ترس و دلهره در قرآن و سنت

«.

ترس و دلهره در قرآن و سنت

«...إِنَّما یخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ...»[1]از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او می ترسند و خاشعند. ترس را می توان به سه قسم کلی، ترس از موهومات و امور ناخوشایند، ترس از مرگ و خوف از خداوند تقسیم نمود. ترس در امور ناخوشایند دنیوی از جمله رذایل محسوب می شود و منشأ آن ضعف نفس است. قال علی علیه السلام: «احْذَرُوا الْجُبْنَ فَانَّهُ عارٌ وَ مَنْقَصَةٌ»[2] از ترس برحذر باشید که آن موجب ننگ و باعث نقص است. و نیز فرموده است: «شِدَّةُ الْجُبْنِ مِنْ عَجْزِ النَّفْسِ وَضَعْفِ الْیقینِ»[3] ترس زیاد از ناتوانی نفس و ضعف یقین است. دلیل دیگر ترس، خودباختگی است، آنکه هدف و فرهنگ اصیل خود را از دست داده باشد کانّه با خود نیست و لذا در حوادث و مخاطرات احساس وحشت و اضطراب می نماید.

ترسو، توان ورود در هیچ کار مهمی ندارد، مسائل کوچک برای او بزرگ جلوه می دهد و دیگران را نیز از حرکت باز می دارد.

قال علی علیه السلام: «لا تُشْرِکنَّ فی رَأْیک جَباناً یضْعِفُک عَنِ الْامْرِ وَیعَظِّمُ عَلَیک ما لَیسَ بِعَظیمٍ»[4] در نظریات خود ترسو را شریک مکن، با ترسو مشاوره ننما که او تو را تضعیف می نماید و امور ساده را بزرگ جلوه می دهد.

ترسو، در برابر دوستانش خود را قوی جلوه می دهد و از مخالفان می گریزد. از امام حسین علیه السلام پرسیدند، ترس چیست؟ حضرت فرمودند: «الْجُرْئَةُ عَلَی الصِّدیقِ وَالنُّکولُ عَنِ الْعَدُوِّ»[5] خود را جلوه دادن و دلیر وانمود کردن در مقابل دوست و فرار از دشمن.

رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور می فرمود در غزوات ترسوها وارد نشوند چراکه آنها موجبات هزیمت سپاه را با اضطراب و احیاناً فرار خود ایجاد می کنند. «مَنْ احَسَّ مِنْ نَفْسِه جُبْناً فَلا یغُزْ»[6] کسی که خود را ترسو حس می کند به جنگ نرود.

از آنجا که ممکن است برخی حوادث و اتفاقات و نیز تفأل بد، ذهن آدمی را مشوش کند و باعث ترس و واهمه شود امام صادق علیه السلام می فرماید: «اذا دَخَلَتْ مَدْخَلًا تَخافَهُ فَاقْرَءْ هذه الآیة «رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْک سُلْطاناً نَصِیراً» فَاذا عاینْتَ الَّذی تَخافَهُ فَاقْرَأْ آیةَ الْکرْسی»[7] وقتی جائی وارد شدی و احساس ترس کردی این آیه(اسراء- 80) را بخوان «خدایا مرا در هر کاری با صداقت وارد نما و با صداقت خارج ساز و از سوی خودت حجتی یاری کننده برایم قرار ده» و اگر آنچه را که از آن می ترسیدی مشاهده کردی آیة الکرسی را قرائت نما.

ترس از مرگ نیز از اوصاف رذیله است، برخی از شنیدن نام مرگ به وحشت می افتند و رخسار آنان زرد می گردد و شاید بدترین دشنام را فحشی گویند که بنحوی طلب مرگ او را با خود داشته باشد. عللی را می توان برای این نوع از ترس جستجو کرد که عبارتند از:

1- برخی مرگ را فنا و نیستی می دانند، خیال می کنند با مرگ همه چیز پایان می پذیرد. چنین کسانی معتقد به مبدأ و معاد نیستند و حیات را فقط در زندگی مادی خلاصه می کنند. اینان اگر به خلقت انسان توجه کنند و به محدودیت عمر او بیندیشند درمی یابند که بیهوده است اینکه این موجود عظیم تنها برای چند سال زندگی دنیوی خلق شده باشد.

2- ممکن است تصور شود مرگ نقصی در وجود انسان ایجاد می کند، منشأ این ترس، جهل به آینده است. از امام جواد علیه السلام پرسیدند علت کراهت برخی از مرگ چیست؟ آن حضرت پاسخ فرمود: «لِانَّهُمْ جَهَلُوهُ فَکرِهُوهُ وَلَوْ عَرَضُوهُ وَکانُوا مِنْ اوْلِیاءِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ لَاحَبُّوهُ وَلَعَلِمُوا انَّ الْآخِرَةَ خَیرٌ لَهُمْ مِنَ الدُّنْیا»[8] باید دانست گذشته انسان، حیات و ممات های پی درپی به دنبال داشته و در هر مرحله ای کاملتر شده است.

از جمادی مردم و نامی شدم

مردم از نامی وز حیوان سرزدم

مردم از حیوانی و آدم شدم

پس چه ترسم کی زمردن کم شدم

بار دیگر هم بمیرم از بشر

تا برآرم از ملائک بال و پر

بار دیگر از ملک پران شوم

آنچه در وصف تو ناید آن شوم                                                                 

3- اضطراب از ناتوانی فرزندان در راهیابی به طریق صحیح و یا امرار معیشت، می تواند مبنای ترس از مرگ باشد. شاید آدمی خود را روزی رسان اولادش بداند، در حالیکه چنین نیست. نان آور خانه تنها وظیفه حمل روزی را بر عهده دارد و اعطای روزی تنها بدست خداوند می باشد، توجه به خلایقی که بعد از مرگشان، فرزندان تهیدست آنها غنی شده اند و یا دقت در حالات اغنیایی که گنج قارون برای ورثه خویش بجای گذاردند اما به وسیله اولاد ناصالح آنها بباد رفته است و آنان محتاج تر از هر فقیر گشتند، علمائی که فرزند فاسق تحویل جامعه دادند و فساقی که از نسل آنها نیک چهره گانی تربیت یافتند، همه و همه موانعی در مقابل این گونه ترسها و اضطرابهاست.

4- عامل مهم ترس از مرگ، علاقه های آدمی به حیات دنیوی و مظاهر آنست به طوری که دل کندن از این علاقه ها، گاهی قابل تصور نیست.

از امام مجتبی علیه السلام پرسیدند: «ما بالَنا نُکرِهُ الْمَوْتَ وَلا نُحِبُّهُ؟ امام در پاسخ فرمودند: «انَّکمْ اخْرَبْتُمْ آخِرَتَکمْ وَعَمَّرتُمْ دُنْیاکمْ، فَانْتُمْ تُکرَهُونَ النَّقَلةَ مِنَ الْعُمْرانِ الی الْخَرابِ»[9] چه شده است ما را که از مرگ خوشمان نمی آید و آن را دوست نمی داریم؟ شما آخرت را ویران و دنیا را آباد کرده اید و لذا خوش ندارید از عمران به سوی ویرانی منتقل شوید.

خوف از خداوند

آدمی هر قدر خود را بیشتر بشناسد، به عظمت خالق خود بهتر پی می برد و در مقابل او خائف تر و خاشع تر می شود و به همین سبب دوری از گناه و حتَّی ترک اولی برای وی سهل تر می گردد.

چنین نوعی از خوف، از بالاترین عبادتها محسوب می شود. خوف از خداوند عظیمی که با اراده او «کن» تمام هستی زیر و زبر «فیکون» می شود، او که بی اذنش برگی از درخت فرو نمی ریزد وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یعْلَمُها او که با این مرتبه، معاصی بزرگی را از بنده خود می بیند و خم به ابرو نمی آورد و... چنین خوفی، موجب ترقی و تعالی انسانی و ایصال الی المطلوب اوست. بلی، چنین خوفی گوشت هر گنهکاری چون نصوح را آب می کند و ابولبابه را در غل و زنجیر می نماید و نباش را حیران و سرگردان، روانه بیابان می سازد. چنین خوفی رخسار پیامبر صلی الله علیه و آله را زرد و لرزان می نماید، علی علیه السلام را به غش وا می دارد، تن زهرا علیها السلام را می لرزاند، و... والبته قدر و منزلت هرکس و قرب او به خدا به میزان خوف از او سنجیده می شود.

قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: «اعْلَی النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللَّهِ اخْوَفُهُمْ مِنْهُ»[10] منزلت آن کس نزد خدا بیشتر است که از خداوند خائف تر باشد. قال علی علیه السلام: «انَّ اللَّهَ اذا جَمَعَ النَّاسَ نادی فیهِمْ مُنادٍ ایهَا النَّاسُ انَّ اقْرَبَکمُ الْیوْمَ مِنَ اللَّهِ اشَدُّکمْ خَوْفاً مِنْهُ»[11] روز قیامت وقتی خداوند انسانها را جمع می کند منادی در میان اهل محشر ندا سر دهد که ای مردم قریب ترین و نزدیکترین شما به خدا کسی است که خوف بیشتری از وی داشته است.

خوف از مقام ربّ

آنچه در آیات قرآن دیده می شود خوف از مقام خدا می باشد. «وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ»[12] و برای کسی که از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشتی است. «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی، فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِی الْمَأْوی»[13] و آنکه از مقام پروردگارش بترسد و نفس را از هوا باز دارد، بهشت جایگاه اوست. «...ذلِک لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِیدِ»[14] این موقعیت (وراثت زمین برای مؤمنین) برای کسی است که از مقام من بترسد و از عذاب بیمناک باشد.

مقام ربّ

مراد از مقام ربّ چیست. دو احتمال در تفسیر این دسته آیات می توان بیان کرد:

1- مقام ربّ به معنای جایگاه خدای متعال هنگام محاسبه خلایق است و این دسته از آیات ثواب کسانی که از عذاب آخرت بترسند را بیان می دارد. مؤید این تفسیر، آیه شریفه ذیل است که خوف از عذاب رابجای خوف از مقام آورده است.

«إِنَّ فِی ذلِک لَآیةً لِمَنْ خافَ عَذابَ الْآخِرَةِ...»[15] در مجازات اقوام گذشته نشانه ای است برای کسی که از عذاب آخرت می ترسد.

2- مقام ربّ به معنای حضور خداوند در سراسر عالم است به طوری که عالم همه محضر اوست و لذا کسی که مرتکب زشتی می شود، در محضر او آلوده شده و از مقام او نهراسیده است.

قال الصادق علیه السلام: «خَفِ اللَّهَ کانَّک تَراهُ فَانْ کنْتَ لا تَراهُ فَانَّهُ یراک، فَانْ کنْتَ تَری انَّهُ لا یراک فَقَدْ کفَرْتَ وَانْ کنْتَ تَعْلَمُ انَّهُ یراک ثُمَّ اسْتَتَرْتَ عَنِ الْمَخْلُوقینَ بِالْمَعاصی وَبَرَزْتَ لَهُ بِها فَقَدْ جَعَلْتَهُ فی حَدِّ اهْوَنِ النَّاظِرینَ الَیک»[16] چنان از خدا بترس که گویا او را می بینی و اگر تو او را نمی بینی، او تو را می بیند، اگر معتقد باشی او تو را نمی بیند، کافر شوی؛ و اگر بدانی او تو را می بیند، سپس گناهت را از مخلوقان بپوشانی و در مقابل او آشکار کنی، او را پست ترین بیننده خود به حساب آورده ای.

نتیجه دو احتمال اینکه، خوف از مقام ربّ به معنای خوف از اجرای عدالت است. عدالتی که عاصی را جزا دهد واین جزا به قدر معصیت سنگین باشد. بنابراین خوف در واقع به کردار خود انسان متعلق می شود، نتیجه اعمال گذشته و گناهان و معاصی انجام گرفته و یا ترک اولی برای انبیاء و معصومان و نیز کم شمردن طاعات و عبادات، خوف می آفریند. حضرت امیر علیه السلام به کسی نگریست که اثر خوف بر قامتش آشکار بود، فرمود: چه می کنی، کار تو چیست؟ عرض کرد: من از خدا خائفم. حضرت فرمودند: ای بنده خدا از گناه خودت بهراس، از عدالتی که خدا با تو رفتار می کند، بترس، اوامرش را اطاعت، نواهی او را ترک کن، اگر چنین حالی داشتی هرگز از خدا مهراس که او به احدی ظلم نمی کند. «ثُمَّ لا تَخَفِ اللَّهَ بَعْدَ ذلِک فَانَّهُ لا یظْلِمُ احَداً»[17]

خوف صادق

رحمت وسیعه الهی چنان جلوه کرده است که حتی اهل گناه به آن چشم دوخته و خود را بی نصیب از فیض حق نمی دانند، اینان چه بسا خود را خائف بشمارند و خوف از خدا را وصف خود پندارند.

بدیهی است چنین خوفی، خوف کاذب بوده وتنها امید کاذبی ایجاد می نماید، در حالیکه آنکه همنشین رجاء صادق می گردد خوف صادق است، خوفی که انسان را از معصیت بازدارد. قال الباقر علیه السلام: «تَحَرَّزْ مِنْ ابْلیسَ بِالْخَوفِ الصَّادِقِ وَایاک والرَّجاءَ الْکاذِبَ فَانَّهُ یوقِعُک فِی الْخَوْفِ الصَّادِقِ»[18]

به کمک خوف صادق از ابلیس دوری گزین، و بپرهیز از امید دروغین که آن تو را از خوف صادق مانع می شود و دور می نماید. پس خوف در واقع صدور عملی و یا سخنی مضطربانه نیست و با آه و اشک و ناله تنها محقق نمی شود. بلکه خوف همان کف نفس و خود نگهداری از گناه است.

قال علی علیه السلام: «الْخَوْفُ سِجْنُ النَّفْسِ مِنَ الذُّنُوبِ وَرادِعُها عَنِ الْمَعاصی»[19] خوف زندان نفس از گناهان و مانع وی از معصیتها است. و چون همه گناهان زیر مجموعه ظلم و اقسام آن هستند، خوف یعنی کف نفس از ستم. قال علی علیه السلام: «مَنْ خافَ رَبَّهُ کفَّ ظُلْمَهُ»[20] کسی که از خدا بترسد، ستم روا نمی دارد. و خلاصه اینکه خوف صادق یعنی انجام عمل صالح و ترک خطاها بعد از ایمان به مبداً و معاد. قال الصادق علیه السلام: «لایکونُ الْعَبْدُ مُؤمِناً حتّی یکونَ خائِفاً راجِیاً، وَلا یکونُ خائفاً راجیاً حَتَّی یکونَ عامِلًا لِما یخافُ وَیرْجُوا»[21] بنده مؤمن نیست مگر اینکه بیم و امید داشته باشد، و بیم و امید ندارد مگر اینکه برای آنچه می ترسد و امید دارد، عمل کند.

و لذا براستی جای تعجب دارد که کسی بگوید من خائفم و مرتکب معصیت شود.

قال علی علیه السلام: «الْعَجَبُ مِمَّنْ یخافُ الْعِقابَ فَلَمْ یکفَّ وَرَجَا الثَّوابَ فَلَمْ یتُبْ وَیعْمَلْ»[22] تعجب از کسی است که از عذاب میترسد و خود را از گناه باز نمیدارد و به ثواب امیدوار است ولی توبه نمی نماید و برای رسیدن به آن عمل نمی کند.

رجاء نیز بایستی عملا تحقق یابد و امیدوار کسی را گویند که در مصائب صبر پیشه کند قال علی علیه السلام: «مَنْ رَجا شیئاً طَلَبَهُ، وَمَنْ خافَ شَیئاً هَرِبَ مِنْهُ، ما ادْری ما خَوْفُ رَجُلٍ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ فَلَمْ یدَعْها لِما خافَ مِنْهُ، وَما ادْری ما رَجاءُ رَجُلٍ نَزَلَ بِهِ الْبَلاءُ فَلَمْ یصْبِرْ عَلَیهِ لِما یرْجُوا»[23] آنکه به چیزی امیدوار باشد، آن را طلب می کند و هرکس از چیزی بترسد، از آن فرار می نماید. نمیدانم چه خوفی است از کسی که معصیتی به او روی آورد و او از آن بترسد ولی با اینحال ترکش نکند، و چه رجائی است از کسی که بلائی به او نازل می شود و با اینکه امیدوار است بر آن صبر نکند!.

یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام به آن حضرت عرضه داشت، برخی گناه می کنند و می گویند: ما به رحمت خدا امیدواریم، و همواره چنینند تا مرگشان فرا می رسد، امام فرمودند: «هؤُلاءِ قَوْمٌ یتَرَجَّحونَ فی الْامانِی، کذَّبُوا، لَیسُوا بِراجینَ، انَّ مَنْ رَجا شیئاً طَلَبَهُ وَ مَنْ خافَ مِنْ شَی ءٍ هَرَبَ مِنْهُ»[24] اینان مردمی هستند که در آرزوهای خود غوطه ورند، دروغ می گویند. اینان امیدوار نیستند، هرکس به چیزی امیداوار باشد، آن را طلب می کند و هرکس از چیزی بترسد از آن فرار می کند.

به این داستان که ابوحمزه ثمالی از امام زین العابدین علیه السلام نقل فرموده توجه کنید:

مردی با عیال خویش مسافرت دریائی داشت، کشتی آنها در دریا متلاشی شد و تنها زن همان مرد بر پاره چوبی زنده مانده بود، تخته چوب او را به ساحل رساند.

مردی راهزن که همه قبائح را بر خود هموار کرده و حرمت الهی را شکسته بود، او را دید و پرسید: جن هستی یا انسان؟ زن گفت: انسانم، مرد بدون اینکه سخن بگوید، مشغول کار خود شده و نشست به صورتی که مرد با عیال خویش می نشیند. زن لرزان شد، راهزن پرسید: چرا می لرزی؟ زن به بالا اشاره کرد و گفت: از او می ترسم، راهزن پرسید: مگر تابه حال چنین کرده ای؟ زن گفت: نه به خدا سوگند! راهزن بخود آمد و گفت: تو از خدا می ترسی در حالیکه عفیف بوده ای و اینک هم من تو را مجبور می کنم، در حالیکه من به پریشانی از تو سزاوارترم. برخاست و بدون آنکه گناهی انجام دهد به سوی زندگی خود رفت و توبه نمود.

وی روزی از راهی می رفت. در بین راه به راهبی برخورد و آندو مدتی همسفر شدند. آفتاب داغ بر سر آنها می تابید. راهب به او گفت: از خدا بخواه تا ابری بر ما بفرستد و ما آزار نبینیم، جوان گفت: من عمل نیکی از خود ندارم تا جرأت چنین خواسته ای داشته باشم، راهب گفت: پس من دعا می کنم، تو آمین بگو. راهب دعائی کرد و خواسته خود را با معبود دلها بیان نمود و جوان دست به آمین بلند کرد، چیزی نگذشت که ابری بر آنها سایه انداخت، وقتی آن دو به دو راهی رسیدند و راه هر کدام جدا می شد، قطعه ابر با جوان رفت، راهب در پی او آمد و گفت: تو از من بالاتری، بگو چه کرده ای؟! جوان که گویا جز همان واقعه را با زن در کنار ساحل چیزی بیاد نداشت، ماجرایش را تعریف کرد، راهب گفت: گناهان گذشته ات را خداوند بخشیده است، بنگر در آینده چگونه می باشی؟[25]

مایه خوف

مایه اصلی خوف، گذشته اندوهبار و آینده نامعلوم است. عمری که به تباه رفته، و باقی مانده ای که معلوم نیست در چه راهی مصرف می شود. چون به پس می نگرد فریاد می زند که ای کاش از مادر نزاده بودم و چون به پیش می نگرد خود را مصون از لغزش های شیطانی نمی داند. قال الصادق علیه السلام: «الْمُؤْمِنُ بَینَ مَخافَتَینِ ذَنْبٌ قَدْ مَضی لا یدْری ما صَنَعَ اللَّهُ فیهِ وَ عُمْرٌ قَدْ بَقِی لا یدْری ما یکتَسِبُ فیهِ مِنَ الْمَهالِک فَهُوَ لا یصْبِحُ الَّا خائِفاً وَلا یصْلِحُهُ الَّا الْخَوْفُ»[26] مؤمن بین دو ترس قرار دارد؛ گناهی که انجام داده و نمی داند خدا در مورد آن چه می کند، عمری که باقی مانده و نمی داند چه گناهان هلاک کننده ای مرتکب می شود، پس هر لحظه ترسانست و جز ترس چاره ای ندارد.

آیا پاسخی برای نکیر و منکر در قبر دارد؟ وحشت قبر را، ظلمت قبر را، عذاب قبر را، برهوت را چه کند؟ آنگاه که عریان محشور شود و ظلمت و تاریکی معصیت وی را از حرکت بازدارد، آنگاه که خلایق او را به گناهش بشناسند، دوستان و اقوام از معصیت او باخبر شوند، آندم که شاگردان خود را در وضعی بهتر مشاهده کند و گاهی که اعضاء و جوارح او به نطق آیند و سراسر کردارها را گزارش دهند، زمانی که نامه اعمال را از پشت سرش به دست چپ او بسپارند و.. . چنین خوفی اگر در کنار امید به رحمت بیکران الهی قرار نگیرد جانکاه است، و روح را از کالبد جدا می سازد. «الهی قَلْبی مَحْجُوبٌ وَنَفْسی مَعْیوبٌ وَعَقْلی مَغْلوُبٌ وَ هَوائی غالِبٌ، وَطاعَتی قَلیلٌ، وَمَعْصِیتی کثیرٌ، وَلِسانی مُقِرٌّ بِالذُّنُوبِ، فَکیفَ حیلَتی یا سَتَّارَ الْعُیوبِ وَیا عَلَّامَ الْغُیوبِ وَیا کاشِفَ الْکرُوبِ، اغْفِرْ ذُنُوبی کلَّها بِحُرْمَةِ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمِّدٍ یاغَفَّارُ یاغَفَّارُ یاغَفَّارُ، بِرَحْمَتِک یا ارْحَمَ الرَّاحِمینَ»[27] خدایا دلم در حجاب و نفْسم معیوب و عقلم مغلوب و هوسم غالب و عبادتم اندک و گناهم بسیار و زبانم مقرّ به گناه است، پس چیست چاره من ای که عیبها را بسیار می پوشی و بر غیوب آگاهی و غمها را می زدائی، گناهم را بحرمت پیغمبر و آل او ببخش، ای بخشنده، ای بخشنده، ای بخشنده بحق رحمت خودت ای مهربانترین مهربانان.

اسباب خوف

اسباب خوف را می توان در دو چیز خلاصه نمود، که اولین آنها عقل و خرد است و هر قدر عقل انسان کاملتر باشد، خوف او از پروردگارش بیشتر و افزون تر می گردد. قال زین العابدین علیه السلام: «رَأْسُ الْحِکمَةِ مَخافَةُ اللَّهِ تَبارَک وَتَعالی»[28] سرچشمه حکمتها ترس از خدای متعال است. سبب دوم خوف، عرفان و شناخت انسان نسبت به خداوند است و البته آنهم بستگی به شناخت خویشتن خویش دارد، آنکه خود را بشناسد او را می شناسد. قال علی علیه السلام: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»[29] آنکه خود را بشناسد، خدارا شناخته است. و آنکه او را بشناسد از او خائف است. قال علی علیه السلام: «الْخَوْفُ جِلْبابُ الْعارِفینَ»[30] ترس از خداوند لباس عارفین باوست. قال الصادق علیه السلام: «مَنْ عَرَفَ اللَّهَ خافَ اللَّهَ وَمَنْ خافَ اللَّهَ سَخَتْ نَفْسُهُ عَنِ الدُّنْیا»[31]

هرکس خدارا شناخت، از او بترسد و آنکه از او بترسد، دل از دنیا بر کند. این اخبار همه مفسّر آیه شریفه آغازبحث است که: «إِنَّما یخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» طبعاً مراد علم و دانشی است که در مسیر هدایت انسان قرار گیرد و توأم با عمل باشد، چراکه علم بی عمل، علم نیست، حجاب دل است و جهل، و گاهی جهل مرکب.

ششمین امام شیعه علیه افضل التّحیات والثَّناء در تفسیر همین آیه شریفه باز هم فرموده اند: «یعْنی بِالْعُلَماءِ مَنْ صَدَقَ قُوْلُهُ فِعْلَهُ وَمَنْ لَمْ یصْدُقْ فِعْلَهُ قَوْلُهُ فَلَیسَ بِعالِمٍ»[32] منظور از علماء کسانی هستند که اعمال آنها هماهنگ با سخنانشان باشد و آنکه عملش، سخن او را تأیید نکند، عالم نیست. ناگفته نماند که سببیت خودشناسی برای خداشناسی و آن نیز برای خوف، در شدت و ضعف آنها نیز جاری است، یعنی اگر خودشناسی قوی تر باشد، خداشناسی قوی تر می گردد و بالمآل خوف شدیدتر است.

قال علی علیه السلام: «اکثَرُ النَّاسِ مَعْرِفَةً لِنَفْسِهِ اخْوَفُهُمْ لِرَبِّهِ»[33] آنکه به نفس خود آشناتر است، از خداوند خائف تر است. این دو بیان از رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز به همین معنا اشاره دارند. قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: «مَنْ کانَ بِاللَّهِ اعْرَفُ کانَ مِنَ اللَّهِ اخْوَفُ»[34] آنکه خداوند را بیشتر می شناسد، نسبت به او خائف تر است. قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: «اعْلَمُ النَّاسِ بِاللَّهِ اخْوَفُهُمْ مِنْهُ»[35] عالم ترین مردم به خداوند، خائف ترین آنهاست.

خوف عالم

عالم که وظیفه هدایت جامعه را بر عهده دارد در صورتی می تواند تکلیف خود را به انجام رساند که جز از خداوند نهراسد و نیز از او بسیار بترسد.

عالمی که از غیر خدا واهمه دارد، قدرت بیان حقائق را ندارد، مَثَل این عالم، مثل کسی است که جهت تبلیغ دین به روستائی رفته بود و چون کدخدای ستمگر ده، کاه و جو الاغ او را تأمین می کرد، توان سخن گفتن از ظلم و ستم وی را نداشت.

هر بار می خواست سخنی بگوید کدخدا سرفه ای می کرد و او را از عواقب کارش آگاه می ساخت تا اینکه روزی به خود آمد و برای اداء تکلیفش الاغ را فروخت و آنچه وظیفه اش بود اداء کرد و سرفه های ظالم را وقعی ننهاد.

قرآن کریم در مورد وظیفه مبلغان الهی چنین می فرماید: «الَّذِینَ یبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یخْشَوْنَهُ وَ لا یخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَ کفی بِاللَّهِ حَسِیباً»[36] پیامبران پیشین، کسانی بودند که تبلیغ رسالت های الهی می کردند و تنها از او می ترسیدند و از هیچکس جز خدا واهمه نداشتند همین کافیست که خداوند حسابگر اعمال آنهاست.

و در آیه دیگر خطاب به علماء یهود که حقایق را تحریف کردند می فرماید: «... فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا وَ مَنْ لَمْ یحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الْکافِرُونَ»[37] از مردم نترسید و از من بهراسید و آیات مرا به بهای ناچیز نفروشید و آنها که به احکامی که خدا نازل فرموده حکم نمی کنند، کافرند.

گویند: مرحوم مجلسی روزی به احمدشاه نامه نوشت و در ضمن نامه آورده بود: شهریارا خداوند دو چیز را به من نداده است و آن دو عبارتند از: خوف و طمع. همانطورکه گفتیم ترس از خدا مقتضای علم به او و علم به خداوند معلول شناخت نفس است، و آن کس که آگاه به خود است، طبعاً عالم به عظمت خداوند بوده و بایستی بسیار بیشتر از او بهراسد.

و از آنجا که مراد از خوف، خوف عملی است و نه لفظی؛ می بایست هیچگاه در دایره گناهان پای ننهد و خود را آلوده ننماید. او باید در آنچه از عذاب عالم غیر عامل می داند اندیشه کند و بهراسد.

قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: «انَّ اهْلَ النَّارِ لَیتَأذُّونَ مِنْ ریحِ العالِمِ التّارِک لِعِلْمِه»[38] همانا اهل آتش از بوی عالم بی عمل در آزارند. قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: «مَرَرْتُ لَیلَةً اسْری بی بِاقْوامٍ تُقْرِضُ شِفاهُهُمْ بِمَقاریضَ مِنْ نارٍ، قُلْتُ مَنْ هُوَ یا جَبْرائیل؟ قال: خُطَباءُ امَّتِک الَّذینَ یقُولُونَ ما لا یفْعَلُونَ»[39] شبی که مرا به معراج بردند به اقوامی بر خوردم که لبانشان را با قیچی آهنی می بریدند! گفتم: ای جبرائیل اینها کیانند؟ گفت: اینها سخنرانان امت تو هستند که می گویند آنچه را عمل نمی کنند.

اینجاست که می فهمیم چرا نوح علیه السلام را نوح گفتند درحالیکه او عبدالملک و عبدالغفار و عبدالاعلی بود، او از آن هنگام که قومش هلاک شد از خوف خدا چنان گریست که نوح لقب یافت. قال الصادق علیه السلام: «انَّما سُمِّی نُوحاً لِانَّهُ بَکی خَمْسَ مِئَةَ عامٍ»[40] وی را نوح نامیدند چون پانصد سال گریست. و چرا یحیی علیه السلام در صورتش گودی مسیر حرکت اشک نمایان بود، مادرش بر صورت او پارچه می گذاشت تا اشک وی بر زخم گونه اش نریزد و هنگام عبادتش پارچه ها را برمی داشت و می فشرد و آب آن روان می گشت!

خوف و رجاء

خوف از خدا به تنهائی، ناامیدی از رحمت حق را در پی دارد، و یأس از بزرگترین کبائر محسوب می شود. «قُلْ یا عِبادِی الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً، إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»[41]

بگو ای بندگانم که بر خود اسراف روا داشتید، از رحمت خدا مأیوس نشوید که خدا همه گناهان را می بخشد و او بسیار آمرزنده و مهربان است.

امید به تنهائی، ایمنی از مکر خدا را به دنبال دارد و آنهم از گناهان کبیره می باشد.

«أَ فَأَمِنُوا مَکرَ اللَّهِ فَلا یأْمَنُ مَکرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ»[42]

آیا آنان خودشان را از مکر خدا در امان می دانند، در حالیکه جز زیانکاران کسی خود را از مکر او در امان نمیداند.

آنچه در این میان پسندیده است جمع کردن این دو با هم می باشد به طوری که عوارض فاسد هر دو زدوده شود، و لذا خوف آدمی باید در حدی باشد که ناامیدی از رحمت را به دنبال نیاورد و امیدواری او ایمنی را ایجاد نکند.

قال الصادق علیه السلام:

«ارْجُ اللَّهَ رَجاءً لا یجَرِّئُک عَلی مَعاصیهِ وَخَفِ اللَّهَ خَوْفاً لا یؤْیسُک مِنْ رَحْمَتِه»[43]

به خدا امیدوار باش، امیدی که تو را به معصیت نکشاند و از او بترس، ترسی که تو را از رحمت خدا مأیوس ننماید.

از آنجا که بین خوف و رجاء بودن نقش مهمی در تکامل انسان و قرب به معبود دارد، و عالی ترین نمود بنده حقیقی خدا محسوب می شود، آیات و روایات زیادی به آن پرداخته اند.

در سوره سجده، بعد از مدح و ستایش مؤمنی که عبادت شبانه او ترک نمی شود، بیم و امید، نیز به عنوان وصف مؤمن شمرده شده است.

«تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ ینْفِقُونَ»[44]

پهلوهایشان از بسترها دور می شود و پروردگار خود را با بیم و امید می خوانند و از آنچه به آنها روزی داده ایم، انفاق می کنند.

در سوره زمر، نیز خدای متعال، سخن از انسانی به میان آورده است که تنها به سود خود می اندیشد. آن لحظه که منافعش به خطر می افتد خدا را می خواند و بعد از رسیدن به ساحل باز هم خداوند را فراموش می کند. خدا در این سوره چنین انسانی را با کسی که در دل شب با خوف و رجاء به عبادت حق می پردازد، مقایسه نموده و می فرماید: تنها عاقلان فرق این دو را درک می کنند.

«أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً یحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یعْلَمُونَ إِنَّما یتَذَکرُ أُولُوا الْأَلْبابِ»[45]

آیا او که بعد از رسیدن به خواسته خود، خدا را فراموش می کند ارزشمند است یا کسی که در ساعات شب به عبادت خدا مشغول است ودر حال سجده و قیام از عذاب آخرت می ترسد و به رحمت خدایش امیدوار می باشد؟ بگو آیا دانایان با نادانان برابرند؟ این را تنها صاحبان خرد درک می کنند.

در اخبار و احادیث نیز به خوف و رجاء اهمیت زیادی داده شده است. به نمونه هائی از روایاتی که حالتی بین بیم و امید را تشویق می کنند، توجه کنید:

قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:

«لَوْ تَعْلَمُونَ قَدْرَ رَحْمَةِ اللَّهِ لَاتَّکلْتُمْ عَلَیها وَما عَمِلْتُمْ الَّا قَلیلًا وَلَوْ تَعْلَمُونَ قَدْرَ غَضَبِ اللَّهِ لَظَنَنْتُمْ بِانْ لا تَنْجُوا»[46]

اگر قدر رحمت خدا را می دانستید بدان اتکاء می کردید و از اعمال نیک فاصله می گرفتید و به اندک اعمالی بسنده می کردید، و اگر بزرگی غضب خداوند را درک می کردید گمان می بردید که هرگز نجاتی برای شما متصور نیست.

قال علی علیه السلام:

«خَیرُ الْاعْمالِ اعْتِدالُ الرَّجاءِ وَالْخَوفِ»[47]

بهترین اعمال میانه روی در ترس و امید است.

تعادل دقیق و لزوم مراعات افزون نشدن هر کدام از کفه بیم و امید، نیز مورد تأکید اخبار است چه اینکه سنگین شدن هر کفه به همان اندازه یأس یا ایمنی را به دنبال می آورد.

قال الصادق علیه السلام:

«کانَ ابی یقُول: انَّه لَیسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ الَّا (وَ) فی قَلْبِه نُورانِ، نُورُ خیفَةٍ وَنُورُ رَجاءٍ، لَوْ وُزِنَ هذا لَمْ یزِدْ عَلی هذا وَلَوْ وُزِنَ هذا لَمْ یزِدْ عَلی هذا»[48]

پدرم میفرمود: هیچ بنده مؤمنی نیست مگر اینکه در دلش دو نور است: نور بیم و نور امید، اگر این وزن شود از دیگری بیشتر نباشد و اگر آن وزن شود از این بیشتر نباشد.

آثار خوف

آنکه از خدا بترسد، و فقط از او هراس داشته باشد، هیبت او در دل مخلوقان خدا قرار داده می شود، و همه از او می هراسند و البته کسی که از خدانترسد از همه چیز خواهد ترسید.

قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:

«مَنْ خافَ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ خافَ مِنْهُ کلُّ شَی ءٍ وَمَنْ لَمْ یخَفِ اللَّهَ اخافَهُ اللَّهُ مِنْ کلِّ شَی ءٍ»[49]

هرکس از خدای متعال بترسد، همه چیز از او می ترسد( خداوند همه چیز را از او می ترساند) و آنکه از خدا نترسد، خداوند او را از همه چیز بترساند.

آنکه مطیع خداباشد همه چیز در اطاعت اوست و او حتی بر حیوانات و وحوش مسلط می شود و همه برای وی مسخر می گردند.

قال الحسن علیه السلام:

«مَنْ عَبَدَ اللَّهَ عَبَّدَ اللَّهُ لَهُ کلَّ شَی ءٍ»[50]

کسی که خداوند را عبادت کند، خداهمه چیز را به ستایش او وامیدارد.

و آنکه از خدا نترسد، بدترین بندگان خداست.

قال علی علیه السلام:

«شَرُّ النَّاسِ مَنْ یخْشَی النَّاسَ فی رَبِّه وَلا یخْشی رَبَّهُ فِی النَّاسِ»[51]

بدترین مردم کسی است که در کار پروردگارش از مردم بترسد و بکار حقّ مشغول نشود و نیز در کار مردم از خداوند نترسد و به مردم ستم کند.

ایمان آدمی نیز به خوف از خدا بستگی دارد.

«إِنَّما ذلِکمُ الشَّیطانُ یخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»[52]

این شیطان است که پیروان خود را می ترساند، از آنها نهراسید و تنها از من بترسید اگر ایمان دارید.

و خائفین در دنیا، در قیامت ایمنند.

«أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ»[53]

بدانید دوستان خدا نه خوفی دارند و نه غمی.

«بَلی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ»[54]

آری، آنکه روی به سوی خدا آورد و تسلیم دستورات او باشد و عمل نیک انجام دهد، پاداش او نزد پرودگارش ثابت است، آنها نه ترسی دارند و نه غمگین می شوند.

نتیجه عمل انسان نیز بستگی تام به خوف او دارد و هر آن کس خائف تر است، مزلتی مضاعف می یابد.

قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:

«مَنْ عَرَضَتْ لَهُ فاحِشَةٌ اوْ شَهْوَةٌ فَاجْتَنَبَها مِنْ مَخافَةِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیهِ النّارَ وَآمَنَهُ مِنَ الْفَزَعِ الْاکبَرِ وَ انْجَزَ لَهُ ما وَعَدَهُ فی کتابِه فی قَوْلِه «وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ»[55]

کسی که فحشائی و معصیتی به وی روی آورد و از ترس خدای متعال مرتکب نشود، خداوند آتش را بر او حرام می کند و از فزع اکبر ایمنی بخشد، و آنچه به وی در کتابش وعده داده و فرموده خائف از مقام ربّ دو باغ بهشتی دارد، محقق می سازد.

گریه از خوف

آه و ناله علامت خوف است، قطره اشکی در دل شب، نشانی بی مانند از خوف عبد از معبود می باشد. از عظمت این قطره در اخبار و احادیث سخن فراوان به میان آمده و اوصافی بس والا برای آن ذکر شده است که از جمله آنها:

1- قطره ای معادل احد

وزن یک قطره اشک در نامه عمل چون کوه احد سنگین است.

قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:

«مَنْ ذَرَفَتْ عَیناهُ مِنْ خَشْیةِ اللَّهِ کانَ لَهُ بِکلِّ قَطْرَةٍ مِنْ دُمُوعِه مِثْلُ جَبَلِ احُدٍ یکونُ فی میزانِه مِنَ الْاجْرِ»[56]

کسی که چشمش از خوف خدا بگرید، به قدر هر قطره از اشک چشمش، مانند کوه احد در نامه عملش اجر دارد.

2- محبوبترین قطره

بهترین قطره نزد خداوند، قطره ای اشک در دل شب از سوی بنده است.

قال الباقر علیه السلام:

«ما مِنْ قَطْرَةٍ احَبُّ الَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ قَطْرَةِ دُمُوعٍ فی سَوادِ اللَّیلِ مَخافَةً مِنَ اللَّهِ لا یرادُ بِها غَیرُهُ»[57]

قطره ای دوست داشتنی تر از قطره اشکی در سیاهی شب از خوف خداوند و نه غیر آن، نیست.

3- بهترین تصویر

صورتی که بر آن قطره ای اشک بلغزد و بدین وسیله از گناهش بترسد، مرضی خداست.

قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:

«طُوبی لِصُورَةٍ نَظَرَ اللَّهُ الَیها تَبْکی علی ذَنْبٍ مِنْ خَشْیةِ اللَّهِ لَمْ یطَّلِعْ عَلی ذَلک الذَّنْبِ غَیرُهُ»[58]

خوشا بر صورتی که خداوند به او می نگرد و او از خوف خدا برای گناهی که احدی را از آن مطلع نکرده است، می گرید.

4- بی بدیل

قطره ای اشک از خوف خدا همتائی ندارد.

قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:

«لَیسَ شَی ءٌ الَّا وَلَهُ شَی ءٌ یعْدِلُهُ الَّا اللَّهُ فَانَّهُ لا یعْدِلُهُ شَی ءٌ، وَ لا الهَ الَّا اللَّهُ لایعْدِلُهُ شَی ءٌ، وَدَمْعَةً مِنْ خَوْفِ اللَّهِ فَانَّهُ لَیسَ لَها مِثْقالٌ فَانْ سالَتْ عَلی وَجْهِه لَمْ یرْهَقْهُ قَتَرٌ وَلا ذِلَّةٌ بَعْدَهَا ابَداً»[59]

هر چیزی عِدلی دارد، مگر خداوند که چیزی عِدْل او نیست و غیر او چیزی نیست، و مگر قطره اشکی از خوف خدا که آن وزنی ندارد و اگر بر صورت جاری شود بعد از آن هیچگاه ننگ و ذلت نخواهد چشید.

5- کلید اجابت دعا

دعا برای اجابت می بایست مقرون به اشک شود.

قال علی علیه السلام:

«بُکاءُ الْعُیونِ وَخَشیةُ الْقُلُوبِ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ تَعالی ذِکرُهُ، فَاذا وَجَدْتُمُوها فَاغْتَنِمُوا الدُّعاءَ»[60]

اشک چشم و خشوع قلب، رحمت خدای عز وجل است. هرگاه آن را یافتید، دعا را غنیمت شمارید.

6- ضمان ترک معصیت

هر عمل نیکی صدقه ای برای رفع بلای گناه و پیامد آن است، و در این میان اشک چشم، بازنگشتن به گناه را تضمین می کند.

قال علی علیه السلام:

«الْبُکاءُ مِنْ خَشْیةِ اللَّهِ ینیرُ الْقَلْبَ وَیعْصِمُ مِنْ مُعاوَدَةِ الذَّنْبِ»[61]

گریه از خوف خدا، قلب را روشن و بازگشت به گناه را مصونیت می بخشد.

7- معادل جان

محبوبترین قطرات، قطره خون مجاهد و قطره اشک خائف است.

قال زین العابدین علیه السلام:

«ما مِنْ قَطْرَةٍ احَبُّ الَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ قَطْرَتَینِ، قَطْرَةُ دَمٍ فی سَبیلِ اللَّهِ، وَقَطْرَةُ دَمْعَةٍ فی سَوادِ اللَّیلِ لا یریدُ بِها عَبْدٌ الّا اللَّهَ عزَّ وَجَلَّ»[62]

چیزی نزد خدای متعال از دو قطره محبوبتر نیست، قطره خونی در راه خدا و قطره اشکی در تاریکی شب که بنده جز از خوف خدای متعال نریزد.

8- ایمنی از فزع

قطره ای اشک، صاحبش را از وحشت قیامت مصونیت می بخشد.

قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:

«مَنْ خَرَجَ مِنْ عَینِه مِثْلُ الذُّبابِ مِنَ الدَّمْعِ مِنْ خَشْیةِ اللَّهِ، آمَنَهُ اللَّهُ به یوْمَ الفَزَعِ الْاکبَرِ»[63]

کسی که به قدر مگسی از خوف خدا، اشک از چشمش حارج شود، خداوند او را از عذاب قیامت ایمن می گرداند.

9- اطفاء حریق قیامت

آتش قیامت با آنهمه شعله ها و گدازه ها با قطره های اشک فرو می نشیند و خاموش می شود.

قال الصادق علیه السلام:

«ما مِنْ شَی ءٍ الَّا وَلَهُ کیلٌ وَوَزْنٌ الَّا الدُّمُوعَ، فَانَّ القَطْرَةَ تُطْفِی ءُ بِحاراً مِنْ نارٍ، فَاذَا اغْرَوْ رَقَتِ الْعَینُ بِمائِها لَمْ یرْهَقْ وَجْهَهُ قَتَرٌ وَلا ذِلَّةٌ، فَاذا فاضَتْ حَرَّمَهَا اللَّهُ علَی النّارِ، وَلَو انَّ باکیاً بَکی فی امَّةٍ لَرُحِمُوا»[64]

هر چیزی اندازه ای دارد مگر اشکها، که قطره ای از آن دریائی از آتش را خاموش می سازد و اگر اشک دیدگان را در برگیرد، گرد خواری و ذلت بر آن رخسار ننشیند، و اگر آن را جاری کند خداوند او را از آتش ایمنی می بخشد، و اگر گریه کننده ای بر امّتی بگرید و برای امّتی طلب آمرزش نماید، خداوند به همه آنها رحم می کند.

10- واسطه بین آسمان و زمین

فاصله انسان تا بهشت که به خاطر گناه از فاصله بین زمین تا آسمان بیشتر شده، به وسیله قطره ای اشک به قدر کمتر از فاصله پلک و کره چشم کاهش می یابد.

قال الصادق علیه السلام:

«انَّ الرَّجُلَ لَیکونَ بَینَهُ وَبَینَ الجَنَّةِ اکثَرُ مِمَّا بَینَ الثَّری الَی الْعَرْشِ لِکثْرَةِ ذُنُوبِهِ، فَما هُوَ الَّا انْ یبْکی مِنْ خَشْیةِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ نَدْماً عَلَیها حَتّی یصیرَ بَینَهُ وَبَینَها اقْرَبُ مِنْ جَفْنِهِ الی مُقْلَتِهِ»[65]

گاهی بین انسان و بهشت، به قدر بین زمین تا آسمان بخاطر کثرت گناهانش، فاصله است، حال او همینطور است تا اینکه از خوف خداوند متعال و برای پشیمانی از گناهان بگرید و بدین وسیله فاصله او تا بهشت نزدیکتر از فاصله پلک و کره چشم می شود.

11- بهشت بهای آن

و در نهایت بهشت بهای قطره ای اشک است.

قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:

«وَمَنْ زَرَفَتْ عَیناهُ مِنْ خَشْیةِ اللَّهِ کانَ لَهُ بِکلِّ قَطْرَةٍ قَطَرَتْ مِنْ دُمُوعِه قَصْرٌ فِی الْجَنَّةِ مُکلَّلٌ بالدُّرِّ وَالْجَوْهَرِ، فیهِ ما لا عَینٌ رَأتْ وَلا اذُنٌ سَمِعَتْ ولا خَطَرَ عَلی قَلْبِ بَشَرٍ»[66]

آنکه چشمانش از خوف خداوند پر اشک شوند، اجر او به قدر هر قطره ای که از چشمش می چکد، قصری است که با دُرّ و گوهر احاطه شده، در آن قصر چیزی است که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی اوصاف آن را نشنیده و بر فکر کسی خطور نکرده است.

پی نوشت ها

[1] فاطر- 28

[2] غررالحکم.

[3] غررالحکم.

[4] غررالحکم.

[5] تحف العقول- صفحه 254.

[6] بحارالانوار- جلد 100- صفحه 49.

[7] بحار الانوار- جلد 76- صفحه 247.

[8] چون مرگ را نمى‏شناسید لذا از آن بدتان مى‏آید اگر او را مى‏شناختید و از دوستان خدا بودید، آن را دوست مى‏داشتید و مى‏دانستید که آخرت از دنیا براى شما بهتر است.( معانى الاخبار- صفحه 276).

[9] بحارالانوار- جلد 6- صفحه 129.

[10] بحارالانوار- جلد 77- صفحه 180.

[11] بحارالانوار- جلد 78- صفحه 41.

[12] رحمن- 46.

[13] نازعات- 40 و 41.

[14] ابراهیم- 14

[15] هود- 103

[16] بحارالانوار- جلد 70- صفحه 386.

[17] بحارالانوار- جلد 70- صفحه 392.

[18] بحارالانوار- جلد 78- صفحه 194.

[19] غررالحکم.

[20] بحارالانوار- جلد 75- صفحه 309.

[21] بحارالانوار- جلد 70- صفحه 392.

[22] بحارالانوار- جلد 77- صفحه 237.

[23] بحارالانوار- جلد 78- صفحه 51.

[24] اصول کافى- جلد 2- صفحه 68.

[25] اصول کافى- جلد 2- صفحه 69.

[26] بحارالانوار- جلد 70- صفحه 365.

[27] مفاتیح الجنان- دعاى صباح حضرت امیر علیه السلام.

[28] بحارالانوار- جلد 73- صفحه 386.

[29] غررالحکم.

[30] غررالحکم.

[31] اصول کافى- جلد 2- صفحه 68.

[32] تفسیر نور الثقلین- جلد 4- صفحه 359.

[33] غررالحکم.

[34] بحارالانوار- جلد 70- صفحه 393.

[35] غررالحکم.

[36] احزاب- 39

[37] مائده- 44

[38] بحارالانوار- جلد 2- صفحه 34.

[39] الترغیب- جلد 1- صفحه 124.

[40] وسائل الشیعه- جلد 11- صفحه 176

[41] زمر- 53

[42] اعراف- 99

[43] بحارالانوار- جلد 70- صفحه 384.

[44] سجده- 16

[45] زمر- 9

[46] کنز العمال- 5894.

[47] غررالحکم.

[48] اصول کافى- جلد 2- صفحه 67.

[49] بحارالانوار- جلد 77- صفحه 50.

[50] تنبیه الخواطر- صفحه 350.

[51] غررالحکم.

[52] آل عمران- 175

[53] یونس- 62

[54] بقره- 112

[55] بحارالانوار- جلد 70- صفحه 387.

[56] بحارالانوار- جلد 93- صفحه 33.

[57] وسایل الشیعه- جلد 11- صفحه 179.

[58] وسایل الشیعه- جلد 11- صفحه 177.

[59] وسایل الشیعه- جلد 11- صفحه 176.

[60] بحارالانوار- جلد 93- صفحه 336.

[61] غررالحکم.

[62] بحارالانوار- جلد 69- صفحه 378.

[63] بحارالانوار- جلد 93- صفحه 336.

[64] وسایل الشیعه- جلد 11- صفحه 178.

[65] وسایل الشیعه- جلد 11- صفحه 178.

[66] وسایل الشیعه- جلد 11- صفحه 175.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان