صفات ظاهری و باطنی و اخلاق آن حضرت:
حضرت کاظم (علیه السلام) دارای قامتی معتدل بود .صورتش نورانی و گندمگون و رنگ مویش سیاه و انبوه بود .بدن شریفش از زیادی عبادت ضعیف شد , ولی همچنان روحی قوی و قلبی تابناک داشت .امام کاظم به تصدیق همه مورخان , به زهد و عبادت بسیار معروف بوده است .موسی بن جعفر از عبادت و سختکوشی به عبد صالح معروف و درسخاوت و بخشندگی مانند نیاکان بزرگوار خود بود .بدره های ( کیسه های ) سیصددیناری و چهارصد دیناری و دو هزار دیناری میآورد و بر ناتوانان و نیازمندان تقسیم می کرد .از حضرت موسی کاظم روایت شده است که فرمود :
پدرم ( امام صادق - ع - ) پیوسته من را به سخاوت داشتن و کرم کردم سفارش می کرد .امام (علیه السلام) با آن کرم و بزرگواری و بخشندگی خود لباس خشن بر تن میکرد ,چنانکه نقل کرده اند :
امام بسیار خشن پوش و روستایی لباس بود و این خودنشان دیگری است از بلندی روح و صفای باطن و بیاعتنایی آن امام به زرق و برقهای گول زننده دنیا . امام موسی کاظم (علیه السلام) نسبت به زن و فرزندان و زیردستان بسیار با عاطفه ومهربان بود .همیشه در اندیشه فقرا و بیچارگان بود , و پنهان و آشکار به آنهاکمک می کرد .برخی از فقرای مدینه او را شناخته بودند اما بعضی - پس از تبعیدحضرت از مدینه به بغداد - به کرم و بزرگواریش پی بردند و آن وجود عزیز راشناختند .امام کاظم (علیه السلام) به تلاوت قرآن مجید انس زیادی داشت .قرآن را باصدایی حزین و خوش تلاوت میکرد .آن چنان که مردم در اطراف خانه آن حضرت گردمیآمدند و از روی شوق و رقت گریه می کردند .بدخواهانی بودند که آن حضرت واجداد گرامیش را - روی در روی - بد میگفتند و سخنانی دور از ادب به زبان میراندند , ولی آن حضرت با بردباری و شکیبایی با آنها روبرو میشد , و حتی گاهی با احسان آنها را به صلاح میآورد , و تنبیه میفرمود .تاریخ , برخی از این صحنه ها را در خود نگهداشته است .لقب کاظم از همین جا پیدا شد .
کاظم یعنی :نگهدارنده و فروخورنده خشم .
این رفتار در برابر کسی یا کسانی بوده که از راه جهالت و نادانی یا به تحریک دشمنان به این کارهای زشت و دور از ادب دست میزدند .رفتار حکیمانه و صبورانه آن حضرت (علیه السلام) کم کم , بر آنان حقانیت خاندان عصمت و اهل بیت (علیه السلام) را روشن میساخت , اما آنجا که پای گفتن کلمه حق - در برابر سلطان و خلیفه ستمگری - پیش میآمد , امام کاظم (علیه السلام) میفرمود :
قل الحق و لو کان فیه هلاکک یعنی :
حق را بگو اگرچه آن حقگویی موجب هلاک تو باشد . ارزش والای حق به اندازهای است که باید افراد در مقابل حفظ آن نابود شوند .در فروتنی - مانند صفات شایسته دیگر خود - نمونه بود .با فقرامینشست و از بینوایان دلجویی میکرد .بنده را با آزاد مساوی میدانست ومیفرمود همه , فرزندان آدم و آفریده های خداییم .از ابوحنیفه نقل شده است که گفت :
او را در کودکی دیدم و از اوپرسشهایی کردم چنان پاسخ داد که گویی از سرچشمه ولایت سیراب شده است .براستی امام موسی بن جعفر (علیه السلام) فقیهی دانا و توانا و متکلمی مقتدر و زبردست بود .محمد بن نعمان نیز میگوید :
موسی بن جعفر را دریایی بیپایان دیدم که میجوشیدو میخروشید و بذرهای دانش به هر سو می پراکند .
زنان و فرزندان حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) :
تعداد زوجات حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) روشن نیست .بیشتر آنها از کنیزان بودند که اسیر شده و حضرت موسی کاظم (علیه السلام) آنها را میخریدند و آزاد کرده یا عقد می بستند . نخستین زوجه آن حضرت تکتم یا حمیده یا نجمه دارای تقوا و فضیلت بوده و زنی بسیار عفیفه و بزرگوار و مادر امام هشتم شیعیان حضرت رضا (علیه السلام) است .فرزندان حضرت موسی بن جعفر را 37 تن نوشته اند :
19 پسر و 18 دختر که ارشد آنها حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) وصی و امام بعد از آن امام بزرگوار بوده است . حضرت احمد بن موسی ( شاهچراغ ) که در شیراز مدفون است .حضرت محمد بن موسی نیز که در شیراز مدفون است .حضرت حمزه بن موسی که در ری مدفون میباشد .از دختران آن حضرت , حضرت فاطمه معصومه در قم مدفون است , و قبه و بارگاهی با عظمت دارد .سایر اولاد و سادات موسوی هریک مشعلدار علم و تقوادر زمان خود بوده اند , که در گوشه و کنار ایران و کشورهای اسلامی پراکنده شده , و در همانجا مدفون گردیده اند , روحشان شاد باد .
صفات و سجایای حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام):
موسی بن جعفر (علیه السلام) به جرم حقگویی و به جرم ایمان و تقوا و علاقه مردم زندانی شد .حضرت موسی بن جعفر را به جرم فضیلت و اینکه از هارون الرشید درهمه صفات و سجایا و فضائل معنوی برتر بود به زندان انداختند .شیخ مفید درباره آن حضرت میگوید :
او عابدترین و فقیه ترین و بخشنده ترین و بزرگ منش ترین مردم زمان خود بود , زیاد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت .این جمله را زیاد تکرار میکرد :
اللهم انی أ سألک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب ( خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آید راحت و در آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کنی عفو را به من ارزانی دار ) .امام موسی بن جعفر (علیه السلام) بسیار به سراغ فقرا میرفت .شبها در ظرفی پول و آرد و خرما می ریخت و به وسایلی به فقرای مدینه میرساند , در حالی که آنها نمی دانستند از ناحیه کسی است . هیچکس مثل او حافظ قرآن نبود , با آواز خوشی قرآن میخواند , قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل میداد , شنوندگان از شنیدن قرآنش میگریستند , مردم مدینه به او لقب زین المجتهدین داده بودند . مردم مدینه روزی که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند , شور و ولوله و غوغایی عجیب کردند . آن روزها فقرای مدینه دانستند چه کسی شبها و روزها برای دلجویی به خانه آنها میآمده است .مادر امام موسی بن جعفر(علیه السلام)، حمیده اندلسیه از اشراف اعاجم بود و حضرت صادق(علیه السلام) دربارهاش می فرمود:
حمیده از هر ناپاکی ، پاکیزه است. او مانند شمش طلاست. پیوسته ملائکه از او حراست می کردند تا اینکه به سبب کرامتی که از سوی حق تعالی برای من و حجت بعد از من است ، به دستم رسید.
دیار و تبار و کنیهاش :
حمیده دختر صاعد بربری ازدیار اندلس بود که با لقب لولوه از او یاد می شد بانویی باورع و مورد اعتمادبود.
توضیح واژه بربر:
بربر مردمی از ساکنان شمال غرب افریقا بودند و جمع این واژه برابر و برابره است. بربر از واژه یونانی باربار به معنی غیریونانی است. مانند عجم به معنی غیر عرب. آتنی های غیر یونانی ها را بربر می گفتند، چنانکه در داستانهای ما غیر ایرانی را تور گرفتهاند و عرب غیر عرب را عجم ، غالبا تصور می کنند که بربر یونانی به معنی وحشی است ولی تصور نمی رود چنین باشد زیرا در کتاب هرودوت می گوید:
لاسدمونی ها (اهالی شبه جزیره پلوپونس) پارسی ها را به جای بربر خارجی گویند. لذا اینجا منطقی است که استنباط کنیم:
آتنی ها جای خارجی بربر می گفتند. ابوالمنذر معتقد است که بربرها از فرزندان فاران بن عملیقاند و شرقی می گوید:
بربر عملیق فرزند بلعم فرزند عامر فرزند اشلیخ فرزند لاوذ فرزند سام فرزند نوح است و برخی معتقدند:
عملیق فرزند لاوذ فرزند سام فرزند نوح است. و انس بن مالک از حضرت رسول(صلی الله علیه واله) حدیثی به این صورت نقل می کند:
«... کان یقولتزوجوا فی نسائهم ...» با زنهای آنها ازدواج کنید. از بردگی تا همسری امام.
عکاشه از امام باقر(علیه السلام) سؤال کرد چرا برای امام صادق(علیه السلام) همسری اختیار نمی کنید؟
او که به سن ازدواج رسیده است؟
امام باقر(علیه السلام) که در برابرش کیسهای پول سربسته بود، فرمود:
به زودی بردهفروشی از اهل بربر می آید و در دارمیمون منزل می کند با این کیسه پول، همسری برایشانتخاب می کنم. عکاشه می گوید مدتی گذشت تا آنکه ما روزی خدمت امام باقر(علیه السلام) رسیدیم. فرمود:
می خواهید شما را از آمدن بردهفروشی که گفته بودم، آگاه سازم؟
بروید و با این کیسه پول از او کنیزی انتخاب کنید. ما نزد برده فروش آمدیم. گفت:
هر چه داشتم فروختم مگر دو دخترک بیمار که یکی از دیگری بهتر است. گفتیم:
آنها را بیاورید تا ببینیم، وقتی آورد یکی را انتخاب کردیم و قیمتش راپرسیدیم. گفت:
به هفتاد اشرفی . گفتیم:
او را به همین کیسه پول می خریم هر چهبود، ما نمی دانیم در آن چقدر است. مردی که موهای سر و رویش سفید بود جلوتر آمد و گفت:
باز کنید و بشمارید،بردهفروش گفت:
بازکنید ولی اگر از 70 اشرفی دو جو هم کمتر باشد، نمی فروشم. پیرمرد گفت:
نزدیک بیایید، ما نزدیکش رفتیم و مهر کیسه را باز کردیم واشرفی ها را شمردیم بی کم و زیاد، 70 اشرفی بود. به این ترتیب نزد امام باقر(علیه السلام) آمدیم. وی می گوید:
امام باقر(علیه السلام) که قبلا ما را از این واقعه مطلع کرده بود، خدا راستایش کرد و به دختر فرمود:
نامت چیست؟
گفت:حمیده،
فرمود:حمیده باشی در دنیاو محموده باشی در آخرت. آیا دوشیزه هستی ؟
گفت:آری .
برده فروش گاه نزد من می آمد، ولی خدا مردی را که سر و ریش سفیدی داشت، بر اومسلط می کرده. او چنان سیلی بر بردهفروش می زد که از نزد من برمی خاست، چند بارنزد من نشست و پیرمرد هم چند بار به او سیلی زد. امام رو به فرزندش کرد و فرمود: ای جعفر این دختر را نزد خود ببر و به اینطریق بهترین شخص روی زمین یعنی موسی بن جعفر(علیه السلام) از او متولد شد.
بانوی فقیه وامین :
آن بانو آنقدر نسبتبه احکام و مسائل فقهیه و عالم بود که حضرت صادق(علیه السلام) امر می فرمود تا بانوان در اخذ مسائل احکام به او رجوع نمایند. و چنان مورداعتماد بود که هرگاه امام صادق(علیه السلام) اراده تقسیم حقوق اهل مدینه را داشت، به امفروه و همسرش حمیده واگذار می نمود.
میلاد نور :
ابوبصیر می گوید:
سالی که حضرتامام موسی (علیه السلام) متولد شد، در خدمت حضرت صادق(علیه السلام) در سفر حجبودم. وقتی به منزل ابواء رسیدیم، حضرت برای ما چاشت خواست. در بین خوردن غذا پیکی از طرف حمیده به نزد حضرت آمد و خبر داد که حمیده می گوید اثر وضع حمل درمن ظاهر شده است و این فرزند مثل فرزندان دیگر نیست. حضرت با خوشحالی برخاستو به سوی خیمه رفت اندک زمانی بعد بازگشت، چهرهاش شگفته و خندان بود وآستینهایش را بالا زده بود. گفتیم خدا همیشه لبهایتان را خندان و دلتان راشادان کند، حمیده در چه حال بود؟
فرمود:حق تعالی پسری به من عطا کرد که بهترین خلق خداست و حمیده مرا بهموضوعی از او خبر داد که من از او آگاهتر بودم. ابوبصیر گفت:
فدایت شوم به چه چیزی خبر داد؟
فرمود: حمیده گفت:
وقتی آن مولود مبارک آمد، دستهایش را بر زمین گذاشت و سرخود را به سوی آسمان بلند کرد. به او گفتم که علامت ولادت حضرت رسالت و هر امامی که بعد از او هست، چنین است. امام صادق(علیه السلام) می فرمود:
شبی که نطفه جدم امام سجاد (علیه السلام) منعقد شد فرشتهای ظرفی را که شربت در آن بود نزد امام حسین(علیه السلام) آورد، شربتی که از آب روانتر، ازکره نرمتر، از عسل شیرینتر، از برف خنکتر و از شیر سفیدتر بود، پس از آشامیدن،نطفه جدم بسته شد. نطفه من نیز به همین ترتیب بسته شد و آنگاه که نوبتبه انعقاد نطفه پسرم موسی (علیه السلام) رسید، فرشتهای نزدم آمد از همان شربتبه من داد و نطفه پسرم که تازهمتولد شده، بسته شد. «بنابراین از آنچه که خدا به من داده، شادمانم. به این پسر توجه داشته باشیدو بدانید که به خدا سوگند پس از من او صاحب شماست ...» وقتی که این فرزنددستش را بر زمین بگذارد، منادی از اعماق عرش از طرف پروردگار از افق اعلی بهاسم او و اسم پدرش سه مرتبه ندا می کند (ای فلان فرزند فلان ثابت باش) به خاطر عظمت خلقتت، از برای تو و متولیان تو رحمت خود را واجب گردانیدم، و بهشتم رابخشیدم، و بر آنها مجاورت خود را حلال گردانیدم. به عزت و جلالم قسم کسی را کهبا تو دشمنی کند، به شدیدترین عذابهایم مبتلا گردانم هر چند در دنیا به خاطروسعت رحمتم آنها را روزی بدهم. امام در ادامه فرمود:
وقتی که ندای منادی تمام شد، او در حالی که دستش را روی زمین نهاده و سرش را به سوی آسمان کرد، جواب می دهد و می گوید:
شهدالله انه لا اله الا هو والملائکه و اولوالعلم قائما بالقسط لا اله الا هوالعزیز الحکیم. زمانی که این آیه را تلاوت کرد، خداوند علم اول و آخر را به اوعطا می فرماید و سزاوار زیارت روح در لیله القدر می گرداند. پرسیدم:
مگر روح همان جبرئیل نیست؟
فرمود: جبرئیل از ملائکه است و روح خلقی اعظم از ملائکه است مگر چنین نیست کهخداوند تبارک و تعالی می فرماید:
«تنزل الملائکه و الروح فی لیله القدر» دراین شب فرشتگاه و روح را نازل می گرداند.
جشن تولد :
شیخ برقی از منهال قصاب روایت کرده است:
از مکه به قصد تشرف بهمدینه بیرون شدم. همین که به ابواء رسیدم، دیدم حق تعالی مولودی به حضرتصادق(علیه السلام) عطا فرمود. ایشان یک روز بعد از من وارد مدینه شد. امام سه روز مردم را طعام داد. من همدر طعام آن حضرت حاضر شدم.چندان غذا می خوردم که تا روز دیگر که بر سفره آن وارد می شدم، دیگر محتاج بهطعام نبودم. سه روز من از طعام آن حضرت خوردم، چندان که از سنگینی طعام بربالش تکیه می دادم. رویای راستین حمیده از زمانی که مادر حضرت رضا(علیه السلام) نجمه راخرید، یاد می کرد و می فرمود:
حضرت رسول(صلی الله علیه واله) را در خواب دیدم که به من می فرمود:
ای حمیده نجمه را به فرزندت موسی ببخش زیرا به زودی فرزندی از او متولد می شود که بهترین روی زمین است، دستور آن حضرت را جامه عمل پوشاندم. زمانی که امام رضا (علیه السلام) به دنیا آمد، حمیده، نجمه را طاهره نامید.
حدیث وداع :
شیخ صدوق از ابی بصیر نقل می کند برای تسلیت حضور حمیده رسیدم، او گریست آنگاه فرمود، ای ابا محمد اگر می دیدی امام صادق را که قبل از رحلت چه حالی داشت تعجب می کردی . چشمانش را باز کرد و فرمود:
همه خویشاوندان و اهلم را جمع کنید. همه را فراخواندیم. حضرت به سوی همه نظر کرد و فرمود:
«ان شفاعتنا لاینالها مستخفا بالصلوه» همانا شفاعت ما به کسانی که نماز را سبک بشمارند نمی رسد.
فرزندان حمیده :
او فرزندان دیگری نیز داشت در تاریخ ولادت موسی بن جعفر(علیه السلام) آمدهاست:
مادرش حمیده بربریه اندلسیه بود که ام ولد نیز نامیده می شود فرزندانشعبارتند از:
اسحاق و فاطمه.
اسحاق (آفتاب عریض) :
اسحاق مردی فاضل باورع و مجتهد و صالح بود که از او حدیث روایت کردهاند. او چنان مورد اطمینان بود کههر گاه ابن کاسب از او حدیثی نقل می کرد، می گفت مرا ثقه رضی اسحاق بن جعفر(علیه السلام)حدیث کرد و او به امامت برادرش موسی بن جعفر(علیه السلام) قائل بود. اسحاق از پدرش برای امامتبرادرش، حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام روایت نقلکرده است و صاحب عمده الطالب می گوید:
او شبیهترین مردم به رسول خدا(صلی الله علیه واله) بود و مادرش مادر امام موسی (علیه السلام) بود. او محدثی جلیل بود تا آنجایی که طایفهای از شیعه مدعی امامت او بودند ... اسحاق معروف به عریضی بود زیرا در عریض به دنیا آمد و کنیه اش ابامحمد بود و شیخ طوسی در رجالش او را در زمره اصحاب پدرش امام صادق (علیه السلام) شمرده است و از او حدیث نقل می کند. شیخ مفید با تاکید بسیار از وی با این عبارت ستایش می کند « او از اهل فضل و صلاح و ورع و اجتهاد بود. وی محدثی جلیلالقدر بود. چنانکه گروهی از شیعیان مدعی امامت او شدهاند، هرگاه سفیان بن عتینه از او روایت می کرد، او را مورد ستایشقرار داده، می گفت:
«هو من اقل المعقبین من ولد جعفر الصادق(علیه السلام) عددا.»
سادات بنی زهره :
نسب بنی زهره که ساکن حلب و خانواده جلیلی بودند به اسحاق بن جعفر منتهی می شود. از جمله ایشان می توان از ابوالمکارم حمزه بن علی بن زهره حلبی عالم فاضل جلیل، نویسنده آثار علمی فراوانی در کلام و امامت و فقه و نحو نامبرد. همچنین از جمله آثار او «غنیه النزوع الی علمی الاصول و الفروع» است. او، پدرش، جدش و برادرش، عبدالله از اکابر فقهاء امامیهاند. آیهالله علامه حلی اجازه کبیره معروفه را برای بنوزهره نوشته است.
مردان پولادین در حلب :
سید شریف تاجالدین بن محمد بن حمزه بن زهره در کتاب غایهالاختصار فی اخبار البیوتات العلویه المحفوظه من الغبار در ذکر بیت اسحاقیینمی نویسد:
حمد خدا را که ما را از بیت زهره قرار داد که نقباء حلب می باشند. جدشان زهره بن ابی المواهب علی ، نقیب حلب بن محمد بن نقیب حلب ابن ابی سالم محمد مرتضی مدنی است که از مدینه به حلب آمد. ابن احمد مدنی که مقیم حران بود.
سادات دیباجی :
به محمد بن جعفر به جهتحسن و جمال و کمالش دیباجه می گفتند. وی مردی سخی و شجاع بود و با رای زیدیان در خروج با شمشیر موافقت داشت و در ایام مامون در سنه199 در مدینه خروج کرد و مردم را به بیعت با خود فرا خواند، اهلمدینه با او به عنوان امیر مؤمنین بیعت کردند. او مردی قوی القلب و عابد بود. همیشه یک روز روزه می گرفت و یک روز افطار می نمود. هرگاه از منزل خارج می شد، لباسش را به برهنهای می داد. هر روزی گوسفندی برای میهمانان خود ذبح می کرد. وی به طرف مکه رفت و با جماعتی از طالبیین که حسین و حسن افطس و محمد بن سلیمان بن داود بن حسن مثنی و محمد بن حسن معروف به اسلیق و علی بن حسین بن عیسی بن زید و علی بن حسین بن زید و علی بن جعفر بن محمد ازجمله ایشان بودند. با هارون بن مسیب جنگ کرد و بسیاری از افراد لشکر هارون را کشت آنگاه دست از جنگ برداشت. هارون بنمسیب حضرت علی بن موسی الرضا(علیه السلام) را به رسالت به نزد محمد بن جعفر فرستاد و او را به صلح دعوت کرد اما محمد بن جعفر از صلح اباء کرد و آماده جنگ شد. هارون نیز لشکری فرستاد و محمد را با طالبیین در آن کوهی که منزل داشتند، محاصره کردند و تا سه روز مدت محاصره طول کشید و آب و طعام ایشان تمام گشت، اصحاب محمد بن جعفر دست از او برداشتند و متفرق شدند لاجرم محمد ردا و نعلین پوشیده به خیمه هارون بن مسیب رفت و از برای اصحاب خود امان خواست. هارون نیز به وی امان داد. از تاریخ قم نقل است که محمد دیباج در جرجان وفات یافت در وقتی که مامون به عراق می رفت در سنه203 و مامون بر او نماز گزارد و درجرجان او را دفن کرد.
مبارزات امام کاظم (علیه السلام):
آنچه پیشوایان الهی را از دیگران ممتاز ساخته ، گستره وجودی و جامعیت ارزشهای انسانی آنان است. زمانی آنان را در هالهای از عشق دلدار، و دلی بی تاب از حب یار می بینی که زمزمههای روح نواز آنان طبیعت را میهمان ملکوت و همنوای خلوت انسساخته است. به تعبیر قرآن کریم کوه ها و مرغان را بآهنگ «تسبیح و نغمه تنزیه» مسخر داود گردانیدیم. و دیگر بار آنها را مبارزی خستگی ناپذیر می یابی که فریادشان ملتی را حیات و زندگی بخشیده و نامردمی ها را به تحقیر کشانده است واین در حالی است که دستان پر مهر و عاطفهاش جهانی از شکوفههای امید و رحمت رابه درماندگان و بیچارگان هدیه می کند و خود چهار تکبیر بر همه آنچه دنیایی است زده و زاهدانهترین زندگی را برای خویش برگزیده است. کاظم آل محمد(علیه السلام) ستارهای از این منظومه است که درخشش وجودیش انعکاس فضیلتهای همه نیک سیرتان تاریخ می باشد. سجدههای طولانی و چشمان بارانی اش، از عشقی پایدار و ایمانی عمیق به ساحت قدس ربوبی حکایت می کند چنانکه در زیارت آن بزرگوارمی خوانیم:
«حلیف السجده الطویله و الدموع الغریزه»، زندگی اش با سجدههای طولانی و چشمان اشکبار همراه بود. جهانی از شکوفه و حماسه را در صحنه جهاد متجلی ساخته و بی اعتنا به قدرتمندان خودخواه، معجزه ایمان و دین را فرا راه حقجویان قرار داده است ابعاد وجودی آن بزرگوار داستانی زیبا و شنیدنی دارد که در چشم اندازهای محدود انسانهای معمولی قرار نمی گیرد آنچه وظیفه است اینکه ساحل نشین دریای وجودی اش گردیم شاید نسیم صبحگاهی به قلب نوازشی دهد و به پیامی آشنا، جان را طراوتی تازه بخشد. همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایی ، بنوازد آشنا را در راستای همین وظیفه بخشی از مبارزات سیاسی آن حضرت را مورد مطالعه قرار می دهیم و آرمان تشکیل حکومت اسلامی را که در سیره عملی حضرتش جلوهای حماسی و دلانگیز یافته است به نظاره می نشینیم و ظهور این جلوه را در پنج محور یادآور می شویم:
الف تجلی آرمان حکومت اسلامی در مناظره با هارون ، امام موسی ابنجعفر(علیه السلام) مناظرات گوناگونی با هارون الرشید خلیفه عباسی داشتهاند که در قسمتی از آن طرد حکومت هارونی و آرمان تشکیل حکومت الهی به رهبری امامان معصوم به صراحت بیان شده است. در تاریخ می خوانیم:
روزی هارون به امام کاظم می گوید که مرزهای فدک را معلوم کن تا آن را به تو برگردانم. امام(علیه السلام) از جواب امتناع می کند. هارون پیوسته اصرار می ورزد. امام(علیه السلام) می فرماید:
من آن را جز با حدود واقعی اش نخواهمگرفت. هارون که به اصرار خواستار تعیین حدود می شود. امام می فرماید:
اگر من حدود آن را باز گویم مسلما موافقت نخواهی کرد. هارون سوگند یاد می کند که درصورت تعیین حدود آن را برمی گردانم. امام (علیه السلام) فرمود:
اما حد اول آن سرزمین عدن است. در این هنگام هارون چهرهاشدگرگون گشت و با شگفتی گفت:
ادامه بده. امام(علیه السلام) فرمود:
و حد دوم آن سمرقند است. برای بار دوم ناراحتی هارون بیشتر گشت. امام فرمود و حد سوم آن آفریقا. در حالی که صورت هارون از شدت ناراحتی سیاه شده بود، حضرت فرمود:
و حد چهارم آن سواحل دریای خزر و ارمنستان. حضرت حدود کشور اسلامی که آن روز، هارون برآن حکومت داشت بیان کرد . هارون گفت:
فلم یبق لنا شی ء فتحول الی مجلسی :
پس چیزی برای ما باقی نماند برخیز جای من بنشین. امام فرمود:
من به تو گفتم، اگر حدود آن را تعیین کنم، هرگز آن را نخواهی داد. سالی در سفر مکه هنگامی که هارون امام را در کنار کعبه می بیند به حضرت می گوید:
تو هستی که مردم پنهانی با تو بیعت کرده تو را به پیشوایی برمی گزینند؟
امامفرمود: «انا امام القلوب و انت امام الجسوم»، من بر دلها و قلبهای مردم حکومت می کنم و تو بر تنها و بدنها و بر همین مطلب تاکید دارد آنچه را که مرحوم مجلسی نقل می کند روزی امام در کاخ هارون با او روبرو شد. هارون از حضرت می پرسد این خانه چگونه است. حضرت در پاسخ می فرماید:
«هذا دار الفاسقین»:
این خانه فاسقان است و سپس این آیه شریفه را تلاوت می کند:
بهزودی دور خواهم نمود از آیات خود آنها را که به ناحق در زمین دعوی بزرگی کنند که هر نشانه از نشانههای الهی را ببینند بدان ایمان نیاورند و اگر راه هدایت را بینند آن را نمی پیمایند برعکس اگر گمراهی را مشاهده کنند آن را پیش گیرند و این بدان جهت است که آیات الهی را دروغ می پندارند و از آن غفلت می ورزند. هارون می گوید:
پس این خانه از کیست؟
امام پاسخ می دهد:
برای شیعیان ما سبب آرامش و برای دشمنان ما آزمایش است. سپسهارون می گوید:
فما بال صاحب الدار لا یاخذها قال اخذت منه عامره و لا یاخذها الا معموره:
پس چرا صاحب خانه آن را پس نمی گیرد. حضرت فرمود:
موقعی این خانه از او گرفته شده است که آباد بوده است و زمانی آن را پس خواهد گرفت که آباد شده باشد بدین معنا که آن را زمانی تحویل خواهیم گرفت که آبادانی آن ممکن باشد و هنوز زمان آن فرا نرسیده است و همین عامل اصلی نگرانی هارون از آن حضرت بود که در جلسات خصوصی از آن پرده برمی داشت. چنانکه در پاسخ فرزندش مامون که می پرسد چرا از کمک مالی که برای امام متعهد شده بود دریغ می ورزد. می گوید به خاطر اینکه از موسی ابنجعفر بر حکومت خویش بیم دارم.
طرد شعار بنی عباس:
بر اساس انتساب به رسول گرامی اسلام به حکومتخویشمشروعیت می بخشیدند. آن حضرت بر اساس همین انتساب و دلیلهای متقن قرآنی و شرعی اثبات نمود که عترت پیامبر(صلی الله علیه واله) از این جهت شایستگی بیشتری دارند زیرا که آنهافرزند پیامبر(صلی الله علیه واله) محسوب می شوند. در یکی از این مباحثات، هارون می پرسد چرا شما خود را فرزند پیامبر(صلی الله علیه واله) قلمداد می کنید در حالی که شما فرزند دختر رسول خداهستید و فرزند دختر را نمی توان در شمار فرزندان به حساب آورد. حضرت از هارونمی خواهد که او را از جواب معذور دارد. هارون نمی پذیرد. حضرت آیه زیر را تلاوتمی کند:
«و من ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون و کذالک نجزی المحسنین و زکریا و یحیی و عیسی ...» و می فرماید در این آیه عیسی در شمارفرزندان نوح پیامبرآمده است با اینکه برای عیسی پدری نبوده است و فقط ازناحیه مادرش مریم به نوح نسبت دارد ما نیز از فرزندان پیامبر(صلی الله علیه واله) هستیم از جهتمادرمان فاطمه(سلام الله علیها). و آنچه که این رویارویی را بیشتر روشن می کند جریانی است که نویسنده کتاباحتجاج نقل می کند:
«چون هارون به مدینه وارد شد به همراه مردم متوجه قبر رسولگرامی اسلام شد. روبروی قبر رسول الله قرار گرفت و به قصد فخر و مباهات گفت:
السلام علیک یابن عم، سلام بر تو ای پسرعمو، در این هنگام موسی بنجعفر(علیه السلام) نزدیک قبر آمد و فرمود:
السلام علیک یا رسولالله، السلام علیک یا ابه، سلام بر تو ای رسول خدا و سلام بر تو ای پدر. در این هنگام چهره هارون دگرگون گشت و خشم درچهرهاش نمایان گشت.» به این ترتیب امام(علیه السلام) آنچه را که هارون می خواستبدانوسیله خود را شایسته خلافت قلمداد کند از بین برد و دلیل شایستگی خویش دانست.
نفوذ در درون نظام حکومت:
امام موسی بنجعفر(علیه السلام) جهت سامان دادن به مبارزات سیاسی و حمایت از نیروهای شیعی برنامهای تدارک دید که بر اساس آن نیروهای فعال و مطمئن در مسوولیتهای کلیدی حکومت قرار می گرفتند که یکی از اعضای فعال آن علی بنیقطین بود. علی بنیقطین بارها از امام(علیه السلام) خواست که اجازه دهد از مسوولیتهای خویش در حکومتبنی عباس کنار رود لکن امام(علیه السلام) بدان رضایت نداد و او را با کلماتزیر دلگرم نمود که شاید خداوند به وسیله تو شکسته احوالی ها را جبران و آتشفتنه مخالفان را از دوستان خویش دفع کند. و مرتبه دیگر بدو فرمود:
خداوند اولیائی در میان ستمگران دارد که به وسیلهآنان از بندگان نیک خود حمایت می کند و تو از اولیاء خدایی . کار علی بنیقطین در چهار جهت متمرکز بود:
1 رساندن اطلاعات داخلی دربار به امام(علیه السلام)
مرحوم مجلسی می نویسد زمانی که قیامشهید حسین فخ سرکوب شد سرهای آنان به همراه عدهای اسیر برای موسی فرزند مهدی از خلفای بنی عباس فرستاده شد. او دستور داد که اسرا کشته شوند و از دیگرعلویین سخن به میان آورد تا اینکه به نام امام موسی بنجعفر(علیه السلام) رسید با خشم زیاد اظهار داشت که حسین به دستور او قیام کرده است زیرا او وصی این خانداناست. خدا مرا بکشد اگر او را زنده نگه دارم در این زمان بود که علی بنیقطین جریان را به صورت مکتوب به حضور امام تقدیم داشت و آن حضرت را از این تصمیم باخبر نمود. امام عدهای از شیعیان و اهل بیت خود را احضار نمودند و در این بارهبا آنان به گفتگو پرداختند. آنان پیشنهاد نمودند که حضرت خود را برای مدتی مخفی نماید که حضرت بدانان بشارت مرگ «موسی » خلیفه عباسی را داد.
2 پشتیبانی مالی از امام(علیه السلام)
مرحوم کشی در رجال خود می نویسد:
علی بنیقطیننامهها و اموال فراوانی را توسط دو نفر از معتمدین خویش برای امام ارسال داشتقرار ملاقات در بیرون مدینه در محلی به نام «بطن الرمه» بود. امام شخصا طبق قرار در آن مکان حضور یافت و اموال را از آنان تحویل گرفت. سپس نامههایی ازآستین خود بیرون آورد و فرمود اینها جواب نامههای همراه شماست. آن دو نفر ازآن حضرت خواستند که زاد و توشه راه آنان اندک است نیازمند زاد راه بیشتری هستند. حضرت نگاهی به توشه آنان نمود و فرمود:
شما را کافی استبرگردید. مننماز صبح را در مسجد النبی (صلی الله علیه واله) با مردم خواندهام برای نماز ظهر باید خود رابدانجا برسانم. این داستان علاوه بر اینکه بیانگر رابطه علی بنیقطین و پشتیبانی مالی از امام(علیه السلام) می باشد حکایت از تدبیر سیاسی عمیق و تشکیلات سازمان یافته بینامام و علی بنیقطین نیز دارد.
3 کمک مالی به شیعیان
علی بنیقطین جهت کمک مالی به شیعیان و حمایت از آنانهر ساله عدهای را از طرف خود به حج می فرستاد و به این بهانه، پولهای زیادی به آنها می پرداخت. مرحوم قمی از قول یونس می نویسد که در یکی از سالها برای علی بنیقطین 150 حجگزار برشمردند و در مواردی که شیعیان می بایست مالیات بپردازند به ظاهر از آنها می گرفت ولی در پنهان به آنان مسترد می داشت.
امام و حمایت از قیام شهید فخ :
جلوه دیگر مبارزان امام موسی بنجفعر(علیه السلام) راحمایت از قیام شهید فخ تشکیل می دهد. او حسین بنعلی بنحسن المثنی بنالحسنالمجتبی (علیه السلام) است و نام مادرش زینب دختر عبدالله محض است و از آنجا که در سرزمین فخ واقع در یک فرسخی مکه به شهادت رسید معروف به شهید «فخ» گشت. روایات بسیاری در فضیلت این بزرگمرد نقل شده است از آن جمله اینکه پیامبر(صلی الله علیه واله) به هنگام عبور از سرزمین فخ فرمود:
جبرئیل بر من نازل شد و گفت ای محمد مردی از خاندان تو در این سرزمین شهید خواهد گشت و شهید با او ثواب دو شهید راخواهد برد. و از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده است که به هنگام رسیدن به سرزمین فخنمازگزاردند و در پاسخ به سؤال راوی که آیا این جزء اعمال حج است فرمود:
نه ولیکن در این سرزمین مردی از خاندان من به همراه عدهای شهید خواهد شد کهارواح ایشان بر اجساد آنان به سوی بهشت پیشی خواهد گرفت. این بزرگوار که از ستم و فشار روحی توسط فرماندار مدینه برای علویین به ستوهآمد و دستبه قیام مسلحانه زد و این جریان در زمانی بود که خلیفه ستمگربنی عباس به نام «هادی » حکومت می کرد. قرار شد شبانگاهان قبل از اذان صبح حرکتآغاز شود. حسین که رهبری قیام را عهدهدار بود به خدمت امام موسی (علیه السلام) رسید. حضرتتوصیههایی به این شرح برایش بیان نمود:
انک مقتول فاجد الضراب فان القوم فساقیظهرون ایمانا و یضمرون نفاقا و شکا فانالله و انا الیه راجعون:
تو شهید خواهی شد ضربهها را نیکو بزن و نهایت تلاش خود را بنما، این مردم فاسق هستند به ظاهرایمان دارند و در باطن خود نفاق و شک را پنهان می دارند همه ما مملوک خداییم وبه سوی او بازمی گردیم. آنچه تایید و حمایت امام را از این نهضتبیشتر بیانمی دارد جملاتی است که حضرت بعد از شهادت حسین رهبر قیام فخ بیان داشته استفرمود:
به خدا قسم که حسین در حالی از دنیا رفت که مسلمان و نیکوکار و روزهدارو امرکننده به معروف و ناهی از منکر بود در خاندانش همانند نداشت. هادی خلیفه عباسی پس از قیام حسین گفت:
والله ما خرج حسین الا عن امره و لااتبع الا محبته لانه صاحب الوصیه فی اهل هذا البیت قتلنی الله ان ابقیت علیه:
به خدا سوگند که حسین به دستور موسی بنجعفر قیام نمود و دنبال نکرد مگر آنچهرا که او دوست داشت زیرا او وصی این خاندان استخدا مرا بکشد اگر او را زندهنگه دارم. و بالاخره پنجمین جلوه مبارزاتی حضرت امام موسی بنجعفر را می توان در زندانهای طولانی آن بزرگوار دید که خود نشانه جاودانه از فرهنگ مبارزاتی آنامام همام می باشد و همواره شکوه و عظمت مرزبانان حماسه جاوید را فرا راه حقجویان قرار می دهد و لازم است که در نوشتاری مستقل مورد بحث قرار گیرد. دراینجا جملاتی از زیارتنامه حضرت را یادآور می شویم که می فرماید:
السلام علی المعذب فی قعر السجون و ظلم المطامیر ذی الساق المرضوض:
سلام و درود الهی بر موسی بنجعفر آنکه گرفتار شکنجه زندانهای تاریک بود و با پاهایی مجروح از این جهان رخت بربست.
ارسال مقاله از طرف کاربر محترم سایت: j133719
منبع:maximumtechnic.com
/ن