ریشه های اصطلاح اعتیاد به کار

اصطلاح اعتیاد به کار، ترجمه ای است از واژه ی « workaholic »، و از ترکیب واژه ی « work » به معنی « کار » و واژه ی « aholic » به معنی « معتاد »، به وجود آمده است

ریشه های اصطلاح اعتیاد به کار

اصطلاح اعتیاد به کار، ترجمه ای است از واژه ی « workaholic »، و از ترکیب واژه ی « work » به معنی « کار » و واژه ی « aholic » به معنی « معتاد »، به وجود آمده است. در فرهنگ انگلیسی آکسفورد، معتاد به کار به کسی گفته می شود که « بیش از حد کار می کند و احساس می کند که در هر حال و تحت هر اوضاع و احوالی به کار کردن نیاز دارد ». اعتیاد به کار به طور تکنیکی و علمی، به عنوان یک اختلال روانی شناخته نشده است، بلکه به عنوان یک مشکل روان شناختی مطرح می شود. از این نظر، این موضوع قسمتی از فرایند اعتیاد به طور کلی است و بر کل جامعه، خانواده و سازمان ها، تأثیر می گذارد. فرد معتاد به کار، کسی است که به طور عاطفی، معتاد به کنترل و قدرت است و حالتی وسواس گونه دارد و می خواهد از این طریق، به موفقیت و رضایت دست یابد. چنین فردی، کسی است که برای تعریف « شخصیت » خود، وابسته به کارش می شود، کار، دارویی است که وی خود را با آن مشغول می کند و به همین دلیل است که قادر به درک احساسات دیگر خود از قبیل صمیمیت ودوستی نیست.

نگاهی ویژه:

از زمانی که مفهوم انگیزه ی پیشرفت وارد مطالعات روان شناسی شد، مشخص شد افرادی که نیاز به موفقیت و پیشرفت بالایی دارند، اشتیاق وصف ناپذیری به کار خود پیدا می کنند، که آن ها را می توان معتاد به کار یا شیفته ی کار دانست. برخی از این افراد حتی در طول شبانه روز 16 ساعت کار می کنند. این زمان در روزهای تعطیل به 12 ساعت هم می رسد.
واژه ی معتاد به کار نشان دهنده ی وضعیت منفی و نامطلوبی است که این افراد دارند. البته باید توجه داشت که هر چند افراد مورد نظر به کار کردن معتاد شده اند، اما برخلاف معتادان دیگر، مورد احترام جامعه هستند. آن ها شیفته ی کار خود هستند و از انجام دادن کارهای محوله احساس خشنودی می کنند. به نظر می رسد آن ها با کار خود پیوندی عاطفی دارند.
هر چند این گونه افراد در جامعه مورد احترام و پذیرش همکاران، دوستان و سرپرستان خود قرار می گیرند، ولی در هیچ یک از بررسی های انجام شده، مشخص نشده است که آیا خانواده ی آن ها نیز از این وضع احساس رضایت و خشنودی دارد یا خیر! این قبیل افراد، در اغلب اوقات، غذا خوردن، مکالمات عادی اجتماعی و لذت بردن از تعطیلات آخر هفته را نیز فراموش می کنند. شاید بسیاری از ما نیز گاهی اوقات با چنین مشکلاتی برخورد کرده باشیم، ولی برای یک فرد معتاد به کار، این وضعیت کاملاً عادی و طبیعی است. آن ها تقریباً در هر ساعتی، حتی شب ها، کاری برای انجام دادن پیدا می کنند. از نظر این افراد، آن چه که انجام می دهند بر هر چیز دیگر اولویت دارد و کوچک ترین جزئیات مربوط به کارشان نیز واجد اهمیت است، و همه چیز در انجام دادن کار و رسیدن به موفقیت خلاصه می شود.# 13
به دلیل همین ویژگی هاست که در طول زمان از دو جنبه ی زیر آسیب می بینند:
- سلامتی
- روابط اجتماعی و زندگی زناشویی
برای چنین افرادی مسئولیت ها و فرصت های کاری، ضرورت های نزدیک به هم و جدی تر از هر مسئله ای هستند. آن ها به دلیل نگاهی که به کار دارند، نمی توانند آن را مثل یک سرگرمی در نظر بگیرند. کار برای آن ها از هر چیزی مهم تر است و به عنوان یک عادت غیر قابل تغییر شناخته می شود. چنین عادتی حتی به موفقیت معنای خاصی می دهد، به نحوی که آن ها تلاش می کنند تا فقط موفقیت به دست آورند، نه آن که از آن لذت ببرند. برای آن ها سرگرم شدن چیزی غیر ممکن است و شغل شان به طور مستقیم با رفاه و سلامتی شان در تعارض است. بنابراین اولویت اصلی آن ها کار است و بیش از آن چه که توان دارند برای کار برنامه ریزی می کنند و در این بین نقش طراوت، نشاط و خانواده کم رنگ می شود.
منبع مقاله :
آتش پور، سید حمید؛ (1388)، اعتیاد به کار( روان شناسی معتادین به کار )، تهران: نشر قطره، چاپ اول
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر