نشانه های مرتبط با سندرم اعتیاد به کار، نه به جنسیت خاص و نه به صنعت یا سازمانی ویژه وابسته اند؛ آن ها را می توان سائق های محیطی دانست که با هیچ یک از مسائل پیرامون ما مرتبط نیستند. تأثیرات زیان بخش سندرم اعتیاد به کار، ناشی از فقدان اراده، استعداد، تعلیم و تربیت، مسائل اخلاقی یا ارزش های خانوادگی نیست. در بیش تر موارد، افرادی که متأثر از چنین بدکنشی هایی هستند، حتی نسبت به مشکل خود آگاهی ندارند. این افراد گاه از محیط کار و بیش از همه از خانواده شان، بازخوردهای منفی دریافت می کنند. این گونه افراد بدترین و دردناک ترین وضعیت را هنگامی دارند که کاری برای انجام دادن نداشته باشند. اتمام هر کاری، به خاطر الگوهای کاری که این افراد دارند بسیار عذاب آور است. الگوهای کار معتادین در بیش تر موارد باعث رضایت مندی شخص نمی شوند، زیرا آن ها به محض این که کاری را انجام دادند، از کار مورد نظر دست می کشند و رضایت مندی خود را در فعالیت دیگری جست وجو می کنند. این وضعیت ممکن است چرخه ی دردناکی را در این افراد به وجود آورد، زیرا تمایلات و سائق های آن ها برای انجام دادن کار، سخت تر و برای اتمام آن کار بیش تر می شود. این چرخه دقیقاً ه وضعیتی می شود که در آن فرد برای رسیدن به آرامش و ایجاد احساس مثبت از موفقیت هایی که به دست آورده است ناتوان می شود.
معتادین به کار هرگز نیازشان به ماندن در بالاترین سطح و مشغول بودن پایان نمی گیرد. پویایی چنین وضعیتی باید به عنوان یک طرح درمانی در نظر گرفته شود و نیاز به اصلاح و بهبود نشانه های اعتیاد به کار را دارا باشد. یکی از محققان این زمینه به نام « استرول » ( 1998 ) معتقد است که معتادان به کار، غالباً در حال نگرانی، فعالیت، رقابت و پیشرفت هستند. آن ها تمایل به پرخاشگری دارند، پیش از بروز حوادث مهم عصبانی می شوند، و به سرعت و با انرژی حرکت می کنند. اگر یک فرد معتاد به کار را از کار کردن باز دارند، احساس آرامش روانی خود را از دست می دهد و احساس گناه، اضطراب و بی ارزشی می کند. آنان اغلب اوقات خسته، تندخو و جدا از اجتماع هستند و حتی ممکن است نشانگان استرس از قبیل: سردرد، خواب گردی، تنگی نفس، افزایش ضربان قلب، تنش عضلانی یا زخم معده داشته باشند.
هسته ای اصلی پویایی معتادان به کار این است که آن ها دامنه ای از ناامنی، عزت نفس غیر واقع بینانه، پایین بودن عزت نفس و ناامنی روانی را در بر می گیرند. افرادی که از اعتیاد به کار رنج می برند، می توانند تصاویر غیر واقع بینانه ای از خویشتن داشته باشند. فاجعه ی اعتیاد به کار، وضعیتی است که در آن بخش عمده ای از ذهنیت فرد بر اساس اوضاع بیرونی کار و وضعیت های مربوط به خط مشی کاری فعال است.
دوم این که فردی که معتاد به کار است، در بیش تر موارد قدرت کافی برای حفظ سلامتی خود را ندارد و به همین دلیل ممکن است به انتخاب هایی دست نزند که برای خود و خانواده اش مشکلات عدیده ای ایجاد کند، هر چند که چنین فردی نمی تواند به مشکل خود پی ببرد و حتی در بیش تر مواقع، آن را انکار می کند. این جاست که رفتارهای فرد معتاد به کار، غیر واقع بینانه اند و انتظاراتی که از خود دارد، تحمیل هایی هستند که از درونش سرچشمه می گیرند. در واقع، تحمیلی که بر فرد وارد می شود بیش از آن که بیرونی باشد، درونی است. معتادین به کار، مانند افراد وابسته به الکل یا مواد مخدر، مجبورند دایماً بر میزان کار خویش بیفزایند. این فرایندها، چرخه ی احساسات مربوط به خویشتن را در ارتباط با موفق شدن، کنترل کردن، اجتناب کردن با رعایت موارد بهداشتی، با مشکل مواجه می سازند.
از سوی دیگر برخی از پژوهشگران معتقدند که اعتیاد به کار شکل مثبتی از یک فعالیت سازمانی است. مصاحبه با 100 نفر از کارکنان معتاد به کار مشخص کرد که آن ها بسیار راضی و کار آمد هستند. اما در مقابل برخی دیگر از پژوهشگران، اعتیاد به کار را موضوعی منفی می دانند. آن ها اعتیاد به کار را معادل اعتیادهای دیگر می دانند و معتقدند که معتادان به کار، غالباً ناراحت، وسواسی و مضطرب هستند. برخی از مطالعات مرور شده توسط آتش پور و همکارانش در سال 1384 نشان داده اند که وجود انواع مختلف الگوهای رفتاری اعتیاد به کار، به طور بالقوه به میزان عملکرد شغلی و بازده های کار و زندگی همراه شده با آن بستگی دارد. این مسئله را تحت عنوان سرایت کار- خانه مورد بحث قرار خواهیم داد.
برای معتادین به کار، کار دارویی است که آن ها را مشغول نگه می دارد. بنابراین آنان قادر به درک احساسات دیگرشان از قبیل صمیمیت و دوستی نیستند. بسیاری از افراد علاقه مند به حوزه ی اعتیاد به کار، تأثیر اعتیاد به کار را در افراد، خانواده و محل کارشان موشکافی کرده اند و مورد بررسی قرار داده اند. به عقیده ی آن ها معتادین به کار تمایل به کار کردن یا تفکر در مورد کار را در هر مکان و هر زمانی دارند. این افراد غالباً تلفن های همراه یا رایانه های قابل حمل خود را همراه دارند تا پس از اتمام ساعات رسمی کار، در مکان هایی مثل منزل، تریا، پارک و... به ادامه ی کار خود بپردازند. اعتیاد به کار شدید با نقصان حل مؤثر مسائل، ارتباطات ضعیف، ثبات کم در نقش های آشکار خانوادگی، مشارکت عاطفی کم تر، پاسخ های عاطفی ضعیف و کارکرد پایین در خانواده در طول روند رشد مرتبط است.
علاوه بر اثرات اعتیاد به کار، مسئله ی دیگر، تأثیر این پدیده در بروز عدم تعادل بین کار و خانواده است. عدم تعادل بین کار و خانواده باعث بروز مشکلات زیادی می شود و پیامدهای منفی بسیاری برای آن ها ( مثل عدم رضایت از زندگی، اضطراب و ضعف سلامتی )، روابط بین فردی شان ( مثل افزایش تعارض بین فردی و طلاق ) و برای سازمان ( کاهش بهره وری طولانی مدت و تأثیر بر همکاران ) در بر خواهد داشت. پدیده ی سرریزشدگی به عنوان یکی از مفاهیمی که اخیراً وارد حوزه ی کار و خانواده شده است اشاره به انتقال خُلق، توانایی، انرژی و مهارت ها از یک محیط به سایر محیط ها دارد، که در آن بحث منظور انتقال حالات و مسائل کار به خانه به صورت منفی است. شواهد تجربی نشان می دهند که تأثیر منفی ناشی از محیط کار بسیار اثرگذار است و می تواند فضای خانواده را به شدت آلوده کند. در اکثر موارد وضعیت معتادین به کار در فضای کار - زندگی، یک بازی صفر و یک است و کسب موفقیت در یک حیطه، در نهایت معنایی جز از دست دادن حیطه ی دیگر را ندارد. این افراد درگیر مسائل متعدد محیط کار و خانواده هستند و فضاهای مشابهی را در هر دو حیطه به وجود می آورند. این شباهت غالباً بر حسب عاطفه ( لق وخو و رضایت )، ارزش ها ( اهمیت خواست ها و تقاضاها در کار و خانواده )، مهارت ها و رفتارهای آشکار معنا می یابند. سایر واژه هایی که بر سرریز شدن دلالت دارند، عبارتند از تعمیم، هم شکلی، استمرار و شباهت. در فرایند انتقال وضعیت کار به خانواده، بر سه حیطه ی سرریزشدگی می توانیم تأکید کنیم:
الف- خُلق و خو:
این سرریز شدن زمانی رخ می دهد که خُلق وخوی یک حیطه، خُلق و خوی حیطه ی دیگر را تحت تأثیر قرار می دهد. این تأثیر بر حسب یک رابطه ی علت و معلولی تبیین می شود که خُلق و خوی یک حیطه را به عملکرد یا پاداش ها در سایر حیطه ها ربط می دهد. معتادان به کار به واسطه ی خُلق و خوی کاری خود، دارای خُلق وخوی کلی خاصی نیز هستند. به مرور زمان به علت خُلق وخوی تحریک پذیر و منفی، توانایی حل مشکلات در آن ها از بین می رود و خودکارآمدی آن ها را کاهش می دهد.
ب- ارزش ها:
سرریز شدن ارزش ها بین کار و خانواده، دو ساختار علت و معلولی را نشان می دهد. اول این که کار و خانواده نیروهای اجتماعی هستند که ارزش ها را با توجه به زندگی به صورت یک کل تحت تأثیر قرار می دهند و این ارزش های موجود در زندگی، ارزش های خاص یک حیطه را تحت تأثیر قرار می دهند. دوم این که ارزش های یک بُعد ممکن است به طور مستقیم ارزش های بُعد دیگر را تحت تأثیر قرار دهند. به نظر می رسد برای هر دو ساختار، ارتباط بین ارزش های کار و خانواده ممکن است به طور غیر ارادی بین دو حیطه منتقل شوند. گاهی نیز یک تقلای عمدی برای هم آهنگی ارزش های بین کار و خانواده به وجود می آید. شاید همین مسئله باعث شود که الگودهی و انتقال اعتیاد به کار والدین به فرزندان نیز قابل توجیه شود.
ج- مهارت ها:
معمولاً حیطه ی سرریزشدگی مهارت های کار به خانه مسیرهای علت و معلولی خاص را می پیماید. این انتقال قادر است در طرح واره یا ساختار ذهن خانواده یا کار وارد شود و حیطه های مورد نظر را تحت تأثیر قرار دهد. برای مثال داشتن مهارت در انجام دادن دقیق کار می تواند در خانواده به نوعی وسواس در چک کردن رفتار دیگران یا پیدا کردن کارهای جدید در خانواده منجر شود. در حوزه ی مهارت ها، رفتارهای مختلف در یک بُعد می توانند به طور مستقیم یا غیرمستقیم رفتارهای موجود در بُعد دیگر را تحت تأثیر قرار دهند و برخی از آن ها به صورت رفتارهای عادتی در آیند.
بر اساس مطلب بیان شده و مطالعات صورت گرفته توسط « کریمی و آقایی » در سال 1381، سرریزشدگی منفی منجر به ایجاد تعارض در حیطه ی کار - خانواده می شود و استرس ها و اضطراب های یک حیطه را به حیطه ی دیگر منتقل می کند. برای چنین افرادی کار و خانواده به صورت دو رقیب در می آیند و کسب مزایا در یکی منجر به آسیب دیگری می شود. اما این مسئله تنها ظاهر قضیه را نشان می دهد، زیرا برای معتادین به کار حیطه ی کار نیز از خانواده متأثر می شود و تأثیر و تأثر خانواده بر کار حتی میزان موفقیت آن ها را در کار زیر سؤال می برد. معتادین به کار به واسطه ی پدیده ی سرایت، دچار فشار نقش و پیامدهای منفی آن می شوند. آن ها به طور متناوب یا مکرر بین نقش های کاری خود و سایر نقش ها دست و پا می زنند و دچار تعارض هایی می شوند. چنین تعارض هایی نه تنها ناخوشایند هستند بلکه انتظارات مرتبط با نقش و ارضای آن ها را به تعویق می اندازند. تعارض یاد شده ( کار - خانواده ) در معتادین به کار می تواند زمان محور، فشار محور یا رفتار محور باشد. تعارض زمان محور، مواقعی رخ می دهد که فشارهای مرتبط با نقش یا وظیفه که می توانند از هر دو بُعد ( کار یا خانواده ) ناشی شوند نسبت به پر کردن زمان با هم به رقابت بپردازند ( تا دیروقت کار کردن فرد که باعث می شود فرد نتواند وظایف طبیعی خود در قبال خانواده را به خوبی انجام دهد ). در نهایت، این مسئله ( کاهش زمان یا توجه به مسائل خانواده ) باعث کاهش عملکرد نقش مربوط به خانواده می شود. شکل الف نشان می دهد که نه تنها عملکرد نقش مربوط به خانواده دچار اختلال می شود، بلکه هم چنین خواست های کاری با خواست ها و تقاضاهای خانوادگی بر سر زبان یا توجه به امور خانوادگی با هم به رقابت می پردازند، و همین امر به وسیله ی علامت های + ( مثبت ) و - ( منفی ) به ترتیب روی مسیرهای الف و ب اثر می گذارد.
الف- تعارض زمان محور از کار به خانواده ( برگرفته از کریمی و آقایی )
تعارض فشار محور که دومین نوع تعارض است زمانی رخ می دهد که فشار احساس شده ی مرتبط با نقش یک بُعد، عملکرد رفتارهای مربوط به نقش بُعد دیگر را تحت تأثیر قرار می دهد. به عنوان مثال پدری که نگران کودک بیمارش است احتمال دارد نتواند به خوبی به وظایف کاری خود رسیدگی کند و در نتیجه ممکن است دچار اشتباه شود. بر اساس شکل ب، فشار در یک تقاضا ممکن است بر توانایی در سایر حیطه ها تأثیر مستقیم یا غیر مستقیم داشته باشد که در نتیجه توسط سلامت عمومی تعدیل می شود ( برای مثال رضایت از زندگی و سلامت جسمی و روانی ). شواهد نشان می دهند که این ارتباط غیر ارادی است. به عنوان مثال کار ممکن است باعث خستگی، تنش و ناکامی شود، که این امر بر عملکرد خانواده تأثیر بارزی می گذارد. این تأثیر در حالی است که تلاش ارادی وآگاهانه برای به وجود آمدن آن صورت نگرفته است.
ب- تعارض فشار محور از کار به خانواده
سومین نوع تعارض، تعارض رفتار محور، ناشی از رفتارهای ناسازگاری است که به وسیله ی نقش های متعارض ایجاد می شوند. به عنوان مثال از مدیر مالی یک سازمان انتظار می رود که سخت گیر و کم تر عاطفی باشد، اما همین رفتارها در محیط خانواده به احتمال زیاد منجر به ایجاد تعارض و کشمکش با اعضای خانواده می شوند. به عبارت دیگر تعارض رفتار محور شکلی از سرریز شدن رفتاری را در معتادین به کار نشان می دهد. در شکل ج، مسیرهای الف، ب و ج که در آن ها رفتار انتقال یافته از یک حیطه مانع عملکرد نقش در حیطه ی دیگر می شود، به خوبی نشان می دهند که رابطه ی مورد نظر غیر ارادی است و می تواند پاداش ها و توجه به فراد را کاهش دهد.
ج- تعارض رفتار محور از کار به خانواده
به نظر می رسد تعارض زمان محور در معتادین به کار، رایج ترین وع تعارض باشد. فرضیه ی ما این است که کل انرژی انسان همان طور که روان شناسان تأکید کرده اند تا حدودی ثابت است ونقش ها و وظایف مختلف به طور غیر قابل اجتنابی زمان و انرژی لازم برای برآورده کردن
همه ی خواست های مربوط به آن ها را کاهش می دهند. در نتیجه ی این مسئله، تعارض کار- خانواده، ایجاد می شود. این مسئله توسط « مارکز » در اواخر دهه ی 1970 و با تأکید توسط « ادواردز » و « بارد » در سال 2000، بیان شده است.
با توجه به مطالب فوق، لزوم شناخت افرادی که به نوعی دچار اعتیاد به کار هستند ضروری است. سرپرستان و مسئولین واحدهای سازمانی و صنعتی با آگاهی یافتن از نشانه های رفتاری و روانی این قبیل افراد، در صدد بررسی دقیق نیروی انسانی تحت نظر خود بر آمده اند و از شیوع و تشدید این مسئله، که برای فرد، خانواده و سازمان یا محیط کار دارای اثرات منفی است، جلوگیری می کنند. برخی از نشانه های بارز هشدار دهنده ی این قبیل کارکنان در ذیل آورده شده است:
- خانه ی آنان شبیه به یک اداره ی کوچک است.
- آنان همواره برانگیخته و آماده ی کار و رقابت کردن هستند.
- این افراد تجهیزات مربوط به کارشان را همیشه، حتی در تعطیلات، به همراه خود دارند.
- کار کردن، بیش از هر چیز دیگر در زندگی، آن ها را خوشحال می کند.
- خوابیدن یا اوقات فراغت را هدر دادن وقت می دانند.
- آن ها در مرخصی ها، اگر مجبور به این کار شوند، احساس بی قراری می کنند و سعی می کنند مدت مرخصی خود را کوتاه یا آن را متوقف کنند.
- این قبیل افراد به طور مرتب در حال حل کردن مشکلات موقعیت کاری در ذهن شان هستند.
- این افراد، خسته، تندخو و جدا از اجتماع هستند و حتی ممکن است نشانگان فشار روانی از قبیل سردرد، زخم معده، تنگی نفس و...را داشته باشند.
متأسفانه در ایران تحقیقات علمی در این زمینه به صورت محدود و معدودی انجام گرفته و ضروری است که با روند صنعتی شدن و توسعه یافتن جامعه، از پرداختن به این موضوع و سایر مسائلی که به نیروهای انسانی در سازمان ها و محیط های کاری مربوط می شوند، حمایت لازم صورت گیرد. دلیل این مسئله این است که عمده ترین، مهم ترین و پر ارزش ترین منابع هر جامعه ای را منابع انسانی آن جامعه تشکیل می دهند. وجود یک یا چند متخصص روان شناسی صنعتی و سازمانی در هر محیط کاری می تواند مانع از بروز بسیاری از مشکلات و معضلاتی شود که امروزه سازمان ها و اداره های جامعه ی ما با آن ها درگیر هستند.
منبع مقاله :
آتش پور، سید حمید؛ (1388)، اعتیاد به کار( روان شناسی معتادین به کار )، تهران: نشر قطره، چاپ اول