ماهان شبکه ایرانیان

غدیر در شعر و ادب فارسی

باده بده ساقیا، ولی ز خم غدیر چنگ بزن مطربا، ولی به یاد امیر

آیة الله کمپانی: ساقی خم غدیر

باده بده ساقیا، ولی ز خم غدیر 
چنگ بزن مطربا، ولی به یاد امیر

وادی خم غدیر، منطقه نور شد 
باز کف عقل پیر، تجلی طور شد

آیة الله کمپانی: غدیر، حدیثی از قدیم

ولایتش که در غدیر شد فریضه امم  
حدیثی از قدیم بود ثبت دفتر قدم

که زد قلم به لوح قلب سید امم رقم  
مکمل شریعت آمد و متمم نعم

شد اختیار دین به دست صاحب اختیار من

آیة الله میرزا حبیب الله خراسانی: نوبت خم و غدیر است

امروز بگو، مگو چه روز است؟ 
تا گویمت این سخن به اکرام

موجود شد از برای امروز 
آغاز وجود تا به انجام

امروز ز روی نص قرآن  
بگرفت کمال، دین اسلام

امروز به امر حضرت حق  
شد نعمت حق به خلق اتمام

امروز وجود پرده برداشت  
رخساره خویش جلوه گر داشت

امروز که روز دار و گیر است  
می ده که پیاله دلپذیر است

از جام و سبو گذشت کارم  
وقت خم و نوبت غدیر است

امروز به امر حضرت حق  
بر خلق جهان علی امیر است

امروز به خلق گردد اظهار 
آن سر نهان که در ضمیر است

عالم همه هر چه بود و هستند 
امروز به یک پیاله مستند

مصطفی محدثی خراسانی: انتظار آسمان در غدیر

ملتهب در کنار یک برکه  
روح تاریخ پیر منتظر است

دست خورشید تا نهد در دست  
آسمان در غدیر منتظر است

بر سر آسمانی آن ظهر 
آیه های شکوه نازل شد

مژده دادند آیه های شکوه  
دین احمد تمام و کامل شد

محمد علی سالاری: نام غدیر حک بود بر جبینم

سر زد از دوش پیمبر، ماه در شام غدیر 
تا که جبرائیل او را داد پیغام غدیر

مژده داد او را ز ذات حق که با فرمان خویش  
نخل هستی بار و بر آرد در ایام غدیر

دین خود را کن مکمل با ولای مرتضی  
خوف تا کی باید از فرمان و اعلام غدیر

می شود مست ولای مرتضی، از خود جدا 
هر که نو شد جرعه ای از باده جام غدیر شد

بپا هنگامه ای در آسمان و در زمین  
تا ولایت شد علی را ثبت، هنگام غدیر

شور و شوقی شد در آن صحرای سوزان حجاز 
مرغ اقبال آمد و بنشست بر بام غدیر

عشق مولا در دلم از زاد روز من نشست  
بر جبینم حک بود تا مرگ خود نام غدیر

طاهره موسوی گرمارودی: آب غدیر آب حیات

ای شرف اهل ولایت، غدیر 
برکه سرشار هدایت، غدیر

زمزم و کوثر ز تو کی بهترند 
آبروی خویش ز تو می خرند

این که کند زنده همه چیز آب  
زاب غدیر است نه از هر سراب

از ازل این برکه بجا بوده است  
آینه لطف خدا بوده است

خوشدل کرمانشاهی: خم ولای ساقی کوثر

در غدیر خم نبی خشت از سر خم برگرفت  
خشت از خم و لای ساقی کوثر گرفت

از خم خمر خلافت در غدیر خم بلی  
ساقی کوثر ز دست مصطفی ساغر گرفت

سید مصطفی موسوی گرمارودی: غدیر، گل همیشه بهار

گل همیشه بهارم غدیر آمده است  
شراب کهنه ما در خم جهان باقی است

خدای گفت که«اکملت دینکم»، آنک  
نوای گرم نبی در رگ زمان باقی است

قسم بخون گل سرخ در بهار و خزان  
ولایت علی و آل، جاودان باقی است

گل همیشه بهارم بیا که آیه عشق  
بنام پاک تو در ذهن مردمان باقی است

؟: عرش بر دوش غدیر

در روز غدیر، عقل اول  
آن مظهر حق، نبی مرسل

چون عرش تو را کشید بر دوش  
آنگاه گشود لعل خاموش

فرمود که این خجسته منظر 
بر خلق پس از من است رهبر

بر دامن او هر آن که زد دست  
چون ذره به آفتاب پیوست

علیرضا سپاهی لائین: تنها در غدیر!!

دشت غوغا بود، غوغا بود، غوغا در غدیر

موج می زد سیل مردم مثل دریا در غدیر

در شکوه کاروان آن روز با آهنگ زنگ  
بی گمان باری رقم می خورد فردا در غدیر

ای فراموشان باطل سر به پایین افکنید 
چون پیغمبر دست حق را برد بالا در غدیر

حیف اما کاروان منزل به منزل می گذشت  
کاروان می رفت و حق می ماند تنها در غدیر!!

ناصر شعار ابوذری: چراغانی صحرای غدیر

گفت برخیز که از یار سفیر آمده است  
به چراغانی صحرای غدیر آمده است

موج یک حادثه در جان غدیر است امروز 
و علی چهره تابان غدیر است امروز

بیعت شیشه ای و آهن پیمان شکنی  
داد از بیعت آبستن پیمان شکنی!

پس از آن بیعت پر شور علی تنها ماند 
و وصایای نبی در دل صحرا جا ماند

موج آن حادثه در جان غدیر است هنوز 
و علی چهره تابان غدیر است هنوز

ناظم زاده کرمانی: شب غدیر، شب قدر

عارفان را شب قدر است شب عید غدیر 
بلکه قدر است از این عید مبارک تعبیر

کرده تقدیر بدینسان چو خداوند قدیر 
ای علی، ای که تویی بر همه خلق امیر

بهترین شاهد این قصه بود خم غدیر 
کرد تقدیر چنین لطف خداوند قدیر

فرصت شیرازی: نوش از خم غدیر

این خم نه خم عصیر باشد 
این خم، خم غدیر باشد

از خم غدیر می کنم نوش  
تا چون خم برآورم جوش

محمد جواد غفورزاده(شفق): شیعه جوشیده ست از غدیر

جلوه گر شد بار دیگر طور سینا در غدیر 
ریخت از خم ولایت می به مینا در غدیر

رودها با یکدگر پیوست کم کم سیل شد 
موج می زد سیل مردم مثل دریا در غدیر

هدیه جبریل بود«الیوم اکملت لکم» 
وحی آمد در مبارک باد مولی در غدیر

با وجود فیض«اتممت علیکم نعمتی» 
از نزول وحی غوغا بود غوغا در غدیر

بر سر دست نبی هر کس علی را دید گفت  
آفتاب و ماه زیبا بود زیبا در غدیر

بر لبش گلواژه«من کنت مولا»تا نشست  
گلبن پاک ولایت شد شکوفا در غدیر

«برکه خورشید»در تاریخ نامی آشناست  
شیعه جوشیده ست از آن تاریخ آنجا در غدیر

گرچه در آن لحظه شیرین کسی باور نداشت  
می توان انکار دریا کرد حتی در غدیر

باغبان وحی می دانست از روز نخست  
عمر کوتاهی ست در لبخند گلها در غدیر

دیده ها در حسرت یک قطره از آن چشمه ماند 
این زلال معرفت خشکید آیا در غدیر؟

دل درون سینه ها در تاب و تب بود ای دریغ  
کس نمی داند چه حالی داشت زهرا در غدیر

سید رضا موید: ولایتعهدی حیدر، لبخند فاطمه

از ولایتعهدی حیدر، خدا تاج شرف  
بار دیگر بر سر زهرای اطهر می زند

در حریم ناز و عصمت زین همایون افتخار 
فاطمه لبخند بر سیمای شوهر می زند

این بشارت دوستان را جان دیگر می دهد 
دشمنان را این خبر، بر قلب خنجر می زند

سید رضا مؤید: سلام بر غدیر، باب رحمت

باز تابید از افق روز درخشان غدیر 
شد فضا سرشار عطر گل ز بستان غدیر

موج زد دریای رحمت در بیابان غدیر 
چشمه های نور جاری شد ز دامان غدیر

شد غدیر خم تجلیگاه انوار خدا

تا در آنجا جلوه گر شد نور مصباح الهدی

آفرینش را بود بر سوی آن سامان نگاه  
ما سوی الله منتظر تا چیست فرمان اله

ناگهان ختم رسل آن آفتاب دین پناه  
برفراز دست می گیرد علی را همچو ماه

تا شناساند به مردم آن ولی الله را

وال من والاه خواند، عاد من عاداه را

ای غدیر خم که هستی روز بیعت با امام  
بر تو ای روز امامت از همه امت سلام

از تو محکم شد شریعت و ز تو نعمت شد تمام  
ما بیاد آن مبارک روز و آن زیبا پیام

از ولای مرتضی دل را چراغان می کنیم

با علی بار دگر تجدید پیمان می کنیم

خط سرخی کز غدیر خم پیمبر باز کرد 
باب رحمت را ز اول تا به آخر باز کرد

بر جهان ما سوی حق راه دیگر باز کرد 
از بهشت آرزوها بر بشر در باز کرد

از غدیر خم کمال شرع پیغمبر شده است

مهر این فرمان بخون محسن و اصغر شده است

این خدائی روز، بر شیر خدا تبریک باد 
بر تمام انبیا و اولیا تبریک باد

یا امام العصر این شادی تو را تبریک باد 
چهارده قرن امامت بر شما تبریک باد

سینه ها از داغ هجران داغدارت تا به کی

چون«مؤید»شیعیان در انتظارت تا به کی

نظیری نیشابوری: هستی ما از خم غدیر تو مست

قسم به جان تو ای عشق ای تمامی هست  
که هست هستی ما از خم غدیر تو مست

در آن خجسته غدیر تو دید دشمن و دوست  
که آفتاب بود آفتاب بر سر دست

فراز منبر یوم الغدیر این رمز است  
که سر ز جیب محمد، علی برآورده

حدیث لحمک لحمی بیان این معناست  
که بر لسان مبارک پیمبر آورده

دکتر یحیی حدادی ابیانه: به یمن فیض ولایت

ستاره سحر از صبح انتظار دمید 
غدیر از نفس رحمت بهار چکید

گرفت دست قدر، رایت شفق بر دوش  
زمین به حکم قضا آب زندگی نوشید

بر آسمان سعادت ز مشرق هستی  
سپیده داد نوید تولد خورشید

به باغ، بلبل شوریده رفت بر منبر 
چو از نسیم صبا بوی عشق یار شنید

ز خویش رفته، نواخوان عشق بود و سرود 
به بانک زیر و بم، اسرار خطبه توحید

فتاد غلغله در باغ و شورشی انگیخت  
که خیل غنچه شکفت و به روی او خندید

هوا ز عطر گلاب محمدی مشحون  
زمین به عترت و آل رسول بست امید

رسول، سدره نشین شد، علی به صدر نشست  
پی تکامل دینش خدای کعبه گزید

گرفت پرچم اسلام را علی در دست  
از این گزیده زمین و زمان به خود بالید

به یمن فیض ولایت شراب خم الست  
به عشق آل علی از غدیر خم جوشید

محمود شاهرخی: جوشش غدیر در رگ زمان

به کام دهر چشاندی میی ز خم غدیر 
که شور و جوشش آن در رگ زمان جاری است

ز چشمه سار ولای تو ای خلاصه لطف  
به جویبار زمان فیض جاودان جاری است

محمد علی صفری(زرافشان): صحرای غدیر زیارتگه دلها

آن روز که با پرتو خورشید ولایت  
ره را به شب از چهار طرف بست محمد

صحرای غدیر است زیارتگه دلها 
از شوق علی داد دل از دست محمد

تا جلوه حق را به تماشا بنشینند 
بگرفت علی را به سر دست محمد

یحیی: کوثری از می غدیر خم

ساقی ای قدت طوبی، ای لبت کوثر 
کوثری میم امروز، از غدیر خم آور

آور از غدیر خم، خم خمم می کوثر 
من منم بده ساغر، خم خمم بده صهبا

باده در غدیرم ده، از غدیر خم، خم خم  
همچون زاهدان شهر، در غدیر خم شو گم

می ز خم وصلم ده، تا کف آورم بر لب  
خم دل کنم دجله، دجله را کنم دریا

محمد تقی بهار: باده تولا، شراب روحانی

ای نگار روحانی، خیز و پرده بالا زن  
در سرادق لاهوت، کوس«لا»و«الا»زن

در ترانه معنی، دم ز سر مولا زن  
وانگه از غدیر خم، باده تولا زن

تا ز خود شوی بیرون، زین شراب روحانی

در خم غدیر امروز، باده ای بجوش آمد 
کز صفای او روشن، جان باده نوش آمد

و ان مبشر رحمت، باز در خروش آمد 
کان صنم که از عشاق، برده عقل و هوش آمد

با هیولی توحید در لباس انسانی

اوست کز خم لاهوت، نشأه صفا دارد 
در خریطه تجرید، گوهر وفا دارد

در جبین جان پاک، نور کبریا دارد 
در تجلی ادراک جلوه خدا دارد

در رخش بود روشن، رازهای رحمانی

حالی اردبیلی: خم جنت

صبح سعادت دمید، عید ولایت رسید 
فیض ازل یار شد، نوبت دولت رسید

از کرمش بر گدا، داد همی جان فزا 
گفت بخور زین هلا، کز خم جنت رسید

احمد عزیزی: جوشش غدیر از غیرت

غدیر خم از غیرت بجوش است  
ببین قرآن ناطق را خموش است

خم غدیر از کف این می ترست  
زانکه علی ساقی این کوثر است

مکرم اصفهانی: غدیر حقه الماس

اندیشه مکن زانکه کند وسوسه خناس  
در باب علی یعصمک الله من الناس

باید بشناسانیش امروز به نشناس  
بازار خزف بشکنی از حقه الماس

حق را کنی آنگونه که حق گفت مدلل

یوسفعلی میر شکاک: آفتاب روی زهرا در غدیر

ماه صد آئینه دارد نیمه شبها در غدیر 
روزها می گسترد خورشید، خود را بر غدیر

پیش چشم آسمان، پیشانی باز علی  
آفتاب روی زهرا در پس معجز غدیر

طائی شمیرانی: ماه سایه آفتاب

سایبان باور نکردم مه شود بر آفتاب  
تا ندیدم بر فراز دست احمد بو تراب

آری آری ماه بر خورشید گردد سایبان  
مصطفی گر آفتاب آید، علی گر ماهتاب

حکیم ناصر خسرو: مگریز از عهد روز غدیر

بیاویزد آن کس به غدر خدای  
که بگریزد از عهد روز غدیر

چه گوئی به محشر اگر پرسدت  
از آن عهد محکم شبر یا شبیر

حاج غلامرضا سازگار: غدیر نقش ولای علی به سینه ما

غدیر عید همه عمر با علی بودن  
غدیر آینه دار علی ولی الله ست

غدیر حاصل تبلیغ انبیا همه عمر 
غدیر نقش ولای علی به سینه ماست

غدیر یک سند زنده، یک حقیقت محض  
غدیر از دل تنگ رسول عقده گشاست

غدیر صفحه تاریخ وال من والاه  
غدیر آیه توبیخ عاد من عاد است

هنوز لاله«اکملت دینکم»روید 
هنوز طوطی«اتممت نعمتی»گویاست

هنوز خواجه لولاک را نداست بلند 
که هر که را که پیمبر منم، علی مولاست

بگو که خصم شود منکر غدیر، چه باک  
که آفتاب، به هر سو نظر کنی پیداست

چو عمر صاعقه کوتاه باد دورانش  
خلافتی که دوامش به کشتن زهراست

قطعات ادبی:

اسماعیل نوری علاء: غدیر، معیاری که بدنیا آمد

آری...خم! 
شربدار ولایت  
غدیر حادثات  
و میان منزل افشای رازهاست. 
بنگریدش  
که بر اوج دست و بازو 
در چنگ چنگالی از نور 
ایستاده است  
به ابرها نزدیکتر تا به ما 
و نگاه نمی کند 
نه در چشمان مشتاق  
نه در دیدگان دریده از حسد. 
به این ترانه گوش کنید 
که در هفت آسمان می طپد:
«هر که مرا مولای خویش بداند اینکه فرا چنگ من ایستاده مولای اوست».آری
امروز همه چیز کامل است  
معیاری بدنیا آمده  
که در سایه اش  
نیک و بد از هم مشخصند. 
در این زلال، باید جان را به شستشو نشست  
در غدیر، یک تاریخ تبلور پیدا کرد.

و بدینسان، آن دشت که دیروز گمنامش،
کندی و سستی قافله ها را می زدود،
امروز،
طلوع آفتاب ولایت را بستر شد.

آن برکه آب، میانه کویری برهوت،
که رنج و خستگی مسافران را به جان می خرید،
امروز،
چشمه جوشان و همیشه جاری پهنه آرمان های والا گشت.

بدینسان بود که پیامبر(درود خدا بر او و خاندانش) 
ندا در داد:
آنها که بی ولایت علی(سلام خدا بر او)رفته اند،
باز گردند و 
در کناره غدیر، «آینه بلند ای آسمان کویر» 
با حماسه ساز نهضت اسلام، روح مطهر زمان،
بیعتی دوباره کنند،
و در طبیعت حقیقت، تنفسی روحنواز و مستی زا... 
و اینگونه بود که به یکباره،
از کالبد بی جان یک دشت پر سکوت  
غوغای اجابت و پذیرش برخاست.و هیاهوی سر در گم انسانی،
در بازتاب مرزهای روشنی و جاودانگی  
جوششی مداوم یافت،
بیراهه ها، نهاده شد،
و حجت در جانشان بیامیخت.

راستی را،
مگر خورشید در غروبش،
ماه را به نور افشانی، نمی گمارد؟ 
و مگر دریا،
ابر را،
از خود و برای خود، غنا نمی بخشد؟ 
در این زلال، باید جان را به شستشو نشست و از این دریا، باید گوهرهای ناب به دست آورد.

در غدیر که به چه می اندیشد؟ 
در غدیر گویا محمد صلی الله علیه و آله می اندیشد:
بدون علی علیه السلام چگونه خواهد رفت؟ 
و علی علیه السلام می اندیشد:
بدون محمد صلی الله علیه و آله چگونه خواهد رفت؟ 
و علی علیه السلام می اندیشد:
بدون محمد صلی الله علیه و آله چگونه خواهد ماند؟ 
و مردم بین همین رفتن و ماندن است که به ابهامی شگفت گرفتار آمده اند:
این همان محمد صلی الله علیه و آله است که می ماند، اگر با علی بیعت می کردیم،
و این حتی علی علیه السلام است که می رود، اگر بیعت را شکستیم!! 
توده مردم به چگونگی بیعت می اندیشند و سران توطئه به شکستن بیعت...!!

چهارده قرن با غدیر ص 177

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان