عوامل بیرونی، همان طور که گاهی مدد می رسانند و در فهم متن و پیام دین به کار می آیند، گاهی نقش بازدارنده هم دارند. اینجا لازم است که آسیب شناسی هم بشود؛ یعنی اولا عوامل بیرونی را تفکیک کنیم، و ثانیا آسیب های آنها را بشناسیم. اگر تاریخی، به مسئله نگاه کنیم، خواهیم دید که این عدم تفکیک مشکل ساز بوده است. در اینجا هم آفت افراط و تفریط وجود دارد. ما چقدر مجاز به استفاده از معارف برون دینی در فهم دین هستیم؟ اگر به پاسخ این سؤال نزدیک نشویم، در استفاده از معارف برون دینی، دچار افراط و تفریط خواهیم شد. وقتی عناصر غیر دینی را دینی تلقی کردیم، از حرکت به سمت تولید علم باز خواهیم ماند. اگر یک نظام فلسفی، قداست خاصی یافت و در جای عناصر دینی نشست، کسی جرئت نمی کند در آن دست ببرد. تشخیص ندادن عناصر دینی از عناصر غیر دینی، منجر به این خواهد شد که مثلا نظریات ملاصدرا را به جای عقاید دینی پذیرفته و بر آن ها تصلب هم می ورزیم. انسداد، معنایی جز این ندارد. ما در طول تاریخ خود، بارها مبتلا به این آسیب شده ایم و هنوز هم در عرصه فلسفه این مشکل را داریم. در بعضی محافل واقعا بنا را بر این گذاشته اند که مثلا نظریات ملاصدرا، بخش هایی از دین است یا در حد متن روایت، اصالت و قداست دارد! در صورتی که اگر روشمند بیندیشیم و بررسی کنیم، خواهیم دید که بعضی از عناصری که ملاصدرا آورده است، برون دینی است و ما مجازیم که آن ها را تغییر بدهیم. صدرالمتالهین، خود در اسفار، نکته مهم و جالبی را گوشزد می کند. می گوید: «من برای رسیدن به حقیقت، خیلی تلاش کردم. همه کوشش من این بود که حقایق هستی را کشف کنم و خداوند هم فراوان به من لطف کرده است. الهامات مختلفی راهگشای من بود. بنابراین آنچه شما در این مجموعه (اسفار) می بینید، محصول تلاش من و لطف خداست؛ اما بر این گمان مباشید که حقیقت، منحصر است به آنچه من در این کتاب نوشته ام.» گویا ملاصدرا خود پیش بینی می کرده است که عظمت او روزی، روند تولید علم را به خطر اندازد. از همین هشدار ملاصدرا، می توان دریافت که او انسان بزرگی بوده و دغدغه ای جز کشف حقیقت، برای خود و دیگران نداشته است.
اگر ما نتوانیم عناصر غیر دینی را از مؤلفه های دینی تفکیک کنیم، به چندین آفت خطرناک مبتلا می شویم که یکی از آن ها تبدیل عناصر غیر دینی به پارادایم دینی است. اگر چنین اتفاقی بیفتد، فضا چنان غبارآلود می شود که چشم، چشم را نمی بیند. کسانی که در این فضای آلوده، غرق می شوند قادر به تولید علم نخواهند بود. این فضا، به شما اجازه نمی دهد که پرسش های بنیادین طرح کنید. وقتی عناصر غیردینی در لباس عناصر دینی، درآمدند، هر کدام به مثابه یک خط قرمز عمل می کنند و قید و بندها را از این مقدار هم که هست، بیشتر می کنند.
آسیب دیگری که اینجا باید مورد توجه ما قرار گیرد، افراط در غیردینی انگاشتن عناصر دینی است. تا به حال سخن از این بود که معارف برون دینی را نباید از اجزای دین تلقی کرد؛ حال باید به عکس قضیه هم توجه کرد؛ یعنی معارف دینی را هم نباید در حد معارف غیردینی تنزل داد و قائل به تغییر و تحول در آنها نیز شد. اگر آن تفریط بود، این افراط است. ما حق نداریم قرآن جدید یا روایت نو بسازیم. جعل روایت یا تحریف قرآن، فقط این نیست که در الفاظ قرآن دست ببریم یا روایت جعل کنیم. گاهی غیردینی انگاشتن اموری که جزء دین هستند، عنوان جعل و تحریف پیدا می کند. وقتی شما همه چیز را غیردینی پنداشتید، آنها را متحول می بینید؛ یعنی همه چیز را محصول یک فرهنگ، یک دوره یا یک وضعیت خاص جغرافیایی - تاریخی فرض می کنید. این مبنا، همان شکل غربی هرمنوتیک است. من به مباحث هرمنوتیک علاقه دارم و یکی از راه هایی که قطار تولید علم باید بپیماید، به نظر من همین ریل هرمنوتیک است؛ ولی من شکل غربی آن را نمی پسندم. چون در این نوع هرمنوتیک، متن ثابت و لایتغیری نداریم، قوام متن به خواننده است. وقتی علوم و معارف دینی به حوزه عناصر غیردینی آمدند، هرگونه تغییر و تحولی در آنها مجاز می شود و هیچ چیز نمی تواند مانع شما در تغییر و تبدیل آنها باشد. بنابراین تفکیک، بسیار ضرورت پیدا می کند. اگر عناصر غیر دینی را دینی تلقی کنیم، راه علم و تولید مسدود می شود، و اگر دینی را غیردینی انگاشتیم، التقاط و به هم ریختگی پیش می آید. مثلا وقتی به فلسفه ملاصدرا می رسیم، باید خوب دقت کنیم و ببینیم که چه بخش هایی از این فلسفه، دینی است و چه بخش هایی بشری و برون دینی است. تفکیک، راه را باز می کند. عقل گرایی افراطی ما را به ورطه الحاد و بی اعتباری آموزه های دین می اندازد، و ایمان گرایی مفرط که در آن همه عناصر و مؤلفه ها، از اجزای اصل دین شمرده می شوند، به دگماتیزم می انجامد.