ماهان شبکه ایرانیان

دانش اصول فقه پیش نیاز اجتهاد

در میان شرطها و ویژگیهای اجتهاد، اصول فقه جایگاهی مهم و تعیین کننده دارد. تا آن جا که به عنوان مهم ترین شرط و اساس و پایه در استنباط به شمار رفته است.[۱]

در میان شرطها و ویژگیهای اجتهاد، اصول فقه جایگاهی مهم و تعیین کننده دارد. تا آن جا که به عنوان مهم ترین شرط و اساس و پایه در استنباط به شمار رفته است.[1]

 

وحید بهبهانی، در بیان جایگاه و اهمیت اصول در میان شرایط اجتهاد می نویسد:

 

«انه المیزان فی الفقه والمعیار لمعرفة مفاسده واعظم الشرائط واهمها.»[2]

 

دانش اصول، میزان فقه است و معیاری برای شناخت آنچه فقه را به فساد می کشاند. این شرط بزرگ ترین و مهم ترین شرط است.

 

سه دیدگاه درباره جایگاه این دانش به چشم می خورد:

 

دیدگاه کسانی که زیاده روی کرده و گزاف گفته اند.

 

دیدگاه کسانی که بیش از اندازه خودداری ورزیده و کوتاهی کرده اند.

 

دیدگاه واقع بینانه.

 

1. دیدگاه گزاف گویان و زیادروان: از دو گروه می توان نام برد که راه گزاف و زیاده روی را در پیش گرفته اند:

 

1. آنان که نقش اصول را از اساس منکر شده اند.

 

امام خمینی می نویسد:

 

«من انکر دخالة علم الاصول فی استنباط الاحکام فقد افرط.»[3]

 

هر کس نقش اصول را در استنباط انکار کند، زیاده روی کرده و گزاف گفته است.

 

این گروه همان اخباریان هستند.

 

2. آنان که برای اصول نقشی کم رنگ باور دارند.

 

شماری، اصول و بحثهای آن را پر اهمیت نمی بینند و زمزمه بیهودگی یا کم فایدگی و یا به حداقل رساندن آن را سر می دهند. اندیشه های آنان، بیش از هر چیز یادآور اخباری گری است، گرچه به معنای رسمی نمی توان آنان را اخباری قلمداد کرد و به اندازه اخباریان نیز زیاده روی نمی کنند.

 

این تفکر، هر چند زیاد به چشم نمی آید، ولی وجود دارد. شاید آنچه بیش از هر چیز، این گروه را رنج می دهد، تنگ شدن فضای توجه علمی به روایات در نتیجه پرداختن بیش از اندازه علمی و عملی به اصول است.

 

این نگرانی، گرچه بجاست، اما هیچ گاه اندیشه بی پایه نپرداختن، یا کم پرداختن به اصول را توجیه نمی کند. مشکل کم پرداختی به روایات، در نتیجه تورم اصول پدید آمده است، نه از اصل پرداختن به اصول.

 

اگر اندیشه وران مصلح حوزه، مشکل تورم اصول را چاره جویی نکنند و در پی کنترل و مهار بالا روندگی و فزایندگی آن بر نیایند، ریشه های اندیشه پیش گفته (که اصول را کم اهمیت گرفته است) بیش تر رسوخ پیدا می کند.

 

در زیر دو قیاس را ارائه می کنیم که خط بطلان بر اندیشه هر دو گروه گزافکار و زیاده رو می کشد و بایستگی علم اصول را ثابت می کند.

 

قیاس اول:

 

مقدمه یکم: بسیاری از احکام فقهی، ضروری و بدیهی نیستند و راه دستیابی به آنها اعمال نظر و اقامه دلیل و برهان است.

 

«ان الاحکام الشرعیة لیست من الامور الضروریة التی لایحتاج اثباتها الی دلیل وانما هی امور نظریة یتوقف علی الدلیل و البرهان.»[4]

 

احکام شرعی، اموری روشن و ضروری است که برای ثابت کردن آنها نیازی به دلیل نباشد، بلکه اموری نظریند که بستگی بر دلیل و برهان دارند.

 

مقدمه دوم: قاعده های اصولی کبراهای قیاسها و برهانهایی را تشکیل می دهند که در عرصه استنباط، برای دستیابی به احکام اقامه می شوند.

 

نتیجه این که: قاعده های اصولی ضروری هستند.

 

گفتنی است این نتیجه، در واقع روشن است و نیازی به ذکر دو مقدمه یاد شده ندارد، بلکه یادآوری دو مقدمه برای واداشتن طرف مقابل ضرورت می یابد.

 

وحید بهبهانی می نویسد:

 

«احتیاج المجتهد الی هذا المسائل بدیهی.»[5]

 

قیاس دوم:

 

مقدمه یکم: قاعده های اصولی، خود، نظریند و نه بدیهی. وحید بهبهانی می نویسد:

 

«لیس احد الطرفین فی هذه المسائل بدیهیا.»[6]

 

هیچ یک از دو سوی هر مساله اصولی، بدیهی نیست.

 

مقدمه دوم: این قاعده ها را نمی توان «عن تقلید» به کار بست; زیرا:

 

«لو کانت تقلیدیة لادی الی التقلید من الاحکام لان النتیجة تتبع اخس المقدمتین.»[7]

 

اگر قاعده های اصولی از سوی تقلید، دریافت و به کار بسته شوند، به تقلید در احکام می انجامد، چه آن که نتیجه تابع اخس دو مقدمه است.

 

نتیجه قیاس اول: (نیاز به قواعد اصولی) اندیشه اخباریان را درهم می ریزد و نتیجه قیاس دوم: (نیاز به طرح تحقیق و تدوین مسائل اصولی) خط بطلان بر اندیشه کسانی می کشد که به علت سرخوردگی از سیر بحثهای تورم زای اصول، به زیادروی کشیده شده و ندانسته پرداختن به اصول را زیر سؤال بردند، بی آن که بسیاری از قاعده های آن را کنار بگذارند.

 

امام خمینی، هر دو نتیجه را در عبارتی کوتاه مورد توجه قرار داده است:

 

«ضرورة تقوم استنباط کثیر من الاحکام باتقان مسائله و بدونه یتعذر الاستنباط فی هذا الزمان.»[8]

 

روشن است استنباط بسیاری از احکام بر پایه محکم و استوار مسائل علم اصول قرار دارد و بدون آن استنباط در این زمان، امکان ندارد.

 

در عبارت بالا، هم از نیاز استنباط به قاعده های اصولی سخن به میان است و هم از ضرورت محکم و مستدل سازی قواعد اصولی.

 

2. دیدگاه کسانی که کوتاهی کرده اند: مشکل اصول این است که نسبت به آن تندروی و کندروی شده و می شود. باید اعتراف کرد: کم نیستند کسانی که اکنون دچار دیدگاه تفریطی هستند.

 

در زیر این دیدگاه را بر می شمریم:

 

الف. پرداختن به قاعده های غیر کاربردی.

 

ب. گستردن بی جای دامنه بحثها در گاه بحث از قاعده ها، چه کاربردی و چه غیرکاربردی.

 

ج. ملاک اعلمیت را، تنها اعلمیت در اصول دیدن.

 

د. پژوهش و جست وجو نکردن در فقه و سرنوشت فقه را تنها با قاعده های اصولی رقم زدن.

 

ه. بی اعتنایی به دانش قواعد فقهی.

 

و. سردادن شعارهایی از این دست که ذهن را باید با مباحث اصولی توانا ساخت، هر چند مباحث بی فائده باشند.

 

ز. بی توجهی نسبت به ابزاری بودن اصول برای فقه.

 

امام خمینی به بسیاری از این ویژگیها اشاره کرده است. او می نویسد:

 

«ان کثرة اشتغال بعض طلبة الاصول والنظر الیه استقلالا و توهم انه علم براسه و تحصیله کمال النفس وصرف العمر فی المباحث الغیر المحتاج الیها فی الفقه لهذا التوهم فی طرف التفریط والعذر بان الاشتغال بذلک المباحث یوجب تشیید الذهن والانس بدقائق الفن غیر وجیه.»[9]

 

پرداختن شماری به این دانش به گونه گسترده و انگاشتن آن به عنوان علمی مستقل که تحصیل آن کمال نفس است و صرف کردن عمر در بحثهای غیر مورد نیاز آن در فقه، به این پندار که علمی است مستقل، راه تفریط را پیمودن است.

 

این که گفته اند: پرداختن به این بحثها، سبب استواری ذهن و انس به دقائق فن شود، سخنی است نادرست.

 

3. دیدگاه واقع بینانه: از ظهور این دیدگاه مدت زیادی نیست که می گذرد. هنوز در آغاز راه است. شفاف شدن راه و پا گرفتن این دیدگاه، نیازمند بحثها و مقاله های اندیشه ورزان است. این راه میانه را آقای بروجردی و امام خمینی گشودند. امام خمینی، بیش تر از آقای بروجردی، سر فصلهای این دیدگاه را ترسیم کرده، هر چند که «فضل سبق » از آن بروجردی است.

 

این نقد تاریخی امام، که اصول متورم شده، همچنان مشعل راه است بررسی تورم اصول و دیدگاههای امام خمینی بحثی است مستقل که به آن در مقاله دیگری پرداخته ام. اکنون در این جا به پاره ای از نکته های ایشان، فهرست وار اشاره می کنم:

 

وانهادن مباحث زاید و یا کم کردن آن.

 

پرداختن به بحثهای پرفایده تر.

 

پرداختن، بیش تر به فقه.

 

انس پیدا کردن به اخبار و آشنا شدن با واژگان و نوع سخن گفتن اهل بیت(ع).

 

انس گرفتن با گفت وگوها و دریافتهای عرفی.

 

بهره نگرفتن از دقتهای فلسفی.

 



[1] .  «الرسائل الاصولی"» 98/.

[2] .  «الفوائد الحائریه"»336/.

[3] .  «الوسائل »، -97/2.

[4] .  «التنقیح »، -25/1.

[5] .  «الرسائل الاصولی"»97/.

[6] .  همان.

[7] .  «التنقیح »، -25/1.

[8] .  «الوسائل »، -97/2.

[9] .  همان.

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان