ماهان شبکه ایرانیان

مردمسالاری دینی در بیان رهبر معظم انقلاب (۱)

«مردم سالاری » و «مردم سالاری دینی » بحث مهمی است و باید در باره ماهیت، حدود، محاسن و مزیت های آن بر «مردم سالاری لیبرالیسم » یا «لیبرال دموکراسی » سخن راند و مطلب گفت و نوشت .
خوشبختانه این بحث، با دخالت مقام معظم رهبری - مدظله العالی - و مطرح شدن «مردم سالاری دینی » از زبان ایشان، روح تازه ای به خود گرفت . البته به طور طبیعی، مناقشاتی در این بحث نیز به وجود آمده و در تعریف و تحدید مردم سالاری دینی میان صاحب نظران، اختلافاتی هم رخ نموده است .
این بحث مهم و اساسی در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی و هنگام تدوین قانون اساسی در مجلس خبرگان قانون اساسی و مدتی پس از آن، در نشست ها و کرسی های سخنرانی گوناگون جریان داشت . در آن زمان نیز این بحث به طور مبسوط توسط ایشان - که ابتدا امامت جمعه تهران و سپس ریاست جمهوری را به عهده داشتند - در خطبه های نماز جمعه و بعضی هم اندیشی های علمی مطرح گردید و پی گیری شد . فکر انقلاب در آن مقطع، به طور ناب توسط ایشان مطرح و ثبت شد و با توجه به آن بیانات ارزشمند، روشنگر و ناب بود که بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام خمینی قدس سره خطاب به ایشان فرمود:
«اینجانب جناب عالی را یکی از بازوهای توانای جمهوری اسلامی می دانم و شما را چون برادری که آشنا به مسائل فقهی و متعهد به آن هستید و از مبانی فقهی مربوط به ولایت مطلقه فقیه جدا جانبداری می کنید، می دانم و در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانی اسلامی; از جمله افراد نادری هستید که چون خورشید، روشنی می دهید .» (2)
مناسب است در این زمان، که پس از گذشت بیش از دو دهه از انقلاب، غبار تحریف و جعل و ابهام بر بعض حقایق نشسته است، با رجوعی دو باره به آن بیانات ناب، به تبیین «مردم سالاری دینی » و حدود و شرایط آن از نگاه رهبری بپردازیم و وجوه ممیز این مردم سالاری، با «مردم سالاری غربی » بخصوص «لیبرال دموکراسی » را بشناسیم و بدین گونه در تبیین دو باره این بحث ارزنده سهیم شویم .
«مردمی » ، «مردم داری » و «مردم سالاری »
واژه بالا دارای معانی نزدیک به هم و مرتبطی هستند . بسیاری از حکومت ها را با وصف «مردمی » معرفی می کنیم . ابتدا باید معانی «مردمی بودن » روشن شود تا به واژه های بعد برسیم .
مقام معظم رهبری در تبیین معنای «مردمی » گفته اند:
«مردمی بودن حکومت; یعنی نقش دادن به مردم در حکومت . یعنی مردم در اداره حکومت و تشکیل حکومت و تعیین حاکم و شاید در تعیین رژیم حکومتی و سیاسی نقش دارند [مردم سالاری] . یک معنای دیگر برای مردمی بودن حکومت اسلامی این است که، حکومت اسلامی در خدمت مردم است . آنچه برای حاکم مطرح است، منافع عامه مردم است نه اشخاص معین و یا قشر معین یا طبقه معین [مردم داری] . اسلام به هر دو معنا، دارای حکومت مردمی است ... . اگر یک حکومتی ادعا کند که مردمی است، باید به معنای اول هم مردمی باشد; یعنی مردم در این حکومت دارای نقش باشند . اول در تعیین حاکم . در حکومت اسلام مردم در تعیین شخص حاکم دارای نقش و تاثیرند . البته در حکومت های دینی و حکومت های اسلامی، یک مقطعی از زمان و یک برهه ای از زمان، حکومت [شخص حاکم] یک حکومت تعیین شده خدایی است . این را همه مسلمین قبول دارند . در آنجا مردم در تعیین حاکم نقشی ندارند [دوران رسول خدا صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام]» . (3)
در تعیین «نقش مردم از دیدگاه امام قدس سره » نیز می فرماید:
«عنصر دومی که امام به آن حداکثر توجه را کرد [در کنار عنصر اسلام گرایی]، عنصر «مردم » بود . ادعای «مردم گرایی » در همه نظام ها - حتی استبدادی ها - وجود دارد اما مهم این است که حقیقتا در کجا برای مردم شان و منزلت و حق و نقش قائل می شوند . امام به معنای حقیقی کلمه به اصالت عنصر «مردم » در نظام اسلامی معتقد بود و مردم را در چند عرصه مورد توجه دقیق و حقیقی خود قرار داد: عرصه اول، عرصه تاکید نظام به آراء مردم است . تکیه نظام به آراء مردم یکی از میدان هایی است که مردم در آن نقش دارند . حضور مردم و اعتقاد به آنها باید در اینجا خود را نشان بدهد . در قانون اساسی ما، درتعالیم و راهنمایی های امام، همیشه بر این نکته تاکید شده که نظام بدون حمایت و رای و خواست مردم در حقیقت هیچ است . باید با اتکا به رای مردم کسی بر سر کار بیاید . باید با اتکا به اراده مردم نظام حرکت کند . انتخابات ریاست جمهوری، انتخاب خبرگان، انتخابات مجلس شورای اسلامی و انتخابات های دیگر، مظاهر حضور رای و اراده و خواست مردم است . درحقیقت انتخاب و حضور مردم در صحنه انتخاب رئیس جمهور و نمایندگان مجلس و یا سایر انتخابات هایی که می کنند، هم حق مردم است و هم تکلیفی بر دوش آنها . [مردم سالاری] عرصه دوم، عرصه تکلیف مسؤولان نظام در قبال مردم است . وقتی ما می گوییم مردم، معنایش این نیست که مردم بیایند رای بدهند و مسؤول یا نماینده ای را انتخاب کنند، بعد دیگر برای آن مردم هیچ مسؤولیتی وجود نداشته باشد . صرفا همین باشد که اگر کسی می خواهد برای مردم کاری کند، به این خاطر باشد که مردم بار دیگر به او رای دهند . مساله این نیست . در اسلام و نظام جمهوری اسلامی فلسفه مسؤولیت پیدا کردن مسؤولان در کشور، این است که برای مردم کار کنند . مسؤولان برای مردمند و خدمتگزار و مدیون وامانتدار آنها هستند . مردم محورند . [مردم سالاری] عرصه سوم، بهره برداری از فکر و عمل مردم در راه اعتلای کشور است; یعنی استعدادها را شکوفا کردن و معطل نگذاشتن . امام این فکر و این توجه [که مردم ایران می توانندو استعداد و قوه اداره مملکت را دارند] را هم، در این نظام نهادینه کرد که استعدادهای جوانان این کشور احساس توانایی کنند . [مشارکت مردم در امور] عرصه چهارم عبارت است از لزوم آگاه سازی دائمی مردم . خود امام در سنین بالای عمر - با حال پیرمردی - از هر فرصتی استفاده کرد برای این که حقایق را برای مردم بیان کند .» (4)
بنابر بیانات فوق، وقتی می گوییم حکومتی مردمی است، باید آن حکومت دارای چند خصیصه باشد:
1 . حکومت بر مبنای خواست، اراده و رای مردم شکل گرفته باشد; مردم سالاری » .
2 . حکومت در خدمت مردم باشد; «مردم داری » .
3 . مردم را در امور مشارکت دهد; «مشارکت مردم » .
4 . مردم رامحرم دانسته و امور را برای آنان تبیین کند; «آگاه سازی مردم » .
تکیه بر مردم سالاری
همچنانکه گذشت، «مردم سالاری » یکی از معانی «مردمی بودن » و غیر از «مردم داری » است . رهبر انقلاب در مواردی به تبیین مردم سالاری پرداخته است; از جمله:
«مردم سالاری یعنی اعتنا کردن به خواسته های مردم، یعنی درک کردن حرف ها و دردهای مردم، یعنی میدان دادن به مردم . (5) اجتماع مردم سالاری; یعنی اجتماعی که مردم در صحنه ها حضور دارند، تصمیم می گیرند، انتخاب می کنند . (6) اصل تشخیص این که چه نظامی در کشور بر سر کار بیاید، این را امام به عهده رفراندوم و آراء عمومی گذاشتند . این هم در دنیا سابقه نداشت . در هیچ انقلابی در دنیا ما ندیدیم و نشنیدیم که انتخاب نوع نظام را - آن هم در همان اوایل انقلاب - به عهده مردم بگذارند . تدوین قانون اساسی خواسته دیگر امام بود، آن هم نه به وسیله جمعی که خود امام معین کنند، بلکه باز به وسیله منتخبان مردم صورت گرفت . مردم اعضای مجلس خبرگان را انتخاب کردند تا قانون اساسی تدوین شود . باز مجددا همان قانون را به رای مردم گذاشتند و هنوز یک سال از پیروزی انقلاب نگذشته بود که مردم در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کردند و بعد از مدت کوتاهی هم مجلس شورای اسلامی به راه افتاد .» (7) «حکومت متعلق است به آن مردمی که اکثریت عظیم جامعه را تشکیل داده اند . عامه مردم، توده مردم . حکومت مال آنهاست . کسانی را در راس کار می گذارند همان طور که امام بارها خطاب به مسؤولان و ماموران دولتی گفته اند: مردم شما را از زندان ها بیرون آوردند و بر مسند اداره کشور نشاندند .» (8)
مردم داری فقط نتیجه مردم سالاری است
از بیانات قبل معلوم شد که مردم سالاری غیر از مردم داری است . اما آیا مردم سالاری با مردم داری لازم و ملزوم هستند؟ آیا ممکن است نظامی مردم سالار نباشد ولی مردم دار باشد؟ این گمان در ذهن بعضی وجود دارد که میان این دو، هیچ تلازمی نیست و ممکن است نظامی غیر مردم سالار، مردم دار باشد . این تصور غلطی است و ممکن نیست نظامی غیر مردم سالار، مردم دار باشد:
«مادامی که حکومت مردمی به معنای اول تامین نشود، یعنی مردم نقش در حکومت نداشته باشند، نمی شود گفت که حکومت به معنای دوم مردمی است; یعنی در خدمت مردم است . این ادعا که حکومتی بدون این که با مردم خود ارتباط داشته باشد، بدون این که به آراء مردمی متکی باشد، ادعا کند که در خدمت مردم است، ادعای پذیرفته ای نیست . مادامی که مردم با حکومت و با دستگاه حاکم همکاری نکرده باشند، در صحنه های اجتماعی در کنار این دستگاه حاضر نباشند، این ادعا پذیرفته نیست که دولتی و رژیمی بگوید: ما مردمی هستیم .» (9) اگر یک حکومتی ادعا می کند که مردمی است، باید به معنای اول هم مردمی باشد; یعنی مردم در این حکومت دارای نقش باشند . اول در تعیین حاکم، در حکومت اسلام، مردم در تعیین حاکم دارای نقش و تاثیرند . (10)
مردم سالاری دینی
در کشور ما گرچه مردم سالاری است ولی مردم سالاری مطلق نیست بلکه «مردم سالاری دینی و اسلامی » است و حکومت ما «جمهوری اسلامی » است . معنای مردم سالاری دینی یعنی:
«در جامعه ای که مردم آن جامعه اعتقاد به خدا دارند، حکومت آن جامعه باید حکومت مکتب باشد; یعنی حکومت اسلام و شریعت اسلامی . احکام و مقررات اسلامی باید بر زندگی مردم حکومت کند و به عنوان اجرا کننده این احکام در جامعه، آن کسی از همه مناسب تر و شایسته تر است که دارای دو صفت بارز و اصلی است [فقاهت و عدالت] .» (11) جمهوری اسلامی بر دو پایه استوار است . یکی جمهور; یعنی آحاد مردم و جمعیت کشور . آنها هستند که امر اداره کشور و تشکیلات دولتی و مدیریت کشور را تعیین می کنند و دیگری اسلام; یعنی این حرکت مردم بر پایه تفکر اسلام و شریعت اسلامی است . این یک امر طبیعی است . در کشوری که اکثریت قریب به اتفاق آن مسلمان هستند، آن هم مسلمان معتقد و مؤمن و عامل که در طول زمان، ایمان عمیق خودشان را به اسلام ثابت کرده اند و نشان داده اند، در چنین کشوری اگر حکومتی مردمی است، پس اسلامی هم هست . مردم اسلام را می خواهند . این از روز اول گفته شد و در طول سال های متمادی نیز تجربه گردید . امروز هم واضح ترین حقیقت در نظام ما این است که آحاد و توده مردم از نظام حاکم بر کشور می خواهند که مسلمان باشد و مسلمانی عمل کند و اسلام را در جامعه تحقق بخشد ... مجلس و دستگاه قانونگذاری این مملکت [به خواست مردم] موظف اند که قوانین را بر اساس شریعت اسلام وضع کنند . رؤسای این کشور موظف اند که اسلام را ترویج کنند و مردم از این دولت توقع اجرای احکام اسلامی را دارند . (12)
در مردم سالاری دینی، حاکمان باید منتخب مردم باشند و این انتخاب باید در چهارچوب احکام اسلام باشد و حاکم باید دارای صفات و ویژگی هایی باشد که شرع اسلام معین کرده است و این جمع بین «مردمی » و «اسلامی » است:
«آن جایی که یک شخص معینی به عنوان حاکم از طرف خدای متعال معین شده است، در آنجا حاکم دارای دو پایه و دو رکن است . رکن اول آمیخته بودن و آراسته بودن با ملاک ها و صفاتی که اسلام برای حاکم معین کرده است; مانند دانش و تقوا و توانایی و تعهد و صفاتی که برای حاکم هست . رکن دوم قبول مردم و پذیرش مردم است .» (13) «حکومت اسلامی تکیه بر: 1 - ایمان و اعتقاد مردم دارد . 2 - خطوط کلی آن مورد رضایت و میل اکثریت قاطع مردم است . 3 - اصل حکومت اسلامی، نوع آن حکومت و ارکان آن به نظر مردم انتخاب شده است و ...» (14) «اصلی ترین عنصر تشکیل دهنده نظام [اسلامی] عبارت است از; اسلام گرایی و تکیه بر مبانی مستحکم اسلامی و قرآنی ... چون ملت ایران از اعماق قلب به اسلام معتقد، مؤمن و وابسته بود و هست ... . لذا وقتی مردم پرچم اسلام را در دست امام مشاهده کردند و باور کردند که امام برای احیای عظمت اسلام و ایجاد نظام اسلامی وارد میدان شده، گرد او را گرفتند و بعد از پیروزی هم به همین انگیزه ها طوعا در میدان های خوف و خطر حاضر شدند، چون ایمان آنها به اسلام عمیق بود» . (15) «در نظام اسلامی; یعنی مردم سالاری دینی، مردم انتخاب می کنند، تصمیم می گیرند و سرنوشت اداره کشور را به وسیله منتخبان خودشان در اختیار دارند اما این خواست و اراده مردم در سایه هدایت الهی [است و] هرگز به بیرون جاده صلاح و فلاح راه نمی برد و از صراط مستقیم خارج نمی شود .» (16)
توهم ناسازگاری «مردم سالاری » و «خداسالاری » !
آیا «مردم سالاری » با «دین سالاری » و «خدا سالاری » سازگار است؟ مگر ما به حکم دین، فقط خدا را حاکم نمی دانیم; پس آیا اعتقاد به سالار بودن مردم شرک و ضدیت با دین نیست؟ متاسفانه این ذهنیت خطا از طرف دشمنان ترویج می شود که مردم سالاری با دین سالاری قابل جمع نیست و جمعی از متدینان هم جمع این دو را مخالف توحید دانسته و آن را انکار کرده اند . سابقه حکومت های استبدادی که خود را به نام دین بر مردم تحمیل کرده اند نیز عاملی در دست دشمنان بر تبلیغ ناسازگاری دین سالاری و مردم سالاری شده است:
«مساله منافات میان حکومت اسلامی و حکومت مردمی دارای، یک سابقه تاریخی است . در طول تاریخ غالب حکومت هایی که به نام حکومت دین وجود پیدا کرده اند، تا آن جایی که در تاریخ از آن نشانی هست، حکومت استبدادی بوده اند که مردم و افکار مردم را در آن راهی نبوده است . اگر از حکومت چند ساله کوتاه صدر اسلام بگذریم که در آن حضور مردم و رای مردم کاملا محسوس است، حکومت های مسلمان نام دوران چند صد ساله خلافت اسلامی از همین حکومت هایند . حکومت های مسیحی دوران قرون وسطی که در آن حاکمیت روحانیون مسیحی وحاکمیت مسیحیت مشهود و محسوس بوده است، جزو استبدادی ترین حکومت هایی هستند که تاریخ به یاد دارد . همیشه حکومت الهی بهانه ای بوده است برای این که حاکمان رای مردم را نادیده بگیرند و به آن اعتنا نکنند ... نتیجه این شد که در ذهن بسیاری از اندیشمندان و نویسندگان و هوشمندان حتی این فکر مسجل شد که حکومت دینی با حکومت مردمی دو تاست و این دو با یکدیگر قابل جمع نیستند . این یک فکر خطاست . حکومت الهی به طبیعت و ذات خود با حکومت مردمی و دخالت آرای مردم در حکومت، نه تنها منافاتی ندارد بلکه حکومت های الهی بهترین و شیواترین وسیله هستند برای این که دخالت مردم در اداره امور تامین بشود .» (17) «امیرالمؤمنین مردمی ترین حاکمی است که عالم اسلامی و تاریخ اسلام به خود دیده است .» (18) «امیرالمؤمنین آن حاکمی است در اسلام که برای اولین بار عامه مردم جمع شدند و از او تقاضا کردند، التماس کردند و خواستند که زمامداری آنها را به دست بگیرد ... با رای مردم، با میل مردم و طلب و خواست قلبی مردم به حکومت می رسد .» (19) «وقتی ما می گوییم حکومت اسلام یک حکومت مردمی است، معنای این حرف این نیست که حکومت اسلامی حکومت خدا نیست . در اسلام حکومت الله با حاکمیت مردم در سرنوشت خود منافاتی ندارد . حکومت مردم به معنای حکومت مردم، آن چنان که در دموکراسی های غربی بیان شده، نیست . حکومت مردم به همان اندازه ای است که بر طبق فرمان خدا برای مردم اجازه و امکان تصمیم گیری و اقدام داده شده است و لذا قرآن در باره بنی اسرائیل می فرماید: «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة ...» یعنی حکومت [از آن] مستضعفان است و این منافاتی ندارد که حکومت مستضعفان به معنای حکومت خدا و در چارچوب احکام الهی باشد .» (20)
متاسفانه بعضی از انسان های دیندار در این شعار با مخالفان دین همراه شده و هر دو خداسالاری و مردم سالاری را جمع ناشدنی معرفی می کنند و می گویند که نمی توان حکومت دینی مردم سالار داشت!
«دو جریان - جریان معتقدان به دین و جریان مخالفان دین - هر دو یک حقیقت را، هر دو یک مطلب را به عنوان حقیقت بیان می کردند . هم معتقدان به دین وانمود می کردند که حکومت دین یک حکومت استبدادی است هم مخالفان دین و غیر معتقدان به دین با گرایش حکومت مردمی در حقیقت می خواستند ثابت کنند که حکومت دینی نمی تواند مردمی باشد و اگر جایی حکومت مردمی هست دیگر جایی برای حکومت دینی نیست .» (21)
نقایص مردم سالاری لیبرالیسم (لیبرال دموکراسی)
لیبرال دموکراسی گرچه نسبت به نظام های استبدادی شاهنشاهی و امپراتوری که قبل از آن وجود داشت، دارای مزایای فراوانی است، ولی خود نیز نقص های زیادی دارد; از جمله:
1 . حاکمیت خواسته های نفسانی است; «آزادی مطلق و رها»
گرچه لیبرال دموکراسی نیز دارای چارچوب است ولی چارچوب آن فقط خواست اکثریت است و از آنجا که انسان غربی و حکومت های لیبرال دموکراسی غرب مقید به هیچ مکتب دینی و آسمانی نیستند (یا حداکثر دین را در حوزه شخصی نفوذ داده و حوزه اجتماعی را از دایره نفوذ آن خارج دانسته اند) خواست های تربیت نشده و رهای انسان ها به طور طبیعی در مسیر ماده و شهوات قرار می گیرد . این که از نظر کشورهای غربی رعایت ضوابط اخلاقی و دینی خلاف حقوق بشر شمرده می شود، بر همین مبناست .
«دموکراسی های غربی [لیبرال دموکراسی] بر مبنای فرهنگ کشاندن آحاد مردم به غفلت و رها کردن زمام شهوات و هواهای «درغرب و فرهنگ غربی، آزادی شهوات جنسی یک امر مباح و مجاز و بی قید و شرط است .» (23) غرب، جمهوری اسلامی را به عنوان کشوری که در آن لباس زنان شکل الزامی دارد، مورد انتقاد قرار می دهد، اما آن دولت هایی که برهنگی و نبودن حجاب میان زن و مرد را الزامی می کنند، آنها را مورد انتقاد قرار نمی دهند . این برای چیست؟ برای همین است که این بر خلاف فرهنگ پذیرفته شده غرب است . غرب روی رواج مشروبات الکلی حساس است و آن را به عنوان یک نکته مثبت در ملت ها و در عادات و آداب آنها می شمارد . اگر در یک کشور، مشروبات الکلی ممنوع بود و مصرف کردن آن مجازات داشت، غربی ها حساسیت نشان می دهند و این را ارتجاع به حساب می آورند، اما اگر در کشوری مشروبات الکلی آزاد و مجاز و رایج باشد و حکومت نسبت به آن حساسیتی نشان ندهد، بلکه ترویج بکند، این را مستحسن می شمارند . [حتی] الزام و اجبار مردم به روش های گوناگون تا آنجا که با فرهنگ غربی منافات نداشته باشد، برای غربی ها مجاز است و هیچ ایرادی ندارد و لذا با کشورهایی که از ابتدایی ترین روش های دموکراسی هم محروم و دورند، رابطه حسنه دارند .» (24) «آزادی در مفهوم غربی; یعنی مخالفت با هر چیزی که جلوی هوس و کام انسان را بگیرد، یعنی رهایی از هر قید و بندی . البته قید و بند قانونی را که پذیرفته اند قبول می کنند، اما همان قانون هم با توجه و با ملاحظه به اینکه «اخلاق قید نیست » ، «مذهب قید نیست » و «حفظ حقوق ملت ها قید نیست » تدوین می شود ... مثلا در آمریکا همه آزادند که فساد کنند . همه آزادند که زندگی خودرا طبق هوس و شهوت خود بگذرانند اما این آزادی معنایش این است که میلیون ها انسان در آن سوی جهان آزاد نیستند خود را از شر آمریکا رها کنند .» (25) «از آنجا که ملت الجزایر اسلام و نظام اسلامی را انتخاب کرده است [و به فرهنگ غربی روی خوش نشان نداده است]، محافل سیاسی وابسته به استکبار و رسانه های خبری صهیونیستی با وقاحت تمام فریاد پایمال شدن دموکراسی در الجزایر را سر داده اند و این در حالی است که مردم مسلمان آن کشور در واضح ترین نوع دموکراسی به اسلام رای داده اند .» (26)
از نظر لیبرال دموکراسی، قید زدن به خواسته های انسانی خلاف است . لذا اگر مردم و اکثریت افراد جامعه ای قریب به اتفاق و آزادانه حجاب، حاکمیت دین خدا، حرمت مشروبات الکلی و ... را بپذیرند، خلاف دموکراسی عمل کرده اند .
2 . حاکمیت سرمایه داران و قدرتمندان
«در دموکراسی های غربی، چارچوب [حکومت] عبارت است از منافع و خواست صاحبان ثروت و سرمایه داران حاکم بر سرنوشت جامعه . تنها در آن چارچوب است که رای مردم اعتبار پیدا می کند و نافذ می شود . اگر مردم چیزی را که خلاف منافع سرمایه داران و صاحبان قدرت اقتصادی و مالی - و بر اثر آن قدرت سیاسی - است، بخواهند، هیچ تضمینی وجود ندارد که این نظام های دموکراتیک تسلیم خواست مردم شوند .» (27) «در کشورهایی که مدعی وجود دموکراسی هستند، غالب دولتمردان را سرمایه داران یا وابستگان آنها تشکیل می دهند و عموما افراد متنفذ، ثروتمند و زورمدار به مجلس راه می یابند .» (28)
3 . حاکم نبودن ضوابط صحیح انسانی
در دموکراسی های غربی همان گونه که ذکر شد، حکومت در چارچوب رای اکثریت شکل می گیرد و این رای هم با تبلیغات گسترده و مزورانه سرمایه داران در مجرای خواست آنان شکل می گیرد و در این دموکراسی ها ضوابط صحیح عقلانی - انسانی و اخلاقی حاکم نیست . به هیچ وجه شرط نشده که حاکم دارای عدالت، علم، کاردانی و ... باشد و یا در سطح توده مردم زندگی کند . ممکن است فردی که دارای هیچ صلاحیتی نباشد و اشرافی زندگی می کند و فاسد می باشد و ... با تبلیغات و تزویر رای مردم را جلب کند و حاکم گردد .
4 . نبودن آزادی واقعی انتخاب
«گرچه در تبلیغات دموکراسی می گویند که مردم حق رای آزادانه دارند ولی واقعا مردم آزادانه انتخاب نمی کنند و تبلیغات پر زرق و برق در حقیقت راه انتخاب صحیح را بر مردم می بندد .» (29) «امروز در دنیا دموکراسی، یک دموکراسی حقیقی نیست; زیرا فشار تبلیغات پرزرق و برق و توخالی با سخنان فریب آمیز، آن چنان بر ذهن مردم سنگینی می کند که امکان انتخاب درست را به مردم نمی دهد . نمی گذارند مردم فکر کنند .» (30) «در دنیای جدید، دموکراسی، یعنی خواست و قبول اکثریت مردم، ملاک و منشا حکومت شمرده می شود اما کیست که نداند که ده ها وسیله غیر شرافتمندانه به کار گرفته می شود تا خواست مردم به سویی که زمامداران و قدرت طلبان می خواهند، هدایت شود .» (31)
5 . اکثریت شرکت کنندگان ملاک است
«هر کس در حکومت های مبتنی بر دموکراسی غربی، رای اکثریت شرکت کنندگان در انتخابات - نصف به علاوه یک - را جلب کند، حاکم و زمامدار می گردد، در حالی که همیشه کثیری از واجدان شرایط - گاهی بیش از پنجاه درصد - در انتخابات شرکت نمی کنند و بدین گونه فردی با جلب مثلا بیست درصد رای واجدان شرایط به ریاست جمهوری می رسد و این یکی از نقاط ضعف لیبرال دموکراسی است .» . (32)
6 . دموکراسی یک قرارداد عرفی است
«حکومت و حاکمان از آن جهت موظف اند قواعد دموکراسی و مردم سالاری را رعایت کنند که چنین قرارداد عرفی را پذیرفته و امضا کرده اند و لذا اگر زمینه ای برای نقض این قواعد به دست آورند، هیچ مانع درونی، ایمانی و اعتقادی مانع آنان نمی گردد و این مردم سالاری در اعتقادات آنان ریشه ندارد .» (33)
مزیت های مردم سالاری دینی
تا اینجا نقایص مردم سالاری لیبرال را مطرح کردیم . مردم سالاری دینی علاوه بر این که تمام محاسن مردم سالاری را دارد . از نقایص مردم سالاری لیبرالیسم نیز پیراسته است و محسنات و مزایای دیگری نیز دارد که آن را در اوج می نشاند . مزایای مردم سالاری دینی فراوان است از جمله:
1 . حاکمیت خدا و دین
«همان طور که گذشت، هر حکومتی چارچوبی دارد . دموکراسی غربی در چارچوب خواست آزاد و رهای انسان ها و اکثریت بود، که آن هم توسط سرمایه داران جهت داده می شد ولی در مردم سالاری دینی، چارچوب دین خدا حاکم است و مردم حاکمیت این چارچوب را پذیرفته اند . در جامعه ای که مردم آن جامعه اعتقاد به خدا دارند، حکومت آن جامعه باید حکومت مکتب باشد; یعنی حکومت اسلام و شریعت اسلامی و احکام و مقررات اسلامی باید بر زندگی مردم حکومت کند و به عنوان اجرا کننده این احکام در جامعه، آن کسی از همه مناسب تر و شایسته تر است که دارای دو صفت بارز و اصلی باشد [فقاهت و عدالت] .» (34) «اصلی ترین عنصر تشکیل دهنده نظام عبارت است از اسلام گرایی و تکیه بر مبانی مستحکم اسلامی و قرآنی ... چون ملت ایران از اعماق قلب به اسلام معتقد، مؤمن و وابسته بوده و هست ...» (35) «امتیاز نظام اسلامی در این است که این چارچوب احکام مقدس الهی و قوانین قرآنی و نور هدایت الهی است که بر دل و عمل و ذهن مردم پرتو افشانی و آنها را هدایت می کند .» (36)
2 . ضوابط و شرایط ویژه
در مردم سالاری دینی، حاکمان باید دارای شرایط ویژه بوده و از صلاحیت ها و توانایی های سطح بالایی برخوردار باشند به خصوص حاکم اول جامعه . هر کسی حق ندارد خود را در معرض تصدی حکومت قرار دهد و مردم هم مکلف اند که فقط به افراد واجد شرایط رای دهند .
«آن جایی که یک شخص معین به عنوان حاکم از طرف خدای متعال معین نشده است، در این جا حاکم دارای دو رکن و دو پایه است . رکن اول آمیخته بودن و آراسته بودن با ملاک ها و صفاتی که اسلام برای حاکم معین کرده است; مانند دانش و تقوا و توانایی و تعهد و صفاتی که برای حاکم هست . رکن دوم قبول مردم و پذیرش مردم است .» (37) «رهبر بر طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی، آن مجتهد عادل، مدیر، مدبر، صاحب نظر و صاحب بصیرتی است که مردم او را به مرجعیت تقلید شناخته باشند . [در آن زمان مرجعیت شرط بود ]. از او تقلید کنند و به او گرایش پیدا کنند و رو بیاورند .» (38) «اسلام دستور می دهد که حکام باید علاوه بر این که نعمت های مادی را مخصوص خودشان نکنند [استئثار]، حتی در سطح معمولی مردم هم خودشان را قرار ندهند . از سطوح معمولی مردم هم هر چه می توانند پایین تر بیایند و این یکی از بزرگترین و انقلابی ترین احکام اسلام و فرامین اسلامی در باب زمامداران است .» (39) «در اسلام سرپرستی جامعه متعلق به خداست . هیچ انسانی این حق را ندارد که اداره امور انسان های دیگر را به عهده بگیرد . این حق مخصوص خدای متعال است که خالق و منشی ء و عالم به مصالح و مالک امور انسان ها، بلکه مالک امور همه ذرات عالم وجود است . خدای متعال این ولایت و حاکمیت را از مجاری خاص اعمال می کند; یعنی آن وقتی هم که حاکم اسلامی چه بر اساس تعیین شخص - آن چنان که طبق عقیده ما در مورد امیرالمؤمنین و ائمه علیهم السلام تحقق پیدا کرد - و چه بر اساس ضوابط و معیارها انتخاب شد، وقتی این اختیار به او داده می شود که امور مردم را اداره کند، باز این ولایت، لایت خداست ... آن کسی که این ولایت را از طرف خداوند عهده دار می شود، باید نمونه ضعیف و پرتو و سایه ای از آن ولایت الهی را تحقق بخشد و نشان بدهد ... آن شخص یا دستگاهی که اداره امور مردم را به عهده می گیرد باید مظهر قدرت و عدالت و رحمت و حکمت الهی باشد . این خصوصیت فارق بین جامعه اسلامی و همه جوامع دیگر است که به شکل های دیگر اداره می شود . سر عصمت امام در شکل غایی و اصلی و مطلوب در اسلام هم همین است که هیچ گونه امکان تخطی و تخلفی وجود نداشته باشد . آن جایی هم که عصمت وجود ندارد و میسر نیست، دین و تقوا و عدالت باید بر مردم حکومت کند ... مساله غدیر یعنی گزینش علم و تقوا و جهاد و ورع و فداکاری در راه خدا و سبقت در ایمان و اسلام و تکیه روی اینها در تشخیص و تعیین مدیریت جامعه . (40) «ولایت یعنی حاکمیت انسان های پارسا، انسان های مخالف با شهوات و نفس خودشان، انسان های عامل به صالحات . این رشحه ای از رشحات ولایت در اسلام است و دموکراسی های جاری عالم از آن بی نصیبند .» (41) «حاکم اسلامی باید یک انسان با تقوا باشد، باید اهل بی اعتنایی به دنیا باشد، زاهد و عادل باشد، از گناه اجتناب کند، به دنبال قانون شکنی نباشد . قانون الهی را برآراء و نظریات خود ترجیح دهد و دنبال این باشد که ببیند قانون خدا چیست، آن را عمل کند و لا غیر .» (42)
3 . حاکمان، خدمتگزاران ملت
در نظام های استبدادی، حاکمان خود را مالک مردم می دانند ولی در نظام مردم سالار دینی حاکم برادر مردم و بلکه خدمتگزار آنان است:
«در اسلام و نظام جمهوری اسلامی، فلسفه مسؤولیت پیدا کردن مسؤولان در کشور، این است که برای مردم کار کنند . مسؤولان برای مردمند و خدمتگزار و مدیون و امانتدار آنها هستند .» (43) «در این کشور قبل از دوران حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی، حاکمیت و مناسبات بین حاکم و مردم همواره رابطه ای غیر اسلامی - رابطه سلطان و رعیت و رابطه غالب و مغلوب - بوده است . همیشه روابطشان با مردم «ما فرمودیم » بوده است . «من به ملت عرض می کنم » ، «من خدمتگزار ملتم » که امام می گفت، متعلق به جمهوری اسلامی و امام اسلامی و اسلام بود و الا قبل از او «ما امر می فرماییم » و «ما چنین فرمودیم » بود . از این کلمات می شود رابطه را فهمید . رابطه رابطه یک حاکم و فاتح و غالب و اختیار دار و قدر قدرت بود . سلطنت را هم با شمشیر به دست آورده یا از پدرانشان به ارث برده بودند، لذا زیر بار منت کسی هم نبودند ... در این دوره [دوره جمهوری اسلامی] اگر آقایی هم هست، خود مردمند .» (44) «در تعبیرات رایج در زبان عربی برای حاکم این تعبیرات و عناوین وجود دارد: سلطان و ملک، کلمه سلطان در بطن خود متضمن مفهوم سلطه در حاکم است; یعنی آن کسی که حاکم است از بعد سلطه گری مورد توجه است . دیگران نمی توانند در شؤون مردم و امور مردم دخالت کنند اما او می تواند . ملک، ملوکیت و مالکیت متضمن مفهوم تملک مردم یا تملک سرنوشت مردم است . در نهج البلاغه از حاکم جامعه اسلامی هرگز به عنوان ملک یا سلطان سخنی گفته نشده است . تعبیراتی که در نهج البلاغه است، یکی «امام » به معنای پیشوا و رهبر است . مفهوم رهبر با مفهوم راهنما فرق دارد . رهبر آن کسی است که جمعیتی و امتی را به دنبال خود می کشاند . خود پیشقراول و طلایه دار حرکت است . تعبیر دیگر «والی » است . والی از کلمه «ولایت » یا «ولایت » گرفته شده است . ولایت در اصل معنای لغت به معنای پیوند و هم جوشی دو چیز است . ولایت یعنی اتصال دو چیز به همدیگر، به طوری که هیچ چیز میان آن دو فاصله نشود . به تعبیر فارسی: هم جوشی، به هم پیوستگی، ارتباط تام و تمام . ولی امر یعنی متصدی کار . هیچ امتیازی در کلمه متصدی این کار نهفته نیست .» (45)
4 . توجه ویژه به عموم مردم و محرومان و مستضعفان
در نظام ما هر حرکت و سیاست و قانون و تلاشی باید در خدمت مردم مستضعف و محرومی باشد که حکومت طولانی و بلند مدت طاغوت آنها را از جهات مختلف به استضعاف و ضعف دچار کرده است .» (46) «منظور از مردم، همه طبقات مردمند لیکن بدیهی است که آن کسانی از مردم باید بیشتر مورد توجه قرار گیرند که بیشتر مورد محرومیت قرار گرفته اند، لذا امام قدس سره دائما روی طبقات محروم و پابرهنگان کشور تکیه می کردند .» (47)
5 . تکیه بر آگاهی و بینش مردم
در نظام های استبدادی، حکومت بر جهل مردم استوار است و در لیبرال دموکراسی غربی، بر تبلیغات و تزویر; ولی مردم سالاری دینی بر بینش عمومی توده مردم استوار است و عموم مردم آگاهانه از حکومت اطاعت می کنند و حکومت سعی بر آگاه ساختن و توجیه عموم دارد:
«مردم در این نظام باید بدانند نظام ما و کشور ما غیر از کشورها و نظام هایی است که بر مبنای استبداد اداره می شوند که می خواهند مردم نفهمند، کر و کور باشند ... حرفه نظام ما و رژیم ما و حکومت ما و دولت ما در دانستن مردم است . اگر مردم ندانند، اگر مردم نفهمند، اگرمردم تصمیم نگیرند، کار گردانندگان این حکومت مشکل می شود، لذا مبنای کار در این نظام بر بصیرت مردم است .» (48) عرصه چهارم [که امام در آن به مردم توجه حقیقی داشت] عبارت است از لزوم آگاه سازی دایمی مردم . خود امام در سنین بالای عمر - با حال پیر مردی - از هر فرصتی استفاده کرد برای این که حقایق را برای مردم بیان کند . در دستگاه های تبلیغاتی جهانی، نقش تحریف و گمراه سازی، نقش فوق العاده خطرناکی است که امام به آن توجه داشت . وسایل ارتباط فکری نامطمئن و وابسته به دشمنان کشور و ملت امام را وادار می کرد که هم خود او به طور دایم در موضع تبیین و ارشاد و هدایت مردم قرار گیرد و هم به دیگران دایما توصیه کند که حقایق را به مردم بگویند و افکار آنها را نسبت به حقایقی که دشمن سعی می کند آنها را مکتوم نگه دارد، آشنا کنند .» (49) «به جنگ افکار رفتن فقط با بیان فکر و اندیشه ممکن است و لا غیر . اینکه کسانی بخواهند به شیوه هایی متوسل بشوند، به کسانی حمله کنند، آنها را مورد آسیب قرار دهند، یقینا این بر طبق روال و رویه اسلامی نیست . این مقدمات بلبشو و آنارشیسم در اجتماع است و این مقدمات اختناق و استبداد است . همه گروه ها، همه احزاب، همه دسته جات، همه افراد، همه چهره ها و شخصیت ها باید بدانند که فقط خود آنها نیستند که حق حیات و حق گفتن و حق اظهار عقیده کردن دارند، این حق متعلق به همه است . متعلق به عموم ملت است و همه می توانند از آن استفاده کنند .» (50) «باید اندیشه اسلامی ترویج بشود، نه با زور، با آموزش و ادراک . اسلام از ما خواسته است که ما حقایق اندیشه اسلامی را درک کنیم بفهمیم و به آن ایمان بیاوریم .» (51) «صدور انقلاب ما با شمشیر نیست . صدور انقلاب ما با بیان، با پیام، با زنده کردن انگیزه ها و احساس ها و با افشاگری در سطح جهان است . (52)
6 . مردم سالاری حکم شرع و دین است نه یک قرارداد عرفی
«بر عکس مردم سالاری لیبرال که ریشه در قرار داد اجتماعی داشت، مردم سالاری دینی حکم شرع و دستور دین است و مردم و حاکمان به حکم دین موظف به گردن نهادن در برابر آن می باشند و به هیچ وجه حق تخطی از آن را ندارند: مردم سالاری ما مردم سالاری دینی است . دارای فلسفه و مبنا است . چرا مردم باید رای بدهند؟ چرا باید رای مردم دارای اعتبار باشد؟ این متکی بر احساسات توخالی و پوچ و مبتنی بر اعتبار نیست . مبتنی بر یک مبنای بسیار مستحکم اسلامی است .» (53) «مردم سالاری در نظام اسلامی، مردم سالاری دینی است، یعنی به نظر اسلام متکی است، فقط یک قرارداد عرفی نیست . مراجعه به رای، اراده و خواست مردم در آن جایی که این مراجعه لازم است، نظر اسلام است، لذا تعهد اسلامی به وجود می آورد . مثل کشورهای غربی نیست که یک قرارداد عرفی باشد تا بتوانند آن را به راحتی نقض کنند . در نظام جمهوری اسلامی مردم سالاری یک وظیفه دینی است و مسؤولان برای حفظ این خصوصیت، تعهد دینی دارند و پیش خدا باید جواب بدهند .» (54) «حکومت بر مردم حقی است از سوی مردم و متعلق به مردم و باید در خدمت مردم به کار رود . این نظر اسلام است .» (55)
7 . قبول مردم شرط مشروعیت است
در مردم سالاری لیبرال، مشروعیت به معنای «مطابق رضای خدا بودن » اصلا مطرح نیست چون آنها خدا و دین را از صحنه اجتماع کنار زده اند و «مشروعیت » در آن نظام ها فقط به معنای «مقبولیت » است اما در نظام مردم سالاری دینی «مقبولیت » و مورد قبول و خواست عموم بودن غیر از «مشروعیت » و مطابق رضای خدا بودن است . از نگاه متدینان و دینداران چه بسیار حکومت هایی که مقبولیت عمومی داشته اند و منتخب مردم خود بوده اند، ولی مشروعیت نداشته اند . زیرا آن حاکمان واجد صلاحیت نبوده اند و حکومت آنها مورد رضای خدا نبوده است . در نظام مردم سالار دینی کسانی حق حکومت کردن دارند و حکومت آنها مشروع و مورد رضای خداست که هم دارای ویژگی ها و شرایط مطرح شده در شرع باشند و هم مورد قبول مردم قرار گرفته باشند . اگر حاکمانی مورد قبول مردم باشند ولی شرایط شرعی [فقاهت، عدالت و تدبیر] را نداشته باشند همان گونه، حکومتشان غیر مشروع است، که حاکمی واجد شرایط بدون اقبال عمومی و به زور و تحمیل بر آنان حاکم گردد .
لذا از نظر مبانی دینی، صاحبان شرایط و کسانی که از طرف خداوند اذن و حق به دست گرفتن زمام امور را دارند موظفند خود را به مردم معرفی کرده و وظیفه خود و آنان را متذکر شوند و به آنان یادآوری کنند که وظیفه دارند با جلب افکار عمومی تصدی حکومت را به دست بگیرند و مردم نیز وظیفه دارند از آنان حمایت کرده و ولایت آنان را بپذیرند . این وظیفه همه پیامبران و اولیا و اوصیای آنان است:
«در این جهت فرقی بین پیامبران نیست که همه آنها آمده اند تا حکومت طاغوت را که در همه زمان ها در این گوشه و آن گوشه عالم بر پا بوده است، سرنگون کنند و خودشان یک حکومت الهی به وجود بیاورند، لذا قرآن می فرماید: «و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله » ; لذا پیامبر وقتی که وارد جامعه می شد، از مردم می خواست که از طاغوت ها و زمامدارانی که بر مردم ظلم می کنند، اطاعت نکنند: «و لا تطیعوا امر المسرفین الذین یفسدون فی الارض و لا یصلحون » یا شعار همه پیامبران در طول تاریخ این است: «فاتقوا الله و اطیعون » وقتی پیامبر وارد جامعه می شد و دعوت خودش را شروع می کرد، اولین کسانی که احساس خطر می کردند، طاغوت ها بودند . لذا با پیغمبر مبارزه می کردند، یا او را تبعید می کردند، یا شهید می کردند، یا محبوس می کردند یا بعد از مبارزه طولانی پیامبر می توانست به پیروزی برسد و حکومت تشکیل دهد که این حکومت را یا خود پیامبر راسا اداره می کرد یا کسی دیگر را معین می نمود . پس همه پیامبران به عنوان حاکم زمامدار مبعوث شدند، حالا گاهی این جامعه محدود به یک شهر یا کشور یا حتی یک ده می شد .» (56)
بنابراین، پیامبران و اولیای آنان با دعوت شروع می کنند و در مقابل کارشکنی ها و تبعیدها و ... مقاومت می کنند و چنان که اقبال عمومی متوجه آنان گردد، پیروز می شوند و حکومت تشکیل می دهند اما اگر اقبال عمومی متوجه آنان نگردد و مردم با اختیار و انتخاب آزاد خود، حکومت آنان را نخواهند، آنان جز توسل به زور و سرکوب و تحمیل راه دیگری برای حاکم شدن ندارند و توسل به زور و تحمیل هم نه وظیفه آنان است، نه مورد رضا و اذن خدا . بنابراین، برای تحقق یافتن صحیح و شرعی حکومت اسلامی، علاوه بر داشتن شرایط (فقاهت، عدالت و تدبیر) پذیرش مردم نیز لازم و شرط است .
«اگر مردم آن حاکمی را، آن شخصی را که دارای ملاک های حکومت است، نشناختند و او را به حکومت نپذیرفتند، او حاکم نیست . قبول مردم و پذیرش مردم شرط در حاکمیت است و این همان چیزی است که در قانون اساسی جمهوری اسلامی مورد نظر بوده و بر روی آن فکر شده و تصمیم گیری شده است .» (57) رهبر طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی، آن مجتهد عادل، مدیر، مدبر، صاحب نظر صاحب بصیرتی است که مردم او را به مقام مرجعیت تقلید شناخته باشند . [در آن زمان مرجعیت شرط بود] ... اگر مردم چنین کسی را نشناختند، خبرگان امت جستجو می کنند، چنین کسی را پیدا می کنند و به مردم معرفی می کنند . باز در اینجا هم اولا: خبرگان نمایندگان مردمند . ثانیا: خود مردم بعد از معرفی خبرگان او را می پذیرند، بعد او امام می شود .» (58) «وقتی امام سر کار آمد، مردم او را قبول داشتند و مظهر قدرت مردم بود . او از خودش چیزی نداشت . از پدرش چیزی به ارث نبرده بود . با شمشیر چیزی علیه مردم به دست نیاورده بود . بلکه شمشیر مردم در دست او بود و بر سر ضد مردم و بر سر مهاجم و استعمارگر و توطئه چی و کودتاچی زد . هر وقت هم مردم اراده می کردند که شمشیر را از دستش بگیرند، متعلق به خودشان بود و او هم دو دستی تقدیم می کرد وطلبی از کسی نداشت .» (59) «هیچ کسی حق حاکمیت بر مردم ندارد مگر آن که دارای معیارهای پذیرفته شده باشد و مردم او را بپذیرند . امروز در جمهوری اسلامی ایران مقاماتی که به نحوی در کار مردم دخالت دارند، به طور مستقیم یا غیر مستقیم منتخب مردم هستند و این مساله حتی در مورد رهبری نیز صدق می کند و این بدان معناست که در نظام اسلامی دارا بودن معیار کافی نیست، بلکه انتخاب مردم نیز شرط لازم است .» (60) «نظر مردم تامین کننده است اما نسبت به آن انسانی که دارای معیارهای لازم است . اگر معیارهای لازم در آن انسان نباشد، انتخاب نمی تواند به او مشروعیت ببخشد . معیارهای لازم تقوا، دین، عدل و آشنایی با اسلام است . آن کسی که این معیارها را دارد و از تقوا و صیانت نفس و دینداری کامل و آگاهی لازم بر خوردار است، آن وقت نوبت می رسد به قبول ما، اگر همین آدم را با همین معیارها مردم قبول نکردند، باز مشروعیت ندارد . چیزی به نام حکومت زور در اسلام نداریم .» (61)
اهرم های کنترلی
در مردم سالاری دینی علاوه بر این که حاکم باید فقیه، عادل، اسلام شناس و منتخب مردم - به طور مستقیم یا غیر مستقیم - باشد و چنین حاکمی اگر کوچکترین استبداد و خودکامگی بورزد، خود به خود منعزل می شود و حق ادامه حکومت ندارد و خبرگان ملت موظف اند بر او نظارت داشته باشند . و اگر به خود کامگی گرایید، او را عزل یا به عبارت دیگر عزل او را اعلام کنند; با این وجود اهرم های کنترلی دیگری نیز قرار داده شده تا از گرایش به استبداد ممانعت به عمل آورند . راه کارهای مبارزه با استبداد در نظام مردم سالاری دینی عبارتند از:
1 . قانون، علاج اولی در مقابل استبداد است .
2 . نظارت عمومی و حق نظارت دادن به مردم و نمایندگان مردم .
3 . دستگاه قضایی مستقل و مقتدر که هر جا تخلفی از قانون مشاهده کرد، نسبت به هر کس بود، رحم نکند و گریبان متخلف را بگیرد و قانون را در کشور اجرا کند . (62)
«النصیحة لائمة المسلمین; یعنی حرف درست و خیر را به ائمه مسلمین بیان کردن و آنها را راهنمایی کردن و حقایق را به آنها رساندن . به کار نادرست و خلاف آنها، آنجایی که لازم است اشاره کردن، از آنها سؤال نمودن، در صدر اسلام این روحیه در میان مردم تقویت می شد و سرکوب نمی شد . فرمان خلیفه دوم، خلیفه روی منبر رفت و به مردم گفت: «اگر من کج رفتم مرا راست کنید» یعنی هدایت کنید . اشتباهاتم را بگویید . یک عربی بلند شد، شمشیرش را بیرون آورد و گفت: «اگر کج رفتی با شمشیر تو را راست خواهیم کرد» . یعنی تااین حد به مسلمان اجازه داده شد که به مسؤولان امر با صراحت حرف بزند .» (63)
با توجه به تبیین مطرح شده از مردم سالاری و ویژگی ها و محسنات آن، بعید می دانم هیچ فرد منصفی بر برتری مردم سالاری دینی نسبت به مردم سالاری غربی و لیبرال دموکراسی کوچکترین تردیدی و شبهه ای داشته باشد . البته این در مقام تئوری و نظر است و چنین تئوری ای در هیچ جای دنیا ارائه نشده است و تئوری های ارائه شده با این قابل مقایسه نیستند .
امروز بر مسؤولان ارشد نظام جمهوری اسلامی فرض است که این تئوری معقول، جامع، جالب، جذاب و دلنواز را به خوبی اجرا کنند و با پای بندی عملی دقیق به این الگوی ارائه شده، مردم سالاری دینی را به طور کامل محقق سازند و بدین وسیله الگویی عملی برای مسلمانان و بلکه برای همه طالبان کرامت و آزادی انسان ارائه نمایند:
«اگرمسؤولان نظام اسلامی باعمل به وظایف خود ورعایت کامل ضوابط اسلامی، کار آمدی نظام را نیز به اثبات برسانند، بیش از یک میلیارد مسلمان پشت سر آنان قرار خواهند گرفت و این نظام به الگویی کار آمد از «مردم سالاری دینی » در جهان تبدیل خواهد شد .» (64)
به امید تحقق کامل مردم سالاری و موفقیت نظام مردم سالار جمهوری اسلامی ایران .
پی نوشت ها:
توضیح و پوزش
در شماره 28 مجله، تاریخ بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری، 13/12/81 صحیح است، بدین وسیله ضمن پوزش تصحیح می شود .
پی نوشت:
1) به کوشش حجة الاسلام احمد حیدری از محققان حوزه .
2) صحیفه نور، ج 20، ص 455
3) در مکتب جمعه، ج 7، ص 2
4) روزنامه جمهوری اسلامی، 16/3/80
5) در مکتب جمعه، ج 5، ص 390
6) همان، ص 391
7) روزنامه جمهوری اسلامی، 16/3/80
8) در مکتب جمعه، ح 6، ص 214
9) همان، ج 7، ص 2
10) همان، ص 3
11) همان، ج 6، ص 300
12) حدیث ولایت، ج 4، ص 46
13) مکتب جمعه، ح 7، ص 3
14) روزنامه جمهوری اسلامی، 12/6/62
15) همان، 16/3/81
16) همان، 13/5/80
17) مکتب جمعه، ح 6، ص 362
18) همان، ص 387
19) همان، ص 386 - 388
20) همان، ج 7، ص 2
21) همان، ح 6، ص 363
22) همان، ج 4، ص 49
23) همان، ص 51
24) همان، ص 53
25) همان، ج 3، ص 3
26) روزنامه جمهوری اسلامی، 12/10/70
27) همان، 13/5/80
28) همان، 19/10/71
29) در مکتب جمعه، ج 6، ص 363
30) حدیث ولایت، ج 9، ص 40
31) بازگشت به نهج البلاغه (مجموعه سخنرانی های مقام رهبری در کنگره های بین المللی نهج البلاغه، ص 17، بنیاد نهج البلاغه، تهران، 72)
32) در مکتب جمعه، ج 6، ص 363
33) روزنامه جمهوری اسلامی، 16/3/81
34) در مکتب جمعه، ج 6، ص 300
35) روزنامه جمهوری اسلامی، 16/3/81
36) همان، 13/5/80
37) در مکتب جمعه، ج 7، ص 3
38) همان، ص 4
39) روزنامه جمهوری اسلامی، 6/12/62
40) حدیث ولایت، ج 5، ص 27 - 25
41) همان، ج 7، ص 188
42) روزنامه جمهوری اسلامی، 17/10/62
43) همان، 16/3/80
44) حدیث ولایت، ج 6، ص 114
45) بازگشت به نهج البلاغه، ص 13 و 14
46) حدیث ولایت، ج 6، ص 201
47) روزنامه جمهوری اسلامی، 13/5/80
48) در مکتب جمعه، ج 6، ص 212
49) روزنامه جمهوری اسلامی، 16/2/80
50) در مکتب جمعه، ج 2، ص 27
51) همان، ص 70
52) همان، ص 87
53) روزنامه جمهوری اسلامی، 16/30/80
54) همان، 16/3/81
55) همان، 22/2/63
56) همان، 7/8/62
57) در مکتب جمعه، ج 7، ص 3
58) همان، ص 4
59) همان، ج 6، ص 115
60) روزنامه جمهوری اسلامی، 14/11/70
61) حکومت در اسلام (مقالات سومین کنفرانس اندیشه اسلامی)، ص 32 و 33، سازمان تبلیغات اسلامی، 1364 تهران .
62) روزنامه جمهوری اسلامی، 17/10/62
63) همان .
64) همان، 14/12/81
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان