ارتباط چیست؟
ارتباط انگاره یی است که با آن دو نفر یکدیگر را می سنجند و همچنین فرایندی است که به واسطه ی آن، این سطح می تواند برای هر دو تغییر کند. ارتباط شامل رشته ی کامل راه های رد و بدل کردن اطلاعات بین مردم است. ارتباط نحوه ی معنا بخشیدن به این اطلاعات به وسیله ی مردم را نیز در بر می گیرد. مساله ی مهم این است که ارتباط آموخته می شود. شاید تا وقتی که به سن پنج سالگی می رسیم بیش از یک میلیارد تجربه ی شرکت در ارتباط را آموخته باشیم. در آن سن، ما از اینکه چطور خود را می بینیم، از دیگران چه انتظاری داشته باشیم و در دنیا، چه چیزی به نظرمان ممکن است یا ناممکن می آید، تصورهایی پیدا کرده ایم و این تصورها راهنمای ثابتی برای بقیه ی عمر ما خواهند بود. همین که آدمی دریافت همه ی ارتباطات خود را از راه یادگرفتن به دست آورده است، اگر دوست داشته باشد، می تواند برای تغییر آن دست بکار شود. ذکر این نکته سودمند است که طفلی که چشم به جهان می گشاید، تنها چیزی که همراه می آورد مواد خام است، او نه از خود مفهومی دارد، نه تجربه ی ارتباط با دیگران و نه تجربه ی پرداختن به دنیای اطرافش. او همه ی این چیزها را از طریق ارتباط با کسانی که پس از تولد مسؤول تربیت او هستند، می آموزد. ارتباط مانند دوربین فیلمبرداری مجهز به دستگاه صدابرداری است، فقط در زمان حال کار می کند؛ همین جا، همین حال و بین من و تو.
ارتباط چنین عمل می کند؛ تو و من رو به روی هم قرار داریم. حواس تو درمی یابند که من چه شکلی هستم، صدایم چطور است، چه بویی می دهم، و اگر بر حسب اتفاق مرا لمس کنی، چه احساسی به تو می دهم.آن گاه مغز تو گزارش می دهد که اینها برای تو چه معنایی دارند، به تجربیات گذشته ات رجوع می کند و بر اساس آنچه مغز گزارش می دهد، احساس راحتی یا ناراحتی خواهی کرد.
زمینه ارتباط
زمینه ی ارتباطی اشخاص، در تمام مدت زندگی شان شکل می گیرد و روی همه روابط آنها اثر می گذارد. چگونگی ارتباط در خانواده ی پدری، فرهنگ، جنسیت، طرز برقراری رابطه با دیگران، تجارب ناشی از روابط صمیمانه ی قبلی و برداشت از روابط و شخصیت، روی چگونگی این زمینه تاثیر می گذارد. بخش اعظم زمینه ی ارتباطی هر فرد، زمانی شکل گرفته که هنوز به رابطه ی موجود قدم نگذاشته است، اما با این وجود، بر رابطه ی کنونی شما تاثیر می گذارد.
اینکه تفاوت در زمینه های ارتباطی به رابطه ی بهتر کمک می کند یا از کیفیت آن می کاهد، بستگی به آگاهی طرفین از آنها دارد. وقتی از زمینه ی ارتباطی همسر خود بی اطلاع هستیم، اغلب به اشتباه فرض را بر این می گذاریم که همسر ما از زمینه یی مشابه ما برخوردار است اما این تصور به روشنی مساله ساز می شود.
در روابط صمیمانه، یکی از رایج ترین تفاوت ها در زمینه ی ارتباط، به جنسیت برمی گردد. برای مثال، بسیاری از زوج ها نمی دانند و متوجه نیستند که زن و مرد از دو شیوه ی ارتباطی متفاوت استفاده می کنند. اغلب مردها بر این باورند که وقتی کسی مساله یی را با آنها درمیان می گذارد، انتظار دارد که مساله اش حل شود و به همین دلیل، بی درنگ راه حل ارایه می دهند. از سوی دیگر، اغلب زن ها معتقدند که در میان گذاشتن مسایل خود با دیگران راهی برای پیوند و رسیدن به احساس حمایت است، حتی اگر مساله آنها لاینحل باشد. بی توجهی به این موضوع، اغلب ناراحتی ایجاد می کند. زن از مسایلش شکایت می کند و مرد راه حل نشان می دهد. در این شرایط، هرگز عجیب نیست اگر زن احساس کند که همسرش به صحبت های او گوش نمی دهد، مرد هم به این نتیجه برسد که زنش تنها قصد شکایت دارد؛ زیرا هرگز به راه حل های پیشنهادی او توجه نمی کند.
اما زوجی که از تفاوت زمینه های ارتباطی زن و مرد آگاهند، گرفتار این سوء برداشت از ارتباط نمی شوند؛ زیرا زن و مرد هر دو از مطلبی که دیگری مخابره می کند اطلاع دارند. وقتی شما و همسرتان از تفاوت های موجود در زمینه ی ارتباطی یکدیگر آگاه باشید، این تفاوت ها کمتر اشکال تولید می کنند و به زندگی علاقه و تنوع بیشتری می بخشند.
«زمینه ی ارتباطی» هر فرد در حکم عینکی است که از پشت آن به همه ی اتفاقاتی که در زندگی رخ می دهد، نگاه می کند، اگر بداند که او و همسرش از چگونه لنزهایی استفاده می کنند، به راحتی می توانند میان واقعیت ها و برداشت خود از واقعیت ها تمیز قایل شوند.
پایه های روابط
روابط صمیمانه دراز مدت نیاز به آن دارد که فرد به شکلی کلی برای شریک زندگی خود ارزش قایل شود. ارزش قایل شدن را می توان سه مهارت ارتباطی جداگانه تقسیم کرد:
1- احترام متقابل
وقتی از احترام صحبت می کنیم، به نگرشی اشاره می کنیم که همسران درآن، برای همدیگر احترام بالایی قایل هستند و یکدیگر را منحصر به فرد و ارزشمند تلقی می کنند. علاوه بر این، همسران دارای این نگرش، دوست دارند احترام شان را بر زبان آورند و آن را به نوعی، عملی کنند. بنابراین، تعجب آور نیست اگر هنگام اظهار تمایل برای حل مشکلاتشان احترام به بهترین وجه مشاهده شود. احترام در اصلی ترین شکل خود، از طریق توانایی گوش کردن و توجه به همسر نشان داده می شود. روشن است که این توانایی ها از نگرش صرف فراتر می روند و در حوزه ی ارزشگذاری فعالانه و قدردانی احترام آمیز قرار می گیرند.
معنای احترام این نیست که زن و شوهر عواطف و احساسات خود را، خواه به صورت خشم، سرسختی و ناراحتی روحی و خواه غیر آن، از یکدیگر پنهان و آنها را به صورت عقده های روانی روی هم جمع کنند. خشم های سطحی و بگومگوهای مختصر و کوتاه بین زن و شوهر در زندگی زناشویی مانند رعد و برق است و همیشه پس از رعد و برق، باران می بارد و این باران درخت زناشویی را بارور می کند.
همچنین احترام متقابل به معنای عدم انتقاد از یکدیگر نیست. گاهی لازم می شود به صراحت از رفتار نامناسب یکدیگر انتقاد کنند و از تندخویی بپرهیزند. در این صورت به این نکته نیز باید توجه کنند تا انتقاد آنان بی اثر و بی نتیجه نماند.
2-درک و فهم متقابل
درک و فهم نیز فرآیندی پیچیده است که همسران به وسیله ی آن اطلاعات متقاعد کننده و توضیح دهنده را از یکدیگر به دست می آورند. هنگامی که ابهام وجود دارد، می توان به همسران آموزش داد که این عبارت ساده را بیان کنند: «مطمئن نیستم که حرف هایت را به خوبی می فهمم، می توانی بیشتر توضیح بدهی؟» این جمله ظاهراً یک تقاضای ساده برای کسب اطلاعات بیشتر است. با وجود این، در معنای ظریف تر، همسران به اشاره می گویند: «من واقعاً تلاش می کنم که این مساله را از دیدگاه تو ببینم.» در حقیقت، این همه ی آن چیزی است که درک و فهم به آن مربوط می شود؛ یعنی توانایی دانستن و درک همدلانه ی آنچه همسر تجربه کرده است؛ افزون بر این؛ نوعی پذیرش تجربه نیز هست. این به آن معنا نیست که همسران پیوسته با یکدیگر موافقند، بلکه به این معناست که آنان به چارچوب های داوری یکدیگر مشروعیت می بخشند. در اصل، هر فردی می داند که «متقادعد شده است»؛ یعنی طرفین در مفاهیم ارتباطی شرکت داده شده و مورد تایید و موافقت قرار گرفته اند.
3-حساسیت
آگاه بودن از نیازهای همسر، یک جزو کلیدی در فرایند ارتباط است. متاسفانه به نظر می رسد که این کار نسبتاً مشکل است. افراد اغلب آن قدر به فکر خود هستند که حتی از شناخت خواسته های همسرشان نیز کوتاهی می کنند. در برخی موارد دیگر، آنان برای شنیدن نیازهای همسرشان به آسانی وقت صرف نمی کنند. اما زوج هایی نیز هستند که تصمیم می گیرند. نسبت به یکدیگر حساس نباشند؛ چون می ترسند از سوی همدیگر مورد سوء استفاده قرار گیرند. در همه ی این موارد نتیجه ی نهایی یکسان است. همسران در شناسایی یا ارضای نیازهای یکدیگر شکست می خورند و بنابراین، از هم دورتر و دورتر می شوند.
منبع:هفت روز زندگی شماره 92