شناسه : ۳۹۷۸۹۴ - جمعه ۶ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۰۰:۱۴
مبارزه با نفس
قال الله تبارک و تعالی: «بل یرید الانسان لیفجر امامه. یسئل ایان یوم القیامه
قال الله تبارک و تعالی: «بل یرید الانسان لیفجر امامه. یسئل ایان یوم القیامه. فاذا برق البصر». یکی از اصول دین ما، که شیعه و سنی به آن معتقدند، معاد است.معاد از ماده «عود» به معنای بازگشت گرفته شده است. انسان همان طور که از عالم دیگر به این دنیا آمد، دوباره باید به آن عالم برگردد. «انا لله و انا الیه راجعون ».مااز سوی خدا آمده ایم و به سوی او باز می گردیم. به تعبیر بوعلی سینا این نفس انسان در یک جایگاه رفیعی قرارداشت و از آن جا به عالم ناسوت و ماده پایین آمد. انسان، همین سر و پا و دست و کبد و کلیه و قلب و خوردن و خوابیدن نیست،بلکه روح الهی در انسان به او ارزش و اعتبار می بخشد. بر انسان چیزی حاکم است که به آن نفس می گویند. این نفس و روح مدتی در این جسم خاکی انسان قرار می گیرد و در پایان عمردوباره، این نفس از بدن انسان خارج شده به مکان اولی و جای گاه اصلی خود برمی گردد. در قرآن هم به این معنا اشاره شده است. «یا ایها الذین آمنوااتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد» ای کسانی که ایمان آورده اید تقوا پیشه کنید; و هر کسی باید بنگرد که برای فردا[ی خود] از پیش چه فرستاده است. انسان باید بیندیشد وببیند که برای فردای قیامت چه فرستاده است.روزی که همه نیازمندند و منتظر نتیجه اعمال خود می باشند. اگراز این عالم چیزی برای آن عالم نفرستاده باشند، آن جا محتاج خواهند بود. «انتم الفقراء» این مارک فقیر بودن را به پیشانی انسان زده اند، انسان به غذا، مسکن، لباس و...نیازمند است و می تواند اینها را برآورده سازد. ولی گاهی نیازدارد که برای یک زندگانی همیشگی و جاودانه تلاش کند.دنیا، محل کسب و تلاش است، انسان تا می تواند باید اعمال صالح وخوب در این دنیا انجام دهد. اگر ما در این جا تلاش و کوشش نکنیم در آن دنیا تهی دست و بی چاره خواهیم بود. آخرت، محل تلاش نیست، آن جا، جای نتیجه و جزا است. در آن دنیانمی توانیم چیزی به دست آوریم، ما هر چه می خواهیم باید از این دنیا به آن جا ببریم. «کل نفس بما کسبت رهینه...» هرچه در این جهان عمل کرده ایدآن جا می یابید، خودت عمل خود را می بینی. ای انسان! آیا چیزی برای آن جا تهیه کرده ای؟ هرچه در این جهان می اندوزی در آن جهان برای تو مفید خواهد بود، اگر چیزی فرستادی آن جا اندوخته می شود و در آن عالم برای تو خواهد بود. این جا دست روی دست نگذارید تا آن جا بگویید «یا ویلنا» وای بر من. ای کاش من در دنیا با فلانی رفیق نمی شدم، با فلان کس رفاقت نمی کردم ای کاش به فکر فردا بودم، که امروز چنین گرفتار نمی شدم. رفقای ناباب و بد، مرا به جای بد کشاندند، آن رفقای ناباب به داد من نمی رسند.آن جا راه فراری نیست، نه پدر به داد انسان می رسد، نه مادر،نه برادر، نه خواهر، نه دوست و نه رفیق. هر کس در آن روز به فکر خودش است. ما باید از زندگی ائمه (علیهم السلام) درس بگیریم. وقتی ما سراسر زندگی آنها را مرور می کنیم، می بینیم که آنها به فکر آخرت بودند و بیش تر تلاششان برای فردای قیامت بود،شب های خود را به عبادت می گذراندند و هدفی جز جلب رضایت الهی نداشتند.سرور شهدا امام حسین(ع) شب عاشورا می فرماید: از سپاه دشمن امشب را مهلت بگیرید که با خدا مناجات کنیم، راز و نیاز عاشقانه باخدا داشته باشیم، در این شب عبادت کنیم. فرمودند: در شب عاشورا قرآن امام حسین و اصحاب امام حسین 32 نفر را از لشکریزید جدا کرد و به سوی خود جذب کرد. «نوریان مر نوریان راطالب اند» آنها که نور هستند، با عالم بالا ارتباط دارند، به خودشان می کشند و جذب می کنند.زهیر می گوید در جریان کربلا هیچ دوست نداشتم چشم من بر چشم امام حسین(ع) بخورد، حرکت کردم، می دانستم که امام حسین هم حرکت کرده و اما دلم می خواست دور باشم، بیابان ها و صحراهای عربستان و عراق آب ندارد، غالبا یک برکه ای است که همه قافله هاآن جا پایین می آیند. این شخص می گوید وقتی من با قافله خودم که به کوفه حرکت کردم دلم نمی خواست چشم من به چشمان امام حسین بیفتد، و قافله من به قافله امام حسین نزدیک بشود. امام حسین(ع) با اصحابش در یک مکانی نشسته بودند. امام حسین(ع)نگاهی به اطراف انداخت و خیمه ای را دید سؤال کرد این خیمه ازآن کیست؟ اصحاب عرض کردند: یکی از سران و بزرگان و اشراف کوفه است. ما که حرکت کردیم او هم حرکت کرد. او قافله سالار آن کاروان است.امام فرمود: یک نفر برود به رئیس این کاروان بگوید که حسین بن علی تو را می خواند، آن آقا نشسته بود و با زن و بچه و غلام و... غذا می خورد. این شخص می گوید من تا خواستم لقمه را درون دهانم بگذارم یک دفعه دیدم با گفتن یا الله در خیمه بالا رفت وشخصی وارد شد و سلام کرد. جواب سلام دادم. آن شخص گفت: زهیر! اجب الحسین، ای زهیر، امام حسین را اجابت کن، او تو رامی خواند. زهیر می گوید لقمه در دست من خشک شد، نتوانستم بالا وپایین بیاورم. همان طور ماندم و به فکر فرو رفتم که در این موقع همسرم رو به من کرد و گفت: زهیر امام حسین(ع) تو رامی خواند و تو اجابت نمی کنی. زهیر می گوید: لقمه را زمین گذاشتم و به سوی خیمه امام حسین(ع) حرکت کردم. در تاریخ نقل نشده که بعد از ورود آن شخص به خیمه امام حسین(ع) چه سخنی رد و بدل شد. بعد از مدتی زهیر از خیمه بیرون آمد و به غلامان گفت:خیمه ها را جمع کنید. من دیگر حسینی شدم. این که یک عمر می گفت زنده باد عثمان و بعد از کشته شدن عثمان می گفت حق با عثمان بود. اما یک دفعه وقتی چشمش به چشم امام حسین(ع) افتاد دگرگون شد. چه شد نمی دانم:«نوریان مر نوریان را طالب اند» چطور آهن ربا، آهن را جذب می کند، روح بلند سید الشهدا(ع) زهیر را جذب کرد. آمد به همسرش گفت: خانم! من میل ندارم از طرف من به تو صدمه برسد. من می خواهم با امام حسین(ع) بروم. تو هم با فرزندان و غلامان به سوی کوفه برو و به زندگانی خود ادامه بده. همسر زهیر می گوید: زهیر من می دانم تو بهشتی هستی. اما باید بامن پیمان ببندی، فردای قیامت وقتی می خواهی وارد بهشت شوی،بدون من وارد نشوی. زهیر گفت: چشم، اگر من بهشتی هستم و این راه، راه بهشتیان است من به تو قول می دهم. زن زهیر گفت نه، به این اندازه اکتفانمی کنم. دستش را گرفت و بیرون خیمه آمد گفت: خیمه را نگاه کن.باید به جان امام حسین(ع) قسم بخوری که فردا بدون من واردبهشت نشوی. زهیر گفت: به جان امام حسین(ع) به نام امام حسین به مادر و پدر حسین قسم که فردای قیامت من بدون تو وارد بهشت نخواهم شد. امیر المؤمنین(ع) در خطبه همام می فرماید:مؤمن وقتی گوش فرا می دهد صدای ضجه جهنمیان را می شنود و درنعمت بودن بهشتیان را مشاهده می کند. هم جهنمیان و هم بهشتیان را می بیند. جمعی از سر استهزا از سلمان پرسیدند: پدرت کیست؟گفت: من ابتدا نطفه ای بی ارزش بودم، چون بعد از انعقاد این نطفه پدر و مادرم به خاطر آن، غسل نمودند، آخر مرا هم که نگاه بکنید یک مردار بدبو می شوم. اگر دو یا سه روز جنازه رابگذارند و دفن نکنند چه می شود؟ چرا می گویند مستحب است هرچه زودتر جنازه را دفن کنید. برای این که جنازه بو نگرفته و بدبونشود. انسان چه قدر به خود مغرور است. ای انسان با این وضعیتی که داری چرا خدا را معصیت می کنی؟ کمی فکر کن، تحولی در خودت ایجاد کن. زهیر به مقامی رسید که صبح عاشورا نزد امام حسین(ع) آمد عرض کرد: یابن رسول الله اجازه دهید مقداری مردم کوفه را موعظه کنم، آنها مرا می شناسند، شاید حرف من در دل آنها اثر کند. امام حسین(ع) نگاه به زهیر کرد و فرمود: زهیر! سخن گرم تو بردل سرد این مردم اثر نمی کند، حالا چون اصرار داری برو. زهیروارد میدان شد که صحبت بکند.مردم کوفه شروع به هلهله کردند. زهیر آنها را آرام کرد و گفت:شما را چه شده است؟ یکی گفت زهیر چه می گویی؟ تو که تا دیروزبا ما بودی، تو بودی که می گفتی زنده باد عثمان. حالا چه شد که حرف های تازه می زنی. زهیر گفت: اگر دیروز عثمانی بودم امروزحسینی هستم، باز هلهله سر دادند. زهیر می گوید: ناگاه دستی برشانه ام خورد، نگاه کردم دیدم امام حسین(ع) است، امام فرمود:زهیر تو برای آنها قرآن و آیه و حدیث می خوانی، در حالی که شیطان بر این مردم غالب شده است. آدم جانی حسود، دروغگو، آدم کش،بی عفت، چشم چران، خائن را می بینی، شیطان...شیطان بر این افراد غلبه کرده است. اگر بتوانی شیطان را افساربزنی به آن جا می رسی که رسول گرامی اسلام(ص) می فرماید: شیطان در دست من مسلمان شده است و نمی تواند بر من غلبه کند. هر کجابرود او در مشت من است. نه من تسلیم او و در مشت او. امام حسین(ع) آیه ای خواند و فرمود: زهیر این مردم شیطان بر آنهاغالب شده و یاد خدا را فراموش کرده اند. چگونه امامان خود راشناخته اید. چگونه امام حسین را شناخته اید؟ بیایید متحول شوید. مرحوم آیه الله سید ابو الحسن اصفهانی(ره) وقتی پسرش را شهیدکردند آقا در نماز بود. آقا به جای انتقام، قاتل را خواست وچند تومان پول هم به او داد و فرمود صلاح نیست که در این مملکت بمانی. او با این کار، شیطان و نفس اماره را در اختیار گرفت ونگذاشت شیطان بر او غالب شود. این شیطان کیست که در همه جامی آید، در خانه، مدرسه، محل کار، تنهایی، جمع، کلاس درس. آیامی توانیم این شیطان قدرتمند را مهار کنیم؟ بله.یوسف پیامبر عرض می کند خدایا: تو مرا باید حفظ بکنی، تو بایدمرا نگه داری. امام حسین(ع) شخصی را فرستاد سراغ عبید الله، آن شخص گفت: حسین بن علی(ع) تو را می خواند. عبید الله گفت:من از کوفه بیرون نیامدم مگر این که نه این طرفی باشم، نه آن طرفی. این موضوع را به امام(ع) خبر دادند. امام فرمود: مامی رویم، امام رفت و با او صحبت کرد. فرمود: تو مرا می شناسی بیا در لشگر من. عبید الله نپذیرفت، حضرت به او فرمود: پس ازاین جا برو که من از جدم شنیدم، کسی که صدای مظلومیت مرابشنود و مرا یاری نکند، فردای قیامت به روی در آتش جهنم می افتد. فاطمه بنت اسد، مادر حضرت علی(ع)، هنگام فوت به پیامبر عرض می کند: یا رسول الله، من از فشار قبر می ترسم. حضرت علی(ع) بعداز فوت مادر خدمت پیامبر(ص) می آید و می گوید مادرم از دنیارفته است. پیامبر فرمود: او مادر من هم بود. آن گاه پیامبر(ص)لباس تن خود را به علی(ع) داد که مادرش را در آن بپوشاند تافشار قبر نداشته باشد. در ماه مبارک رمضان، امام زین العابدین علیه السلام این دعا را(ابو حمزه ثمالی) را به ابی حمزه تعلیم فرمود که در سحر بخواند.در فرازهایی از این دعا آمده است: «گریه می کنم برای تاریکی قبرم، گریه می کنم برای وحشت خودم در آن جا. گریه می کنم به خاطر آن زمانی که از قبر برهنه بیرون می آیم.» ای جوان ها! شماکه اهل دعای ندبه، کمیل و توسل هستید به فکر آخرت و قیامت باشید. آن که قیامت را قبول ندارد، به خاطر این است که هر کاری را که می خواهد بکند، جلویش باز باشد. روز قیامت چه روزی است؟سؤال می شود از پیامبر(ص) در مورد روز قیامت. آن چه به دردانسان می خورد، عمل است. باید به فکر آن باشیم. آن قلب پاک ونورانی ای که سبب روشنی و نورانیت قبر شما شود.سعی کنید قرآن را بدون تفکر و تدبر نخوانید. کم باشد، ولی درروح تو اثر کند. روز قیامت چه روزی است؟ ای پیامبر به این امت من برسان که روز یامت خواهد آمد، سؤال نکیر و منکر خواهدبود، هرچه در این دنیا انجام دهی در آن دنیا جلوی تو رامی گیرند. حق الله توبه دارد، ولی حق الناس را باید برگردانی.اگر مال مردم را خوردی، ربا خوردی، با مردم خوب برخورد نکردی،باید اینها را به مردم برگردانی. توبه کردن تنها کافی نیست. یک جمله هم برای کوچک ترها بگویم. امام حسین(ع) در روز عاشورابچه ای را دید که هنوز مکلف نشده بود.آن بچه خدمت امام(ع) آمد و عرض کرد:آقا اجازه دهید که به میدان جنگ بروم.امام پرسید: فرزند چه کسی هستی، پدرت کیست؟ عرض کرد: من فرزندکسی هستم که الان جنازه اش را از میدان، با بدنی پاره پاره آوردی. امام او را شناخت فرمود: فرزندم مادرت هم در کربلا است؟گفت: بله، مادرم هم در کربلا حضور دارد. مادر من این کفن را برمن پوشانیده و مرا راهی جبهه حق کرده است و به من گفته، برای یاری امام حسین برو. واقعا عجیب است، چه قدرتی این بچه را به میدان جنگ می فرستد؟ خدمت آیه الله بهجت بودیم، صحبت آقای مامقانی شد فرمود: این اواخر این آقا شب ها سه ساعت رختخواب هم پهن نمی کرد. هشت سال تمام آقا شیخ عبد الله مامقانی رختخوابش پهن نشد. ما کجا و آنها کجا! امام حسین(ع) فرمود: فرزندم این لباس وشمشیر و کلاه مخصوص را چه کسی بر تن تو کرده است؟ عرض کرد:اینها را مادرم بر تن من کرده است. امام فرمود: فرزندم نزدمادرت برو، همین قدر که پدرت شهید شده بس است تو عصای دست مادرت باش، تو هنوز مکلف نشده ای. بچه برگشت، ولی چند لحظه بعد، صدای خانمی آمد و عرض کرد: السلام علیک یابن رسول الله،امام سربلند کرد، دید خانمی دست فرزند را گرفته، هر دو در حال گریه کردن هستند. مادر عرض کرد: حسین جان، این قربانی من شایستگی ندارد؟ آن زن با نفس خود مبارزه کرده تا توانسته داغ شوهر و فرزند را تحمل کند. بله، نفس اژدها است، شجاعت، عفت، غیرت را می خورد. این نفس، انسان را به معاصی کبیره می اندازد، کاملا باید مراقب بود. عرض کرد: حسین جان نمی دانم انجام وظیفه کردم یا نه. هزار نکته باریک تر ز مو این جاست. بچه به دست و پای امام افتاد تا امام اجازه میدان رفتن داد.بچه به میدان رفت، مادرش ایستاد و فرزندش را نگاه کرد که روی اسب سوار شد. می جنگد و در میدان رجز می خواند. این بچه در مکتب حسینی رجز می خواند. بچه فریاد زد امیر من حسین است. نگفت پدرمن کیست مادرم کیست. این میوه دل پیامبر، نور دل و نور چشم پیامبر است. بچه، به دشمن حمله کرد، مادر کنار خیمه به نبردفرزندش نگاه می کند. مرحبا فرزندم روی مرا سفید کردی، مرا شادکردی. به امام عرض کرد: من به قیامت عقیده دارم می دانم فردای قیامت مادرت زهرا(س) می آید. من نمی خواهم نزد مادرت شرمنده باشم اگرببینم لیلا را که علی اکبر را آورده، من نباید بچه خود راقربانی شما بکنم؟ این مادر در کدام دانشگاه درس خوانده دانشگاه حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س). این دانشگاه این گونه شاگرد تربیت می کند. مادر، یک وقت دید لشگریان دشمن، سربریده فرزندش را به طرف اوپرتاب کردند. مادر، در مقابل این عمل دشمن، سر فرزند را گرفت و بوسه ای بر آن زد و دوباره به طرف دشمن پرتاب کرد و گفت من این سر را برای خدا دادم. اگر بتوانیم با نفسمان مبارزه کنیم،آن روز روسفید هستیم وگرنه شرمندگی در آن جا سودی ندارد.