انس باللّه تعالی
یک نگاه باریک در مدلول مفردات این فراز از مناجات، سپس در مفاد سوق تعبیر و مقام عرفان گوینده، روشن می کند که مطلوب دعا کننده از خدای متعال، موهبت انس باللّه - عزّ و جلّ - است که از
اصول و مبانی سیر إلی اللّه تعالی است، و مؤمن رهرو إلی اللّه با نور حضور و انس به حق تعالی، بیابانکهای تاریک و پر مخاطره از قطّاع الطریق را که در مسیر باطن واقعند، طی می نماید، و بدین وسیله از مکائد شیطان و لغزشها و شبکه های اوهام می تواند در امان باشد، و با فقدان این تأیید الهی یعنی بدون حضور و انس خدای تعالی به اعراض و رویگردانی از هدف و غایت قصوای سعادت، مبتلا می گردد و شرک و ضلال، دامنگیرش می شود. قال تعالی:
و کأین من آیة فی السّماوات و الأرض یمرّون علیها و هم عنها معرضون. و ما یؤمن اکثرهم باللّه الا و هم مشرکون. چه بسیار از آیات سماوی و ارضی که بر آنها می گذرند در حالی که پشت بدانها و آنها غافلند و بیشتر مردم ایمان به خدا نمی آورند مگر با ابتلا به شرک به خدای تعالی.
ولی مؤمنی که از موهبت انس باللّه تعالی برخوردار است و در محضر قرب حق تعالی، مفتون و فریفته گردیده است، سراپای وجودش ذکر است و ندای دلکش معبود را از هر موجودی می شنود و هر چیزی برای وی آیت حق است، آیت به معنای حقیقی آن که نسبت به ذی الآیة، معنای حرفی و مرآتی است و به تعبیر عارف: «بر هر چه بنگرم تو پدیدار بوده ای» و همه را گویا می یابد، و می باید که جملگی در تسبیح و تحمید حق تعالی به زبان قالند و نه حال، و در عین حال، منادیان و داعیان راستین إلی اللّه اند که در طی بیان حقیقت انس باللّه و ثمرات و عوارض آن، به قدر مجال این مبحث روشن می شود.
علت فقدان انس در جلوت
حقیقت انس به موجودی، همانا شادمانی قلب از خوگرفتن به آن موجود است که طبعا ملازم با قرب و حضور است و مقابل آن نفور است که به معنای اندوه و رمیدگی است و انس به خدای تعالی که از شیرین ترین ثمرات محبّت به حق است، همانا شادمانی سرکش قلب از فیض قرب و حضور است، و سرکشی این شادمانی و فرح، منشأ انبساط عبد یا معبود می گردد که در بعضی از مقالات گذشته، انبساط را اجمالا توضیح دادیم و گفتیم که ادعیه و آیاتی که اعتراض نما است بر انبساط محمول است.
انس باللّه تعالی به آن معنی که گفته آمد، چون وسیله امان از اضلال و اغوا شیاطین است، پس هر رهرو إلی اللّه تعالی که مستحق انس باللّه می شود، پیوسته در همه حال، متلبّس به این موهبت است و آنهایی که در بعضی از حالات، انسی می یابند و با فقدان آن حال، انس زائل می شود، باید بدانند که انس باللّه تعالی نبوده بلکه انس مزبور، انس به حال مزبور بوده است و از این رو آنهایی هم که انس باللّه در خلوت می یابند و چون در جلوت می آیند، انسشان مفقود می گردد، در حقیقت انس به خلوت داشتند نه انس به خدای تعالی و لا اقل انس خالص به خدای سبحان نیست. بلی، در طریق تحصیل انس به باریتعالی، مفرّی از خلوت گزینی نیست و با ریاضت و تمرین در خلوت و اشتغال به اذکار و اراده از طریق شرع، انس بنیان می گیرد.
مثلا، حضور قلب در نماز از اهم آداب است، زیرا هنگامی نماز، نتیجه عروج إلی اللّه را می دهد که انقیاد و تسلیم حق تعالی بودن که روح صلاة است - صورت جوهری بر قلب نمازگزار شود، ولی انتاج چنین نتیجه ای در معرض آفات بیشمار است و به همین جهت است که قرآن کریم، محافظت بر صلاة را از علامات ایمان، اعلان فرموده است: «و الّذین هم علی صلواتهم یحافظون. » مفاد آیه کریمه محافظت بر نمازها علی الاطلاق است، یعنی همه مراتب محافظت که دشوارترین مراتب آن، محافظت از دستبرد ابلیس است که دشمن قسم خورده است و در هر رهگذر آدمی، با اعوان و انصار خویش، حاضر و همه وسائل اضلال و اغوا را به همراه دارد و به تناسب هر کسی، وسیله اضلال و اغوا را اعمال می کند، خصوصا در رهگذر صلاة که سرمایه معیشت آدمی در همه منازل و مواقف اخروی است:
«ان قبلت، قبل ما سواها و ان ردّت، ردّ ما سواها»
با همه مکائد و دسائس و وساوس به نمازگزار حمله ور است تا این غذای معنوی را با تصرّف خویش، مسموم کند و عکس نتیجه مطلوبه، از آن تحصیل نماید، و مصلّی را بجای عروج به قرب حق، در هاویه«فویل للمصلین الذین هم عن صلوتهم ساهون» سرنگونش سازد، همان گونه که در علم شریف حکمت که قرآن مجید آن را به خیر کثیر
توصیف فرموده، و در علم فقه و عرفان، احیانا تصرّفاتی دارد و آنها را در بعضی از اشخاص آنچنان مسّوف و مسموم کرده که در شقاوت و تیره درونی و اضلال، نمونه و اسوه گردیده اند، و صدها ملکات رذیله، صور جوهریه قلوبشان گردیده و هنگامی که غبار تن که حجاب قلوب و جانهاست، با مرگ زدوده شود و چشم آخوربین، ویران شود و چشم آخربین معمور و گشوده گردد، خود را در زمره شیاطین می بینند یعنی انسان هایی هستند که صورت نوعیه ابلیسی به خود گرفته اند و در شدیدترین آلام و رنجها گرفتارند زیرا: «جبل بینهم و بین ما یشتهون. » باری، تحصیل حضور قلب در صلاة از طریق خلوت گزیدن، برای مبتدی میسور است و شهید ثانی - رضوان اللّه تعالی علیه - در کتاب شریف «اسرار الصّلاة» در ضمن بیان دواء نافع برای حضور قلب در نماز، برای مبتدی ضعیف می فرماید: «در اطاق تاریک نماز بخواند. . . و به این ملاحظه بوده که متعبّدین در اطاق کوچک تاریک که فقط گنج (گنجایش) یک نمازگزار را داشته نماز می خواندند. »
کلام هر کسی، مظهر شأن اوست
بدیهی است این ریاضت و تمرین برای تحصیل حضور و انس، جهت صاحبدلان بلند همّت لغو است، زیرا موهبت حضور و انس برایشان طبع ثانی و صورت جوهریه گردیده، و قوای نفس امّاره در انقیاد و طوع نفس مطمئنه درآمده اند، و جلوت و خلوت برایشان مساوی است و آنچه در جهان طبیعت بر حواسّشان می گذرد، تأثیری در احوال، باطنین آنها ندارد و جناب شهید در همان کتاب، بعد از نقل این خبر از امام صادق علیه السّلام: «لقد تجلّی اللّه لخلقه فی کلامه و لکنّهم لا یبصرون»
از آن حضرت روایت می کند که در پاسخ سؤال: «چرا هنگام قرائت در صلاة از خود بیخود شدی و به حال غشوه بر زمین افتادی؟» فرمودند: همواره این آیه را با تکرار بر قلبم، تعمیق و تفهیم نمودم تا اینکه آن را از متکلم به آن یعنی حضرت واجب تعالی شنیدم پس در اثر معاینه قدرتش برای تنم، ثبات و پایداری نماند، لا جرم به خاک افتادم. » بلی، کلام هر کسی، مظهر شأن او در حین تکلم است، مثلا انسان خشمناک اگر چه در پنهان نمودن خشمش هر اندازه سعی کند، باز کلام وی به گونه ای خشم او را ظاهر می کند و همین گونه است کلام اللّه تعالی که مجلا و مظهر خدای تعالی است چنانکه در حدیث از امام صادق علیه السّلام گذشت، امّا باید توجّه شود که اگر کلام اللّه تعالی به حسب مقام اطلاق، ظهور کند، حدود و قیود از همه اشیا بر می خیزد و جملگی فانی می شوند ولی خدای تعالی به رحمت واسعه خویش، کلام خود را به مقتضای قابلیت هر یک از عوالم و نشآت، تنزّل می دهد و در این نشأه طبیعت، در تعین اصوات و کلمات، تنزیل فرموده اند و این مؤمن سالک است که با سیر باطن و قلب و سرّ می تواند عروج کند و تنگناهای تعینات وسائط را پشت سر نهاده و از متکلّم تبارک و تعالی استماع کند که در روایت شریفه از امام صادق علیه السّلام شنیدید، وه چه عالی گفته:
خود طواف آنکه او شه بین بود
فوق قهر و لطف و کفر و دین بود
زان نیامد یک عبارت در جهان
که نهان است و نهان است و نهان
زانکه این اسماء و الفاظ حمید
از گلابه آدمی آمد پدید
علّم الاسماء بد آدم را امام
لیک نه اندر لباس عین و لام
چون نهاد از آب و گل بر سر کلاه
گشت آن اسماء جانی رو سیاه
که نقاب حرف و دم در خود کشید
تا شود بر آب و گل، معنی پدید
گرچه از یک وجه منطق کاشف است
لیک از ده وجه پرده مکنف است
این بیان اگر چه برای این مسأله دقیق بسیار فشرده و کوتاه است ولی با تدبّری جامع الأطراف روشنگر حقیقت تسبیح و تحمید و سجود و قنوت و اسلام اشیا که در قرآن مجید آمده، می باشد و گروهی از اهل بحث و اصحاب برهان فرموده اند که مراد به این امور، آیت و دلالت است مثلا مراد به سجود اشیا برای خدای تعالی در آیه«الم تر انّ اللّه یسجد له من فی السّموات و من فی الأرض و الشمس و القمر و النجوم و الجبال و الشجر و الدواب و کثیر من الناس. . . و نظیر این آیه، آیات دیگری که متعرّض سجود اشیا برای خداوند است، همانا سجود، آیت و دلالت است، یعنی جملگی منتهای انقیاد و خضوع را نسبت به نفوذ مشیت باریتعالی دارند و با این انقیاد تکوینی، بر آفریننده خود که مبدع حکیم و علیم است، دلالت می نمایند و به لحاظ حاجت و نقصانشان و اینکه نیازمند به غنی بالذّاتی هستند که از همه نقصها منزّه است، تسبیحگوی تکوینی خدای سبحانند و به ملاحظه اینکه آن ذات اقدس مرجع همه وجود و کمالات وجودی است، حمد و سپاسگوی تکوینی اویند و به اعتبار کاشفیت و مرآتیت آنها جهت این معانی آیات خداوندند و بر این قیاس است، قنوت و اسلام موجودات برای باریتعالی.
تسبیح و تحمید عبادت
البته این معنای دقیق - فی نفسه - یک معنی صحیحی است، ولی قابل تطبیق بر آیات مربوطه قرآن کریم نیست، زیرا این معانی تکوینیه ای که گفته آمد، همه موجودات و از آن جمله همه انسان ها واجدند، در صورتی که در همین آیه از سوره حج که گذشت، سجده را به کثیری از ناس نسبت می دهد و نه همه و می فرماید: «و کثیر من الناس و کثیر حقّ علیه العذاب»پس اگر سجده مذکور در آغاز آیه سجده دلالت و آیت بوده، اختصاص آن به کثیری از ناس بدون وجه خواهد بود. و در سوره اسراء می فرماید: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمواتُ السَّبْعُ وَ الأَرضُ وَ مَنْ فیهِنَّ وَ انْ مِنْ شَی ءٍ الا یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحهُمْ انَّهُ کانَ حَلَیما غَفُورا. »
همه اشیا را تسبیحگوی حق تعالی اعلام فرموده ولی می فرماید: ادراک تسبیح آنها فقه و فهم دقیق می خواهد و شما ندارید. و از این اثبات و نفی، خوب روشن می شود که تسبیح مسند به موجودات در آیه شریفه تسبیح، دلالت و آیت نیست، زیرا دلالت آنها تکوینا بر تنزیه خدای سبحان از نقائص در افق فهم مردم است، و نفی فهم چنین معنایی از مردم صحیح نیست.
و نکته دقیق آنکه جمله: «انه کان حلیما غفورا» شعار دارد بر اینکه اکتساب فقه و فهم دقیق برای ادراک تسبیح و حمد موجودات برای انسان ها میسور است، ولی آنها مسامحه می کنند و خدای تعالی در مسامحه آنان حلیم و غفور است. و روشنتر در این باب آیه«و سخّرنا مع داود الجبال یسبّحن و الطیر و کنّا فاعلین» که دلالت روشن دارد بر اینکه مراد از تسبیح، تسبیح دلالت و آیت نیست، بلکه تسبیح طاعت و عبادت است به معنای حقیقی کلمه، زیرا جبال و طیور را تسخیر فرمود و واداشت که با داود - علی نبینا و آله و علیه السّلام - تسبیح کنند و تسبیح آنها هماهنگ با تسبیح آن حضرت باشد، و چنین معنایی قابل حمل به لسان حال و تکوین نیست.
همین تسبیح طاعتی و عبادتی به معنی الکلمه بوده که اصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله از سنگریزه در کفّ مبارک آن حضرت می شنیدند، و اصحاب داود علیه السّلام از جبال و طیور در هنگام تسبیح داود
استماع می نمودند. النهایه این ادراک از طریق باطن انجام می گرفته یعنی حقیقتة تسبیح و قال موجودات به تسبیح و تحمید خدای - عزّ و جلّ - را قلب و عقل از ملکوت به گونه مسانخ عقل درک می نموده و با تنزّل در مدارک سافله تا به مرحله محاکات حواس می رسید و با اصوات و الفاظ تجلّی می نمود نظیر رؤیاهای صادقه که در محلّ خود بحث گردیده است. بلی، اهل انس و حضور عالمی دیگر دارند که در عبارت نگنجد.
نگویم سماع ای برادر که چیست
مگر مستمع را بدانم که کیست
جهان پر سماع است و مستی و شور
و لکن چه بیند در آئینه کور؟
پریشان شود گل به باد سحر
نه هیزم که نشکافدش جز تبر
خوشا وقت شوریدگان غمش
اگر زخم بینند و گر مرهمش
چه بادند پنهان و چالاک پوی
چه سنگند خاموش و تسبیحگوی
چنان فتنه بر حسن صورت نگار
که با حسن صورت ندارند کار