ماهان شبکه ایرانیان

پنج قاعده طلایی برای نام‌نگذاری!

چه اسمی روی بچه‌مان نگذاریم

وقتی با بیزاری فرزند بزرگ‌شده‌تان که در دوران کودکی بابت اسم غیرعادیش شرم‌ساری و ناراحتی را تحمل می‌کرده روبرو می‌شوید، احتمالا آرزو خواهید کرد که کاش می‌توانستید زمان را به عقب برگردانید.

چه اسمی روی بچه‌مان نگذاریم

دارید به اسم‌گذاری روی بچه‌تان فکر می‌کنید؟ به این فکر کنید که چه تأثیری روی زندگی‌اش خواهد داشت.

اسم من «فینیسیا دابسون حبیبی‌معوض» است. نه؛ شوخی نمی‌کنم. این اسمی است که والدینم برای من انتخاب کردند؛ به خاطر این اسم است که من به استارباکس نمی‌روم [کافی‌شاپ معروف زنجیره‌ای که روی لیوان مشتری اسمش را می‌نویسد]. اسمی که برای فرزند انتخاب می‌کنید، از راه‌هایی است که معلوم می‌کند شما چه جور والدینی خواهید بود. به نظر می‌رسد، بسیاری اسم‌های مد شده را به اسم‌های سنتی ترجیح می‌دهند. اما، وقتی با بیزاری فرزند بزرگ‌شده‌تان که در دوران کودکی بابت اسم غیرعادیش شرم‌ساری و ناراحتی را تحمل می‌کرده روبرو می‌شوید، احتمالا آرزو خواهید کرد که کاش می‌توانستید زمان را به عقب برگردانید.

«سخت» تعبیر ملایمی است، از تجربه من در زندگی با یک اسم غیرعادی. یک بار هم نشده که یک آشنایی جدید با یک اظهارنظر درباره اسمم یا تا حدی گیج شدن طرف مقابل همراه نشود.

هم‌سن‌و‌سال های دوران بچگی‌ام اسمم را مسخره می‌کردند؛ همین‌طور چندین نفر از معلمانم تا امروز هم نمی‌توانم بفهمم یک آدم بزرگ‌سال چطور می‌تواند از شرمنده کردن یک بچه جلوی چشم هم‌سن‌و‌سال‌هایش لذت ببرد.

مردم فکر می‌کنند که وقتی با یک اسم غیرمعمول روبرو می‌شوند، حق دارند نظر بدهند. بدترین حالتش وقتی است که یک غریبه، با فرض اینکه قاعدتا باید از این اسم در رنج باشم، احساس می‌کند باید به من دلداری بدهد. اسمم را «متفاوت» یا «بدیع» می‌خوانند. کم‌کم یاد گرفته‌ام که منظور مردم از این حرف‌ها این است که اصلا نمی‌دانند چطور باید اسمم را بنویسند.

از زمان بچگی مرا هیبی صدا می‌کرده‌اند: خلاصه اسم وسطم. فکر می‌کنم این تلاش ضعیف مادرم بوده برای محافظت کردن از من در مقابل نامهربانی‌های دنیای بیرون. در واقع فکر می‌کنم فیلم فانتزی سال 2006، «پنه‌لوپه»، درباره تلاش‌های یک مادر درمانده برای کمک به حضور دخترش در جامعه بدون اینکه به عنوان یک آدم عجیب و غریب برچسب بخورد، می‌توانسته بر اساس زندگی من باشد. فقط با این تفاوت که در داستان واقعی من یک اسم عجیب و غریب دارم نه یک دماغ خوکی؛ آخر ماجرا هم به جیمز مک‌اووی [بازیگر معروف] نمی‌رسم (حیف!).

هم‌سن‌و‌سال های دوران بچگی‌ام اسمم را مسخره می‌کردند؛ همین‌طور چندین نفر از معلمانم که آخرش من را هربی، هِب یا فیبی صدا می‌کردند. بدترین این مسخره‌کردن‌ها وقتی بود که در سال اول دبیرستان، یکی از معلم‌ها جلوی همه کلاس پرسید «جیبی» کجاست. تا امروز هم نمی‌توانم بفهمم یک آدم بزرگ‌سال چطور می‌تواند از شرمنده کردن یک بچه جلوی چشم هم‌سن‌و‌سال‌هایش لذت ببرد.

یک نکته آزاردهنده که آن را با بقیه بچه‌هایی که اسم‌های غیرعادی دارند شریکم، این بود که در هر تکلیفی که روی کامپیوتر نوشته می‌شد، خط قرمز پیچ‌وتاب‌دار غلط املایی را زیر اسمم می‌دیدم، انگار حتی تکنولوژی هم می‌فهمید فینیسیا هیبیبی دابسون‌معوض نباید اسم باشد. کاش بیل گیتس [مدیرعامل مایکروسافت که سازنده نرم‌افزاری است که در اینجا از آن صحبت می‌شود] این را زودتر به پدر و مادرم می‌گفت.

البته به طرز غافلگیرکننده‌ای، توانستم نسبتا خوب با داشتن این اسم عجیب و غریب کنار بیایم. مادربزرگم هم چنین انتظاری نداشت، کسی که البته از دست او هم ناراحتم که جلوی پدر و مادرم را نگرفت و گذاشت تصمیم بگیرند که اضافه کردن یک خط تیره به یک نام‌خانوادگی حرف‌نویسی شده عربی کافی نیست و باید دو تا اسم دیگر از تمدن‌های باستانی هم به آن اضافه کنند! [حرف‌نویسی بازنویسی کلمه‌ای از یک خط به خطی دیگر است، مثل نوشتن اسامی انگلیسی به زبان فارسی.]

دلم می‌خواهد اینجا بگویم که یادگرفته‌ام که از اسم کاملم با همه مسخرگی‌اش راضی باشم؛ اما هر بار که با کندی دردناکی باید حرف‌به‌حرف برای یک نفر هجی‌اش کنم، یا به یک غریبه توضیح کوتاهی درباره آنچه در سر پدر‌و‌مادرم می‌گذشته بدهم، متوجه می‌شوم احساسم به این اسم همیشه کمی آزردگی خواهد بود.

عجیب است اما فکر می‌کنم چیزی که اجازه داده با این اسم کنار بیایم دیدن و شنیدن تقلای بقیه با آن است. گرچه عمیقا خجالت‌آور است، باز هم سرگرم‌کننده است. همیشه وقتی، مثلا یک نفر از خدمات پس‌ازفروش یک شرکت، پشت تلفن اسمم را فونیکا تلفظ می‌کند، مجبورم خنده‌ام را مخفی کنم. تازه، هیچ‌وقت هم حرف کم نمی‌آورم؛ آن سکوت عجیبی که در حضور یک غریبه دارید، وقتی حرفی ندارید بزنید را تصور کنید. وقتی می‌توانید 15‌دقیقه درباره مبدأ غیرعادی اسم‌تان گپ بزنید، دیگر مجبور نیستند سراغ آب‌وهوا بروید. اما یکی دو تا مزیت جزئی در مقابل رنج و خجالت کودکی چندان مهم نیست. به همه والدین آینده‌ای که می‌خواهند یک اسم «منحصربه‌فرد» به فرزندشان بدهند این را می‌گویم. خواهش می‌کنم تأثیری که روی زندگیش خواهید گذاشت را در نظر بگیرید. این پنج قانون طلایی را هم از من داشته باشید:

آیا قبلا این اسم را شنیده‌اید؟ اگر نه، بقیه هم همین‌طور خواهند بود.

بدون اینکه جایی در موردش خوانده‌باشید می‌توانستید تلفظش کنید؟ چون اگر مجبور بوده‌اید تلفظ این اسم را جستجو کنید یا بپرسید، من با تجربه دست اول به شما می‌گویم که بین کسانی که فرزندتان با آنها آشنا خواهد شد، شما تنها کسی خواهید بود که حاضر است این زحمت را بکشد.

اسم‌ها را ترکیب نکنید مگر اینکه تلفظ هر دویشان آسان باشد. دابسون؛ خوب است. معوض؛ خودش به اندازه کافی دردسر دارد. دابسون‌معوض. نظری ندارم!

آیا یک بچه دبستانی می‌تواند این اسم را بگوید؟ اگر با تعجب به شما نگاه می‌کنند و می‌گویند «چی؟»، این را یک «نه» محکم حساب کنید.

یادتان باشد که اسم بچه‌تان فقط قرار است برای او راضی‌کننده باشد و بنا نیست به دنیا ثابت کند شما چقدر باحال و خلاقید. برای ثابت‌کردن این چیزها اینستاگرام هست. این را از کسی بشنوید که می‌داند دارد از چه حرف می‌زند. وگرنه بعد از یکی دو دهه زندگی، فرزند شما هم به اندازه من کلافه خواهد بود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی