ماهان شبکه ایرانیان

بررسی فیلم «بیست‌ویک روز بعد»: بدون جغرافیا، بدون احساس

باوجوداینکه بازار فیلم‌های اول در این سال‌ها داغ شده است و شماری از آثار مهم و تأثیرگذار را همین فیلم اولی‌ها تشکیل می‌دهند، «بیست‌ویک روز بعد» را می‌توان یکی از ضعیف‌ترین فیلم‌های سال‌های اخیر دانست

باوجوداینکه بازار فیلم‌های اول در این سال‌ها داغ شده است و شماری از آثار مهم و تأثیرگذار را همین فیلم اولی‌ها تشکیل می‌دهند، «بیست‌ویک روز بعد» را می‌توان یکی از ضعیف‌ترین فیلم‌های سال‌های اخیر دانست. فیلمی که در مقایسه با آثاری چون «بدون مرز» که موفق به ایجاد کیفیت بصری و اجرای ویژه خود شده و یا «ابد و یک روز» که تماشاگران زیادی را جذب خودکرده است، درواقع هیچ‌چیز نیست. آن‌قدر پوچ و ضعیف است که به‌سختی می‌توان بهانه‌ای برای حرف زدن از فیلم پیدا کرد و به آن بد و بیراه نگفت!
هرچند محمدرضا خردمند به حدی خودشیفته است که در فیلم اولش به خود ادای دین کند و شبیه به فرشته‌های مهربان در زندگی پسربچه وارد شود و به او یک میلیون بدهد و هم‌چنین به حدی هول و ناپخته است که در یک سال -1394- پنج فیلم کوتاه بسازد! متأسفانه در تجربه اولین فیلم سینمایی خود خراب کاری کرده است و فیلمی ساخته که وجه اشتراکش با سینما تنها در نوع رسانه‌اش است.بگذارید نگاهی به داستان آبکی، ضعیف و معلق فیلم بیندازیم که تکلیف هیچ کس حتی خالقش هم با آن مشخص نیست. انگار که خاطرات تیره و تاری از دوران بچگی خود فیلم‌ساز است که درست هم در خاطرش نمانده.

پسربچه‌ای که به تازگی پدرش را از دست داده و مادرش هم مبتلا به سرطانی حاد است، در پی رفتن پدرش باید با سنی کم نقش مرد خانواده را بازی کند و همراه مادرش نان‌آور خانواده باشد. نقشی که خود هم پذیرفته و در برخوردهایش با برادر کوچک به‌وضوح دیده می‌شود که برای او پدر بازی درمی‌آورد. از طرفی پسری مامانی و حرف گوش کن هم هست که مثلاً به خاطر قولی که به مادر خود داده بازی شرطی نمی‌کند. از سوی دیگر او سودای فیلم‌سازی در سر دارد. در خلوت شبانه‌اش خودش را بالای سن جشنواره و در حال جایزه گرفتن تصور می‌کند و در پی آن است که با دوربینی درب و داغان فیلمی بسازد تا مسیرش را تغییر دهد.
فیلمی که شبیه به فیلم‌های جورج ملی یس قرار است نمایانگر جادوی سینما و تصویر باشد؛ اما حقیقتاً نه مرد خانواده است، نه پسر خلاق و سمجی که در رؤیای فیلم‌سازی ست و نه مردی که می‌خواهد یک تنه مادرش را از سرطان نجات دهد.
داستان اصلی فیلم درست از اینجا آغاز می‌شود که او متوجه می‌شود مادرش باید برای جلوگیری از سرطان آمپولی را بزند که یک میلیون تومان قیمت دارد. پس مسیر پسر و خانواده تحت تأثیر آگاهی او و تلاشش برای جور کردن پول قرار می‌گیرد. شبیه به همه داستان‌های این‌چنینی دیگر و درست به مانند همه کلیشه‌هایی که در ذهن خود سراغ دارید به آب و آتش می‌زند و راه‌هایی مشابه آنچه همین‌الان پیش خود فکر می‌کنید را طی می‌کند و البته طبق معمول هم فرجی حاصل نمی‌شود.فیلم بسیار کند و کسل کننده و بدون حادثه جلو می‌رود و هیچ‌چیز جذاب و یا تازه‌ای برای ارائه به تماشاگر خود ندارد. صحنه‌هایی که قرار بوده تأثیرگذار و تأسف‌برانگیز باشند، شبیه به صحنه‌ای که مادر با پسرش در رخت خواب خوش و بش و شوخی می‌کند، مضحک و خنک از آب درآمده و صحنه‌های تعلیق برانگیزی مانند شرط‌بندی با گروه خلاف‌کاران شبیه به فیلم‌های هندی! در پایان هم تنها ایده بی‌مزه‌ای که به ذهن کارگردان رسیده تا تماشاگرش را شگفت‌زده و متعجب کند این است که در لحظه آخر یادآوری کند که بیست‌ویک روز بعد نوبت دوباره آمپول است و او بازهم یک میلیون نیاز خواهد داشت. اتفاقی که خب نه تنها برای ما حتی برای خود بچه هم پرواضح است و تنها ادای ندانستن اش را درمی‌آورد.
بازی‌های بسیار ضعیف تقریباً همه از ساره بیات تا برادر کوچک‌تر نقطه منفی بزرگ دیگر اثر است. به‌جز دوست قهرمان و لهجه جنوبی شیرین اش بازیگران هیچ لحظه ویژه و دل چسبی از خود بروز نمی‌دهند و ساره بیات یکی از بدترین تجربه‌های کارنامه کاریش را پشت سر گذاشته است.
پایان فیلم هم همچون تمام لحظات دیگر فیلم ضعیف و بی‌منطق و بی سروته عمل می‌کند تا شاید یک جوری بتواند سروتهی به پراکنده‌گویی‌های ذهن کارگردان ببخشد. دریغا که تنها همه چیز را بدتر و بغرنج‌تر می‌کند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان