هفته نامه کرگدن - ناصر فکوهی: گاوهای اسطوره ای و مدرنیته شهری با نگاهی به سنت گاوبازی؛ مبارزه ای که می توان از آن به عنوان جنگ طبیعت و انسان یا برهنگی بدون سلاح گاو در برابر آراستگیِ با سلاحِ گاوباز نام دارد.
در این یادداشت، به یکی از مناسک شهری که امروز در بخشی از اروپا و امریکای لاتین مرسوم است، یعنی «گاوبازی» (Corrider) اشاره می کنیم. «گاوبازی»، سنتی رایج و باستانی در کشورهای اسپانیا، پرتغال، جنوب فرانسه و برخی از کشورهای امریکای لاتین همچون کلمبیا و پرو است. در این سنت یک گاو نر قوی هیکل (که ژان پیر دیگار، انسان شناس متخصص رابطه انسان و حیوان، آن را «تورو براو» Toro bravo می نامد) با گروهی از گاوبازان (تورِروها) نبرد می کند؛ نبردی که در سه مرحله انجام می گیرد و در آن، ابتدا او را با نیزه و شمشیر زخمی می کنند و سپس می کُشند.
گاوباز سواره (پیکادور) در مرحله نخست با اسبش وارد زمین می شود و با نیزه ای گاو را زخمی می کند و گاوبازی پیاده (ماتادور) در آخرین مرحله گاو را با شمشیری می کشد. این «بازی» از جنس بازی های نبردگونه و در یک میدان است که دور تا دورش جمعیت تماشاچیان همچون استادیوم های امروزی می نشینند و گاوبازان را تشویق می کنند.
مبارزه ای را که در «میدان گاوبازی» شکل می گیرد، می توان به مبارزه ای میان طبیعت و انسان یا میان مذکر و مونث، میان برهنگی بدون سلاح گاو در برابر آراستگی با سلاح گاوباز و... تعبیر کرد. همان چیزی که از فدریکو فَلینی در سکانسی معروف در فیلم «ساتیریکون» تا مجموعه ای از آثار پیکاسو و از کوکتو تا همینگوی، الهام بخش آثار بی شماری بوده است.
از این رو در این یادداشت کوتاه، نگاهی خواهیم داشت به نقش ساختاری- نمادین این مناسک- بازی در سیستم های مدرن شهری (تمدنی)، تداوم یافتن یا تداوم نیافتن بازی ها با تعابیر و تفاسیری که می توان در مورد گذشته فرهنگی یا آینده داشت و به تحلیل روابطی خواهیم پرداخت که میان این گونه میدان ها و سایر میدان های خشونت نمادین یا واقعی وجود دارد.
ریشه گاوبازی
ریشه این «بازی» یا به قول برخی «هنر» یا «ورزش»، کمابیش نامشخص است. دیگار در مقاله ای که به این موضوع اختصاص داده است و همچنین در کتابش با عنوان «انسان و حیوان» که به فارسی نیز ترجمه شده، شرح کاملی از رابطه انسان و گاو می دهد و به تفسیرهای متعدد انسان شناختی و جامعه شناختی از «گاوبازی» از نوربرت الیاس (N.Elias 1973) تا میشل لیریس (M.Leiris 1981) در کنار نظرات خود و دیگران اشاره می کند؛ تفسیرهایی که در طیفی گسترده قرار می گیرند.
به هر رو می دانیم که گاو نر مورد نظر ما با پیشینه ای بیش از دو میلیون سال از نوعی باستانی (Bos Primigenius) به انواع کنونی (Bos Taurus) رسیده است. در این سیر درازمدت در جوامع هندو اروپایی ممکن است ما به اشکال تقدس گاو در دوران پیشاتاریخ (همچون نقش های دیواری در غار لاسکو Lascaux) برسیم. هرچند این فرضیه که مطالعاتی درباره آن انجام شده، چندان قبال رد یا قبول نیست. گاه نیز از رابطه بسیار روشن تر این سنت با اسطوره یونانی «مینوتور» (Minotaure) سخن گفته می شود.
مینوتور (در یونانی به معنای گاو مینو) حاصل عشق پاسیفائه همسر مینوس، پادشاه جزیره کِرِت و گاو سفیدی است که پوسیدئون برایش فرستاده بود: مردی با سر گاو و بدن انسان که سرانجام در «هزارتو» (Labyrinth) که معمار، ددالوس به دستور مینوس می سازد، اسیر می شود و به دستور مینوس، اِژه، پادشاه آتن هر سال هفت دختر و هفت پسر جوان را برایش می فرستد تا بُخُورد. سرانجام تزه، پسر اِژه او را می کُشد. مینوتور موضوع داستان ها و آثار هنری بسیاری بوده است که معروف ترینشان به ژان کوکتو و پابلو پیکاسو مربوط می شود. بهمن محصص نیز در مجموعه کارهایش یک مینوتور دارد.
علاقه نقاش ها و نویسنده ها به گاوبازی
ریشه گرفتن سنت گاوبازی جنوب اروپا که بعدها با اروپاییان به امریکای لاتین نیز سرایت کرد به اسطوره شناسی گاو در یونان باستان، یا از آن قدیمی تر، به اسطوره شناسی هندو بر می گردد که با توجه به قدمت بسیار زیاد اهلی شدن گاو و زندگی او با انسان ها و شدت گرفتن این رابطه از زمان آغاز کشاورزی (ده هزار سال پیش) کاملا طبیعی است، اما در هیچ یک از این موارد نمی توان شواهدی دقیق و کاملا قابل قبول از لحاظ علمی آورد؛ اما دو ریشه دیگر را به خوبی می توان در این زمینه نشان داد:
نخست، رابطه این سنت با سنت «بازی»های خشونت آمیز میدانی و معروف ترینشان، جنگ گلادیاتورها تا حد مرگ در رم باستان که نه فقط می توان آن ها را ریشه و منشا این سنت دانست، بلکه درواقع منشا ورزش مدرن میدانی و نبرد در آن اشکال بسیار کمتر خشونت آمیز نیز هستند (از فوتبال تا رینگ بوکس). و دوم، منشا بازی های مردم و روستایی که از قرون وسط تا قرن نوزدهم به اشکالی کمابیش نزدیک به گاوبازی وجود داشت؛ اما زا قرن نوزدهم، «سنت» هرچه بیشتر به مثابه عاملی برای ساختن حافظه و هویت «ملی» مطرح شد.
از این رو گاوبازی نیز به شاخصی برای ساختن هویت های محلی- در حالی که شخصیت ماتادور که از قرن هجدهم اهمیت شخصیت پیکادور را کاهش داده بود- شروع به تبدیل شدن و ساختن شخصیت «قهرمان»ی کرد که برای مردم (تماشاچیان) به «میدان» نبرد می رود. موقعیت «میدان نمایش» و «میدان نبرد»، سرنمونه هایی شدند که از آغاز قرن بیستم هرچه بیشتر نه فقط تماشاچیان مستقیم و غیرمستقیم (رسانه ای) بلکه با بازنمود خود، هنر و هنرمندان را به سوی خود جذب کردند.
در این میان گاو نیز در نقش دشمنی که در عین آرزوی مرگش، شانس نبرد به او داده می شود و حتی قدرتش در نبرد تحسین می شد، نوعی نمادشناسی، زیبایی شناسی و دیالکتیکی را در نبرد مرگ و زندگی پدید می آورد که هنرمندان و به ویژه نقاشان از اواخر قرن نوزدهم (مانه و گیاه) به علاقه شدند؛ علاقه ای که به خصوص با سوررئالیست ها و در مقام نخست با پیکاسو و دالی به اوج خود رسید.
پیکاسو سنتی را بنیان گذاشت که بسیاری را به دنبال خود کشید؛ از گراک تا پیکابیا و میرو. حتی تمایل به مضمون گاوبازی به نقاشان مدرنی چون فرانسیس بیکن نیز رسید.
همین تمایل در سایر هنرها و ادبیات نیز اوج هایی بسیار عظیم یافتند که باز معروف ترینشان را می توان در برخی از آثار همینگوی نظیر «مرگ در بعد از ظهر» (1932) و «تابستان پرخطر» (1960)، فدریکو گارسیا لورکا و کوکتو دید. حتی در موسیقی کلاسیک، ما با اثری چون کارمن ژرژ بیزه سر و کار داریم و در موسیقی پاپ مدرن با خوانندگان فرانسوی مثل ژاک برل و فرانسیس کابرل.
مخالفان و موافقان گاوبازی
بدین ترتیب است که شاهد بوده ایم مراسم و مناسک کوریدا، همواره موضوعی جذاب برای فرهنگ شناسان بوده است و به رغم آن که طرفداران حقوق جانوران، مبارزه میان گاوبازان (ماتادورها) و گاو در میدان را وحشیانه و ناشی از طبع بی رحم گروهی از انسان ها می دانند، مخالفان این نظر بر آن تاکید دارند که در این مبارزه جانور بسیار بیشتر از جانوران بی شماری که در کشتارگاه ها به قتل می رسند تا خوراک انسان ها شوند، حق و حقوق دارد و چه بسیار ماتادورها هستند که قربانی جنگ با این گاوها شده اند.
به هر رو، شکی نیست که میدان گاوبازی، ریشه های خود را از دورانی بسیار باستانی می گیرد؛ همان گونه که گفتیم نبرد گلادیاتورها تا حد مرگ که تماشای آن برای مردم رم باستان، از سرگرمی های روزانه و جزیی از سیاست های استراتژیک رم بود.
بعدها نیز همین سیاست در ورزش های نمایشی با کاهش خشونت ادامه یافت. حتی مورد بهره برداری های اقتصادی و سیاسی گسترده ای در رقابت میان قدرت ها قرار گرفت. بنابراین منطق مبارزه ای نمایشی تا حد مرگ همان اندازه در میدان گاوبازی وجود دارد که در رینگ بوکس یا زمین فوتبال و راگبی و سایر میدان های ورزشی. هر چند در اشکال جدید وجه نمادین به شدت بر کشتن فیزیکی غالب شده است و عناصر فیزیکی مرگ به خصوص خون که نقشی اساسی در بازی ها و جدال های باستان داشت به رنگ تبدیل شده است.
«گاوبازی» همان طور که گفتیم از ابتدای قرن بیستم، مخالفان و موافقان خود را در عرصه هنر نیز داشته است. موافقانی از جمله هنرمندان سوررئالیست و آوانگارد که معتقد بودند نبرد گاو و گاوباز، رابطه ای اروتیزه شده است که خشونت آن را باید «طبیعی» دانست و «حق» گاو به اعمال خشونت را در سطح حق «گاوباز» دانست.
البته این استدلال همچون دفاع از خشونت های تصویری غیرواقعی و ورزش های خشونت آمیز دیگر، امروزه هرچه کمتر و کمتر می توانند در چارچوب دموکراتیزاسیون اندیشه های مدرن مبتنی بر برابری و آزادی و همبستگی و دگردوستی میان انسان ها و میان انسان ها و طبیعت (از جمله جانوارن) قابل توجیه باشد.
نه به خشونت افراطی
در فرانسه و اسپانیا پس از تلاش هایی که برای تثبیت این سنت به مثابه یک میراث فرهنگی نامحسوس انجام شد، سرانجام در چند سال گذشته مخالفان خشونت علیه جانوران موفق شدند این سنت را از میراث فرهنگی خارج و اجرای آن را ممنوع یا با محدودیت های بسیار زیادی مواجه کنند.
سنت «گاوبازی» و جلوه های زیباشناسانه آن بدون تردید بخشی از فرهنگ ولو مردسالارانه (ماچیستی) جنوب اروپا و مدیترانه ای را تشکیل می دهد اما با تحول جامعه مدرن شهری در تضاد است. این جاست که باید از بحث خود نتیجه ای کاربردی بگیریم که به زندگی نه فقط گاوها و رابطه انسان ها با آن ها و سنت هایی که کمابیش برای ما ناآشنا هستند، بلکه به برخی از سنت های خود ما نیز مربوط می شود که مستقیما در همین رده از پدیده ها قرار می گیرند؛ مثل «جنگ خروس ها» یا در رده های قابل مقایسه «رقابت های ورزشی با پتانسیل خشونت بالا».
چرا مدرنیته شهری را به رغم آن که تجربه شهرنشینی در طول دویست سال اخیر با خشونت زیادی همراه بوده است، نمی توان به درازمدت با سنت های خشونت بار با خشونت های نمادین یا واقعی ناشی از طبقه بندی ها و سلسله مراتب اجتماعی سخت سازش داد؛ یعنی با نوعی داروینیسم اجتماعی؟ نگاه به جامعه به مثابه عرصه و میدانی که در آن باید تا حد مرگ به جنگ دیگران رفت و به «پیروزی» رسید، چرا نمی تواند امروز در جامعه مدرن کارایی داشته باشد؟ چرا ساختارهای مبتنی بر خشونت، همتراز ساختارهای نخبه گرایانه، تشویق براساس برتری و بالاتر و پایین تر بودن هستند و همه این ها برای انسان های مدرن خطرناک به شمار می آیند؟
به دلیلی ساده که اغلب فیلسوفان و جامعه شناسان مدرن بر آن تاکید دارند: زندگی در مدرنیته پیشرفته، صرفا در همسازی هرچه بیشتر با طبیعت امکان دارد و نه در تقابل با آن. در مدرنیته ابتدایی، تصور آن بود که در نهایت «آسفالت» می تواند جانشینی همیشگی و مطمئن برای خاک و بناها و جانشینی همیشگی و مطمئن برای درختان و جنگل باشد، اما امروز به جایی رسیده ایم که تنها شانس برای تداوم شهرهای آینده را در آن می بینیم که مفهوم جدید «شهرهای سبز- آبی» یعنی شهرهایی که اساس آن ها بر ایجاد جریان های آب و فضای سبز در همه جای خود باشد، ممکن است.
منطق در رابطه ما با جانوران، با خشونت و با یکدیگر نیز جز این نیست: جوامع کنونی امروز در حال نابودی هستند، زیرا این گمان هراس آور را در خود می پرورانند که با مفاهیمی چون «جنگ»، «رقابت»، «برتری»، «پیروزی»، «موفقیت»، «نخبگی» و با افزودن «تر» و «ترین» می توانند خوشبختی را برای انسان ها فراهم کنند، درحالی که همه می دانیم این مفاهیم دقیقا همان اهدافی هستند که امروز زندگی را به یک دوزخ بدل کرده اند.
امروز شاید زمان آن رسیده باشد که از زیبایی شناسی گاوهای مقدس و گاوبازان زبردست با قدرت خیره کننده گاوها و زرق و برق و رنگ و جلای جامگان گاوبازها فاصله بگیریم و خوشبختی خود را در سادگی و در هماهنگی بیشتر با طبیعتی کمتر اسطوره ای، در هماهنگی بیشتر با موجودات زنده و بی جان جهان جست و جو کنیم.