رحمت و غضب الهی
از میل فطری که هر موجود زنده ای در جهان طبیعت، به حفظ بقا و تأمین منافع و مصالح خویش دارد، حالت دفاع یا انتقام در مقابل متجاوز به حریم وجود و مصالح و منافعش از وی ظاهر می گردد، این حالت را خشم و غضب می نامند که در انسان، بروز چنین حالتی غالبا با برآمدگی رگهای پیشانی و گردن و جریان بیشتر خون در سطح بدن همراه می باشد، و از این رو، صورت انسان خشمگین بر افروخته و چشمانش سرخ و عادتا آوازش متشنّج و غلیظ و عضلاتش منقبض و سوراخهای بینی وی فراختر می شوند تا بتواند طوفان سوزان اندرون خویش را آسانتر خارج سازد. و از رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله روایت شده که فرمودند:
انّ الغضب جمرة توقد فی القلب أ لم تروا إلی انتفاخ اوداجه و حمرة عینیه...؟
غضب بی تردید اخگر سوزانی است که در قلب افروخته می شود، مگر رگهای گردن پر باد و سرخی چشمان انسان خشمگین را نمی بیند؟ و بدین جهت است که علمای اخلاق، غضب را به «غلیان دم القلب لطلب الانتقام» تعریف کرده اند.
در مبحث نفس که از اقسام مباحث فلسفه طبیعی است، فلاسفه بعد از اثبات نفس، در مقام اثبات آلات و قوای ادراکی و تحریکی نفس حیوانی بر می آیند، و در قسمت قوای محرّکه حیوانی می گویند.
تقسیم قوای محرکه حیوانی
قوای محرّکه حیوانی به دو رشته تقسیم می گردند: یک رشته به نام قوّه شوقیه که «باعثه» و «نزوعیه» هم نامیده می شود و رشته دیگر به نام قوه عامله مباشر تحریک نامیده می شود و احیانا به آن «فاعله» نیز گفته می شود.
قوه شوقیه که همان باعثه و نزوعیه است، خاستگاه دو قوّه به نامهای قوّه شهویه و قوّه غضبیه است، زیرا صورتی که در قوّه درّاکه مرتسم می گردد، چنانچه مطلوب و نافع و ملایم با طبع ادراک کننده باشد، اعم از آنکه واقعا نافع باشد یا نه، پس از تمامیت مبادی اراده به کمک قوّه شوقیه در اشتداد و تأکید شوق و تصمیم عزم، همین قوّه باعثه، قوّه عامله را بر تحریک آلات حرکت از اوتار و رباطات بر می انگیزد تا صورت مطلوب در خارج از ظرف ادراک عینیت یابد، و در این صورت این قوّه را قوّه شهویه می خوانند.
و چنانچه صورت مترسم شده در ظرف ادراک، منافر با طبع ادراک کننده باشد، اعمّ از آنکه واقعا هم چنین باشد یا نه، پس از تمامیت مبادی اراده چنانکه گفتیم، همان قوّه باعثه، قوّه عامله را بر تحریک آلات حرکت بدن در مقام دفاع و انتقام بر می انگیزد، و در این صورت، این قوّه را قوّه غضبیه می نامند.
انسان از آن جهت که حیوان است، واجد این قوّه (شهوت و غضب) است و این دو قوّه از اساسی ترین نیروهای عمران و تمدّن است، و انسان از آن جهت که انسان است، دارای دو قوّه دیگری است که به نامهای قوّه نظری و قوّه عملی است و به تعبیر صحیحتر، عقل نظری و عقل عملی است که شناخت هر یک از آنها و معرفت حدود فعالیتشان و قرابت و خویشاوندیشان نسبت به یکدیگر، موکول به مراجعه کتاب اشارات و طبیعیات شفا و نظائر این ها است. باری موهبت، غضب است که حوزه حیات و شرافت و ناموس و مال - و به یک کلام - منافع و مصالح فردی و اجتماعی در پناه آن صیانت می شوند، و مادامی موهبت است که در چهارچوب عقل و شرع باشد و تمایلات عالیه انسانی مانند دفاع از عدالت و انصاف و مکارم اخلاق و منافع و مصالح مشروع و معقول را انجام دهد. و کسانی که از این موهبت کبری محرومند، طبعا مردمی بیچاره و زبونند و رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله از آن گروه از امّت خویش که در صیانت شریعت تند و تیزند، ستایش می کند و می فرماید:«خیر امّتی أحداؤها» یعنی بهترین طایفه از امّتم، تند و تیزهای آنان است که بدون ملاحظه از هیچ کس، با اخگر افروخته خشم خدایی پر و بال متجاوز به حریم شریعت را می سوزانند.
غضب و سخط منسوب به خداوند متعال
در قرآن کریم و روایات و ادعیه و آثار، سخط و غضب متکرّرا به خداوند متعال نسبت داده شده، درباره یهود می فرماید:«من لعنة اللَّه و غضب علیه» و در همین سوره آیه 80، اعلان فرموده که طائفه ای از یهود گرفتار سخط خداوند متعال می باشند:«لبئس ما قدّمت لهم انفسهم ان سخط اللَّه علیهم و فی العذاب هم خالدون»
در موطن خود مبرهن گردیده که هر فعلی در دار وجود با اسقاط جهات نقص از آن و تنزیهش از آلودگی مادّه، و قوّه و امکان، فعل خداوند متعال است.ذلکم اللَّه ربکم خالق کل شی ء ولی گوناگونی عناوین افعال منسوب به خداوند متعال، به واسطه عنایات گوناگونی است که در مقام انتزاع این عناوین از انحا موجودات که افعال اللَّه تعالی هستند، می گردد مثلا اموری که موجب هدایت گروهی به صراط مستقیم و گمراهی دیگر گروه می شود، هدایت و ضلال و اسم «هادی و مضلّ» از آنها انتزاع می گردد، و اموری که موجب امتیاز سعید از شقی و طیب از خبیث می شود، تمحیص و امتحان از آنها، انتزاع و اعتبار می گردد، و بلایا و مصائبی که معاصی و گناهان به دنبال دارند، سخط و غضب از آنها اعتبار و انتزاع می شود و همین طور است عناوین افعال دیگری که به حضرت باریتعالی اسناد داده می شود که در جمیع آنها تنزیه معنی از جهات نقص و تطهیرش از لوث مادّه، معتبر است.
با اندک تدبّر در آنچه گفتیم، روشن می شود راز تقابل اسماء الهی و انقسام آن به اسماء جمالی و جلالی و از این انقسام، پدید می آید دو سرای جاودانی جنّت و نار.
رحمت نامتناهی خداوند
لازم به تذکر است که رحمت خداوند، نامتناهی و شامل هر چیزی است و جملگی در همه ابعاد وجود و توابع وجود در رحمت حضرتش غوطه ورند و این یک واقعیتی است برهانی که قرآن مجید بدان تصریح فرموده:«و رحمتی وسعت کلّ شی ء»و آیه «ربّنا وسعت کلّ شی ء رحمة و علما و بنابر این، وجود غضب از رحمت خداوند متعال به غضب است، پس رحمت حقتعالی بر غضب، سبقت دارد و معنای حدیث شریف قدسی:«سبقت رحمتی علی غضبی»
همین است که از قرآن مجید استفاده می شود، و نازک اندیش از همین جا می تواند حدس زند که گرفتاران ورطه غضب و سخط الهی که یک امر عارضی است، می توانند به ذاتی که غضب نیز از آن رحمت است، پناه برند که دعا کننده به این مناجات به این سرّ عظیم تصریح کرده و عرض می کند:«الهی أعوذ بک من غضبک و حلول سخطک.»
و در فراز بعد، اشاره به حکومت رحمت واسعة حق نموده و عرض می کند:«الهی ان کنت غیر مستأهل لرحمتک، فانت أهل ان تجود علی بفضل سعتک» به این توضیح:
چنانکه بعضی از محقّقین در علم اصول الفقه به این نکته لطیف پی برده اند که پاره ای از ادلّه بر بعضی دیگر تقدّم بر سبیل حکومت دارد و با وجود دلیل حاکم، میدان عمل از محکوم گرفته می شود، بدون اینکه دلیل محکوم، باطل شود بلکه در مقام دلیلیت خویش استوار است، النهایه در مورد وجود دلیل حاکم، دلیل محکوم نقش فعّال ندارد و در غیر این مورد کما کان دلیل محکوم، میدان عملش را دارد، مثلا روایت:«اذا شککت فابن علی الأکثر» وقتی که مواجه با روایت:«لا شک لکثیر الشک» می شود، طبعا محکوم است یعنی در مورد کثیر الشک نوبت عمل به روایت اوّل نمی رسد ولی در غیر این مورد، روایت اوّل، نقش فعّال دارد که تفصیل آن موکول به مراجعه محلّ مربوطه است.
همان گونه محقّقان از اهل معرفت و متعلّمان به اسماء اللَّه تعالی تصریح فرموده اند که برخی از اسماء الهی بر برخی دیگر حکومت دارند، نه آنکه مقتضای اسم محکوم را باطل کند، بلکه مورد را از. شمول اسم محکوم خارج می نماید و مصداق اسم حاکم که اوسع است می گرداند، مثلا از جمله اشکالات بر شفاعت پیمبران علیهم السّلام از مجرمان، روز رستاخیز این است:
رفع کیفر از مجرم روز قیامت، بعد از آنکه خداوند متعال آن کیفر را مقرّر فرموده، عدل است یا ظلم؟ اگر عدل است، پس اصل حکم به کیفر ظلم خواهد بود که ساحت قدس ربوبی از آن منزّه است و اگر رفع عقاب، ظلم است، شفاعت پیمبران علیهم السّلام سؤال و تقاضای نامشروع از خداوند متعال است که چنین نسبتی به انبیا جایز نیست.
پاسخ به اشکال شفاعت
در پاسخ به این اشکال گفته شده که: رفع عقاب به واسطه شفاعت، نقض حکم اول که مقتضای اسم مبارک «الحکم العدل» است نمی باشد، بلکه اثر شفاعت بر سبیل حکومت است به این معنی که مجرم از شمول اسم منتقم مثلا با شفاعت خارج می گردد و مصداق مرحومیت رحمت واسعه حقتعالی می شود.
در روایات فریقین مربوط به شفاعت، حاکمیت رحمت حقتعالی بر اسماء دیگر به خوبی واضح است. علی بن إبراهیم مسندا از سماعه نقل کرده که گفت از امام صادق علیه السّلام از شفاعت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله، روز قیامت پرسیدم، فرمودند:
یلجم النّاس یوم القیامة العرق فیقولون: انطلقوا بنا إلی آدم یشفع لنا فیأتون آدم فیقولون: اشفع لنا عند ربک، فیقول:انّ لی ذنبا و خطیئة فعلیکم بنوح فیأتون نوحا فیردّهم إلی من یلیه و یردّهم کلّ نبی إلی من یلیه حتّی ینتهوا إلی عیسی فیقول: علیکم بمحمّد رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله، فیعرضون أنفسهم علیه و یسألونه فیقول: انطلقوا فینطلق إلی باب الجنّة و یستقبل باب الرّحمن و یخرّ ساجدا فیمکث ما شاء اللَّه فیقول: ارفع رأسک و اشفع تشفع و سل تعط و ذلک قوله تعالی:عسی ان یبعثک ربّک مقاما محمودا.
مردم در روز قیامت با عرق مهار می شوند و با هم می گویند: پیش آدم برویم تا از ما شفاعت کند و چون نزد آدم می آیند، او جواب می دهد که من خود دارای گناه و خطیئه هستم، نزد نوح بروید، نوح نیز آنان را به پیمبر بعد از خود ارجاع می دهد تا به عیسی می رسد و آن جناب می گوید: دست به دامان محمّد رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله بزنید و آنها خدمت خاتم الأنبیاء می رسند و از آن حضرت مسألت می نمایند، آن جناب آنان را به درب بهشت می کشاند و خود باب «الرحمن» را استقبال می کند و به سجده می افتد و طول می دهد تا آنکه خداوند می فرماید: سرت را بلند کن و شفاعت کن که قبول است و هر چه می خواهی مسألت کن که اعطا می شوی و همین است قول اللَّه تعالی«عسی ان یبعثک ربّک مقاما محمودا.» ملاحظه می کنید که آن حضرت در مقام شفاعت به آستانه و عتبه باب الرّحمن، التجاء می آورد و مقام محمود، طبق این روایت، همین مقام است که از عطایای ویژه رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و اله است. و در خبر حمران بن اعین از امام باقر علیه السّلام بعد از بیان شفاعت فرشتگان و مؤمنین برای عاصیان از اهل توحید، آمده:«قال اللَّه تبارک و تعالی: انا ارحم الراحمین، اخرجوا برحمتی فیخرجون کما یخرج الفراش، قال ثم قال أبو جعفر علیه السّلام: ثمّ مدّت العمد و اعمدت علیهم و کان و اللَّه الخلود.»
خداوند تبارک و تعالی می فرماید: من ارحم الرّاحمینم، به رحمت واسعه من خارج شوید، پس تمام گنهکاران از اهل توحید مانند پروانه از جهنّم خارج می گردند و سپس دربهای جهنّم بر اهلش بسته شده و خلود واقع می شود.
نظیر همین روایت را مسلم در صحیح خود از أبو سعید خدری از رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله نقل می کند. (ج 1، ص 116 - 117) و نیز در روایت اهل سنّت آمده که:«و آخر من شیفع ارحم الراحمین.»
حاصل بحث این فقره از مناجات این شد که این فقره الهام بخش امیدواری به رحمت بی پایان حضرت ارحم الرّاحمین است، و گناهکار اگر چه از شایستگی رحمت حضرتش به مقتضای آلودگی عمیق، به دور افتاده باشد و غضب و ضلال دامنگیرش شده است ولی رحمت پروردگار که «وسعت کلّ شی ء» حتی بر غضب و ضلال محیط است، از شمول چنین آلوده ای قاصر نیست و می تواند از غضب و سخط خداوند متعال، به ذات او که«کتب علی نفسه الرحمة»و همه اعیان از او غرق رحمتند، پناه برد که «مبدّل السّیئات باضعافها إلی الحسنات» است.