مناظره پیامبر و عبد اللَّه بن ابی امیه

در ابتدای بعثت، روزی، پیامبر اسلام در صحن مسجدالحرام نشسته بود. جماعتی از اشراف و بزرگان قریش (مانند: ابوالبختری، ابوجهل، عاص بن وائل، و.. .) وارد مسجد شدند. پیامبر اسلام مشغول یاد دادن قرآن و قوانین اسلام به چند نفر از یاران خود بود.

در ابتدای بعثت، روزی، پیامبر اسلام در صحن مسجدالحرام نشسته بود. جماعتی از اشراف و بزرگان قریش (مانند: ابوالبختری، ابوجهل، عاص بن وائل، و.. .) وارد مسجد شدند. پیامبر اسلام مشغول یاد دادن قرآن و قوانین اسلام به چند نفر از یاران خود بود.

اشراف با دیدن پیامبر و یاران او گفتند: کم کم کار محمّد بالا گرفته و فوق العاده مهم شده است. خوب است برویم او را سرزنش کنیم و با او بحث نماییم و با باطل نمودن آنچه آورده، او را نزد یارانش شرمسار نماییم. شاید به این وسیله دست از گمراهی و سرکشی خود بردارد. اگر از این راه هم نشد، چاره اش شمشیر است.

ابوجهل گفت: بسیار خوب؛ ولی چه کسی می تواند با او بحث کند؟ عبداللَّه بن ابی امیه پاسخ داد: من. آیا تو مرا به عنوان همتای نیرومند در بحث، قبول نداری؟ ابوجهل گفت: چرا. همگی با هم به طرف پیامبر حرکت کردند.

ویژگی های پیامبر صلی الله علیه و آله از نگاه اشراف قریش!

عبداللَّه شروع به سخن کرد و گفت: محمّد! تو ادّعای خیلی بزرگی می کنی و گفتار حیرت انگیزی داری. می پنداری که فرستاده آفریدگار جهانی؛ ولی [به نظر من ] برای آفریدگار جهان شایسته نیست که کسی مانند تو را برای رسالت انتخاب کند؛ زیرا تو هم مانند ما بشری هستی که می خوری و می آشامی و در بازارها راه می روی.[1]

نگاه کن، ببین پادشاه روم و ایران، برای سفارت، کسی را انتخاب می کنند که دارای ثروت کلان و موقعیت اجتماعی فوق العاده، صاحب کاخ ها، خانه ها، خیمه ها و مالک چندین برده و خدمتکار باشد. آفریدگار جهان، که از این شاه هامهم تراست واینها بنده های او هستند!

بنابراین، او تو را با این فقر و تنگدستی به عنوان پیامبر انتخاب نمی کند و با این وضع، اگر تو سفیر او بودی، حتماً فرشته ای همراهت می فرستاد تا ادّعای تو را تصدیق کند و ما آن فرشته را می دیدیم.[2]

بلکه اساساً اگر خدا می خواست پیامبری بفرستد، فرشته ای را برای رسالت انتخاب می کرد،[3] نه بشری مانند خود ما را. کسی تو را جادو کرده و از این جهت، خیال می کنی که پیامبری؛ ولی در واقع، این طور نیست.

پیامبر صلی الله علیه و آله: حرف دیگری هم داری؟

عبداللَّه: آری؛ اگر خدا می خواست برای ما پیامبری بفرستد، حتماً ثروتمندترین و پرنفوذترین افراد ما را انتخاب می کرد، نه تو را. این قرآن- که به پندار تو، خداوند بر تو نازل کرده- چرا بر شخص بزرگ و باشخصیتی از مکه (مانند ولید بن مغیره) یا طائف (مانند عروة بن مسعود) فرود نیامده است؟

پیامبر صلی الله علیه و آله: حرف دیگری هم داری؟ عبداللَّه: آری؛ ما هرگز گفته های تو را باور نمی کنیم، مگر این که در مکه چشمه آبی جاری سازی.

همان طور که می دانی، سراسر این سرزمین را کوه و سنگ فرا گرفته است. اگر می خواهی ما به تو ایمان بیاوریم، این سنگ ها را از این سرزمین بردار و چاه های متعدّدی حفر کن و چشمه های آبی در مکه جاری ساز که ما بی اندازه به آن محتاجیم.[4]

یا باید باغی از خرما و انگور داشته باشی که مورد استفاده خودت و ما قرار بگیرد و باید در این باغ ها جوی های آب، روان نمایی. یا آسمان را پاره پاره کنی و بر سر ما فرو ریزی. یا خداوند و فرشتگان را در برابر ما حاضر سازی، به طوری که ما آنها را مشاهده کنیم.

یا خانه ای از طلا داشته باشی. یا به آسمان بالا روی، و بالا رفتن تو را هم باور نمی کنیم، مگر این که نامه ای از خداوند به این مضمون بیاوری: «این نامه، از خداوندِ با اقتدار حکیم است به عبداللَّه بن امیه و کسانی که با او هستند. من لازم می دانم شما به فرستاده من، محمّد، ایمان بیاورید و گفتارش را تصدیق کنید که او از پیش من آمده است».

ولی پس از انجام دادن تمام این کارها که گفتم، باز هم نمی دانم که شخص من، رسالت تو را می پذیرد یا نه، که اگر ما را به آسمان هم بالا ببری و درهای آن را باز، و ما را در آن وارد سازی، می گوییم چشم بندی یا جادو کرده ای![5]

پیامبر صلی الله علیه و آله: سخن دیگری نداری؟ عبداللَّه: این همه ایراد که گرفتم، کافی نیست؟ نه! دیگر سخنی ندارم. در پاسخ این ایرادها آنچه به نظرت می رسد، بگو و از آنچه در دل داری، پرده بردار. ...

پاسخ پیامبر صلی الله علیه و آله به عبد اللَّه

پیامبر، در این جا خداوند را مخاطب قرار داده، چنین فرمود: خدایا! تو همه آوازها را می شنوی و همه چیز را می دانی. می دانی که بندگانت چه گفتند. خداوند آیاتی بر او نازل کرد.

پیامبر، رو به عبداللَّه نمود و فرمود: این که گفتی من بشری مانند شماها هستم و غذا می خورم و راه می روم، درست است؛ ولی کار رسالت (انتخاب پیام رسانِ خداوند) به دست خداست. چه می شود کرد؟ خدا مرا شایسته پیامبری دیده و به رسالت انتخاب کرده است.

درک نکردن هدف رسالت

این که گفتی پادشاهان، سفیران متشخّص و ثروتمند انتخاب می کنند و چرا خدا مرا انتخاب کرده، معلوم می شود که اصلًا هدف رسالت را نمی فهمی. خداوند، من فقیر را انتخاب کرده تا قدرت خود را به شما نشان دهد که چگونه شما با داشتن تجهیزات کافی و نیرو، نمی توانید مرا نابود کنید و از نفوذ من در جامعه جلوگیری نمایید.

او به زودی، مرا بر شما پیروز می کند؛ گروهی از شما را خواهم کشت و گروهی را در بند خواهم کشید. و سپس شهرهای شما را تحت کنترل من در می آورد. ...

چرا فرشته همراه پیامبر نیامد؟

این که گفتی: «اگر پیامبر بودی، فرشته ای همراهت می آمد که رسالت تو را گواهی کند؛ بلکه اگر خدا بخواهد پیامبری بفرستد، فرشته ای می فرستاد»، این ایراد هم درست نیست؛ زیرا شما نمی توانید فرشته را ببینید و بر فرض که قدرت دیدن فرشته را هم پیدا کنید، می گویید: «آن فرشته نیست؛ بلکه بشری مانند ماست»؛ چون در این صورت، لازم است که به صورت انسانی بر شما ظاهر شود تا بتوانید با او تماس بگیرید و سخنش را بشنوید و مقصود او را بفهمید. بنابراین، آن وقت از کجا می فهمید که او راست می گوید؟

بلکه خداوند، انسانی را به عنوان «پیامبر» انتخاب می کند و به او معجزاتی می دهد که انسان های دیگر- که مانند او هستند- به هیچ وجه توانایی انجام دادن آن معجزات را ندارند، و این، گواهی عملی خداوند بر پیامبری اوست.

اگر فرشته ای بر شما ظاهر می شد و معجزاتی انجام می داد، از آن جا که ماهیتش با شما تفاوت داشت، نمی توانستید باور کنید که این معجزات، مستند به خداست و خداوند با دادن این معجزات، رسالت او را عملًا گواهی نموده است.

پاسخ به تهمت جادوگری

اما این که گفتی که من در نتیجه جادو، گرفتار توهّم نبوّت شده ام، خود می دانید که قدرت تشخیص و تفکر من، بهتر از شماست. آیا تا به حال از ابتدای کودکی من تا اکنون که چهل سال دارم، دنائت، دروغ، جنایت، خطا در سخن و نابخردی در عقیده، از من مشاهده کرده اید؟!

چرا قرآن بر ثروتمندی فرود نیامد؟

اما این که ایراد گرفتی که: چرا قرآن بر مردی متشخّص از مکه یا طائف، نازل نشده است؟ خدا مانند تو، برای ثروت و ثروتمند ارزش قائل نیست؛ هر کس را که شایستگی واقعی داشته باشد، رهبر جامعه قرار می دهد.

درخواست های جاهلانه

و اما خواسته هایی که به عنوان سند نبوّت از من تقاضا کردی، این خواسته ها چند نوع است:

نوع اوّل. اموری که بر فرض هم که انجام دهم، دلیل نبوّت من نمی شود.

و پیامبر خدا نمی تواند نادانی مردم را غنیمت بشمرد و رسالت خود را با ادلّه ای ثابت کند که واقعاً دلالتی ندارند.

نوع دوم. اموری که موجب نابودی توست. و دلیل آوردن، برای گرایش به مذهب است، نه برای نابود کردن مردم.

نوع سوم. اموری که ثابت می کند تو آدم لجبازی هستی که به هیچ وجه حاضر نیستی حقیقت را بپذیری، و کسی که به این بیماری مبتلا باشد، داروی آن: بلایی آسمانی، یا دوزخ و یا شمشیر دوستان خداست.

اما مطلب اوّل را که به عنوان سند نبوّت از من خواستی (جاری ساختن چشمه)، از سؤالت پیداست که دلیل ارتباط انسان با خدا را نمی دانی. گیرم که من چنین کاری کردم، آیا این دلیل نبوّت من است؟

عبداللَّه: نه.

پیامبر صلی الله علیه و آله: خود تو، در طائف باغ هایی داری. آیا قسمتی از این باغ ها پیش از این که به این صورت درآید، زمین هایی سخت و ناهموار و بی آب نبود که با فعالیت های تو هموار شد و چشمه های آب در آن جاری گردید؟

عبداللَّه: چرا.

پیامبر صلی الله علیه و آله: با چنین عملی، تو و آنها پیامبر شدید؟

عبداللَّه: نه.

پیامبر صلی الله علیه و آله: بنابراین، جاری ساختن چشمه سند نبوّت محمّد هم نمی تواند باشد و این گفته تو در واقع مانند این است که بگویی ما به تو گرایش پیدا نمی کنیم، مگر این که بلند شوی و راه بروی، یا مانند مردم غذا بخوری.

و اما در مورد درخواست دوم [که من دارای باغ خرما و انگور باشم ]، آیا تو و رفقایت در طائف چنین باغ هایی ندارید؟ و آیا شما با داشتن چنین باغ هایی پیامبر شدید؟

عبداللَّه: نه.

پیامبر صلی الله علیه و آله: بنا بر این چرا از پیامبر خدا به عنوان دلیل ارتباطش با خدا، چیزهایی را می خواهید که حتی اگر انجام دهد، بر صدق او دلالت نمی کند؟

بلکه دلیل کذب اوست؛ چون پیامبر خدا در این صورت، به اموری استدلال کرده که از نظر علمی نمی توان به آن استدلال کرد.

و اما درخواست سوم (فرو ریختن آسمان)، موجب نابودی شما و بلکه دیگران می گردد، و پیامبر خدا مِهرش به تو، بیش از این است. او تو را نابود نمی کند؛ بلکه با دلیل، حقیقت را به تو ثابت می نماید؛ ولی دلیل اثبات نبوّت (معجزه)، به انتخاب مردم نیست؛ چون مردم، مصالح و مفاسد را نمی دانند و گاه، کارهای محال (نشدنی) را انتخاب می کنند.

پیامبر سپس فرمود: آیا طبیب، داروی بیماران را به انتخاب خودِ آنها واگذار می کند؟ مسلّم، این طور نیست؛ بلکه آن دارویی را که خود صلاح می داند، می دهد؛ بیمار، بخواهد یا نخواهد. ...

و علاوه بر این، اگر کسی مدّعی حقّی بر دیگری است، قاضی نمی تواند به او بگوید: دلیلی که می آوری، باید مطابق میل خصم باشد. و به انتخاب او تعیین گردد. اگر چنین بود، هیچ کس نمی توانست حقّ خود را ثابت کند.

و اما درخواست چهارم (احضار خدا و فرشتگان)، محال (نشدنی) است و نیازی به توضیح ندارد؛ زیرا آفریدگار، مانند آفریده نیست که بیاید، برود، حرکت کند و در برابر چیزی قرار بگیرد تا قابل احضار باشد. ...

ببینم، آیا تو در طائف و مکه دارای زمین و مستغلات و کارمند نیستی؟

عبداللَّه: چرا.

پیامبر صلی الله علیه و آله: آیا خودت شخصاً به کارهای آن جا رسیدگی می کنی، یا نماینده ای داری؟

عبداللَّه: نماینده دارم.

پیامبر صلی الله علیه و آله: اگر کارمندان به نماینده ات بگویند: «ما در صورتی نمایندگی تو را می پذیریم که عبداللَّه شخصاً همراه تو باشد»، صحیح است؟

عبداللَّه: نه.

پیامبر صلی الله علیه و آله: بنا بر این، نمایندگان تو برای اثبات نمایندگی خویش باید چه کنند؟ آیا چنین نیست که اگر از طرف تو نشانه درستی که بر صدق آنها دلالت کند، همراه داشته باشند، بر کارمندان لازم است که آنها را تصدیق کنند؟

عبداللَّه: چرا، همین طور است.

پیامبر صلی الله علیه و آله: حالا اگر کارمندان، نماینده تو را نپذیرند و نماینده ات برگردد و بگوید: «اینها مایل هستند خودت همراه من بیایی و تا نیایی نمی روم»، آیا نماینده، مخالف تو شمرده نمی شود و تو به او نمی گویی که: «تو تنها، نماینده من هستی، نه مشاور و فرمانده من»؟

عبداللَّه: چرا.

پیامبر صلی الله علیه و آله: چگونه درخواستی را که از زارعین و نماینده خود صحیح نمی دانی، خودت از نماینده خداوند داری؟ این، دلیل قاطعی است که تمام درخواست های تو را باطل می سازد.

و اما در مورد درخواست پنجم (داشتن خانه ای از طلا)، آیا خبر داری که پادشاه مصر، خانه هایی از طلا دارد؟

عبداللَّه: آری.

پیامبر صلی الله علیه و آله: او با داشتن آن خانه ها پیامبر شد؟

عبداللَّه: نه.

پیامبر صلی الله علیه و آله: به همین دلیل، خانه های زرّین، دلیل نبوّت محمّد هم نمی شود و محمّد، نادانی تو را غنیمت نمی شمرد تا به این گونه دلیل ها نبوّت خود را ثابت کند.

و اما در مورد درخواست ششم (بالا رفتن به آسمان)، بالا رفتن به آسمان از پایین آمدن مشکل تر است و تو گفتی اگر من به آسمان هم بالا روم، ایمان نمی آوری. وقتی بالا رفتنم سبب ایمان تو نشود، بازگشتم نیز همان طور است. علاوه بر این، تو گفتی: «باید نامه ای هم از خدا بیاوری و پس از انجام دادن تمام درخواست ها باز هم نمی دانم رسالت تو را می پذیرم یا نه». بنابراین به اعتراف خودت، تو آدم لجبازی هستی که حتی با روشن شدن حقیقت، حاضر به پذیرفتن آن نیستی. پس تنها داروی شفابخش تو شمشیر مجاهدین است. ...

خداوند برای پاسخ تمام سؤال های تو، یک جمله به من وحی کرد که: «قُلْ سُبْحانَ رَبِّی هَلْ کنْتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولًا؛[6] بگو: منزه است خدای من. آیا من جز انسانی فرستاده خدا هستم».

از ساحت قدس پروردگارم، دور است که به خواسته های افراد نادان جامه عمل بپوشد. من هم انسانی مانند شما هستم که عنوان نمایندگی خدا را دارم و بر من لازم نیست جز دلیلی که او به عنوان سند نبوّت به من داده، دلیل دیگری بیاورم.[7]

پی نوشت ها

[1] اشاره است به آیه: «وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یأْکلُ الطَّعامَ وَ یمْشِی فِی الْأَسْواقِ» (فرقان، آیه 7)

[2] اشاره است به آیه: «لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیهِ مَلَک فَیکونَ مَعَهُ نَذِیراً» (فرقان، آیه 7)

[3] اشاره است به آیه: «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلائِکةً» (مؤمنون، آیه 24) و «قالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنا لَأَنْزَلَ مَلائِکةً» (فصّلت، آیه 14)

[4] این خواسته و خواسته های بعد به طور اجمال در سوره اسراء (آیه 93- 90) آمده است.

[5] اشاره است به آیه: «وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِیهِ یعْرُجُونَ* لَقالُوا إِنَّما سُکرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ» (حجر، آیه 14 و 15)

[6] اسرا، آیه 93

[7] بحارالانوار، ج 9، ص 269- 280 (با تلخیص)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر