«اگر [انسانی] اتفاقا به تقدیر ربانی و حکم لایتغیر سبحانی به دیار غربت اوفتد و از وطن مالوف خود دور و از مسکن خویش مهجور شود و در دریای مشقت زار و حیران و در گرداب بلا بیخانمان گردد و در وادی محنت سرگردان و در دیار غربت نالان و گریان باشد، باید به مقتضای «حب الوطن من الایمان» در آرزوی وطن خود باشد و برای بازگشت به دیار خویش بکوشد. و باید حق نعمت پادشاه اسلام را بداند و به قصد آستانبوسی به درگاه پادشاه آید».
این توصیه و عبارت علیرییس سیدی در «سفرنامه مرآتالممالک» به روزگار حکومت صفویان در ایران، چیزی حدود ٥٠٠ سال پیش، مهاجران و میهمانانی با ملیتها، باورها و اعتقادات گوناگون را به یاد میآورد که به دلیل موقعیت ویژه جغرافیایی ایران در گذر تاریخ، همواره به این سرزمین کهن آمده، ساکن شده و آرامآرام در میان ایرانیان جای گرفته و با میزبان خویش همنشین شدهاند.
شاید پرماجراترین و شناختهشدهترین گروههای خارجی که روزگاری در بافت اجتماعی ایرانیان وارد شدند و در جایگاه خود منشأ اثر و خدمات زیادی هم بودند، ارمنیانی به شمار آیند که شاه عباس یکم صفوی، روزگاری به پایتخت صفویان، اصفهان کوچاند.
جهانگردانی چون شاردن، کارری، فیگوئروا و دلاواله در دوره صفوی در سفرنامههای خود به فراوانی به ماجرای حضور اینان در اصفهان و همزیستیشان با ایرانیان اشاره کردهاند.
آزادیخواهی و وسعت نظر به روایت بازرگان ونیزی
کوچ دستهای از ارمنیها از سرزمین ارمنستان امروزی به اصفهان دوره صفوی، روایتی خواندنی دارد.
پیترو دلاواله، بازرگان و جهانگرد ونیزی که در زمانه شاه عباس یکم صفوی به ایران آمد، درباره حضور ارمنیها در پایتخت ایران چنین نوشته است «محله دیگر [اصفهان] به نام جلفاست که سکنه آن را مهاجران جلفا تشکیل دادهاند و همه آنها ارمنی مسیحی و ثروتمند هستند.
شاه دستور داده است این عده را از نقاط مختلف به اصفهان کوچ دهند تا در حوالی مرزهای مجاور [عثمانی] نباشند و خطر از دست رفتن آنان و اسارتشان به دست عثمانیها منتفی شود. به طور کلی شاه تا حد امکان، حوالی مرزها را از سکنه خالی کرده و آنها را به مرکز انتقال داده و زمینهای دیگری در اختیارشان گذاشته، تا ابقای آنان در مملکت تضمین گردد و در عین حال شهر اصفهان بزرگتر و ثروتمندتر و زیباتر شود».
میهمانان تازه پایتخت، به زودی از سوی جامعه ایران پذیرفته شدند و حکومت، با بهرهگیری از نگاه نوعدوستانه ایرانی، به روایت فرد ریچاردز در سفرنامهاش «آنها را تشویق کرد که برای خود تشکیلاتی بدهند، و به آنها اجازه داد که برای خود کدخدایی تعیین کنند و شهر خود را «جلفا» بنامند. او مقداری پول بدون ربح، به آنها به وام داد و آنها را از اسارت معاف داشت.
با این طرز رفتار، که ناشی از آزادیخواهی و وسعتنظر بود، این شهر روز به روز آبادتر شد و جمعیت آن فزونی یافت».
رونق جلفای اصفهان، نگاه جهانگردان را خیره کرده بود. ژان شاردن فرانسوی در بازدید از آنجا، جمعیت ارمنیها را تا سی هزار نفر برآورده کرده است که سیزده کلیسا در آنجا ساختهاند. میهمانان تازه جامعه ایرانی به زودی دریافتند میزبانشان برخلاف بسیاری از سرزمینها با بلندنظری پذیرای آنان است؛ جملی کارری در سفرنامهاش روایت میکند که در محله جلفای اصفهان «کوچهها همه منظم و سرراست و به مراتب تمیزتر از کوچههای اصفهان است. و در اغلب کوچهها دو رده چنار کاشته شده که در وسط آنها جوی پر آبی قرار دارد و کانکر- نوعی ماهی- فراوانی در آنها دیده میشود». به روایت این جهانگرد «ارامنه متمولترین افراد کشور هستند، چه هم شاه به آنها وامهای طویلالمدتی داده و هم تجارت خارجی ابریشم با آنها است».
ایرانیان با کمترین تبعیض قومی و دینی رفتار میکنند
کازاما نخستین وزیر مختار ژاپن در ایران روزگار پهلوی روایتی جالب درباره رفتار ایرانیان با میهمانان غریبه دارد «در میان آسیاییها که با بیگانگان بیمهرند، ایرانیان با کمترین تبعیض قومی و دینی رفتار میکنند، و فضیلت و منش کریمانه نشان میدهند. میگویند که این طبیعت در آنها از تعلیم و هدایت شاه عباس بزرگ برآمده است ...».
ارمنیهای دوره صفوی نیز بر اساس همین رویکرد نیکمنشانه توانستند جای خود را در جامعه ایران گشوده، روزگاری پرآسایش در دوره صفوی بیازمایند؛ به تعبیر دلاواله ارمنیهای ایران مجاز بودند «هر چقدر مایل باشند کلیسا بسازند.
به همین قیاس میتوان رفتار شاه را با عیسویان سنجید، زیرا مثلا در ترکیه و کشورهای دیگر اسلامی نه تنها ساختن کلیسای تازه مجاز نیست، بلکه اگر یک کلیسای قدیمی خراب شود نمیتوان آن را تجدید بنا یا تعمیر کرد و حتی یک سنگ آن را نیز نمیتوان جز با پرداخت مبالغ زیادی به جای خود گذاشت؛ در حالی که مسیحیان ایران هر چقدر بخواهند میتوانند کلیسا بنا کنند».
بخشی از این بلندنظری ایرانی از آنجا میآمد که مردمان این سرزمین کهن در گذر روزگار دیرینه با حضور و گذر اقوام و ملیتهای گوناگون از پهنه گستردهشان، همنشینی و همزیستی آرام را با میهمانان آموخته بودند. همچنین شیوه «میهماننوازی ایرانی» که بارها در نوشتههای جهانگردان تاریخی بدان اشاره رفته است، زمینه را برای چنان دوستی و میزبانی شایسته را فراهم میآورد.
آبراهام جکسن که در میانه روزگار قاجار به ایران آمده است در «سفرنامه جکسن: ایران در گذشته و حال» از حضور و زندگی دستههای ارمنی در شهرهایی چون اصفهان، ارومیه و همدان یاد میکند. به نوشته این جهانگرد «ارمنیان تحت توجهات و رفتار آزادمنشانه او [شاه عباس] رفاه و آسایش و افزایش یافتند». شاردن نیز به روزگار خوش ارمنیهای دوره شاه عباس یکم صفوی در منطقه فرحآباد مازندران اشاره دارد.
رفتار ایرانیان با ارمنیها الگویی برای همه روزگاران
هرچند روزگار خوش ارمنیهای اصفهان پس از شاه عباس یکم صفوی، در دوران حکومت جانشینان وی، با همان شکوه گذشته ادامه نیافت اما ارمنیها توانستند خود را به خوبی در جامعه ایران جای دهند. میزبان نیز کوشید آنان را، جدا از مسائلی چون ملیت و باورهای دینی، همچون هممیهمانان خود بداند.
ادوارد پولاک، پزشک اروپایی دربار ناصرالدین شاه، دههها پس از برافتادن صفویان، با وجود آن که از کاهش «تعداد ارامنه و همچنین ثروت و تجارت آنها» در ایران سخن میراند اما تاکید میکند «از نظر قانون با مسلمانان برابرند». به تصریح وی «فرقههای مختلف مسیحی نیز از قبیل آسوریها و گرجیها و به خصوص ارمنیها که تعداد آنان زیاد است، در اصفهان ساکن هستند و ارمنیها که غالبا تاجر و توانگرند، تجارت کشور را به خصوص در مورد داد و ستد با ترکها[ی عثمانی] قبضه کردهاند».
جامعه میزبان با رفتاری که درباره میهمانان شمال غربی سرزمین خویش در پیش گرفت، توانست الگویی جالب در زمینه میهماننوازی از مهاجران ارایه دهد؛ مدلی از رفتار انساندوستانه که سدهها بعد در میانه جنگ دوم جهانی، باز برای میهمانان آواره لهستانی با شکوهی فراوان تکرار شد.
هرچند از روزگار صفویها و شیوه میزبانی ایرانیان از ارمنیها، جز در برگهای کتابهای تاریخی، کسی نمانده باشد روایت کند، اما هماکنون کسانی را در لهستان میتوان یافت که از میزبانی برادران و خواهران ایرانی خود در نخستین سالهای دهه بیست خورشیدی گواهی دهند.