انسان موجودی است متفکر که کارهایش بر محور اندیشه استوار و تفکر او در تنظیم کردارش موثر است. نه می توان او را از اندیشیدن بازداشت و نه می توان کار و کوشش را از او گرفت. می توان گفت حیات بشر آمیزه ای از علم و عمل است و هویت انسان از اندیشه های علمی و انگیزه های عملی او ساخته می شود. کسی زنده است که اندیشه صائب و انگیزه صالح داشته باشد. هر قدر اندیشه انسان عمیق تر و کردارش حکیمانه تر و پیوند میان دانش و کوشش او استوار تر باشد، زندگی او خردمندانه تر و زنده تراست. قرآن در این زمینه می فرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُم: ای کسانی که ایمان آورده اید، دعوت خدا و پیامبر را استجابت کنید آن زمانی که شما را به حیات دعوت می کند»[1]
یعنی چون وظیفه رهبران الهی، احیای انسانیت است، پس شما هم با پذیرش دعوت آنان، انسانیت را در خود زنده کنید. احیای انسانیت در گرو شکوفایی عقل است، از این رو یکی از اهداف رهبران الهی کشف دفینه های عقلی بشر است: « وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول»[2]
ثوره به معنای شوراندن، شیار زدن و انقلاب است. برای استخراج دفینه، خاک برداری مختصر کفایت نمی کند، بلکه باید ثوره و شیار عمیقی را در زمین ایجاد و خاک های فراوانی را زیر و رو کرد. عقل دفن شده نیز به آسانی در دسترس قرار نمی گیرد. این عقل با پنج جدار از بیرون و درون مستور است. از بیرون به وسیله چشم، گوش، لامسه، ذائقه و شامه مستور است و از درون به وسیله حس مشترک، خیال، قوه متخیله و قوه واهمه.
انسان باید با کنترل حواس بیرون و درون و تعدیل آنها، گنجینه های نهفته در عقول را در آورد تا آنجا که عقل بر حواس ظاهری و باطنی حاکم شود و به آنها جهت بدهد. آنگاه چشم به چیزی می نگرد که رواست و گوش چیزی را می شنود که مجاز است و قوه لامسه چیزی را لمس می کند که رواست و قوه واهمه و متخیله نیز اموری را ادراک می کنند که عقل اجازه می دهد.
ائمه معصومین علیهم السلام نیز مانند پیامبران با گفتار و رفتارشان عقل انسان را شکوفا می سازند تا اندیشه صائب و انگیزه شایسته در پرتو شکوفایی عقل منشاء اعمال صالح گردد. به عبارت دیگر عقل نیروی راهنما و راهبر اندیشه و انگیزه و هماهنگی این دوست. رهبران الهی در پرتو حق به شکوفایی عقل می پردازند.
امام حسین علیه السلام فرمود: «لا یَکمُلُ العَقلُ إلاّ بِاتِّباعِ الحَقِّ: عقل کامل نمی شود مگر در پرتو پیروی از حق.»[3]، بنابراین انسان ها باید به وسیله حق که از سوی پروردگار است، به تکمیل عقل و خردورزی بپردازند.
اینک این پرسش مطرح می شود که آیا قیام امام حسین علیه السلام در راستای شکوفایی عقل بود و اگر پاسخ مثبت است، چگونه؟ برای پاسخ به این سئوال ابتدا باید به معنای عقل و اقسام آن اشاره کرد و سپس به اقدامات مخالفان شکوفایی عقل و قیام امام حسین علیه السلام و تاثیر آن در شکوفایی عقل پرداخت.
تعریف عقل و تعریف و اقسام آن
عقل به معنای «منع» است و از این جهت به زانو بند شتر عقال می گویند که شتر را از حرکت بیجا منع می کند. عقل در اصطلاح به عقل نظری و عقل عملی تقسیم می شود. عقل نظری راهنمای اندیشه بشر است و عقل عملی راهبر انگیزه او. عقل نظری نیرویی است که با آن، هست و نیست ها و باید و نبایدها درک می شوند و عقل عملی نیرویی است که بر اساس آن عمل می شود. امام صادق علیه السلام در تبیین عقل فرمودند: «ما عبد الرحمن واکتسب به الجنان: عقل آن است که خدای رحمان به آن عبادت و بهشت جاویدان با آن کسب می شود.»[4]
در اینجا مقصود از عقل، عقل عملی است که صرفاً با درس خواندن به دست نمی آید. آموختن دانش، عقل نظری را کامل می کند، اما عقل عملی با تمرین مکرر عمل صالح حاصل می شود. کمال عقل در پیروی از حق در بخش علمی و سپس عمل به احکام الهی است و بس.
امام رضا علیه السلام فرمودند: «صدیقُ کلُّ امرئٍ عَقلُهُ و عَدُوُّهُ جَهلُه: دوست هرکسی عقل او و دشمنش جهل اوست.»[5] بر اساس این حدیث، انسان تنها یک دوست دارد و آن هم عقل اوست و یک دشمن دارد و آن هم جهل اوست. انسان عاقل دوستی دارد که او را به سعادت ابدی هدایت می کند و انسان جاهل یک دشمن دارد که همواره خار راه و سد معبر سعادت اوست. عقل می گوید که هیچ چیز جز رضای خدا برای انسان سودمند نیست و رضایت خدا در گرو اطاعت از دین اوست.
عناصر شکوفایی عقل
عناصری که عقل را در انسان شکوفا می سازند عبارتند از:
آموزگاری که در فن خود متخصص و مجتهد باشد و شاگردی که هیچ مدعایی را بی دلیل نپذیرد. در آموزه های رهبران الهی افزون بر دو عنصر یاد شده، گوینده باید خود، مطالب را تجربه کرده باشد و شنونده نیز باید آمادگی و توانایی درک معارف را داشته باشد.
اقدامات مخالفان شکوفایی عقل
مخالفان شکوفایی عقل، طاغوتیان و ستمگرانند که با آلوده کردن انسان به شهوت و شبهه، مانع رسیدن آب حیات آموزه های وحیانی به پای نهال فطرت او می شوند تا عقل و خرد آدمی شکوفا نشود. آنان برای رسیدن به این مقصود دست به اقداماتی می زنند، از جمله:
1- تباه ساختن خرد
قرآن کریم در باره هدف و برنامه رسمی طاغیان می فرماید که آنان بیش از هر کاری کوشیدند عقل مردم را تباه کنند. بدین منظور توسط افرادی چون سامری و بلعم باعورا، مردم را شست و شوی مغزی می دهند و با گسترش مغالطه ها و شبهه ها راه رشد فکری مردم را می بندند. از سوی دیگر بساط خوردن و آشامیدن و شهوترانی و میگساری را می گسترانند تا راه عزم و انگیزه جامعه را ببندند، زیرا انسان سرگرم به عیاشی و پرخوری، زمام خویش را به دست شهوت و غضب و وهم و خیال می سپارد و از اندیشیدن باز می ماند و در صورت اندیشیدن، از انگیزه عملی محروم است.
قرآن در باره فرعون فرموده است: «فَاستَخف قومَهُ فاَطاعُوُه: فرعون با شست و شوی مغزی قوم خود، آنان را سبک و تهی مغز کرد»[6] تا توان به دست آوردن جزم علمی و عزم عملی را نداشته باشند، آنگاه بر آنان مسلط شد. خداوند در این آیه نفرمود که مردم مصر مطیع فرعون شدند، زیرا افراد جامعه به راحتی زیر بار ستم نمی روند، بلکه فرمود آنان چون بی خرد شدند زیر بار زور رفتند. بنی امیه نیز وقتی بر سرنوشت مردم مسلط شدند، در همین راستا گام برداشتند تا اندیشه ها را منحرف کنند.
2- اسیر کردن دین
پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله دنیازدگان در سقیفه بنی ساعده گرد هم آمدند و با خانه نشین کردن علی علیه السلام، سفارشات پیامبر صلی الله علیه و آله را به فراموشی سپردند. خانه نشین شدن علی علیه السلام اسارت قرآن شکوفاگر عقل را در پی داشت. گروهی از تبار اموی و غیر اموی، امامت و عصمت و مقام والای خلیفه الهی و در واقع حق و دین را به اسارت گرفتند و دینی که در اسارت باشد، پیروانی اسیر و بی اراده می پروراند.
3- دین فروشی
اسیری که در صحنه نبرد در اختیار فاتحان قرار گیرد با او سه گونه رفتار می شود. یا او را می کشند یا رهایش می سازند و یا او را می فروشند.
پس از واقعه سقیفه، خواست قلبی امویان نابود کردن دین الهی بود. آنان چون نمی توانستند اسلام را علناً محو و نابود سازند و از طرفی آزاد کردن دین به سود آنان نبود، زیرا دین آزاد، پیروان آزاد و آگاه تربیت می کند، از این رو از حریّت دین و آزادی آن وحشت داشتند و راه سومی را برگزیدند، یعنی از راه فریب مردم و ریاکاری و تفسیر به رأی دین، به میل و هوس خود عمل کردند.
کار رسمی معاویه که خود را امیر مومنان و جانشین پیامبرصلی الله علیه و آله می انگاشت، دین فروشی بود. او دین را می فروخت تا خزائن خود را انباشته کند و این خود نشانه فقدان کمال عقلی بود که شرط لازم برای اداره جامعه است.
سالارشهیدان علیه السلام عدم شایستگی حاکمان اموی را در قالب استدلالی منطقی چنین بیان فرمود: «الا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْباطِلَ لا یُتَناهی عَنْهُ: نمی بینید که سردمداران و حاکمان جامعه از حق پیروی نمی کنند و از باطل روی نمی گردانند؟»[7]
بنابراین امویان از عقل کامل بی بهره و تنها دارای عقل ابتدایی بودند که برای اداره جامعه کافی نیست، پس اینان سزاوار حکومت نبودند.
عقل ابتدایی و عادی از شرایط تکلیف است و توده مردم دارای آنند و با آن، خوب را از بد و زیبا را از زشت تشخیص می دهند، اما قاضی اگر بخواهد درست قضاوت کند، کمال عقل شرط است.
امام حسینعلیه السلام در زمانی به امامت رسید که امویان منابر و مساجد را در اختیار گرفته بودند و نمازهای جمعه و جماعت به امامت آنان برگزار می شد. بدین سان در طول سالیان متمادی، فرهنگ مردم تغییریافت و روح سلحشوری در آنان مرد. آنان با تبلیغات زهرآگین و پراکندن شبهات، راه فهم و ادراک درست مردم را بستند و آنان را متقاعد ساختند که خود خلیفه و جانشین رسول خدایند.
اقدامات اساسی امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام برای رهایی دین الهی از اسارت امویان کوشید تا معرفت مردم را در زمینه دین گسترش دهد، از این رو به گسترش معارف توحیدی پرداخت و مردم را به عبادت آگاهانه دعوت کرد.
سالارشهیدان علیه السلام هدف آفرینش انسان را چنین ترسیم فرموده است:
«إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِیَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بعِبادتِهِ عَن عِبادِهِ ما سِواه: خدای سبحان انسان ها را برای شناخت خود آفریده است. انسانی که خدا را شناخت او را عبادت می کند و انسانی که خدا را عبادت کند، از پرستش غیر او بی نیاز می شود.»[8]
معنای سخن امام علیه السلام این نیست که انسان خدا را بشناسد و نماز بخواند و روزه بگیرد و دیگر هیچ. اینها گوشه ای از معنای عبادت حقیقی هستند. عبادت در ژرفای معارف عقلی و اعتقادی و اوصاف اخلاقی تا همه شئون عادی و معنوی زندگانی جاری است.
امام علیه السلام با سخنانی از این دست، انسان ها را به پرستش آگاهانه فراخواند تا در همه امور زندگی خویش پیرو دین باشند.
فرا رسیدن قیام
پس از مرگ معاویه، یزید بر تخت سلطنت نشست. او جوانی خام، سبک سر و همواره در پی خوشگذرانی و میگساری بود. بی پروایی او در زیر پا نهادن احکام اسلام و آشکار ساختن مفاسدش، مردم را اندکی از ریاکاری و بی دینی امویان آگاه کرد و بهترین زمان برای قیام دینی فرا رسید. امام حسین علیه السلام با همه مخالفت هایی که با تصمیم ایشان در باره مبارزه با یزید شد، تصمیم خود برای ایستادگی در برابر یزید گرفته بودند، از این رو وقتی محمد حنفیه آن حضرت را از شرایط نامساعد و بحرانی آگاه کرد، امام در پاسخ فرمودند:
«والله لَو لَم یکُن لِی مَلْجَأَ وَ لا مَأوی لَما بایعْتُ یزیدُبنُ مُعاویه: به خدا اگردر مشرق و مغرب گیتی و شمال و جنوب آن هم برایم پناهگاه و جای امنی وجود نداشته باشد، هرگز با این حکومت ننگین سازش نخواهم کرد»[9]
همچنین در پیشنهاد ولید در باره بیعت با یزید فرمودند: «یزید رجل، فاسق، شارب الخمر قاتل النفس المحرّمه معلن بالفسق و مثلی لایباع مثله: یزید شخصی است فاسق شرابخوار و آدمکش، متظاهر به فسق. مثل ما با چنین کسی بیعت نخواهد کرد.»[10]
در اینجا سخن از شخص یزید نیست، بلکه چنین اندیشه ای با اندیشه حسینی سازگاری ندارد. بیعت یعنی فروختن. موحدی که جان و مالش را به خدا فروخته باشد، با دشمن خدا معامله نمی کند. سالار شهیدان علیه السلام در پاسخ به پیشنهاد مروان بن حکم نیز فرمود:
«علی الاسلام السلام اذقد بلیت الأمة براعه مثل یزید: وقتی مردم دچار زمامداری چون یزید شوند باید با اسلام بدرود گفت.[11]، یعنی هر کسی اندیشه علمی و انگیزه عملی او مثل من است، با حکومت سلطه و ظلم کنار نمی آید.
امام حسین علیه السلام وارث پیامبران
امام حسین علیه السلام وارث پیامبران الهی و نهضت او دنباله و همسو با نهضت آنان است. همان طور که انبیا برای شکوفایی عقل انسانی مبعوث شده اند، امام حسین علیه السلام نیز به همین منظور قیام کرد، از این رو قیام به نتایجی متعدد منجر شد که به طور خلاصه به آنها اشاره می شود:
1- احیای انگیزه عاشقانه
سالار شهیدان اندیشه مردم را با انگیزه عاشقانه هماهنگ و عقل جهان بینی را در پرتو نور عشق احیا کرد. کسی که رهبری خویش را به دست توانای عشق می دهد، مست شراب ناب توحید می شود و در راه انجام فرمان های الهی، همه دشواری ها و خطرها را به جان می خرد.
عقل کسی که گرفتار بدمستی شده و زمام کار را به دست شبهه و شهوت سپرده، در حالت انخساف است و حق را نمی فهمد، ولی عقل کسی که شیدای حق و عاشق او شد، تحت الشعاع نور عشق قرار می گیرد و مرکز خورشید فروزان عشق، عقل را زیر پای خویش محو و نابود می کند.
2- احیای عزت و کرامت
در زمان امام حسین علیه السلام فضایل اخلاقی در زنجیر اسارت خاندان اموی بود. امام با نهضت خود این گره ها را از دست و پای دین باز کرد و فصل تازه ای از معارف و اخلاق الهی را به روی جامعه بشری گشود و شرافت و کرامت انسان را به او یادآور شد.
3- اقامه نماز در اول وقت
امام حسین علیه السلام در نامه ای به مردم کوفه نوشتند: «فَاِنَّ السُنَّةَ قَدْ أُمیتَتْ، وَ إِنَّ الْبِدْعَةَ قَدْ أُحْیِیَتْ: سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله نابود شده و بدعت ها رواج یافته اند.»[12]
آن حضرت با قیام خونین خود احکام و حدود الهی را احیا و نماز را اقامه کرد و اقامه نماز به معرفت و خلوص و ادای آن در ابتدای وقت است.
نتیجه گیری:
با توجه به اینکه انبیا برای شکوفایی عقل انسانی مبعوث شده اند و در طول تاریخ قدرت هایی بوده اند که مانع رشد عقلی مردم می شدند، آنها پی در پی می آمدند تا این موانع را برطرف کنند. امویان نیز با اقدامات ظالمانه خود همین کار را کردند و امام حسینعلیه السلام با قیامش به مردم توجه داد که بنی امیه به حق عمل نمی کنند و کسی که به حق عمل نمی کند، به کمال عقل نمی رسد. جوامعی هم که به حق عمل نمی کنند به کمال عقل نمی رسند، زیرا کمال عقل در پرتو پیروی از حق تحقق پیدا می کند و این کار در شرایطی مانند حاکمیت ظالمان از جمله اموی ها با احیای عشق و عزت و اقامه نماز محقق می شود. امام حسینعلیه السلام عاشقانه و عزتمندانه و با اقامه نماز بر این هدف جامه عمل پوشاند.
پی نوشت ها
[1] انفال/24
[2] نهج البلاغه خطبه 1
[3] بحارالانوار ج75 /127
[4] کافی ج1 ص11
[5] مسند الرضا 4 کتاب عقل ص3
[6] زخرف / 54
[7] بحار ج44 ص381
[8] بحار ج5 ص312
[9] بحار ج44 ص329
[10] همان315
[11] الفتوح ج5 ص17
[12] کلمات الامام حسین علیه السلام ص315