مهم ترین کتاب جغرافی عمومی قرن چهارم کتاب احسن التقاسیم مقدسی است که به تفصیل در وصف راهها و شهرها پرداخته است. وی این کتاب را در میان 375 تا 381 تألیف کرده و آن گونه که در مقدمه کتابش آورده، بسیاری از شهرها و راه ها را به چشم دیده و با گروه های مختلف مردم معاشرت کرده است. در اینجا به ترتیب، آنچه را درباره شهرهای ایران آورده به اختصار نقل می کنیم. اینها بهترین مطالبی است که در این باره در اختیار داریم. آنچه آورده ایم خلاصه مطالبی است که مقدسی درباره شهرها آورده است.
نیشابور: ایرانشهر، مرکز این سوی رودخانه در برابر ماوراء النهر و قصبه نیشابور، شهر مهم و مرکزی آبرومند، بزرگی زمین، فزونی دانشمندان و بزرگان، بازارهای بزرگ، آبادی های گران مایه، باغ های دلگشا است. پارچه هایش درخششی دارند که مردم عراق و مصر بدان خود آرائی می کنند. دروازه سند و کرمان و فارس و بار انداز خوارزم و ری و گرگان است. فقیهانش از ادب بهره مندند، هیچ روز بی مجلس مناظره نگذرد. مردمش غیر از دو گروه سنی و معتزلی شیعه و کرامی اند. وقتی یک فرمانروا بر کنار می شود، عیاران از هر دو سو بر شهر چیره می شوند. در نیشابور یک تپه با خاک سیاه همچون مداد هست که بدان نامه ها و مانندش را می نویسند و کتاب ها را مهر می کنند.
بیهق: جاده ری از آن می گذرد. دو شهرک آباد سبزوار و خسروجرد در آن است. مردمش ادب دوستند. چندین دانشمند و نویسنده دارد. پارچه بسیار صادر می کند.
ویژگی خراسانیان: مردمش بر مذهب سنت هستند. در نیشابور معتزلیان آشکارند، اما تسلط ندارند. شیعه و کرامیان در آنجا جاذبه ای دارند. اکثریت در این سرزمین از آن حنفیان است. کرامیان در هرات و غرج شار خانقاه دارند. در روستاهای هیطل مردمی هستند که سپید جامگان خوانده می شوند. [در تفسیر تاج التراجم نیز از مبیضه ماوراء النهر یاد شده است ]. آیین ایشان به زندقت نزدیک است. در سجستان میان حنیفیان و شافعیان خون ها ریخته می شود. قبر علی الرضا در طوس است و دژی برای آن ساخته شده که خانه ها و بازار دارد. عمید الدوله فائق نیزمسجدی برایش ساخت که در همه خراسان به از آن نیست. زبان نیشابوریان رساتر و گیراتر است، ولی آغاز واژه ها را کسره می دهند و سین بی فائده می افزایند چنان که بخردستی، بگفتستی. زبان مردم بلخ شیرین ترین زبان هاست، جز این که واژه های زشت بکار می برند.
جرجان: منطقه ای است در دشت. ترنج و زیتون و عناب دارد. نهرها پر آب، باغ ها فراوان، روستاهای بزرگ و با برکت. مرکز اقلیم گرگان شهرستان است. مردمش درست کارند و مردانگی دارند. بازارها و مسجدهایش زیبایند. کنار کاخ امیر، میدان است. اذان را به آواز می گویند. خطیب ایشان حنفی است و اقامه را دوگان دوگان می آورند. [مانند شیعیان ].
طبرستان: بارانش بسیار، زندگانی در آن دشوار، کثیف و پر پشه، بیش تر نانشان از برنج است، با ماهی و سیر و مرغ های آبی بسیار. آمل قصبه طبرستان است. پارچه هایی در زیبایی شگفت انگیز، با بیمارستانی آباد با دو مسجد جامع که هر یک رواقی دارد. جامع عتیق نهری و درخت هایی دارد و در کنار بازار است.
دیلمان: منطقه ای است کوهستانی، گیل ها در دشت و دیلمان در کوه ها زندگی می کنند. شهرهایش کوچکند، مردم نه شایستگی دارند و نه دانش و نه دین!
ساری: آباد است. دانش و پارچه های خوب، بازار و اخلاق نیکو دارند. در مسجد جامع یک درخت نارنج براق و در سر پل یک درخت انجیر درشت هست!
ویژگی های مردمان طبرستان: مردم قومس، و بیش تر گرگانی ها و پاره ای طبرستان حنفی اند. شیعیان در گرگان و طبرستان آوازه ای دارند. مذهب ناحیت های دیلم شیعه و بیش تر گیلانیان سنی هستند. در قومس حوله های سفید دارند که از پنبه می بافند. گرگان روسری های ابریشمی دارد. دیلمیان خوش ریش و شادابند. مردم طبرستان زیباتر و با صفاترند. مردم طبرستان باریک کمرند، چون برنج می خورند! ایشان دانشمند را معلم می نامند. در آنجا فروش نان معمول نیست، آن را اهانت می شمرند.
آذربایجان: قصبه اصلی آن اردبیل است. گویند هفتاد زبان در آن است. اردبیل بارویی باز دارنده دارد. آب های روان، سپاه منظم، مردم بخیل و سنگ دل.
تبریز: چه می دانی تبریز چیست؟ زر ناب، کیمیای کمیاب. مایه سرافرازی مسلمانان است. اهل حدیث این سرزمین (آذربایجان) حنبلی هستند. علم کلام را دنبال نمی کنند و به تشیع گرایشی ندارند. در جامع اردبیل سنگی بزرگ هست که از آسمان در بیرون شهر افتاده، مردم آن را به مسجد جامع آورده اند.
ری: منطقه ای دلگشا، پر آب، با روستاهای بزرگ. در میان راه گرگان و خراسان و عراق است. همان جا که هوس حکومت بر آن، سبب شد عمر بن سعد، امام حسین (ع) را شهید کند. شهری ارجمند، باستانی و فخرآور. واعظانش از فقه، امیرانش از دانش، محتسبانش از خوشنامی و سخنورانش از ادب چیزی کم ندارند. پیشنمازان مسجد جامع در ستیز با یکدیگر. روزی از آن حنفیان و روزی دیگر از شافعیان.
همدان: گویند: کوه ها سپاهند و همدان فرمانده آنها. بهترین آب و سبک ترین هوا را دارد. میوه های گوارا و مردان جنگنده فراوان دارد. روستاهایش دل از من ربوده است. آتش در همدان گرما ندارد و سرمایش درد بی درمان است. اکنون ری پر جمعیت تر و آبادتر از همدان است و دانشمندان همدان کاهش یافته اند. مردمانش اهل حدیث اند.
اصفهان: بخشی از آن سهم جبال، و بخشی سهم فارس است. شهری بزرگ، آباد و پر جمعیت. بازرگانان بزرگ و هنرمندان ماهر دارد. پارچه هایش را به هر سو می بردند. مردم اهل سنت و جماعتند و حنبلیان درشت خوی. برخی بازارهایشان سرپوشیده و برخی سرگشاده است. من پس از جامع مصر، نماز آبادتر از ایشان ندیدم.
کاشان: شهری نامور، کهن ساز در مرز کویر. با کشتزارها و کاریزهای فراوان. در ساختن قمقمه ماهرند. عقرب های شگفت انگیز دارد. مردمانش همه بر مذهب شیعه اند.
قم: بارو و روستای فراوان دارد. شهری بزرگ است، ولی متوقف شده رو به ویرانی است. مردم آن [نماز جمعه در مسجد] جامع را تعطیل کرده اند تا آن که رکن الدوله ایشان را به برقراری آن واداشت. از قم، کرسی، لگام، رکاب، پارچه و زعفران بسیار تجارت کنند. مردمانش همه بر مذهب شیعه اند.
خوزستان: سرزمینی است خاکش مس و گیاهش زر. پر از میوه و برنج. پارچه هایش دیبا و خز. گور دانیال آنجاست. از فقیه و دانشمند تهی نیست. درهشت اقلیم فصیح تر از ایشان نیست. درآمد آنجا پشتوانه خلیفه عباسی است. عمر گفت: اگر زنده بمانم خوزستان را می فروشم و بهایش را در بیت المال می نهم.
اهواز: شهری است که شهرهای ویران شده باستانی را در بر گرفته است. هنوز مردم با کاوش زمین گنج ها و ظرف های مسین از زیر آوار بیرون می آورند. شهری تنگ و بدبو. بیگانه در آن سرگردان است و بومی نیز از زندگی آرام محروم. مار و کژدم فراوان. آب ها گرم. نه قاری خوش زبان و نه جامع محترم است. اهواز انبار بصره و بارانداز فارس و اصفهان است. مرکز گرد آمدن دیبا و خز. اهواز به نهرهایش زنده است و مانند بغداد کشتی در رفت و آمد. آسیابهایی شگفت آور بر نهرها دارند. نیمی از مردم اهواز شیعه اند.
شوش: قصبه ای است خوش و آبادان، با مردم نیک اندیش. نیشکر شگفت انگیز. دانش، قرآن، حدیث، ادب، سنت و جماعت دارند. مردم حنبلی هستند. وقت مردم به رقص می گذرد.
عسکر مکرم. اینجا به نام مکرم، غلام حجاج است که با سپاهش در اینجا فرود آمد. بیش ترشان با سوادند. دانشمندان را بینی که تا ظهر در مسجد مشغول درس هستند. ولی ایشان با آلودگی به علم کلام خود را از چشم مردم انداخته و با اعتزال گرایی از دیگر مسلمانان جدا شده اند.
رامهرمز: قصبه ای بزرگ، دارای بازارهای آباد و پر برکت. عضد الدوله برایش بازاری ساخته که من به از آن ندیدم. مانند بصره و ری کتابخانه با موقوفات دارد که کارمندانش در خدمت واردان، کتابخوانان و کتاب نویسان هستند. در اینجا همیشه یک استاد، علم کلام را به روش معتزلی درس می دهد.
سرزمین فارس: سرزمینی گران مایه، پرخیر و مرکز بازرگانی است. رسم مجوسان در آن آشکار است. مردم بیش تر بر مذهب حدیث اند. شافعی و حنفی هم بسیار است. معتزلیان و شیعیان در ارجان و کرانه دریا بسیارند. صوفیانش هم بسیارند. در کشور عجمان ختم قرآن در گورستان نمی گیرند بلکه سه روز در مسجد به عزا می نشینند. ایشان نوروز و مهرگان را با مجوسان عید می گیرند. ایشان با روز و ماه پارسی گاه شماری می کنند.
شیراز: در گذشته کوره چیزی شبیه مرکز استان نبوده است. مسلمانان به هنگام گشایش این سرزمین آن را مرکزیت و دادند و پادشاهان را خوش آمد تا در آن زیستند. شهری کثیف، تنگ و تازه ساز است. مجوسان در آنجا بی نشانه راه می روند. آداب گبران بکار برده می شود. در جشن های کافران بازارها آذین بندی می شود. مردم مرفه و مهربان با بیگانه. هنرها و زیرکی و خوش رویی دارند. مجلس های قرائت قرآنشان بامدادان آدینه جلوه و شکوه دارد. بیمارستانش شهرت دارد با موقوفات بسیار و پزشکان حاذق و پرستاران که مانند آن در هیچ جا ندیدم، ولی آنچه در اصفهان است از این آبادتر می باشد.
استخر: فراخ ترین شهر، با شهرستان های بسیار و مشهور. امروز بر کنار و کوچک شده و مردمانش کاهش یافته اند. جامع آن مانند جامع های شام در بازار است و ستون های گرد دارد که سر ستونش همانند سر گاو است و گویند آتشکده بوده است. عضد الدوله بر روی رودخانه ای که میان شیراز و استخر هست، با دیواری بلند، بندی بسته که زیر سازی آن از سرب می باشد. آب پشت این سد بالا آمده، دریاچه ساخته است. در دو سوی آن، ده دولاب نهاده شده که زیر هر دولاب آسیابی سوار شده است. امروزه از شگفتیهای دیدنی فارس به شمار است که شهری در آنجا با گرمابه های خوب و جامعی زیبا ساخته شده، کاریزها آب را به سیصد دیه می رسانند.
سیراف: قصبه منطقه اردشیر خره است. ساختمان هایش استوار، جامعش زیبا، بازارهایش درست، مردمش دارا، و نامش پر آوازه است. درگاه چین اینجاست. زلزله که آمد، همه به دریا گریختند و شهر ویران شد. سیراف از گرما دروازه جهنم است.
کازرون: شهری بزرگ و آباد است. شهر همه کاخ و باغ و نخلستان است. سمساران بزرگ و بازار فراخ. عضد الدوله سرایی ساخت برای سمساران که سودش برای سلطان هزار درهم است.
کرمان: سرزمینی در کرانه دریا. جیرفت آنجاست که جهانیانش به نمونه یاد کنند. داد و ستدگاه ثروتمندان خوشگذران است. دیانت و پاکی به حد کمال دارد. زبان مردم فصیح و خردشان بی لغزش است. اکثریت با شافعیان است مگر جیرفتیان که حنفی اند. شمار فقیهان رو به کاهش است. معتزله در سیرجان بسیارند. اکثریت دررودبار و کوهستان و پلوچ و منوجان با شیعیان است.
ماهان: شهر عرب نشین و جامع در میان شهر. در میانش کهن دژی است با یک دروازه که دور آن را خندق فرا گرفته است. در بم خوارج سر و صدا و مسجد جامعی جداگانه دارند.
نرماشیر: شهر با جمعیت شگفت آور، با کاخ های زیبا و پاکیزه. مردمی هوشیار و ثروتمند. عیاران تعقیب نمی شوند. نه فقیهی راهنما و نه عالم دینی پیشوا دارند.
بم: با مردم هنرمند، ماهر و پارچه هایش زبانزد جهانیان.