای جهانیان خواهند بود، آن حضرت فرمود که: امامان بعد از من به شماره نقباء بنی اسرائیل اند یعنی آن چنانکه نقباء بنی اسرائیل دوازده تن بودند، امامان بعد از من دوازده تن اند، عطا نموده است خدای تعالی به ایشان دانش و فهم مرا، و تو از جمله ایشانی . پس گفتم که ای رسول خدا کی خروج خواهد کرد قائم ما اهل البیت؟ آن حضرت فرمود که: ای حسن جزین نیست که مثل او مثل روز قیامت است که پنهان داشته است حضرت الله تعالی علم آن را بر اهل آسمانها و زمین، نمی آید روز قیامت مگر ناگاه و بی خبر . یعنی آن چنانکه کسی به غیر از حضرت خداوند عالمیان نمی داند که قیامت کی خواهد بود، کسی به غیر از حضرت ملک منان نمی داند که وقت ظهور حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) کی خواهد بود .

3 - «حدثنا عبدالرحمن بن ابی نجران - رضی الله عنه - عن عاصم بن حمید عن ابی حمزة الثمالی عن ابی جعفر (علیه السلام)، قال: قال رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) لامیر المؤمنین (علیه السلام) : یا علی ان قریشا ستظهر علیک ما استبطنته، و تجتمع کلمتهم علی ظلمک وقهرک، فان وجدت اعوانا فجاهدهم، وان لم تجد اعوانا فکف یدک واحقن دمک، فان الشهادة من ورائک، فاعلم ان ابنی ینتقم من ظالمیک وظالمی اولادک وشیعتک فی الدنیا، ویعذبهم الله فی الآخرة عذابا شدیدا .

فقال سلمان الفارسی: من هو یا رسول الله؟ قال: التاسع من ولد ابنی الحسین الذی یظهر بعد غیبته الطویلة، فیعلن امر الله ویظهر دین الله وینتقم من اعداء الله و یملا الارض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما .

قال: متی یظهر یا رسول الله؟ قال (علیه السلام) : لایعلم ذلک الا الله، و لکن لذلک علامات، منها نداء من السماء، و خسف بالمشرق، وخسف بالمغرب، وخسف بالبیداء» . (31)

حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) فرمود که: پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفت که: یا علی زود باشد که قریش ظاهر سازند بر تو آنچه پنهان داشته اند آن را، یعنی کین و عداوتی را که در زمان من نسبت به تو پنهان می داشته اند بعد از من آن را ظاهر سازند; و مجتمع شود کلمه ایشان بر ستم نمودن و غلبه کردن بر تو، یعنی اتفاق کنند بر ظلم و جور کردن و قهر و غلبه کردن بر تو، پس اگر اعوان و انصار بیابی جهاد کن با ایشان و اگر نیابی باز دار دست خود را و نگاه دار خون خود را، پس به درستی که شهید شدن از پی است ترا، و بدان که فرزند من انتقام خواهد کشید در دنیا از آنها که بر تو و اولاد و شیعه تو ظلم کنند، و خدای تعالی در آن جهان ایشان را به عذاب شدید گرفتار خواهد گردانید .

سلمان فارسی «علیه الرحمة » گفت: ای رسول خدا آن فرزند تو که این کار را خواهد کرد کیست؟ پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) گفت که: او نهمین است از اولاد فرزند من حسین، آنکه ظاهر و هویدا گردد بعد از پنهان بودن دراز، پس اعلان نماید امر خدا را و ظاهر سازد دین خدا را، و انتقام کشد از دشمنان خد، و پر کند زمین را از عدل و داد همچنانکه پر شده باشد از جور و ظلم .

سلمان فارسی گفت: کی ظهور خواهد نمود ای رسول خدا؟ پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: آن را کسی نمی داند الا خدای تعالی، لیکن آن را نشانه هاست، از جمله نشانه ها ندایی است از آسمان، و فرو رفتن جمعی به زمین در مشرق، و فرو رفتن گروهی به زمین در مغرب، و فرو رفتن طایفه ای به زمین در بیداء .

4 - «قال الفضل بن شاذان - علیه الرحمة والغفران - : حدثنا صفوان بن یحیی - رضی الله عنه - قال: حدثنا ابو ایوب ابراهیم بن ابی زیاد الخزاز، قال: حدثنا ابو حمزة الثمالی، عن ابی خالد الکابلی، قال: دخلت علی مولای علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (علیهماالسلام) فرایت فی یده صحیفة کان ینظر الیها ویبکی بکاء شدیدا . فقلت: فداک ابی وامی یا ابن رسول الله! ما هذه الصحیفة؟ قال (علیه السلام) : هذه نسخة اللوح الذی اهداه الله تعالی الی رسوله 9 الذی کان فیه اسم الله تعالی و رسوله و امیر المؤمنین و عمی الحسن بن علی و ابی (علیهم السلام) و اسمی و اسم ابنی محمد الباقر وابنه جعفر الصادق وابنه موسی الکاظم وابنه علی الرضا وابنه محمد التقی وابنه علی النقی و ابنه الحسن الزکی وابنه حجة الله القائم بامر الله المنتقم من اعداء الله الذی، یغیب غیبة طویلة، ثم یظهر فیملا الارض قسطا وعدلا کما ملئت جورا و ظلما . (32)

شیخ عالی شان یعنی فضل بن شاذان به سند مزبور روایت کرد از ابی خالد کابلی که او گفت: داخل شدم به منزل مولای خود حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) و در دست آن حضرت صحیفه ای دیدم که بر آن می نگریست و می گریست، گفتم: پدر و مادرم فدای تو باد ای فرزند رسول خدا چیست این صحیفه؟ آن حضرت فرمود که: این نسخه لوحی است که خدای تعالی به رسول خود به هدیه فرستاد، آن لوحی که در آن بود نام الله تعالی و نام رسول او و نام امیرالمؤمنین و نام عمم حسن بن علی و نام پدرم (علیهم السلام) و نام من و نام فرزندم محمد باقر و فرزند او جعفر بن محمد و فرزند او موسی بن جعفر و فرزند او علی رضا و فرزند او محمد تقی و فرزند او علی نقی و فرزند او حسن زکی و فرزند او حجة الله و قائم به امر الله و منتقم از اعداء الله، آنکه غایب شود غایب شدنی دراز، بعد از آن ظاهر شود و پر کند زمین را از عدل و داد همچنانکه پر شده باشد از ستم و بیداد .

5 - «قال الشیخ الجلیل الفضل بن شاذان بن الخلیل قدس سره: حدثنا عبدالرحمن بن ابی نجران، قال: حدثنا عاصم بن حمید، قال: حدثنا ابوحمزة الثمالی; و قال رحمه الله تعالی: حدثنا الحسن بن محبوب، قال: حدثنا ابوحمزة الثمالی، قال: حدثنا سعید بن جبیر، قال: حدثنا عبدالله بن عباس، قال:

قال رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) : لما عرج بی الی السماء بلغت سدرة المنتهی، نادانی ربی جل جلاله، فقال: یا محمد! فقلت: لبیک لبیک یا رب! قال: ما ارسلت رسولا فانقضت ایامه الا اقام بالامر بعده وصیه، فانا جعلت علی بن ابی طالب خلیفتک و امام امتک ثم الحسن ثم الحسین، ثم علی بن الحسین، ثم محمد بن علی، ثم جعفر بن محمد، ثم موسی بن جعفر، ثم علی بن موسی، ثم محمد بن علی، ثم علی بن محمد، ثم الحسن بن علی، ثم الحجة بن الحسن، یا محمد ارفع راسک، فرفعت راسی، فاذا بانوار علی والحسن والحسین و تسعة اولاد الحسین، والحجة فی وسطهم یتلا لاکانه کوکب دری، فقال الله تعالی: یا محمد هؤلاء خلفائی و حججی فی الارض، و خلفاءک و اوصیاءک من بعدک، فطوبی لمن احبهم والویل لمن ابغضهم . (33)

شیخ مذکور به سند مزبور روایت می کند از عبدالله بن عباس که او گفت:

پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود که: چون مرا عروج به معارج سماوات فرمودند به سدرة المنتهی رسیدم، خطاب از حضرت رب الارباب رسید که: یا محمد! گفتم: لبیک لبیک ای پروردگار من! خداوند عالمیان فرمود که: ما هیچ پیغمبری به دنیا و اهل دنیانفرستادیم که منقضی شود ایام حیات و روزگار نبوت او الا آنکه به پای داشت به امر دعوت و به جای خود گذاشت برای هدایت امت بعد از خود وصی خود را، و به جهت نگاهبانی شریعت حجتی را، پس ما که آفریدگار جهان و خداوند عالمیانیم گردانیدیم علی بن ابی طالب را خلیفه تو و امام امت تو، پس حسن را، یعنی مقرر گردانیدیم که بعد از امیرالمؤمنین خلیفه تو و امام امت تو حسن باشد، و بعد از او حسین و بعد از او علی بن الحسین، و بعد از او محمد بن علی، و بعد از او جعفر بن محمد، و بعد از او موسی بن جعفر، و بعد از او علی بن موسی، و بعد از او محمد بن علی، و بعد از او علی بن محمد و بعد از او حسن بن علی، و بعد از او حجت پسر حسن، یا محمد سر بالا کن، چون سر بر آوردم انوار علی و حسن و حسین و نه تن از اولاد حسین را دیدم، و حجت یعنی حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) در میان ایشان می درخشید، که گویا کوکب درخشنده ای بود، پس حضرت الله تعالی فرمود که: اینها خلیفه ها و حجتهای منند در زمین، و خلیفه ها و اوصیای تواند بعد از تو، پس خوشا حال کسی که دوست دارد ایشان را و ویل و وای بر آن کسی که دشمن دارد ایشان را» .

6 - «قال ابو محمد بن شاذان - علیه رحمة الله الملک المنان - : حدثنا فضالة بن ایوب (رضی الله عنه) قال: حدثنا ابان بن عثمان، قال حدثنا محمد بن مسلم، قال: قال ابو جعفر (علیه السلام) :

قال رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) لعلی بن ابی طالب (علیه السلام) : انا اولی بالمؤمنین من انفسهم، ثم انت یا علی اولی بالمؤمنین من انفسهم، ثم الحسن اولی بالمؤمنین من انفسهم، ثم الحسین اولی بالمؤمنین من انفسهم، ثم علی بن الحسین اولی بالمؤمنین من انفسهم، ثم محمد بن علی اولی بالمؤمنین من انفسهم، ثم جعفر بن محمد اولی بالمؤمنین من انفسهم، ثم موسی بن جعفر اولی بالمؤمنین من انفسهم، ثم علی بن موسی اولی بالمؤمنین من انفسهم، ثم محمد بن علی اولی بالمؤمنین من انفسهم، ثم علی بن محمد اولی بالمؤمنین من انفسهم، ثم الحسن بن علی اولی بالمؤمنین من انفسهم، ثم الحجة بن الحسن الذی ینتهی الیه الخلافة والوصایة، و یغیب مدة طویلة، ثم یظهر ویملا الارض عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما . (34)

حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) گفت که: پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به امیرالمؤمنین (علیه السلام) خطاب نموده فرمود که: من اولایم به مؤمنان از نفسهای ایشان، بعد از آن تو یا علی اولایی به مؤمنان از نفسهای ایشان، بعد از آن امام حسن اولی است به مؤمنان از نفسهای ایشان، بعد از آن امام حسین اولی است به مؤمنان از نفسهای ایشان، بعد از آن علی بن الحسین اولی است به مؤمنان از نفسهای ایشان، بعد از آن محمد بن علی اولی است به مؤمنان از نفسهای ایشان، بعد از آن جعفر بن محمد اولی است به مؤمنان از نفسهای ایشان، بعد از آن موسی بن جعفر اولی است به مؤمنان از نفسهای ایشان، بعد از آن علی بن موسی اولی است به مؤمنان از نفسهای ایشان بعد از آن محمد بن علی اولی است به مؤمنان از نفسهای ایشان، بعد از آن علی بن محمد اولی است به مؤمنان از نفسهای ایشان، بعد از آن حسن بن علی اولی است به مؤمنان از نفسهای ایشان، بعد از آن حجة بن الحسن اولی است به مؤمنان از نفسهای ایشان آنکه منتهی می شود به او خلافت و وصایت، و غایب خواهد شد مدتی دراز، بعد از آن ظاهر خواهد شد و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد آن چنانکه پر شده باشد از جور و ظلم .»

7 - «قال ابو محمد بن شاذان - علیه الرحمة والغفران - حدثنا محمد بن الحسن الواسطی (رضی الله عنه) قال: حدثنا زفر بن الهذیل، قال: حدثنا سلیمان بن مهران الاعمش، قال: حدثنا مورق، حدثنا جابر بن عبدالله الانصاری قال:

دخل جندل بن جنادة الیهودی من خیبر علی رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) فقال یا محمد اخبرنی عما لیس لله و عما لیس عندالله و عما لایعلمه الله؟

فقال رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) : اما ما لیس لله، فلیس لله شریک; و اما ما لیس عندالله، فلیس عند الله ظلم; و اما ما لایعلمه الله، فذلکم قولکم معاشر الیهود ان عزیرا ابن الله، والله لایعلم له ولدا: فقال جندل: اشهد ان لا اله الا الله و انک رسول الله حقا، ثم قال: یا رسول الله انی رایت البارحة فی النوم موسی بن عمران (علیه السلام) فقال لی: یا جندل اسلم علی ید محمد واستمسک بالاوصیاء من بعده، فقد اسلمت ورزقنی الله ذلک، فاخبرنی بالاوصیاء من بعدک لاستمسک بهم .

فقال: یا جندل اوصیائی من بعدی بعدد نقباء بنی اسرائیل .

فقال: یا رسول الله! انهم کانوا اثنی عشر، هکذا وجدنا فی التوراة .

قال: نعم، الذین هم اوصیائی من بعدی اثنا عشر . فقال: یا رسول الله کلهم فی زمن واحد؟ قال: لا، خلف بعد خلف، فانک لن تدرک منهم الا ثلاثة . قال: فسمهم لی یا رسول الله! قال: نعم انک تدرک سید الاوصیاء ووارث علم الانبیاء و ابا الائمة الاتقیاء علی بن ابی طالب بعدی، ثم ابنیه الحسن والحسین، فاستمسک بهم من بعدی، فلا یغرنک جهل الجاهلین، فاذا کان وقت ولادة ابنی علی بن الحسین زین العابدین یقضی الله علیک، و یکون آخر زادک من الدنیا شربة لبن تشربه فقال: یا رسول الله فما اسامی الاوصیاء الذین یکونون ائمة المسلمین بعد علی بن الحسین؟

قال - صلوات الله علیه و آله - : فاذا انقضت مدة علی قام بالامر محمد ابنه، یدعی بالباقر، فاذا انقضت مدة محمد قام بالامر بعده جعفر ابنه، یدعی بالصادق، فاذا انقضت مدة جعفر قام بالامر بعده موسی ابنه، یدعی بالکاظم، فاذا انقضت مدة موسی قام بالامر بعده علی ابنه یدعی بالرضا، فاذا انقضت مدة علی قام بالامر بعده محمد ابنه، یدعی بالتقی، فاذا انقضت مدة محمد قام بالامر بعده علی ابنه یدعی بالنقی، فاذا انقضت مدة علی قام بالامر بعده الحسن ابنه، یدعی بالزکی، ثم یغیب عن الناس امامهم .

قال: یا رسول الله یغیب الحسن منهم؟ قال: لا، ولکن ابنه الحجة یغیب عنهم غیبة طویلة . قال یا رسول الله فما اسمه؟ قال: لایسمی حتی یظهره الله، فقال جندل: قد بشرنا موسی بن عمران بک وبالاوصیاء من ذریتک . ثم تلا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) : وعدالله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا .

قال جندل: فما خوفهم؟ قال یا جندل فی زمن کل واحد منهم شیطان یعتریه و یوذیه، فاذا اذن الله للحجة خرج و طهر الارض من الظالمین، فیملاها قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما، طوبی للصابرین فی غیبته، طوبی للسالکین فی محجته والثابتین فی موالاته و محبته، اولئک ممن وصفهم الله فی کتابه، فقال: الذین یؤمنون بالغیب، و قال: اولئک حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون .

ثم قال جابر: عاش جندل بن جنادة الی ایام الحسین بن علی (علیهماالسلام) ثم خرج الی الطائف فمرض فدعا بشربة من لبن فشربه، و قال کذا عهد الی رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) انه یکون آخر زادی من الدنیا شربة من لبن، ثم مات و دفن بالطائف فی الموضع المعروف بالکوداء، رحمه الله تعالی . (35)

به سند مسطور روایت کرد شیخ عالی شان ابومحمد بن شاذان - علیه الرحمة والغفران - از جابر بن عبدالله انصاری که او گفت: داخل شد مردی از یهود به مجلس پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) که جندل نام او بود و پدرش جناده نام داشت، و از یهود خیبر بود، پس گفت: یا محمد خبر ده مرا از آنکه خدای را نیست و از آنچه نزد خدا نیست و از آنچه نمی داند آن را خدا؟

حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود که: آنکه نیست خدای را شریک است، و آنچه نیست نزد خدا ظلم است، و آنچه نمی داند آن را خدا، آن قول شما یهودیان است که می گویید: عزیر پسر خداست، والله که خدا کسی را فرزند خود نمی داند .

جندل چون آن جواب به صواب شنید گفت: اشهد ان لا اله الا الله و انک رسول الله حقا . بعد از آن گفت: ای رسول خدا! من در خواب موسی بن عمران را دیدم که با من گفت: ای جندل به دست محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) مسلمان شو و به اوصیای او بگرو، و تمسک نمای به ایشان، و بیزاری جوی از بد کیشان; چون خداوند عالمیان مرا توفیق داد و به خدمتت رسانید و شرف اسلام روزیم گردانید، مرا بر حال اوصیای خود آگاه گردان تا متمسک شوم به ایشان .

آن حضرت فرمود که: ای جندل اوصیای من که برگزیدگان ملک جلیل اند به عدد نقبای بنی اسرائیل اند .

جندل گفت: چنانکه در تورات یافته ام نقبای بنی اسرائیل دوازده تن بوده اند .

آن حضرت فرمود: بلی امامان که اوصیای منند بعد از من منحصرند در دوازده تن .

جندل گفت: ایشان همه در یک زمان خواهند بود؟

آن جناب فرمود که: همه در یک زمان نخواهند بود بلکه یکی بعد از یکی به امر امامت و وصایت قیام خواهند نمود، تو به دمت سه تن از ایشان خواهی رسید و به استدعای جندل آن حضرت ذکر اسامی سامیه اوصیای خود نمود برین وجه که فرمود:

تو در خواهی یافت سید اوصیاء و وارث علم انبیا و پدر ائمه اتقیا علی بن ابی طالب را بعد از من و بعد از آن دو فرزند او حسن و حسین را، پس تمسک نمای به ایشان و فریفته مشو به جهل جاهلان، و هنگام ولادت فرزند من علی بن الحسین باشد که سید و سرور عابدان است که حکم خدا بر تو وارد گردد، یعنی اجل تو در رسد، و آخرین زاد تو از دنیا یک جرعه شیر باشد .

جندل گفت: ای رسول خدا چیست نامهای اوصیای تو که بعد از علی بن الحسین امامان مسلمانان اند؟

پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود که: چون منقضی شود مدت امامت و وصایت علی بن الحسین قائم گردد به امرامامت پسر او محمد که او را باقر لقب باشد، و چون مدت او منقضی گردد به پای دارد امر امامت و وصایت را بعد از او و پسر او جعفر که ملقب به صادق باشد، و چون مدت او به سرآید بعد از او پسر او موسی که او را کاظم گویند قائم مقام او گردد، و بعد از او پسر او علی که او را رضا خوانند، و بعد از او پسر او محمد که او را تقی خوانند، و بعد از او پسر او علی که او را نقی خوانند، و بعد از او پسر او حسن که او را زکی خوانند، بعد از او غایب گردد از مردمان امام ایشان .

جندل گفت: ای رسول خدا! حسن از ایشان غایب گردد؟

آن حضرت فرمود که: نه ولیکن پسر او حجت غایب گردد .

جندل گفت: نام او چه باشد؟

رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود که: نام برده نشود تا زمانی که حضرت الله تعالی او را ظاهر سازد .

جندل گفت: به تحقیق که بشارت داد ما را موسی به تو و به اوصیا که از ذریت تواند .

بعد از آن تلاوت فرمود رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) این آیه وافی هدایه را که: وعد الله الذین آمنوا منکم وعملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم ولیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم ولیبدلنهم من بعد خوفهم امنا .

جندل گفت: ای رسول خدا خوف ایشان از چه باشد؟

آن حضرت فرمود: در زمان هر یک از ایشان شیطانی باشد که ایشان را آزار کند و بر ایشان جفا نماید، چون رخصت دهد حضرت الله تعالی حجت را، بیرون آید و پاک سازد زمین را از ظالمان و پر کند زمین را از عدل و داد، آن چنانکه پر شده باشد از جور و ظلم، خوشا به حال آنان که در زمان غایب بودن او صابر باشند، و خوشا حال آنها که سالک محجه و طریقه او باشند، و در مودت و محبت او ثابت باشند، ایشان آنانند که حضرت الله تعالی در کتاب خود وصف ایشان نموده و در تعریف ایشان فرموده: الذین یؤمنون بالغیب، و جای دیگر در کتاب خود در صفت ایشان فرموده: اولئک حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون .

جابر گفت: بعد از آن جندل زیست تا ایام حضرت امام حسین بن علی (علیهماالسلام) بعد از آن رفت به طرف طایف و در آنجا بیمار شد و در آن بیماری شیر طلبید و جرعه ای از آن نوشید و گفت: این عهدیست که رسول خدا فرموده بود که آخرین زاد من از دنیا جرعه ای از شیر باشد، و بعد از آن رحلت کرد، و در طایف در موضعی که معروف است به «کودا» مدفون گردید که رحمت کند بر او خدای تعالی .»

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان