آخرین ساخته امیر نادری، «کوه» بهتازگی در گروه هنر و تجربه به اکران درآمده است. خبری که از چند جهت مهم و هیجانانگیز است و باید به آن پرداخته شود. اول اینکه بعد از سی سال، فیلمی از امیر نادری، یکی از پیشروهای سینمای موج نو و معناگرای ایرانی در کشورش به نمایش درمیآید. وقتیکه «کوه» شروع میشود و در سکوت نام امیر نادری بر پرده نقش میبندد، حس آشنایی به گلویتان چنگ میزند؛ حسی که انگار سالها به دنبالش میگشتید. البته این در موردی صدق میکند که از طرفداران نادری و سینمای نابش باشید و در طی سالها از «خداحافظ رفیق»، «تنگ سیر»، «دونده» و «سازدهنی» و تا «وگاس؛ بر اساس یک داستان حقیقی» و «کات» مسیر کاریاش را دنبال کرده باشید. از همین روست که اهمیت اکران «کوه» در ایران دوچندان میشود.
امیر نادری همانطور که خودش بارها گفته است، فقط زبان سینما را بلد است و به نابترین شکل ممکن به این زبان سخن میگوید و «کوه» بهترین نمونه این مدعاست. وقتی از «کوه» صحبت میکنیم از خاصترین فیلم این روزهای اکران سخن میگوییم. فیلمی که به معنای کلمه سینمایی است و تجربهای عجیب و لذتبخش است. نادری که از کودکی در سینما، با تخمهفروشی و آپاراتچی بودن بزرگشده است، بهتر از هرکسی سینما را به معنای ذاتیاش میشناسد و در «کوه» از بیننده دعوت میکند تا با کنکاش در این مفهوم شریک لذت وی در عالم سینما شود.
امیر نادری در پشت صحنه فیلم «کوه»
«کوه» مشخصاً مخاطب خاص میطلبد. در «کوه» با فیلمی طرف هستیم که بیش از آنکه از دیالوگ استفاده کند از زبان تصویر استفاده میکند. دیالوگهای کوه انگشتشمار است و فرعی. این تصاویر هستند که روایت را بهپیش میبرند و بار دیگر معنای حقیقی سینما را به بیننده یادآوری میکنند. همین تصاویر هم هستند که در عین سادگی در اوج مهارت پرداختهشدهاند. تکتک سکانسهای «کوه» مسحورکننده و بینظیر است. میزانسن و دکوپاژ نادری در «کوه» آنقدر دقیق و حرفه ایست که نمونهاش را سالهاست در سینما ندیدهایم.
هر قاب، نشان میدهد که با یک کارگردان کاملاً حرفهای روبرو هستیم که چندین گام جلوتر از جریان عادی سینمای مرسوم قدم برمیدارد. هر پلانی که میبینیم همچشم نواز است و هم روایت گر و مهمتر از همه یادآور اینکه کارگردانی که دغدغه سینما دارد و نه قصهگویی محض چگونه فیلم میسازد. آنچه روایت امیر نادری را در «کوه» شکل میدهد، اندیشهای است که منجر به فضاسازی بینظیر و خارقالعادهای شده است که نمونهاش را سالهاست در سینمای ایران ندیدهایم.
«کوه» روایت مردی است که به همراه خانوادهشان در دهکدهای دورافتاده در دامنه کوه آلپ زندگی میکنند و از طرف ساکنین دهکدههای اطراف طردشدهاند. سایه عظیم و غیرقابل نفوذ کوه، زندگی و امرارمعاش را برای ساکنین این دهکده آنقدر سخت میکند تا بالاخره همه ازآنجا کوچ میکنند و فقط مرد میماند و زن و پسر نوجوانش. مردی که متولی قبرستان کوچک دهکده است و پیوندی که با زمین دارد و او را به خاک مرده دهکده وصل میکند و اجازه کوچ و سفر را به او نمیدهد.مرد وقتی در هنگام فروش سنجاقسر همسرش به روستای مجاور می¬رود و از طرف مأموران حکومتی متهم به دزدی میشود فرار میکند و به کلیسایی پناه میبرد، سعی میکند شمع روشن کند و از عیسی مسیح درخواست کمک کند، اما نمیتواند درنهایت شمعی را با وارونه کردن خاموش میکند. یک انتقاد صریح به مذهب و از آن مهمتر انتقاد به آدمیانی که کاری جز پذیرش بیچونوچرا یا سکوت و پناه بردن به خلوتشان انجام نمیدهند اما در زمان نیاز دست به دامن مذهب میشوند. در همین حین میبینیم که مأموران حکومتی به کلبه حقیرانه این خانواده هجوم میبرند و زن و پسر مرد را دستگیر میکنند. پسر در میانه راه فرار میکند و به میان جنگل میرود. مأموری او را تعقیب میکند، وقتی دستخالی بازمیگردد نمیدانیم که آیا پسر را کشته است یا او موفق به فرار شده است. زن به یک زندان در نوک قلعهای قدیمی برده میشود و درحالیکه اطرافش که راهبها در حال دعا و نیایش هستند، مات و مبهوت نگاه میکند. مرد به خانه بازمیگردد و با جای خالی خانوادهاش روبرو میشود. باحالتی جنونزده به کوه میزند و با پتکی کوچک سعی میکند کوه را خراب کند.
وقتی خسته و زخمی است و دیگر توان مقاومت ندارد، زنش ناگهان از راه میرسد، تیمارش میکند و برایش آب و غذا مهیا میکند و هرروز از دور مراقبش است. بعدتر وقتی پیر و شکسته شده است و توان بلند کردن پتکش را هم ندارد، پسرش که حالا مرد رعنا و جوانی است از راه میرسد و دوشادوش پدر به جان کوه میافتد. وقتی تلاش این خانواده کوچک به ثمر مینشیند و بالاخره کوه را با پتکهای کوچکشان، بعد از سالها شکست میدهند و سنگهای عظیم به پایین سرازیر میشوند و سر راه خود همهچیز را نابود میکنند، قبرستان و احتمالاً روستای مجاور را، درنهایت بار دیگر اشعهی روشن خورشید میتابد و رنگ به روایت بازمیگردد، زمان به عقب بازمیگردد و خانواده دوباره جوان و سرحال هستند اما این بار شاد و سرمست از پیروزی.«کوه» روایتی عجیبوغریب و نمادین است که در اروپای قرن شانزدهم در سایه تفتیش عقاید و در دل تاریکترین روزهای تاریخ اروپا میگذرد و فضاسازی، نورپردازی و پرداخت نادری آن را تبدیل به تجربهای باورنکردنی و زیبا کرده است. امیر نادری، در «کوه» داستانی از خودویرانگری شخصیتی و مذهبی عرضه میکند که خود روایت نیز، خود ویرانگرانه، شاعرانه است. در «کوه» برخلاف آنچه تاکنون دیدهایم کوه نماد استقامت و پایداری نیست، کوه نماد سایهای است که جلوی عبور نور خورشید را میگیرد و سخت و محکم درجایش ایستاده است و تغییر را بازنمیتابد. کوه در آخرین اثر امیر نادری، عنصری خارجی نیست، بلکه قسمتی از وجود بشر است که طی سالها صیقلخورده و شکلگرفته و اکنون حریفی حائل و شکستناپذیر است.
مردی که در داستان میبینیم هم شخصیتی منفک و جدا نیست. او میتواند بشر اولیه باشد، مردی در قرونوسطی یا انسانی امروزی و مدرن. همانطور که همسر و فرزندش نیز بعد بیرونی ندارند و در ژرفای شخصیت وی معنا مییابند. حتی فرزندی که در زیرخاک دفن کردهاند، ریشههای آدمی است که در خاک آرامگرفته و پای رفتن ندارد؛ به همین دلیل هم هست که نمیتوانیم «کوه» را یک روایت ضد مذهبی یا انتقادی بدانیم. امیر نادری، در «کوه» بیش از آنکه انگشت اشارهاش را به سمت باورهای دینی و فرهنگی بگیرد، به آدمیت و ذات بشر میپردازد. بشری که ابعاد مختلفش در سکانسهای مختلف و از طریق شخصیتهای مختلف نمود پیدا میکند.
برخلاف شکل مشخصه روایتهای اینچنینی، «کوه» بیزمان و بیمکان نیست. شخصیتها نام دارند و انگیزههای انسانی معمولی آنها را وادار به واکنش میکند. چیزی که روایت امیر نادری در «کوه» را تبدیل به یک داستان نمادین میکند، درواقع خود روایت است. انسانهایی که در سایه کوهی عظیم زندگی میکنند و جرئت حرکت ندارند، جدا شدن افراد خانواده در برهههای زمانی مختلف و بازگشتشان بعدتر وقتی نیاز به حضورشان حس میشود و مهمترین و زیباترین سکانس که در انتهای فیلم اتفاق میافتد و زمان به عقب بازمیگردد، قسمتی از پرداخت نادری برای روایت یک داستان نمادین هستند.از بعد محتوا، بررسی «کوه» کار بسیار مشکلی است، چراکه با یک روایت نمادین مواجه هستیم که فقط با نشانههای تصویری به بیننده کد میدهد. از طرف دیگر، این خاصیت سینمای مدرن است که بیننده بهعنوان عضوی از روایت به فیلم اضافه میشود و برداشت وی بهموازات پرداخت و هدف کارگردان فیلم را معنا میدهد.
به زبان سادهتر، «کوه» همه آن چیزی است که سینما باید باشد و هیچ شباهتی به تصور مخاطب امروزی از سینما ندارد. «کوه» یک کارگردانی بینقص، فیلمنامهای حرفهای و پرداخت استادانهای یدک میکشد که حتی تصور همزمانی همه اینها به این شکل زیبا و بینظیر در یک فیلم سخت است. به همین دلیل هم هست که وقتی «کوه» پایان مییابد از گوشه و کنار سالن صدای دست زنده حضار به گوش میرسد و چشمهایی دیده میشود که انگار تازه از یک خواب عمیق بیدار شدهاند.
لذت تماشای این تجربه جانانه را در سینماهای هنر و تجربه از دست ندهید.
Post Views:
2