«آزادی » از مهمترین مباحث فسلفه سیاسی معاصر و یکی از مناقشه انگیزترین بحث های روزگار ماست که اهمیت خود را در عرصه مقولات فرهنگی همچنان حفظ نموده است . بحث آزادی همیشه بحثی دل انگیز و در عین حال خطرخیز بوده است; زیرا ابعاد پیچیده و تودرتوی آزادی و درهم تنیدگی و ربط استوار آن با دیگر مقولات و مفاهیم فرهنگی و فلسفی بر پیچیدگی و سختی درک و تلقی صحیح و دقیق آن می افزاید و عرصه مهم این مقوله والا و شکوهمند را لغزان و درشتناک می سازد .
در روزگار ما در دانش فلسفه سیاسی بحث های نوینی مطرح شده که در کنار مباحث رایج و کهن این دانش، مورد مداقه و ژرف نگری پژوهشگران قرار گرفته است; با این حال بحث آزادی انواع، فواید و آفات آن همواره جایگاه ثابت خود را در عرصه کاوش های دانش سیاست، فلسفه سیاسی و جامعه شناسی سیاسی حفظ کرده و روز به روز بر ارج، ضرورت و نیز گستره آن افزوده شده است .
امروزه مباحث و موضوعات بسیاری همچون: امنیت، استقلال، مصالح عمومی، عدالت، دموکراسی، ایدئولوژی، مشروعیت، قدرت شهروندی، حقوق بشر، نظم، خشونت، مدارا، تکثرگرایی، مدرنیته، جهانی شدن، جماعت گرایی، لیبرالیسم، فمینیسم، سودگرایی، دنیاگرایی، محیط زیست و ده ها و صدها مقوله دیگر در فلسفه سیاسی جدید مورد بحث و بررسی قرار می گیرد، ولی بی شک هیچ یک از حیث قداست اجتماعی و ضرورت انکارناپذیر آن جدای جامعه و تعالی آدمی، با مساله آزادی قابل قیاس نبوده و نیستند . (همتی، 1380 ب: 6)
گرچه مفهوم آزادی، جزو مفاهیم بدیهی محسوب می شود; لکن رسیدن به حقیقت آن، کاری بس دشوار و پیچیده است، چه بسیار آدمیانی که در طول تاریخ شعار آزادی و آزادگی سردادند، ولی بعدها به وسیله همین مقوله به اسارت و برده کشی دیگران پرداختند . چه بسیارند حزبها و گروهکهایی که جوانان ساده را به نام آزادی در دام خود افکنده و به انحراف کشانده اند .
عده ای از فیلسوفان، متکلمان و سیاستمداران، برای کسب و تامین آزادی ملت های مختلف کوشش های فراوانی داشته اند; ولی با سوءاستفاده ارباب سیاست از پول، آزادی انسانی به آزادی حیوانی و جنسی تبدیل گشت . (خسروپناه، 1380: 157)
در این مقاله برآن هستیم که به تبیین دیدگاه استاد مطهری (ره) در مورد آزادی، انواع آن، نسبت دین و آزادی، و حدود و ثغور آن و ... بپردازیم . قبل از پرداختن به مفهوم آزادی و انواع از نظر شهید مطهری، دیدگاه ایشان را در مورد «ارزش آزادی از منظر درون دینی و برون دینی » تبیین می کنیم .
ارزش آزادی از منظر درون دینی و برون دینی
از نظر شهید مطهری، آزادی، عنصری حیاتی در جامعه بشری است . ایشان گروهی از انسانهای گذشته را که می توانستند در جلوی تکامل تاریخ بایستند یا به تکامل تاریخ کمک نکنند و آسایش فردی را برای خودشان برگزینند ولی این کار را نکردند و آزادند و به اختیار خود در راه تکامل تاریخ فداکاری کردند، قابل ستایش، تعظیم و تجلیل می داند; (مطهری، 1377: 15) ; چراکه آزادند راه خود را برگزینند .
به باور استاد، آزادی یکی از بزرگترین و عالیترین ارزشهای انسانی و به تعبیر دیگر، جزء معنویات انسان است (معنویات انسان یعنی چیزهایی که مافوق حد حیوانیت اوست). آزادی برای انسان ارزشی مافوق ارزشهای مادی است . انسانهایی که بویی از انسانیت برده اند، حاضرند با شکم گرسنه و تن برهنه و در سخت ترین شرایط زندگی کنند ولی در اسارت یک انسان دیگر نباشند، محکوم انسان دیگر نباشند، آزاد زندگی کنند . (مطهری، 13 الف: 48)
و نیز می گویند: «انسانها با اراده خودشان و اختیار خودشان با طرح ریزی خودشان برای جامعه شان راه تکامل جامعه را انتخاب کرده اند و جامعه را جلو برده اند .» (مطهری، 1373 د: 259 - 265) استاد مصیبت تمدن اخیر را ایجاد محدودیت های اجتماعی مخصوصا محدودیت در آزادی فکری می داند و تبلیغات مکرر رسانه ها را عامل مسخ انسانها و ازخود بیگانگی آنها معرفی می کنند . (خسروپناه، 1380: 160)
ایشان علاوه بر ارزش و اهمیت آزادی از نگاه برون دینی به اهمیت آن از منظر درون دینی نیز پرداخته اند .
به نظر شهید مطهری، یکی از اهداف انبیا «آزادی » است . «در نص قرآن مجید، یکی از هدفهایی که انبیا داشته اند این بوده است که به بشر آزادی اجتماعی بدهند; یعنی افراد را از اسارت و بندگی و بردگی یکدیگر نجات بدهند .» (مطهری، 1372 الف: 16 - 17) ایشان با اشاره به آیه شریفه «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا تشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله » (آل عمران: 64)، در توضیح جمله دوم آیه می گویند: «اینکه هیچکدام از ما دیگری را بنده و برده خودش نداند و هیچ کس هم یک نفر دیگر را ارباب و آقای خودش نداند; یعنی نظام آقایی و نوکری ملغی . نظام استثمار، مستثمر و مستثمر ملغی . نظام لامساوات ملغی . هیچ کس حق استثمار و استبعاد دیگری را نداشته باشد .» (همان)
آزادی در قرآن از منظر استاد دارای چنان جایگاه والا و ارزشمندی است که در رتبه ایمان و اعتقاد به خدا قرار می گیرد و به همین خاطر قرآن از آن دفاع می کند . «از نظر اسلام، اعتقاد و ایمان به خدا مساوی است با اینکه انسان آزاد و مختار باشد . آزادی به معنای واقعی، گوهر انسان است . قرآن کریم ... از آزادی نیز سخت دفاع می کند: «هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا× انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا× انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا» (دهر: 1 - 3) . یعنی او آزاد است; می خواهد راه صحیح را انتخاب کند و می خواهد راه کفران نعمت را انتخاب کند .» (مطهری، 1374 ج: 526)
ایشان علاوه بر ذکر آیات و ادله درون دینی درباره آزادی، به ذکر نمونه هایی از تاریخ و سیره نبوی (ص) و سیره ائمه اطهار (ع) می پردازد که در اینجا به چند نمونه از آنها اشاره می کنیم . به عنوان نمونه، نامه امام علی (ع) به امام حسن (ع) می باشد که فرمود: «و اکرم نفسک عن کل دینه ... و لاتکن عبد غیرک فقد جعلک الله حرا» (جان و روان خودت را گرامی بدارد و از کار دنی و پست و از هر دنائت و پستی محترم بدار ... هرگز بنده دیگری مباش; زیرا خدا تو را ازاده آفریده است .» (مطهری، 1373 الف: 350 - 351)
نمونه دیگر، آزادی دادن و سلب نکردن اراده و اختیار پیامبر از دخترانش در انتخاب همسر می باشد که شهید مطهری در کتاب «نظام حقوق زن در اسلام » آن را نقل کرده است . (مطهری، 1379 الف: 89)
از نمونه های دیگر آزادی در اسلام، مساله زهد می باشد که به تعبیر استاد مطهری، آزادی و آزادگی یکی از فلسفه های زهد است که میان این دو (زهد و ازادی) پیوندی کهن و ناگسستنی برقرار است . (رک: مطهری، 1378 الف: 243)
در اینجا ممکن است اشکالی مطرح شود و آن اینکه کسانی که با نام آزادی خو گرفته اند و از هر چیزی که بوی محدودیت بدهد فرار می کنند، چنین تصور کنند که تقوا هم یکی از دشمنان آزادی و یک نوع زنجیر است برای پای بشر .
استاد مطهری در پاسخ به این اشکال می فرمایند: تقوا محدودیت نیست، مصونیت است . آن وقت می توان نام محدودیت روی چیزی گذاشت که انسان را از موهبت و سعادتی محروم کند، اما چیزی که خطر را از انسان دفع می کند و انسان را از مخاطرات صیانت می کند، او مصونیت است نه محدودیت . تعبیر به مصونیت یکی از تعبیرات امیرالمؤمنین است که می فرماید: «الا فصونوها و تصونوا بها» (نهج البلاغه: خطبه 189) . یعنی تقوا را حفظ کنید و به وسیله تقوا برای خود مصونیت درست کنید . ایشان تعبیری بالاتر از این هم دارد که نه تنها تقوا را محدودیت و مانع آزادی نمی داند بلکه علت و موجب بزرگ آزادی را تقوای الهی می شمارد . در خطبه 228 می فرماید: تقوا کلید درستی و اندوخته روز قیامت است، آزادی است از قید هر رقیت، نجات است از هر بدبختی، تقوا انسان را به هدف خویش می رساند و از دشمن نجات پیدا می کند و به آرزوهای خویش نائل می گردد . (رک: مطهری، 1373 ب: 28 - 29 . 1378: 218)
استاد مطهری پس از متذکر شدن به این نکته که در زمان ما کلمه «آزادی » جایگاه بسیار عالی و رفیع و مقدسی را اشغال کرده و احترام فوق العاده ای پیدا کرده است، درصدد پاسخ گویی به این سؤال هستند که: آیا آزادی در حقیقت و واقع همین مقدار ارزشی که بشر به آن می دهد و ان را بالاترین نعمتها می داند و یکی از مقدس ترین مقدسات خود می شمارد، همین مقدار ارزش را دارد یا ندارد؟
جوابی که ایشان به این پرسش می دهند هم بله هست و هم نه; «از یک نظر اگر به آزادی نظر بکنیم می بینیم این همه ارزشی که به آن داده اند استحقاق آن را ندارد، بیش از اندازه برای آن ارزش قائل هستند . ولی از دیدگاه دیگر که نگاه بکنیم می بینیم حق داشته اند که این همه مقام آزادی را بالا ببرند . اما دیدگاهی که از آن دیدگاه آزادی این ارزش را ندارد این است که معنا و حقیقت آزادی جز نبودن سد و مانع برای تجلی فکری و عملی بشر چیزی نیست . می گوییم بشر آزاد آفریده شده است و باید آزاد زندگی کند یعنی افراد دیگر در مقابل تجلیات فکری و عملی او مانعی ایجاد نکنند و حتی بالاتر، فکر و عمل او را در خدمت خود نگیرند . ولی اصل خود آزادی که فلاسفه تعریف کرده اند، به معنی نبودن قید و نبودن مانع و سد در جلو تجلیات فکری و عملی بشر است . وقتی که معنی آزادی نبودن مانع است پس آنقدر ارزش زیاد ندارد; برای اینکه یک موجود بیش از آن اندازه که احتیاج به عوامل منفی دارد احتیاج به عوامل مثبت دارد . ولی وقتی که از یک دیدگاه دیگر نگاه می کنیم و ببینیم بشر حق داشته است و حق دارد برای آزادی این همه ارزش قائل باشد . آن حق از این ناحیه است که آزادی آن نعمتی است که بشر آن را از هر نعمت دیگری کمتر داشته است; یعنی عوامل مثبت ترقی و تجلی و تکامل بشر همیشه به نسبت، بیشتر وجود داشته اند و وجود دارند تا این عامل منفی که همیشه ضدش یعنی مانعش وجود دارد، و بشر هر نعمتی را که کمتر داشته باشد و کمتر به دستش آمده است برای آن ارزش و اهمیت بیشتری قائل است . این همه که دنیا برای آزادی ارزش قائل است و مقامش را بالا می برد برای این است که عامل ضدآزادی زیاد بوده است .» (مطهری، 1380: 100 - 101)
تعریف آزادی
واژه «آزادی » که برخی از نویسندگان آن را از واژه اوستایی «آزاته » و یا واژه پهلوی » آزاتیه » دانسته اند، در زبان فارسی در معانی متعددی از جمله عتق، حریت، اختیار، قدرت بر عمل و ترک عمل، قدرت انتخاب، رهایی، خلاص، آزادمردی، شادی، خرمی، خشنودی و رضا به کار رفته است .
این واژه در زبانهای مختلف به اشکال مختلفی استعمال می شود . در زبان عربی، واژه های حریت، اختیار، اراده مفهوم عمومی رها بودن را به اشکال مختلف و با تفاوتهای اندک بیان می کنند . معادل دقیق واژه عربی «حر» در عبری «حور» () و در سریانی «حیر» () است . در زبان لاتین واژه () و در زبان فرانسه واژه () بیانگر این مفهوم می باشند . (بیات، 1380: 9)
برای آزادی تعاریف بسیار ذکر شده است . به گفته آیزایا برلین دویست تعریف تاکنون مطرح شده است . وجه به اشتراک بسیاری از تعاریف ذکرشده عدم موانع بر سر راه انتخابهای انسان است . آیزایا برلین در تعریف آزادی می گوید: «من آزادی را عبارت از فقدان موانع در راه تحقق آرزوهای انسان دانسته ام » (برلین، 1368: 237)
در جای دیگر آزادی را به معنای عدم مداخله دیگران در کارهای فرد می داند: «آزادی شخصی عبارت از سعی در جلوگیری از مداخله و بهره کشی و اسارت اوست بوسیله دیگران; دیگرانی که هدفهای خاص خود را دنبال می کنند» (همان: 71و239)
الوسیوس: «آزادمرد کسی است که در زنجیر نباشد و گرفتار زندان نباشد، و همچون برده از بیم مجازات در وحشت نباشد .» (همان: 238)
هابز: «آزادمرد آن است که از انجام کاری که می خواهد بازداشته نشود .» (همان: 239)
کانت: «آزادی عبارت از استقلال از هر چیز - به جز قانون اخلاقی - است .» (گرنستون، 1359: 30)
این گونه گونی و تکثر در تعریف آزادی را می توان معلول اختلاف اندیشمندان در دو حوزه جهان بینی به طور عام و انسان شناسی به طور خاص داشت .
الف . حوزه جهان بینی: بی شک، نوع نگرش آدمی به جهان هستی در تعریف آزادی و برداشتی که از آن دارد، مؤثر و هدایتگر است . اندیشمندی که آرا و تفکراتش بر یک جهان بینی الهی - دینی استوار است، آزادی و عدم آن را به گونه ای همنوا و هماهنگ با جهان بینی خود و مغایر با جهان بینی مادی تفسیر می کند .
شگفت نیست که گروهی از اگزیستانسیالیست ها بندگی خداوند و سر نهادن به اوامر و نواهی او را به معنی سلب آزادی بشر می انگارند . چه اساسا خداوند در جهان بینی اینان جایگاه و مفهومی ندارد . مکاتب اومانیستی که اصالت را به انسان داده و انسان محوری را جایگزین خدامحوری کرده اند، چگونه می توانند دین گرایی و بندگی حق را عین آزادی بدانند؟! طبیعی است که تعریف آزادی از دید نحله های مادی گرا که گستره و فراخنای این جهان باعظمت را در تنگنای ماده و خواص آن محدود می کنند، با آزادی از منظر اندیشمندان متالهی که هستی را مرکب از غیب و شهادت (عالم ماده و عوالم فراطبیعی) می دانند، کاملا متفاوت است .
ب . حوزه انسان شناسی: تعریف آزادی با تعریف انسان ارتباط تنگاتنگی دارد; چراکه متعلق آزادی خود انسان است . از این رو هر تعریفی از انسان در درک و برداشت از آزادی دخیل خواهد بود، بلکه بدون ارائه تعریفی از انسان، تعریف آزادی ممکن نخواهد بود . به دیگر سخن: هرکس که انسان را موجودی آزاد می داند، بیش از آن باید بداند که آدمی از چه چیز، در چه چیز و برای چه چیز باید آزاد باشد; و این خود مبتنی بر آن است که نخست ماهیت انسان، گوهر وجودی او و توانهاو استعدادها و غایت نهایی آفرینش او را بشناسد . (دژاکام، 1377: 46)
شهید مطهری برای مفهوم آزادی، یک معنای سلبی که عبارت است از نبودن مانع، بیان می کند . یعنی اینکه انسان از هر قید و بندی که جلو رشد و تکامل و فعالیتهای او به سوی کمال را می گیرد، رها باشد . «[آزادی] یعنی جلوی راهش را نگیرند، پیش رویش مانع ایجاد نکنند . ممکن است یک موجود زنده امنیت داشته باشد، عوامل رشد هم داشته باشد، ولی در عین حال موانع جلو رشدش را بگیرند ... انسانهای آزاد، انسانهایی هستند که با موانعی که در جلو رشد و تکامل شان هست، مبارزه می کنند . انسانهایی هستند که تن به وجود مانع نمی دهند .» (مطهری، 1372: 270)
استاد در کتاب «جامعه و تاریخ » به نقل و نقد دیدگاه هگل و مارکس از آزادی پرداخته می نویسد:
«از نظر هگل و مارکس آزادی جز آگاهی به ضرورت تاریخی نیست . در کتاب مارکس و مارکسیسم از کتاب آنتی دورینگ تالیف انگلیس نقل می کند که: هگل نخستین کسی بود که رابطه آزادی و ضرورت را دقیقا نشان داد . از نظر او، آزادی همانا درک ضرورت است . ضرورت به همان اندازه نابیناست که درک نشود . آزادی در استقلال رؤیایی نسبت به قوانین طبیعت نیست، بلکه در شناخت این قوانین و در امکان به کار انداختن اصولی آنها در جهت مقاصد معینی است . این مطلب چه در ورود قوانین بیعت خارجی و چه در مورد قوانین حاکم بر وجود جسمی و روان خود انسان صادق است .» (مطهری، 1372 ب: 377 - 379)
ایشان سپس در نقد این تعریف می نویسد:
بدیهی است که این گفته ها مشکلی را حل نمی کند . سخن در رابطه انسان با شرایط تاریخی است که آیا انسان حاکم بر شرایط تاریخی است و می تواند به آنها جهت بدهد و یا جهت آنها را تغییر دهد یا نه؟
آیا بنا بر اصل تقدم جامعه بر فرد و اینکه وجدان و شعور و احساس فرد یکسره ساخته شرایط اجتماعی و تاریخی - مخصوصا شرایط اقتصادی - است جایی برای آزادی باقی می ماند؟ وانگهی «آزادی همان آگاهی به ضرورت است » یعنی چه؟ آیا فردی که در یک سیل بنیان کن قرار گرفته و آگاهی تامل دارد که ساعتی بعد سیل او را تا اعماق دریا فرو خواهد برد و یا فردی که از قله های بلند پرت شده و آگاهی دارد که به حکم ضرورت قانون ثقل لحظاتی بعد قطعه قطعه خواهد شد، در فرو رفتن به دریا و یا سقوط به دره آزاد است؟ بنا بر نظریه مادیت جبری تاریخی، شرایط اجتماعی مادی، محدودکننده انسان و جهت دهنده به او و سازنده وجدان و شخصیت و اراده و انتخاب اوست و او در مقابل شرایط اجتماعی جز یک ظرف خالی و یک ماده خام محض نیست; انسان ساخته شرایط است نه شرایط ساخته انسان; شرایط پیشین مسیر بعدی انسان را تعیین می کند و نه انسان مسیر آینده شرایط را . بنابراین آزادی به هیچ وجه معنی و مفهوم پیدا نمی کند . (همان)
مبانی آزادی
از مباحث بسیار مهم درباره آزادی، بحث از مبانی آزادی است . نویسندگان و صاحب نظران درباره مبنا و اساس آزادی، به عنوان یکی از حقوق اساسی فرد، بحث های گوناگونی مطرح کرده اند: آزادی به عنوان یکی از حقوق اساسی فرد، بحث های گوناگونی مطرح کرده اند: ازادی به عنوان فقدان مانع و رادع، آزادی به عنوان انتخاب، آزادی به عنوان قدرت و توان موثر و کارا، آزادی به عنوان انجام آنچه که فرد می خواهد و آزادی به عنوان خودکفایی و خوداتکایی، آزادی به عنوان انجام آنچه که فرد می خواهد و آزادی به عنوان ارباب و صاحب اختیار خود بودن . این مفاهیم ازجمله مهم ترین برداشت ها از مفهوم آزادی است که بر اساس این برداشتها و مبانی، آزادی به عنوان یکی از حقوق اساسی فرد به رسمیت شناخته شده است .
این مفاهیم و برداشتهای مفهومی از آزادی بر اساس مبانی خاص نظری و فلسفی بیان گردیده است; مهمترین مبانی نظری که متفکران به ویژه غربی ها برای آزادی بیان کرده اند، عبارتند از: آزادی بر اساس حق طبیعی و فطری، آزادی بر اساس اصل بی طرفی، آزادی بر اساس اصل برابری، آزادی بر اساس اصل استقلال فردی و آزادی بر اساس اصل کارآمدی و سودمندی .
هرچند که دیدگاه استاد مطهری درباره مبانی آزادی با دیدگاه اول یعنی توجیه آزادی بر اساس حق طبیعی و فطری، همگی و تا اندازه ای سازگاری دارد، اما تفاوتهای اساسی این مبنای نظری دارد . استاد مطهری از سویی بر این مبنا تاکید می کند، اما به طور کلی مبانی نظری وی - که مبانی خاصی است - آزادی را هم به عنوان یک حق طبیعی و فطری و هم به عنوان یک حق الهی مورد بررسی قرار می دهد . از این رو، دیدگاه استاد مطهری ویژگی خاصی داشته و از این جهت با اندیشه های غربی فاصله می گیرد که در ادامه توضیح می دهیم . (لک زایی، 1381: 196 - 197)
1 . جبر و اختیار
به طور کلی، آزادی از دیدگاه شهید مطهری ارتباط وثیقی با مساله جبر و اختیار دارد; مساله جبر و اختیار ازجمله مسائل اساسی است که میان دانشمندان بالخصوص در قرن اخیر مطرح شده است . (مطهری، 1372 ب: 346) و دیدگاههای مختلفی درباره آن شکل گرفته است . جبر یعنی حتمیت و اجتناب ناپذیری و به اصطلاح فلاسفه ضرورت و وجوب که در مقابل اختیار و آزادی قرار می گیرد . (مطهری، 1375: 180) ارتباط این مساله با آزادی از این جهت است که «آیا انسان در انجام اعمال و رفتارهای خویش آزادی و اختیار دارد یا نه مجبور است؟»
از نظر استاد مطهری، مساله «جبر و اختیار» را علاوه بر فلاسفه، روان شناسان و عالمای اخلاق و متکلمین و فقها و علمای حقوق نیز از جنبه های مختلف مورد توجه و تحقیق قرار داده اند . کثرت بحثها روی موضوع «جبر و اختیار» موجب ابهام مخصوصی در مفهوم جبر و اختیار گشته و هر دسته ای به حسب فهم و سلیقه خود از هریک از جبر و اختیار یک تعریف و تفسیر خاصی از آن دو ارائه داده اند . اما از نظر استاد، با وجود این همه ابهام و اختلاف، یک ماده مشترک در همه این گفتگوها موجود است و آن اینکه همه خواسته اند «حدود آزادی انسان در عمل » را بیان نمایند و به عبارت دیگر خواسته اند تعیین کنند که آیا انسان در اعمال خویش آزاد است یا آزاد نیست و اگر آزاد است این آزادی چگونه است .
ایشان پس از برشمردن مجموع راههایی که بشر در مساله «جبر و اختیار» پیش گرفته است، این نظریه محققین حکمای اسلامی را می پذیرد که نظام هستی نظام ضروری است و استثناپذیر هم نیست و در عین حال انسان در افعال و آثار خودمختار و آزاد است و حد اعلای آزادی برای انسان و موجود است و این اختیار و آزادی با ضرورت نظام هستی منافات ندارد .
ایشان هیچ ملازمه ای بین قانون ضرورت علی و معلولی و مجبور بودن انسان قایل نیستند و همچنین هیچ نوع ملازمه ای هم بین عدم ضرورت علی و معلولی و اختیار انسان هم نمی بینند، بلکه مدعی اند که ضرورت علی و معلولی در مورد انسان با در نظر گرفتن علل و مقدمات مخصوص افعال و حرکات انسان موید اختیار و آزادی انسان است و انکار ضرورت علی و معلولی نسبت به افعال انسان موجب محدودیت و سلب اختیار و آزادی از انسان است، (مطهری، 1374 الف: 157 و 161 - 162)
بنابراین شهید مطهری گذشته از اینکه اصل علیت عمومی را قابل انکار و استثناپذیر نمی داند، منافات داشتن آزادی و اختیار انسان با این اصل را نمی پذیرد . همچنین ایشان «قضا و قدر» را به گونه ای تعریف می کند که مانع آزادی انسان نیست . (مطهری، 1374 ب: 385)
«مساله «قضا و قدر» مساله ای است که بیش از هزار سال است که حل شده که با آزادی بشر کوچکترین منافاتی ندارد، بلکه تنها با فرض خدا و قضا و قدر است که می توان دم از آزادی انسان زد . انسان به دلیل اینکه نفخه ای است الهی، می تواند از جبر طبیعت آزاد باشد . والا اگر انسان همین اندام است و اراده انسان قهرا زاییده همین حرکات اتم ها و غیره است، انسان جز «مجبور» چیز دیگری نمی تواند باشد .» (مطهری، 1373 ج: 216)
از نظر ایشان، ضرورت افعال و حرکات انسان در نظام هستی منافی با اختیار و آزادی انسان نیست; زیرا هر معلولی که ضرورت پیدا می کند به واسطه علت تامه اش ضرورت پیدا می کند، افعال انسان نیز با پیدایش علل تامه آنها ضرورت پیدا می کنند . علت تامه فعل انسان مرکب است از مجموع غرایز و تمایلات و عواطف و سوابق ذهنی و قوه عقل و سنجش و موازنه و مال اندیشی و قدرت عزم و اراده . و در نهایت چنین نتیجه گیری می کنند که «پس درست است که هر فعلی از افعال انسان اگر محقق شد طبق ضرورت تحقق پیدا می کند و اگر ترک شد طبق ضرورت ترک می شود ولی آن علتی که به تحقق آن فعل یا ترک آن فعل ضرورت داده همانا اراده و اختیار و انتخاب خود انسان است را چیز دیگر، و معنای این ضرورت در اینجا این است که افعال انسان به اختیار ضرورت پیدا می کند و این ضرورت منافی با اختیار نیست، بلکه مؤید و مؤکد آن است . (مطهری، 1374: 164)
بنابراین، می توان گفت: «اختیارگرایی » و اعتقاد به اختیار در مقابل جبرگرایی، یکی از مبانی مهم فلسفی و کلامی «آزادی » در اندیشه استاد مطهری به شمار می رود .
2 . فطرت
نظریه «فطرت » یکی از سنگ بناها و شاید کلیدی ترین اصل در مجموعه باورها و اندیشه های استاد مطهری به شمار می رود که در سراسر اندیشه ها و نظریه های او به ویژه در زمینه های انسان شناسی، جامعه شناسی، تاریخ، فلسفه اخلاق، فلسفه تاریخ، حقوق طبیعی، اثبات وجود و علم خداوند، بحث و رستاخیز انسان ها پس از مرگ و ... پرتو افکنده و افق های نوینی فرا روی وی گشوده است . او خود نمای کلی از جایگاه فطرت در میان معارف اسلامی و نیز برآیندهای دو سوی باور و ناباوری به فطرت را چنین ترسیم کرده است: «اصل فطرت اصلی است که در معارف اسلامی ام المسائل شمرده می شود; بنابر اصل فطرت، روان شناسی انسان بر جامعه شناسی آن تقدم دارد; جامعه شناسی انسان از روان شناسی وی مایه می گیرد .» (هاشمی، 1378: 30)
به نظر ایشان، همانطور که لغت «غریزه » در مورد حیوانات بکار برده می شود در مورد انسان هم، لغت «فطرت » استعمال می شود . فطرت مانند طبیعت و غریزه، یک امر تکوینی است; یعنی جزء سرشت انسان است و اکتسابی نیست، امری است که از غریزه آگاهانه تر است . انسان آنچه را که می داند می تواند بداند که می داند; یعنی انسان یک سلسله فطریات دارد و می تواند که چنین فطریاتی دارد . (ر . ک: مطهری، 1370 ج، 33) از دیدگاه استاد مطهری، اختیار و آزادی جز با قبول آنچه در اسلام به نام «فطرت » نامیده می شود و قبل از اجتماع در متن خلقت به انسان داده شده است، یعنی پیدا نمی کند . مطهری، 1375 ب: 421)
«حقیقت این است که آزادی انسانی جز با نظریه «فطرت » یعنی اینکه انسان در مسیر حرکت جوهری عمومی جهان با بعدی علاوه به جهان می آید و پایه اول شخصیت او را همان بعد می سازد و سپس تحت تاثیر عوامل محیط تکمیل می شود و پرورش می یابد، قابل تصور نیست . این بعد وجود است که به انسان شخصیت انسانی می دهد تا آنجا که سوار و حاکم بر تاریخ می شود و مسیر تاریخ را تعیین می کند .» (مطهری، 1372 ب: 379) .
یکی از مباحث مهمی که متفکران و صاحب نظران پیرامون آن به بحث و گفتگو پرداخته اند، بحث سرشت انسان است . در پاسخ به سؤال که «ایا انسان ذاتا موجودی شریر و مفسد است یا ذاتا موجودی حق جو و عدالت خواه است؟» نظریات گوناگونی مطرح شده است . فیلسوفان ماتریالیست معتقدند که انسان به حسب جنس، موجودی است شرور و بدخواه که جز قتل و غارت و ... از او سر نمی زند . اینها بشر را قبال اصلاح نمی دانند و به تزاصلاحی قائل نیستند . این تفکر انحرافی که از فرنگی ها گرفته شده بود توسط صادق هدایت در میان ایرانیان مطرح شد . نظریه دیگری که شهید مطهری آن را نقل و قبول می کند، برخلاف نظریه قبلی، طبیعت و سرشت انسان را بر حق و خیر می داندو انحراف بشر علت خارجی دارد . ژان ژاک روسو چنین عقیده ای دارد .
ایشان در ادامه می نویسد: «نظریه روسو که فردی مذهبی است از یک نظر شبیه نظریات فطرت است که در اسلام مطرح شده و شبیه است به جمله معروف پیامبر اکرم (ص) که فرمودند: «کل مولود یولد علی الفطره حتی یکون ابواهما اللذان یهودانه و ینصرانه و یمجسانه » هر بچه ای از مادر بر فطرت پاک اسلامیت متولد می شود . بعد پدر و مادر او را یهودی یا نصرانی یا مجوسی می کنند . انحراف یهودی گری، نصرانیگری، مجوسی گری مثل است و پدر و مادر به عنوان نمونه دو عامل اجتماعی ذکر شده اند; یعنی فطرت انسان سالم است، جامعه آن را منحرف می کند .» (مطهری، 1363: 12)
بر این اساس، به نظر ایشان قابل اصلاح بودن انسان در صورتی مفهوم دارد که سرشت و طبیعت او را شریر ندانیم . و به همین خاطر تز اصلاحی خود را بر دو مبنا و اصل «فطرت » و «آزادی » قرار می دهد «مساله تز اصلاحی بر دو پایه استوار است: یکی اینکه طبیعت بشر را شریر ندانیم، دیگر اینکه برای بشر آزادی و اختیار قائل شویم که بتواند بر اوضاع اجتماعی خویش مسلط شود و جامعه خود را هر طور که می خواهد بسازد .» (همان: 26) بنابراین، یکی دیگر از مبانی آزادی انسان از نظرگاه شهید مطهری، فطرت می باشد .
3 . عقل، اراده و تکامل
از نظر استاد مطهری، در غرب ریشه و منشا آزادی را تمایلات و خواهش های انسان می دانند و آنجا که از اراده انسان سخن می گویند، در واقع فرقی میان تمایل و اراده قائل نمی شوند . از نظر فلاسفه غرب، انسان موجودی است دارای یک سلسله خواست ها و می خواهد که این چنین زندگی کند و همین تمایل منشا آزادی عمل او خواهد بود . (مطهری، 1361: 100)
همانگونه که در کلام استاد مطهری ظاهر است میان تمایل و اراده تفاوت وجود دارد; در حالی که در غرب به اعتقاد وی، این تفاوت در نظر گرفته نمی شود . بنابراین به نظر ایشان، از دیدگاه اسلام، آزادی و دمکراسی براساس آن چیزی است که تکامل انسان ایجاب می کند; یعنی آنها حق آزادی حق انسان بما هو انسان است، حق ناشی از استعدادهای انسانی است، نه ناشی از میل افراد و تمایلات آنها . (همان: 140) از نظر استاد، پیشرفت و تکامل بشر در گروه آزادی است و از این رو واقعیت مقدسی نیز است . (همان: 7، نقل از لک زایی: 202 - 203) از نظر شهید مطهری، انسان به نیروی «عقل » و «اراده » مجهز است; قادر است در مقابل میل ها مقاومت و ایستادگی نماید و خود را از تحت تاثیر نفوذ جبری آنها آزاد نماید و بر همه میل ها «حکومت » کند ... این توانایی بزرگ از مختصات انسان است و در هیچ حیوانی وجود ندارد و همین است که انسان را شایسته «تکلیف » کرده است و همین است که به انسان حق انتخاب می دهد و همین است که انسان را به صورت یک موجود واقعا آزاده و انتخابگر و صاحب اختیار در می آورد . (مطهری، 1372 ج: 283) .
بنابراین آزادی از نظر ایشان، هدف زندگی نیست، بلکه کمال آدمی است . و به همین خاطر به اگزیستانسیالیست ها ایراد می گیرند که بین دو هدف و وسیله اشتباه کرده اند . «آزادی برای انسان کمال است ولی آزادی «کمال وسیله ای » است نه «کمال هدفی » . هدف انسان این نیست که آزاد باشد، ولی انسان باید آزاد باشد تا به کمالات خودش برسد; چون آزادی یعنی اختیار، و انسان در میان موجودات تنها موجودی است که خود باید راه خود را انتخاب کند ... . آزادی خودش کمال نیست، وسیله کمال بشریت است; یعنی اگر انسان آزاد نبود نمی توانست کمالات بشریت را تحصیل کند .» (مطهری، 1373 الف: 346)
با توجه به مطالب گفته شده، استاد آزادی را به نبودن جبر، نبودن هیچ قید و بندی در سر راه معنا می کند . و آزادی را مقدمه کمال نه خود کمال می داند; مقدمه به کمال رسیدن; یعنی آزاد است که راه کمال خود را طی کند . چون اگر آزادی نباشد نمی تواند به کمال خودش برسد . خدا انسان را طوری خلق کرده است که به کمال خودش برسد . خدا انسان را طوری خلق کرده است که به کمال خودش از راه آزادی و انتخاب و اختیار برسد . راه کمال غیراز اینکه قدم نهادن انسان با اختیار و آزادی باشد، ممکن نیست جور دیگری حل شود . (همان: 349)
حدود آزادی
باری قدر متیقن آن است که: آزادی هرکس، به مرز آزادی (خود و دیگران) محدود است کس نمی تواند به بهانه آزادی حریم آزادی دیگران را بشکند; زیرا به همان علت و دلیل که او آزاد است دیگری نیز از حق آزادی برخوردار است و به تعبیر نغز منتسکیو: «حد اعلای آزادی آنجاست که آزادی به حد اعلا نرسد .» «ایحسب الانسان ان یترک سدی » . (قیامت: 36)
قاعده لاضرر که برآمده از سنت رسول گرامی و شامل ترین قواعد حقوقی اسلامی است و همچنین قاعده سلطنت و فحوای آن مؤید این مدعا است . همچنین کسی نمی تواند به استناد آزادی، سبب سلب آزادی از خود شود، انسان تکوینا بر آزاد بودن مفطور و تشریعا بر آزاده زیستن مجبور است، هرآنکه خود را از موهبت آزادی بی نصیب سازد از آدمیت خویش روی برتافته است . (رشاد، 1379: 129)
صاحبنظران براین باورند که آزادی بی حد و حصر به افسانه شبیه است تا واقعیت اما شمار زیادی در عمل، به ویژه در بستر زندگی اجتماعی، خواهان آزادی مطلقند . شهید مطهری از جمله اندیشمندانی است که تنها آزادی محدود و مشروط را ارج می نهد و معتقد است که آزادی مطلق نه دست یافتنی است و نه مطلوب . ایشان برای اثبات ادعای خود این گونه استدلال کرده است: «بشر به حکم این که در سرنوشت خود دو قطبی آفریده شده; یعنی موجودی متضاد است، و به تعبیر قرآن، مرکب از عقل و نفس یا جان - جای علوی - و تن است، محال است بتواند در هر دو قسمت وجودی خود از بی نهایت درجه آزادی برخوردار باشد رهایی هریک از قسمت عالی و ساحل وجود انسان، مساوی با محدود شدن قسمت دیگراست .» (دژاکام، 1377: 47)
آزادی و مساوات دو ارزش انسانی است که با یکدیگر متعارض می باشند; یعنی اگر افراد آزاد باشند مساوات از بین می رود، و اگر بخواهد مساوات کامل برقرار بشود ناچار باید آزادی ها را محدود کرد ... آزادی به فرد تعلق دارد و مساوات به جامعه (مطهری، 1373 ج: 266 - 267) به اعتقاد شهید مطهری، آزادی هر فردی مطلقا محترم است و باید محفوظ بماند، مگر آنجا که مراحم آزادی دیگران باشد، به عبارت دیگر آزادی را جز آزادی نمی تواند محدود کند . «بسیار اشتباه است اگر خیال کنیم معنی اینکه «انسان آزاد آفریده شده است » این است که به او میل و خواست و اراده داده شده است و این میل باید محترم شناخته شود مگر آنجا که با میل ها و خواست های دیگران مواجه و معارض شود و آزادی میل های دیگران را به خطر اندازد .
ما ثابت می کنیم که علاوه بر آزادی ها و حقوق دیگران مصالح عالیه خود فرد نیز می تواند آزادی او را محدود کند . بزرگ ترین تیشه ای که به ریشه اخلاق زده شده، به نام آزادی و از راه همین تفسیر غلطی است که از آزادی شده است .» (مطهری، 1379 ب: 644 - 644)
بنابراین از نظر شهید مطهری، انسان در عین حال که از موهبتی الهی به نام آزادی برخوردار است ولی در بعضی از امور این آزادی محدود و نسبی می شود «بدیهی است که انسان در عین آزادی برای ساختن اندام های روانی خویش و تبدیل محیط طبیعی به صورت مطلوب خود و ساختن آینده خویش آنچنانکه خود می خواهد، محدودیت های فراوانی دارد و آزادی اش آزادی نسبی است; یعنی آزادی در داخل یک دایره محدود است » . (مطهری، 1372 ج: 289)
انواع آزادی
در آثار و نوشته های استاد، اقسام مختلف آزادی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است . ایشان گاهی آزادی را به معنوی و اجتماعی، و زمانی به فکری و عقیدتی، و گاه به آزادی انسانی و حیوانی تقسیم می کنند و آنها را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهند و در بعضی موارد نیز از آزادی فلسفی سخن به میان آورده و می گویند: «معمولا دو گونه آزادی بر انسان در نظر گرفته می شود: یکی آزادی به اصطلاح انسانی و دیگری آزادی حیوانی، یعنی آزادی شهوت، آزادی هوا و هوس ها ... کسانی که درباره آزادی بحث می کنند، منظورشان آزادی حیوانی نیست، بلکه آن واقعیت مقدس است، آزادی انسانی نام دارد .» (مطهری، 1370: 7)
و در جای دیگر می نویسد: «آزادی سه جهت پیدا می کند، آزادی از محکومیت طبیعت، آزادی از محکومیت انسان های دیگر، آزادی از محکومیت انگیزه های درونی خود» . (مطهری، 1373د: 233)
الف: آزادی فلسفی
منظور از آزادی فلسفی، در مقابل جبر می باشد و اینکه انسان موجودی مختار، آزاد و صاحب اراده است یا اینکه مجبور است و از خود اراده ای ندارد؟ این بحث، محل معرکه آراء متکلمان و فیلسوفان بوده است . اندیشمندان اسلامی در پاسخ به این پرسش بنیادین، سه رهیافت عمده داشتند: اشاعره بر این گمان بودند که انسان موجودی کاملا مجبور است و هیچ اراده ای از خود ندارد . در مقابل، معتزله، انسان را مختار محض می دانستند .
امامیه بر خلاف این دو مکتب که یکی به افراط گروید، و دیگری راه تفریط را انتخاب کرده است، با استفاده از تعالیم اهل بیت ( علیهم السلام)، طریق وسط را برگزیدند و انسان را مختار محض و نه مجبور مطلق، بلکه به تعبیر امام صادق علیه السلام «امر بین الامرین » می باشد .
در مغرب زمین هم مکاتب اومانیستی به خصوص اگزیستانسیالیستها به آزادی مطلق انسان گرایش پیدا کرده و سه نوع وابستگی آدمی را اسارت و سلب آزادی قلمداد کرده اند: «این مکتب معیار کمال انسانی و در واقع جوهر انسان و ارزش ارزش های انسان را آزادی می داند و معتقد است که انسان تنها موجودی است که در این عالم، آزاد آفریده شده است، یعنی محکوم هیچ جبر و هیچ ضرورت و هیچ تحمیلی نیست . (مطهری، 1373 الف: 330) این مکتب می گوید: «هر چیزی که بر ضد آزادی و منافی با آن باشد، انسان را از انسانیت خارج و او را بیگانه از انسانیت می کند . انسان بالذات آزاد آفریده شده است . ممکن است عواملی از جمله وابستگی ها و تعلق ها آزادی را از انسان بگیرند . اگر انسان خودش را به چیزی ببندد و به آن تعلق و وابستگی پیدا کند و بنده و تسلیم چیزی باشد، از نظر این مکتب از انسانیت خارج شده است ; زیرا آزادی از او گرفته شده است .» (همان: 334) و از دست دادن آزادی یعنی خروج از انسانیت .
از نظر شهید مطهری، در این مکتبها شخصیت انسانی را مساوی می دانند . با تمرد و عصیان و آزادی از هر چه رنگ تعلق پذیرد بلا استثناء، و هر تقید وانقیاد و تسلیمی را بر ضد شخصیت واقعی انسان و موجب بیگانه شدن او با «خود» می شمارند . ایشان در ادامه می نویسد: عرفان که به آزادی از هر چه رنگ تعلق پذیرد دعوت می کند، استثنایی هم در کنارش قرار می دهد . حافظ می گوید:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
مگر تعلق خاطر به ماه رخساری
که خاطر از همه غمها به مهر او شاد است
از نظر عرفان از هر دو جهان باید آزاد بود اما بندگی عشق را باید گردن نهاد; لوح دل از هر رقم باید خالی باشد جز رقم زلف امت یار ; تعلق خاطر به هیچ چیز نباید داشت جز به ماه رخساری که با مهر او هیچ غمی اثر ندارد، یعنی خدا .
از نظر فلسفه های به اصطلاح اومانیستی وانسانی، آزادی عرفانی دردی از بشر را دوا نمی کند ; زیرا آزادی نسبی است ، آزادی از هر چیزی برای یک چیز است . اسارت بالاخره اسارت است و وابستگی است، عامل آن هر چه می باشد . (مطهری، 1378الف: 298 - 299)
ایشان در نقد سخن اگزیستانسیالیستها می نویسد: «تعلق یک موجود به غایت و کمال نهایی خودش، برخلاف نظر آقای سارتر، «از خود بیگانه شدن » نیست، بیشتر در خود فرورفتن است ; یعنی بیشتر «خود، خودشدن » است . آزادی اگر به این مرحله برسد که انسان حتی از غایت و کمال خودش آزاد باشد ; یعنی حتی از خودش آزاد باشد، این نوع آزادی از خود بیگانگی می آورد، این نوع آزادی است که بر ضد کمال انسانی است . آزادی اگر بخواهد شامل کمال موجود هم باشد، یعنی شامل چیزی که مرحله تکاملی آن موجود است به این معنا که من حتی از مرحله تکاملی خودم آزاد هستم، مفهومش این است که من از «خود» کاملترم و «خود» ناقص تر من از «خود» کاملتر من ، آزاد است . این آزادی بیشتر انسان را از خودش دور می کند تا این وابستگی . در این مکتب میان وابستگی به غیر و بیگانه، با وابستگی به خود یعنی وابستگی به چیزی که مرحله کمال خود است تفکیک نشده است .» (مطهری، 1373الف: 340)
اشکال دومی که استاد بر این مکاتب وارد می کند این است که اینها بین هدف و وسیله خلط کرده اند «آقایان گزیستانسیالیست بین هدف و وسیله اشتباه کرده اند . آزادی برای انسان کمال است ولی آزادی «کمال وسیله ای » است نه «کمال هدفی » ; هدف انسان این نیست که آزاد باشد، ولی انسان باید آزاد باشد تا به کمالات خودش برسد، چون آزادی یعنی اختیار، و انسان در میان موجودات تنها موجودی است که خود باید راه خود را انتخاب کند وحتی به تعبیر دقیق تر خودش باید خودش را انتخاب کند .» (همان: 346)
اشکال دیگری که استاد ذکر می کنند این است که: آزادی که آنها می گویند اساسا مفهوم ندارد و صددرصد غلط است ; زیرا برابر با آزادی است که اشاعره می گفتند و می خواستند ثابت کنند اراده انسان کاملا آزاد و بی ارتباط به همه چیز است ... حداکثر معنای این حرف این است که هیچ عاملی مقصر بدبختی من نیست، من اگر بدبخت شدم خودم مقصر هستم . ولی آیا معنای این، مسئولیتت در برابر دیگران هم هست که بگویم من در انتخاب خود مسئولم چیزی را انتخاب کنم که به نفع دیگران هم باشد؟» (مطهری، 1377: 120 - 121)
از این رو لازمه این فلسفه، هرج مرج (آنارشیسم) اخلاقی، بی تعهدی و نفی هر گونه مسئولیت است . (مطهری، 1378الف: 303)
ب: آزادی فکری
یکی دیگر از انواع آزادی که شهید مطهری در برخی آثارش به آن می پردازند، آزادی فکر و اندیشه می باشد . که در این بخش از مقاله ، جوانب مختلف دیدگاه استاد را بیان می کنیم .
1 . آزادی فکری، مایه پیشرفت و رشد اسلام، و محدودیت یا عدم آن، باعث شکست اسلام است ; استاد در این باره می فرماید: «اتفاقا تجربه های گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه از یک نوع آزادی فکری - ولو از روی سوء نیت - برخوردار بوده است، این امر به ضرر اسلام تمام نشده بلکه در نهایت به سود اسلام بوده است . اگر در جامعه ما محیط آزاد برخورد آراء و عقاید به وجود بیاید، به طوری که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرفهایشان را مطرح کنند وما هم در مقابل، آراء و نظریات خودمان را مطرح کنیم، در چنین زمینه سالمی خواهد بود که اسلام هر چه بیشتر رشد می کند .» (مطهری، 1370الف: 63) ونیز می فرماید: «اگر جلوی فکر را بخواهیم بگیریم، اسلام و جمهوری اسلامی را شکست داده ایم .» (همان: 64)
2 . باید بحث های فکری و علمی، آشکار او به صورت منطقی انجام گیرد و از نفاق کاری و پنهان عمل کردن پرهیز شود «این که فردی پنهانی به صورت اغواء تو اغفال بخواهد دانشجویان ساده و کم مطالعه را تحت تاثیر قرار دهد و بر ایشان تبلیغ کند، این قابل قبول نیست .» (همان) پس بین آزادی فکری و آزادی در اغفال انسانها فرق است .
3 . وجه امتیاز اسلام با مذاهب دیگر، مخصوصا مسیحیت همین است ; از نظر اسلام اصول عقاید، جز از طریق تفکر و اجتهاد فکری جایز نیست، اما اصول دین مسیحی، ماورای عقل و فکر شناخته شده است . (همان: 94 - 95)
4 . آزادی فکری از نظر استاد، به طور مطلق و بدون هیچ محدودیتی صحیح و مایه رشد آدمیان معرفی شده است ; زیرا، اولا آزادی در اندیشه ناشی از استعداد انسانی بشر است و پیشرفت و تکامل بشر در گروه این آزادی است . پس این استعداد بشری باید آزاد باشد تا پرورش یابد و انسان را به کمال نهایی برساند . (همان: 7)
ثانیا «علم چیزی است که بر اساس منطق پیش می رود ; در نتیجه، انسان باید در علم آزاد باشد» (مطهری، 1376: 224)
ثالثا «تفکر قوه ای است در انسان، ناشی از عقل داشتن ; انسان چون یک موجود عاقلی است، موجود متفکری است، قدرت دارد در مسائل تفکر کند به واسطه تفکری که درمسائل می کند، حقایق را تا حدودی که برایش مقدور است کشف می کند ; حالا هر نوع تفکری باشد، تفکر به اصطلاح استدلالی و استنتاجی و عقلی باشد یا تفکر تجربی .» مطهری، 1364: 92 - 93) پس کشف حقایق دلیل دیگری است بر مطلق نهادن آزادی فکری .
5 . اجتهاد نوعی حریت و آزادی است . البته منظور از حریت این نیست که مجتهدان خود را محدود و مقید به آنچه از ناحیه کتاب و سنت رسیده نمی دانند و از تقید به حدود کتاب و سنت آزادند . همچنانکه تفکر معتزله بر آن است . (نقل از: خسروپناه، 1380: 172 - 173)
ج: آزادی بیان
رای به آزادی فکر بدون رای به آزادی بیان، سخنی ناصواب و ناپخته است . به همین جهت استاد مطهری پس از تبیین آزادی فکر به تبیین آزادی بیان و مطبوعات پرداخته و به اجمال حدود آن را مشخص کرده است .
«این مساله آزادی فکر به مساله آزادی بیان نیز می انجامد . برای تداوم انقلاب اسلامی، هر کس باید فکر و بیان و قلمش آزاد باشد و اتفاقا تجربه های گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه از آزادی فکری - و لو از روی سوء نیت - برخوردار بوده، در نهایت به سود اسلام تمام شده است . اگر در جامعه ما محیط آزاد برخورد آراء، ونظریات پدید آید که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرف خود را طرح کنند، ما هم بتوانیم حرف خود را مطرح کنیم . تنها در چنین زمینه سالمی است که اسلام رشد می کند . من مکرر گفته ام که هرگز از پیدایش افراد شکاک در اجتماع که علیه اسلام سخنرانی می کنند، مقاله می نویسند، نه تنها متاثر نمی شوم که خوشحال هم می شوم ; زیرا کار اینها باعث می شود چهره اسلام بیشتر نمایان شود . در سال های اخیر، کسروی، توده ای ها، و ... علیه اسلام و واقعا به طور غیر مستقیم به اسلام خدمت کردند ; زیرا مسائلی که ساها در اثر عدم اعتراض و تشکیک در پرده ابهام قرار گرفته بود، دوباره مطرح شد و علما بهآشکار ساختن حقایق پرداختند . یک دین زنده هرگز از این حرف ها بیمی ندارد . آن وقت بیم است که حامیان دین آن قدر مرده باشند که عکس العمل نشان ندهند، همانطور که وقتی در اوایل مشروطیت به نظام جزایی اسلام حمله شد، یک نفر دفاع نکرد . به نظر من تنها راه درست برخورد با افکار مخالف همین است، و الا اگر بخواهیم جلوی تفکر و آزادی را بگیریم، جمهوری اسلامی را شکست داده ایم . البته باید توجه کرد برخورد آراء و عقاید، غیر اغوا واغفال است . اغفال یعنی کاری توام با دروغ و تبلیغات نادرست . بر همین مبناست که خرید و فروش کتب ضلال در اسلام تحریم شده است ; یعنی کتاب های ضد دین و ضد اسلام دو دسته اند: برخی بر یک منطقه و تفکر خود را عرضه می کنند که این جا محل آزادی است و مبارزه با اینها باید در قالب ارشاد و هدایت و عرضه منطق صحیح باشد . اما گاه مساله دروغ و اغفال در میان است، مثلا اگر کسی درباره رئیس حکومت دروغ هایی بنویسد آیا آزادی ایجاب می کند اجازه پخش آنها را بدهیم؟ یا اگر کسی آیه ای یا مطلب تاریخی را به صورت تحریف شده در کتابش آورد تا نتایج دلخواهش را بگیرد، آیا ممانعت از نشر این کتاب، ممانعت از آزادی بیان است؟ آزادی ابراز نظر و عقیده ; یعنی آنچه که کسی واقعا بدان معتقد است بگوید، نه اینکه به این نام دروغگویی کند و مثلا زیر پوشش اسلام، افکار مارکسیستی را نشات گرفته از اسلام قلمداد نماید بلکه استادی که واقعا خود، مارکسیست است باید بیاید، ما هم منطق خودمان را عرضه می کنیم و هیچ کس هم مجبور نیست منطق ما را بپذیرد . اما این که به نام آزادی بیان، افکار ضد دین را در پوشش اسلام، عرضه کنند ممنوع است . البته منحصر در کتب نیست، بلکه همان طور که کتب ضلال هست، نطق و خطاب و فیلم ضلال هم هست که همگی مانند غذای مسموم می باشند و مقیاس ضلالتش از اثر و نتیجه اش که عاید روح بشر می شود معلوم می شود و هم خود افراد موظفند غذای روح خود را کنترل کنند و هم مسؤولین اجتماع از آن نظر که مدیر و مسؤول جامعه اند وظیفه دارند مراقب اغذیه روحی اجتماع باشند .» (مطهری، 1370الف: 49 - 50)
بر این اساس، استاد مطهری از کسانی که به بهانه آزادی بیان و عقیده، به عقاید خرافی احترام می گذارند و لب به اعتراض نمی گشایند، انتقاد می کنند . به نظر ایشان در واقع این نوع حرکت، احترام به اسارت است نه احترام به آزادی . احترام به آزادی این است که با این عقاید که فکر نیست بلکه عقیده است یعنی صرفا تقلید و انعقاد است مبارزه شود . (رک: مطهری، 1370ب: 152)
د: آزادی اجتماعی
آزادی اجتماعی یعنی رهایی از قیود، محدودیت ها، اختناق ها، سخت گیریها و مانع ایجاد کردن هایی که افراد بشر خودشان برای خودشان به وجود می آوردند . (مطهری، 1380: 278) «باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد اجتماع آزادی داشته باشد، دیگران مانعی در راه رشد و تکامل او نباشند، او را محبوس نکنند، به حالت یک زندانی در نیاورند که جلو فعالیتش گرفته شود، دیگران او را استثمار نکنند، استخدام نکنند، استبعاد نکنند، یعنی تمام قوای فکری و جسمی او را در جهت منافع خودشان به کار نگیرند . این را می گویند آزادی اجتماعی » . (مطهری، 1372الف: 14)
ایشان، این نوع آزادی را یکی از اهداف انبیاء معرفی می کند: «یکی از مقاصد انبیاء بطور کلی و بطور قطع این است که آزادی اجتماعی را تامین کنند و با انواع بندگی ها و بردگی های اجتماعی و سلب آزادیهایی که در اجتماع هست مبارزه کنند .»
در ادامه می نویسد: دنیای امروز هم آزادی اجتماعی را یکی ازمقدمات خودش می شمارد . اگر مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر را خوانده باشید این را می فهمید در آنجا می گوید عله العلل تمام جنگ ها، خونریزی ها و بدبختی ها که در دنیا وجود دارد این است که افراد بشربه آزادی دیگران احترام نمی گذارند . (همان: 18)
ه: آزادی معنوی
نوع دیگر آزادی، آزادی معنوی است . شهید مطهری این نوع آزادی را از مقدس ترین آزادی ها و بزرگترین برنامه انبیاء معرفی می کند . «تفاوتی که میان مکتب انبیاء و مکتب های بشری هست در این است که پیغمبران آمده اند تا علاوه بر آزادی اجتماعی به بشر آزادی معنوی بدهند، و آزادی معنوی است که بیشتر از هر چیز دیگر ارزش دارد . تنها آزادی اجتماعی مقدس نیست بلکه آزادی معنوی هم مقدس است و آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی میسر و عملی نیست و این است درد جامعه بشری که بشر امروز می خواهد آزادی اجتماعی راتامین کند ولی به دنبال آزادی معنوی نمی رود ; یعنی نمی تواند، قدرتش را ندارد، چون آزادی معنوی را جز از طریق نبوت، انبیاء، دین، ایمان و کتاب های آسمانی نمی توان تامین کرد .» (همان: 19)
ایشان در جای دیگر، آزادی معنوی و آزادی اجتماعی را وابسته به هم و توام با یکدیگر می داند که اگر هر دو قسمش در جامعه بشری تحقق پیدا نکند، آزادی به معنی واقعی در جامعه بشر هرگز وجود پیدا نمی کند و آزادی معنوی را چنین تعریف می کنند: «آزادی معنوی یعنی اینکه انسان در درون خودش موجودی آزاد باشد .» (مطهری، 1380: 274)
آزادی همیشه دو طرف می خواهد به طوری که چیزی از قید چیز دیگر آزاد باشد . در آزادی معنوی، انسان از چه می خواهد آزاد باشد؟ جواب این است که آزادی معنوی بر خلاف آزادی اجتماعی، آزادی انسان، خودش از خودش است . آزادی اجتماعی آزادی انسان است از قید و اسارت افراد دیگر . ولی آزادی معنوی نوع خاصی از آزادی است و در واقع آزادی انسان است از قید و اسارت خودش . «اصلا تزکیه نفس یعنی آزادی معنوی: قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها، (شمس: 9 و10) بزرگترین خسران عصر ما این است که همه اش می گویند آزادی، اما جز از آزادی اجتماعی سخن نمی گویند . از آزادی معنوی دیگر حرف نمی زنند و به همین دلیل به آزادی اجتماعی هم نمی رسند .» (مطهری، 1372الف: 32و51)
استاد مطهری، سر موفقیت انبیاء در دعوتشان را همین آزادی معنوی ذکر می کنند . «سر اینکه انبیاء در برنامه عدالت و آزادیشان موفق شدند - یعنی توانستند انسان هایی تحویل بدهند که واقعا و به مفهوم واقعی آزادیخواه باشند، انسان هایی که قدرت را به دست بیاورند و سوء استفاده نکنند - این بود که اول برای آزادی معنوی کوشش می کردند ; بشر را از شهوات خودش، از خرافاتش، از تعصب و تحجرش، از وابستگی های پست و دنی واز تعلقات حیوانی اش آزاد می کردند ; آنگاه چنین بشری شایستگی آزادی اجتماعی پیدا می کند . اما بشری که روز به روز در فساد غرق می شود محال و ممتنع است که به آزادی اجتماعی برسد .» (مطهری ، 1380: 278)
|