ماهان شبکه ایرانیان

شرمساری غرب مدرن

«وَ مَثلُ کلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ»[۱]برخی متفکران تاریخ تمدن، تمدن های بشری را در روندی از اوج تا افول بازمی شناسند

شرمساری غرب مدرن

«وَ مَثلُ کلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ»[1]برخی متفکران تاریخ تمدن، تمدن های بشری را در روندی از اوج تا افول بازمی شناسند. از نقطه ای که آفتاب آن تمدن طلوع می کند، به سوی قلۀپیشرفت و عظمت حرکت می کند تا نقطه ای که از اوج خود فرود می آید و به پرتگاه انحطاط سقوط می کند. آیا می توان مثالی زد که نطفۀپیدایش آن در سراشیبی انحطاط و افول منعقد شده باشد؟

برای پاسخ باید تعریفی دقیق از اوج و افول، ترقی و انحطاط داشت. تمرکز بر خصوصیات مادی و اقتصادی یک جامعه نمی تواند تصویری درست از پیکرۀتمدن انسانی به دست دهد. آیا رونق اقتصادی، تولیدات صنعتی، اندوختۀمالی و وسعت سرزمینی یک تمدن بدون ملاحظۀنسبت آن با حقیقت و حقانیت، عدالت، عقلانیت، فطرت و ارزش های انسانی، می توانند معیارهای کاملی برای ارزیابی درست تلقی شوند؟ به رغم حماسه ها و داستان هایی که غربیان درباره علل تحول غرب جدید گفته و نوشته اند، مطالعات انتقادی محققین منصف تاریخ، کارنامۀمتفاوتی با حماسه سرایی تاریخ نگاری رسمی غرب نشان می دهد. «تاریخ اروپا و آمریکا از برده داری شرمسار است. از ستم بر رنگین پوستان و غیر مسیحیان خجالت زده است. از خون ریزی هایی که به نام مذهب بین کاتولیک و پروتستان یا به اسم ملیت و قومیت در جنگ های اول و دوم جهانی صورت گرفته، عمیقا ابراز سرافکندگی می کند. »[2] دست اندازی و غارت گری اروپای قرن شانزدهم و هفدهم، هیچ قاره ای را در دنیا از قلم نینداخت و چندی نگذشت که چنگال استعمار اروپائی تمامی سواحل شرقی قاره آمریکا از شمال تا جنوب، سراسر مناطق ساحلی قاره آسیا، قاره اقیانوسیه و جزایر اقیانوس های آرام، هند و اطلس را مجروح ساخت. اگر چه دزدی و تجارت برده، همگام با ناوگان دریایی استعمار، در تمامی مناطق فوق پاگذاشت، اما تاریخ هرگز رنجی دردآورتر از مسئله سیاهان آفریقا به خود ندیده است.

دوره استعمار

اگر در میان تمدن های بشری مثالی بخواهید که نطفه پیدایشش در سراشیبی انحطاط منعقد شده باشد، پاسخ، تمدن مدرن غرب است. امروزه شکی نیست که بدون تکیه بر ثروت هنگفت حاصل از غارت گری گوشه گوشه دنیا، امکان نداشت دوران جدیدی گشوده شود که غرب مدرن را پدید آورد. رازهای این ثروت افسانه ای در تهاجم، تجاوز و اشغال سرزمین های ملل دنیا و بهره کشی بی سابقه از میلیون ها برده آفریقایی، آسیایی و سرخ پوست آمریکایی پنهان است. [3]

برخلاف رویکرد غالب تاریخ نگاری رسمی غرب که تحول اروپا را مولود ذکاوت، تلاش و هوش استثنائی نژاد اروپایی می شناساند، چشمان بیدار اندیشمندان آگاه غربی، نخستین فصل تکوین غرب مدرن را در همان تهاجمات ماوراء بحار و نظام پیچیده برده داری می جوید. سال های پایانی سده پانزدهم میلادی و اندکی پس از سقوط تاسف آور آخرین پایگاه اندلس اسلامی[4]، با ارسال نخستین ناوگان اسپانیایی و پرتغالی به سوی هند، فصل نوینی برای ظهور پدیده «زرسالاری جهانی»[5]گشوده شد. [6]

در عصری که با مباهات متکبرانه، عصر کریستف کلمب، واسکو داگاما و آلفونسو دالبوکرک نامیده می شود، نوعی جنگ صلیبی ناوگان جنگی اروپایی علیه بازرگانان شرقی صلح جوی در جریان بود. طبق توصیف ارنست ماندل، «در این سفاکی های وحشتناک، ظاهرا هر وسیله ای مجاز بود: حریق و کشتار گروهی، ویران کردن شهرهای بزرگ، سوزاندن کشتی ها با سرنشینان آن ها و سلاخی اسیران». [7] امروزه وجدان های بیدار غربی نمی توانند این ضرب المثل های سفاکی و بی رحمی را قهرمانان تاریخ اروپا بدانند. دوران استعمار غربی، دوران تسلط قدرت نظامی متکی بر علم و فن آوری اروپائیان بر جوامعی است که پیش از ورود بیگانگان، غالبا از ساختار منسجم فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بومی برخوردار و در ثبات و امنیت نسبی به سر می بردند. بنادر پررونق ایتالیا و جنوب اروپا، بدون تجارت با دنیای اسلام هرگز نمی توانست نقش مقتدرانه خود به عنوان بزرگ ترین قدرت اقتصادی غرب را بازی کند. [8]

جایگاه اول تجاری و قدرت جهانی برای هر کشور غربی زمانی به دست می آمد که پله اول غارت جهانی را تصاحب می کرد. از جمله این کشورها هلند است که دوران اوج ثروت، رفاه و شکوفائی علم و هنرش، درست مقارن برپائی بزرگ ترین امپراتوری مستعمراتی این کشور بود. مستملکات هلند در جزایر هند شرقی، سیلان، آفریقای جنوبی، ژاپن، برزیل، جزایر آمریکای لاتین و غیره گسترده بود. امپراتوری این کشور بر دزدی، امحاء جمعی سکنه بومی، تجارت جهانی دویست سالۀبرده و پلانتوکراسی استوار بود. [9]

نظام بی سابقه برده داری

مهم ترین دوران تکوین تمدن مدرن غرب یعنی 1700-1810، که تا آستانه انقلاب صنعتی انگلیس امتداد دارد، همان سال های تاسیس بزرگ ترین و پیچیده ترین نظام برده داری غربی است که انگلستان در رأس آن قرار دارد. از تعداد بردگانی که در سراسر مستعمرات غربی به اسارت رفته یا در فرایند سرقت و انتقال جان باختند، آماری دقیق نمی توان به دست داد. تحقیقات برخی مورخین نشان می دهد که به تنهایی از قاره آفریقا جمعیتی حدود 12-25 میلیون نفر[10] به اسارت برده شده است. این رقم، خانواده های آفریقایی که با فقدان اصلی ترین نیروی کار خود دچار قحطی یا فقر مفرط شدند را در نظر نمی گیرد، سایر نقاط دنیا را شامل نمی شود که آماج دزدی و تجارت برده غربیان بودند و به جز کسانی است که در این ماجرای هولناک انهدام انسانی جان باختند؛ که آماری به اندازه بردگان زنده آفریقایی دارد. [11]

طعنه تلخ کریس هارمن[12] نمونه ای از احساسات طیفی از نخبگان غربی نسبت به برده داری غربی است: «فیلسوفان عصر روشن گری شاید در قهوه خانه های اروپا می نشستند و از حقوق برابر صحبت می کردند، اما قهوه ای که می نوشیدند به دست مردمی تهیه می شد که در آفریقای جنوبی با سرِ تفنگ اروپائیان به کشتی های کمپانی های تجارت برده، رانده می شدند و در اوضاع هولناکی که از هر ده تن یکی در راه جان می سپرد، از پهنه اقیانوس اطلس به حراجی های آمریکا و کشت زارهای مستعمرات برده می شد و سپس، روزی شانزده یا حتی هجده ساعت با شلاق از گردۀآنان کار کشیده می شد تا این که جان از کف می دادند». [13]

نسل کشی و امحاء جمعی سکنه بومی

مهاجمان اروپائی سلطۀخود را به شیوه ای بی سابقه بر سرزمین های هدف تحمیل کردند. طبق برخی برآوردها، استعمارگران اروپایی تنها در قاره آمریکا، بین 12-15 میلیون سکنه سرخ پوست بومی را نابود و از این طریق، ملت های فراوانی را از روی زمین محو کردند به طوری که امروزه هیچ نشانی از آنان بر جای نیست. [14]

جنگ جهانی اول

جواهر لعل نهرو، مبارز و متفکر سرشناس هندی، در سلسله نامه ها[15] به دخترش در دوران حبس، از خشونت، وحشی گری و قساوت های جنگ اول بین الملل ابراز تألم می کند؛ جنایاتی که یک سره به هدف سلطه بیشتر و به سبب رقابت در سیاست های استعماری رخ داد.

به زعم او، ارقام و آمار تخمینی خسارات جنگ[16] به قدری حیرت انگیز است که هم چون اعداد نجومی مربوط به فواصل ستارگان جلوه می کند:

سربازان کشته و شناخته شده: 10 میلیون نفر

سربازانی که کشته شده اند و از آن ها خبری نیست: 3 میلیون نفر

کشته های غیرنظامی: 13میلیون نفر

آسیب دیدگان و مجروحان: 20 میلیون نفر

زندانیان: 3 میلیون نفر

یتیمان جنگ: 9 میلیون نفر

بیوه زنان جنگ: 5 میلیون نفر

پناهندگان و مهاجران جنگی: 10 میلیون نفر

او به دخترش می گوید: «به این ارقام نگاه کن و بیاندیش که چقدر رنج های بشری زیر این ارقام نهفته است؟»[17]

جنگ جهانی دوم

سردمداران بلامنازع امپریالیسم، نژادپرستی و نظامی گری با شعار ضربۀکاری به امپریالیسم، نژادپرستی و نظامی گری آلمان هیتلری و فاشیسم، جنگ دوم را به راه انداختند تا مردم دنیا خاطرات فجایع بیست سال پیش[18] را فراموش نکنند.

در میان جنایات جنگ دوم بین الملل، با همه پیامدهای چندجانبه ای که از خود باقی گذاشت، جرمی آشکارتر از بمباران اتمی ژاپن نمی توان یافت. بررسی های دقیق پس از جنگ، حتی در گزارش هیئت ارزیابی بمباران استراتژیک آمریکا، نشان می دهند که مطمئنا ژاپن تسلیم می شد، حتی اگر روسیه وارد جنگ نمی شد و حتی اگر هیچ طرحی برای حمله و اشغال ژاپن برنامه ریزی نمی شد. رهبران ژاپن از یک سال قبل از 1945[19] سخن از تسلیم را آغاز کرده بودند، با این همه، رهبران آمریکا با وجود اطلاع حتمی از این تسلیم، با سلاح علم و فن آوری مدرن، افزون بر قتل عام صدها هزار زن، کودک و غیر نظامی ژاپنی، تبعات جبران ناپذیری را تا دهه ها بر جای گذاشتند. [20]

سخن پایانی

نزد وجدان عمومی غرب و در پیشگاه انصاف نخبگان آگاه به تاریخ، در کارنامۀتمدن مدرن غرب، لیبرال مسلک و چپ گرا هر دو مردودند. کشورهای موسوم به متحدین و متفقین، هر دو محکوم اند. [21]

امروز نمی توان به امپراتوری رسانه ای همان کانون هایی اعتماد کرد که عاملان اصلی این فجایع تاریخی اند. رسالت ما بازشناسی لایه های کمتر آشکار تاریخ، بازنویسی آن بر اساس تاریخ نگاری منصفانه و واقع بینانه و تشکیل اتحادیه ای مقتدر از مخالفان بین المللی سلطۀظالمانه، انحصارطلبی و فساد است. به عنوان عاملان اصلی، مجموعه ای باید تاوان این جرائم را بپردازد که بر پایه ثروت و منافع بی کران این جنایات، پدیدۀ«آریستوکراسی جهانی» را تشکیل داد. مجموعه ای از الیگارشی زرسالار یهودی، اشرافیت سنتی و خاندان های حکومت گر پانصد سال اخیر اروپا و الیگارشی مستعمراتی سده های هفدهم و هجدهم که در ارکان سرمایه داری قرن نوزدهم و بیستم غرب قرار گرفتند و این مجموعۀهم پیوند تا امروز تداوم یافته است.

پی نوشت ها

[1] ابراهیم/26.

[2] مقام معظم رهبری، نامه به عموم جوانان در اروپا و امریکای شمالی، 1/ 11 /1393

[3] عبدالله شهبازی، زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران، تهران: موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، 1377، ج1، ص219.

[4] غرناطه یا گرانادا.

[5] برای اطلاع بیشتر از این اصطلاح و جایگاه آن در ادبیات سیاسی معاصر، رجوع کنید به « شهبازی، همان، مقدمه مولف».

[6] ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه فریدون بدره ای، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1368، ج6،ص247-248.

[7] شهبازی، ج1، ص47.

[8] زیگرید هونکه، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضی رهبانی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ج1، ص60.

[9] شهبازی، ج1، ص 86.

[10] اختلاف ارقام به سبب اختلاف نظر منابع آماری است.

[11] شهبازی، ج1، ص 234.

[12] از نویسندگان و رهبران برجسته حزب کارگر انگلیس در قرن بیستم.

[13] کریس هارمن، تاریخ مردمی جهان، ترجمه پرویز بابائی و جمشید نوایی، تهران: نشر آگاه، 1386، ص207.

[14] شهبازی، ج1، ص 220.

[15] پس از آزادی نهرو، این نامه ها در قالب کتابی منشر، که در ایران با عنوان «نگاهی به تاریخ جهان» در سه مجلد به فارسی برگردانده شد.

[16] طبیعتا آمارهای فوق، ارقام منتشر شده تا زمان نگارش نامه-آوریل 1933- است.

[17] نهرو، نگاهی به تاریخ جهان، ترجمه محمود تفضلی، تهران: امیرکبیر، 1386، ج2، ص 1226.

[18] جنگ اول

[19] سال بمباران

[20] هاوارد زین، تاریخ آمریکا از 1492 تا 2001، ترجمه مانی صالحی، تهران: نشر کتاب آمه، 1391، ص 557.

[21] رودولف چرنین، شکست تابوها، ترجمه حسین دامغانی، تهران: امیرکبیر، 1386،ص 354.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان