«ما مردمان خشنی هستیم»! اگر این جمله تا به حال نوعی قضاوت اخلاقی بود و در آن تردید میکردیم، حالا پژوهشها و آمارها نشان میدهند که چندان هم بیراه نیست. خشونت روزبهروز در حال افزایش است، ولی بروز و نمود آن فرق کرده است. ما از «خشن»های فعالی که زد و خورد میکردند و از سلاحهای سرد برای درگیری استفاده میکردند، تا حدی تبدیل شدهایم به «خشن»های منفعلی که به شکلهای مختلفی در اجتماع و در فضاهای مختلف از جمله فضای مجازی خشونت خود را نشان میدهیم. حالا رانندگی کردن در برخی شهرهای بزرگ و در بزرگراههای کشورمان دل شیر میخواهد و یکی از هولناکترین تجربههای مسافران و توریستهایی است که از ایران بازدید میکنند. در حالی که اخبار حوادث روزنامهها همچنان بخش محبوب روزنامهها برای مردم است و خشونت فیزیکی همچون خشونتی که موجب حمله به پزشک متخصص میشود یا خشونتهای پنهانی که در خلوتهای خانگی علیه زنان صورت میگیرد، از طرف دیگر خشونت شکل دیگری نیز به خود گرفته است که حتی خیلی دور از ما نیست، ما هر روز و هر لحظه در گوشیهای تلفن همراه، اپلیکیشنهای پیامرسان و شبکههای اجتماعی، شکل جدیدی از خشونت را به خود میبینیم؛ «خشونت کلامی». اجازه دهید ابتدا دربارهی علت این خشونتها صحبت کنیم و بعد به سراغ راهکار برویم.
چرا پرخاشگری میکنیم؟
هویتزدایی
چهطور میشود که ما در خیابانها و فضای مجازی اینگونه پرخاشگری میکنیم؟ یکی از دلایل خشونت در چنین فضایی، احتمالا «هویتزدایی» است. آنها که در خیابانها و پشت فرمان پرخاشگری میکنند یا آنها که با گوشی تلفن همراهشان به پرخاشگری کلامی مشغول هستند، هر دو از یک شیوه برای خشونت خود استفاده میکنند؛ به نظر میرسد این ابزارها «هویت» آنها را میگیرد. اجازه دهید مثالی بزنم. در تحقیقی از افراد داوطلب خواستند تا فردی که از همکاران محققان بود را کتک بزنند. وقتی صورت فرد پوشانده شده بود و داوطلبان چهرهی او را نمیدیدند، پرخاشگری بیشتری از خود نشان میدادند، تا زمانی که از آنها میخواستند مستقیم به چشمهای طرف مقابل نگاه کنند و او را کتک بزنند. یعنی وقتی هویت فرد مقابل حداقل به لحاظ ظاهری برای ما مشخص نیست، ما میل بیشتری برای خشونت داریم، تا زمانی که او را به طور مستقیم میبینیم.
تحمل ناکامی پایین
خشم عموما از احساس «ناکامی» به وجود میآید. بعضیها اصولا یاد نگرفتهایم که ناکام شویم. مثلا خیلی از والدین اجازه نمیدهند که کودکانشان شکست بخورند، اجازه نمیدهند ناکامی را تجربه کنند، هرچه کودک طلب میکند را برآورده میکنند، با این بهانه که نمیخواهند کودکشان احساس کمبود کند. ولی واقعیت این است که آنها را از یک مهارت اساسی دور میکنند، مهارت «تحمل ناکامی».
تهدید «خود»
در واقع یکی از دلایلی که عصبانی میشویم این است که میخواهیم از خودمان دفاع کنیم. یعنی «خود» روانشناختیمان را در خطر میبینیم و برای دفاع از «فردیت»مان پرخاشگری میکنیم. چنین احساسی را احتمالا تمدن در ما به وجود آورده است. پیشترها در مواقع خطر فیزیکی و جسمانی پرخاشگری میکردند، ولی حالا که تمدن، تا حد زیادی خطرها و حملههای جسمانی را کاهش داده، بیشترین احساس تهدید، تهدید روانشناختی است؛ تهدید «موجودیت» روانی. چنین تهدیدهایی میتواند در دنیای واقعی وجود داشته باشد، یا اصولا در دنیای درونروانی ما اتفاق افتد و متفاوت با دنیای واقعی باشد. بعضی وقتها دلیل اینکه ما خشمیگن میشویم این است که موقعیت با الگوهای ارتباطی ما سازگار نیست و احتمالا یادآور لحظههایی در تاریخچه زندگیمان است که گیر افتادهایم، رنج کشیدهایم یا احساسهای ناخوشایندی را تجربه کردهایم. اجازه دهید مثالی بزنم. مثلا زمانی که در ارتباط بین فردی مورد تایید قرار نمیگیرید، و خشمگین میشوید. در واقع اتفاقی که میافتد این است که چیزی در درون شما ناکام میشود، شاید این اتفاق یادآور «نادیده» گرفته شدنهایی باشد که در کودکی از سمت پدر یا مادرتان داشتید، و حالا موقعیت کنونی، راهانداز احساسهای ناخوشایندی شده که در آن زمان تجربه میکردید. در واقع گاهی خشم میتواند ما را با بخشهایی از خودمان آشنا کند.
خوشیفتگی
«موضع برتر» و حفظ آن، سویهی دیگر این ماجراست. در آسیبشناسی اختلالهای روانی، افرادی که دچار اختلال خودشیفتگی هستند، عموما بیشتر از افراد دیگر خشمگین میشوند، چون که بیشتر از دیگران «خودِ» روانشناختیشان تهدید میشود. چراکه آنها تلاش دارند تا به شکل افراطی، نقصهای درونروانیشان را از دیگران پنهان کنند، با اعتماد به نفس افراطی. برای آنها دیده نشدن نقصهایشان مهم است، و وقتی ناکام میشوند، در واقع بخشی از نقصهایشان دیده میشود، انگار که چیزی که تلاش دارند از خودشان در ذهن دیگران به جا بگذارند، مورد پذیرش قرار نمیگیرد، بنابراین خشمگین میشوند.
چگونه با خشم کنار بیاییم؟
قرار نیست خشم را از بین ببریم. خشم یکی از هیجانهای اصلی انسانهاست و در طی هزاران سال همیشه برای بقای نسل بشریت یاریرسان بوده است. در واقع شاید اصطلاح «کنترل خشم» چندان هم جالب نباشد، من ترجیح میدهم از اصطلاح «مدیریت خشم» استفاده کنم در راستای «کنترل پرخاشگری». چرا که پرخاشگری نمود رفتاری خشم است که چندان مناسب موقعیتها نیست و احتمالا آسیبرسان است.
1.به نشانههای بدنی خشم آگاه باشید
اگر گُر گرفتهاید و احساس میکنید داغ شدهاید، اگر پوستتان سرخ شده، اگر نفسهایتان سریعتر شده، اگر در عضلههایتان احساس فشار میکنید، اگر ضربان قلبتان افزایش پیدا کرده، اگر دستهایتان میلرزد و احساس میکنید که انرژی زیادی دارید، احتمالا در حال تجربهی نشانههای بدنی خشم هستید. به این نشانهها آگاه باشید و در صورت امکان موقعیت را ترک کنید.
2. نسبت به خشم آگاه باشید، ولی طبق آن عمل نکنید.
مطالعات نشان میدهند که خشم با حل مساله و قضاوت صحیح تداخل دارد و موجب میشود که عجولانه و خشک فکر کنید. در حالی که ترس موجب میشود که ما فرار کنیم، خشم موجب میشود که پرخاشگر شویم و تهاجمی عمل کنیم. خشم شدید عموما با کینه و انتقامجویی همراه است. متاسفانه میزان بالای خشم با کاهش شادکامی کلی زندگی ارتباط دارد. بنابراین به نظر میرسد باید فکری به حال آن بکنیم. پیشترها برای مدیریت خشم از «ریلکسیشن» یا «آرمیدگی» استفاده میشد که در آن فرد سعی میکرد تا نفسهایش را تنظیم کند و با تمرکز بر نشانههای بدنیاش، تنش را از قسمتهای مختلف بدنش خارج کند. ولی مطالعات جدید نسبت به کارایی «آرمیدگی» تردید دارند. این درست است که در ریلکسیشن، بدن از تنش رها میشود، ولی موضوع خشم همچنان پابرجاست. بنابراین به نظر میرسد که بهترین راهبرد «ابراز» خشم -نه به شیوهی پرخاشگرانه- بلکه به شیوهی «قاطعانه» است. نکتهی مهم این است که «پرخاشگری» با «ابراز وجود» فرق دارد. این دو را اشتباه نگیرید، در ابراز وجود میتوانید قاطعانه خشم خود را ابراز کنید، بدون اینکه به خود و دیگری آسیب برسانید ولی در پرخاشگری حتما یکی از طرفین آسیب میبیند، حالا چه آسیب کلامی، چه فیزیکی. برای بیان قاطعانهی خشم، موضوعی که موجب شده تا خشمگین شوید را با استفاده از ضمیر «من» به کسی که فکر میکنید موجب خشم شده ابراز کنید. مثلا «من احساس کردم که تو مرا نادیده گرفتی و برای همین عصبانی شدم».
3. مثل یک دانشمند عمل کنید، نه مثل یک وکیل
خشم در بیشتر اوقات از قوانین درونی ریشه میگیرد. واقعیت این است که یک موقعیت واحد، میتواند واکنشهای مختلفی را در افراد ایجاد کند. مثلا ترافیک برای کسی که عجله دارد و باید سر جلسه حاضر شود، هولناک است، ولی برای کسی که آمده بیرون تا کمی سرگرم شود، نه تنها آزاردهنده نیست، چه بسا خوشایند هم باشد. بنابراین این موقعیتها نیستند که ما را عصبانی میکنند، بلکه تفسیری که ما از موقعیت میکنیم ما را خشمگین میکند. در این موقعیتها مثل یک دانشمند برخورد کنید، نه مثل یک وکیل. خشم دربارهی انتخابهای غلطی است که از نظر شما دیگران انجام میدهند و اینکه دیگران چه کارهایی را باید و چه کارهایی را نباید انجام دهند. ولی دیگران میتوانند هر طوری رفتار کنند، به شکلی که کاملا متفاوت با دیدگاه ما باشد. احتمالا کمتر خشمگین میشوید اگر بتوانید رفتار دیگران را صرفا مشاهده کنید، بدون اینکه آنها را محکوم کنید. برای این کار باید به جای «مقصر» دانستن دیگران، به دنبال علت رفتار آنها بگردیم. این دقیقا کاری است که محققان انجام میدهند. رفتاری که یک نفر انجام میدهد، میتواند عوامل مختلفی داشته باشد، از جمله ویژگیهای شخصیتی، اعتقادها، دانش، حالت خلقی و جسمانی، محیط و فرهنگی که در آن بزرگ شده است. این خیلی بهتر از آن است که درباره درست یا غلط بودن رفتار دیگران قضاوت کنید. وقتی مثل یک وکیل قرار باشد عمل کنید، احتمالاً باید دیگران را قضاوت کنید، بنابراین آنها میتوانند متفاوت با قضاوتهای شما باشند و همین شما را خشمگین کند. کاوش پژوهشگرانه خیلی بهتر از قضاوت اخلاقی است. شما مصلح اجتماعی نیستید، و قرار نیست که شما عدالت اجتماعی را برقرار کنید. هرکس مسئول رفتار خودش است و مسئولیت رسیدگی به تخلفهای دیگران با قوانین اجتماعی است.
4. سبک زندگیتان را اصلاح کنید
این مورد نیاز به توضیح اضافهای ندارد، سبک زندگی شما تاثیر عمیقی روی تعاملهای ارتباطی-اجتماعی شما دارد. در این بین به ویژه تنظیم «خواب» اهمیت دارد. مطالعات نشان میدهد که بیخوابی بر روی خلق تاثیرگذار است و به احتمال زیاد فردای شبی که درست نخوابیدهاید، زودرنج هستید، نمیتوانید تمرکز کنید و زود از کوره در میروید. همچنین اگر زندگیتان پرتنش است، فکری به حالاش بکنید، میتوانید از یک متخصص کمک بگیرید.