خیلی از کارها روی دوش مدیران است، نه فقط کارهای اجرایی بلکه کارهای آموزشی و هماهنگی، و مهمتر از همه حفظ روحیه کاری تیمهای اجرایی. در تحقیقی از موسسه گالوپ مشخص شده که مدیران 70٪ تفاوتها بین امتیازهای عملکردی کارمندان را رقم میزنند. اما این وابستگی تیمها به مدیرشان از یک منظر نگرانکننده است، و آن اینکه «70٪ مدیران امکانات کافی در اختیار ندارند». چنین وضعی نه فقط کیفیت زندگی مدیران و کارمندان، بلکه منافع شرکتها را هم به خطر میاندازد.
بیشتر شرکتها اهمیت جذب مدیران عالی را میدانند، اما تعداد کمی آموزش کافی برای رساندن مدیران عادی به سطح مدیریت عالی را تقبل میکنند. شاید دلیلش این باشد که اندازهگیری و کمّیتگذاری روی «مدیریتِ خوب» بسیار سخت است و هر چند کار زیادی صورت گرفته تا کیفیتهای عالی مدیران (اعتمادسازی، تمرکز روی نقاط قوت، پرهیز از سیاستبازی و ...) تشخیص داده شوند، اما این معیارها هرگز یک نگاه ذرهبینی به عملکرد روز-به-روز مدیران را میسر نکرده است، به بیان سادهتر، فوت کوزهگری مدیران عالی را کمتر کسی میداند.
خوشبختانه در اینجا نیز فناوری به کمک آمده و با استفاده از ابزارهای تحلیلی مایکروسافت، و از طریق دادهکاری فعالیتهای روزانه مدیران بر روی کامپیوترهای و تلفنها و تبلتهای خود، کیفیتهایی کشف شده که به نظر میرسد ارزشهای یک مدیر عالی را برای ما مکشوف میکنند. از ترکیب دادههای رفتاری مختلف این موارد جالب به دست آمده که در ادامه میخوانید.
در بحث ساعات کاری، مدیران عالی مثل یک الگو دیگران را رهبری میکنند. در واقع آنها بیشترین ساعات کاری را در بین همکاران خود دارند و به طور معمول 19٪ بیشتر از دیگران کار میکنند. البته شاید این برایتان غافلگیرکننده نباشد، اما جالب این است که ساعات سنگین کار از تعهد و دقت آنها کم نمیکند و افراد زیردستشان نیز بازدهی بیشتری دارند. پس یک مدیر عالی هرگز دیر به شرکت نمیآید و زودتر از سایرین هم نمیرود. او یک الگو است، چطور میتواند سهلانگار باشد؟
با این حال مدیران باید وظایف را به خوبی توزیع کنند. زیرا کارمندانی که نسبت به همکارانشان وقت بیشتری برای کار میگذارند، به احتمال 2 برابر ممکن است دچار افت بازدهی، تعهد و دقت شوند. تماشای ترک شرکت یا کمکاری سایرین در حالی که شما با بازدهی و وقت بیشتری به کار مشغولید، قطعا سخت است. به خصوص اگر از رییس خود نیز بیشتر کار میکنید. بنابراین، هر چند تعدادی از کارمندان داوطلبانه وقت و انرژی بیشتری برای کار میگذارند اما کارکرد اصلی یک مدیر این است که وزن کار را به خوبی در تیمش پخش کند. بررسی گالوپ نشان داده که ریختن کارها بر سر یک نفر، او را از ستاره شدن باز میدارد.
مدیران موثر شبکههای انسانی بزرگی در داخل کمپانی برقرار میکنند. هر کسی در داخل شرکت شبکهای از آشنایان دارد -یا برای خود ساخته- که در طول ماه با آنها ارتباطات کاری موثری دارد. در بررسی گالوپ مشخص شده که اگر کارمندان زیر نظر مدیری با شبکه بزرگتر باشند، تعهد و وظیفهگرایی آنها بالاتر است. همچنین شبکه خود این کارمندان هم معمولا 85٪ بزرگتر از همکارانشان در گروههای دیگر است. برعکس قضیه هم صادق است: مدیرانی با شبکه کوچک، تاثیر منفی بزرگی بر تیم خود دارند. کارمندانی که شبکهشان از مدیر خود بزرگتر است، دو برابر دیگران احتمال افت کاری دارند. در واقع این کارمند است که به مدیر خود تکیه میکند تا ارتباطات بیشتری را برای او در سازمان پدید آورد، و اگر شبکه او از مدیرش بزرگتر باشد، احتمالا باید جای آنها عوض شود.
رابطه یک-به-یک با افراد حیاتی است. همه کارمندان این انتظار را دارند که در طول ماه جلساتی خصوصی با مدیرشان داشته باشند. جای تعجب نیست اگر کارمندی با مدیر خود دیدار نکند و بعد از مدتی کارش را با تعهد سابق انجام ندهد. آنهایی که دو برابر دیگران با مدیرشان جلسه حضوری دارند 67٪ احتمال کمتری برای دلزدگیشان از کار وجود دارد و جالب اینکه دادهها میگویند هیچ سقف زمانی برای رابطه یک-به-یک بین مدیر و کارمند وجود ندارد؛ البته اگر تیمی یکدست میخواهید، بهتر است در حق کسی اجحاف نکنید. یک چیز دیگر: فکر میکنید چه اتفاقی میافتد اگر یک مدیر روابط یک-به-یک با کارمندانش نداشته باشد یا از آموزش آنها حین کار فروگذاری کند؟ در چنین سناریویی کارمندان 4 برابر بیشتر از حالت ایدهآل احتمال سرد شدن نسبت به کار را دارند.
و در آخر، مدیران عالی مثل بقیه آستینها را برای کار بالا میزنند. نرخ کمکاری در بین کارمندانی که زیر نظر مدیران بیتعهد هستند 2 برابر بیشتر از افرادی است که به مدیران متعهد گزارش میدهند. به بیان ساده، میزان تعهد مدیر تاثیر مستقیمی بر کارمندانش دارد و شرکتهایی که به تعهد در کل سازمان اهمیت میدهند، بایستی تمرکز اولیه را بر مدیران قرار دهند. یک مدیر متعهد همیشه دستی در کار دارد و حاشیهنشین نیست. او در زمانهایی داوطلبانه خود را زیر فشار کارها قرار میدهد تا دیگران آزادتر شوند و قادر به پیشبرد موثر پروژهها.
شاید برایتان جالب باشد که بدانید در ایالات متحده، مدیریت بد سالانه نزدیک به 400 میلیارد دلار به اقتصاد آن کشور صدمه میزند. اما فقدان دادههای عینی در این رابطه، شرکتها را از بهبود کیفیت مدیرانشان باز داشته و کار آموزش و بازخوردگیری پیوسته را با چالش مواجه ساخته است. در مجموع میتوان به این نتیجه رسید که بهترین شرکتها، هنوز شرکتهایی با بهترین مدیرها (الگوها) هستند. اما یافتن و ساختن مدیران عالی، ماموریت آسانی نیست.