چندیست که نام عرفان های کاذب را زیاد می شنویم. البته وجه تسمیه این نوع عرفان ها به علت کناره گیری آنها از خدا و دوری از خدامحوریست واینکه خاستگاه آن شریعتی الهی و منبعی بی عیب و نقص نیست.به همین علت امکان خطا را در آن باید به شدت جدی دانست.در این مقاله سعی داریم چرایی سراب بودن این عرفان ها را مورد بازبینی و بازخوانی قرار دهیم:
1-جهت گیری اساسی
منظور از جهت گیری آن است که آیا مکتب عرفانی مورد نظر اساساً جهت حرکت و کانون توجه خود را «خدا» قرار داده است یا نه. و آیا درصدد آن است که انسان را به سوی خدا رهبری کند و به مقام قرب الی الله برساند؛ یا آنکه به طور اساسی بدین سو جهت گیری نکرده و هدف آن رسیدن به خدا نیست. بدیهی است اگر مکتبی عرفانی، هدف نهایی خود را رسیدن به خدا قرار نداده و جهت حرکت را به آن سو نشانه نگیرد، نمی توان از آن انتظار داشت که آدمی را به خدا برساند. اگر از این زاویه بنگریم غالب عرفان های غیردینی و حتی برخی از عرفان های دینی- مانند عرفان بودایی- جهت دهنده به سوی خدا و رساننده انسان به این مقصد عالی نیستند. به عبارت دیگر در اندیشه غالب بودایی، اساساً مسئله خدا و باور داشت او مطرح نیست. لیت وارد، در کتاب «انگاره های خدا» می نویسد: با استدلال می توان گفت که آیین بودا خداگریز است... در این آیین به خدای شخصی گرایش چندانی نیست؛ چه رسد که ارتباط با او غایت زندگی دینی به حساب آید. با این تعریف فرقی نمی کند نام عرفان چه باشد حتی ممکن است بخشی از اسلام وشیعه را نیز شامل شود که سعی دارند بدون وجود خدا و راهنمایی اهل بیت به تعالی برسند.
حال چرا انسان محوری به جای خدامحوری؟ این عقیده از افسانه های روم باستان و همچنین عرفان های مسیحیت القا شده است در آنجا که در تعالیم مسیحیت آدم و همسرش از خوردن محصول درختی منع شدند که به گفته شیطان میوه آن خرد و آگاهی الهی بود. پروردگار از آن جهت که مایل نبود موجودی در خرد با او برابری کند، آدم را از خوردن میوه آن درخت منع کرده بود. اما آدم با راهنمایی شیطان به موضوع پی برده و از میوه درخت تناول می کند. وارد شدن انسان به حیطه خرد الهی خشم پروردگار را برانگیخته و او را از بهشت بیرون می کند. در الهیات یونان باستان نیز با داستانی مشابه این روبرو هستیم. زئوس، خدای خدایان کوه المپ پس از آنکه پرومته آتش (نمادعلم) را از بارگاه او دزدیده و به فرزند انسان می سپارد، فرمان اسارت او را صادر می کند. پرومته سال های سال در کوه های قفقاز به زنجیر کشیده شده تا هر شامگاه جگر او توسط عقابی از سینه بیرون آورده شود و روز بعد سلامتی خود را باز یابد. این شکنجه تا روزی که پرومته به گناه خود اعتراف کند به فرمان زئوس ادامه می یابد. نگرانی زئوس از آن جهت بود که می دانست انسان با تجهیز شدن به قدرت علم دیگر فرمان او را نخواهد برد و در برابر او خواهد ایستاد.
2- معارف و مبانی نظری
عمده ترین مبانی نظری یک مکتب و مشرب عرفانی عبارت است از مبانی خدا شناختی، جهان شناختی و انسان شناختی. هر اندازه یک آیین در عرصه های یاد شده از معارف جامع تر، ژرف تر، صحیح تر و استوارتری برخوردار باشد و معارف بیشتر و بهتری از توحید و اوصاف جمال و جلال و اسمای حسنای الهی ارائه کند، یا شناخت بیشتر و کامل تری از عوالم هستی، مراتب آنها و چگونگی ربط و پیوندشان با خالق کل عرضه نموده و معرفت بهتری نسبت به انسان و اینکه- از کجا آمده، اکنون کجاست، به کجا می رود، چه استعدادها و مسئولیت هایی دارد، به چه مراتب کمالی می تواند دست یازد و چگونه می تواند با خدای خویش ارتباط برقرار کند. در اختیار بشر قرار دهد، از توانایی بیشتری در رساندن انسان به خدا برخوردار است.
در مقابل ضعف شناختی و نااستواری آموزه ها و انگاره های بنیادین یک آیین آن را در راهبری انسان به سوی خدا ناکام ساخته و از میزان توفیق آن به شدت می کاهد. به نظر می رسد بسیاری از مکاتب عرفانی در این عرصه سخت لغزان و لغزاننده اند.
به عنوان مثال
2-1- در آیین بودا سخن از خدا نیست و از اساسی ترین مایه های معرفتی که همان خداشناسی یک مکتب عرفانی است، تهی می باشد؛ بدین رو هرگز نمی توان راهبری انسان به سوی خدا را از این مکتب انتظار داشت. از طرف دیگر بنیاد جهان شناختی و جهان بینی آن را نگرش منفی و رنج آلود به جهان تشکیل می دهد و در انسان شناسی نیز هم چون هندوئیسم، سیکیسم و جینیسم گرفتار آموزه های باطلی چون تناسخ می باشد. از همین رو غایت مطلوب این مکتب چیزی جز رستن از گردونه وجود و تناسخ و نیامدن به این جهان- که در نظر آنها سراسر رنج و محنت است- چیز دیگری نیست. این کجا و به خدا رسیدن کجا؟
2-2- آیین مانی و برخی از دیگر آیین های رایج در ایران باستان از سویی گرفتار شرک انگاری در نظام آفرینش می باشد و از دیگر سو جهان را با نگاهی بدبینانه می نگرد.
3-2- آیین مسیحیت نیز بر اثر تحریفاتی که در آن رخ نمود، علی رغم بنیاد توحیدی نخستین، گرفتار نوعی شرک و تناقض در بنیادی ترین ارکان اعتقادی خود یعنی خداشناسی شد. تثلیث باوری و اعتقاد به یک خدا در عین سه تا بودن به جدّ این آیین را دست خوش تزلزل و خردگریزی ساخته است. پروفسور لگنهاوزن می گوید:
»وقتی از کشیش ها می پرسیدم که من نمی فهمم چه طور خدا یکی است و سه شخص است؟ در اکثر موارد جواب می گفتند که ما نمی توانیم به درک این آموزه برسیم. تنها خدا می داند که حقیقت این امر چیست. این رمزی است که فقط خدا آن را می داند و عقل در اینجا به بن بست می رسد. از جمله چیزهایی که برای بنده خیلی جالب بود، این بود که در اسلام نگفته اند اصول دین را چشم و گوش بسته بپذیر؛ بلکه دعوت کرده اند که بپرس. مخصوصاً این خصلت در میان شیعیان خیلی بیشتر است.»
عرفان و آیین مسیحیت از جهات دیگری چون انسان شناسی بدبینانه، اعتقاد به گناه جبلی و ذاتی و نگرش پروسه ای به انسان و افسانه های خردستیز نیز آسیب مند است که بررسی آن از حوصله این مختصر خارج است.
3- برنامه و روش عملی
بسیاری از مذاهب عرفانی و صوفیانه از جهت برنامه و سلوک عملی دچار افراط و تفریط ها و اشکالات قابل توجهی هستند. برخی از این اشکالات عبارت است از:
1-3- درون گرایی افراطی و مغفول نهادن حوزه های ارتباط خارجی انسان موجب شده است که برخی از مکاتب عرفانی مسئولیت های اجتماعی انسان را به باد فراموشی سپرده و تهی از نگرش مثبت به مناسبات انسانی و اجتماعی و قدرت، سیاست، آزادی، عدالت، رهبری و ... شوند و نتوانند بین این امور و حیات معقول و حرکت انسان به سوی غایات متعالی رابطه برقرار سازند. اما در دین مبین اسلام عرفان منهای مسئولیت، مساوی با عرفان منهای دین و خدا است. از همین رو پیامبر اکرم(ص) فرمود: «من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم» ؛ «کسی که سر از خواب بردارد و نسبت به امور مسلمانان اهتمام نورزد، مسلمان نیست.»
2-3- ریاضت های دشوار، سخت گیری و سرکوب نفس نیز یکی از اشکالات عرفان های مبتنی بر فلسفه های هندی، مانوی و کلبی یونانی است. این اشکال تا حدودی به آیین مسیحیت نیز سرایت کرده، تا آنجا که برخورداری از کامیابی و التذاذ جنسی- که یکی از نیازهای اصیل آدمی است- مغایر با حیات معنوی و روحانی انگاشته شده و به تعبیر ترور شانون در مسیحیت بر تجرد به مثابه آرمانی والا تأکید می شود.
در برابر این روش شیوه غرب، جدید است که بیش از حد بر آزادی و کامروایی نفس تأکید می ورزد؛ اما در نظام تربیتی و سلوک اسلامی هر دو شیوه مردود انگاشته شده و روشی متعادل در برابر آن دو ارائه و توصیه شده است.
4- شریعت گریزی
برخی از مذاهب و مکاتب عرفانی- علی رغم دارا بودن وابستگی دینی- عملاً راه خود را از مسیر اصلی دین و شریعت الهی جدا ساخته و بر آن پشت پا زده اند؛ در حالی که روح عرفان قرار دادن همه ابعاد و ارکان وجودی خویش در صراط مستقیم الهی و عبودیت مطلق و خالص پروردگار همراه با عشق و معرفت است و این مسئله تبعیت کامل و مستمر از شریعت الهی را طلب می کند. در حالیکه غالباً در این گونه عرفانها دین به عنوان «سنت»فراموش شده ایست که در لحظات حساس «هیچ اهمیتی ندارد».
در مقابل، دین مبین اسلام، ایمان بدون عمل را مساوی با نفی ایمان می انگارد، چنانکه پیامبر اکرم(ص) فرمود: «الایمان معرفه بالقلب، و قول باللسان و عمل بالارکان»؛ ایمان عبارت است از شناخت در دل، گفتن به زبان و عمل به وسیله اعضا و ارکان و در جای دیگر فرمود: «ایمان و عمل دو برادر هم بسته به یک رشته اند؛ خداوند هیچ یک را بدون دیگری نمی پذیرد.»
ثمره نگرش پیشین اباحی گری است و ثمره نگرش اسلامی تنظیم همه کنش ها و رفتارها در جهت صحیح و رساننده به سوی خدا و تصفیه ظاهر و باطن از هر آنچه رهزن راه خدا و بازدارنده از تعالی و تکامل انسان است.
امتیازات عرفان اسلامی
عرفان ناب و اصیل اسلامی از امتیازات متعددی برخوردار است؛ به طوری که مارتین لینگز آن را امری اصیل، جهان شمول و منحصر به فرد می داند. اکنون با توجه به آنچه گذشت به برخی از آنها اشاره می شود.
جهت گیری دقیق، کامل و همه جانبه به سوی کمال مطلق و مبدأ و غایت هستی، یعنی ذات پاک احدیت.
ابتنا بر مبانی نظری استوار، خردپذیر و منطقی.
دارای برنامه عملی جامع، معتدل، هماهنگ با فطرت بشر و نظام تکوین، دارای لطافت، ظرافت و دقتی بی نظیر.
خاستگاه الهی و اصالت دینی
انگیزاننده و امیدبخش.
شرح و بسط مسائل فوق و دیگر امتیازات عرفان اسلامی مجالی فراخ می طلبد.
سو تیتر:
با این تعریف فرقی نمی کند نام عرفان چه باشد حتی ممکن است بخشی از اسلام وشیعه را نیز شامل شود که سعی دارند بدون وجود خدا و راهنمایی اهل بیت به تعالی برسند.
ثمره نگرش عرفان های منهای شریعت اباحی گری است و ثمره نگرش اسلامی تنظیم همه کنش ها و رفتارها در جهت صحیح و رساننده به سوی خدا و تصفیه ظاهر و باطن از هر آنچه رهزن راه خدا و بازدارنده از تعالی و تکامل انسان است.
|