در ایستگاه راه آهن،با خیل عاشقان و کاروانیان راه نور روبرو شدیم.عشق و عـلاقهء بـاور نـکردنی برای دیدن مناطق جنگی،محل شب زنده داری ها، رشادت های بسیجیان و ارتشیان و همهء خاطرات زمان جنگ.
بالاخره ساعت شانزده روز دوشـنبه بیست و هشتم اسفندماه 1358 قطار راهیان نور رهسپار سرزمین نور گردید.پس از حدود بیست سـاعت طی طریق،بالاخره ساعت دوازده روز بـعد،قطار وارد ایـستگاه خرمشهر گردید و از آن جا،همه خواهران و برادران در دوازده اتوبوس راهی محل اقامت خود در دانشکدهء علوم و فنون دریایی خرمشهر شدند.
عصر آن روز بعد از استراحت و صرف نهار، راهی اروندکنار شدند.اروند،رودخانه عظیمی است در جـنوبی ترین نقطهء سرزمین ایران که در کنار آن بزرگترین نخلستان جهان قرار دارد.در آن سوی رود،نخلستان های بصره همه جا را پوشانده است،اگر پای بر این سرزمین بگذاری و از میان جاده ای که در میان نخلستان ها می گذرد عبور کنی، به سرزمینی می رسی کـه از سـال 1364 خاطراتی فراموش ناشدنی دارد.نخل های سوخته شاهد این خاطرات است.شاهد عملیات هایی مانند عملیات والفجر که نه یک شب بلکه یک سال طول کشید تا به سرانجام رسید.
در همان فضای معنوی در حالی که هوا تـاریک و تـمامی چراغ های روشنایی اطراف رود اروند خاموش شده بود،نماز مغرب و عشاء به جماعت برگزار گردید.از هر گوشه ای صدای زمزمه ای بلند بود.هرکسی مشغول نماز و دعا و رازونیاز با پروردگار خود بود.بچه های کارون بـاهم در مـسجد آنجا به نماز و دعا مشغول شدند و روحانی مسجد نیز از برخی از نمایندگان محترم مجلس که این سفر با مردم همراه شده بودند،قدردانی نمود.
در اینجا جا دارد از یکی از برادران بـسیجی کـه چـنان حال و هوایی پیدا کرده بـود و وارد یـکی از شـطهای اروند گردید نیز یادی کنیم.بعد از نماز، کاروانیان به محل اسکان عزیمت کردند و عده ایی تا تحویل سال نو یعنی ساعت 3 و 73 دقیقه بـامداد بـیدار و بـه دعا و عبادت مشغول بودند و عده ایی با هم مـشغول صـحبت و تعریف خاطرات و برخی نیز مشغول استراحت بودند.سال نو در دانشکدهء علوم و فنون دریایی خرمشهر با برپایی دعای توسل و سخنرانی جـناب حـجت الاسـلام و المسلمین آقای ابهری تحویل گردید.
روز بعد،پس از صرف صبحانه،خانواده های محترم نمایندگان و کـارکنان مجلس شورای اسلامی و کتابخانهء مجلس،رهسپار زیارتگاه شلمچه گردیدند.وقتی وارد شلمچه می شوی، بی اختیار اشک در چشمانت حلقه می زند و به یاد خـون شـهدا و ظـلم و ستم کفار می افتی.بالاخص وقتی وارد کانال ها و آن نهر مصنوعی که پر از انواع مین های خـورشیدی و ضـدنفر بود،می شوی و صدای هواپیماهای دشمن و بمباران آن ها را می شنوی-این سیستم صوتی که در آن منطقه نصب شده است-عمیقا بـه یـاد آن دوران مـی افتی. بعد از طی این مسیر،وارد منطقه ای می شوی که قبور شهدای گمنام است و عـکس های شـهدا و جـانبازان و رزمندگان را در آن نصب کرده اند.راهیان نور،نماز ظهر و عصر را در شلمچه خواندند و برای استراحت راهی اقامتگاه گـردیدند.در بـعد ازظـهر همان روز برای خواندن نماز مغرب و عشار رهسپار مسجد جامع خرمشهر گشتیم.حالا دیگر اکثر خـانواده ها بـاهم آشنا شده بودند.
روز سوم بود.قصد عزیمت به منطقه طلائیه و هویزه را داشتیم.همهء اتوبوس ها را برای یـک سـفر طـولانی تجهیز نموده و آمادهء عزیمت شدیم.با این که از دوری راه و طولانی بودن مسیر اطلاع داشتند، بازهم حتی بـا بـچه های خردسال به این سفر آمده بودند.به محل شهادت فرماندهان اسلام از جمله شهید مـهدی بـاکری نـزدیک می شدیم.ذکر صلوات، نیکی ایوبی زاده
اتوبوس را دربرگرفته بود.فضای منطقه طلائیه واقعا عجیب بود.هرکسی در گوشه ای مشغول راز و نیاز بـود.در کـنار تانک ها و نفربرهای منهدم شده، مشغول سینه زنی بودند.گریه می کردند.با طی 54 کیلومتر از میانهء جـادهء اهـواز-خرمشهر بـه سمت غرب،به یک سه راهی برمی خوریم با نام طلائیه و یک جادهء فرعی که شما را در سـمت غـرب و تـا نزدیکی مرز ایران و عراق می برد.درست در کنار مرز،پاسگاه طلائیه واقع شده و نام آن مـنطقه هـم تا شعاع چند کیلومتری متأثر از نام همین پاسگاه است و قبل از رسیدن به آن جا باید از روستای تـرازی و مـوشک گذشت که البته جنگ هیچ چیز سالمی در آن جا باقی نگذاشته است.طلائیه شب های سـرد و روزهـای گرمی دارد.در اواسط فصل گرم در تابستان، درجه حـرارت از 05 سـانتیگراد هـم می گذرد.یکی از عملیات مهم این منطقه،عملیات خیبر بـود کـه در ساعت 20 و 30 دقیقه سوم اسفندماه سال 1362، با رمز یا رسول اللّه(ص)آغاز شد.همزمان با ایـن عـملیات،مناطق متعددی به منظور فریب دشـمن بـرای انجام چـندین عـملیات کـوچک درنظر گرفته شده بود:ازجمله ارتفاعات شـرقی سـد دربندیخان (عملیات طریق القدس)که تیپ انصار الحسین در آن وارد عمل شد،چنگوله(عملیات والفجر 5)، چیلات(عملیات والفـجر 6)و چذابه.
پس از سـاعتی توقف در طلائیه،کاروان راهیان نـور راهـی هویزه گردید.گلزار شهدای هویزه،محل تـوقف مـا برای خواندن نماز و صرف نهار بود.از شهدای هویزه می توان به شهید حسین عـلم الهـدی اشاره کرد.هویزه در جنوب غربی سـوسنگرد قـرار دارد و یـکی از سه شهر دشـت آزادگـان است و نام دو شهر دیـگر،بستان و سـوسنگرد است.این شهر در دورهء خلفای اسلامی،آباد و سرسبز بود و کوشک هویزه و کوشک بـصره،دو قـلعهء محکم و دژ دفاعی این سرزمین به شـمار مـی آمدند.آب و هوای هـویزه گـرم و خـشک است.مردم هویزه به دو زبـان فارسی و عربی سخن می گویند.اقتصاد این منطقه بر کشاورزی و دامداری بنا نهاده شده است.
شب بود کـه بـه محل استراحت راهیان نور رسیدیم.در حـدود نـیمهء شـب،بازی فـوتبال بـرگزار گردید و در آن کارمندان مـجلس بـا کارمندان کتابخانه به بازی دوستانه پرداختند.
روز جمعه شده بود.خانواده ها به گمرک خرمشهر رفته و سوار کشتی والفجر شـدند و بـر روی کـارون گشتی زدند و نی های بلند و کشتی های غرق شـده کـارون را بـه نـظاره نـشستند.پس از پذیـرایی،از کشتی پیاده و سوار اتوبوس ها شده راهی قرارگاه اصلی گشتند.
جا دارد از رئیس محترم کشتیرانی خرمشهر و کلیهء پرسنل کشتی والفجر 8 که در روز تعطیل این امکانات را در اختیار بسیجیان قوه مقننه قرار دادنـد، و نیز مسئولان شرکت رجاء و مسئولان دانشگاه علوم و فنون دریایی خرمشهر کمال تشکر را نماییم. همچنین از مسئولان کاروان راهیان نور مجلس و کتابخانه و همهء دست اندرکاران این سفر معنوی، تشکر و تقدیر نماییم.