ماهان شبکه ایرانیان

صفات خدا در پیغمبر و امام (ع)

مقام نبوت و امامت عبارت است از خلافت از طرف خدای عالم، یعنی خلیفةاللَّه نایب پروردگار عالم در زمین است، البته لازمه اش اتّصاف او به صفات خدایی است معنای خلیفه؛ یعنی، نماینده اگر از آثار صاحب خلافت در او چیزی نباشد اسم بی مسما می گردد، مثلًا اگر کسی جانشینی برای خود قرار دهد باید از آن شغل مطّلع باشد تا بگویند این جای فلان شخص است

صفات خدا در پیغمبر و امام (ع)

صفات خدا در پیغمبر و امام (ع)

مقام نبوت و امامت عبارت است از خلافت از طرف خدای عالم، یعنی خلیفةاللَّه نایب پروردگار عالم در زمین است، البته لازمه اش اتّصاف او به صفات خدایی است معنای خلیفه؛ یعنی، نماینده اگر از آثار صاحب خلافت در او چیزی نباشد اسم بی مسما می گردد، مثلًا اگر کسی جانشینی برای خود قرار دهد باید از آن شغل مطّلع باشد تا بگویند این جای فلان شخص است. پس در پیغمبر و امام هم باید از صفات الهیه باشد تا اینکه خلق از وجود کثیرالجود آنان بهره ببرند به برکت آنان پاکیزه گردند خدای خود را دوست بدارند به دوستی آنان، به عبارت دیگر گوییم پیغمبر و امام به حکم عقل باید جمیع صفات کمالیه را دارا باشند و هر صفتی که قبیح است باید از آن پاک و منزّه باشند تا اینکه در بین خلق میزان، خدا باشند و خلق اعمال خود را با ایشان بسنجند و مطابق آن قرار دهند و اگر چنانچه کسی مدعی نبوت و امامت باشد، ولی دیگری از او برتر باشد معلوم می شود ادعای باطلی کرده است.

شناختن پیغمبر و امام تنها به واسطه معجزه نیست؛ معجزه یک رشته از اعمال قدرت الهیه است و غیر از آن شرایط دیگری باید در پیغمبر و امام باشد.

از جهت روحانیت، باید روحانی محض باشد و از شؤون حیوانیت چیزی در او وجود نداشته باشد. از حیث علم و حلم، ناقص نباشد. از لحاظ سخاوت، باید طوری باشد که حتی از بذل جان هم در موارد لزوم خودداری نکند. از لحاظ عفو و گذشت، باید طوری باشد که اگر قاتل پدرش هم توبه کند و رو به او بیاورد اگر صلاح بداند وی را عفو نماید و همچنین انصاف و مروّت، شجاعت و غیرت همه را باید در حدّ درجه اعلا دارا باشد. روی همین زمینه است که اهل عقل ابتدا به اعمال و صفات مدعی امامت و نبوت نظر می کنند بعد به معجزه و خوارق عاداتش. ایمان امیرالمؤمنین و خدیجه و بسیاری دیگر از مسلمین نه به واسطه دیدن معجزات بود، بلکه در اثر مشاهده صفات کمالیه وجود مقدّس پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بود.

حالا به تطبیق این مقدمه با سیدالشهداء، حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام می پردازیم.

حسین (ع) امام است زیرا. ..

غیر از ادلّه نقلیه که بر امامت آقای ما، حسین علیه السلام دلالت دارد مانند فرموده جدش رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم؛ «الْحَسَنُ وَالْحُسَینُ امامان قاما اوْ قَعَدا»[1] حسن و حسین امامانند خواه ظاهراً هم حکومت داشته باشند یا نداشته باشند و علاوه بر تصریحات و وصیت پدرش امیرالمؤمنین علیه السلام و همچنین برادرش حضرت مجتبی علیه السلام معجزات بی شمار و خوارق عادات زیاد از وقتی که در رحم زهرا بود تا بعد از مرگ بلکه تاکنون و تا روز قیامت مانند تسبیح کردن در شکم مادر یا ظهور نور مقدسش از پیشانی زهرا هنگامی که به او حامله بود، از آن حضرت ظهور کرد.

سلمان در حجره زهرا آمد دید دستاس خودش می گردد و زهرا خسته شده خوابش برده است و گهواره حسین خود بخود می جنبد وحشت زده خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و سؤال کرد، حضرت فرمود چون زهرا خسته شده میکائیل کمکش کرد و دستاس را گردانید و جبرئیل هم گهواره حسین علیه السلام را می جنبانید.

دویست معجزه برای حسین (ع)

خوارق عادات در زمان امامت حضرتش هم زیاد، مانند احیای اموات و شفای امراض و غیره، در حدود دویست معجزه را سید بحرانی در کتاب خود ذکر کرده است، از جمله روزی جوانی گریان پیش امام حسین آمد عرض کرد مادرم بدون وصیت مرد و میل داشت شما او را ببینید حضرت فرمود الآن می آیم وقتی که تشریف آورد دعا کرد و مادر زنده شد آن وقت حضرت فرمود: هر چه می خواهد وصیت کند آن زن هم ثلث مالش را به حسین علیه السلام واگذار کرد و دو ثلثش را برای فرزندانش گذاشت و آن وقت مُرد.

بچه ای را دو نفر مدعی شده بودند که مال آنان است حضرت به بچه شیرخوار اشاره فرمود که بگو به اذن اللَّه که بچه کیستی فوراً به نطق آمد و عرض کرد آقااینها هردو دروغ می گویند ومن فرزند فلان شخص چوپانم.

زنی در حال طواف دستش را از چادر بیرون آورد و پرده کعبه را گرفت و چون صاحب جمال بود مردی او را دید و شیفته او شد و دستش را روی دست آن زن گذاشت (آن هم در خانه خدا محلّ عبادت!!) فوراً دستش به دست زن چسبید مردم جمع شدند و این دو رسوا شدند هر چه کردند دست آنان از هم جدا نشد گفتند چاره ای نیست، مگر اینکه دست هر دو قطع گردد بعد سؤال کردند آیا کسی از ذراری پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به مکه آمده؟ خبر آوردند که بلی حسین علیه السلام آمده است نزد آقا فرستادند و تقاضا کردند اظهار لطفی بفرمایند، حضرت به مسجد تشریف آوردند و مقابل کعبه ایستادند بعد دست به دعا برداشته آن وقت دست رحمتش را آورد و این دو دست را از هم جدا کرد (رحمت که بیاید غضب برطرف می شود، یا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ ).

علاوه بر این، رشته های مختلف معجزات، صفات کمالیه و مقام روحانیت اوست که معنی اسما و صفات خداست و من الآن حیرانم که کدام را عنوان کنم آیا از عفوش، از کرمش، از حلمش، از مروّتش، از حیایش، از صبرش، از غیرتش، از فتوتش، از کدامیک خوشه ای برچینم.

آب دریا را اگر نتوان کشید

هم به قدر تشنگی باید چشید

از جمله صفات کمالیه ای که لازمه مقام نبوت و امامت است و اصل آن در خداست، غیرت است. چنانچه روایتی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که فرمود: «مؤمن غیور است و خدا غیورتر است»، از غیرت خداست که فحشا و منکرات را حرام کرده چون غیور است. آیه حجاب را نازل فرموده اعمال منافی عفت را حرام فرموده پس پیغمبر و امام هم باید از همه مردم غیرتش بیشتر باشد وگرنه چطور می تواند مردم را نگذارد رو به جهنّم بروند، اگر غیرتش کم باشد می گوید به من چه، اگر این طور شد که روحانی نیست، امام با دیدن کوچکترین منکری دلش عقده می کند.

غیرت و نهی از منکر عملی

مؤمنین هم غیورند، غیرت مؤمنین است که نگذاشتند کاملًا آثار حجاب برطرف شود، وقتی که می خواهد زن بگیرد برای فرزند یا یکی از اقاربش سفارش می کند که دختر با حجابی باشد، خانواده اش محجوب باشند، می گوید دختری می خواهم که نامحرم او را ندیده باشد اینها است که موجب دل خوشی است و خودش یک قسم نهی از منکر عملی است چون وقتی که این قبیل افراد زیاد شدند اجتماع روی آنان حساب می کند دیگر فلان احمق دخترش را بی حجاب به مدرسه نمی فرستد. این مطالب درست است که حاشیه است، لکن عقده هایی در دل است که باید گفت.

غرض غیرت ابی عبداللَّه الحسین علیه السلام بود، موارد ظهور این صفت زیاد است برای نمونه حکایتی را که مورخین عامه مانند صاحب کتاب «الامامة والسیاسة» و غیره نوشته اند مجملش را عرض کنم.

داستان ارینب و یزید

کار به مورخین شیعه نداریم، ابن قتیبه می نویسد که یزید بن معاویه- علیهما الهاویه- اوّلًا خیلی بدترکیب بود. صورتش مانند دلش سیاه بود صدای بلندی داشت که آواز می خواند و به علاوه آوازه خوانهای متعددی هم داشت در شهوترانی و فاحشه گری اسراف می کرد. ندمای او وقتی که می خواستند دلش را به دست آورند صفات زنان را ذکر می کردند مثلًا می گفتند فلانی دختر خوشگلی با این ترتیب است در فلان خانه زن جمیله ای است که این طور است از جمله توصیف ارینب دختر اسحاق از قبیله قریش که همسر عبداللَّه بن سلام بود، کردند که مثل این زن در تمام حجاز یافت نمی شود به طوری تعریفش کردند که یزید گفت من ندیده عاشق او شده ام و باید به هر طوری است او را بیاورید، نزد پدرش آمد و به معاویه- علیه الهاویه- گفت باید این زن را برای من حاضر کنی یا از غصه اش می میرم، معاویه حقّه باز در صدد حیله برآمد ابوهریره را فرستاد که عبداللَّه بن سلام را به شام بیاورد وقتی که آمد معاویه با او گرم گرفت، ضیافت کرد. پس از چند روز به ابوهریره گفت دلم می خواهد عبداللَّه داماد و جانشین من شود، ابوهریره آمد نزد عبداللَّه و گفت آیا میل داری که دختر معاویه را برایت بگیرم این نادان هم گفت بلی. خبر را به معاویه رسانید، معاویه به دخترش یاد داد وقتی که به خواستگاری تو آمد بگو عبداللَّه بسیار خوب است و من حاضرم، لیکن چون زن دارد من نمی توانم زنش بشوم، باید اوّل زنش را طلاق دهد. اجمالًا نقشه معاویه عملی شد و عبداللَّه بیچاره زنش را طلاق داد آن وقت معاویه امروز و فردا کرد تا عده طلاق تمام شود و نتواند رجوع کند پس ابوهریره را با طلاقنامه ارینب به مدینه فرستاد تا او را برای یزید عقد کند.

درراه ابوهریره به حضرت ابی عبداللَّه الحسین علیه السلام برخورد کردفرمود:

ابوهریره کجا می روی؟ قضیه راذکر کرد آقا خواست جلو این یاغی طاغی را بگیرد که این طور به ناموس مردم تجاوز نکند فرمود حالا که می روی اسم مرا هم نزد ارینب ببر و بگو حسین هم می خواهد تو را بگیرد.

ابوهریره آمد و طلاقنامه را نشان ارینب داد زن گریه کرد گفت گریه نکن من علاوه برای خواستگاری تو هم آمده ام، مردی مثل یزید تو را خواستگاری کرده، و نیز آقایی مثل حسین علیه السلام خواستار تو است، ریحانه رسول اللَّه است تمام بدنش را پیغمبر لمس کرده، لبهایش را مکرر بوسیده، گفت به به من حسین را انتخاب کردم، حضرت هم مجلس عقد را تمام کرد و مهرش را نقداً پرداخت. خبر به یزید و معاویه- علیهما اللعنه- رسید معلوم است که چقدر می سوزند حالا ارینب هم در خانه حسین علیه السلام است.

از آن طرف عبداللَّه بن سلام محروم شده و علاوه بر اینکه داماد معاویه نشد و در جواب به او گفته بودند که دختر معاویه می گوید او که زنی مثل ارینب را طلاق داد مرا هم به زودی طلاق می دهد اجمالًا به علاوه از شام هم بیرونش کردند، گریان و نالان به مدینه برگشت و به در خانه حسین آمد عرض کرد آقا من پیغامی برای همسر شما دارم، وقتی که از مدینه رفتم تمام مالم را به دستش دادم و حالا مالم را می خواهم حضرت به ارینب مراجعه فرمود. گفت آری می دهم خدمت شما، به دستش بدهید. حضرت فرمود نه نزد خودت باشد. آن وقت به عبداللَّه فرمود من الآن ارینب را طلاق دادم و به او اصلًا دست دراز نکرده ام، خودت او را مجدداً بگیر و من این کار را برای حفظ همسر تو کردم.

بالجمله این زن و شوهر به پای حسین افتادند و چون مهرش را آقا نقداً مرحمت فرموده بود خواست پول را برگرداند حضرت ابی عبداللَّه علیه السلام فرمود ما اهل بیت هر چه را دادیم پس نمی گیریم.[2]

پی نوشت ها

[1]  بحارالأنوار، ج 43، ص 291، ح 54 ..

[2] الامامه والسیاسة، ج 1، ص 217- 223 ..

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان