از بغداد تا بدخشان
«قسمت اول»
مقدّمه
راه ابریشم گذرگاه تجاری پرآوازه ای است که چگونگی داد و ستد فرهنگی شرق وغرب در این راه قابل مشاهده است. این راه، راه بازرگانی قدیمی بود که از چین، واقع در شرق دور، آغاز و تا دریای مدیترانه در غرب امتداد می یافت. نکته قابل توجه این که افزون بر کالاهای بازرگانی، اندیشه ها و فرهنگ های ملت ها و قوم های گوناگون از آن راه به دیگر کشورها منتقل می شد. راه ابریشم در واقع، بیان گر تمدن قدیم مشرق زمین است.
در توصیف راه ابریشم از شرق به غرب می توان گفت راه ابریشم از دروازه یشم و دیوار چین شروع می شد و از طریق «توزفان» (راه شمالی) و «ختن» (راه جنوبی) به کاشغر می رسید و از آن جا به فرغانه می رفت. در فرغانه کالاها را می فروختند یا با کاروان دیگری از راه سمرقند به بخارا و مرو یا به بلخ و هرات برده و از طریق نیشابور، دامغان، سمنان، ری، قزوین، مرزه ویل، سراب، بستان آباد، تبریز و مرند به آسیای صغیر می رساندند. یا این که از بلخ از طریق راه دره خُلم و سنگان و اندرآب به هندوستان می رفتند.(1)
بطلمیوس، از قومی به نام «توخاوری» اسم می برد و از شهر آن ها روی معبر معروف «جاده ابریشم» یاد می کند.(2)
راه ابریشم بین المللی از دو طریق قابل دسترسی بود: دریایی و زمینی، و اسلام از هر دو راه وارد چین شد. با آن که راه ابریشم زمینی کهن تر از راه دریایی بوده اما ورود اسلام از طریق راه دریایی کمی بیش از راه زمینی بود. راه ابریشم دریایی از چین به سوی کرانه جنوب شرقی رفت که اسلام در حدود سده هفتم میلادی / اول هجری وارد آن شد، در حالی که راه ابریشم زمینی از سین کیانگ می گذشت که اسلام در میانه سده دهم میلادی / چهارم هجری در آن راه یافته بود.(3)
در ابتدای نهضت تجدد فرنگستان، تکنیک های چین توسط غربی ها به اروپا از همین مسیر جاده ابریشم منتقل شد. دکتر علی مظاهری در اختلاف دیدگاهی که با «رنه گروسه» دارد، در این باره نوشته است:
«مسیر حرکت تمدن تنها از یونان به چین نبوده، بلکه جریان های فرهنگی از شرق به غرب بود که موجب تکوین نهضت رنسانس گردید.»(4)
آنچه در این نوشتار مورد پژوهش قرار می گیرد، مسیر جاده ابریشم از غرب به شرق و از بغداد تا بدخشان در ماوراءالنهر است که در کتاب های جغرافیایی به «جاده بزرگ خراسان» شهرت دارد.
طبیعی است با طولانی بودن راه و وجود شهرهای بسیار در این مسیر، امکان پرداختن به همه آن ها در این نوشتار مختصر نیست. بنابراین، چاره ای به جز اکتفا به توصیف شهرهای مهم که در مسیر شاهراه بزرگ خراسان از بغداد تا بدخشان قرار دارند، نیست و از وصف و ذکر دیگر شهرها به جهت اختصار خودداری می کنیم.
روش نگارنده در این پژوهش براساس «روش تحقیق در تاریخ» است و از منابع اولیه جغرافیای جهان اسلام استفاده کرده است.
پژوهش حاضر در چهار فصل تنظیم شده است. فصل اول به عراق به ویژه مسیر بغداد تا حلوان اختصاص یافته و توصیف بغداد، شاهراه ها، دروازه ها، راه های منشعب از شاهراه خراسان، مذهب، فرهنگ و اقتصاد بغداد این فصل را به خود اختصاص داده است.
فصل دوم مربوط به ایالت عراق عجم (جبال) از «حلوان» تا «ری» است و شامل شهرهای حلوان، کرمانشاه، دینور، همدان، نهاوند، ساوه، قم و ری است.
فصل سوم توصیف مختصری از ایالت قومِس، از دامغان تا نیشابور است.
فصل چهارم شامل شهرهای ایالت خراسان، از نیشابور تا بدخشان است.
تلاش نگارنده بر این بوده است که در توصیف هر شهری به پیشینه تاریخی، چگونگی فتح آن به دست مسلمانان، بازرگانی و محصولات، مذهب، زبان و فرهنگ و ترکیب جمعیتی پرداخته و به هر یک از این مؤلفه ها به صورت گذرا اشاره کند.
فصل اول: عراق (از بغداد تا حلوان)
جغرافی نویسان در وصف بغداد مطالب فراوانی نوشته اند. یعقوبی کتاب جغرافیایی البلدان خویش را با وصف مبالغه آمیزی از عراق و بغداد شروع کرده و نوشته است:
«تنها بدان جهت ابتدا به عراق کردم، که عراق وسط دنیا و ناف زمین است و بغداد را بدان جهت ذکر کردم که در وسط عراق واقع است. و نیز همان شهر بزرگی است که از نظر وسعت و بزرگی و عمران و آبادی و فراوانی آب ها و خوبی هوا، در خاور و باختر زمین بی نظیر است و دیگر برای آن که از اصناف مردم و اهل کشورها و شهرها(ی مختلف) در آن سکونت گزیده اند، و از همه بلاد دور و نزدیک بدان جا منتقل شده اند و تمام مردم اطراف و اکناف، آن را بر میهن های خویش ترجیح داده اند؛ پس مردم ناحیه ای نیست که آنان را در آن جا محله ای و تجارتی و رفت و آمدی نباشد.»(5)
یعقوبی در ادامه وصف بغداد، آن را دارالملک عباسیان شمرده و با اشاره به هوای معتدل آن برای دیگر سرزمین ها عیبی را بیان می دارد.(6)
ابن رسته نیز در کتاب الأعلاق النفیسه در وصف بغداد نوشته است:
«تختگاه این حوزه مدینة السلام است که به بغداد معروف شده است. بغداد اسم محلی بود در آن ناحیت که از زمان های پیش مردم گمان می کردند که جایگاه بت ها بوده است. بغداد در سرزمین بابل واقع بود و بابل قدیم ترین سرزمین آن حدود به شمار می رفت. و پادشاهان نخستین همیشه در آن جا مستقر می شدند و گفته اند که فرزندان نوح ـ علیه السلام ـ از آنجا به گوشه و کنار عالم پراکنده شدند. ... ابو جعفر منصور، مدینة السلام را بنا نهاد ... و به دور آن حصار کشید و بین در حصار گذری قرار داد و اطراف حصار خارجی را خندقی حفر نمود و دیواره درونی دو طرف خندق را با آجر و گچ ساخت.»(7)
در کتاب حدود العالم که مؤلف آن مجهول است، بغداد شهری عظیم و قصبه عراق به حساب آمده که محل استقرار خلفا و آبادترین شهر جهان است و منصور عباسی در دوران اسلامی آن را ساخته است.(8)
اصطخری نیز بغداد را شهری تازه تأسیس نامیده که بعد از آن که منصور عباسی در جانب غربی آن عمارتی بنا نهاده و پیرامون آن را به حواشی خویش داد، از آن زمان بغداد آباد گردیده است.(9)
حمدالله مستوفی درباره پیشینه بغداد نوشته است:
«ام البلاد عراق عرب و شهر اسلامی است. در زمان اکاسره بر آن زمین به طرف غربی دیهی کرخ نام بود، شاپور ذوالاکتاف ساخته و به طرف شرقی دیهی ساباط نام از توابع نهروان و کسری انوشروان ... بر صحاری آن دیه باغی ساخته بود و باغ داد نام کرده، بغداد اسم عَلَم آن باشد و عرب آن را «مدینة السلام» و عجم «زورا» گویند و منصور ... در سال 145 آن را بنا کرد.»(10)
مستوفی با توجه به اهمیت و مرکزیت بغداد مسافت آن را تا دیگر شهرهای عراق به تفصیل گزارش کرده است.(11)
یاقوت حموی در وصف بغداد به تفصیل سخن گفته است. او در آغاز به علت نام گذاری این شهر به بغداد، مدینة السلام و زوراء پرداخته و به نقل از احمد بن حنبل نوشته است مساحت بغداد از منطقه صراة تا دروازه تبن است که در آن جا مشهد حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السلام ـ واقع است. پس از آن به مساحت آن افزوده شد.(12) یاقوت فصلی را به بناء بغداد به دست منصور عباسی اختصاص داده و می گوید: منصور برای ساختن این شهر هجده میلیون دینار هزینه کرد.(13) نویسنده معجم البلدان صفحاتی از کتاب خود را به مدح و ذم بغداد اختصاص داده است.(14)
دروازه های بغداد
راه ها و دروازه های بغداد از اهمیت فراوانی برخوردار بودند. این دروازه ها شهر را به چهار سوی آن متصل می کردند. یعقوبی از چهار دروازه بغداد که منصور عباسی ایجاد کرده به این صورت نام برده است: دروازه کوفه «باب الکوفة»، دروازه بصره «باب البصرة»، دروازه خراسان، «باب خراسان» و دروازه شام «باب الشّام». او می گوید این چهار دروازه همه چیز را به شهر بغداد سرازیر می کردند.(15) ابن رسته نیز از چهار دروازه مذکور یاد کرده و پس از آن نوشته است:
«از چهار دروازه شهر، چهار خیابان وسیع، که در دو طرف آن ها طاق نماهایی باشکوه از آجر و گچ ساخته شده تا در این قصر کشیده اند. و در باروی خارجی شهر نیز چهار دروازه آهنین قرار دارد. پس کسی که از دروازه اول داخل می شود بر گذرگاه میانی، که گرداگرد شهر را فراگرفته است، می رسد. سپس به دروازه آهنین دیگری، که بر بالای آن گنبدها را ساخته اند، می رسد.»(16)
شاهراه خراسان
از هر یک از دروازه های بغداد شاهراهی به همان سو امتداد می یافت. از دروازه خراسان نیز شاهراه خراسان شروع می شد که از ایران عبور کرده و از طریق ماوراءالنهر تا مرزهای چین امتداد می یافت.(17) ابن رسته این شاهراه را منزل به منزل به تفصیل تمام شرح داده و کامل ترین شرح قدیمی از شاهراه خراسان توسط او نوشته شده است.(18) دیگر جغرافی نویسان مسلمان هم به بیان فاصله های قسمت های مختلف این شاهراه بزرگ پرداخته اند. «ابن خردادبه» راه بغداد تا منتهی الیه خراسان را با ذکر مقدار مسافت شهرها با یکدیگر به تفصیل بیان داشته است.(19)
جاده بزرگ خراسان از معروف ترین شاهراه های بغداد بود که به طرف شرق می رفت و مرکز را به شهرهای ماوراءالنهر در حدود چین متصل می ساخت.
لسترنج در این باره نوشته است:
«این جاده از دروازه خراسان در خاور بغداد شروع می شد و از صحرا گذشته از پل های مستحکمی که بر روی رودخانه ها ساخته بودند عبور می کرد تا به "حلوان" می رسید و در این جا به ایالت جبال وارد می شد و پس از عبور از یک سربالایی تند به کرمانشاه مرکز کردستان می رسید و ایالت جبال را با خطی مورب درنوردیده به سمت شمال خاوری می رفت و از همدان نیز می گذشت تا به ری می رسید. پس از عبور از ری به سمت خاور متوجه می شد و از قومس عبور نموده کوه های طبرستان را در سمت چپ و کویر لوت را در جنوب خود می گذاشت تا نزدیک بسطام به ایالت خراسان وارد می گردید.»(20)
راه های منشعب از شاهراه خراسان
از جاده بزرگ خراسان راه هایی منشعب می شد که به دیگر نقاط ایران می رفت. لسترنج در این باره نوشته است:
«از حوالی کرمانشاه راهی به سمت شمال می رفت تا به تبریز و شهرهایی که در ساحل دریاچه رضاییه بودند، می رسید. از همین راه جاده ای منشعب گردیده به اردبیل و آبادی های کنار رود ارس منتهی می شد. از همدان راهی بود به طرف جنوب خاوری که به اصفهان می رفت. هم چنین از ری راهی به سمت شمال باختری می رفت که به زنجان می رسید و فاصله منزل های آن معین شده بود و از آن جا به اردبیل منتهی می گردید. نیشابور در خراسان مرکز جاده های متعددی بود، که یکی به جنوب می رفت و به طبس در حاشیه کویر خراسان در قهستان می رسید، راه دیگری به قائن می رفت و راه دیگر به سمت جنوب خاوری امتداد یافته به هرات و از آن جا به زرنج در سیستان می رسید. از مرو راهی بود به موازات رود مرو که به مرو کوچک (یعنی مرو الرود) می رفت که در آن جا با جاده ای که از هرات می آمد مصادف می شد و از آن جا به بلخ و حدود خاوری ماوراءالنهر می رسید. راه دیگری از بخارا به شمال باختری امتداد می یافت و به ارگنج، در خوارزم می رسید و راه دیگر به بلخ.»(21)
مذهب، فرهنگ و اقتصاد در بغداد
بغداد بیش از پنج قرن مرکز جهان اسلام بود. نوع مذهب، فرهنگ و اقتصاد چنین شهری در دیگر سرزمین های اسلامی نیز تأثیرگذار بود. مستوفی درباره زبان و مذهب مردم بغداد نوشته است:
«زبان ایشان عربی است و به خاطر پایتخت بودن آن از تمام مذاهب اسلامی در آن وجود دارند، اما غلو اهل سنت شافعیه راست و کثرت جنابله را و از اقوام دیگر ادیان هم اعداد بشمارند.»(22)
مقدسی درباره ادیان و مذاهب عراق و به خصوص بغداد می گوید:
«در عراق مجوس بسیار است. اهل ذمه آن ها یهود و نصارایند. مذهب های بسیار نیز در آن پدید آمده است. در بغداد اکثریت با حنبلی ها و شیعه است. دانشمندان بزرگ در عراق از ایشانند. در آن جا مالکی، اشعری، معتزلی، نجاری، نیز هست ... در بغداد [عراق] غالیان هستند که در دوستی معاویه افراط می دارند و هم چنین "مشبّهان" و "بربهاریان" که حدیث های منکر در دوستی معاویه دارند.»(23)
وی هم چنین در مورد انواع قرائت ها در عراق نوشته است:
«همه هفت قرائت در این سرزمین به کار می رود. در گذشته بغداد جای قرائت حمزه، بصره قرائت یعقوب حضرمی بود. روزی من ابوبکر جرتکی را در مسجد جامع آن جا دیدم که بدین قرائت پیش نمازی کرده و می گفت: این قرائت پیران است.»(24)
مقدسی لهجه های بغداد را نادرست خوانده و نوشته است:
«لهجه ها در عراق گوناگون است. درست ترین آن ها "کوفی" است؛ زیرا که به بادیه نزدیک و از نبطیان به دورند. پس از آن جا نیز زیبا ولی نادرست است، به ویژه در بغداد.»(25)
مستوفی درباره مدرسه ها، خانقاه ها و مشاهد بغداد می گوید:
«در او مدارس و خانقاهات بسیار است. مِنها [از آن ها] نظامیه که امّ المدارس است و مستنصریه که خوش ترین عمارت آن جاست ... بر ظاهر آن مشاهد و مزارات متبرکه بسیار است. بر جانب غربی مشهد حضرت امام موسی کاظم و نواده او حضرت امام محمدتقی الجواد (رضعهما) است و آن موضع اکنون شهرچه ای است دورش شش هزار گام بود. و مزارات ائمه و مشایخ و اولیاء مثل امام احمد حنبل و ابراهیم ادهم و جُنید بغدادی و سرّی سقطی و معروف کرخی و شبلی و حسین منصور حلاج و حارث محاسبی ... و بر جانب شرقی، مشهد امام اعظم ابو حنیفه. و در رصامه که شهرچه بوده مزارات خلفای بنی عباس و در شهر، مزار شیخ شهاب الدین سهروردی و عبدالقادر گیلانی و بر چهار فرسنگی بر جانب شمال مزارات شیخ مکارم و شیخ سکران و دیگر مشاهدست.»(26)
مقدسی هم به مقبره های برخی از بزرگان از جمله بشر حافی در بغداد تصریح کرده است.(27)
درباره بازرگانی، اقتصاد و محصولات بغداد هم در کتاب های جغرافیایی مطالب فراوانی به چشم می خورد. لسترنج بازارهای بغداد را توصیف کرده و می گوید:
«بازارهای بغداد به وجود کالاهای کمیابی که از سایر بلاد در آن جا جمع آوری می شد، مشهور بود. پارچه های رنگارنگ ابریشمی معروف به عتابی در آن جا یافته می شد که به نام یکی از محلات بغداد منسوب بود. در بغداد پارچه هایی برای جامه و پرده و عمامه ها و دستمال ها و حصیر خوب سامانی می بافتند.»(28)
در حدود العالم از محصولات صادراتی بغداد نام برده و می گوید از این شهر جامه های پنبه، ابریشم، آبگینه مخروطی شکل و روغن و شراب و معجون به دست می آید و به همه جهان صادر می شود.(29)
مقدسی پس از توضیح بازرگانی از شهرهای مختلف عراق، در مورد بغداد به فرآورده های زیبا و انواع پوشاک ابریشمی و دو گونه حصیر عباداتی و سامانی اشاره کرده است.(30) مستوفی درباره محصولات بغداد می گوید: آن چه مانند خرمای مختوم و ختاوی، گرمسیری است بسیار نیکوست و نار درّاجی و انگور مورقی ـ مثل آن چه در بغداد است ـ در جای دیگر یافت نمی شود. اما محصولات سردسیری آن خوب نمی شود. او می گوید پنبه و غله و دیگر حبوبات بسیار نیکو به عمل می آید. و نیز درخت گز و درخت خروع (انجیر) در آن جا بسیار بزرگ می گردد.(31)
جغرافیای تاریخی از بغداد تا حلوان
جغرافی نویسان مسلمان مسیر حرکت از بغداد تا حلوان را با پرداختن به جزئیات آن و تعیین منزلگاه ها بیان کرده اند. یعقوبی در البلدان نوشته است:
«هر کس بخواهد از بغداد به حلوان رود، از پل نهروان به دست چپ رهسپار گردد و به "دَسْکَرة الملک" رود که آن جا پادشاهان پارس را منزل هایی است دارای ساختمان شگفت انگیز و باشکوه و زیبا، سپس از "دَسْکَرة الملک" رهسپار "طرارستان" شود که آن جا هم پادشاهان پارس را آثاری است شگفت و قابل توصیف، و در آن نهرهایی است برخی بالای برخی، به گچ و آجر بسته شده ... و از طرارستان به "جلولای وقیعه" روند که اول بلاد جبل (یعنی عراق عجم) است و جنگ دوران عمر بن الخطاب علیه پارسیان در همین جا بود که سعد بن ابی وقاص از پی آنان رسید و خدا سپاهیان پارس را درهم شکست و آنان را پراکنده ساخت و آن در سال 19 هجری روی داد، و از جلولا، به "خانقین" روند که از آبادی های بس باشکوه و ارجمند است، و از خانقین به "قصر شیرین" و "شیرین" زن خسرو بود که تابستان را در این قصر به سر می برد، و در این محل پادشاهان ایران را آثار بسیاری است، و از قصر شیرین به "حلوان".»(32)
نخستین منزلگاه بر سر شاهراه بغداد به خراسان شهر نهروان، که جِسر نهروان هم نام داشته، قرار داشت و در ازمنه سلف مکانی با اهمیت بوده است.(33)
ابن رسته در قرن سوم این مسیر را با تعیین مقدار مسافت شهرها با یکدیگر و اشاره به آثاری که از گذشته در آن ها باقی مانده، توصیف کرده است.(34)
مستوفی در قرن هشتم، نهروان را شهری بزرگ و از مداین سبعه عراق عرب شمرده است و هر چند به جهت تغییر راه خراسان از شهر نهروان به سمت شمال، بعدها ویران شده است.(35) ابن رسته بعد از نهروان، به «دسکرة الملک» دومین منزلگاه از بغداد تا حلوان، اشاره کرده است.(36) منزلگاه سوم شاهراه خراسان شهر جلولاء بود که در نزدیکی آن پلی از ابنیه ساسانیان در دهکده مارونیه قرار داشت.(37)
در شرق جلولاء شهر «خانقین» است. مقدسی می گوید: خانقین مانند همان شهرها در راه حلوان است و از شهرهای آن محسوب می شود.(38)
یاقوت حموی به نقل از ابودلف نوشته است:
«در خانقین چشمه نفتی بزرگ است که سود بسیار دارد و در روی آن پلی بزرگ است که راه خراسان از آن عبور می کند.»(39)
بعد از خانقین، قصر شیرین واقع شده است. مستوفی از قلعه بزرگ این شهر، که با سنگ لاشه و گچ ساخته شده یاد کرده و می گوید: در غرب آن جهت خسرو پرویز باجگاهی ساخته شده بود و رباط و کاروانسرایی عالی برای مسافران.(40)
قزوینی به تفصیل از قصر شیرین و سبب بنای آن سخن گفته است.(41)
در حدود العالم آن را دهی بزرگ نامیده که باره ای از سنگ و ایوانی از سنگ مرمر دارد.(42)
ابن رسته هم بعد از نام بردن از ایوان قصر شیرین نوشته است: در اطراف ایوان حجره هایی است که به یکدیگر راه دارند و درهایی دارند که به ایوان باز می شود. او می گوید هر کس بخواهد به «شهرْ زور» برود، باید از قصر شیرین به «دیرَکان» که دو فرسخی آن جاست، برود و از دیرکان تا شهر زور پانزده فرسخ است.(43)
فصل دوم: عراق عجم (جبال) از حلوان تا ری
جغرافی نویسان مسلمان از این ایالت به «جبال»، «عراق عجم» و «کوهستان» یاد کرده اند.(44) این منطقه کوهستانی، که یونانیان آن را «مدیا» می گفتند، از غرب به جلگه های بین النهرین و از شرق به کویر بزرگ ایران محدود بود.(45) یاقوت حموی نامیدن این ناحیه را به «عراق عجم» اشتباه دانسته و نوشته است: شاید سبب نام گذاری این باشد که هرگاه امیران سلجوقی عراق را تصرف می کردند به «سلطان عراق» معروف می شدند، در حالی که بیشتر اوقات در منطقه جبال بودند. برخی، به همین خاطر، گمان کردند که عراقی که تحت فرمانروایی امیر سلجوقی است همان منطقه جبال است. او این اصطلاح را هم غلط دانسته و هم نوظهور.(46) با این حال، مستوفی که یک قرن پس از یاقوت می زیسته است تعبیر «عراق عجم» را در برابر «عراق عرب» به کار برده و از به کار بردن واژه «جبال» خودداری کرده است.(47)
اینک شهرهایی را که در این ایالت قرار دارند و در مسیر شاهراه خراسان هستند به اختصار توصیف می کنیم.
حلوان
شهر حلوان، در جبال زاگرس، واقع در سر حد فرمانفرمایی خلیفه عباسی عراق عرب بوده است.(48) این شهر در زمان خلافت عمر بن الخطاب، به فرماندهی سعد بن ابی وقاص، فتح شد.(49) مستوفی مؤسس این شهر را قباد بن فیروز ساسانی معرفی کرده و می گوید: این شهر از مداین سبعه عراق عرب است.(50) با این که برخی جغرافی نویسان مانند مستوفی حلوان را جزو عراق عرب شمرده اند ولی به نظر می رسد این شهر جزو منطقه جبال محسوب می شده است و چون خراج آن به عراق عرب می رفته آن را منطقه عراق عرب شمرده اند. دلیل این نظر سخن یعقوبی است که نوشته است: با این که این شهر از شهرهای جبال است اما خراج آن داخل در بخش سواد می باشد.(51)
یاقوت حموی در کتاب المشترک وضعاً و المفترق صقعاً که محمد پروین گنابادی بخش های مربوط به ایران آن را با عنوان «برگزیده مشترک یاقوت حموی» ترجمه کرده است، می گوید: حلوان عراق در پایان مرزهای سواد نزدیک جبال است و میان آن و بغداد پنج بارانداز (مرحله) است. گروه بزرگی از عالمان بدان منسوب اند.(52)
درباره موقعیت جغرافیایی حلوان، آب و هوا، محصولات، معادن و شهرهای تابعه آن سخن بسیار گفته اند.
ابودلف در سفرنامه خود درباره آب و هوا و محصولات حلوان نوشته است:
«آب حلوان آلوده و ناگوار و گوگردی است. در آن گل خرزهره (دفلی) می روید. مانند انار حلوان را در هیچ شهری ندیده ام. آن جا نیز انجیر عجیبی دارد. آن را شاه انجیر می گویند. در نزدیکی حلوان کوهی است که چند چشمه آب گوگرد دارد و بیماری های زیادی با آن معالجه می شود.»
او سپس به دیری به نام «دیر الغار» اشاره کرده است که ابونواس در مسیر حرکت از عراق به خراسان در آن جا با راهبی هرزه دیدار و با هم به معاشقه پرداخته اند.(53)
مقدسی، حلوان را قصبه ای کوچک در کوه و دشت و نزدیک کوه توصیف کرده که دور آن را باغ ها فراگرفته و انگور و انجیر دارد. او به بازار کوچک، نهر کوچک و دژ کهن آن اشاره کرده و می گوید: جامع آن در قهندژ است.(54) او از هشت محله خراسان، باقات، مصلا، یهود، بغداد، پرقلیط، یهودیه و ماجکان نام برده و می گوید: کنیسه یهود در بیرون شهر از گچ و سنگ ساخته شده و گران قدرش می دارند.(55)
ابن حوقل، حلوان را به اندازه نصف دینور دانسته که خانه هایش از سنگ و گل ساخته شده و نوشته است: اگرچه هوای آن داغ است، خرما و انار و انجیر فراوان دارد؛ زیرا در کوه های دو فرسخی شهر سراسر فصل تابستان برف موجود است.(56)
در حدود العالم در وصف حلوان آمده است:
«شهری است بسیار نعمت و رودی اندر میان وی همی گذرد و از وی انجیر خیزد کی خشک کنند و به همه جا ببرند.»(57)
مقدسی خانقین را هم شهری در حلوان عراق به شمار آورده است که شهرهای زبرجان، مرج، شلاشان، جامد، حر، سیروان و بند نیجان را دارد.(58) حمیری در کتاب الرَّوْضُ المِعْطارِ فی خَبَرِ الاَْقْطار می گوید: در عراق بعد از کوفه و بصره و واسط شهری آبادتر، بزرگ تر و سرسبزتر از حلوان وجود ندارد.(59)
در کنار شاهراه خراسان و چهار فرسخ بالای حلوان به طرف کرند، ماذورستان واقع است. یاقوت آن را محلی در راه خراسان دانسته که ایوان بزرگی در آن قرار دارد و آثار بوستان ویران شده ای که در گذشته توسط بهرام گور ساخته شده، در آن پدیدار است.(60) مستوفی از کرند و خوشان به عنوان دو ده از توابع حلوان یاد کرده، که در زمان او کرند خراب و خوشان آباد بوده است.(61)
کرمانشاه (قرمیسین)
در توصیف شاهراه خراسان، از غرب به شرق، پس از حلوان، مهم ترین شهر کرمانشاه است. یعقوبی، در قرن سوم، ادامه این مسیر را از حلوان تا کرمانشاه این چنین وصف کرده است:
«از شهر "حلوان" به مرغزار معروف به "مرج القلعه" که ستوران خلفا در چراگاه های همین محل می چرند، و از "مرج القلعه" به "زبیدیه" و سپس از آن جا به شهر "کرمانشاه" روند.»(62)
بنابر گفته یعقوبی «کرمانشاه» شهری است جلیل القدر و پرجمعیت که بیشتر اهالی آن عجم اند، از پارسیان و کردها.(63)
مستوفی، که نوعاً به پیشینه بناء شهرها اشاره دارد درباره کرمانشاهان نوشته است:
«بهرام بن شاپور ذوالاکتاف آن را ساخته و قباد ساسانی تجدید عمارتش کرده و انوشروان در آن دکه ای ساخت که در یک جشن فغفور چین و خاقان ترک و رامای هند و قیصر روم او را دست بوس کردند.»(64)
کرمانشاه یکی از نواحی چهارگانه ایالت جبال است که در کتاب های عربی از آن به «قرماسین» یاد می کنند. مقدسی آن را شهری دلگشا توصیف کرده که پیرامونش را باغ ها فراگرفته اند. او نوشته است: عضدالدوله دیلمی در آن جا کاخی ساخت که در کنار جاده واقع است.(65)
قزوینی در آثار البلاد درباره قرمیسین نوشته است:
«شهری است میان همدان و حلوان در سر راه حاج [ابن فقیه گوید که] قباد بن فیروز به سبب خوبی آب و هوای کرمانشاهان در آن جا مسکن نموده بود و قصری در آن جا بنا نهاده بود موسوم به "قصر اللصوص".»(66)
ابن حوقل در صورة الارض قرمیسین را شهر زیبایی دانسته که در آن آب ها جاری است و درختان و میوه جات فراوان دارد و کالاها در آن ارزان اند. او می گوید: تجارت در این شهر رونق فراوانی دارد.(67)
دینور (ماه الکوفه)
دینور در مسیر جاده خراسان و در فاصله سه بارانداز (مرحله) با کرمانشاه قرار دارد. با این که یعقوبی آن را شهر بزرگی معرفی کرده است، مستوفی در قرن هفتم می گوید شهری کوچک است. ممکن است در میان قرن سوم تا هفتم در اثر جابه جایی جمعیتی از وسعت آن کاسته شده باشد. یعقوبی ترکیب جمعیتی آن را از عرب و عجم دانسته و می گوید: این شهر در زمان خلافت عمر فتح گردید.(68)
این شهر به جهت آن که خراج و مال آن به حساب بخش های اهل کوفه حمل می شده است، آن را «ماه الکوفه» نامیده اند. مبلغ خراج آن به جز املاک سلطنتی، پنج میلیون و هفتصد هزار درهم است.(69) هوای دینور معتدل و آبش فراوان و محصولاتش غله و میوه است.(70)
یاقوت میوه و کشت و زرع و آب دینور را فراوان دانسته و می گوید: طبع مردم دینور از همدان نیکوتر است.(71)
نویسنده معجم البلدان براساس شیوه خویش در تمام کتاب، که به نام بزرگان هر شهری اشاره می کند، در مورد دینور هم می گوید: بسیاری از اهل ادب و حدیث به این شهر منسوب اند. او نام برخی از آنان را برده است.(72)
مقدسی، در مورد مذهب مردم دینور نوشته است:
«همدان و شهرهایش اهل حدیث هستند. به جز دینور که خاصی و عامی دارند. گروهی نیز مذهب سفیان ثوری دارند.»(73)
دینور در قرن چهارم هجری پایتخت سلسله مستقل کوچکی بود به نام حسنویه، رئیس طایفه کردی، که بر آن ناحیه تسلط و فرمانروایی داشتند. ظاهراً قلعه بزرگ سرماج در مجاورت دینور را هم حسنویه، که به سال 369 ق در آن جا وفات یافت، از سنگ های تراشیده ساخته بود. این حاکم بنابر قول ابن اثیر پنجاه سال سلطنت باشکوهی در آن جا داشته است.(74)
ادامه دارد