به عنوان روانشناس و رییس انجمن حمایت از حقوق کودکان، وضعیت سلامت روانی و تربیتی کودکان ایرانی را چهطور ارزیابی میکنید؟
تربیت کودک مانند دیگر مباحث مرتبط با انسان، دارای تفاوتهای بسیاری در میان مردم است. تفاوت در نگاه به کودک و کودکی، نگاه به تربیت کودک و نگاه به آینده کودک که از درون خانواده شکل میگیرد.
![دکتر شیوا دولت آبادی](/Upload/Public/Content/Images/1395/10/11/112001744.jpg)
وضعیت تربیتی کودکان ایرانی هم با تنوع فراوانی روبهرو است اما آنچه به صورت کلی میتوان برداشت کرد، نازپروردگی در بچههای طبقه متوسط است. در این گروه، اغلب شاهد ارضای نیازهای آنی و مادی فرزندان هستیم و نه توجه به شکلگیری شخصیت فرزند. والدین بیشتر فداکاری میکنند، اما نه با صرف وقت و کیفیت، که با دادن اشیا و برآوردن نیازهایی چون خوراک، پوشاک، اسباببازی و هر آنچه سهل به دست میآید. این دسته از والدین وقت کمی صرف گفتوگو میکنند در حالی که تربیت فرزند نیازمند ایده داشتن برای پرورش، مهارتآموزی و آگاهی است.
در طبقه متوسط به بالا، بیشتر یک نوع تنوع سلیقهای دیده میشود که به صورت سنتی و سینه به سینه منتقل میشود. گرچه این مسئله قابل تعمیم به همه نخواهد بود اما دیده میشود که کودکان دارای فضای زیادی برای توهین به سایر کودکان و حتی بزرگترها هستند.
از دیگر سوی، طلاق، بیکاری، اعتیاد و سایر آسیبهای اجتماعی، جابهجاییهای فرهنگی و مشکلات درک بین نسلها سبب میشود که بسیاری از کودکان مظلومِ خانوادهها واقع شوند. همچون کودکان طلاق، که بی هیچ سهمی در وقوع این اتفاق، آسیب دیدهاند. حتی در بهترین شکل مدیریت بعد از طلاق هم، زمانی که کودک خود را در مقایسه با خانوادههای دارای پدر و مادر و آرامش و تفاهم قرار میدهد، رنج میبرد و فقدان را احساس میکند. همینطور است در مورد فرزندان خانوادههای معتاد، یا خانوادههایی که درآن والدین به دلایلی همچون مسافرتهای کاری، زندان و ... در کنار هم نیستند.
همچنین نباید فراموش کنیم که اقلیم در کشور ما دارای نقش پررنگی است. برای نمونه سختکوشی به کودکان در برخی نقاط آموزش داده میشود اما در برخی مناطق که دارای رفاه نسبی و راحتی بیشتری در زندگی هستند، فرزندان اغلب با نازپروردگی بیشتری تربیت میشوند.
باتوجه به وجود کمیها و کاستیها و گوناگونی سبکهای تربیتی ، چقدر روانشناسی به کتاب و ادبیات کودک به عنوان ابزاری برای ارتقای سطح سلامت روان، توجه کرده است؟
خوشبختانه با رواج تئوریهای پیشرفته روانشناسی، به خصوص روانشناسی رشد ذهنی عاطفی و شناختی، نه تنها شاهد تاثیرات آنها در حوزه آموزش مدرسهای هستیم بلکه تاثیر آن بر ادبیات حوزه کودک نیز منعکس شده است. امروزه ما قادر به انتقال مفاهیمی به کودکان دبستانی با استفاده از نگاه پیاژه هستیم که تا پیش از آن به نوجوانان آموزش داده میشد.
همچنین میتوان گفت که از زمان ایجاد کانون پرورش فکری و دستهبندی واژگان و مفاهیم حوزه کودک توسط آن، یک نوع ارتباط میان روانشناسی و ادبیات کودکان شکل گرفته و ادامه پیدا کرده است.
اغلب کودکان با شخصیتهای داستانها و کارتونها خوب ارتباط برقرار میکنند. چقدر تاثیرات آن را پایدار و جدی میدانید؟
کودکان در سنین پایین، خود را با چهرههای داستانی شناسایی میکنند و ممکن است تاثیرات نسبتا جدیای داشته باشد اما مسئله واقعیت زندگی و تجربه روزمره، بسیار قویتر خواهد بود. اینکه والدین کودک چگونه رفتار میکنند؛ چه تعاملی با یکدیگر دارند و یا اینکه چه نگاهی به پیرامون خود و دیگران دارند، به مراتب قویتر از اینگونه همانندسازیها است. چرا که تجربه روزمره زندگی ملموس است؛ کودک مرتبط آن را تجربه میکند و قویتر از تصاویر خیالپردازانه داستانها است.
برای پیوند کودکان با کتاب و کتابخوان کردنشان چه راهکارهایی وجود دارد؟
نباید فراموش کرد که در ایران، شورای کتاب کودک، 50 سال است تلاش دارد به کودکان کتابخوانی را آموزش دهد. در کنار آن، میتوان به کتاب خواندن با نوزاد اشاره کرد. راهی که در آن کودک و والد تجربهای مشترک از تجزیه و تحلیل همزمان خواهند داشت. درواقع کتابخوانی با نوزاد ابعاد بسیار فراتر از حد کتابخوانی دارد. مهر دادن والد به کودک و وقت گذاشتن آن در شتابی که زندگی امروز دارد و کودکان در آن اغلب در مقابل تلویزیون رها میشوند، میتواند تجربهای اثرگذار باشد. همچنین باید خاطر نشان کرد، هرچیزی که به عمق اثربخشیاش توجه ویژه شود میتواند یک فعالیت خاص فرزندپروری در جهت ارتقاء فرزندان باشد.
در عین حال تحریک حس کنجکاوی، عشق به یادگیری ، ایجاد سوال و تبدیل کردن ذهن به ذهنی جستجوگر، قابل برنامهریزی است. یعنی ایجاد سوال در مورد ادامه روند داستان، اینکه چه خواهد شد و به نظر او چه اتفاقی خواهد افتاد، از روشهای ایجاد حس کنجکاوی در کودکان است که منجر به علاقمندی بیشتر کودکان به کتاب میشود. باید توجه داشت که بیان هر تجربه جدید به کودک باید همراه با حس نشاط و احساس خوب باشد.
گرچه هستند افرادی که به دلیل ساختار عصبی خاص و یا قرار گرفتن در یک مسیر رشدی خاص، تبدیل به کاوشگرانی جدی میشوند اما نباید فراموش کرد که هر فردی با سطح هوش متوسط، میتواند با آموزش، تبدیل به یک جستوجوگر واقعی شود.
نگاه آخر:
اگر خانوادهها فرزندان خود را انسانیهایی شایسته رشد، خلاق شدن و درک شدن بدانند، مسئولیت خود خواهند دید که دست کودک را گرفته و او را به دنیای تعهد و زیبایی ببرند. از همان ابتدا حواس او را پرورش و ادراک او را گسترش دهند. به او اجازهی نقد و اظهار نظر بدهند تا او تبدیل به انسانی سالم و مستقل شود.
اگر بدانیم که کوچکترین رفتار ما با کودکان، اطرافیان و دنیای بیرونمان، شخصیت کودک را میسازد، از این فرصت طلاییِ شکلگیریِ ذهنهای خالی، بهترین بهره را خواهیم برد و آنها را آنگونه که لازم و شایسته است پرورش خواهیم داد. همراه با حس نوعدوستی، رعایت نوبت، مهربانیهای عمیق، مشارکت، حل مسئله و هر آن چیزی که به عنوان مهارت زندگی و مهارتهای اجتماعی شناخته میشود. البته این موارد را میتوان به فراخور ذهن کودک تبدیل به داستان، کارتون، بازی و یا حتی لگوی یک برنامه کرد. در این میان بدون شک ادبیات، به عنوان سیقلدهنده ذهن، دارای جایگاه ویژهای است.