یکی از کارکردهای انفاق و احسان؛ دفع بلا از زندگی انسان است. رسول خدا9 فرمود: «الصدقة بالیَد تقی میتةَ السوءِ وتدفَعُ سبعین نوعاً من انواع البلاء([45])؛ صدقه از مرگ بد و هفتاد پیشامد بد پیشگیری می کند.» در حدیث آمده است: «داووا مرضاکم بالصدقة([46])؛ بیماران خود را با صدقه مداوا کنید.»
مولوی می گوید:
چاره ی دفع بلا نَبوَد ستم چاره احسان باشد و عفو و کرم([47])
گفت الصدقة مردّ للبلاء داوِ مَرضاکَ بِصَدقَه یٰا فَتی([48])
یک زیان دفع زیان ها می شوی جسم و مال ماست، جان ها را فدی([49])
پیش شاهان در سیاست گستری می دهی تو مال و سر را می خری
نیکی و جاودانگی
یکی دیگر از آثار احسان این است که انسان الهی از خود، چهره ای ماندگار می سازد و همواره کار نیکش با یاد نیک زنده می ماند.
محسنان مُردند و احسان ها بماند ای خُنُک آن را که این مرکب براند
ظالمان مُردند و مُرد آن ظلم ها وای جانی کو کند مکر و دَه
گفت پیغمبر خنک آن را که او شد ز دنیا، ماند از او فعل نکو
مُرد محسن لیک احسانش نَمُرد نزد یزدان، دین و احسان نیست
خُرد([50])
مولوی ابیات فوق را ازاین حدیث استفاده کرده است:
«مَن سنّ فی اﻹسلام سُنّةً حسنة فَعُمِلَ بها بعده کُتِبَ له مثلُ أجر من عَمِلَ بها ولایُنقَصُ من أجورهم شیء، ومن سنّ فی اﻹسلام سنّة سیئة فَعُمِلَ بها بعدَهُ کُتِبَ علیه مثلُ وزر مَن عَمِلَ بها ولایُنقَصُ من أوزارهم شیء»([51])
ریشه ی بخل
هراس از تهیدستی، منشأ بخل و امساک است و این هراس شیطانی نیز معلول بی اعتمادی و سوء ظن به خدای منّان است که بر اثر وعید و وسوسه ی شیطانی در انسان ایجاد می شود. )ٱلشیطانُ یَعِدُکُم ٱلفَقرَ ویَأمُرُکُم بٱلفحشاء...(([52])؛ «شیطان شما را از فقر می ترساند و به بدی فرمان می دهد.»
مفسّران گفته اند: منظور از فحشا در این آیه بخل است.
گه به درویشی کنم تهدیدشان گه به زلف و خال بندم دیدشان([53])
شیطان گاه با تهدید، آدمیان را می فریبد و گاه با تطمیع از راه لذات و خوشی های دنیوی و شهوانی.
مولوی مضمون آیه مذکور را در بیتی دیگر، صریح تر بیان کرده است.
از نُبی([54]) بشنو که شیطان در وعید می کند تهدیدت از فقر شدید([55])
خودداری از انفاق، برکت مال را از بین می برد
همان گونه که انفاق موجب رشد مال است، بخل آفت دارایی است. علی7 فرمود: «آفة الغنی البخل»([56]).
در حدیثی از پیامبر اسلام9 آمده است: «ما حَبَسَ قومُ الزکاة الاّ حبس الله عنهم القَطَر»([57])؛ هیچ قومی از پرداخت زکات خودداری نکرد، مگر این که خدا، باران و نزولات آسمانی را از ایشان دریغ کرد.
بدگمانی کردن و حرص آوری کفر باشد پیش خوان مهتری
زان گدارویان نادیده زآز آن در رحمت بر ایشان شد فراز
ابر بَرنایَد پِی منع زکات وز زنا اُفتد وَبا اندر جهات
هر چه آید بر تو از ظلمات و غم آن ز بی باکی و گستاخی است هم