مقدمه
یکى از مهمترین مسائلى که اندیشه دینى در جهان معاصر با آن مواجه است، مسئله انتظار بشر از دین است . بدین صورت که دلایل نیاز انسان به دین چیست؟ چه نیاز یا نیازهایى انسان را به دین سوق مىدهد؟ چرا انسان به دین روى مىآورد؟ انسان چه نقص یا کمبودى را در خویشتن مىیابد که غیر دین نمىتواند آن نیاز را برآورده سازد؟ آیا دین براى تامین همه نیازهاى انسان آمده استیا برخى امور به عقل و علم بشرى واگذار شده است؟ آیا همه امور دینى شدنى هستند یا این که برخى امور دینى شدنى نیستند، آیا دین فقط اصول ارزشى را بیان مىکند یا اصول علمى را نیز بیان مىکند؟ آیا دین براى مدیریت و سامان به امور دنیوى و برنامه ریزى اجتماعى نیز برنامه دارد همانطور که براى زندگى معنوى و اخروى انسان برنامه دارد یا خیر؟ آیا دین فقط احکام حلال و حرام یا احکام تکلیفى و وضعى را بیان مىکند یا درباره اخلاق و چگونگى راهنمایى و تنظیم احساسات نیز برنامه دارد؟ و اگر درباره همه امورى که بشر با آن ارتباط دارد پیام و برنامه دارد، اگر روزى جامعه رشد علمى و عقلى بیابد و در اثر پیشرفت عقلى و علمى به بسیارى از نیازهاى خود پاسخ دهد، آیا نیاز به دین در آن بخش منتفى خواهد شد و در این امور باید به علم و عقل بشرى مراجعه کند؟ و بسیار از مسائل دیگر که تحت عنوان انتظار از دین مطرح و قابل بررسى است . براى پاسخ به این مسئله در آغاز باید اثبات کرد بینشها و گرایشهای دینی به چگونگی آفرینش انسان و نهاد او برمیگردد و این ندای فطرت است که انسان را به سوی ایمان و گرایش به مبدأ و معاد و برنامهای متناسب با آن فرا میخواند و به دنبال آن، عوامل پشت کردن برخی انسانها از اقتضاهای ذاتی و زمینههای ناتوانی و یا انحراف فطرت را توضیح داده وسرانجام، نقش انبیا و رهبران دینی در هدایت و شکوفا سازی فطرت به اختصار بیان شده است.امید است مفید و مقبول اهل تحقیق و دانش قرار گیرد؛ انشاء الله.
بخش یکم: کلیات
فصل اول: انتظار بشر از دین
(انتظار بشر از دین) یکى از مباحث مهم کلام جدید است، که پایگاه پیدایش آن در غرب و زمان طرح آن از قرن نوزدهم به بعد مى باشد. بعضى مى گویند: (این عنوان [انتظار بشر از دین] یک نوع استقلال طلبى عقل است; یعنى بشر، ایستاده این طرف و به دین و وحى و رسالت مى گوید که: بیاورید ببینیم چى دارد; اگر خواسته هاى ما برآورده شد، که مى پذیریم و اگر برآورده نشد، زیر بار نمى رویم. عقل گرایان همین برخورد را با دین داشتند.)(1)بین انتظار بشر از دین و انتظار دین از بشر به یک معنا رابطه تنگاتنگى وجود دارد; یعنى دین به عنوان منجى انسان چه انتظار و توقعى از بشر دارد و بشر براى سعادت و تعالى خود باید چگونه باشد؟ اما سؤال این است که آیا انتظار بشر از دین و انتظار دین از بشر دو مسئله اى هستند که به یک سو مى روند یا متفاوت اند و اگر در آن ها تفاوت دیده مى شود، کدام یک درست است؟(واقعیت این است که درست باید مسئله را معکوس کرد و بگوییم:( دین از ما چه مى خواهد؟)(2) اگرچه این خود دیدگاه محکمى است،ولى به نظر مى رسد که اگر درست معنا کنیم، هر دو انتظار قابل طرح باشد.
دین و انتظار بشر از دین به چه معنا است؟
براى ورود به بحث، ابتدا باید دین را شناخت و سپس تعابیر مختلفى را که درباره انتظار بشر از دین ارائه شده بیان کرد. براى دین تعاریف متعددى گفته شده است، که به دو تعریف اشاره مى کنیم.
1. دین عبارت است از: هرگونه مسلک آمیخته به معنویت که مجموعه اى از مسائل ماورایى را در خود جاى داده است. این همان معناى عام است که قرآن در پاسخ مذهب شرک مى فرماید: (لکم دینکم وَلِیَ دین).(3)
2. دین یعنى تسلیم شدن در برابر خدا که همه ادیان از جمله اسلام را مى گیرد.
دین شناسان براى انتظار بشر از دین، تعابیر مختلف و برداشت هاى متفاوتى ارائه داده اند:
1. انتظار بشر از دین، یعنى توقع بشر از دین چیست؟ به عبارت دیگر دین چه نیازها و احتیاجاتى از بشر را برآورده مى کند؟ در این معنا گویى کسى از درون انسان به او مى گوید: چه چیزى را از دین مطالبه کند.
2. انتظار بشر از دین، یعنى تلقى بشر از دین و نگاه او به آن چیست؟ به عبارت دیگر، بشر دین را چه مى پندارد. این معنا به فهم و برداشت بشر از دین برمى گردد.خلاصه این که:دین ریشه در غیب دارد و پایه و اساس آن بر وحى و پیام الهى استوار است که مجموعه اى از اعتقادات، احکام و اخلاق مى باشد و (عمل بر طبق محتواى آن ها از مؤمنان خواسته شده است. وحى به عنوان پیام الهى، اصلى ترین منبع شناخت محتواى دین است، اما نه یگانه منبع، زیرا عقل نیز در شناخت برخى عناصر دین نقش اساسى دارد. نقش عقل در شناخت اعتقادات، روشن تر از سایر بخش ها است، چون در شناخت وجود بارى تعالى و نبوت پیامبر، عقل و استدلال برهانى، مقدم بر وحى و پیام الهى است)،(4) زیرا نمى توان براى اثبات وجود خدا و نبوت پیامبر از وحى به تنهایى بهره گرفت، بلکه باید از عقل هم بهره جست.
نقش دین در برآوردن نیازهاى بشر
همگان اذعان دارند که دین براى برآورده کردن نیازهاى مادى و معنوى بشر آمده است، زیرا ابزارهاى موجود بشر از برآورده کردن بسیارى از نیازهاى بشر عاجز است; بنابراین (باید [دین] آن چنان وسیله تأمین کننده اى باشد که چیز دیگرى هم نتواند جاى او را بگیرد; یعنى باید چنین فرض کنیم که بشر یک رشته احتیاجات دارد که آن احتیاجات را فقط دین تأمین مى کند; چیز دیگرى غیر از دین و مذهب قادر نیست آن احتیاجات را تأمین کند.)(5)(به مضمون همین آیه کریمه: فاقم وجهک للدین حنیفاً(6) تنها راه راست و درست که بشر را به سرمنزل سعادت مى رساند، راه دین است و بس، و هر راه دیگر غیر از طریق دین که پیش گرفته شود، باطل و گم راهى است. نه علوم بشرى و نه مرام ها و مسلک هاى سیاسى و نه روش هاى فلسفى، هیچ یک بدون دین، انسان را نیک بخت نمى سازد).(7) پس دین مى بایستى نیازهاى امروز و فرداى بشر در حوزه هاى مختلف را پاسخ بگوید. این جا است که نقش فقه پویا و مقتضیات زمان و مکان در اجتهاد فقیهان روشن مى شود، که پاسخ گوى مسائل مستحدثه مى باشد.
انتظار بشر از دین چیست؟
پاسخ به این پرسش، بستگى به نوع برداشت و نگرش بشر از (انتظار) و (دین) دارد. اگر (انتظار بشر) را تلقى بشر و فهم او از دین و مراد از (دین) را مجموعه اى از اعتقادات، احکام و اخلاقیات بدانیم، در این صورت باید پاسخ این پرسش را در متون دینى جست وجو کرد. یکى از بهترین راه ها براى فهمیدن انتظار بشر از دین، آشنا شدن با متون دینى، دانستن کلام معصومین ـ علیهم السلام ـ و مطالعه زندگى آنان است، زیرا ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ در زندگى و کلامشان از خدا انتظاراتى داشتند که آن ها را از طریق مناجات و دعا بیان مى کردند. آشنایى با ائمه ـ علیهم السلام ـ موجب مى شود تا انسان انتظارات به جا و نابه جا را نیک بشناسد و دیگر جاى این پرسش باقى نمى ماند که آیا خداوند متعال تمام انتظارات بشر را از دین برآورده مى سازد؟ مهم این است که کدام تلقى و فهم از دین به جا است و بشر از چه راهى مى تواند به آن دست یابد. البته این مسئله درباره برخى از ادیان صادق است، نه درباره اسلام، چون وضعیت اولیه خود را از دست داده است وگرنه سلیمان و داود نیز حکومت دینى تشکیل داده بودند.
انتظار اساسى بشر از دین
از مجموع متون دینى و کلام معصومین ـ علیهم السلام ـ درمى یابیم که اساسى ترین انتظار بشر از دین، تکامل یافتن و دست یازیدن به کمالات دنیوى و اخروى است، زیرا انسان به طور فطرى به دنبال کمال است و حس کمال جویى، قوى ترین حس در وجود بشر است; هرچند بگوید: من کمال خویش را نمى خواهم. از این رو (اصیل ترین انتظار انسان ها از دین، رهنمون شدن به کمال نهایى و سعادت است… البته در کنار این انتظار اصیل، انتظارهاى دیگرى را نیز مى توان تصور کرد; مثلاً به حکم عقل، احکام دینى باید عادلانه باشد. بنابراین مى توان گفت: انتظار ما از دین این است که دستوراتش مطابق عدل باشد. بسیارى از احکام عقلیِ مستقل را شاید بتوان در صورت این گونه انتظارات بازسازى کرد).(8) شاید برخى از انتظارات بشر، واهى باشد، از این رو نباید بشر به دام انتظارات ناصواب خود گرفتار شود، بلکه باید مطالبات نیک را از دین بخواهد. قرآن مى فرماید: (وابتغوا ماکتب الله لکم;(9) و آن چه را خدا براى شما مقرر داشته، طلب کنید). انسان باید کمال را در دین کامل جست وجو کند: (الیوم اکملت لکم دینکم).(10) در واقع دین کامل همان دین فطرى است که براى تمام شئون زندگى بشر برنامه دارد.دین کامل، آیینى است که دنیا و آخرت را دربرگیرد و سیاست را با اخلاق درهم آمیزد و عقل را محور بسیارى از کارها بداند. عقل به کمک سایر منابع از متون دینى بهره مند مى شود و زمینه پیاده کردن مقررات و چگونگى آن را مى آموزد.دین، حیات دنیوى را مقدمه حیات اخروى مى داند و سعادت مادى را در گرو میل به معنویت مى داند، زیرا معنویت به زندگى مادى جهت مى بخشد و بشر را از بى هدفى و پوچى نجات مى دهد، ترس ها و نگرانى ها را از میان برداشته و انسانیت را به حیات معقول و مشروع دعوت مى کند و با خطاب: (یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله وللرسول اذا دعاکم لمایحییکم)(11)وعده مى دهد که اگر شما فرمان خدا و رسول را اجابت کنید، من با دستورات خودم حیات جدیدى به شما مى بخشم و حیات سیاسى، معنوى و مادى را برایتان فراهم مى کند.
پیشینه بحث
تا بیش از سده هیجدهم فیلسوفان و دانشمندان به این بسنده مىکردند که نظریات متالهان، به ویژه براهین آنها را در اثبات وجود خدا و دیگر مسائل اعتقادى سنجیده و بعضى را بپذیرند و پارهاى را اصلاح یا رد کنند، ولى در این مساله که جایگاه دین در زندگى انسان چیست چیزى نمىگفتند و حتى افرادى چون ماکیاول و هابزوجان لاک الحاد و بى دینى را محکوم مىکردند ، اما ناگهان در سده هیجدهم بر خلاف گذشته به گمانورزى درباره دین و منشا دین زده و تلاش کردند تا براى آن منشا دنیوى بیابند و در رابطه با دین به عنوان نظامى از اعتقادات که جماعتها صرف نظر از حقیقت آن و فقط به دلیل برآوردن یکى از نیازهاى اساسى بشرى به آن روى مىآورند نظریات متفاوتى ارائه دهند . (12) حال منشا این گمان ورزى و نظریه پردازى، مشکل تعارض علم و دین و چگونگى حل آن بوده و یا اومانیزم و انسان محورى و ادعاى استقلال انسان از خدا و آسمان بوده و یا پیدایش هرمنوتیک و ارتباط آن با فهم متون دینى و به طور کلى رشد علمى و عقلى انسان او را وادار کرده تا چنین نظریه هایى را در رابطه با دین ارائه دهد . به هر حال این مسئله از مسائلى است که از قرن هیجدهم در چالشهایى که در ارتباط با دین پیدا شد مطرح شده و باید براى حل آن مسئله تلاش کرد . این مطلبى بود که در مغرب زمین مطرح شد ، اما از یک نظر مىتوان گفت ریشه این مسئله به قبل از اسلام و به براهمه مربوط است، آنان که منکر نبوت بوده و به دلیل وجود شبهاتى براى آنان، بعثت پیامبران را از محالات عقلى مىدانستند که در جاى خود این شبهات مطرح و به پاسخ آنها پرداخته مىشود . بعد از بیان طرح بحث و ریشههاى پیدایش مسئله در آغاز شایسته استبه مبادى تصورى مسئله بپردازیم .
فصل دوم: مبادی تصوری مسئله انتظاربشرازدین
شناخت هر مرکبى فرع بر شناختبسائط و اجزاء آن است و چون عنوان مسئله ما، انتظار بشر از دین است، در آغاز باید مرادمان از دین و انتظار و بشر تبیین شود .
1 - دین و حقیقت آن
مراد از دین گاه تدین و دین دارى است و گاه مراد از آن، مکتبى است که از مجموعه عقاید و قوانین و مقررات تشکیل شده و هدف آن راهنمایى انسان براى رسیدن به سعادت در پرتو آن عقاید و مقررات است این دین خود بر دو قسم است .
الف: دین بشرى، دینى که بشر براى خود ساخته استیعنى مجموعه عقاید و قوانین و مقرراتى که بشر براى خود تدوین کرده است . به لحاظ این که این دین تابع فکر و خواست و وضع اوست، در راستاى همان خواسته، انتظارات او را برآورده مىسازد، دینى که ساخته انسان باشد، اسیر هوس و ابزار دست همان انسان است و انسان بگونه اى آن را تنظیم مىکند که تمام قوانین و مقرراتش به سود او بوده و چیزى را بر او تحمیل نکند . به عبارت دیگر: انسانى که خود ، دین را مىسازد، به لحاظ اینکه در خود صلاحیت تدوین را مىیابد، داعیه ربوبیت دارد و کسى که داعیه ربوبیت داشته باشد، اله و معبود او در واقع هوى و هوس اوست و کسى که هوس مدارانه نظر مىدهد، دینى را تدوین مىکند که مطابق خواسته هاى هوس او باشد «افرایت من اتخذ الهه هویه و اضله الله على علم و ختم على سمعه و قلبه و جعل على بصره غشاوة فمن یهدیه من بعد الله افلا تذکرون» (13) پس آیا دیدى کسى را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانید و بر گوش او و دلش مهر زده و بر دیدهاش پرده نهاده است؟ آیا پس از خدا چه کسى او را هدایتخواهد کرد . آیا پند نمىگیرید .
پیامدهاى دین بشرى
دینى که براساس خواست انسان شکل بگیرد پیامدهایى خواهد داشت که به برخى از آن پیامدها اشاره مىکنیم:
اول: رهایى و عدم تعهد و مسؤولیت
اگر بشر به تدوین و تنظیم دین بپردازد، براساس اصل کلى «کل یعمل على شاکلته» (14) هر کس براساس ساختار روانى و بدنى خود عمل مىکند، اگر خداى کسى هوس او باشد، دین او مجموعه اهواء و افکار هوسمدارانه اوست و هر کس که براساس هوس عمل کند، هرگز مسئول نبوده و کسى از او سئوال نخواهد کرد . زیرا کسى که داعیه ربوبیت داشته باشد، خود را مصداق «لایسئل عما یفعل» (15) مىداند وکسى که خود را مسئول ندانست، خود را مافوق قانون و دین مىداند و کسى که مافوق دین و قانون بود، در برابر کسى و چیزى مسئولیت ندارد و انسان بىمسئولیت رهاست . از این رو هر کارى را براساس میل خود حق مىپندارد و انجام مىدهد و حال آن که چنین انسانى مصداق این آیه است که «و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا» (16) کار باطل انجام مىدهد ولى پندار او این است که کار خوب انجام مىدهد .
دوم : واکنش در برابر دین الهى
انسانى که خود به تنظیم و تدوین دین اقدام مىکند در برابر دین الهى واکنش نشان داده و آن را تکذیب مىکند و یا آورنده آن را به قتل مىرساند . قرآن کریم در این زمینه فرمود: «کلما جائهم رسول بما لا تهوى انفسهم فریقا کذبوا و فریقا یقتلون» (17) پیامبران هرگاه مطلبى آوردند که مطابق میل و خواسته هوسمداران نباشد آن را امضاء نمىکنند . از این رو عدهاى را تکذیب مىکنند و عدهاى را مىکشند و در واقع آنها به دلیل این که داعیه ربوبیت دارند خود را مظهر «لایسئل عما یفعل» مىدانند و حال آن که این اسم الهى مظهر نداشته و منحصر در خداوند است . زیرا همه انسان ها بدون استثناء مسئولند، قرآن در موضع مسئولیت همگانى فرمود: «فلنسئلن الذین ارسل الیهم و لنسئلن المرسلین» (18) هم انبیاء مسئولند و هم امت هاى آنان و کسى مافوق قانون نیست تا مسئول نباشد .
ب: دین الهى
دین الهى ، مجموعه قوانین و عقاید و مقرراتى است که خداوند آن را براى هدایتبشر فرستاده است تا انسان در پرتو آن هوى و هوس خود را کنترل و آزادى خود را تامین کند . زیرا این انسان خود را تحت ربوبیت ذات اقدس اله مىداند از این رو در دین دارى استقامت و پایدارى مىورزد «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا» (19) دین الهى است که با توجه به حقیقت انسان و نیازهاى او برنامه کامل و همه جانبهاى ارائه و انتظارات او را در همه ابعاد برآورده مىسازد . مراد ما از دین البته دین الهى و در بین ادیان کاملترین آن یعنى دین اسلام و دین خاتم انبیاء است . دین الاهی درنظرقرآن یک امری فطریست.تبیین این ادعای قرآن کریم به دلیل اهمیت بالای آن دراین بحث ،دربخش دوم این نوشتاربه طورمفصل خواهدآمد.خلاصه آن این است که اسلام یعنی دین همه انبیای الهی فطری است و اصول ابعاد سه گانه اسلام در فطرت همه انسانها وجود دارد. این مطلب را براساس آیات قرآن و احادیث پیامبر اعظم(ص) و گاه احادیث اهل بیت(ع) اثبات خواهیم کرد.
فطری بودن دین در معارف اعتقادی
قرآن کریم درباره فطری بودن دین می فرماید:
(فأقم وجهک للدین حنیفاً فطرة الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم)
این آیه مخاطب خود را به دین حنیف و استوار دعوت می کند و دین را با عنوان فطرت الله تفسیر می نماید؛ فطرتی که انسان بر آن سرشته شده و قابل تغییر نیست. در آخر می فرماید: دین استوار، چنین دین فطری است. در احادیث، حنیفیت و فطرت به یک معنا آمده و در تفسیر آن معرفت خدا و توحید ذکر شده است. از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که فرمودند: "هر مولودی با فطرت متولد می شود، و مقصود از فطرت، معرفت به این مطلب است که خداوند آفریدگار اوست و آیه شریفه "و لئن سألتهم من خلق السماوات والارض لیقولن ا..." (20) به همین مطلب اشاره دارد (21).
بدین سان، دین استوار، دین فطری است؛ دینی که اساس آن یعنی معرفت خدا، در فطرت و خلقت نخستین انسانها نهفته است و این فطرت قابل تغییر نیست. در احادیث، آموزه توحید نیز از مصادیق فطرت ذکر شده است ، زیرا معرفتی از خدا که انسانها بر آن سرشته شده اند، شامل توحید نیز می شود و انسانها خدای واحد و یگانه را فطرتاً می شناسند. براساس آیات و احادیث، سابقه این معرفت توحیدی و فطری به پیش از جهان کنونی بر می گردد و خداوند همه انسانها را در عالم یا عوالمی پیش از این جهان، جمع کرد و خود را بدون واسطه به آنها شناساند و پس از این شناخت، از آنان به ربوبیت خویش اقرار گرفت، و همین شناخت در روح و جان انسانها باقی ماند، از این رو آنان همراه با همین فطرت توحیدی وارد جهان کنونی می شوند.
فطری بودن دین در اخلاق
اما گذشته از عقاید و اعمال، آدمی دارای فطریات اخلاقی نیز می باشد. انسان باعقل فطری خود خوب و بد را می فهمد و می داند که ادب و راستگویی و عدالت و سپاسگزاری خوب است و دروغگویی و ستم و ناسپاسی زشت و بد است. از پیامبر اعظم(ص) نقل شده که در مورد عقل فرمودند: "فیقع فی قلب هذا الانسان نور، فیفهم الفریضة و السنة و الجید و الردی، ألا و مثل العقل فی القلب کمثل السراج فی وسط البیت" (22) در این حدیث، تصریح شده که انسان با عقل فطری و بدون اکتساب، خوب و بد را می فهمد. از امام صادق(ع) نقل شده که "بندگان به وسیله عقل، عمل نیکو را از عمل زشت می شناسند" (23) از امام علی(ع) نقل شده که فرمودند: "اخلاق نیکو از میوه های عقل است" (24) و "ادب در انسان همچون درختی است که اصل و ریشه آن عقل است" (25) و "میوه عقل راستگویی است" (26)
از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که فرمودند:
"جبلت القلوب علی حب من أحسن إلیها و بعض من أساء إلیها" (27) بدین سان، اخلاق که بخشی از دین اسلام است، امری فطری است؛ بدین معنا که پایه ها و اصول اخلاق اموری فطری اند و هر انسان بالغ و عاقلی این اصول را با عقل فطری خویش درک می کند. براساس قرآن و احادیث پیامبر اعظم(ص) و اهل بیت(ع) و نیز درک وجدانی و عقلی عموم انسانها، انسان برخی امور را بدون کسب و اکتساب و به صورت فطری ادراک می کند. این فطریات در سه محور اعتقادات، اعمال و اخلاق می گنجند. از سوی دیگر، دین اسلام که دین همه پیامبران الهی است، بر پایه همین سه محور سازمان یافته است. مقصود از فطری بودن دین اسلام این است که خداوند متعال، معرفت پایه ها و اصول این سه محور دین را در فطرت انسان نهاده است. از همین روست که در برخی احادیث، دین خدا و اسلام مصداق فطرت مطرح شده در آیه "فطرت ا... التی فطر الناس علیها" دانسته شده است. سیوطی از پیامبر اکرم(ص) نقل می کند که مقصود از فطرت در آیه بالا دین خداست (28) و از امام صادق(ع) نقل شده است که مقصود از فطرت در آیه بالا اسلام است (29). مقصود از فطری بودن اسلام، فطری بودن پایه های سه گانه آن است. از این رو، در حدیث اخیر امام صادق(ع) پس از آن که فطرت را به اسلام تفسیر فرمودند، در ادامه فطری بودن اسلام را به فطری بودن اساس اعتقادی اسلام، یعنی توحید بازگرداندند:
"فطرهم ا... حین أخذ میثاقهم علی التوحید" (30)
فطری بودن دین در اعمال و عبادات
معرفت خدا و توحید که اساس دین اسلام است، فطرت اعتقادی همه انسانهاست. اما گذشته از فطرت اعتقادی، انسانها دارای فطرتهای عملی نیز هستند. در احادیث نقل شده از پیامبر نماز و عبادت خدا از مصادیق فطرت ذکر شده است: "الصلاة و هی الفطرة" (31) انسان پس از شناخت خدا و ایمان به او و با عقل فطری در می یابد که باید خدای خویش را پرستش کند، هر چند نوع پرستش را نمی داند. از همین روست که وقتی به مدعی پیامبری و رسالت برخورد می نماید، در سخنان او دقت می کند تا اگر حقانیتش اثبات شد، نوع پرستش خدا را از او بپرسد. بنابراین، اصل پرستش امری فطری است و جزو فطریات عقل انسان است و آدمی با استفاده از عقل فطری لزوم پرستش خدای اثبات شده را ادراک می کند. در برخی از احادیث پیامبر(ص) بعضی از امور مربوط به نظافت و پاکی همچون کوتاه کردن ناخنها و شارب و نیز مسواک کردن از فطریات برشمرده شده است (32) این امور از فطریات عقل است، زیرا انسان با عقل فطری خود خوبی نظافت را درک می کند. در برخی احادیث نقل شده از پیامبر(ص) کارهایی مثل غسل جمعه، کوتاه کردن شارب، بلندکردن محاسن و نیز برخی عبادات مثل زکات، از فطریات اسلام برشمرده شده است (33) منظور از فطریات اسلام، احکام و عباداتی است که از اسلام جدا نمی شود و از ویژگیهای ذاتی اسلام هستند، به گونه ای که علامتهای یک مسلمان شمرده می شوند. نقل شده است که زن عثمان بن مظعون از شوهرش نزد پیامبر(ص) شکایت برد که او دایم در حال نماز و روزه است و به خانواده توجهی نمی کند. پیامبر اکرم(ص) ناراحت شد و به عثمان فرمود:
"لم یرسلنی ا... تعالی بالرهبانیة و لکن بعثنی بالحنیفیة السهله السمحة... فمن أحب فطرتی فیستن بسنتی و من سنتی النکاح (34) در این حدیث و احادیث مشابه، دین حنیف سهل و ساده و به دور از رهبانیت، فطرت پیامبر یا فطرت دین پیامبر(ص) برشمرده شده است. حاصل آن که اساس دین اسلام، یعنی معرفت خدا و توحید و نیز عبادت خدا و پاکی روح و جسم، اموری فطری هستند و انسان براساس خلقت اولیه خود و نیز عقل فطری قادر به فهم آنهاست. در واقع، فطریات اعتقادی و عملی اسلام و انسان یکی است، زیرا توحید و عبادت و پاکی هم از فطریات اسلام است و هم از فطریات انسان.
2 - انتظار
انتظار گاهى به معناى احتیاج است و گاهى به معناى توقع و انتظار به معناى احتیاج قبل از رسیدن به دین و دین باورى است و انتظار به معناى توقع بعد از پذیرش دین استیعنى بعد از آن که انسان دین را پذیرفت چه توقعى مىتواند از دین داشته باشد . اگر انتظار به معناى احتیاج باشد معناى آن این است که انسان نیازهایى دارد و دین درصدد تامین آن نیازها است اما همانطوریکه عطش بر دو قسم استبعضى عطش و تشنگى ها کاذب است و بعضى صادق و تشخیص عطش کاذب از عطش صادق بر عهده پزشک متخصص و طبیب حاذق است و یا هم چنان که فجر بر دو قسم است فجر صادق و فجر کاذب که فجر کاذب وقت نماز صبح نیست و فجر صادق وقت نماز و عبادت است و تشخیص فجر صادق از فجر کاذب بر عهده منجم و اخترشناس ماهر است، هم چنین انتظارات انسان نیز بر دو قسم است، انتظارات صادق و انتظارات کاذب، انتظارات و تمنیات کاذب به تعبیر قرآن، امنیه هایى هستند که شیطان آن ها را به انسان القاء مىکند و انسان را با آنها سرگرم مىکند «و لامنینهم» (35) انتظارات صادق انتظاراتى هستند که با واقعیت وجودى انسان هماهنگ وسازگار باشد، مثل این که در دعاها مىخوانیم خداوند «غایة المنى (36) و غایة آمال العارفین» (37) است و یا راهیابى به بهشت که از انتظارات انسان است در پرتو ایمان و عمل صالح حاصل مىشود نه این که به تعبیرى از امانى انسان یا اهل کتاب باشد «و لیس بامانیکم و لا امانى اهل الکتاب» (38) با توجه به این دو نوع انتظار براى بشر، انسان شناس و طبیب حاذقى لازم است تا انتظارات صادق را از انتظارات کاذب تمیز دهد و به انتظارات صادق پاسخ دهد . آن چه مشخص و ممیز این دو نوع انتظار است دین الهى است که تمنیات کاذب را از صادق جدا و راه تحصیل انتظارات صادق را به انسان مىآموزد . برخى انتظار بشر از دین را به سر رجوع انسان به دین معنا کرده، چنانکه در گذشته متکلمین مىگفتند چرا انسان باید به دین رجوع کند .
انتظارات اصلى و انتظارات فرعى
استادجوادی آملی انتظارات صادق انسان رادو قسمت می داندوبرای هرکدام تعریفی دارند: 1 - انتظارات اصلى که در محور اعتقادات است، انسان باید حقیقتخود را بفهمد و بشناسد، مبدء آفرینش را بشناسد باید بداند مکتبى و دینى لازم است که حقیقت انسان را به او بفهماند، مبدء آفرینش را به او معرفى کند، اسماء و صفات و اوصاف جلال و جمال حق را براى او تشریح کند، کیفیت رابطه انسان با خدا را بیان کند و مانند آن .
2 - انتظارات فرعى: امورى از قبیل انتظار تامین اقتصاد جامعه انسانى و بهداشت آن، انتظار مسائل اخلاقى و مانند آن از انتظارات فرعى انسان است طبق نقل تحف العقول، مردى که لباس تمیزى پوشیده بود و با ظاهرى موقر وارد مدینه شده بود، مسلمانان صدر اسلام وقتى آن مرد را دیدند، برخى گفتند: «ما اعقل هذا الرجل» عجب آدم عاقلى است پیامبر اکرم (ص) فرمود: «مه ان العاقل من وحدالله» فرزانگى و عقل به لباس تمیز نیستبلکه فرزانگى به اهل توحید و موحد بودن است . این که گفته شد انتظار اصلى ما اعتقاد است و به تبع او اخلاق و بهداشت و اقتصاد براى این است که انسانى که باور کند همواره در پیشگاه خدایى هست که از درون و بیرون او آگاه است، از خود انسان به حال او آگاهتر مىباشد و این آگاهى را جایى ضبط مىکند که زوال ناپذیر است و محصول این آگاهى در عالمى ظهور مىکند که درک آن بسیار مشکل است، در برابر صاحب این آگاهى چارهاى جز تسلیم محض چیز دیگرى نیست، انسانى که اعتقاد به معاد پیدا کند و بداند که قیامت ظرف ظهور عین حقیقت دین است - قیامتى که درک حقیقت آن به اندازهاى دشوار است که خداوند در قرآن فرمود: «و ما ادریک ما یوم الدین × ثم ما ادریک یوم الدین» (39) قیامتى که تا انسان به مقام فنا و به مقام انسان کامل نرسد، حقیقت آن را درک نمىکند، قیامتى که آسمان و زمین شکن است «ثقلت فى السموات والارض لاتاتیکم الا بغتة» (40) قیامتى که وجود عینى دین در آن تحقق پیدا مىکند - یعنى مسائل اخلاقى و اقتصادى و بهداشتى و مانند آن براى او حل مىشود و احدى حاضر نیست ظلم و احتکار و تورم شیوه زندگى خود قرار داده و خود را به آنها آلوده نماید (41)
3 - انسان و حقیقت او
بعد از تعریف دین و بیان حدود آن و هم چنین انتظار و معنا و اقسام آن به مسئله انسان و چیستى او به عنوان جزء سوم مرکب موضوع بحثیعنى انسان و دین مىپردازیم . معرفت چیستى و هستى انسان و چگونگى وجود آن که مرکب از جسم و روح است و شناخت تجرد روح و چگونگى پیوند آن با جسم مادى و آگاهى به کمال اصیل انسانى و راه میل به آن و رهبرى و راهنمایى به سوى آن و انواع روابط وى با نظام هستى و آنچه در آن هست و امثال آن از مسائلى هستند که در حوزه مربوط به شناخت انسان قرار مىگیرند . بهترین راه براى تشخیص این امور و اصول، استفاده از کلام انسان آفرین، یعنى قرآن کریم است . زیرا قرآن که براى هدایت انسان و تکامل او نازل شده است، مسائل مزبور را به طور روشن تبیین کرده است . خداوند در قرآن انسان را اولا سراسر فقر و نیاز معرفى کرده و او را عین ربط و فقر مىداند، هستى او به حق وابسته است «یا ایها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحمید» (42) وقتى انسان خود را فقیر و عین ربط یافتخداى خود را که عین غناء و بىنیازى استخواهد شناخت چرا که «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (43) و ثانیا وى را خلیفه خود مىخواند و انسان براى ناختخدا باید خلیفه او را بشناسد و از راه شناختخلیفه مستخلف عنه را بشناسد . قرآن کریم کتاب وجودى انسان را در دو مقام تدوین کرده است: 1 - اولا از هویت انسان سخن مىگوید و او را بر خلاف منطقیین که وى را حیوان ناطق مىداند «حى متاله» معرفى مىکند یعنى زنده که حیات او در تاله تجلى دارد و تاله همان ذوب در ظهور الهیت است این هویت انسان غیر قابل تبدیل است زیرا در احسن تقویم و زیباترین صورت آفریده شده است نه خداوند او را تغییر مىدهد و نه غیر خداوند قدرت تغییر او را دارد «لا تبدیل لخلق الله» (44) قرآن انسان را به گونه اى معرفى کرده است که بداند از کجا آمده است و پس از این به کجا مىرود و در این چند روز دنیا چه باید بکند .
2 - گوهر ملکوتى انسان که «حیات و تاله» است چگونه بارور و شکوفا مىشود و راه رسیدن وى به کمالات انسانى کدام است . شرایط سهولت و موانع صعوبت طى طریق چیست همراهان دینى راه چه کسانىاند و رهزنان آن چه گروهى؟ و بالاخره انسان موجودى است که از فطرت برخوردار بوده و امانتدار الهى و داراى عقل و ادراک است که باید گوهر وجودى خود را شکوفا کند و سعادت او در شکوفایى گوهر وجودى اوست و این گوهر وجودى با ارائه برنامه از طریق انسان شناس واقعى یعنى خداوند شکوفا مىشود .
فصل سوم: روش هاى تعیین انتظار بشر از دین
بعد از بیان مبادى تصورى بحث، باید به تبیین روش هاى تعیین انتظار بشر از دین بپردازیم . براى تعیین انتظار بشر از دین توسط دانشمندان روشهاى مختلفى ارائه گردیده است و گفته شده که آیا در حل مسئله باید به روش درون دینى تمسک شود یا روش برون دینى نیز ضرورت دارد و روش برون دینى کدامند آیا روش عقلى استیا تجربى و یا شهودى و یا تاریخى . ما برای تبیین وحل این مساله از روش فطرت شناسی وانسان شناسی یاهمان عقل فطری که بانگرش درون دینی وبرون دینی موردبررسی قرارمی گیرداستفاده کرده و تحت عنوان تبیین انتظار بشر از دین ازراه فطرت شناسی بحث خواهیم کرد .
فصل چهارم: جایگاه بحث انتظار بشر از دین از نظر کلامى
جایگاه بحث انتظار بشر از دین در علم کلام به بحث نبوت مربوط است . بدین صورت که در بحث نبوت، اصل ضرورت نبوت و نیاز انسان به وحى با دلایل عقلى اثبات مىشود و سپس فواید بعثت مطرح مىگردد پس از آن به اشکالات مرتبط به نبوت پردازش مىشود . اجمال دلیلى که براساس آن اثبات مىشود، نزول وحى و بعثت ضرورت دارد تا انسان از طریق آن به سعادت واقعى و حقیقى خود نائل شود، با این مقدمات تبیین مىشود .
الف: آفریدگار انسان خداى علیم و حکیم است که او را براى مقصد و هدفى آفریده است .
ب : انسان یک حقیقت جاودانه است و باید در صراط مستقیم به سوى ابدیتحرکت کند تا از این راه سعادت ابدى خود را تامین کند و اگر در این راه دچار خطا شود، دچار شقاوت و محرومیت از سعادت ابدى مىشود .
ج : به لحاظ این که انسان مخلوق خداى علیم وحکیم است، فقط خداوند به حقیقت انسان و ابعاد وجودى او و نیازهاى وى واقف است و احدى غیر از خداوند از حقیقت انسان و نیازها و انتظارات واقعى او وقوف و آگاهى ندارد .
د: چون غیر از خداوند احدى به انسان و ابعاد وجودى و نیاز او آگاه نیست ، هیچ کس توان آن را ندارد ، انتظارات او را برآورده سازد و اگر هم بخواهد در این راه قدمى بردارد، به لحاظ این که معصوم نیست، دچار اشتباه شده و با فراهم کردن زمینه هاى سقوط انسان موجب محرومیت ابدى انسان مىشود و سقوط و محرومیت ابدى با عنایت و حکمتخداوند سازگار نیست . از این رو خداوند برنامه هدایت انسان را خود تنظیم و آن را براى بشر معصوم نازل مىکند و وحى آور معصوم را ارسال مىکند تا کتاب منزه و معصوم را در اختیار انسان قرار دهد و بشر با پیمودن آن راه و برنامه مصون از گزند سهو و نسیان و خطا ، زندگى را خود شکل داده و در نتیجه به سعادت حقیقى نائل شده و به مقصد که لقاء الهى است، برسد و در پرتو لقاء خداوند از سعادت جاودانه بهرهمند گردد . این برهان که اجمالا بیان شد این حقیقت را اثبات مىکند که بین عمل انسان به برنامههایى که در زندگى اجراء مىکند و بدیتسعادت مندانه او رابطه برقرار است و چون شئون زندگى انسان از گستردگى برخوردار است، دین هم از شئون و برنامه گستردهتر برخوردار است و انسان از این جهت که داراى بعد اعتقادى و اخلاقى و حقوقى و فقهى است و هم چنین نیازمند به برنامهریزى پس دین هم باید مشتمل بر همه این ابعاد بوده و علاوه بر تامین نیازهاى اعتقادى و اخلاقى و فقهى ، برنامهریزىهایى در ابعاد مختلف زندگى داشته باشد تا انسان با استفاده از آن ها به سعادت ابدى نائل گردد . مرحوم خواجه نصیر طوسى در اشارات در توضیح مطالب بوعلى سینا «رحمه الله» در مسئله نبوت عامه مطلبى دارد که شایسته توجه است . توضیح مطلب آن که بوعلى سینا مىگوید: انسان براى تامین نیازمندى هایش از جهت قانون و به منظور سامان دادن به زندگى اجتماعى نیاز به دین دارد و به عبارت دیگر : انسان از این جهتبه دین و وحى و نبوت احتیاج دارد تا زندگى دنیوى آن ها را تنظیم کند . مرحوم خواجه این سخن که «انسان براى سامان دادن به زندگى دنیوى نیاز به وحى و نبوت دارد» را مورد نقد قرار داده و مىگوید: دین و وحى فقط براى تنظیم زندگى دنیوى نیست، زیرا بسیارى از جوامع و افراد بدون دینى هستند که بدون دین زندگى دنیوى خود را سامان داده و نیازمندى هاى خود را در این بعد تامین مىکنند، مکتب هاى مادى و الحادى نیز مىتوانند با تنظیم مقررات، اسباب رفاه و آرامش نسبى و نظم جوامع را فراهم کنند . از این رو باید استدلال و برهان بوعلى (ره) را تکمیل کرد . در تکمیل سخن ابن سینا (ره) مىگوید: دین فقط براى رفع هرج و مرج از زندگى دنیا و تنظیم امور مادى نیستبلکه دین براى این آمده تا زندگى انسان را به گونهاى تنظیم کند که صلاح معاش و معاد عامه مردم تحقق یابد یعنى هم زندگى دنیا و معاش عموم مردم سامان یابد و هم زندگى آخرت و معاد آن ها ، اما به این صورت که زندگى دنیا هماهنگ با آخرت او سامان پیدا کند . و به عبارت دیگر: انسان در پرتو برنامه دین به دنیاى حسنه و آخرت حسنه نائل شود نه این که انسان دنیا و آخرتش بدون وصف حسنه شکل دهد . (45) از آن جهت که وحى و نبوت وسیلهاى است که انسان در پرتو آن به سعادت دنیا و آخرت نائل مىشود . مؤمن دین شناس دین باور از خدا حسنات دنیا و آخرت را طلب مىکند و در مقام نیایش مىگوید : «ربنا آتنا فى الدنیا حسنة و فى الآخرة حسنة» (46) خدایا در دنیا و آخرت به ما حسنات اعطا کن . حسنات دنیا همانا داشتن نظام اقتصادى و مالى سالم، نظام سیاسى و اجتماعى سالم، وجدان کارى و نظم، رفیق و مصاحب خوب، معلم خوب، توسعه در معیشت، اخلاق خوب ، امانت و عدالت و مانند آن است و حسنات آخرت همانا، رضوان الهى و راه یافتن به بهشتخواهد بود . امام صادق (ع) در بیان حسنات دنیا و آخرت فرمودند: «رضوان الله والجنة فى الآخرة والسعة فى المعیشة و حسن الخلق فى الدنیا» حسنه آخرت، رضوان خدا و بهشت است و حسنه دنیا، توسعه در معیشت و اخلاق خوب . و در روایت دیگرى فرمودند: «والسعة فى الرزق والمعاش و حسن الخلق فى الدنیا» حسنه دنیا توسعه در رزق و معیشت زندگى و حسن خلق است و در روایتسومى، «حسن الصحبه» یعنى داشتن مصاحب خوب، نیز ذکر شده است . با توجه به برهان عقلى و روایات نقلى، استفاده مىشود که دین با ارائه برنامه مىگوید که ما زندگى دنیا را با لحاظ آخرت تنظیم کنیم تا هم دنیاى انسان حسنه باشد و هم آخرت او .
پی نوشت ها :
1.سخنرانى دکتر احمد احمدى در کانون اندیشه اسلامى، مورخ 8/8/80.
2.همان، مورخ 23/7/80.
3. کافرون(109) آیه 6.
4.نشریه حکومت اسلامى، ص23.
5 .مرتضى مطهرى، امدادهاى غیبى در زندگى بشر، ص26.
6 . روم(30) آیه 30.
7. محمدتقى شریعتى، فائده و لزوم دین، ص39.
8 . مجله نقدونظر، شماره 6، ص33.
9. بقره(2) آیه 187.
10.مائده(5) آیه 5.
11. انفال(8) آیه 24.
12. ایدئولوژى، جان پلامناتس، ترجمه عزت الله فولادوند، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، ص98 - 109 .
13 . سوره جاثیه، آیه 23 .
14 . سوره اسراء، آیه84 .
15 . سوره انبیاء، آیه23 .
16 . سوره کهف، آیه104 .
17 . سوره مائده، آیه70 .
18 . اعراف، 6 .
19 . فصلت 30، احقاف 13 .
20. لقمان، 25
21. اصول کافی، ج 2، ص 12
22. بحارالانوار، ج 1، ص 99
23. اصول کافی، ج 1، ص 29
24. غرر الحکم، ج 1، ص 339، حدیث 1280
25.همان، ج 2، ص 109، حدیث 2004
26.همان، ج 3، ص 333، حدیث 4643
27.کافی، ج 4، ص 381
28. الدرر المنثور، ج 5، ص 155
29. کافی، ج 4، ص 12
30. اصول کافی، ج 2، ص 12
31. المعجم الکبیر، طبرانی، ج 11، ص 272
32.مسند احمدبن حنبل، ج 3، ص 6، بحارالانوار، ج 76، ص 68
33.کنزالعمال، ج 7، ص 763، مستدرک الوسایل، ج 7، ص 12
34.کافی، کلینی، ج 5، ص 494
35. سوره نسا، 119 .
36 . بحارالانوار، ج84، کتاب الصلاة باب 12، حدیث8، ص200 .
37 . اقبال الاعمال، ادعیه شهر شعبان، دعاى کمیل، ص222 .
38 . سوره نساء، 123 .
39 . سوره انفطار، آیه18 .
40 . سوره اعراف، آیه187 .
41.انتظاربشرازدین،جوادی آملی،ص 28
42 . سوره فاطر ، 15 .
43 . بحار، ج2، ح22، ص32 .
44 . روم، 30 .
45 . ارشادات والتنبیهات، ج3، ص374 .
46 . سوره بقره، آیه201 .
ادامه دارد...
/ع